❗️از دختران گرگ تا رقصنده های جامائیکا
🌎 ما فرزندان جغرافیا هستیم. محصول اتفاق. گاهی فکر میکنم وقتی یک کودک در سوئیس سراغ یخچال می رود تا شکلات صبحانه اش را بردارد، کودکی در یک قبیله آفریقایی با این ترس بیدار میشود که نکند امروز به وسیله مردان قبیله دیگر که به دین و آیین آنها نیستند با تبر کُشته شود!
🔹اگر در عربستان به دنیا میآمدیم احتمالاَ اسممان عبدالعزیز میشد، جوراب نمیپوشیدیم، بنز سوار می شدیم اما به زن هایمان اجازه نمیدادیم رانندگی کنند.
🔸 اگر در جامائیکا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهای تند میخوردیم، میرقصیدیم و اگر کسی می گفت میای بریم شمال جوج بزنیم! نمیفهمیدیم چه میگوید!
🔹 اگر در دانمارک به دنیا میآمدیم اسطورههایمان وایکینگها بودند، پیرو کلیسای پروتستان می شدیم، احتمالاً به ازدواج همجنسگرایان رای میدادیم وبه جای شجریان از یورِن اینگمَن لذت میبردیم.
وقتی همه چیز تا این اندازه میتواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از کنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره زمین چقدر واقعیت دارد؟
🐺 در سال ۱۹۲۰ یعنی صد سال پیش در میرناپور #هند، روستاییان دو دختر هشت و یکونیم ساله را پیدا کردند که با گلهای از گرگها زندگی میکردند. هوا را بو میکشیدند، آنقدر چهار دست و پا راه رفته بودند که تاندونها و مفصلهایشان کوتاه شده بودو نمیتوانستند قامتشان را راست کنند.
عاشق خوردن گوشت خام مخصوصاً لاشه بودند (آنها را دیده بودند که به شکل تهاجمی کرکسهای بزرگ را دنبال میکردند و از اطراف لاشه حیوانات میتاراندند تا خودشان آن گوشت فاسد را بخورند).
اسم شان را #آمالا و #کامالا گذاشتند. آنها را به پرورشگاه انتقال دادند. دخترها فقط با دهان (بیاستفاده از دست) غذا میخوردند. مثل سگها آب را با لیس زدن میخوردند. وقتی هوا گرم بود، زبانشان را بیرون میآوردند و لهله میزدند. وقتی میترسیدند یا احساس تهدید میکردند، غرش میکردند و دندان نشان میدادند.
به هنگام خواب به یكدیگر میپیچیدند و خرناس میكشیدند. از شب و تاریکی خوششان میآمد، رو به ماه زوزه میکشیدند و ...
کمی بعد آمالا مریض شد و مُرد. کامالا ولی پس از چند سال سرانجام یاد گرفت با کمک دست بخورد و در روشنایی روز احساس راحتی کند. چند کلمه هم یاد گفت. اما او هم در هفده سالگی، مریض شد و مُرد.
🌏گاهی فکر میکنم اگر در کنار گرگها بزرگ می شدم، الان این گوشی موبایل را با دستم گرفته بودم یا دندانم؟ سلیقه موسیقیام چطور بود؟ اگر در آمازون زندکی میکردم نگران مارهای پیتون بودم یا سقوط یک پلاسکوی دیگر؟
حال شما چطور است فرزندان جغرافیا؟
🖋 @ehsanmohammadi95
🌎 ما فرزندان جغرافیا هستیم. محصول اتفاق. گاهی فکر میکنم وقتی یک کودک در سوئیس سراغ یخچال می رود تا شکلات صبحانه اش را بردارد، کودکی در یک قبیله آفریقایی با این ترس بیدار میشود که نکند امروز به وسیله مردان قبیله دیگر که به دین و آیین آنها نیستند با تبر کُشته شود!
🔹اگر در عربستان به دنیا میآمدیم احتمالاَ اسممان عبدالعزیز میشد، جوراب نمیپوشیدیم، بنز سوار می شدیم اما به زن هایمان اجازه نمیدادیم رانندگی کنند.
🔸 اگر در جامائیکا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهای تند میخوردیم، میرقصیدیم و اگر کسی می گفت میای بریم شمال جوج بزنیم! نمیفهمیدیم چه میگوید!
🔹 اگر در دانمارک به دنیا میآمدیم اسطورههایمان وایکینگها بودند، پیرو کلیسای پروتستان می شدیم، احتمالاً به ازدواج همجنسگرایان رای میدادیم وبه جای شجریان از یورِن اینگمَن لذت میبردیم.
وقتی همه چیز تا این اندازه میتواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از کنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره زمین چقدر واقعیت دارد؟
🐺 در سال ۱۹۲۰ یعنی صد سال پیش در میرناپور #هند، روستاییان دو دختر هشت و یکونیم ساله را پیدا کردند که با گلهای از گرگها زندگی میکردند. هوا را بو میکشیدند، آنقدر چهار دست و پا راه رفته بودند که تاندونها و مفصلهایشان کوتاه شده بودو نمیتوانستند قامتشان را راست کنند.
عاشق خوردن گوشت خام مخصوصاً لاشه بودند (آنها را دیده بودند که به شکل تهاجمی کرکسهای بزرگ را دنبال میکردند و از اطراف لاشه حیوانات میتاراندند تا خودشان آن گوشت فاسد را بخورند).
اسم شان را #آمالا و #کامالا گذاشتند. آنها را به پرورشگاه انتقال دادند. دخترها فقط با دهان (بیاستفاده از دست) غذا میخوردند. مثل سگها آب را با لیس زدن میخوردند. وقتی هوا گرم بود، زبانشان را بیرون میآوردند و لهله میزدند. وقتی میترسیدند یا احساس تهدید میکردند، غرش میکردند و دندان نشان میدادند.
به هنگام خواب به یكدیگر میپیچیدند و خرناس میكشیدند. از شب و تاریکی خوششان میآمد، رو به ماه زوزه میکشیدند و ...
کمی بعد آمالا مریض شد و مُرد. کامالا ولی پس از چند سال سرانجام یاد گرفت با کمک دست بخورد و در روشنایی روز احساس راحتی کند. چند کلمه هم یاد گفت. اما او هم در هفده سالگی، مریض شد و مُرد.
🌏گاهی فکر میکنم اگر در کنار گرگها بزرگ می شدم، الان این گوشی موبایل را با دستم گرفته بودم یا دندانم؟ سلیقه موسیقیام چطور بود؟ اگر در آمازون زندکی میکردم نگران مارهای پیتون بودم یا سقوط یک پلاسکوی دیگر؟
حال شما چطور است فرزندان جغرافیا؟
🖋 @ehsanmohammadi95
🐺 💃🏽 از دختران گرگ تا رقصنده های #جامائیکا
✍️ احسان محمدی
🌎 ما فرزندان جغرافیا هستیم. محصول اتفاق. گاهی فکر می کنم وقتی یک کودک در #سوئیس سراغ یخچال می رود تا شکلات صبحانه اش را بردارد، کودکی در یک #قبیله آفریقایی با این ترس بیدار می شود که نکند امروز با #تبر مردان قبیله دیگر که به دین و آیین آنها نیستند کُشته شود!
🇸🇦 اگر در #عربستان به دنیا می آمدیم احتمالاَ اسممان #عبدالعزیز می شد، جوراب نمی پوشیدیم، بنز سوار می شدیم و از ایرانی ها بدمان می آمد!
🇯🇲 اگر در #جامائیکا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهای تند می خوردیم، می رقصیدیم و اگر کسی می گفت میای بریم شمال جوج بزنیم! نمی فهمیدیم چه می گوید!
🇩🇰 اگر در #دانمارک به دنیا می آمدیم اسطوره هایمان #وایکینگ ها بودند، پیرو کلیسای پروتستان می شدیم، احتمالاً به ازدواج همجنسگرایان رای می دادیم وبه جای #شجریان از #یورن_اینگمن لذت می بردیم.
وقتی همه چیز می تواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از کنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره زمین چقدر عقلانی است؟
🐺 در سال1920یعنی کمتر از صد سال پیش در میرناپور #هند، روستاییان دو دختر هشت و یک و نیم ساله را پیدا کردند که با گله ای از گرگ ها زندگی می کردند. هوا را بو می کشیدند، آنقدر چهار دست و پا راه رفته بودند که تاندون ها و مفصل هایشان کوتاه شده بودو نمی توانستند قامتشان را راست کنند.
🐺 عاشق خوردن گوشت خام مخصوصا" لاشه بودند (آنها را دیده بودند که به شکل تهاجمی کرکس های بزرگ را دنبال می کردند و از اطراف لاشه حیوانات می تاراندند تا خودشان آن گوشت فاسد را بخورند).
🐺 اسم شان را #آمالا و #کامالا گذاشتند. آنها را به پرورشگاه انتقال دادند. دخترها فقط با دهان (بی استفاده از دست) غذا می خوردند. مثل سگ ها آب را با لیس زدن می خوردند. وقتی هوا گرم بود، زبانشان را بیرون می آوردند و له له می زدند. وقتی می ترسیدند یا احساس تهدید می کردند، غرش می کردند و دندان نشان می دادند.
به هنگام خواب به یكدیگر میپیچیدند و خرناس میكشیدند. از شب و تاریکی خوششان می آمد، رو به ماه زوزه می کشیدند و ...
🐺 کمی بعد آمالا مریض شد و مرد. کامالا ولی پس از چند سال سرانجام یاد گرفت با کمک دست بخورد و در روشنایی روز احساس راحتی کند. چند کلمه هم یاد گفت. اما او هم در هفده سالگی، مریض شد و مرد.
🌏گاهی فکر می کنم اگر در کنار گرگ ها بزرگ می شدم، الان این گوشی موبایل را با دستم گرفته بودم یا دندانم؟ موسیقی مورد علاقه ام #زوزه بود یا چهچه زدن های قمرالملوک وزیری؟! اگر در آمازون زندگی می کردم نگران مارهای #پیتون بودم یا سقوط یک #پلاسکوی دیگر؟
می گفتم #ایران ای مرز پرگهر یا #نپال ای نامت سرچشمه هنر؟! اگر در #کره_شمالی بودم قلبم را با حرف های #کیم_جونگ_اون کوک می کردم یا در #واتیکان وقتی #پاپ حرف می زد به آن کار دیگر که کشیشان چون به خلوت می روند می کنند فکر می کردم...
⛔️ نمایندگان خودخوانده پروردگار روی زمین! هرکجا که هستید! از پورتوریکو تا سریلانکا، از گینه بیسائو تا فنلاند! تشنگان و شیفتگان صاحبان قدرت؛ شاهان، امپراطوران، خلیفه ها و پریزیدنت ها! دست از این مطلق بودن بردارید! دست از این خود را یگانه بودن و بت پرستی مدرن بردارید ... زندگی تا این اندازه می تواند روی هوا باشد.
حال شما چطور است فرزندان جغرافیا؟
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
🌎 ما فرزندان جغرافیا هستیم. محصول اتفاق. گاهی فکر می کنم وقتی یک کودک در #سوئیس سراغ یخچال می رود تا شکلات صبحانه اش را بردارد، کودکی در یک #قبیله آفریقایی با این ترس بیدار می شود که نکند امروز با #تبر مردان قبیله دیگر که به دین و آیین آنها نیستند کُشته شود!
🇸🇦 اگر در #عربستان به دنیا می آمدیم احتمالاَ اسممان #عبدالعزیز می شد، جوراب نمی پوشیدیم، بنز سوار می شدیم و از ایرانی ها بدمان می آمد!
🇯🇲 اگر در #جامائیکا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهای تند می خوردیم، می رقصیدیم و اگر کسی می گفت میای بریم شمال جوج بزنیم! نمی فهمیدیم چه می گوید!
🇩🇰 اگر در #دانمارک به دنیا می آمدیم اسطوره هایمان #وایکینگ ها بودند، پیرو کلیسای پروتستان می شدیم، احتمالاً به ازدواج همجنسگرایان رای می دادیم وبه جای #شجریان از #یورن_اینگمن لذت می بردیم.
وقتی همه چیز می تواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از کنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره زمین چقدر عقلانی است؟
🐺 در سال1920یعنی کمتر از صد سال پیش در میرناپور #هند، روستاییان دو دختر هشت و یک و نیم ساله را پیدا کردند که با گله ای از گرگ ها زندگی می کردند. هوا را بو می کشیدند، آنقدر چهار دست و پا راه رفته بودند که تاندون ها و مفصل هایشان کوتاه شده بودو نمی توانستند قامتشان را راست کنند.
🐺 عاشق خوردن گوشت خام مخصوصا" لاشه بودند (آنها را دیده بودند که به شکل تهاجمی کرکس های بزرگ را دنبال می کردند و از اطراف لاشه حیوانات می تاراندند تا خودشان آن گوشت فاسد را بخورند).
🐺 اسم شان را #آمالا و #کامالا گذاشتند. آنها را به پرورشگاه انتقال دادند. دخترها فقط با دهان (بی استفاده از دست) غذا می خوردند. مثل سگ ها آب را با لیس زدن می خوردند. وقتی هوا گرم بود، زبانشان را بیرون می آوردند و له له می زدند. وقتی می ترسیدند یا احساس تهدید می کردند، غرش می کردند و دندان نشان می دادند.
به هنگام خواب به یكدیگر میپیچیدند و خرناس میكشیدند. از شب و تاریکی خوششان می آمد، رو به ماه زوزه می کشیدند و ...
🐺 کمی بعد آمالا مریض شد و مرد. کامالا ولی پس از چند سال سرانجام یاد گرفت با کمک دست بخورد و در روشنایی روز احساس راحتی کند. چند کلمه هم یاد گفت. اما او هم در هفده سالگی، مریض شد و مرد.
🌏گاهی فکر می کنم اگر در کنار گرگ ها بزرگ می شدم، الان این گوشی موبایل را با دستم گرفته بودم یا دندانم؟ موسیقی مورد علاقه ام #زوزه بود یا چهچه زدن های قمرالملوک وزیری؟! اگر در آمازون زندگی می کردم نگران مارهای #پیتون بودم یا سقوط یک #پلاسکوی دیگر؟
می گفتم #ایران ای مرز پرگهر یا #نپال ای نامت سرچشمه هنر؟! اگر در #کره_شمالی بودم قلبم را با حرف های #کیم_جونگ_اون کوک می کردم یا در #واتیکان وقتی #پاپ حرف می زد به آن کار دیگر که کشیشان چون به خلوت می روند می کنند فکر می کردم...
⛔️ نمایندگان خودخوانده پروردگار روی زمین! هرکجا که هستید! از پورتوریکو تا سریلانکا، از گینه بیسائو تا فنلاند! تشنگان و شیفتگان صاحبان قدرت؛ شاهان، امپراطوران، خلیفه ها و پریزیدنت ها! دست از این مطلق بودن بردارید! دست از این خود را یگانه بودن و بت پرستی مدرن بردارید ... زندگی تا این اندازه می تواند روی هوا باشد.
حال شما چطور است فرزندان جغرافیا؟
🖋 @ehsanmohammadi95