Forwarded from اتچ بات
😷
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Telegram
#شعر_روزگاران
همراه بادها به سفر رفتم
در آسمان علائم طوفان بود
سرهایمان مناره شدند، اما
#تیمورلنگ حافظ قرآن بود!
در قرن های بعد نفهمیدیم
در کاسه ای که بود، همان آش است
تاریخ، دست صاحب ِشمشیر است
شمشیر در قلاف ِ #قزلباش است
با خنده در لباس تو می خوابید
مهمان ِ آخر شبی ِ بعدی
می مُردم و فرار نمی کردم
از جنگ های مذهبی ِ بعدی!
می مُردم و فرار نمی کردم
نعشم هزار سال جوان می شد
مانند یک درخت ِتبر خورده
بر دوش دشت #چالدران می شد
هربار اسم های دروغی را
با دست های بسته صدا کردیم
در اصفهان چقدر زمین خوردیم
در اصفهان چقدر دعا کردیم
تاریخ، لای موی تو گم می شد
خورشید، سرد می شد و بی جان بود
قحطی شد و گیاه نمی رویید
هرجا مسیر #اشرف _افغان بود
با بادهای شرق سفر کردم
تا روزهای تلخ مه آلوده
خاکم همیشه تشنه و زخمی بود
تا بوده روزگار همین بوده
خون بود و باز چشم درآوردند
خون ریخت از بهانه تراشی ها
کرمان سیاه می شد و آبی بود
اشک #امیرزاده ی کاشی ها...
آخر نصیب جوی لجن می شد
برگی که روی آب، سواری کرد
مردان شهر ولوله می کردند
روزی که #خواجه تاج گذاری کرد!
هر روز، عهدنامه تو را می بُرد
هرشب کسی برای تو دق می کرد
هرشب، عروس می شدی و هر روز
#عبّاس_میرزای تو دق می کرد ...
خونت حلال می شد و شب ها باز
ماه ِحرام را خفه می کردند
در حوضخانه های بلاتکلیف
#قائم_مقام را خفه می کردند
در خاطرم خیال رهایی نیست
بُردند دست های اسیرم را
حمام های شهر نمی خواهند
پیدا کنم #امیر_کبیرم را...
از هر طرف گلوله و آتش بود
ما را میان شهر، نشان کردند
مجلس دوباره بر سرمان می ریخت
#قزّاق ها محاصره مان کردند!
هرشب، شب دهن کجی ماه است
این بار هم پلنگ نمی آید
باید دوباره گریه کنی تبریز
#ستّارخان به جنگ نمی آید...
سردار #اسعد ِتو کجا رفته ست؟
مُرده ست شیر سنگی ِمان در دشت
در چشم های ایل، شنا می کرد
یک اسب ِبی سوار که بر می گشت...
از جنگ خسته بودم و با اندوه
درگیر جنگ های زمین بودیم
قحطی شد و جنازه ی بی وزنی
در دست های #متّفقین بودیم
تصویرم از نبودن تو هر بار
یک مُشت شعر ِساده ی عشقی بود!
مریم شبیه تابلویی غمگین
در خون #میرزاده ی عشقی بود
پیچیده بود دور گلوی من
دستی که سفت کرد طنابت را
با نعش های مسجد #گوهرشاد
دیدم دوباره کشف حجابت را!
مرداد، امتداد ِ جهنم بود
خورشید، روی زخم نمک می زد
در کوچه های شهر کتک خوردیم
#شعبان ِجعفری به تو چک می زد!
در چاه های نفت شنا کردیم
نفتی که خون مردم مشرق بود
آتش گرفت روسری ات در باد
تبعید سرنوشت ِ #مصدّق بود
جنگل بزرگ بود، ولی تنها
جنگل چه سبز بود، ولی خونین
ما: چند تا پرنده ی پر بسته
در کاکُل ِ #سیاهکلی خونین
سقف قفس برای تو پایین بود
قد را اگرچه صاف نمی کردی
اعدام #خسروی_گلِسرخی را
دیدی و اعتراف نمی کردی...
در کوچه های قرمز #خرّمشهر
مُردم، فشنگ آخرت افتاد و
لبخند می زدند حرامی ها
چادر به گریه از سرت افتاد و...
در تیر ماه ِ آتش و خاکستر
در نیمه های راه مرا کشتند
نزدیک خوابگاه، تو را بُردند
بیرون #خوابگاه مرا کُشتند...
شب بود و انتخاب نمی کردیم
آشفته بود موی زنی در باد
یک زن که #سبز می شد و می رقصید
در کوچه های سرخ ِ امیرآباد
یک عمر گریه کردی و ترسیدی
یک عمر گریه کردی و کم بوده ست
از دوزخی که نیست، نمی ترسد
نسلی که چند قرن #عجم بوده ست...
جان کندن است قسمت ما هربار
جان کندنی که سخت نخواهد شد
ما را کلاغ خورد و نفهمیدیم
هر دانه ای درخت نخواهد شد...
رج می زدیم و زیر لبی می خواند
با گریه شعرهای مرا تاریخ
دیگر رسیده بود به پایانش
قالیچه ی پرنده ی ما تاریخ...
حامد ابراهیم پور
شعر تاریخ
(بخش دوم)
از کتاب: آوازهایی ازطبقه ی سوم
نشر فصل پنجم-چاپ:۱۳۹۴
@hamedebrahimpouroriginal
🖋 @ehsanmohammadi95
همراه بادها به سفر رفتم
در آسمان علائم طوفان بود
سرهایمان مناره شدند، اما
#تیمورلنگ حافظ قرآن بود!
در قرن های بعد نفهمیدیم
در کاسه ای که بود، همان آش است
تاریخ، دست صاحب ِشمشیر است
شمشیر در قلاف ِ #قزلباش است
با خنده در لباس تو می خوابید
مهمان ِ آخر شبی ِ بعدی
می مُردم و فرار نمی کردم
از جنگ های مذهبی ِ بعدی!
می مُردم و فرار نمی کردم
نعشم هزار سال جوان می شد
مانند یک درخت ِتبر خورده
بر دوش دشت #چالدران می شد
هربار اسم های دروغی را
با دست های بسته صدا کردیم
در اصفهان چقدر زمین خوردیم
در اصفهان چقدر دعا کردیم
تاریخ، لای موی تو گم می شد
خورشید، سرد می شد و بی جان بود
قحطی شد و گیاه نمی رویید
هرجا مسیر #اشرف _افغان بود
با بادهای شرق سفر کردم
تا روزهای تلخ مه آلوده
خاکم همیشه تشنه و زخمی بود
تا بوده روزگار همین بوده
خون بود و باز چشم درآوردند
خون ریخت از بهانه تراشی ها
کرمان سیاه می شد و آبی بود
اشک #امیرزاده ی کاشی ها...
آخر نصیب جوی لجن می شد
برگی که روی آب، سواری کرد
مردان شهر ولوله می کردند
روزی که #خواجه تاج گذاری کرد!
هر روز، عهدنامه تو را می بُرد
هرشب کسی برای تو دق می کرد
هرشب، عروس می شدی و هر روز
#عبّاس_میرزای تو دق می کرد ...
خونت حلال می شد و شب ها باز
ماه ِحرام را خفه می کردند
در حوضخانه های بلاتکلیف
#قائم_مقام را خفه می کردند
در خاطرم خیال رهایی نیست
بُردند دست های اسیرم را
حمام های شهر نمی خواهند
پیدا کنم #امیر_کبیرم را...
از هر طرف گلوله و آتش بود
ما را میان شهر، نشان کردند
مجلس دوباره بر سرمان می ریخت
#قزّاق ها محاصره مان کردند!
هرشب، شب دهن کجی ماه است
این بار هم پلنگ نمی آید
باید دوباره گریه کنی تبریز
#ستّارخان به جنگ نمی آید...
سردار #اسعد ِتو کجا رفته ست؟
مُرده ست شیر سنگی ِمان در دشت
در چشم های ایل، شنا می کرد
یک اسب ِبی سوار که بر می گشت...
از جنگ خسته بودم و با اندوه
درگیر جنگ های زمین بودیم
قحطی شد و جنازه ی بی وزنی
در دست های #متّفقین بودیم
تصویرم از نبودن تو هر بار
یک مُشت شعر ِساده ی عشقی بود!
مریم شبیه تابلویی غمگین
در خون #میرزاده ی عشقی بود
پیچیده بود دور گلوی من
دستی که سفت کرد طنابت را
با نعش های مسجد #گوهرشاد
دیدم دوباره کشف حجابت را!
مرداد، امتداد ِ جهنم بود
خورشید، روی زخم نمک می زد
در کوچه های شهر کتک خوردیم
#شعبان ِجعفری به تو چک می زد!
در چاه های نفت شنا کردیم
نفتی که خون مردم مشرق بود
آتش گرفت روسری ات در باد
تبعید سرنوشت ِ #مصدّق بود
جنگل بزرگ بود، ولی تنها
جنگل چه سبز بود، ولی خونین
ما: چند تا پرنده ی پر بسته
در کاکُل ِ #سیاهکلی خونین
سقف قفس برای تو پایین بود
قد را اگرچه صاف نمی کردی
اعدام #خسروی_گلِسرخی را
دیدی و اعتراف نمی کردی...
در کوچه های قرمز #خرّمشهر
مُردم، فشنگ آخرت افتاد و
لبخند می زدند حرامی ها
چادر به گریه از سرت افتاد و...
در تیر ماه ِ آتش و خاکستر
در نیمه های راه مرا کشتند
نزدیک خوابگاه، تو را بُردند
بیرون #خوابگاه مرا کُشتند...
شب بود و انتخاب نمی کردیم
آشفته بود موی زنی در باد
یک زن که #سبز می شد و می رقصید
در کوچه های سرخ ِ امیرآباد
یک عمر گریه کردی و ترسیدی
یک عمر گریه کردی و کم بوده ست
از دوزخی که نیست، نمی ترسد
نسلی که چند قرن #عجم بوده ست...
جان کندن است قسمت ما هربار
جان کندنی که سخت نخواهد شد
ما را کلاغ خورد و نفهمیدیم
هر دانه ای درخت نخواهد شد...
رج می زدیم و زیر لبی می خواند
با گریه شعرهای مرا تاریخ
دیگر رسیده بود به پایانش
قالیچه ی پرنده ی ما تاریخ...
حامد ابراهیم پور
شعر تاریخ
(بخش دوم)
از کتاب: آوازهایی ازطبقه ی سوم
نشر فصل پنجم-چاپ:۱۳۹۴
@hamedebrahimpouroriginal
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from صداباز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
● سمفونی ماندگار «خرمشهر»
آهنگساز و رهبر ارکستر: مجید انتظامی
آرزویمان دوباره خرمی ات
#خرمشهر #هموطن #همدردی
#موزیک_ویدئو
@Sedabaz
آهنگساز و رهبر ارکستر: مجید انتظامی
آرزویمان دوباره خرمی ات
#خرمشهر #هموطن #همدردی
#موزیک_ویدئو
@Sedabaz
Forwarded from اتچ بات
😷
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
لب باز کن #خوزستان...
✍️ احسان محمدی
⛔️ دردناک است که انگار فقط فاجعه ما را برای چند دقیقه از خواب بیدار می کند. اینکه باید آتش نشان ها در آوار #پلاسکو بسوزند تا یاد بگیریم نباید مزاحم تلفنی آتش نشانی بشویم! باید چند جوان در کردستان یخ بزنند تا بدانیم #کولبری چیست! باید سیستان و بلوچستان را سیل ببرد تا به هوش بیاییم آنها هم جزو نقشه ایران هستند، باید #اهواز گِل باران شود تا بفهمیم خوزستانی ها از صبح تا شب با پیت حلبی ضرب نمی گیرند و لب کارون، چه گُل بارون نمی خوانند!
✈️ در پلانی از #ارتفاع_پست که اصغر فرهادی فیلمنامه اش را نوشت و #حاتمی کیا ساخت، نرگس (لیلا حاتمی) با لهجه آبادانی در دفاع از شوهرش قاسم که سعی کرد هواپیما را به سمت خارج! تغییر مسیر بدهد با بغض گفت:
– تو از قاسم چی میدونی؟! فِک کردی قاتلِ؟ قاچاقچیه؟! دزده؟! آدمکشه؟! اونم برای این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی! جنگ که تموم شده برگشتی سر خونه زندگیت. ولی اون موقع تازه اول بدبختی ما بود. نه کار بود؛ نه آب بود؛ نه برق بود. … ننه یادته وقتی شاهین رو زائیدم قاسم چه حال و روزی داشت؟! یه آمپول نبود که به این بچه بزنه! اگه بود الان سالم بود! تو خیال کردی قاسم برای خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونور آب؟! اونوقت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنار جاده آب میفروخت؛ حمالی می کرد...
🌞 برای من که روزهایی از زندگی ام را روی آسفالتهای تفتیدهاش، #پاپَتی فوتبال بازی کردهام و بوی جویهای گندیده آبش را نفس کشیدهام و هنوز بخشی از عزیزترین انسان های زندگی ام آن حوالی هستند خوزستان تصویر دیگری است. چند سالی است که غبارش بسیار غلیظ تر شده ولی خوزستان، این استان غنی، همیشه گرفتار فقر بود.
▪️از جنگ و زخمهایش که بگذریم، از #خرمشهر که هنوز «آباد» نشده بگذریم، یقهات را ول نمیکنند گداهای سمجی که تو را به جان همه عزیزانت قسم میدهند برای یک هزارتومانی. بیکاری جوانهایش با آن دمپاییهای بند انگشتی و تیشرتهای آفتاب سوخته. موج اعتیاد که کسی خبردار نشد چطور این همه جوان را آلوده کرد. اعتصابهای دم به دقیقه کارگرهای نیشکر هفتتپه. میدانهای #مین هنوز پهن و تشنه خونش. گرمای کُشندهاش که هر علفی را میسوزاند. آب آشامیدنیاش که تهوع آور است و …
⛔️ حال خوزستان خیلی وقت است که خوب نیست. مثل مردی که در کاخی پر از طلا دنبال لقمهای نان میگردد برای خوردن. ثروتمند اما گرسنه. طلا نمیخواهد، نان میخواهد. کار می خواهد. هوا می خواهد برای نفس کشیدن.
🌚 خیلی وقت است که این استان #لب_کارون اش، #گُل_بارون نیست. خرمای نخلهایش مزه خاک می دهند.
😔 چه بر سر تو آمد خوزستان؟ لب باز کن. حرف بزن. مثل نرگس به این آدمها که دلشان برایت میسوزد بگو:
– تو از خوزستان چی میدونی؟ فِک کردی خرابه؟ نابوده؟پوکیده؟ از اول اینطور بوده؟ خوزستان برای این مملکت زحمت کشیده، خوزستان خون داده، نفت داده، حالا لب خودش ترک خورده، حالا هوا نداره نفس بکشه. برق نداره، آب نداره.
▪️چه بدکرداری ای چرخ با مردم آن دیار که هیچ اگر نداشته باشند سر سفره، لبخندشان محو نمی شود از روی لب. بچه هایش با آن پاهای برهنه، چشمهای سیاه مهربان و پوستهای آفتاب سوخته چه بدی کردند که حتی هوا ندارند برای نفس کشیدن، برق ندارند، آب ندارند...
#دهلران
#ایلام
#تقریباً_همه_ایران
🖋 @ehsanmohammadi95
Telegram