روزنوشتهای احسان محمدی
💥جنگ تمام نشده است ▪️در حادثه انفجار مین امروز صبح در چنگوله مهران، جواد درخشان به شهادت رسید، قدرت پارسه هر دو پای خود را از دست داد و مهدی رضایی نیز مجروح شد/بهنام صادقی #تسلیت 🖋 @ehsanmohammadi95
🇮🇷برای «جواد درخشان» که امشب شهری سوگوارش است
✍️ احسان محمدی
◾️هزار کیلومتر دورترم اما می شنوم. انگار صدای انفجار مینِ کهنه توی هوا شناور است. درست مثل صدای جیغ خواهرهای «جواد درخشان». مثل هق هق خفه و آرام برادرهای بزرگترش، مثل لب گزیدن دوستانش، مثل نگاه خیره «اهورا» پسر دو، سه ماه اش که سال ها طول می کشد تا بفهمد چرا 3 آبان 1396 در یک لحظه دنیای آبی و صورتی کودکانه اش «سیاه» شد. به رنگ عزا.
◾️هزار کیلومتر دورترم ولی خوب می فهمم الان چه گَرد غمی روی «دهلران» پاشیده شده. اندوه از دست دادن یک جوان دیگر که رفتن اش زود بود. هنوز فرصت داشت زندگی کند، زمین بخورد، بلند شود، بخندد، گریه کند، دانه های دُرشت عرق را در تابستان از پیشانی اش پاک کند. هنوز فرصت داشت که عصرها تنها خیابان شهر را قدم بزند، از کتابخانه آقای «نوری» در فلکه بسیج بپیچد به سمت بانک تجارت. چهار راه را رد کند، از جلوی پاساژها رد شود، از جلوی آن کیوسک سیمانی راهنمایی رانندگی، نگاهی بیندازد به بوتیک های تازه ای که اسم شان را نمی دانم و حالا سیمای شهر را عوض کرده اند رد شود، از کنار آرایشگاه «استاد هاشم»، از جلوی مسجد رد شود، اعلامیه های روی دیوار را نگاه کُند، برسد جلوی فرمانداری ... هنوز برای رفتن زود بود. سی سالگی برای نبودن خیلی زود است. جوان ها در این شهر چه شتابی دارند برای رفتن؟!
◾️خبرگزاری ها نوشتند یک جوان دهلران پس از برخورد با مین به شهادت رسید. خیلی از مردم دورتر با تعجب می پرسند: مین؟! مگر هنوز هم مین مانده؟... خبر ندارند که جنگ در دهلران و مرز هنوز تمام نشده. مین های کهنه مثل سیاهچاله های گرسنه زیر خاک پنهان شده اند؛ تشنه پاهای چالاک، تشنه خون تازه....
◾️ آنها که این سالها عزیزی را در میدان مین از دست داده اند می دانند که خبر مثل صاعقه می رسد. ویرانگر. کمر می شکند. فولاد هم باشی موریانه این اندوه ویرانت می کند. بعد انگار برف می نشیند روی سر مادرش، که موهایش یکدست سفید می شود، مثل موهای پدرم. از آن روز بوی اشک می گیرد، مثل مادرم که هیچ عطر و عودی نمی تواند بوی اشک را از لباس هایش پنهان کند.
◾️ «جواد» تنها روی مین نرفت. خانواده اش، همه ایل و تبارش، همه یک شهر روی مین رفت. همه شهر امشب قلبش در سردخانه بیمارستانی می تپد که انگار سهمیه مین دارد! همه شهر امشب انگار گوشه قلبش خراشیده شده. از دور هم می شود حس کرد که دهلران امشب بوی اشک می دهد. مثل گونه های مادرش که از شوری اشک، کویر شده است ... این جنگ از جان ما چه می خواهد؟ خون چند جوان باید بریزد تا عطش اش فروکش کند؟
دهلران دوباره برای ثانیه هایی به سرخط خبرها آمد. ای داد از این داغ! از این داغ ها، از این اندوه ها که ما را به تیتر یک خبرها تبدیل می کند.
◾️مردم شهر سرو شهید دیگری را در دل خاک «سیداکبر» به امانت می کارند. در جوار شهدای تازه شهر. پیش ابوذر ما، نزدیک صادق محمدی، دوشادوش بهرام کاکایی، همسایه احمد جابری، همدوش عبدالحمید محمدی، هم شانه موسی سبزواری، همدم عبدالحسین علیکرمی، هم کلام غلامحسین جعفری پور و ... در خاک نرم و شور می کارند، بلکه جوانه بزند، سایه بدهد و «اهورا»ها در سایه اش از امید بگویند، از صلح، از عشق، از آزادی... و مادرهایمان با اشک چشم آبش بدهند.
◾️ روحش در آرامش. برای «قدرت پارسه» و «مهدی رضایی» که در این حادثه زخمی شده اند آرزوی سلامت و بهبودی می کنم. برای خانواده جواد درخشان، دوستانش و همه مردم شهرم از راه دور آرامش،صبوری و باز هم آرامش آرزو می کنم ...
#دهلران #استان_ایلام #جنگ #مین
🖋 @ehsanmohammadi95
✍️ احسان محمدی
◾️هزار کیلومتر دورترم اما می شنوم. انگار صدای انفجار مینِ کهنه توی هوا شناور است. درست مثل صدای جیغ خواهرهای «جواد درخشان». مثل هق هق خفه و آرام برادرهای بزرگترش، مثل لب گزیدن دوستانش، مثل نگاه خیره «اهورا» پسر دو، سه ماه اش که سال ها طول می کشد تا بفهمد چرا 3 آبان 1396 در یک لحظه دنیای آبی و صورتی کودکانه اش «سیاه» شد. به رنگ عزا.
◾️هزار کیلومتر دورترم ولی خوب می فهمم الان چه گَرد غمی روی «دهلران» پاشیده شده. اندوه از دست دادن یک جوان دیگر که رفتن اش زود بود. هنوز فرصت داشت زندگی کند، زمین بخورد، بلند شود، بخندد، گریه کند، دانه های دُرشت عرق را در تابستان از پیشانی اش پاک کند. هنوز فرصت داشت که عصرها تنها خیابان شهر را قدم بزند، از کتابخانه آقای «نوری» در فلکه بسیج بپیچد به سمت بانک تجارت. چهار راه را رد کند، از جلوی پاساژها رد شود، از جلوی آن کیوسک سیمانی راهنمایی رانندگی، نگاهی بیندازد به بوتیک های تازه ای که اسم شان را نمی دانم و حالا سیمای شهر را عوض کرده اند رد شود، از کنار آرایشگاه «استاد هاشم»، از جلوی مسجد رد شود، اعلامیه های روی دیوار را نگاه کُند، برسد جلوی فرمانداری ... هنوز برای رفتن زود بود. سی سالگی برای نبودن خیلی زود است. جوان ها در این شهر چه شتابی دارند برای رفتن؟!
◾️خبرگزاری ها نوشتند یک جوان دهلران پس از برخورد با مین به شهادت رسید. خیلی از مردم دورتر با تعجب می پرسند: مین؟! مگر هنوز هم مین مانده؟... خبر ندارند که جنگ در دهلران و مرز هنوز تمام نشده. مین های کهنه مثل سیاهچاله های گرسنه زیر خاک پنهان شده اند؛ تشنه پاهای چالاک، تشنه خون تازه....
◾️ آنها که این سالها عزیزی را در میدان مین از دست داده اند می دانند که خبر مثل صاعقه می رسد. ویرانگر. کمر می شکند. فولاد هم باشی موریانه این اندوه ویرانت می کند. بعد انگار برف می نشیند روی سر مادرش، که موهایش یکدست سفید می شود، مثل موهای پدرم. از آن روز بوی اشک می گیرد، مثل مادرم که هیچ عطر و عودی نمی تواند بوی اشک را از لباس هایش پنهان کند.
◾️ «جواد» تنها روی مین نرفت. خانواده اش، همه ایل و تبارش، همه یک شهر روی مین رفت. همه شهر امشب قلبش در سردخانه بیمارستانی می تپد که انگار سهمیه مین دارد! همه شهر امشب انگار گوشه قلبش خراشیده شده. از دور هم می شود حس کرد که دهلران امشب بوی اشک می دهد. مثل گونه های مادرش که از شوری اشک، کویر شده است ... این جنگ از جان ما چه می خواهد؟ خون چند جوان باید بریزد تا عطش اش فروکش کند؟
دهلران دوباره برای ثانیه هایی به سرخط خبرها آمد. ای داد از این داغ! از این داغ ها، از این اندوه ها که ما را به تیتر یک خبرها تبدیل می کند.
◾️مردم شهر سرو شهید دیگری را در دل خاک «سیداکبر» به امانت می کارند. در جوار شهدای تازه شهر. پیش ابوذر ما، نزدیک صادق محمدی، دوشادوش بهرام کاکایی، همسایه احمد جابری، همدوش عبدالحمید محمدی، هم شانه موسی سبزواری، همدم عبدالحسین علیکرمی، هم کلام غلامحسین جعفری پور و ... در خاک نرم و شور می کارند، بلکه جوانه بزند، سایه بدهد و «اهورا»ها در سایه اش از امید بگویند، از صلح، از عشق، از آزادی... و مادرهایمان با اشک چشم آبش بدهند.
◾️ روحش در آرامش. برای «قدرت پارسه» و «مهدی رضایی» که در این حادثه زخمی شده اند آرزوی سلامت و بهبودی می کنم. برای خانواده جواد درخشان، دوستانش و همه مردم شهرم از راه دور آرامش،صبوری و باز هم آرامش آرزو می کنم ...
#دهلران #استان_ایلام #جنگ #مین
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from اتچ بات
😷
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Telegram
🇮🇷کشف پیکر یک شهید در #دهلران توسط گروه پاکسازی. شهیدی از یگان ارتش.
😔جانم به فدای پوتین های خسته پسران این سرزمین که هرگز به خانه برنگشتند...
🖋 @ehsanmohammadi95
😔جانم به فدای پوتین های خسته پسران این سرزمین که هرگز به خانه برنگشتند...
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from اتچ بات
😷
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Telegram