Event Horizon
462 subscribers
1.06K photos
79 videos
41 files
118 links
یک اودیسۀ شخصی، در فراسوی امپراتوری کهکشانی

لینک کانال:
https://t.me/eventhorizon1

ارتباط با ادمین:
@nnhhmm
Download Telegram
مرورش خالی از لطف نیست:
Forwarded from Event Horizon (Nasser Hafezi-Motlagh)
Hamshahri Dastan 124.pdf
1.7 MB
"چگونه به آدم فضايي‌ها بفهمانيم افسرده هستيم؟"
جستاري درباره‌ي جنبش موج نو در ادبيات داستاني علمي

نوشته: ناصر حافظي‌مطلق
مجله همشهري داستان، شماره 124، تيرماه 1400

@eventhorizon1
ارائه کتاب "تختستان و گویستان" در کتابخوان الکترونیکی طاقچه

🌐لینک کتاب در طاقچه↩️

@eventhorizon1
sultan
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
من مانده‌ام این‌جا که حلال است، حرام است؟

با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گر یار پسندید ترا کار تمام است

در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است

شد قافیه تکرار ولی مسئله‌ای نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است

این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا این که نه، همسایه‌ی ما در لب بام است

در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
اینجا است که مفهوم قعود تو قیام است

پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت
وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است؟

از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است

ناصر فیض

@eventhorizon1
کتابخانه نیمه‌شب

1)
"کتابخانه نیمه‌شب" (The Midnight library)، کتابی است داستانی از نویسنده انگلیسی، "مت هیگ" (Matt Haig) که در سال 2020 میلادی نگاشته شده و در زمره پرفروش‌ترین‌ها قرارگرفته است. "مت هیگ" که آثار داستانی و غیرداستانی قابل‌توجهی دارد، خود تجربه دست‌وپنجه نرم کردن با افسردگی و رهایی از آن را دارا است و این تجربه‌ی زیسته‌ی او در "کتابخانه نیمه‌شب" و سایر کتاب‌هایش نمود داشته است. آثار داستانی او را می‌توان نوعی از علمی- تخیلی نرم به شمار آورد. "کتابخانه نیمه‌شب" توسط مترجمان زیادی به فارسی برگردانده شده است.

2)
"نورون‌های آینه‌ای" (Mirror Neurons) در مغز انسان و برخی دیگر از پریمات‌ها کارکرد شبیه‌سازی دارند و نوعی از بازنمایی را به ارمغان می‌آورند. عملکرد متعالی این نورون‌ها سبب‌ساز حس‌هایی همچون "همدردی" (Sympathy) و "همدلی" (Empathy) است. بر اساس تقویت فعالیت این نورون‌ها است که ما می‌توانیم از کنج نگاه خودمان بیرون بیاییم و به درجاتی دنیا را از زاویه نگاه دیگران ببینیم، امری که "هیگ" در روایت آن استاد است. ارتباط و تعامل این نورون‌ها با "سامانه حس خوب" (Well-being System) در مغز، در انسان‌های متفاوت یکسان نیست و همین امر بنیان طیف وسیعی از رویکردهای سیاسی در بازه محافظه‌کار تا ترقی‌خواه است. خواندن کتاب‌های داستانی، اگرچه که ممکن است مضمون بسیاری از آنان در میان‌مدت فراموش شود، دارای حسن تقویت همدلی و فعال‌سازی نورون‌های آینه‌ای است. "هیگ" در "کتابخانه ‌نیمه‌شب" این فرآیند را به شکل دیگری روایت می‌کند، او قهرمان داستانش را نه در پشت چشمان سایر انسان‌ها، بلکه در پشت چشمان نسخه‌های دیگری از خودش قرار می‌دهد و این همدلی با خویشِ شخصیت اصلی یعنی "نورا سید" (Nora Seed) را برای مخاطب کتاب، به همدلی با تمام حالات ممکن تبدیل می‌سازد.

3)
فیزیک کوانتوم و احتمال وقوع تمام حالت‌های ممکن و تمثیل "گربه شرودینگر" به همراه ژرف‌اندیشی با اندیشه‌های ناب و درون‌گرایی افراطی فیلسوف آمریکایی، "هنری دیوید ثورو" (Henry David Thoreau)، دست‌مایه‌ی نابی برای "هیگ" بوده است تا داستانی عامه‌پسند را بر بنیانی ژرف بنا کند. "کتابخانه نیمه‌شب" توصیف نوعی تغییرات شرایط اولیه به‌مانند اثر پروانه‌ای در ساختار یک نظام غیرخطی و آشوب‌گونه است به نام زندگی که هر بار نتایج غیرقابل‌پیش‌بینی عظیمی به بار می‌آورند، ولی نقاط ثابت و جاذب مشخص و مشترکی در همه‌ی آن‌ حالت‌ها موجود است. تشبیه تارهای سازهای موسیقی با نظریه ریسمان (String Theory) و ارتعاش‌های مختلفی که هرکدام سبب بروز پدیده‌های متفاوتی می‌شوند را هم باید بر مشخصه‌های هنر نویسندگی "هیگ" افزود.

4)
"هیگ" در کتابش این نکته را صراحتاً بیان نکرده، اما مسیر داستان توصیفی است از یک ایده‌ی فلسفی به نام "بازگشت ابدی" (Eternal Recurrence): حالت‌های ممکن محدود هستند و زمان بی‌نهایت، لذا چرخه‌ی وقایع در یک ‌روال دوری تکرار خواهد شد، به همین دلیل یک‌بار برای همیشه درست تصمیم بگیر و بگذار این تصمیم تا ابدیت تکرار گردد.

#مت_هیگ
#کتابخانه_نیمه‌شب
#The_Midnight_Library
#Matt_Haig

@eventhorizon1
در باب قصه‌گویی (Storytelling)، روایت (Narrative) و روایتمندی (Narrativity)

@eventhorizon1
Looking For The Summer
Chris Rea
Looking for the Summer /Chris Rea

Look deep into the April face
A change is clearly taking place
Looking for the summer

The eyes take on a certain gaze
And leave behind the springtime days
Go looking for the summer

This ain't no game of kiss
and tell
The implications how you knew so well
Go looking for the summer

The time has come and they must go
To play the passion out that haunts you so
Looking for the summer

Remember love how it was the same
We scratched and hurt each other's growing pains
We were looking for the summer

And still I stand this very day
With a burning wish to fly away
I'm still looking, looking for the summer

Looking for the summer

@eventhorizon1
مغز ما
1)
"مغز ما: چگونه از مغز خود بهتر استفاده کنیم" با عنوان اصلی "Your brain: How to get the most from your mind" کتابی است نوشته "ماتیو مک‌دونالد" (Matthew MacDonald) که در سال 2008 میلادی نگاشته شده و در سال ۱۳۹۶ توسط "محمدرضا باطنی" ترجمه و در انتشارات "فرهنگ معاصر" به چاپ رسیده است. این کتاب از مجموعه کتاب‌های "The Missing Manual" است که بیشتر به موضوعاتی در پاسخ به پرسش "چگونه ..." (How to …) می‌پردازد.

2)
شوربختانه امروزه حجم زیادی از کتاب‌های خودیاری و نوشته‌هایی که حاوی ادعاهای نامعتبر و پراکنده‌ هستند دست‌به‌دست می‌گردند و نوید فرآیندهای جادویی در تفکر و زندگی و موفقیت می‌دهند. این دست از ادعاهای غیرعلمی و غیرمنطقی تبدیل به معضلی بزرگ برای مخاطبان و ساکنان دنیای مدرن شده‌اند. پذیرش این نکته که ذهن انسان و متناظر فیزیکی آن یعنی مغز (البته اگر این تناظر فیزیکی را قبول داشته باشیم که خود جای بحث و بررسی بسیار دارد) یک ابزار باستانی و تکاملی است که بر اساس قواعد مادی و شرایط محیطی زمینی شکل‌گرفته و تکوین پیداکرده است، اولین گام در تقابل با ادعاهای عجیب و شبه‌علمی رایج است و کتاب "مغز ما" با زبانی ساده و غیرتخصصی سعی در توضیح و موشکافی همین اصل اساسی دارد.

3)
کتاب "مغز ما" بیش از اینکه تلاش در تشریح مسائل تخصصی علوم اعصاب داشته باشد، به کارکردهای مغزی پرداخته و روش‌هایی برای بهبود آن‌ها هم ارائه داده است. مقوله‌هایی مانند تغذیه، خواب، ادراک، حافظه، هیجان، خرد، شخصیت، جنسیت و رشد که زندگی همه انسان‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد، دارای رابطه تنگاتنگی با عملکردهای متناظر مغزی هستند و بر اساس شناخت ما از سامانه عصبی می‌توان برای بهینه‌سازی هرکدام از آن‌ها اقداماتی انجام داد. این‌که چگونه تلاش کنیم فرآیند استدلال و منطق جاری در قشر پیش‌پیشانی را بر واکنش‌های هیجانی ناشی از مدارهای زیرین مغزی غالب سازیم، یا این‌که بدانیم چگونه ترشح هورمون‌ها و یا آزاد شدن ناقل‌های عصبی خاص بر فرآیندهایی مانند افسردگی، عشق، انگیزه و ... تأثیر می‌گذارد و یا اینکه چگونه حافظه بلندمدت خود را تقویت کنیم و ...، مواردی هستند که کتاب با زبانی ساده به آن پرداخته است.

4)
کتاب "مغز ما" پیش‌درآمدی است که علاقه خواننده را برای ادامه مطالعه در حوزه مغز انسان و عملکردهای آن برمی‌انگیزاند و از این بابت کمتر کتابی در این حوزه می‌توان یافت که ضمن پرداختن به مباحثی چنین اساسی، بیانی تا این اندازه ساده داشته باشد. خواندن این کتاب در حکم نگاه به آینه‌ای است که رو به‌سوی درون مغز شما دارد و آنچه در ژرف‌ترین حالت‌های ذهنی در تکاپو است را بازنمایی می‌کند.

#علوم_شناختی

@eventhorizon1
Event Horizon
Chris De Burgh – The Last Time I Cried
The Last Time I Cried/ Chris de Burgh

The last time I cried, I was sitting home,
And it was deep in the night,
Staring at the shadows and the flickering lights,
Giving all that I had, to take them away,
Giving all that I had, to make them pay;

The last time I cried, I could see the people,
Long ago in the rain,
Waiting as the soldiers put them all on a train,
And the hands on the bars, the eyes full of tears,
And the word is the same, for a thousand years,

Eli Eli Lama, oh Lord, you have forsaken me,
Eli Eli Lama, oh Lord, you have forsaken me;

The last time I cried, I could not believe it,
When I held on a face,
Staring at a soldier with his gun in the rain,
It was the face of a child, my child here asleep,
And the soldier who smiled, the man was me,

Eli Eli Lama, oh Lord, you have forsaken me,
Eli Eli Lama, oh why, have you forsaken me?
Eli Eli Lama, oh Lord, you have forsaken me,

The last time I cried, the last time I cried,
The last time I cried, the last time I cried,
The last time I cried, the last time I cried,
The last time I cried, the last time I cried,
The last time.

@eventhorizon1
سیلو

1)
سیلو (Silo) نام یک مجموعه تلویزیونی در حال پخش توسط +Apple TV است که بر اساس مجموعه داستان‌هایی به همین نام ساخته‌شده است. نگارش داستان‌های سیلو به سال 2011 میلادی برمی‌گردد که "هیو هوی" (Hugh C. Howey) داستان کوتاه "Wool" را منتشر کرد و در ادامه‌ی آن مجموعه داستان‌های کوتاه و بلند فضای پادآرمان‌شهری و پساآخرالزمانی خود را ارائه داد. "سیلو" داستان یک سیلوی زیرزمینی است که زیستگاه حدود ده هزار انسان در 144 طبقه است و اکثر آن‌ها باور دارند که قوانین عجیب "سیلو" از آنان حفاظت خواهد کرد.

2)
جدا از معنای لفظی سیلو که انبار غلات و آذوقه و علوفه است، "اثر سیلو" (Silo Effect) اشاره به پدیده‌ای در ساختار سازمانی و سازمان‌ها و ادارات دارد که بخش‌های مختلف به شکل مجزا از هم فعالیت می‌کنند و هر بخش در پی برآورده ساختن منافع خود است بدون این‌که به منافع کلی سازمان توجه داشته باشد. بر همین اساس"ذهنیت سیلویی" بر مبنای عدم انتقال اطلاعات به دیگران و محروم‌سازی بخش‌های دیگر از اطلاعات شکل می‌گیرد. تفکر سازمانی نوین بر تفکر ضدسیلویی و جلوگیری و اصلاح چنین پدیده‎ای تأکید دارد. "Silo" همچنین اسم مستعار یک نویسنده آرژانتینی به نام "ماریو رودریگز کوبوس" (Mario Luis Rodríguez Cobos) هم هست که نظریه‌پرداز جنبشی بین‌المللی و داوطلبانه به نام "جنبش انسان‌گرا" (The Humanist Movement) بود.

3)
پادآرمان‌شهر سیلو که در فضایی پساآخرالزمانی بناشده است، به‌روایتی استعاره‌ای از زندگی انسان مدرن هم هست. در حقیقت سیلو در زندگی روزمره نه یک فضای فیزیکی زیرزمینی و محبوس، بلکه فضای مجازی وسیع و بی‌انتهایی است که چارچوب‌های خاص خود را در قالب قوانین نانوشته به انسان‌ها تحمیل می‌کند، قوانینی از جنس خوشبختی موهوم، موفقیت کاذب، مُد، مصرف، سرگرمی‌های بی‌ژرفا، عیش و خوشی‌های زودگذر و بی‌معنا، ساده‌انگاری غیرمنطقی و مثبت‌اندیشی‌های زرد و خنده‌دار. برخلاف داستان مجموعه تلویزیونی "سیلو" که در نگاه اول ترکیبی از "1984" و "فارنهایت 451" را به ذهن متبادر می‌سازد و نوعی بازنمایی نظامی استالینی با روکشی از عدم خشونت فیزیکی حاد است، سیلوی واقعی از جنس کتاب "دنیای قشنگ نو" است و در بستر نظام سرمایه‌داری و فضای مجازی رشد می‌کند.

4)
سریال "سیلو" ارزش دیدن دارد مخصوصاً برای کسانی که سینما و ادبیات داستانی علمی و به‌ویژه پادآرمان‌شهرها و پساآخرالزمان‌ها را دنبال می‌کنند. اگرچه این سریال همچنان در حال پخش است، اما بر اساس قواعد روایت می‌توان پیش‌بینی کرد که در ادامه‌ی داستان با حقایقی تلخ‌تر از دروغ‌های شیرین حاکمان سیلو روبرو خواهیم شد.

#پاد_آرمان_شهر

@eventhorizon1
مرورش خالی از لطف نیست:
Forwarded from Event Horizon (Nasser Hafezi-Motlagh)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوپامین و عشق
از
کتاب دوپامین، مولکولی با خواص شگفت‌انگیز

@eventhorizon1
Introspection
Estas Tonne
Introspection
به معنای "درون‌نگری" یا "شم درونی" و گاهی هم هم‌وزن با "شهود (Intuition) شیوه مورد علاقه فلاسفه عقل‌گرای (Rationalist) عصر روشنگری بود. اعتقاد به وجود دو جوهر مجزای مادی و غیرمادی در انسان در آرا دکارت تقویت‌کننده این ایده بود که ذهن یا نفس ودیعه‌ای است از عالم بالا و جسم یا ماده میراثی است از دنیای دون. لذا برای کشف حقیقت باید با نگاهی درون‌نگرانه و فارغ از خطای حواس مادی به ژرفای عالم ذهن رفت و ردپای حقایق اصیل را یافت. به عبارتی دیگر:
چشم دل باز کن که جان بینی
آن‌چه نادیدنی است آن بینی
امروزه می‌دانیم که درون‌نگری اگرچه ممکن است آشکارکننده بخشی از شناخت ما باشد، اما در یافتن کل ماجرا ناتوان است.

@eventhorizon1
The Unforgiven 3
Metallica
برای ما که با Unforgiven 1 و Unforgiven 2 زندگی کرده بودیم، آهنگ سوم در نگاه اول ناامیدکننده بود. اما به‌مرور لایه‌های پنهان این آهنگ خودش را نمایان کرد:

How can I be lost
If I've got nowhere to go?
Searched the seas of gold
How come it's got so cold?
How can I be lost
In the memories I relive
How can I blame you
When it's me I can't forgive?

@eventhorizon1
شهري از برنج

1)
"شهري از برنج" (يا شهر پرنگ) (The City of Brass) نام اولين كتاب از سه‌گانه "ديوآباد" (Daevabad Trilogy) است كه توسط "شنون آ. چاكرابرتي" (Shannon A. Chakraborty) و در سال 2017 ميلادي نگاشته شده. دو كتاب ديگر اين مجموعه يعني "پادشاهي مس" (The Kingdom of Copper) و "شاهنشاهي زر" (The Empire of Gold) به‌ترتيب در سال‌هاي 2019 و 2020 نوشته‌شده‌اند. "شهري از برنج" در سال ۱۴۰۲ توسط "مطهره اسلامي"، فارغ‌التحصيل سابق رشته مهندسي برق دانشگاه فردوسي مشهد (ما همچين هم‌كلاسي‌هايي داريم)، ترجمه‌شده و در انتشارات "كتابسراي تنديس" به چاپ رسيده است. دو كتاب ديگر اين مجموعه نيز توسط همين مترجم و ناشر در حال ترجمه و چاپ هستند.

2)
"شنون آ. چاكرابرتي" نويسنده‌اي آمريكايي است كه در خانواده‌اي مسيحي بزرگ شده، اما در نوجواني به اسلام گرويده است. او همواره آرزوي تحقيق در مورد تاريخ خاورميانه را داشته است و درنهایت مجموعه اين مطالعات سبب خلق اولين اثرش يعني "شهري از برنج" شد كه آميخته‌اي فانتزي و قدرتمند از اساطير و افسانه‌هاي ايراني، عربي و فرهنگ و تعاليم اسلامي است. در داستان او چهارعنصر اصلي يعني آب، آتش، هوا و خاك هرکدام در خلق موجودي تجلی‌یافته‌اند: مارد از آب، پري از هوا، جن از آتش و انسان از خاك. و البته ديوها هم با اجنه ريشه مشترك دارند ولي به‌جای گرويدن به دين اسلام همچنان به آيين آتش‌پرستي خود باقی‌مانده‌اند. شخصيت اصلي داستان يك دورگه است كه از وصلت انسان و جن حاصل مي‌شود به نام "شفيط". انسان‌ها نقش كمرنگي در داستان دارند به‌جز يك نام كه ذكر اعمال او در سراسر كتاب به چشم مي‌خورد: سليمان نبي.

3)
ژانر فانتزي كه امروزه محبوب نوجوانان و جوانان است و نويسندگان غربي زيادي به آن اشتغال دارند، زاده‌ي شرق است و "چاكرابرتي" اين ژانر را به خاستگاه خود برگردانده. "شهري از برنج" را شايد بتوان ادامه‌اي در فضاي داستاني "هزار و یک ‌شب" دانست كه شخصيت‌هايي از شاهنامه هم به آن ورود كرده‌اند. نام‌هاي ايراني در كتاب بسيارند ازجمله ديوهاي ملقب به افشين و ناهيد. عناصر روايت در كتاب به شكلي حرفه‌اي در كنار هم قرارگرفته‌اند و پذيرش روح فانتزي كتاب از قبيل جادو، موجودات افسانه‌اي، تاريخ اساطيري و نبرد خير و شر را تكميل مي‌كنند.

4)
شايد اين كتاب را بتوان آغازي براي بازگشت به فانتزي شرقي قلمداد كرد كه نبود آن به‌ويژه در ميان نويسندگان بومي خاورميانه بسيار پررنگ است. بازيابي هويت اساطيري در تعامل با فرهنگ کهن‌سال و بومي اين بخش از جغرافيا كار بزرگي است كه نويسندگان ژانر فانتزي شرقي توان ايفاي نقش پررنگی در آن دارند.

@eventhorizon1