روزنوشت‌های احسان محمدی
17K subscribers
3.58K photos
1.17K videos
61 files
369 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
🔹 زهر مثل زخم، مثل زندان!

احسان محمدی_ هنوز چهره هایشان جلوی چشمم است. جوان های خوش بر و رو. با اندام های ترکه ای و لباس های تمیز. اما ته چشمخانه شان به جای چشم، انگار شعله کم جان کبریتی در حال خاموشی بود. بی رمق نگاه می کردند. بی لبخند راه می رفتند.

رفته بودیم زندان قزل حصار. برای مسابقه فوتسال. دوستانه اما با دلی پرخون. سالن بازی درست پشت سلول ها بود. برای همین باید تمام مسیر را پیاده می رفتیم. از آن راهروهای تمیز و رنگ شده اما بی روح و سرد. از کنار زندانی هایی که دمپایی به پا توی هواخوری راه می رفتند، یا توی راهروها پلاس بودند.

دنبال توپ می دویدم و ذهنم گیر کرده بود روی بند رخت هواخوری که پر بود از لباس های شسته شان. گرمکن های سه خط. تی شرت های ورزشی. تکیه دادن شان به دیوار. پچ پچ کردن شان زیر آفتاب.

پاس می دادم و قلبم فشرده بود از دیدن جوان هایی که  پشت میله ها پیر می شدند. بعید است از این زندان ها اندرز بگیرند اما حتماً فن و فوت های گیر نیفتادن را بهتر یاد می گیرند. آخرین روش های بهتر دزدی کردن. تکنیک های تازه جابجا کردن مواد مخدر...

گل می زدیم و گل می خوردیم ولی ذهن بیرون از زمین جا مانده بود. مانده بود لای انگشت های پسر۲۰ ساله ای که رختکن را تمیز می کرد. از توی ساکم پیراهن ایتالیای خوش رنگ و قدیمی که همیشه نو نگهش داشته بودم را درآوردم و دادم دستش. بی آنکه حتی جرات کنم بپرسم برای چه زندان است؟ اینجا چکار می کند؟ می ترسیدم بگوید کار نبود. بیکاری پدر آدم را در می آورد آقا. می ترسیدم بگوید فکر می کنی من هانیبال لکترم؟ نه! یک روز توی پارک با دوستم حرفم شد، هلش دادم سرش خورد به جدول مُرد. می ترسیدم بگوید فاصله بین آزادی و زندان، بین من زندانی و تو که آزادی این است که من بدشانس تر بودم ... همین!

زندگی پر است از این شوخی ها. از این غافلگیری ها. از این قصه ها. از این غصه ها ... جای آن همه جوان پشت میله ها نیست. اگر از روی دیواری پریده اند در طمع دزدیدن فرشی، ما برایشان قلاب گرفته ایم. اگر چاقو را گذاشته اند بیخ گردن بیچاره ای، ما داده ایم دست شان. اگر مواد مخدر جابجا کرده اند، ما مشتری بودیم. ما یعنی من، یعنی تو. یعنی هر کسی که مسئول است و می توانست کاری کند، زندگی بهتری برایشان بسازد، شغلی بیافریند، گرهی باز کند و نکرد ... جای این همه جوان پشت آن میله ها نیست.
#زندان #قزل_حصار #فوتبال #چاقو #سرقت #قتل
🖋 @ehsanmohammadi95
🍂🍂 مسابقه نِک و نال از پاییز!

✍️ احسان محمدی

◀️ آنها که #زندان_انفرادی را تجربه کرده اند می دانند که در آن دنیای کوچکِ بدون ساعت و تقویم، آدم ها اندک اندک ساعت، روز و بعد فصل و تاریخ را فراموش می کنند.

همه چیز تکراری می شود. آن چیزی که آدم های بیرون اسمش را «عصر دلگیر جمعه» می گذارند برای کسی که زمان سنج ندارد تفاوتی با یکشنبه غروب یا سه شنبه حوالی ظهر ندارد!

🍂 درک می کنم که پاییزِ هزار رنگ با آن همه فریبندگی اش دلبرانه است و اینکه چون روز کوتاه تر می شود و نور کمتر، آدم ها از تابستان بلند و فراخ اندکی بیشتر در خودشان فرو می روند برای همین انگار حس دلتنگی بیشتر می شود.

اما با همه ی مسابقه «خود اندوهباربینی» و نِک و نال و شعرهای «پاییز ای زیبای غمگین، ای تو رنگ آرزوهایم و ...»، حقیقت این است که حال خوب آدمها بیشتر به خودشان ربط دارد تا به گردش زمین به دور خورشید و آمدن و رفتن فصل ها!

😊 مثلاً همین مهرماه که خیلی از دانش آموزان و دانشجویان و معلمان و ناظم ها و ... صورت شان را چنگ زدند که از راه رسیده، برای آنها که دلی و دلبری دارند و با او قدم می زنند، معامله پرسودی کرده اند، با دوستی نشسته اند و #قهوه ای دَم کرده اند و پیش هم اعتراف کرده اند از دلتنگی و باقی قضایا، اتفاقاً نهایت خوشبختی است!

📺 به قول #رضا_مارمولک: « بزمجّه! خریت خودت رو گردن خدا ننداز! ببین منو؛ آدمیه خب! آدم خود به خود علاقه داره به کار خلاف، دست خودشم نیست. خود خدا اونقدرها هم که میگن سختگیر نیست!»...

برهمین اساس «حال خرابی مان» را گردن فصل ها نیندازیم! شما هم اگر مخالفی با این حرف ها؛ دوغتووو بنوش!!
#بشوره_ببره
🖋 @ehsanmohammadi95
🔹 زهر مثل زخم، مثل زندان!

احسان محمدی_ هنوز چهره هایشان جلوی چشمم است. جوان های خوش بر و رو. با اندام های ترکه ای و لباس های تمیز. اما ته چشمخانه شان به جای چشم، انگار شعله کم جان کبریتی در حال خاموشی بود. بی رمق نگاه می کردند. بی لبخند راه می رفتند.

رفته بودیم زندان قزل حصار. برای مسابقه فوتسال. دوستانه اما با دلی پرخون. سالن بازی درست پشت سلول ها بود. برای همین باید تمام مسیر را پیاده می رفتیم. از آن راهروهای تمیز و رنگ شده اما بی روح و سرد. از کنار زندانی هایی که دمپایی به پا توی هواخوری راه می رفتند، یا توی راهروها پلاس بودند.

دنبال توپ می دویدم و ذهنم گیر کرده بود روی بند رخت هواخوری که پر بود از لباس های شسته شان. گرمکن های سه خط. تی شرت های ورزشی. تکیه دادن شان به دیوار. پچ پچ کردن شان زیر آفتاب.

پاس می دادم و قلبم فشرده بود از دیدن جوان هایی که  پشت میله ها پیر می شدند. بعید است از این زندان ها اندرز بگیرند اما حتماً فن و فوت های گیر نیفتادن را بهتر یاد می گیرند. آخرین روش های بهتر دزدی کردن. تکنیک های تازه جابجا کردن مواد مخدر...

گل می زدیم و گل می خوردیم ولی ذهن بیرون از زمین جا مانده بود. مانده بود لای انگشت های پسر۲۰ ساله ای که رختکن را تمیز می کرد. از توی ساکم پیراهن ایتالیای خوش رنگ و قدیمی که همیشه نو نگهش داشته بودم را درآوردم و دادم دستش. بی آنکه حتی جرات کنم بپرسم برای چه زندان است؟ اینجا چکار می کند؟ می ترسیدم بگوید کار نبود. بیکاری پدر آدم را در می آورد آقا. می ترسیدم بگوید فکر می کنی من هانیبال لکترم؟ نه! یک روز توی پارک با دوستم حرفم شد، هلش دادم سرش خورد به جدول مُرد. می ترسیدم بگوید فاصله بین آزادی و زندان، بین من زندانی و تو که آزادی این است که من بدشانس تر بودم ... همین!

زندگی پر است از این شوخی ها. از این غافلگیری ها. از این قصه ها. از این غصه ها ... جای آن همه جوان پشت میله ها نیست. اگر از روی دیواری پریده اند در طمع دزدیدن فرشی، ما برایشان قلاب گرفته ایم. اگر چاقو را گذاشته اند بیخ گردن بیچاره ای، ما داده ایم دست شان. اگر مواد مخدر جابجا کرده اند، ما مشتری بودیم. ما یعنی من، یعنی تو. یعنی هر کسی که مسئول است و می توانست کاری کند، زندگی بهتری برایشان بسازد، شغلی بیافریند، گرهی باز کند و نکرد ... جای این همه جوان پشت آن میله ها نیست.
#زندان #قزل_حصار #فوتبال #چاقو #سرقت #قتل
🖋 @ehsanmohammadi95
🍂🍂 مسابقه نِک و نال از پاییز!

✍️ احسان محمدی

◀️ آنها که #زندان_انفرادی را تجربه کرده اند می دانند که در آن دنیای کوچکِ بدون ساعت و تقویم، آدم ها اندک اندک ساعت، روز و بعد فصل و تاریخ را فراموش می کنند.

همه چیز تکراری می شود. آن چیزی که آدم های بیرون اسمش را «عصر دلگیر جمعه» می گذارند برای کسی که زمان سنج ندارد تفاوتی با یکشنبه غروب یا سه شنبه حوالی ظهر ندارد!

🍂 درک می کنم که پاییزِ هزار رنگ با آن همه فریبندگی اش دلبرانه است و اینکه چون روز کوتاه تر می شود و نور کمتر، آدم ها از تابستان بلند و فراخ اندکی بیشتر در خودشان فرو می روند برای همین انگار حس دلتنگی بیشتر می شود.

اما با همه ی مسابقه «خود اندوهباربینی» و نِک و نال و شعرهای «پاییز ای زیبای غمگین، ای تو رنگ آرزوهایم و ...»، حقیقت این است که حال خوب آدمها بیشتر به خودشان ربط دارد تا به گردش زمین به دور خورشید و آمدن و رفتن فصل ها!

😊 مثلاً همین مهرماه که خیلی از دانش آموزان و دانشجویان و معلمان و ناظم ها و ... صورت شان را چنگ زدند که از راه رسیده، برای آنها که دلی و دلبری دارند و با او قدم می زنند، معامله پرسودی کرده اند، با دوستی نشسته اند و #قهوه ای دَم کرده اند و پیش هم اعتراف کرده اند از دلتنگی و باقی قضایا، اتفاقاً نهایت خوشبختی است!

📺 به قول #رضا_مارمولک: « بزمجّه! خریت خودت رو گردن خدا ننداز! ببین منو؛ آدمیه خب! آدم خود به خود علاقه داره به کار خلاف، دست خودشم نیست. خود خدا اونقدرها هم که میگن سختگیر نیست!»...

برهمین اساس «حال خرابی مان» را گردن فصل ها نیندازیم! شما هم اگر مخالفی با این حرف ها؛ دوغتووو بنوش!!
#بشوره_ببره
🖋 @ehsanmohammadi95
🔟 توئیت

✍️ احسان محمدی

1️⃣ وقتی #هاشمی روی #اقتصاد تمرکز کرد، گفتند ما برای #نان انقلاب نکردیم. #خاتمی به سمت #جامعه_مدنی رفت، گفتند اقتصاد را فراموش کرده؟ #روحانی برای نجات از #تحریم تلاش کرد، گفتند تسلیم کدخدا شدن است و ...
همه‌ی کشور تقدیم شما اقلیت پرقدرت و پرخروشی که «ناراضی مادرزاد بودن» شغل‌‌تان است.

2️⃣ عزیزانی که همه‌ی این سالها هنوز چراغ سر چهارراه، سبز نشده بود دست‌تون رو می‌گذاشتید روی بوق، با اون دو ثانیه زمان که سود کردید به همه‌ی کارای عقب افتاده زندگیتون رسیدید؟ الان سر کیفید؟

3️⃣ پرمدعاترین و از همه طلبکارترین آدم‌ها، کسانی هستند که خودشان هیچ‌کاری نمی‌کنند و قدمی برنمی‌دارند!

4️⃣ کسی که می‌گوید اهل منطق و گفت‌و‌گوست این همه ادبیاتش خشتک‌محور نمی‌شود.
شهروندان وقتی مقابل نظر مخالف، پاسخ قانع‌کننده ندارند #واژ‌ه‌ها را به طرف هم شلیک می‌کنند، حکومت‌ها زورشان می‌رسد در نتیجه از #گلوله‌، #شلاق و #زندان استفاده می‌کنند.

5️⃣ _ خودم نمره گرفتم.
_ معلم منو انداخت!
از ابتدایی تا دانشگاه با همین طرز تفکر رشد می‌کنیم. بعد در جامعه هر کار درستی که انجام می‌دهیم از هوش و اخلاق والای خودمان است، در توجیه هر کار بد:
«من بی‌گناهم، تقصیر حکومته که آموزش نداد!»

6️⃣ این جمله‌ها #لایک دارند اما «همیشه» درست نیستند. پشت بعضی از آن‌ها نوعی ریاکاری و باج‌دادن هست.

- همیشه حق با #فقیر است.
- همیشه حق با #زندانی است.
- همیشه حق با #مشتری است.
- همیشه حق با #بزرگتر است.
- همیشه حق با #شهروند است.
- همیشه حق با ...

7️⃣ هر شغلی باید بازنشستگی داشته باشد وگرنه آدم یا #دیکتاتور می‌شود یا به چرندگویی می‌افتد. از فوتبال تا سینما و سیاست و...

8️⃣ - به سنی رسیدم که دیگه هیچ چیزی رو ۱٠٠ درصد قبول یا رد نمی‌کنم. نمیذارم چیزی که به عنوان «یقین» توی وجودم هست مانع از شک کردن به حقانیت و قطعی بودن اون موضوع بشه.
(یکی از جمله‌هایی که ۱۳ سال پیش از استادی شنیدیم و مدام بهش فکر می‌کنم)

9️⃣ خیلی از چیزهایی که برای ما مثل خون و شرف ارزشمند هستند برای بقیه پشیزی ارزش ندارند و متقابلاً ارزش‌های بقیه برای ما!
این موضوع ابداً مجوز توهین کردن را صادر نمی‌کند اما وا بده هموطن!

🔟 وزرا، معاونان، استانداران و تمام مدیران دولت #روحانی!

اگر نقدی دارید همین حالا که در قدرت هستید بگویید، وقتی دوران ریاست‌جمهوری حسن روحانی تمام شد، نقد عملکردش توسط شما نه شجاعت است نه شرافت. بیشتر تقلا برای پیدا کردن صندلی و جا در دولت جدید است.

🔰 نشانی توئیتر @ehsanm92
🖋 @ehsanmohammadi95
امان از دیکتاتوریِ یا با من، یا بر من!

✍️ احسان محمدی


◾️این حق طبیعی شماست که فکر کنید رسالت‌ دارید خلق را از ظلمات‌ِ جهل نجات بدهید.

◾️این حق طبیعی شماست که فکر کنید #ارنستو_چگوارا هستید، باید به میدان بروید، بجنگید و آزادی و رفاه برای مردم به ارمغان بیاورید.

◾️این حق طبیعی شماست که خیال کنید در زمان مناسب، در جای مناسب تاریخ ایستاده‌اید، و هر کس مثل شما فکر یا عمل نکند، لابد گاو و مزدور و دشمن است!

◾️این حق طبیعی شماست که شجاع باشید، بروید توی شکم دیکتاتورها، فریاد بزنید و خودتان و خانواده‌تان هزینه بازجویی، زندان و … را بدهید.

◾️ این حق طبیعی شماست که دوست داشته باشید قهرمان ملت باشید، مجسمه‌تان را بسازند، اسم‌تان به عنوان شیردل برود توی سینه تاریخ.

👏 بسم‌الله. دم‌تان گرم که اینقدر شجاع هستید. فقط امیدوارم وقتی با شماره ناشناس احضار شدید همینقدر شجاع بمانید و البته ده سال بعد هم با ایمان کامل روی آرمان‌های امروزتان بمانید و نگویید امان از هیجان و شور!

من هیچ وقت و هیچ‌جا نه #قهرمان بوده‌ام، نه دلم خواسته چریک نجات‌بخش باشم، نه رسالت خودم را هدایت بشریت گمراه می‌دانم، نه برای کسی نسخه می‌پیچم که چرا به میدان می‌رود، نه طلب دارم که چرا نمی‌رود!

همانطور که وادار کردن آدم‌ها به سکوت، ایجاد خفقان است، اجبار کردن آن‌ها به اظهارنظر و اقدام در هر کاری به زور، دیکتاتوری است.

اگر قبلاً چنین کاری کرده‌ام یا چنین تصویری از خودم در ذهن کسی ساخته‌ام که «شما بزنید کنار بهتون تیر نخوره چون چریک سلحشورتون با تفنگ اومد به میدان!» قطعاً اشتباه بوده و در مصرف شکر اسراف کرده‌ام! روزنامه‌نگار را چه به این حرف‌ها؟

به واسطه چند تجربه کوچک خودم و‌ سالها #زندان و‌ شکنجه پدرم، هیچ تمایلی برای چریک‌بازی و دادگاه و بازجویی ندارم، سالها در حد توان و جسارتی که داشته یا نداشته‌ام از #زندگی نوشته‌ام، قلم من هیچ‌وقت #گلوله شلیک نکرده و امیدوارم تحت فشارِ دو قطبی‌های اجتماعی و شهوتِ لایک و فالوور و سوت و کف، هرگز شلیک نکند.

🙏 از هیچ‌کس، هیچ طلبی ندارم، اگر به کاری ایمان قلبی دارید انجامش بدهید اما لازم نیست سرنیزه‌تان را پشت گوش دیگران بگذارید که آن‌ها هم با شما به بهشت بیایند!

وظیفه هیچ‌کس نیست برای رویاها، آرمان‌ها یا باور شما فداکاری کند و تاوان بدهد. به ویژه وقتی خودتان نانتان گرم و آبتان سرد است. دیگران ترسو، بزدل و احمق هستند؟ شما شجاع، آزاده و آگاه باشید. همین!
🖋️ @ehsanmohammadi95