روزنوشت‌های احسان محمدی
17.3K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
367 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
🔰 سلام مهندس! ارادت مهندس! عزیزی مهندس! مهندس...

✍️ احسان محمدی

◀️ زمانی که ما دانشگاه قبول شدیم #مهندس و مهندسی برای خودش ارج و قربی داشت. وقتی می گفتند طرف مهندسه! یعنی 3-0 از بقیه جلوست. برای همین پسرهای دانشجو حتی اگر الهیات (مهندسی راه و آسمان) یا دامپروری و ادبیات می خواندند باز به همدیگر می گفتند مهندس!!

◀️ بیشتر پسرها به محض قبول شدن در دانشگاه بخصوص رشته های مهندسی حتماً سامسونیت و کت و شلوار می خریدند، این دو ملزومات فاز مهندس شدن به حساب می رفت.

◀️ #علی هم کت و شلوارش را داشت هم سامسونیت اما انگار کافی نبود. شیفته واژه #مهندس بود و تا به همدیگر می رسیدیم شروع می کرد:
- سلام مهندس! چطوری مهندس؟ خوبی مهندس؟ بریم فوتبال مهندس؟ غذا خوردی مهندس؟!

◀️ علی مذکور علاوه بر علاقه به واژه مهندس، آراسته به یک هنر نه چندان خوشنام هم بود: سرقت از یخچال خوابگاه!
تقریباً هر چیزی در یخچال خوابگاه دانشجویی می گذاشتیم علی به آن پاتک می زد. هندوانه، ترشی، مربا و ... فرقی نمی کرد. او یک مهندس غارتگر بود.

◀️ عاقبت در تله افتاد. یک پنیر فاسد را گذاشته بودند توی یخچال و مهندس علی هم که اعتقادی به مواد غذایی فاسد و مزه بد و .. نداشت، پنیر را بلعیده بود. (بزرگوار به مال مفت علاقمند بود).

◀️ نصفه شب رفتم آشپزخانه آب بخورم. دیدم علی روی زمین افتاده. لیوانی که توی دستش بود شکسته و دستش را بریده بود. ضعف ناشی از خونریزی و مسمومیت نیمه بیهوشش کرده بود. توی آن حال زار تا من را دید گفت:

- مهندس! قربون دستت کمک کن بلند بشم مهندس!!

😁 نمی دانستم بخندم، گریه کنم یا از دست مهندس گفتنش در آن برهه حساس! فرار کنم...

💐 روز مهندس بر آنها که گرهی از کار فروبسته دیگران گشوده اند یا در زندگی پلی ساخته اند برای گذر از افکار منفی گرامی باد!
#بشوره_ببره
🖋 @ehsanmohammadi95
▪️یک عکس و خبر دردآور

✍️ # احسان_محمدی

↙️ ما در #تاریخ به سمت آینده حرکت می کنیم یا گذشته؟ اصلاً حرکت می کنیم یا در یک دور باطل گرفتار شده ایم؟ چرا #دوران_گذار در ایران این همه کُند، پرهزینه و عمرسوز است؟

↙️ این پرسش ها را بارها شنیده ایم. جوان ها با صراحت بیشتر و زبان گزنده تری حرف شان را می زنند و حتی اصلاحات #عربستان را به رخ می کشند. می توانیم حاشا کنیم و بگوییم حقیقت ندارد و اصلاحات عربستان نمایشی و ظاهرسازی است اما واقعیت را زیر هیچ فرشی نمی توان تا ابد پنهان کرد. #به_موقع نشنیدن صدای اعتراض و گله مردم ممکن است عمیقاً خسارت بار باشد.

در هفته ای که گذشت یک عکس و یک خبر بیش از هر چیز دیگری این پرسش ها را زنده کرد.

1️⃣ خبرآنلاین تیتر زد:« انتصاب اولین مدیر زن در #تاریخ آموزش و پرورش یزد». وقتی واژه #تاریخ را دیدم دنبال موضوعی شگفت انگیز در خبر بودم اما در متن آمده بود که «در راستای اجرای سیاست به کارگیری زنان در پست های مدیریتی این وزارتخانه، اولین مدیر زن در تاریخ آموزش وپرورش یزد منصوب شد».

نکته اصلی اما اینجا بود که «خانم زهره امیرچقماقی» به عنوان مدیر آموزش وپرورش ناحیه یک شهر یزد منصوب شده بود. دقت کنید! برای اولین بار در تاریخ شهری با قدمت و دیرپایی یزد یک زن به عنوان مدیر #ناحیه انتخاب شده است!

آموزش و پرورش یکی از نهادهایی است که بیشترین میزان اشتغال زنان را در آن داریم و آن وقت برای «اولین بار در تاریخ»؟! در همه این سالها چرا زنان یزدی که اتفاقاً در تدین و تقوا شهره اند اجازه نشستن بر کُرسی مدیریت حتی در حد «مدیر یک ناحیه» را نیافته اند؟

مگر نه اینکه اعتقاد داریم مرد از دامن زن به #معراج می رسد؟ غیر از این است که مدعی هستیم که خانواده اولین بستر رشد و پویایی کودک است؟ آن وقت در #آموزش_و_پرورش به زنان مان تا این اندازه اعتماد نداریم؟!

🔺 موضوع ساده است؛ در جامعه ای که حتی وقتی بحث در مورد #حجاب مطرح می شود میزگرد با حضور مردان و در غیاب زنان برگزار می شود و بیشترین اظهارنظر، سخنرانی و موضع گیری را مردان در مورد پوشش زنان بیان می کنند، انتظار اینکه فرصت های مدیریت به صورت مساوی تقسیم شود، زیادی رویاپردازانه نیست؟

2️⃣ پیش تر هم نوشته ام که اعتقاد ندارم حضور در #ورزشگاه ها نهایت آرزوی زنان و دختران ایرانی باشد. گره ها و مشکلات بزرگتری دارند که ورزشگاه رفتن خُرده ریزه سفره شان محسوب می شود اما انتشار یک عکس از #روزنامه_جامعه نشان داد که چطور یک موضوع مثل ورزشگاه رفتن می تواند 21 سال به چالش تبدیل شود!

در عکسی از روزنامه توقیف شده «جامعه» مورخ 21 اسفند 76 #مهندس_صفایی_فراهانی رئیس وقت فدراسیون فوتبال گفته است: «در تلاشیم تا خانم ها هم به ورزشگاه بیایند».

🔻21 سال از آن تاریخ می گذرد! یعنی دختری که 21 اسفند 76 به دنیا آمده است الان حتی می تواند #مادر باشد و هنوز بحث ورود یا عدم ورود زنان به ورزشگاه ها یکی از موضوعات داغ و حل نشده جامعه است. از قرار معلوم دیروز باز هم دختری با آرایش پسرانه توانسته خود را به ورزشگاه آزادی برساند و بازی پرسپولیس – سپیدرود رشت را از نزدیک ببیند. یعنی 21 سال است ما قادر به حل این موضوع نیستیم؟

🔻می توان محاسبه کرد که چند هزار کلمه در خصوص این ماجرا منتشر شده؟ چند نفر به خاطر همین موضوع بازداشت شده اند؟ چندین بار در رسانه های بین المللی سوژه شده ایم؟ چند اخطار از فدراسیون های جهانی گرفته ایم؟ چه میزان جوانان را دلشکسته و معترض کرده ایم و ... و هنوز گرفتار آن هستیم! چرا گذر نمی کنیم؟ چرا مسائل کوچک را به بحران های هزینه زا تبدیل می کنیم؟

↙️ پاراگراف گزنده نخست را تکرار می کنم: ما در تاریخ به سمت آینده حرکت می کنیم یا گذشته؟ اصلاً حرکت می کنیم یا در یک دور باطل گرفتار شده ایم؟ چرا دوران گذار در ایران این همه کُند، پرهزینه و عمرسوز است؟/عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
🔻مردم به حرف چه کسی «اعتماد» کنند؟

🚻 از #مهندس_بازرگان تا روحانی و مهران مدیری و ...!

✍️ احسان محمدی

📻 «یک روز پس از پیروزی انقلاب این شایعه در تهران پیچید که آب لوله کشی #مسموم شده است و موجی از نگرانی در میان مردم به وجود آمد. همان شب (شامگاه ۲۳ بهمن ۵۷) مهندس بازرگان به رادیو رفت و به گواه مجری یک لیوان آب نوشید و گفت: خیال مردم آسوده باشد. هیچ مسمومیتی در کار نیست و اگر باشد تا پایان این برنامه مشخص می شود.

↙️ بازرگان نه تنها نخست وزیر بود که در خاطره نسل قبل به عنوان مجری پروژه لوله کشی آب تهران در اوایل دهه ۳۰ نیز شناخته می شد و از این نظر سخن او حجت به شمار می رفت و خوش بختانه شایعه تکذیب شد. جسارت و ابتکار بازرگان اما در خاطره ها ماند.»

📻 نقل کنندۀ این خاطره یک روزنامه نگار شناخته شده است و چند نکته در این ماجرا جلب توجه می کند. این که بازرگان در «رادیو» آب می نوشد. یعنی رسانه ای که #تصویر ندارد!

↙️ #مجری برنامه به شنونده ها گواهی می دهد که او دیده که او آب را نوشیده و مردم #ندیده به مهندس بازرگان اعتماد می کنند و از آب آشامیدنی بدون هراس مصرف می کنند.

دقت کنید که موضوع آب به سلامت افراد ربط داشت و آن شایعه در روزهای پرالتهاب انقلاب و تغییر رژیم می توانست به شدت باور پذیر باشد. اما چرا مردم حرف بازرگان را باور کردند؟

↙️ این روزها «بحران»! خمیردندان نداریم اما کافیست که چند سلبریتی، کانال پربیننده تلگرامی یا اینستاگرامی شایعه کنند که مواد اولیه خمیردندان وارد نمی شود و جلوی واردات محصول را هم گرفته اند.

یک ساعت بعد هزاران نفر که حتی در عمرشان مسواک هم نزده اند به فروشگاه ها حمله می کنند، قفسه ها خالی می شود، محتکران خمیردندان انبار می کنند و قیمت آن به سرعت نور افزایش پیدا می کند!

حالا تصور کنید این چند چهره شناخته شده بیایند و در #تلویزیون نه #رادیو رو به مردم بگویند نگران نباشید، خمیردندان اندازه کافی هست. واکنش «عموم» مردم:

1️⃣ #آذری_جهرمی وزیر جوان: ما هر وقت باور کردیم که سرعت اینترنت واقعیه اون وقت حرفت در مورد خمیردندون رو باور می کنیم!

2️⃣ #مهران_مدیری: بهش گفتن برو اینو بگو تا مردم آروم بشن به جاش پرونده اون وام ها و هدیه هات رو برات درست می کنیم!

3️⃣ #سردار_قالیباف: شما خمیردندونت هم تموم میشه سوار هواپیما میشی میری اونور آب میگیری میاری خلبان!

4️⃣ #اصغر_فرهادی: شما که مشکل نداری، خمیر دندون کم هم بیاید برات از خارج می فرستن. اصلاً خود #پنه_لوپه_کروز میاره دم در خونه تحویلت می ده!

5️⃣ #صادق_زیباکلام: ما یه فامیل داریم تو بچه های بالا، میگه زیباکلام رو به خاطر حرفاش تندش می خوان بندازن زندان، الان گفتن بهش اینا رو بگو آشوب نشه در عوض نمیری زندان، این هم قبول کرده!

6️⃣ #علی_دایی: بهش گفتن برو اینا رو بگو، جلو التهاب بازار رو بگیر، همین که کی روش رفت تو رو می کنیم سرمربی تیم ملی!

7️⃣ #علی_لاریجانی: اگه رئیس مجلس اینو نگه کی بگه؟ شما اگه راست میگی لایحه شفافیت عملکرد نماینده ها رو بررسی کن!

8️⃣ #سیف رئیس سابق بانک مرکزی: معلومه که شما نباید نگران باشی، دخترت از #استرالیا برات می فرسته!

9️⃣ دکتر #حسن_روحانی:

- یعنی خیالمون راحت باشه #دلار گرون نمیشه آقای رئیس جمهور؟
- بله! ...
آدم عاقل جای دلار می نویسه خمیردندون!

↙️... موضوع ساده است. بخش بزرگی از مردم اعتمادشان را به رهبران فکری و مدیران جامعه از دست داده اند. در همه این سالها هم جریان هایی با تخریب چهره های ملی از آنها اعتبارزدایی کرده اند و حالا که نیاز است مردم به حرف کسی اعتماد کنند، برای خرید پوشک و دلار و سکه و نوار بهداشتی و پراید به بازار یورش نبرند، حرف هیچکس را باور نمی کنند.

↙️ دولت، به یک «مهندس بازرگان» سال 57 نیاز دارند که مردم حرفش را باور کنند. وقتی چهره های محترم و باتجربه سیاست و اقتصاد را به دلایل واهی خانه نشین و منزوی و محصور کردیم، وقتی از روشنفکران اعتبارزدایی شد، وقتی روزنامه نگاران را به عنوان عوامل دشمن معرفی کردند، وقتی اساتید دانشگاه را به حاشیه راندند، برای جامعه مرجع فکری قابل اعتمادی نماند.

مردم به حرف چه کسی اعتماد کنند و به بازار نریزند؟

↙️ حرف چه کسی آنها را آرام می کند که ملتهب نشوند؟ چند نفر باقی مانده که اگر بیایند تلویزیون و بگویند مردم نگران نباشید و تا چند ماه دیگر دلار ارزان می شود و بازارها از پوشک لبریز و ... مردم حرف آنها را باور می کنند و نمی گویند سبیل این را چرب کرده اند؟ وقتی بُن را می بریدید به فکر سقوط شاخه بودید؟
#عصرایران
🖋 @ehsanmohammadi95
🔰 سلام مهندس! ارادت مهندس! عزیزی مهندس! مهندس...

✍️ احسان محمدی

◀️ زمانی که ما دانشگاه قبول شدیم #مهندس و مهندسی برای خودش ارج و قربی داشت. وقتی می گفتند طرف مهندسه! یعنی 3-0 از بقیه جلوست. برای همین پسرهای دانشجو حتی اگر الهیات (مهندسی راه و آسمان) یا دامپروری و ادبیات می خواندند باز به همدیگر می گفتند مهندس!!

◀️ بیشتر پسرها به محض قبول شدن در دانشگاه بخصوص رشته های مهندسی حتماً سامسونیت و کت و شلوار می خریدند، این دو ملزومات فاز مهندس شدن به حساب می رفت.

◀️ #علی هم کت و شلوارش را داشت هم سامسونیت اما انگار کافی نبود. شیفته واژه #مهندس بود و تا به همدیگر می رسیدیم شروع می کرد:
- سلام مهندس! چطوری مهندس؟ خوبی مهندس؟ بریم فوتبال مهندس؟ غذا خوردی مهندس؟!

◀️ علی مذکور علاوه بر علاقه به واژه مهندس، آراسته به یک هنر نه چندان خوشنام هم بود: سرقت از یخچال خوابگاه!
تقریباً هر چیزی در یخچال خوابگاه دانشجویی می گذاشتیم علی به آن پاتک می زد. هندوانه، ترشی، مربا و ... فرقی نمی کرد. او یک مهندس غارتگر بود.

◀️ عاقبت در تله افتاد. یک پنیر فاسد را گذاشته بودند توی یخچال و مهندس علی هم که اعتقادی به مواد غذایی فاسد و مزه بد و .. نداشت، پنیر را بلعیده بود. (بزرگوار به مال مفت علاقمند بود).

◀️ نصفه شب رفتم آشپزخانه آب بخورم. دیدم علی روی زمین افتاده. لیوانی که توی دستش بود شکسته و دستش را بریده بود. ضعف ناشی از خونریزی و مسمومیت نیمه بیهوشش کرده بود. توی آن حال زار تا من را دید گفت:

- مهندس! قربون دستت کمک کن بلند بشم مهندس!!

😁 نمی دانستم بخندم، گریه کنم یا از دست مهندس گفتنش در آن برهه حساس! فرار کنم...

💐 روز مهندس بر آنها که گرهی از کار فروبسته دیگران گشوده اند یا در زندگی پلی ساخته اند برای گذر از افکار منفی گرامی باد!
#بشوره_ببره
🖋 @ehsanmohammadi95