Forwarded from اتچ بات
😷
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Telegram
🚘 #پنجاه_نکته_درمورد_سفر_نوروزی
🔰 قسمت چهارم
✍ #احسان_محمدی
31_ اگر در مدرسه یا هتل اقامت دارید از در و دیوار انتقام نگیرید. چندسال پیش در یک مدرسه در #سبزوار که اقامتگاه نوروزی شده بود دیدم یک خانواده با کفش گِلی به سقف کوبیده بودند! جای کفش دستکم هفت نفر از کودک تا بزرگسال! احتمالا" برای یادگاری!
بزرگواری برایم تعریف می کرد که چون پول هتل در #اهواز گران شده، تا صبح شیر آب حمام و دستشویی را باز گذاشته!!
32_ در سفر آب و مایعات زیاد بنوشید. گلاب به رویتان تغییر آب و هوا معمولا" باعث می شود عمل دفع به خوبی صورت نگیرد.
33_ هر شب در هر جای کشور گرفتار شدید می توانید به روستایی ها اعتماد کنید آنها بهترین جا و کامل ترین سفره را برای شما مهیا می کنند. بی نظیرند.
34_ اگر قفل فرمان و قفل ترمز دارید استفاده کنید. احتیاط شرط عقل است.
35_ زاویه تابش آفتاب در بیشتر نقاط ایران به شکلی است که در فصل گرم استفاده از #عینک_آفتابی لازم است. اما بعضی عینک های آفتابی کم کیفیت ممکن است به چشم تان آسیب بزند. شما کرم ضدآفتاب استفاده کنید گرچه خودم استفاده نمی کنم!
36_ با بومی ها حرف بزنید. خرده فرهنگ های آنها را تحسین کنید و هرگز تجربه تلخ تان در برخورد با یک نفر از یک قوم را به حساب همه آنها نگذارید.
37_ هنگام ورود به موزه یا گردشگاه برای بچه ها هم بلیط بگیرید. برای بچه ها ارزش و شخصیت قائل شویم. بلیط را دست شان بدهیم که خودشان به مسئول تحویل دهند.
38_ موقع سلفی گرفتن به پشت سرتان نگاه کنید. هر سال چند نفر به دلیل عدم رعایت همین نکته ساده به رودخانه سقوط می کنند، از آبشار یا کوه می افتند و جان شان را از دست می دهند.
39_ صنایع دستی بخرید. حتی در حد یک مچ بند مهره ای ساده از یک روستایی. یک زن روستایی چندماه سوزن می زند و یک اثر می آفریند و روزگار خانواده اش به آن بسته است. ارزشش بی شک از چند پیتزا بیشتر است!
40_ وقتی به روستاهای #زابل و #زاهدان و #ایرانشهر و ... رفتم دلم از این همه تصویر تلخ ناامنی که رسانه ها از این استان ساخته اند به درد آمد. در حق این مردم مظلوم بد کرده ایم و فقط خبرهای تلخ شان را بازتاب دادهایم. در ایام عید که آنجا سفر کردم از خیابان های تهران به مراتب امن تر بودند!
...ادامه دارد.
🖋 @ehsanmohammadi95
🔰 قسمت چهارم
✍ #احسان_محمدی
31_ اگر در مدرسه یا هتل اقامت دارید از در و دیوار انتقام نگیرید. چندسال پیش در یک مدرسه در #سبزوار که اقامتگاه نوروزی شده بود دیدم یک خانواده با کفش گِلی به سقف کوبیده بودند! جای کفش دستکم هفت نفر از کودک تا بزرگسال! احتمالا" برای یادگاری!
بزرگواری برایم تعریف می کرد که چون پول هتل در #اهواز گران شده، تا صبح شیر آب حمام و دستشویی را باز گذاشته!!
32_ در سفر آب و مایعات زیاد بنوشید. گلاب به رویتان تغییر آب و هوا معمولا" باعث می شود عمل دفع به خوبی صورت نگیرد.
33_ هر شب در هر جای کشور گرفتار شدید می توانید به روستایی ها اعتماد کنید آنها بهترین جا و کامل ترین سفره را برای شما مهیا می کنند. بی نظیرند.
34_ اگر قفل فرمان و قفل ترمز دارید استفاده کنید. احتیاط شرط عقل است.
35_ زاویه تابش آفتاب در بیشتر نقاط ایران به شکلی است که در فصل گرم استفاده از #عینک_آفتابی لازم است. اما بعضی عینک های آفتابی کم کیفیت ممکن است به چشم تان آسیب بزند. شما کرم ضدآفتاب استفاده کنید گرچه خودم استفاده نمی کنم!
36_ با بومی ها حرف بزنید. خرده فرهنگ های آنها را تحسین کنید و هرگز تجربه تلخ تان در برخورد با یک نفر از یک قوم را به حساب همه آنها نگذارید.
37_ هنگام ورود به موزه یا گردشگاه برای بچه ها هم بلیط بگیرید. برای بچه ها ارزش و شخصیت قائل شویم. بلیط را دست شان بدهیم که خودشان به مسئول تحویل دهند.
38_ موقع سلفی گرفتن به پشت سرتان نگاه کنید. هر سال چند نفر به دلیل عدم رعایت همین نکته ساده به رودخانه سقوط می کنند، از آبشار یا کوه می افتند و جان شان را از دست می دهند.
39_ صنایع دستی بخرید. حتی در حد یک مچ بند مهره ای ساده از یک روستایی. یک زن روستایی چندماه سوزن می زند و یک اثر می آفریند و روزگار خانواده اش به آن بسته است. ارزشش بی شک از چند پیتزا بیشتر است!
40_ وقتی به روستاهای #زابل و #زاهدان و #ایرانشهر و ... رفتم دلم از این همه تصویر تلخ ناامنی که رسانه ها از این استان ساخته اند به درد آمد. در حق این مردم مظلوم بد کرده ایم و فقط خبرهای تلخ شان را بازتاب دادهایم. در ایام عید که آنجا سفر کردم از خیابان های تهران به مراتب امن تر بودند!
...ادامه دارد.
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from اتچ بات
😷
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Telegram
🚘 #پنجاه_نکته_درمورد_سفر
🔰 قسمت چهارم
✍ #احسان_محمدی
31_ اگر در مدرسه یا هتل اقامت دارید از در و دیوار انتقام نگیرید. چندسال پیش در یک مدرسه در #سبزوار که اقامتگاه نوروزی شده بود دیدم یک خانواده با کفش گِلی به سقف کوبیده بودند! جای کفش دستکم هفت نفر از کودک تا بزرگسال! احتمالا" برای یادگاری!
بزرگواری برایم تعریف می کرد که چون پول هتل در #اهواز گران شده، تا صبح شیر آب حمام و دستشویی را باز گذاشته!!
32_ در سفر آب و مایعات زیاد بنوشید. گلاب به رویتان تغییر آب و هوا معمولا" باعث می شود عمل دفع به خوبی صورت نگیرد.
33_ هر شب در هر جای کشور گرفتار شدید می توانید به روستایی ها اعتماد کنید آنها بهترین جا و کامل ترین سفره را برای شما مهیا می کنند. بی نظیرند.
34_ اگر قفل فرمان و قفل ترمز دارید استفاده کنید. احتیاط شرط عقل است.
35_ زاویه تابش آفتاب در بیشتر نقاط ایران به شکلی است که در فصل گرم استفاده از #عینک_آفتابی لازم است. اما بعضی عینک های آفتابی کم کیفیت ممکن است به چشم تان آسیب بزند.کرم ضدآفتاب استفاده کنید.
36_ با بومی ها حرف بزنید. خرده فرهنگ های آنها را تحسین کنید و هرگز تجربه تلخ تان در برخورد با یک نفر از یک قوم را به حساب همه آنها نگذارید.
37_ هنگام ورود به موزه یا گردشگاه برای بچه ها هم بلیط بگیرید. برای بچه ها ارزش و شخصیت قائل شویم. بلیط را دست شان بدهیم که خودشان به مسئول تحویل دهند.
38_ موقع سلفی گرفتن به پشت سرتان نگاه کنید. هر سال چند نفر به دلیل عدم رعایت همین نکته ساده به رودخانه سقوط می کنند، از آبشار یا کوه می افتند و جان شان را از دست می دهند.
39_ صنایع دستی بخرید. حتی در حد یک مچ بند مهره ای ساده از یک روستایی. یک زن روستایی چندماه سوزن می زند و یک اثر می آفریند و روزگار خانواده اش به آن بسته است. ارزشش بی شک از چند پیتزا بیشتر است!
40_ وقتی به روستاهای #زابل و #زاهدان و #ایرانشهر و ... رفتم دلم از این همه تصویر تلخ ناامنی که رسانه ها از این استان ساخته اند به درد آمد. در حق این مردم مظلوم بد کرده ایم و فقط خبرهای تلخ شان را بازتاب دادهایم. در ایام عید که آنجا سفر کردم از خیابان های تهران به مراتب امن تر بودند!
...ادامه دارد.
🖋 @ehsanmohammadi95
🔰 قسمت چهارم
✍ #احسان_محمدی
31_ اگر در مدرسه یا هتل اقامت دارید از در و دیوار انتقام نگیرید. چندسال پیش در یک مدرسه در #سبزوار که اقامتگاه نوروزی شده بود دیدم یک خانواده با کفش گِلی به سقف کوبیده بودند! جای کفش دستکم هفت نفر از کودک تا بزرگسال! احتمالا" برای یادگاری!
بزرگواری برایم تعریف می کرد که چون پول هتل در #اهواز گران شده، تا صبح شیر آب حمام و دستشویی را باز گذاشته!!
32_ در سفر آب و مایعات زیاد بنوشید. گلاب به رویتان تغییر آب و هوا معمولا" باعث می شود عمل دفع به خوبی صورت نگیرد.
33_ هر شب در هر جای کشور گرفتار شدید می توانید به روستایی ها اعتماد کنید آنها بهترین جا و کامل ترین سفره را برای شما مهیا می کنند. بی نظیرند.
34_ اگر قفل فرمان و قفل ترمز دارید استفاده کنید. احتیاط شرط عقل است.
35_ زاویه تابش آفتاب در بیشتر نقاط ایران به شکلی است که در فصل گرم استفاده از #عینک_آفتابی لازم است. اما بعضی عینک های آفتابی کم کیفیت ممکن است به چشم تان آسیب بزند.کرم ضدآفتاب استفاده کنید.
36_ با بومی ها حرف بزنید. خرده فرهنگ های آنها را تحسین کنید و هرگز تجربه تلخ تان در برخورد با یک نفر از یک قوم را به حساب همه آنها نگذارید.
37_ هنگام ورود به موزه یا گردشگاه برای بچه ها هم بلیط بگیرید. برای بچه ها ارزش و شخصیت قائل شویم. بلیط را دست شان بدهیم که خودشان به مسئول تحویل دهند.
38_ موقع سلفی گرفتن به پشت سرتان نگاه کنید. هر سال چند نفر به دلیل عدم رعایت همین نکته ساده به رودخانه سقوط می کنند، از آبشار یا کوه می افتند و جان شان را از دست می دهند.
39_ صنایع دستی بخرید. حتی در حد یک مچ بند مهره ای ساده از یک روستایی. یک زن روستایی چندماه سوزن می زند و یک اثر می آفریند و روزگار خانواده اش به آن بسته است. ارزشش بی شک از چند پیتزا بیشتر است!
40_ وقتی به روستاهای #زابل و #زاهدان و #ایرانشهر و ... رفتم دلم از این همه تصویر تلخ ناامنی که رسانه ها از این استان ساخته اند به درد آمد. در حق این مردم مظلوم بد کرده ایم و فقط خبرهای تلخ شان را بازتاب دادهایم. در ایام عید که آنجا سفر کردم از خیابان های تهران به مراتب امن تر بودند!
...ادامه دارد.
🖋 @ehsanmohammadi95
⛔️ در اصل ماجرا فرقی نمی کند اما این یک اعتراض هنری به بی آبی در #میناب واقع در هرمزگان بود نه #اهواز.
🗓 ۲۵تیر ۹۵ هنگام سفر #ابتکار.
🔺خبرنگاران عزیز!از گوگل کمک بگیرید.
🖋 @ehsanmohammadi95
🗓 ۲۵تیر ۹۵ هنگام سفر #ابتکار.
🔺خبرنگاران عزیز!از گوگل کمک بگیرید.
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from اتچ بات
⛔️ قسم به #مادر، قسم به #ایران!
✍️احسان محمدی
📸 از بین همه عکس های امروز #اهواز عاشق این یکی هستم. مادری برای نجات فرزندش وسط معرکه، دست از جان شسته. به عکس خوب نگاه کنید، حتی سرباز هم پناه گرفته، اما مادر مادر است... مادر اسم مستعار خداست.
📸 یاد مادرم افتادم. حمله آخر عراق. سال۶۷. صدای شلیک ها که نزدیک شد همینطور سرآسیمه می دوید که ما را جمع کند، چند بچه کوچکش که من نُه ساله بزرگترین شان بودم. در کتاب #جنگ_بود مفصل نوشته ام ماجرا را.
📸 راحت می گویم که به بسیجی های جُردن می خندم وقتی می گویند آرزویشان شهادت است! اسم شان را گذاشته ام بسیجی جُردن! آنها لاف شجاعت می زنند. که جنگ را فقط در فیلم ها دیده اند. همان کلیشه های حاجی! تو برو من میام... همان که یک بسیجی لاغر با یک کلاشینکف که فشنگ هایش تمام نمی شود یک لشکر عراقی را منهدم می کند!
📸 هر کس تشنه شهادت است من آدرس می دهم برود پیش بچه های پاکسازی میدان مین در جنوب. برود و مثل مرد در زمین هایی که پاک شده اما احتمال وجود مین هنوز می رود راه برود. فقط راه برود. آن وقت می فهمد جنگ، مین، انفجار و خون با فیلم ها فرق دارد.
📸 #جنگ بد است، گلوله رحم نمی کند، خون وقیح است، نفرینش کنیم و گول این قصه ها را نخوریم که "جنگ برای صلح" فرق دارد! آدم های مضحکی که جنگ را ندیدهاند از آن زیاد حرف می زنند. فقط حرف می زنند و نمی دانند چطور زندگی ها را متلاشی می کند، چطور تن نازک بچه ها را پاره پاره می کند.
📸 منصفانه نبود ولی من و نسلی از همسالانم در مرز ایران و عراق شب ها با ترس گوش بُرها خوابیدیم، با کابوس کشته شدن بیدار شدیم و جنگ عزیزترین های ما را دزدید و هیچوقت پس نداد. حالا فقط چند سنگ سیاه، چند عکس رنگ پریده و چند خاطره که هی بغض می شود و راه گلو را می بندند از آنها یادگاری داریم.
📸 کودکی ما را جنگ دزدید. این بچه که روی زمین افتاده و صدای گلوله قلبش را متلاشی کرده هیچوقت به بچه قبل از شلیک تبدیل نمی شود. جای زخم روحش هیچوقت خوب نمی شود.
📸 معنی زخم روح را فقط بچه هایی می فهمند که جنگ کودکی شان را غارت کرد، عزیزان شان را دزدید...
دل من هم از حماقت بسیاری از مسئولان خون است اما #جنگ را درمان مشکلات نمی دانم. تفرقه قومی از گلوله بدتر است. برای این سرزمین صلح آرزو کنیم. مادران مان اندازه کافی سیاه پوشیده اند، اشک ریخته اند، پدران مان کم جنازه دفن نکرده اند ...
📸 به این عکس نگاه کنید. به قلب مادر، به ترس کودک، به نفیر گلوله در هوا... به امنیت که این همه ساده می تواند به خطر بیفتد.
دریغ است #ایران که ویران شود. جان من است این، هی مزنیدش... 🇮🇷🇮🇷
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️احسان محمدی
📸 از بین همه عکس های امروز #اهواز عاشق این یکی هستم. مادری برای نجات فرزندش وسط معرکه، دست از جان شسته. به عکس خوب نگاه کنید، حتی سرباز هم پناه گرفته، اما مادر مادر است... مادر اسم مستعار خداست.
📸 یاد مادرم افتادم. حمله آخر عراق. سال۶۷. صدای شلیک ها که نزدیک شد همینطور سرآسیمه می دوید که ما را جمع کند، چند بچه کوچکش که من نُه ساله بزرگترین شان بودم. در کتاب #جنگ_بود مفصل نوشته ام ماجرا را.
📸 راحت می گویم که به بسیجی های جُردن می خندم وقتی می گویند آرزویشان شهادت است! اسم شان را گذاشته ام بسیجی جُردن! آنها لاف شجاعت می زنند. که جنگ را فقط در فیلم ها دیده اند. همان کلیشه های حاجی! تو برو من میام... همان که یک بسیجی لاغر با یک کلاشینکف که فشنگ هایش تمام نمی شود یک لشکر عراقی را منهدم می کند!
📸 هر کس تشنه شهادت است من آدرس می دهم برود پیش بچه های پاکسازی میدان مین در جنوب. برود و مثل مرد در زمین هایی که پاک شده اما احتمال وجود مین هنوز می رود راه برود. فقط راه برود. آن وقت می فهمد جنگ، مین، انفجار و خون با فیلم ها فرق دارد.
📸 #جنگ بد است، گلوله رحم نمی کند، خون وقیح است، نفرینش کنیم و گول این قصه ها را نخوریم که "جنگ برای صلح" فرق دارد! آدم های مضحکی که جنگ را ندیدهاند از آن زیاد حرف می زنند. فقط حرف می زنند و نمی دانند چطور زندگی ها را متلاشی می کند، چطور تن نازک بچه ها را پاره پاره می کند.
📸 منصفانه نبود ولی من و نسلی از همسالانم در مرز ایران و عراق شب ها با ترس گوش بُرها خوابیدیم، با کابوس کشته شدن بیدار شدیم و جنگ عزیزترین های ما را دزدید و هیچوقت پس نداد. حالا فقط چند سنگ سیاه، چند عکس رنگ پریده و چند خاطره که هی بغض می شود و راه گلو را می بندند از آنها یادگاری داریم.
📸 کودکی ما را جنگ دزدید. این بچه که روی زمین افتاده و صدای گلوله قلبش را متلاشی کرده هیچوقت به بچه قبل از شلیک تبدیل نمی شود. جای زخم روحش هیچوقت خوب نمی شود.
📸 معنی زخم روح را فقط بچه هایی می فهمند که جنگ کودکی شان را غارت کرد، عزیزان شان را دزدید...
دل من هم از حماقت بسیاری از مسئولان خون است اما #جنگ را درمان مشکلات نمی دانم. تفرقه قومی از گلوله بدتر است. برای این سرزمین صلح آرزو کنیم. مادران مان اندازه کافی سیاه پوشیده اند، اشک ریخته اند، پدران مان کم جنازه دفن نکرده اند ...
📸 به این عکس نگاه کنید. به قلب مادر، به ترس کودک، به نفیر گلوله در هوا... به امنیت که این همه ساده می تواند به خطر بیفتد.
دریغ است #ایران که ویران شود. جان من است این، هی مزنیدش... 🇮🇷🇮🇷
🖋 @ehsanmohammadi95
Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◾️ تصاویر هوایی از مراسم تشیع پیکر شهدای جنایت تروریستی اهواز
◾️ نفرین به دستی که سنگ تفرقه انداخت به خانه ما...
#اهواز_تنها_نیست
ای دریغ از تو که ویران بینمت🇮🇷🇮🇷
🖋 @ehsanmohammadi95
◾️ نفرین به دستی که سنگ تفرقه انداخت به خانه ما...
#اهواز_تنها_نیست
ای دریغ از تو که ویران بینمت🇮🇷🇮🇷
🖋 @ehsanmohammadi95
◾️ در سوگ همرزمان
◾️ تشیع جنازه شهدای جنایت تروریستی اهواز
#اهواز_تنها_نیست
ای دریغ از تو که ویران بینمت🇮🇷🇮🇷
🖋 @ehsanmohammadi95
◾️ تشیع جنازه شهدای جنایت تروریستی اهواز
#اهواز_تنها_نیست
ای دریغ از تو که ویران بینمت🇮🇷🇮🇷
🖋 @ehsanmohammadi95
🚨 توی خون مان آژیر خطر ریخته اند!
✍️ کوثر شیخ نجدی
▪️ وقتی می پرسند کجایی هستی فقط یک جواب دارم؛ #اهوازی. اصرار می کنند عربی؟ لری؟
چه جوابی بدهم؟ نمی دانم! ذرات تنم با ذره ذره اهواز عجین شده. فرزندانم بختیاری اند. پدرم دزفولی، مادرم آبادانی، بچه های خواهرم کُردند. بچه های برادرم شمالی اند، شاگردانم، دوستانم، همکارانم؛ عرب و بهبهانی و شوشتری و ایرانی ..
▪️من کجایی ام وقتی قطره قطره شرجی تابستان تو را نوشیده ام اهوازم! کجایی ام که با جان و دل دختران #سوسنگردت را در آغوش فشرده ام، درس داده ام. کجایی ام که از تک تک دوستانم در مدرسه #شاهد_رضوان راز پدران شهید و اسیرشان را سهیم شده ام. تنهایی های کودکانه شان را، اندوه های نوجوانی شان را ترس هایشان را..
▪️من کجایی ام؟ چه کَسَم من؟ که هر پاییز در کوچه های تو به تن عشق هایم دست کشیده ام، زیر سقف آسمان تو از پیچک آفتاب بالا رفته ام. در باران های سیاه از #نفت سال ۷۰ تو به خانه برگشته ام و هدیه روز مادر را از خرازی آقا مجید تو خریده ام.
درخت های کُنار تو ریشه های خیال منند اهوازم .. . من کجایی ام که بوی شرجی ات در سرم آه می کشد و از چشمانم به کارون می ریزد، اهوازم!
▪️ وقتی خبرت آمد دوستانم از تهران و اصفهان و تبریز و کرمانشاه زنگ زدند، پیام دادند به جان عزیزانشان قسم خوردند ... ما آماده ایم. دوستانم شاعرند. اصلا نمی دانند تفنگ چیست و هر کدامشان مرام مسلک خاصی دارند ... اما خون وطن در جانشان، توی رگ های شان جاری ست ...
▪️ دوستان من از جام فردوسی سیرابند. گفتند نترسی! تن من فدای این آب و خاک. فدای یک تار موی تو ... دلم گرم شد از چه بترسم؟ یک ایران پدر و برادر منند .. دلم گرم شد، گرم.
▪️#صدام هیچوقت نفهمید پدر من بود که زیر آتش باران ماند و مخابرات را حفظ کرد. مادر من بود زنی که توی جوب های #آبادان می خوابید و شهر را ترک نمی کرد. و من بودم، ما بودیم که آنشب زیر موشک باران #دزفول به دنیا آمدیم.
ما از چه بترسیم؟ ما فرزندان همان نسلیم. توی خونمان آژیر خطر ریخته اند.
▪️ پدرم می گفت یکی دو قبیله ای فرش قرمز پهن کردند برای صدام، یزله کردند گوسفند سر بریدند، اما چند روز بعد ارتش آن ملعون وقتی ناچار به عقب نشینی شد به زنان همان قبایل تجاوز کرد و بزرگانشان را کشت. به نظرت چند شهید دادیم تا تن برهنه دختر ایرانی همان قبیله را به خاکش برگردانیم. شهدا کجایی بودند؟
▪️امروز برادرانم، عزیزانم را به خاک سپردند. نمی دانم دلم کجایی ست که اینهمه اشک آتشش را خاموش نمی کند. برو #طه جان !تو هم اسم بچه خواهر منی... تو بچه ی خواهر منی ... تو منی .. دنیا برای تو کوچک بود عزیزکم. ما را به هزار دلیل ببخش پسرم که از این امن تر نبود. خداحافظ...
#اهواز
#ایران
#طاها_اقدامی
@kowsar_sheikhnajdi
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ کوثر شیخ نجدی
▪️ وقتی می پرسند کجایی هستی فقط یک جواب دارم؛ #اهوازی. اصرار می کنند عربی؟ لری؟
چه جوابی بدهم؟ نمی دانم! ذرات تنم با ذره ذره اهواز عجین شده. فرزندانم بختیاری اند. پدرم دزفولی، مادرم آبادانی، بچه های خواهرم کُردند. بچه های برادرم شمالی اند، شاگردانم، دوستانم، همکارانم؛ عرب و بهبهانی و شوشتری و ایرانی ..
▪️من کجایی ام وقتی قطره قطره شرجی تابستان تو را نوشیده ام اهوازم! کجایی ام که با جان و دل دختران #سوسنگردت را در آغوش فشرده ام، درس داده ام. کجایی ام که از تک تک دوستانم در مدرسه #شاهد_رضوان راز پدران شهید و اسیرشان را سهیم شده ام. تنهایی های کودکانه شان را، اندوه های نوجوانی شان را ترس هایشان را..
▪️من کجایی ام؟ چه کَسَم من؟ که هر پاییز در کوچه های تو به تن عشق هایم دست کشیده ام، زیر سقف آسمان تو از پیچک آفتاب بالا رفته ام. در باران های سیاه از #نفت سال ۷۰ تو به خانه برگشته ام و هدیه روز مادر را از خرازی آقا مجید تو خریده ام.
درخت های کُنار تو ریشه های خیال منند اهوازم .. . من کجایی ام که بوی شرجی ات در سرم آه می کشد و از چشمانم به کارون می ریزد، اهوازم!
▪️ وقتی خبرت آمد دوستانم از تهران و اصفهان و تبریز و کرمانشاه زنگ زدند، پیام دادند به جان عزیزانشان قسم خوردند ... ما آماده ایم. دوستانم شاعرند. اصلا نمی دانند تفنگ چیست و هر کدامشان مرام مسلک خاصی دارند ... اما خون وطن در جانشان، توی رگ های شان جاری ست ...
▪️ دوستان من از جام فردوسی سیرابند. گفتند نترسی! تن من فدای این آب و خاک. فدای یک تار موی تو ... دلم گرم شد از چه بترسم؟ یک ایران پدر و برادر منند .. دلم گرم شد، گرم.
▪️#صدام هیچوقت نفهمید پدر من بود که زیر آتش باران ماند و مخابرات را حفظ کرد. مادر من بود زنی که توی جوب های #آبادان می خوابید و شهر را ترک نمی کرد. و من بودم، ما بودیم که آنشب زیر موشک باران #دزفول به دنیا آمدیم.
ما از چه بترسیم؟ ما فرزندان همان نسلیم. توی خونمان آژیر خطر ریخته اند.
▪️ پدرم می گفت یکی دو قبیله ای فرش قرمز پهن کردند برای صدام، یزله کردند گوسفند سر بریدند، اما چند روز بعد ارتش آن ملعون وقتی ناچار به عقب نشینی شد به زنان همان قبایل تجاوز کرد و بزرگانشان را کشت. به نظرت چند شهید دادیم تا تن برهنه دختر ایرانی همان قبیله را به خاکش برگردانیم. شهدا کجایی بودند؟
▪️امروز برادرانم، عزیزانم را به خاک سپردند. نمی دانم دلم کجایی ست که اینهمه اشک آتشش را خاموش نمی کند. برو #طه جان !تو هم اسم بچه خواهر منی... تو بچه ی خواهر منی ... تو منی .. دنیا برای تو کوچک بود عزیزکم. ما را به هزار دلیل ببخش پسرم که از این امن تر نبود. خداحافظ...
#اهواز
#ایران
#طاها_اقدامی
@kowsar_sheikhnajdi
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from روزنوشتهای احسان محمدی
🚘 #پنجاه_نکته_درمورد_سفر
🔰 قسمت چهارم
✍ #احسان_محمدی
31_ اگر در مدرسه یا هتل اقامت دارید از در و دیوار انتقام نگیرید. چندسال پیش در یک مدرسه در #سبزوار که اقامتگاه نوروزی شده بود دیدم یک خانواده با کفش گِلی به سقف کوبیده بودند! جای کفش دستکم هفت نفر از کودک تا بزرگسال! احتمالا" برای یادگاری!
بزرگواری برایم تعریف می کرد که چون پول هتل در #اهواز گران شده، تا صبح شیر آب حمام و دستشویی را باز گذاشته!!
32_ در سفر آب و مایعات زیاد بنوشید. گلاب به رویتان تغییر آب و هوا معمولا" باعث می شود عمل دفع به خوبی صورت نگیرد.
33_ هر شب در هر جای کشور گرفتار شدید می توانید به روستایی ها اعتماد کنید آنها بهترین جا و کامل ترین سفره را برای شما مهیا می کنند. بی نظیرند.
34_ اگر قفل فرمان و قفل ترمز دارید استفاده کنید. احتیاط شرط عقل است.
35_ زاویه تابش آفتاب در بیشتر نقاط ایران به شکلی است که در فصل گرم استفاده از #عینک_آفتابی لازم است. اما بعضی عینک های آفتابی کم کیفیت ممکن است به چشم تان آسیب بزند.کرم ضدآفتاب استفاده کنید.
36_ با بومی ها حرف بزنید. خرده فرهنگ های آنها را تحسین کنید و هرگز تجربه تلخ تان در برخورد با یک نفر از یک قوم را به حساب همه آنها نگذارید.
37_ هنگام ورود به موزه یا گردشگاه برای بچه ها هم بلیط بگیرید. برای بچه ها ارزش و شخصیت قائل شویم. بلیط را دست شان بدهیم که خودشان به مسئول تحویل دهند.
38_ موقع سلفی گرفتن به پشت سرتان نگاه کنید. هر سال چند نفر به دلیل عدم رعایت همین نکته ساده به رودخانه سقوط می کنند، از آبشار یا کوه می افتند و جان شان را از دست می دهند.
39_ صنایع دستی بخرید. حتی در حد یک مچ بند مهره ای ساده از یک روستایی. یک زن روستایی چندماه سوزن می زند و یک اثر می آفریند و روزگار خانواده اش به آن بسته است. ارزشش بی شک از چند پیتزا بیشتر است!
40_ وقتی به روستاهای #زابل و #زاهدان و #ایرانشهر و ... رفتم دلم از این همه تصویر تلخ ناامنی که رسانه ها از این استان ساخته اند به درد آمد. در حق این مردم مظلوم بد کرده ایم و فقط خبرهای تلخ شان را بازتاب دادهایم. در ایام عید که آنجا سفر کردم از خیابان های تهران به مراتب امن تر بودند!
...ادامه دارد.
🖋 @ehsanmohammadi95
🔰 قسمت چهارم
✍ #احسان_محمدی
31_ اگر در مدرسه یا هتل اقامت دارید از در و دیوار انتقام نگیرید. چندسال پیش در یک مدرسه در #سبزوار که اقامتگاه نوروزی شده بود دیدم یک خانواده با کفش گِلی به سقف کوبیده بودند! جای کفش دستکم هفت نفر از کودک تا بزرگسال! احتمالا" برای یادگاری!
بزرگواری برایم تعریف می کرد که چون پول هتل در #اهواز گران شده، تا صبح شیر آب حمام و دستشویی را باز گذاشته!!
32_ در سفر آب و مایعات زیاد بنوشید. گلاب به رویتان تغییر آب و هوا معمولا" باعث می شود عمل دفع به خوبی صورت نگیرد.
33_ هر شب در هر جای کشور گرفتار شدید می توانید به روستایی ها اعتماد کنید آنها بهترین جا و کامل ترین سفره را برای شما مهیا می کنند. بی نظیرند.
34_ اگر قفل فرمان و قفل ترمز دارید استفاده کنید. احتیاط شرط عقل است.
35_ زاویه تابش آفتاب در بیشتر نقاط ایران به شکلی است که در فصل گرم استفاده از #عینک_آفتابی لازم است. اما بعضی عینک های آفتابی کم کیفیت ممکن است به چشم تان آسیب بزند.کرم ضدآفتاب استفاده کنید.
36_ با بومی ها حرف بزنید. خرده فرهنگ های آنها را تحسین کنید و هرگز تجربه تلخ تان در برخورد با یک نفر از یک قوم را به حساب همه آنها نگذارید.
37_ هنگام ورود به موزه یا گردشگاه برای بچه ها هم بلیط بگیرید. برای بچه ها ارزش و شخصیت قائل شویم. بلیط را دست شان بدهیم که خودشان به مسئول تحویل دهند.
38_ موقع سلفی گرفتن به پشت سرتان نگاه کنید. هر سال چند نفر به دلیل عدم رعایت همین نکته ساده به رودخانه سقوط می کنند، از آبشار یا کوه می افتند و جان شان را از دست می دهند.
39_ صنایع دستی بخرید. حتی در حد یک مچ بند مهره ای ساده از یک روستایی. یک زن روستایی چندماه سوزن می زند و یک اثر می آفریند و روزگار خانواده اش به آن بسته است. ارزشش بی شک از چند پیتزا بیشتر است!
40_ وقتی به روستاهای #زابل و #زاهدان و #ایرانشهر و ... رفتم دلم از این همه تصویر تلخ ناامنی که رسانه ها از این استان ساخته اند به درد آمد. در حق این مردم مظلوم بد کرده ایم و فقط خبرهای تلخ شان را بازتاب دادهایم. در ایام عید که آنجا سفر کردم از خیابان های تهران به مراتب امن تر بودند!
...ادامه دارد.
🖋 @ehsanmohammadi95
🌊 شرایط سیلابی #خوزستان به زبان ساده
✍️ احسان محمدی
⛔️ نگرانیهای سیل از شمال شرق ایران به مرکز و حالا جنوب غرب کشیده شد. از گلستان به فارس، بعد لرستان و ایلام و حالا خوزستان. اما اوضاع در خوزستان چطور است؟
↙️ هر روز با حضور متخصصان آب وزارت نیرو و سازمان آب و برق خوزستان جلساتی در #اهواز برگزار میشود و تمام گزارشها در خصوص میزان بارندگی، وضعیت ورودی و خروجی سدها، تراز قابل تحمل، وضعیت پائین دست سدها، شرایط رودخانهها و ... مورد بررسی قرار میگیرد و حتی شبیهسازی شرایط پیش رو هم انجام میشود.
↙️ سپس گزارشات برای اعلام تصمیمات نهایی به استانداری منتقل میشود. جمعی از باتجربهترین دانشآموختههای حوزه آب ایران و استان که در این جلسات هستند معتقدند با توجه به پایش آنلاین امکان شکستن سد #دز و #کرخه متصور نیست.
↙️ سد کرخه بزرگترین سد خاکی خاورمیانه است که در شمال غرب اندیمشک و بالادست شهرهای شوش، سوسنگرد، حمیدیه و ... قرار دارد.
به صورت معمول از این سد آبی در حدود 400 متر مکعب بر ثانیه خارج و در دشت وسیع پائین دست توزیع میشد اما پس از بارندگیها در استانهای لرستان و ایلام حالا این خروجی به 2400 متر مکعب بر ثانیه رسیده است.
↙️ آب خروجی که 6 برابر قبل شده وارد زمین های کشاورزی و روستاهایی که همجوار آنها هستند وارد میشود، مردم محلی برای نجات زمینهای کشاورزی با ایجاد سیلبندهای دستی مسیر آنها را منحرف می کنند که گاهی وارد خانهها میشود.
↙️ زمین اشباع است و آب جذب نمیشود، مردم به دلیل بیاعتمادی به مقامات و نگرانی برای دسترنج خود توصیهها را گوش نمیدهند که از آنها میخواهند اجازه ورود آب به مزارع را بدهند تا از ارتفاع آب کاسته شود. در نتیجه سطح آب در برخی مناطق بالا آمده است.
↙️ با توجه به حجم بارندگیها که بیسابقه گزارش میشود و با توجه به میزان آب پشت سد کرخه که متعادل نگه داشتن آن یک ضرورت است به نظر میرسد این شرایط و این میزان خروجی تا دو هفته آینده ادامه خواهد داشت که شرایط را دشوارتر میکند و لازم است ساکنان روستاهای در معرض خطر این مناطق را ترک کنند.
↙️ سد کرخه برای اولینبار از زمان ساخت خود در سال 1380 دارد چنین حجم آبی را تجربه میکند.
این سد که در زمان ساخت مورد نقد قرار گرفت روز 13 فروردین سیلابی با دبی 8500 متر مکعب بر ثانیه را مهار کرد که اگر نبود احتمالاً شهرهای پائین دست به شرایط مشابه پلدختر، معمولان و خرمآباد دچار میشدند.
⛔️تلاش مدیران استانی برای جلوگیری از سرریز سد یک تصمیم درست است. حجم آبی فعلی تقریباً 4 متر از شرایط میانگین پشت سد بالاتر است و #باید تخلیه شود.
↙️ همه این تصمیمات در شرایطی اخذ میشود که در بالادست سد بارندگی شکل نگیرد. درصورت بروز بارندگی شدید باز هم باید حجم بیشتری از آب این سد تخلیه شود و شرایط در پائین دست دشوارتر میشود.
⛔️ این یک شرایط ویژه، تجربه نشده و اضطراری است و پیشنهاد میشود مردم دلخوریها، ناراحتیها و گلههای به حق را از دولت و حاکمیت بگذارند برای زمان دیگر و در حال حاضر به توصیه متخصصان گوش بدهند.
خسارت مالی گرچه دردناک، تلخ و جگرسوز است اما حفظ #جان از آن بسیار مهمتر است.
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
⛔️ نگرانیهای سیل از شمال شرق ایران به مرکز و حالا جنوب غرب کشیده شد. از گلستان به فارس، بعد لرستان و ایلام و حالا خوزستان. اما اوضاع در خوزستان چطور است؟
↙️ هر روز با حضور متخصصان آب وزارت نیرو و سازمان آب و برق خوزستان جلساتی در #اهواز برگزار میشود و تمام گزارشها در خصوص میزان بارندگی، وضعیت ورودی و خروجی سدها، تراز قابل تحمل، وضعیت پائین دست سدها، شرایط رودخانهها و ... مورد بررسی قرار میگیرد و حتی شبیهسازی شرایط پیش رو هم انجام میشود.
↙️ سپس گزارشات برای اعلام تصمیمات نهایی به استانداری منتقل میشود. جمعی از باتجربهترین دانشآموختههای حوزه آب ایران و استان که در این جلسات هستند معتقدند با توجه به پایش آنلاین امکان شکستن سد #دز و #کرخه متصور نیست.
↙️ سد کرخه بزرگترین سد خاکی خاورمیانه است که در شمال غرب اندیمشک و بالادست شهرهای شوش، سوسنگرد، حمیدیه و ... قرار دارد.
به صورت معمول از این سد آبی در حدود 400 متر مکعب بر ثانیه خارج و در دشت وسیع پائین دست توزیع میشد اما پس از بارندگیها در استانهای لرستان و ایلام حالا این خروجی به 2400 متر مکعب بر ثانیه رسیده است.
↙️ آب خروجی که 6 برابر قبل شده وارد زمین های کشاورزی و روستاهایی که همجوار آنها هستند وارد میشود، مردم محلی برای نجات زمینهای کشاورزی با ایجاد سیلبندهای دستی مسیر آنها را منحرف می کنند که گاهی وارد خانهها میشود.
↙️ زمین اشباع است و آب جذب نمیشود، مردم به دلیل بیاعتمادی به مقامات و نگرانی برای دسترنج خود توصیهها را گوش نمیدهند که از آنها میخواهند اجازه ورود آب به مزارع را بدهند تا از ارتفاع آب کاسته شود. در نتیجه سطح آب در برخی مناطق بالا آمده است.
↙️ با توجه به حجم بارندگیها که بیسابقه گزارش میشود و با توجه به میزان آب پشت سد کرخه که متعادل نگه داشتن آن یک ضرورت است به نظر میرسد این شرایط و این میزان خروجی تا دو هفته آینده ادامه خواهد داشت که شرایط را دشوارتر میکند و لازم است ساکنان روستاهای در معرض خطر این مناطق را ترک کنند.
↙️ سد کرخه برای اولینبار از زمان ساخت خود در سال 1380 دارد چنین حجم آبی را تجربه میکند.
این سد که در زمان ساخت مورد نقد قرار گرفت روز 13 فروردین سیلابی با دبی 8500 متر مکعب بر ثانیه را مهار کرد که اگر نبود احتمالاً شهرهای پائین دست به شرایط مشابه پلدختر، معمولان و خرمآباد دچار میشدند.
⛔️تلاش مدیران استانی برای جلوگیری از سرریز سد یک تصمیم درست است. حجم آبی فعلی تقریباً 4 متر از شرایط میانگین پشت سد بالاتر است و #باید تخلیه شود.
↙️ همه این تصمیمات در شرایطی اخذ میشود که در بالادست سد بارندگی شکل نگیرد. درصورت بروز بارندگی شدید باز هم باید حجم بیشتری از آب این سد تخلیه شود و شرایط در پائین دست دشوارتر میشود.
⛔️ این یک شرایط ویژه، تجربه نشده و اضطراری است و پیشنهاد میشود مردم دلخوریها، ناراحتیها و گلههای به حق را از دولت و حاکمیت بگذارند برای زمان دیگر و در حال حاضر به توصیه متخصصان گوش بدهند.
خسارت مالی گرچه دردناک، تلخ و جگرسوز است اما حفظ #جان از آن بسیار مهمتر است.
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from نجدینامه (DrNajdi)
💐یادی از احمد محمود به مناسبت سالگرد درگذشت او
«به گمان من نویسنده باید آدمهای داستانش را بشناسد، گفته میشود که نویسنده هم خالق و هم شارح زندگی آدمهای داستان است، من فکر میکنم اگر نویسنده آدمهای داستانش را نشناسد، یگ جایی لنگ خواهد زد. اشخاص از حرکت بازمیمانند و آنوقت نویسنده ناچار میشود جعل کند- حرفها را و حرکتها را- و وقتی جعل شد، دیگر آن آدم خودش نیست، کس دیگری است که نویسنده او را نشناخته است و خواننده هم باورش نمیکند..»
احمد محمود در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید که پس از انقلاب به اصرار خودش بازخرید شد و خانهنشین تا شاید به «درد درمانناپذیری که همهی عمر» با او بود سامان بدهد.
کتاب دوم محمود مجموعه داستانی بود به نام «دریا هنوز آرام است». این اثر توسط انتشارات گوتنبرگ و با تیراژ بالا - سههزار نسخه- منتشر شد. احمد محمود در مورد فروش این کتاب در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید:
«آن روزگار، یعنی سال سی و نه، سه هزار نسخه خیلی بود. و روی دستش ماند! بعدها مُهری درست کرد به نام مُهر جایزه، کتاب را کِشمنی میفروخت - کیلویی!- هر کس یک کیلو کتاب میخرید، مُهر را میزد روی کتاب دریا هنوز آرام است و به عنوان جایزه آن را میداد به خریدار! یعنی بابت هر کیلو کتاب یک دریا هنوز آرام است جایزه.» سومین کتابی که از احمد محمود منتشر شد «بیهودگی» نام داشت. پس این داستانها کوتاه، محمود در سال ۱۳۴۵ نوشتن معروفترین اثر خود «همسایهها» را آغاز کرد. «دقیقا اردیبهشت چهل و پنج». پس از نوشتن همسایهها به گفتهی محمود کسی حاضر به انتشار رمان همسایهها نبود چرا که میگفتند رمان حجیمی است.
«استقبال از همسایهها موجب شد که فکر کنم وارد مرحلهی تازهای در داستاننویسی شدهام. حس کردم که مسئولیتم بیشتر شده است، باید به داستان و داستاننویسی به صورت امری جدیتر نگاه کنم و جدیتر بنویسم.»
چاپ رمان معروف احمد محمود یعنی «همسایهها» پس از انقلاب اسلامی ممنوع شد و هیچگاه اجازهی انتشار نیافت. احمد محمود در اواخر عمرش دچار تنگی نفس شدید شد و سرانجام در دوازدهم مهرماه ۱۳۸۱ به دنبال دنبال یک دورهی طولانی بیماری ریوی در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.
@kowsar_sheikhnajdi
🐠🌷چهارشنبه شب از حوالی خانهاش در #اهواز میگذشتیم و صحبتش شد. اینکه اصالتا #دزفولی بود و اینکه هنوز هم آن خانه پدری پابرجاست و آن درخت کُنار که پدرش در روز میلاد او کاشت و اینکه آدم به آن خانه که برود انگار دلش میخواهد بنویسد و اینکه چرا آدمها ریشههایشان را از اهواز میکشند و میبرند و میروند و اهواز مانده است و ... بماند..
حرف حرف احمد محمود بود
که باید از او خواند..
که به این مطلب رسیدم
بهگفته عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد وقت ایران، قرار بود در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در ایران که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ برگزار کرد، جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران به کتاب #مدار_صفر_درجه احمد محمود اختصاص یابد، اما بهدلیل مخالفت سید علی #خامنهای رهبر ایران، این جایزه اهدا نشد!
#مهاجرانی مینویسد: «فرموده بودید جشنواره متوقف شود؛ با شما به تفصیل دربارهٔ نویسندگان صحبت کردم؛ دربارهٔ تکتک نویسندگان و کارشان بحث کردیم. خوشبختانه دربارهٔ ۱۹ نفر راضی شدید و پذیرفتید که جایزه بدهیم. تنها نقطهٔ مقاومت شما رمان مدار صفر درجه احمد محمود بود که از قضا به عنوان رمان برگزیدهٔ بیست سال ادبیات داستانی انتخاب شده بود و من هیچگاه نگاه بهتزده و غمآلود احمد محمود را از یاد نمیبرم… حتماً به یاد دارید فرمودید این رمان ضدجنگ است! گفتم مگر شما ضدجنگ نیستید… ؟! جنگ یک شَـرِ ناگزیر است و نه یک خیرِ لازم… !»
#کوثر_شیخ_نجدی
#احمد_محمود
@kowsar_sheikhnajdi
«به گمان من نویسنده باید آدمهای داستانش را بشناسد، گفته میشود که نویسنده هم خالق و هم شارح زندگی آدمهای داستان است، من فکر میکنم اگر نویسنده آدمهای داستانش را نشناسد، یگ جایی لنگ خواهد زد. اشخاص از حرکت بازمیمانند و آنوقت نویسنده ناچار میشود جعل کند- حرفها را و حرکتها را- و وقتی جعل شد، دیگر آن آدم خودش نیست، کس دیگری است که نویسنده او را نشناخته است و خواننده هم باورش نمیکند..»
احمد محمود در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید که پس از انقلاب به اصرار خودش بازخرید شد و خانهنشین تا شاید به «درد درمانناپذیری که همهی عمر» با او بود سامان بدهد.
کتاب دوم محمود مجموعه داستانی بود به نام «دریا هنوز آرام است». این اثر توسط انتشارات گوتنبرگ و با تیراژ بالا - سههزار نسخه- منتشر شد. احمد محمود در مورد فروش این کتاب در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید:
«آن روزگار، یعنی سال سی و نه، سه هزار نسخه خیلی بود. و روی دستش ماند! بعدها مُهری درست کرد به نام مُهر جایزه، کتاب را کِشمنی میفروخت - کیلویی!- هر کس یک کیلو کتاب میخرید، مُهر را میزد روی کتاب دریا هنوز آرام است و به عنوان جایزه آن را میداد به خریدار! یعنی بابت هر کیلو کتاب یک دریا هنوز آرام است جایزه.» سومین کتابی که از احمد محمود منتشر شد «بیهودگی» نام داشت. پس این داستانها کوتاه، محمود در سال ۱۳۴۵ نوشتن معروفترین اثر خود «همسایهها» را آغاز کرد. «دقیقا اردیبهشت چهل و پنج». پس از نوشتن همسایهها به گفتهی محمود کسی حاضر به انتشار رمان همسایهها نبود چرا که میگفتند رمان حجیمی است.
«استقبال از همسایهها موجب شد که فکر کنم وارد مرحلهی تازهای در داستاننویسی شدهام. حس کردم که مسئولیتم بیشتر شده است، باید به داستان و داستاننویسی به صورت امری جدیتر نگاه کنم و جدیتر بنویسم.»
چاپ رمان معروف احمد محمود یعنی «همسایهها» پس از انقلاب اسلامی ممنوع شد و هیچگاه اجازهی انتشار نیافت. احمد محمود در اواخر عمرش دچار تنگی نفس شدید شد و سرانجام در دوازدهم مهرماه ۱۳۸۱ به دنبال دنبال یک دورهی طولانی بیماری ریوی در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.
@kowsar_sheikhnajdi
🐠🌷چهارشنبه شب از حوالی خانهاش در #اهواز میگذشتیم و صحبتش شد. اینکه اصالتا #دزفولی بود و اینکه هنوز هم آن خانه پدری پابرجاست و آن درخت کُنار که پدرش در روز میلاد او کاشت و اینکه آدم به آن خانه که برود انگار دلش میخواهد بنویسد و اینکه چرا آدمها ریشههایشان را از اهواز میکشند و میبرند و میروند و اهواز مانده است و ... بماند..
حرف حرف احمد محمود بود
که باید از او خواند..
که به این مطلب رسیدم
بهگفته عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد وقت ایران، قرار بود در جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در ایران که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۷۶ برگزار کرد، جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران به کتاب #مدار_صفر_درجه احمد محمود اختصاص یابد، اما بهدلیل مخالفت سید علی #خامنهای رهبر ایران، این جایزه اهدا نشد!
#مهاجرانی مینویسد: «فرموده بودید جشنواره متوقف شود؛ با شما به تفصیل دربارهٔ نویسندگان صحبت کردم؛ دربارهٔ تکتک نویسندگان و کارشان بحث کردیم. خوشبختانه دربارهٔ ۱۹ نفر راضی شدید و پذیرفتید که جایزه بدهیم. تنها نقطهٔ مقاومت شما رمان مدار صفر درجه احمد محمود بود که از قضا به عنوان رمان برگزیدهٔ بیست سال ادبیات داستانی انتخاب شده بود و من هیچگاه نگاه بهتزده و غمآلود احمد محمود را از یاد نمیبرم… حتماً به یاد دارید فرمودید این رمان ضدجنگ است! گفتم مگر شما ضدجنگ نیستید… ؟! جنگ یک شَـرِ ناگزیر است و نه یک خیرِ لازم… !»
#کوثر_شیخ_نجدی
#احمد_محمود
@kowsar_sheikhnajdi