#نقد_کتاب
نام کتاب : #یک_دو_سه_حرکت (بیست و یک قانون کوچک برای یک زندگی بزرگ )
نویسنده : #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
ناشر : بهار سبز
کتاب " یک دو سه حرکت " ، 21 قانون برای برخورداری از یک زندگی صحیح و اصولی است . این کتاب با زبانی ساده و قلمی روان و دور از اصطلاحات تخصصی نگاشته شده است . قوانین ضروری و پیچیده زندگی را رمز گشایی کرده و میانبرهای ارزشمندی را به منظور زندگی کار آمدتر ترسیم می کند. دکتر محمد رضا سرگلزایی ، نگارنده این اثر می نویسد : " من به عنوان روان پزشکی که هزاران انسان ، دردها و رنج های شان را با او درمیان گذاشته اند ، در باب لذت و رنج بشر بسیار فلسفیده ام و در این کتاب تاملات خود را با شما در میان گذاشته ام ."
بنابراین می توان نتیجه گرفت بخش قابل توجهی از دیدگاه نویسنده در نگاشتن قوانین این کتاب محصول مشاهدات فلسفی و بالینی قابل تامل ایشان ، از جامعه بیماران و مراجعان است. علاوه بر ابعاد مفید و سازنده ای که مطالعه این کتاب در اختیار خواننده قرار می دهد ، محتوای اثر از زوایای دیگری که اغلب به دیدگاه های موجود در تفکر نقاد در حوزه منطق باز می گردد مورد بازبینی قرار گرفته شده که خود نیز قابلیت و ظرفیت نقد مجدد را دارد .
بهره جویی از تفکر نقاد به این دلیل اهمیت دارد که ما را از خطر فریبمند بودن زبان و افتادن در تله های تفکر مصون نگه می دارد . رویدادهای بیرونی توسط ابزاری به نام زبان ، به بازنمایی های درونی تبدیل می شوند ، اما زبان همیشه هم پیام رسان صادق و عاری از خطا نیست . زبان در تبدیل پدیده ها و حقیقت های بیرونی به رویکرد های ذهنی ، میزان خطا پذیری انسان را در درک واقعیت افزایش می دهد . گاهی اوقات به واسطه زبان ، معنا و ادراک پدیده ها دچار تحریف می شوند ، تعمیم و حذف رویدادها نیز از طریق زبان اتفاق می افتد و برای همین است که ناچار می شویم از زبان فیلسوفانه و نقادانه برای موشکافی و غربال حقیقت از کذب کمک بگیریم .
اهمیت واژه ها
هر نویسنده ای هنگام نگارش اثر ، بهتر است مولفه های تفکر انتقادی را در نظر بگیرد . برای نمونه این امکان را فراهم کند تا درباره تفکر خود بیندیشد ، مدارک ، شواهد کافی و معتبر برای استدلال خود بیان کند ، به شفاف سازی مساله پرداخته و ارزش داوری یا قضاوت صحیح درباره داده های خود ارائه دهد . خواننده نیز باید از تفکر نقاد که پایه هر تفکر علمی است بهره مند باشد ، از قدرت شک گرایی و بررسی دقیق افکار و عقاید برخوردار بوده ، کنجکاوی معقولانه را در خود تقویت کند ، انواع مغالطه ها را تشخیص دهد و توانایی کافی برای پاسخ به سوالاتی از این دست را داشته باشد :
مسئله چیست و چه نتایجی مورد نظر است ؟
چه واژه هایی در متن به کار رفته است ؟
شواهد تا چه اندازه معتبر هستن ؟
آیا آماری که به کار رفته است از اعتبار کافی برخوردار هستند ؟
آیا امکان جایگزین کردن علت های دیگری به جز علت نامبرده برای معلول وجود دارد ؟
آیا امکان تشخیص اطلاعات حذف شده ، داده های تعمیم داده شده یا عبارت تحریف شده از یکدیگر وجود دارد و می توان نتایج و احتمالات دیگری برای حل این مسئله مطرح کرد ؟
یکی از مولفه های مهم در تفکر انتقادی ، ضرورت دقت به واژه های به کار رفته در متن است . واژگان ابهام آمیز در برخی موارد می تواند نشان دهنده قصور نویسنده از به عهده گرفتن مسئولیت آنچه می گوید باشد . همچنین به کار بردن واژگان تاکیدی و اغراق آمیز که از سبک تفکر جزم اندیش و قضاوت های قطعی نویسنده یا نظریه پرداز خبر می دهد در تضعیف استدلال ها نقش مهمی دارند .
در برخی قوانین این کتاب نیز ، ما به کلمات تاکیدی برخورد می کنیم . عبارات تاکیدی و حکم دهنده ای مانند :" هرگز ، قطعا ، بی شک ، یا همین الان یا هیچ وقت ،هیچ چیز ، هیچ گاه ، همه چیز یا هیچ چیز" ، " شک گرایی معقول و امکان اندیشیدن درباره فکر خود (meta-cognition) که از ابزارهای مهم در تفکر نقاد محسوب می شوند ، را کاهش می دهد و این امکان که مدعی گزاره ها بتواند در صورت لزوم ناقض استدلال های خود باشد ، کم می شود .
قانون همه چیز یا هیچ چیز
"خوبی و بدی در هم تنیده اند " ، " همه چیز به همه چیز مربوط است " ، " در این دنیا عنصر خالص کمیاب است ".
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
نام کتاب : #یک_دو_سه_حرکت (بیست و یک قانون کوچک برای یک زندگی بزرگ )
نویسنده : #دکتر_محمدرضا_سرگلزایی
ناشر : بهار سبز
کتاب " یک دو سه حرکت " ، 21 قانون برای برخورداری از یک زندگی صحیح و اصولی است . این کتاب با زبانی ساده و قلمی روان و دور از اصطلاحات تخصصی نگاشته شده است . قوانین ضروری و پیچیده زندگی را رمز گشایی کرده و میانبرهای ارزشمندی را به منظور زندگی کار آمدتر ترسیم می کند. دکتر محمد رضا سرگلزایی ، نگارنده این اثر می نویسد : " من به عنوان روان پزشکی که هزاران انسان ، دردها و رنج های شان را با او درمیان گذاشته اند ، در باب لذت و رنج بشر بسیار فلسفیده ام و در این کتاب تاملات خود را با شما در میان گذاشته ام ."
بنابراین می توان نتیجه گرفت بخش قابل توجهی از دیدگاه نویسنده در نگاشتن قوانین این کتاب محصول مشاهدات فلسفی و بالینی قابل تامل ایشان ، از جامعه بیماران و مراجعان است. علاوه بر ابعاد مفید و سازنده ای که مطالعه این کتاب در اختیار خواننده قرار می دهد ، محتوای اثر از زوایای دیگری که اغلب به دیدگاه های موجود در تفکر نقاد در حوزه منطق باز می گردد مورد بازبینی قرار گرفته شده که خود نیز قابلیت و ظرفیت نقد مجدد را دارد .
بهره جویی از تفکر نقاد به این دلیل اهمیت دارد که ما را از خطر فریبمند بودن زبان و افتادن در تله های تفکر مصون نگه می دارد . رویدادهای بیرونی توسط ابزاری به نام زبان ، به بازنمایی های درونی تبدیل می شوند ، اما زبان همیشه هم پیام رسان صادق و عاری از خطا نیست . زبان در تبدیل پدیده ها و حقیقت های بیرونی به رویکرد های ذهنی ، میزان خطا پذیری انسان را در درک واقعیت افزایش می دهد . گاهی اوقات به واسطه زبان ، معنا و ادراک پدیده ها دچار تحریف می شوند ، تعمیم و حذف رویدادها نیز از طریق زبان اتفاق می افتد و برای همین است که ناچار می شویم از زبان فیلسوفانه و نقادانه برای موشکافی و غربال حقیقت از کذب کمک بگیریم .
اهمیت واژه ها
هر نویسنده ای هنگام نگارش اثر ، بهتر است مولفه های تفکر انتقادی را در نظر بگیرد . برای نمونه این امکان را فراهم کند تا درباره تفکر خود بیندیشد ، مدارک ، شواهد کافی و معتبر برای استدلال خود بیان کند ، به شفاف سازی مساله پرداخته و ارزش داوری یا قضاوت صحیح درباره داده های خود ارائه دهد . خواننده نیز باید از تفکر نقاد که پایه هر تفکر علمی است بهره مند باشد ، از قدرت شک گرایی و بررسی دقیق افکار و عقاید برخوردار بوده ، کنجکاوی معقولانه را در خود تقویت کند ، انواع مغالطه ها را تشخیص دهد و توانایی کافی برای پاسخ به سوالاتی از این دست را داشته باشد :
مسئله چیست و چه نتایجی مورد نظر است ؟
چه واژه هایی در متن به کار رفته است ؟
شواهد تا چه اندازه معتبر هستن ؟
آیا آماری که به کار رفته است از اعتبار کافی برخوردار هستند ؟
آیا امکان جایگزین کردن علت های دیگری به جز علت نامبرده برای معلول وجود دارد ؟
آیا امکان تشخیص اطلاعات حذف شده ، داده های تعمیم داده شده یا عبارت تحریف شده از یکدیگر وجود دارد و می توان نتایج و احتمالات دیگری برای حل این مسئله مطرح کرد ؟
یکی از مولفه های مهم در تفکر انتقادی ، ضرورت دقت به واژه های به کار رفته در متن است . واژگان ابهام آمیز در برخی موارد می تواند نشان دهنده قصور نویسنده از به عهده گرفتن مسئولیت آنچه می گوید باشد . همچنین به کار بردن واژگان تاکیدی و اغراق آمیز که از سبک تفکر جزم اندیش و قضاوت های قطعی نویسنده یا نظریه پرداز خبر می دهد در تضعیف استدلال ها نقش مهمی دارند .
در برخی قوانین این کتاب نیز ، ما به کلمات تاکیدی برخورد می کنیم . عبارات تاکیدی و حکم دهنده ای مانند :" هرگز ، قطعا ، بی شک ، یا همین الان یا هیچ وقت ،هیچ چیز ، هیچ گاه ، همه چیز یا هیچ چیز" ، " شک گرایی معقول و امکان اندیشیدن درباره فکر خود (meta-cognition) که از ابزارهای مهم در تفکر نقاد محسوب می شوند ، را کاهش می دهد و این امکان که مدعی گزاره ها بتواند در صورت لزوم ناقض استدلال های خود باشد ، کم می شود .
قانون همه چیز یا هیچ چیز
"خوبی و بدی در هم تنیده اند " ، " همه چیز به همه چیز مربوط است " ، " در این دنیا عنصر خالص کمیاب است ".
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
ادامه #نقد_کتاب:
این ها قوانین و عباراتی هستند که به درستی در کتاب از آن ها استفاده شده است و نشان می دهند که از یک سو نمی توان برای اکثر پدیده ها در جستجوی علتی واحد و مشخص بود و از طرفی دیگر نیزباید بپذیریم زندگی ملغمه ای از پدیده ها و وضعیت های در هم تنیده بوده که ممکن است کارکردی منفی یا مثبت داشته باشند .
با این اوصاف آنچه می تواند مورد نقد بگیرد و در این اثر در تضاد و تناقض با عبارت های گفته شده قرار گرفته است ، قانون یازدهم است :
این قانون می گوید : "هیچ چیز در زندگی ما خنثی نیست ، یا مفید است
فکر می کنید ، حضورشان در زندگی تان منفی است را کنار بگذارید . انسان ها و اجزایی که در اطراف تان قرار دارد یا تاثیر گذاری مثبت دارند یا منفی ". از این رو می توان با گفتمان سقراطی این قوانین را به چالش کشید :
" آیا حالت سومی وجود ندارد ؟"
" کارایی مثبت این افراد یا این اجزای زندگی در مقایسه با چه چیزی مشخص می شود ؟"
"کارکرد منفی شان چطور ؟"
"آیا نمی شود انسان ها یا اجزای زندگی را به صورت طیفی نگاه کرد و به شکلی از کارکردهای مثبت یا منفی آن ها را در نظر گرفت ؟"
در کشور روسیه در اوایل فصل تابستان ، به دلیل وسعت مدار عرضی ، طلوع و غروب خورشید به اندازه ای به هم نزدیک می شوند که خورشید دیگر نمی تواند در افق برود و از این رو تفکیک شب و روز از هم امکان پذیر نمی شود . این وضعیت نشان می دهد ، حتی پدیده هایی مانند شب و روز که به صورت ملموس به صورت جفت وجود دارند در برخی موارد تفکیک ناپذیر می شوند و نمی توان آن ها را به صورت مرحله ای در نظر گرفت .
از دیدگاه تفکر نقاد ، زنگی زنگ یا رومی روم بودن که به آن مغالطه " این یا آن " نیز گفته می شود ، قدرت انتخاب های دیگر را از افراد می گیرد و راهکارسوم و روش های دیگر را حذف می کند . بنابراین وقتی گفته می شود ، هیچ چیز در زندگی خنثی نیست یا مفید است یا مضر ، از دیدگاه تفکر منطق مغالطه " این یا آن " یا خطای " صفر و صدی " اتفاق افتاده است .
مغالطه تجسم شخصیت
در قانون 12 کتاب آمده است ، " زندگی به زبان های مختلف با ما سخن می گوید ، آنچه این استدلال را ضعیف می کند ، این است : زمانی که جهان و موجودات غیر انسانی اش به مثابه اشخاص فرض شوند و برای آن ویژگی های انسانی در نظر گرفته می شود ، آن را مغالطه تجسم شخصیت یا خطای تشخیص می نامند . از منظر قوانین منطق ، زندگی یک مفهوم انتزاعی است که توسط قواعد زبانی ساخته شده است و نمی تواند به زبان های مختلف با ما سخن بگوید و این موضوع که قابلیت های انسانی را به پدیده های غیر انسانی نسبت داده شود به این معنا است که زندگی به صورت زبان مند در نظر گرفته شده و صفات انسانی به آن نسبت داده شده است .
خردمند چه کسی است ؟
در قانون دهم گفته می شود ، " دانسته های زندگی ما را تغییر نمی دهند ، عمل به آن ها است که زندگی ما را تغییر می دهد " ، نویسنده از خواننده می خواهد اگر قرار نیست این قوانین را جدی بگیرد ، نباید وقت خود را با انباشت اطلاعت تلف کند یا در جای دیگر آمده است ، خردمند کسی نیست که زیاد می داند ، خردمند کسی است که به آنچه می داند عمل کند . "
به نظر می رسد این قانون با پیش فرض بر گرفته از مکاتب عمل گرایی مانند پراگماتیسم ، نوشته شده است . این که تغییر و معنا یافتن زندگی تنها با عمل اتفاق می افتد و تبیین می شود را نمی توان تنها قاعده موجود دانست یا انحصارا به تعریفی که نگارنده کتاب از خرد و خردمندی ارائه داده است ، اکتفا کرد . بنابراین با طرح پرسش های برگرفته از قوانین "متا مدل "یا گفتمان سقراطی و همچنین استناد به مکاتب دیگر مانند اصل دعوت به " بی عملی " و " هیچ کاری انجام ندادن لائوتزو " این قانون قابل نقد خواهد بود .
متا مدل ابزاری برای نقد زبان است که در رویکرد برنامه ریزی عصبی زبانی مورد استفاده قرار می گیرد . در واقع متا مدل یا آنچه در رویکرد شناختی به آن گفتگوی سقراطی می گوییم ، به منظور نقد زبان به کار می رود . این رویکرد به معنای فراتر رفتن از ساختارهای زبانی و واژگانی است که مانع از استدلال صحیح می شوند .
"از کجا می دانید ، انباشت اطلاعات وقت تلف کردن است ؟"
" خردمند کیست ؟"
تعریف " خردمند کسی نیست که زیاد می داند ، بلکه کسی است که به آنچه می داند عمل می کند از چه دیدگاهی بیان می شود ؟"
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
این ها قوانین و عباراتی هستند که به درستی در کتاب از آن ها استفاده شده است و نشان می دهند که از یک سو نمی توان برای اکثر پدیده ها در جستجوی علتی واحد و مشخص بود و از طرفی دیگر نیزباید بپذیریم زندگی ملغمه ای از پدیده ها و وضعیت های در هم تنیده بوده که ممکن است کارکردی منفی یا مثبت داشته باشند .
با این اوصاف آنچه می تواند مورد نقد بگیرد و در این اثر در تضاد و تناقض با عبارت های گفته شده قرار گرفته است ، قانون یازدهم است :
این قانون می گوید : "هیچ چیز در زندگی ما خنثی نیست ، یا مفید است
فکر می کنید ، حضورشان در زندگی تان منفی است را کنار بگذارید . انسان ها و اجزایی که در اطراف تان قرار دارد یا تاثیر گذاری مثبت دارند یا منفی ". از این رو می توان با گفتمان سقراطی این قوانین را به چالش کشید :
" آیا حالت سومی وجود ندارد ؟"
" کارایی مثبت این افراد یا این اجزای زندگی در مقایسه با چه چیزی مشخص می شود ؟"
"کارکرد منفی شان چطور ؟"
"آیا نمی شود انسان ها یا اجزای زندگی را به صورت طیفی نگاه کرد و به شکلی از کارکردهای مثبت یا منفی آن ها را در نظر گرفت ؟"
در کشور روسیه در اوایل فصل تابستان ، به دلیل وسعت مدار عرضی ، طلوع و غروب خورشید به اندازه ای به هم نزدیک می شوند که خورشید دیگر نمی تواند در افق برود و از این رو تفکیک شب و روز از هم امکان پذیر نمی شود . این وضعیت نشان می دهد ، حتی پدیده هایی مانند شب و روز که به صورت ملموس به صورت جفت وجود دارند در برخی موارد تفکیک ناپذیر می شوند و نمی توان آن ها را به صورت مرحله ای در نظر گرفت .
از دیدگاه تفکر نقاد ، زنگی زنگ یا رومی روم بودن که به آن مغالطه " این یا آن " نیز گفته می شود ، قدرت انتخاب های دیگر را از افراد می گیرد و راهکارسوم و روش های دیگر را حذف می کند . بنابراین وقتی گفته می شود ، هیچ چیز در زندگی خنثی نیست یا مفید است یا مضر ، از دیدگاه تفکر منطق مغالطه " این یا آن " یا خطای " صفر و صدی " اتفاق افتاده است .
مغالطه تجسم شخصیت
در قانون 12 کتاب آمده است ، " زندگی به زبان های مختلف با ما سخن می گوید ، آنچه این استدلال را ضعیف می کند ، این است : زمانی که جهان و موجودات غیر انسانی اش به مثابه اشخاص فرض شوند و برای آن ویژگی های انسانی در نظر گرفته می شود ، آن را مغالطه تجسم شخصیت یا خطای تشخیص می نامند . از منظر قوانین منطق ، زندگی یک مفهوم انتزاعی است که توسط قواعد زبانی ساخته شده است و نمی تواند به زبان های مختلف با ما سخن بگوید و این موضوع که قابلیت های انسانی را به پدیده های غیر انسانی نسبت داده شود به این معنا است که زندگی به صورت زبان مند در نظر گرفته شده و صفات انسانی به آن نسبت داده شده است .
خردمند چه کسی است ؟
در قانون دهم گفته می شود ، " دانسته های زندگی ما را تغییر نمی دهند ، عمل به آن ها است که زندگی ما را تغییر می دهد " ، نویسنده از خواننده می خواهد اگر قرار نیست این قوانین را جدی بگیرد ، نباید وقت خود را با انباشت اطلاعت تلف کند یا در جای دیگر آمده است ، خردمند کسی نیست که زیاد می داند ، خردمند کسی است که به آنچه می داند عمل کند . "
به نظر می رسد این قانون با پیش فرض بر گرفته از مکاتب عمل گرایی مانند پراگماتیسم ، نوشته شده است . این که تغییر و معنا یافتن زندگی تنها با عمل اتفاق می افتد و تبیین می شود را نمی توان تنها قاعده موجود دانست یا انحصارا به تعریفی که نگارنده کتاب از خرد و خردمندی ارائه داده است ، اکتفا کرد . بنابراین با طرح پرسش های برگرفته از قوانین "متا مدل "یا گفتمان سقراطی و همچنین استناد به مکاتب دیگر مانند اصل دعوت به " بی عملی " و " هیچ کاری انجام ندادن لائوتزو " این قانون قابل نقد خواهد بود .
متا مدل ابزاری برای نقد زبان است که در رویکرد برنامه ریزی عصبی زبانی مورد استفاده قرار می گیرد . در واقع متا مدل یا آنچه در رویکرد شناختی به آن گفتگوی سقراطی می گوییم ، به منظور نقد زبان به کار می رود . این رویکرد به معنای فراتر رفتن از ساختارهای زبانی و واژگانی است که مانع از استدلال صحیح می شوند .
"از کجا می دانید ، انباشت اطلاعات وقت تلف کردن است ؟"
" خردمند کیست ؟"
تعریف " خردمند کسی نیست که زیاد می داند ، بلکه کسی است که به آنچه می داند عمل می کند از چه دیدگاهی بیان می شود ؟"
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
ادامه #نقد_کتاب:
می توان گفت ، علت تضعیف استدلال این است که بدون ذکر شواهد کافی و استناد به دلایل واضح ، نیاز انسان به استراحت به ضرورت آیش کاری زمین کشاورزی نسبت داده شده و استنباط به عهده خواننده گذاشته شده است .
همچنین در این استدلال وجوه تشابه میان آیش کاری زمین و نیاز انسان به دوره های استراحت گفته نشده است .
فلفل نباشید ، گیلاس باشید
استفاده از خطای تمثیل ناروا در برخی دیگر از قوانین کتاب نیز قابل بحث است . برای نمونه در قانون چهارم آمده است :"فلفل نباش ، سیب زمینی نباش ، گیلاس باش " . در این قانون هم پیش فرض ها و مقدمه ها بر این بوده است :
"جزم اندیش ها و متعصب ها تیز و سوزاننده هستند . "
"فلفل تیز و سوزاننده است ."
نتیجه :" متعصب ها فلفل هستند ، پس شما فلفل نباشید ."
در حالی که از منظر رویکرد منطقی فلفل را نمی شود با انسان مقایسه کرد و گاهی پیش می آید که افراد بسیار متعصب هم در جریان زندگی تغییر عقیده می دهند ، لاین و مسیرشان را عوض می کنند . بنابراین می توان گفت میوه ها و سبزیجات خالص هستند اما به ندرت می توان انسانی را پیدا کرد که مانند فلفل همه تن و یکپارچه سوزاننده باشد
یا همین الان یا هیچ وقت
قانون نهم یک بیت از اشعار مولانا است : " صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق ، نیست فردا گفتن از شرط رفیق "
این قانون می گوید : برای هر کاری در هستی ، زمان طلایی وجود دارد . اگر این کار در زمان درست خود انجام نشود ، نمی توانیم ، نتیجه مناسبی را انتظار داشته باشیم : اگر گندم را در فصل مناسب نکاریم ، محصول خوبی نخواهیم داشت !
همانگونه که پیش از این عنوان شد ، یکی از مولفه های تفکر نقاد این است که خواننده به این قضیه توجه کند : " مسئله چیست ؟ چه نتایجی مورد نظر است ؟ این استدلال یا قانون ، قرار است بر چه افرادی و با چه ویژگی های شخصیتی تاثیر بگذارد ؟ "
پیش فرض نگارنده از بیان این قانون را می توان این گونه عنوان کرد :" هستی زمان مند است "، آن هم زمان خطی که از گذشته شروع شده و به آینده ختم می شود . بنابراین این ابهام باقی می ماند که اگرچه برای افرادی با شخصیت های پذیرنده و امیدوار به آینده این قانون می تواند موثر باشد ، اما آیا برای تیپ های شخصیتی انعطاف ناپذیر و حکم دهنده نیز این قانون کاربردی خواهد بود؟
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
می توان گفت ، علت تضعیف استدلال این است که بدون ذکر شواهد کافی و استناد به دلایل واضح ، نیاز انسان به استراحت به ضرورت آیش کاری زمین کشاورزی نسبت داده شده و استنباط به عهده خواننده گذاشته شده است .
همچنین در این استدلال وجوه تشابه میان آیش کاری زمین و نیاز انسان به دوره های استراحت گفته نشده است .
فلفل نباشید ، گیلاس باشید
استفاده از خطای تمثیل ناروا در برخی دیگر از قوانین کتاب نیز قابل بحث است . برای نمونه در قانون چهارم آمده است :"فلفل نباش ، سیب زمینی نباش ، گیلاس باش " . در این قانون هم پیش فرض ها و مقدمه ها بر این بوده است :
"جزم اندیش ها و متعصب ها تیز و سوزاننده هستند . "
"فلفل تیز و سوزاننده است ."
نتیجه :" متعصب ها فلفل هستند ، پس شما فلفل نباشید ."
در حالی که از منظر رویکرد منطقی فلفل را نمی شود با انسان مقایسه کرد و گاهی پیش می آید که افراد بسیار متعصب هم در جریان زندگی تغییر عقیده می دهند ، لاین و مسیرشان را عوض می کنند . بنابراین می توان گفت میوه ها و سبزیجات خالص هستند اما به ندرت می توان انسانی را پیدا کرد که مانند فلفل همه تن و یکپارچه سوزاننده باشد
یا همین الان یا هیچ وقت
قانون نهم یک بیت از اشعار مولانا است : " صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق ، نیست فردا گفتن از شرط رفیق "
این قانون می گوید : برای هر کاری در هستی ، زمان طلایی وجود دارد . اگر این کار در زمان درست خود انجام نشود ، نمی توانیم ، نتیجه مناسبی را انتظار داشته باشیم : اگر گندم را در فصل مناسب نکاریم ، محصول خوبی نخواهیم داشت !
همانگونه که پیش از این عنوان شد ، یکی از مولفه های تفکر نقاد این است که خواننده به این قضیه توجه کند : " مسئله چیست ؟ چه نتایجی مورد نظر است ؟ این استدلال یا قانون ، قرار است بر چه افرادی و با چه ویژگی های شخصیتی تاثیر بگذارد ؟ "
پیش فرض نگارنده از بیان این قانون را می توان این گونه عنوان کرد :" هستی زمان مند است "، آن هم زمان خطی که از گذشته شروع شده و به آینده ختم می شود . بنابراین این ابهام باقی می ماند که اگرچه برای افرادی با شخصیت های پذیرنده و امیدوار به آینده این قانون می تواند موثر باشد ، اما آیا برای تیپ های شخصیتی انعطاف ناپذیر و حکم دهنده نیز این قانون کاربردی خواهد بود؟
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
ادامه #نقد_کتاب:
تعریف عملیاتی " خردمند " چیست ؟
کارل گوستاو یونگ ( بنیانگذار روان شناسی تحلیلی ) ، خردمند را کسی می داند که به فردیت رسیده باشد ، اریک اریکسون روان پزشک آمریکایی خردمند را فردی معرفی می کند که بر بحران های زندگی مسلط بوده ودر آخرین مرحله رشدی به حل بحران و تعارض " یکپارچگی در مقابل نا امیدی " دست پیدا کرده باشد . استنلی هال روان شناسو بنیانگذار انجمن روان شناسی آمریکا ، فردی را که پایبند به اصول اخلاقی است را خردمند می داند.
به نظر می رسد ارائه چنین تعریفی از خردمندی و خردمند ، نتیجه گیری منطقی را تضعیف می کند . در منطق زمانیکه ، فردی از دانش کافی برخوردار است اما از عقلانیت عملی برخوردار نیست خردمند محسوب نمی شود و رفتار او بی عملی یا اتلاف وقت به حساب می آید ، می توان احتمال داد گوینده ، دچار مغالطه حمله شخصی شده است . چرا که در این وضعیت پیش فرض این است که خردمند اهل عمل است و هر کسی را که خارج از پاردایم ذهنی نویسنده قرار بگیرد و عمل گرا نباشد خردمند معرفی نمی شود . در حقیقت به جای این که استدلال ها و دانش فرد مورد نقد قرار بگیرد ، عمل و رفتار او مهم رزیابی می شود و این نتیجه گیری قوت لازم برای دفاع را از بین خواهد برد . تاریخ فلسفه نشان می دهد برخی از فیلسوفانی که نظریه های آن ها باعث تغییر زندگی پیروان شان شده است ، عمل گرا نبوده اند و از باورهای خود در زندگی شخصی شان بهره ای نبرده اند .
دوستان ما چه کسانی هستند ؟
در حوزه تفکر نقاد ، علاوه بر این که واژه ها ، پیش فرض ها ، دلایل استدلال ، شفاف بودن مسئله ، آمارهای به کار رفته و شواهد متن مورد دقت و توجه قرار می گیرد ، پرداختن به این موضوع که آیا علت ها و عوامل جایگزین دیگری نیز می تواند وجود داشته باشد یا نه ، حائز اهمیت است .
قانون پنجم می گوید :" فقط به کمک دیگران می توانیم خودمان را بشناسیم ،
هیچ کس نمی تواند خود را ببیند مگر در آینه ، هیچ کس نمی تواند خود را بشناسد مگر با کمک دیگران ! "
ارائه چنین تعریفی از خود شناسی ، از دیدگاه برخی از مکاتب روان شناسی مانند دیدگاه آرکه تایپی ، استدلال ضعیفی محسوب می شود . بر اساس کهن الگوهای شینودا بولن ، روان پزشک آمریکایی ، شخصیت های هادس تایپ یا پرسفون های به سرزمین هادس رفته از قدرت خود شناسی برخوردار هستند و احتمال دارد بدون کمک دیگران و در انزوا نیز به شناخت خویشتن دست پیدا کرده و به درون سفر کنند . در بخش دیگر کتاب آمده است ، " اگر نزدیک ترین دوستان ما افراد طماع و پول پرستی هستند ، مفهومش این است که ما نیز پول پرست و طماع هستیم " از منظر تفکر نقاد به دلیل نداشتن شواهد کافی ، صحت این استدلال نیز با تردید مواجه می شود ، بنابراین این احتمال وجود دارد ، نویسنده دچار " خطای هاله ای " شده باشد . در خطای هاله ای خطر پیش داوری و قضاوت بر اساس نمونه های اندک و شواهد ناچیز ، بالا می رود و شخصیت فرد به درستی قضاوت نمی شود . برای نمونه وقتی گفته می شود :" تو طماع هستی چون دوستان پول پرستی داری یا از زندگی ناراضی هستی به این دلیل که اطرافت را افراد بهانه جو فرا گرفته اند " امکان قضاوت درست کم می شود .
استعاره ها در تفکر نقاد
قانون بیستم این کتاب می گوید " انسان ها نیاز به آیش دارند ! " .
اگر بخواهیم این قانون را به درستی از فیلتر تفکر نقاد عبور دهیم لازمه آن این است که پیش فرض های نویسنده را نیز بپذیریم . می توان گفت برای نوشتن این قانون از استدلال استنتاجی یا قیاسی که در آن با کنار هم قرار دادن چند مقدمه ، نتیجه حاصل می شود ، استفاده شده است :
الف : انسان شبیه به مزرعه است .
ب: زمین کشاورزی و مزرعه نیاز به آیش دارد .
نتیجه : انسان ها نیاز به آیش دارند .
در ساحت ادبیات از صنایعی مانند استعاره ، تمثیل و کنایه به وفور در برابر صنعت حقیقت استفاده می شود اما در منطق این گونه نیست و " حقیقت " در برابر " کذب " به کار می رود ، از این رو شرط پذیرفتن استدلال ، صحت داشتن ودرستی مقدمات است . در غیر این صورت استدلال تضعیف شده و احتمال مغالطه به وجود می آید .
بنابراین اگر با عینک نقد به قانون بیستم نگاه کنیم ، می توانیم احتمال بدهیم ، خطای تمثیل ناروا ( Metaphorical Fallacy) اتفاق افتاده است . در این استدلال نیز با کمک رویکرد متا مدل می توانیم این سوالات را مطرح کنیم :
آیا انسان شبیه به زمین کشاورزی است ؟
آیا می شود نیاز به دوره های آیش کاری در زمین کشاورزی را که هدف آن جذب رطوبت بوده و به فاکتورهای متعددی مانند عوامل اقلیمی و خاکی بستگی دارد را با نیازهای انسان مقایسه کرد ؟
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
تعریف عملیاتی " خردمند " چیست ؟
کارل گوستاو یونگ ( بنیانگذار روان شناسی تحلیلی ) ، خردمند را کسی می داند که به فردیت رسیده باشد ، اریک اریکسون روان پزشک آمریکایی خردمند را فردی معرفی می کند که بر بحران های زندگی مسلط بوده ودر آخرین مرحله رشدی به حل بحران و تعارض " یکپارچگی در مقابل نا امیدی " دست پیدا کرده باشد . استنلی هال روان شناسو بنیانگذار انجمن روان شناسی آمریکا ، فردی را که پایبند به اصول اخلاقی است را خردمند می داند.
به نظر می رسد ارائه چنین تعریفی از خردمندی و خردمند ، نتیجه گیری منطقی را تضعیف می کند . در منطق زمانیکه ، فردی از دانش کافی برخوردار است اما از عقلانیت عملی برخوردار نیست خردمند محسوب نمی شود و رفتار او بی عملی یا اتلاف وقت به حساب می آید ، می توان احتمال داد گوینده ، دچار مغالطه حمله شخصی شده است . چرا که در این وضعیت پیش فرض این است که خردمند اهل عمل است و هر کسی را که خارج از پاردایم ذهنی نویسنده قرار بگیرد و عمل گرا نباشد خردمند معرفی نمی شود . در حقیقت به جای این که استدلال ها و دانش فرد مورد نقد قرار بگیرد ، عمل و رفتار او مهم رزیابی می شود و این نتیجه گیری قوت لازم برای دفاع را از بین خواهد برد . تاریخ فلسفه نشان می دهد برخی از فیلسوفانی که نظریه های آن ها باعث تغییر زندگی پیروان شان شده است ، عمل گرا نبوده اند و از باورهای خود در زندگی شخصی شان بهره ای نبرده اند .
دوستان ما چه کسانی هستند ؟
در حوزه تفکر نقاد ، علاوه بر این که واژه ها ، پیش فرض ها ، دلایل استدلال ، شفاف بودن مسئله ، آمارهای به کار رفته و شواهد متن مورد دقت و توجه قرار می گیرد ، پرداختن به این موضوع که آیا علت ها و عوامل جایگزین دیگری نیز می تواند وجود داشته باشد یا نه ، حائز اهمیت است .
قانون پنجم می گوید :" فقط به کمک دیگران می توانیم خودمان را بشناسیم ،
هیچ کس نمی تواند خود را ببیند مگر در آینه ، هیچ کس نمی تواند خود را بشناسد مگر با کمک دیگران ! "
ارائه چنین تعریفی از خود شناسی ، از دیدگاه برخی از مکاتب روان شناسی مانند دیدگاه آرکه تایپی ، استدلال ضعیفی محسوب می شود . بر اساس کهن الگوهای شینودا بولن ، روان پزشک آمریکایی ، شخصیت های هادس تایپ یا پرسفون های به سرزمین هادس رفته از قدرت خود شناسی برخوردار هستند و احتمال دارد بدون کمک دیگران و در انزوا نیز به شناخت خویشتن دست پیدا کرده و به درون سفر کنند . در بخش دیگر کتاب آمده است ، " اگر نزدیک ترین دوستان ما افراد طماع و پول پرستی هستند ، مفهومش این است که ما نیز پول پرست و طماع هستیم " از منظر تفکر نقاد به دلیل نداشتن شواهد کافی ، صحت این استدلال نیز با تردید مواجه می شود ، بنابراین این احتمال وجود دارد ، نویسنده دچار " خطای هاله ای " شده باشد . در خطای هاله ای خطر پیش داوری و قضاوت بر اساس نمونه های اندک و شواهد ناچیز ، بالا می رود و شخصیت فرد به درستی قضاوت نمی شود . برای نمونه وقتی گفته می شود :" تو طماع هستی چون دوستان پول پرستی داری یا از زندگی ناراضی هستی به این دلیل که اطرافت را افراد بهانه جو فرا گرفته اند " امکان قضاوت درست کم می شود .
استعاره ها در تفکر نقاد
قانون بیستم این کتاب می گوید " انسان ها نیاز به آیش دارند ! " .
اگر بخواهیم این قانون را به درستی از فیلتر تفکر نقاد عبور دهیم لازمه آن این است که پیش فرض های نویسنده را نیز بپذیریم . می توان گفت برای نوشتن این قانون از استدلال استنتاجی یا قیاسی که در آن با کنار هم قرار دادن چند مقدمه ، نتیجه حاصل می شود ، استفاده شده است :
الف : انسان شبیه به مزرعه است .
ب: زمین کشاورزی و مزرعه نیاز به آیش دارد .
نتیجه : انسان ها نیاز به آیش دارند .
در ساحت ادبیات از صنایعی مانند استعاره ، تمثیل و کنایه به وفور در برابر صنعت حقیقت استفاده می شود اما در منطق این گونه نیست و " حقیقت " در برابر " کذب " به کار می رود ، از این رو شرط پذیرفتن استدلال ، صحت داشتن ودرستی مقدمات است . در غیر این صورت استدلال تضعیف شده و احتمال مغالطه به وجود می آید .
بنابراین اگر با عینک نقد به قانون بیستم نگاه کنیم ، می توانیم احتمال بدهیم ، خطای تمثیل ناروا ( Metaphorical Fallacy) اتفاق افتاده است . در این استدلال نیز با کمک رویکرد متا مدل می توانیم این سوالات را مطرح کنیم :
آیا انسان شبیه به زمین کشاورزی است ؟
آیا می شود نیاز به دوره های آیش کاری در زمین کشاورزی را که هدف آن جذب رطوبت بوده و به فاکتورهای متعددی مانند عوامل اقلیمی و خاکی بستگی دارد را با نیازهای انسان مقایسه کرد ؟
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
ادامه #نقد_کتاب:
" آیا هستی زمان مند است ؟ "
"از کجا می دانیم اگر کاری در زمان مناسب خودش انجام نشود ، نتیجه مناسبی حاصل نمی شود ؟ "
" اگر خط های زمانی غیر خطی مانند زمان های چند ذهنی یا دورانی را در نظر بگیریم ، آیا بازهم می شود این فرضیه را پذیرفت ؟ "
می توان با استفاده از رویکرد متا مدل عبارت "اگر گندم را در فصل مناسب نکاریم ، محصول خوبی نخواهیم داشت " را به این شیوه نیز تغییر داد :
" اگر گندم های مان را در فصل مناسب نکاریم ، می توانیم منتظر بمانیم تا فصل مناسب بعدی از راه برسد تا بذرهای مان گندم شوند "
بنابراین می توان گفت از یک سو عبارت " کارهایی که برای شنبه موعود می گذاریم هیچ گاه انجام نخواهند شد " برای افرادی با شخصیت های اهمال گر و سهل انگار که تصور می کنند همیشه برای تغییر فرصت دارند ، مناسب و کاربردی است ، و از سوی دیگر نقد و تغییر این قانون می تواند برای تغییر محتوای ذهن افرادی با تیپ شخصیتی جزم اندیش و حکم دهنده که خطی بودن زمان و گذشتن از زمان حساس و طلایی زندگی آن ها را نا امید و مستاصل کرده است مفید باشد .
در حقیقت از آنجایی که زمان یک مفهوم ذهنی است و انسان آن را به صورت نماد و سمبل برای برقراری ارتباط و معنا دار کردن زندگی وضع کرده است ، مقدمه "هستی زمان مند است " ، تضعیف می شود ، چرا که در این مقدمه برای چیزی که وجود ندارد وجود قائل شده است بحثی که در منطق به آن پیش فرض وجود گفته می شود .
مریم بهریان- دانشجوی دکترای روان شناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
" آیا هستی زمان مند است ؟ "
"از کجا می دانیم اگر کاری در زمان مناسب خودش انجام نشود ، نتیجه مناسبی حاصل نمی شود ؟ "
" اگر خط های زمانی غیر خطی مانند زمان های چند ذهنی یا دورانی را در نظر بگیریم ، آیا بازهم می شود این فرضیه را پذیرفت ؟ "
می توان با استفاده از رویکرد متا مدل عبارت "اگر گندم را در فصل مناسب نکاریم ، محصول خوبی نخواهیم داشت " را به این شیوه نیز تغییر داد :
" اگر گندم های مان را در فصل مناسب نکاریم ، می توانیم منتظر بمانیم تا فصل مناسب بعدی از راه برسد تا بذرهای مان گندم شوند "
بنابراین می توان گفت از یک سو عبارت " کارهایی که برای شنبه موعود می گذاریم هیچ گاه انجام نخواهند شد " برای افرادی با شخصیت های اهمال گر و سهل انگار که تصور می کنند همیشه برای تغییر فرصت دارند ، مناسب و کاربردی است ، و از سوی دیگر نقد و تغییر این قانون می تواند برای تغییر محتوای ذهن افرادی با تیپ شخصیتی جزم اندیش و حکم دهنده که خطی بودن زمان و گذشتن از زمان حساس و طلایی زندگی آن ها را نا امید و مستاصل کرده است مفید باشد .
در حقیقت از آنجایی که زمان یک مفهوم ذهنی است و انسان آن را به صورت نماد و سمبل برای برقراری ارتباط و معنا دار کردن زندگی وضع کرده است ، مقدمه "هستی زمان مند است " ، تضعیف می شود ، چرا که در این مقدمه برای چیزی که وجود ندارد وجود قائل شده است بحثی که در منطق به آن پیش فرض وجود گفته می شود .
مریم بهریان- دانشجوی دکترای روان شناسی
https://drsargolzaei.com/images/mbooks/11-larg.jpg
#نقد
#نقد_کتاب_شخصیت_سالم
با عرض سلام خدمت آقای دکتر سرگلزایی
ضمن عرض تشکر و قدردانی بابت مطالب بسیار مفید و آموزنده ی جناب عالی، به مدت تقریبا یکسال است که پیوسته مقالات و پست های کانال تلگرام شما را مطالعه میکنم. چندی قبل که در نمایشگاه کتاب بودم کتاب شخصیت سالم شما را خریداری و مطالعه کردم و به دلیل فاصله ی فکری زیاد مطالب کتاب با دیگر مقالات شما در زمینه ی دین و فمینیسم به خود جسارت نقد این مطالب را دادم. ممنون از اینکه راه را برای شنیده شدن حرف ها و نظرات دیگران باز گذاشتید.
در چند سطر آغازین فصل کیفیت دین داری در شخصیت سالم بیان شده که : فقدان دین داری برای بشر خلأیی ایجاد میکند که هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود. اگر از نگاه ویکتور فرانکل روانشناس معناگرا به جریان نگاه کنیم ۳راه کاربردی برای معنا بخشیدن به زندگی در می یابیم:
1-نخست اینکه انسان می تواند از خود سوال کند که من برای چه زنده هستم؟ در واقع انسان اگر چیزی را خلق کند زندگی اش معنا می یابد. شدت و میزان و کیفیت آن نیز می تواند متغیر باشد و بستگی به ژرفنا و دیدگاه و جهان بینی هر شخص با توجه به اینکه چقدر با علم و اخلاق آشنایی دارد تغییر کند. شاید حتی به قول کانت «من خواب می دیدم و می پنداشتم که زندگی تمتع است و چون بیدار شدم دیدم وظیفه است».
2- انسان از خود سوال می کند که من برای چه کسی زنده هستم؟ در واقع انسان معنا را در شیوه ی تجربه کردن زندگی یا کسی را دوست داشتن و یا از طرف دیگران مورد محبت و عشق قرار گرفتن می یابد. در کتاب "انسان در جستجوی معنی" شاهد روایت فرانکل از این جریان تاریخی هستیم که بسیاری از افراد اسیر به امید اینکه خانواده شان، دوستان شان و فامیل های شان منتظرش هستند و دوستش دارند مشقت و سختی را تحمل می کنند امّا بلافاصله بعد از اینکه این امید از برخی گرفته می شود حس اینکه دیگر شخصی در زندگی آن ها نیست فرد را از پا در می آورد و نشان می دهد که بار منفی روانی بسیار ویران کننده تر از سختی های جسمی است.
3- انسان از خود می پرسد که چرا نگرشی واقع بینانه و مثبت در برابر قوانین اجتناب ناپذیر طبیعت نداشته باشم؟ در واقع انسان وقتی در سختی ها و مشکلات قرار می گیرد و زمانی که متوجه می شود که انسان موجودی فانی است و ممکن است در اثر سرطان یا تصادف یا جنگ و... بمیرد به خود می گوید این اتفاقات غیر قابل اجتناب است و بهتر است که در انتخاب های خود در طرز برخورد با رنج نگرشی مثبت داشته باشم. به نقل از گوردون آلپورت «اگر زندگی رنج بردن است پس برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت».
امروزه نیز در جوامع پیشرفته ما شاهد آمارهای مختلف و جالب از سوی موسسات و مراکز تحقیقاتی مختلفی مبنی بر نوع و کیفیت دین داری اقشار مختلفی مثل استادان دانشگاه، پزشک ها، مهندس ها، روان شناس ها، فلاسفه و... هستیم که این آمارها حاکی از این است تعداد افرادی که خود را بی دین می دانند نسبت به گذشته افزایش یافته کما اینکه کیفیت زندگی آن ها عادی است و پایبند به اصول اخلاقی نیز هستند و به زندگی خود ادامه میدهند (آمار خودکشی ها نسبت به جهان سوم پایین تر است و دلیل خود کشی افراد نیز پوچ گرایی ناشی از بی دینی، خیلی کمتر از سایر جوامع است.) و در نهایت دچار آن خلأیی که در ابتدای فصل ذکر شده نیستند.
در قسمتی دیگر از همین فصل بیان شده که: دین داری برای شخصیت سالم ابزاری برای تخدیر و آرام شدن نیست بلکه اسباب دغدغه و جستجوی دائمی است.
طبق نظر برتراند راسل دین از سه جزء تشکیل شده است: نظام دین، اصول اخلاقی دین و احکام دین. گویا بیشترین نزاع و درگیری در طول تاریخ بین علم و دین بر سر احکام دین است چرا که احکام بازگوکننده ی قوانینی است که نباید شکی در آن باشد و باید اجرا شوند ولی علم به دنبال به زیر سوال بردن همه چیز است. مشکل جایی بسط پیدا می کند که این سه جزء به حالت زنجیر وار به یکدیگر وصل اند و به نحوی لاینفک محسوب می شوند، بنابراین موج سوالات و پاسخ های علم و فلسفه ناخواسته نظام و اصول اخلاقی بیان شده در دین نیز دربر می گیرد. شخصی که به دین خاصی معتقد است در پرسش های به وجود آمده درباره ی جهان پیرامون خود، جستجو را آغاز می کند و پاسخ هایی مناسب عقل و منطق می یابد اما در نهایت به نقطه ای از پرسش ها می رسد که نمی تواند پای عقل را در آن محدوده باز کند. در واقع ذهن او یک قسمت و هسته را برای خود تبدیل به فضای ایمن کرده که کسی یا سوالی یا چیزی حق دخول در آن و مخدوش کردن آن را ندارد چرا که آن منطقه را مقدس شمرده و از پرسش مبری می داند. حال آنکه ذهن فرد نقاد و روشنفکر (به مفهوم کانتی آن) تقدس زدایی شده است و مقدس برای او موضوعی حل و فصل شده است و هر چیزی می تواند مورد پرسش قرار گیرد.
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
#نقد_کتاب_شخصیت_سالم
با عرض سلام خدمت آقای دکتر سرگلزایی
ضمن عرض تشکر و قدردانی بابت مطالب بسیار مفید و آموزنده ی جناب عالی، به مدت تقریبا یکسال است که پیوسته مقالات و پست های کانال تلگرام شما را مطالعه میکنم. چندی قبل که در نمایشگاه کتاب بودم کتاب شخصیت سالم شما را خریداری و مطالعه کردم و به دلیل فاصله ی فکری زیاد مطالب کتاب با دیگر مقالات شما در زمینه ی دین و فمینیسم به خود جسارت نقد این مطالب را دادم. ممنون از اینکه راه را برای شنیده شدن حرف ها و نظرات دیگران باز گذاشتید.
در چند سطر آغازین فصل کیفیت دین داری در شخصیت سالم بیان شده که : فقدان دین داری برای بشر خلأیی ایجاد میکند که هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود. اگر از نگاه ویکتور فرانکل روانشناس معناگرا به جریان نگاه کنیم ۳راه کاربردی برای معنا بخشیدن به زندگی در می یابیم:
1-نخست اینکه انسان می تواند از خود سوال کند که من برای چه زنده هستم؟ در واقع انسان اگر چیزی را خلق کند زندگی اش معنا می یابد. شدت و میزان و کیفیت آن نیز می تواند متغیر باشد و بستگی به ژرفنا و دیدگاه و جهان بینی هر شخص با توجه به اینکه چقدر با علم و اخلاق آشنایی دارد تغییر کند. شاید حتی به قول کانت «من خواب می دیدم و می پنداشتم که زندگی تمتع است و چون بیدار شدم دیدم وظیفه است».
2- انسان از خود سوال می کند که من برای چه کسی زنده هستم؟ در واقع انسان معنا را در شیوه ی تجربه کردن زندگی یا کسی را دوست داشتن و یا از طرف دیگران مورد محبت و عشق قرار گرفتن می یابد. در کتاب "انسان در جستجوی معنی" شاهد روایت فرانکل از این جریان تاریخی هستیم که بسیاری از افراد اسیر به امید اینکه خانواده شان، دوستان شان و فامیل های شان منتظرش هستند و دوستش دارند مشقت و سختی را تحمل می کنند امّا بلافاصله بعد از اینکه این امید از برخی گرفته می شود حس اینکه دیگر شخصی در زندگی آن ها نیست فرد را از پا در می آورد و نشان می دهد که بار منفی روانی بسیار ویران کننده تر از سختی های جسمی است.
3- انسان از خود می پرسد که چرا نگرشی واقع بینانه و مثبت در برابر قوانین اجتناب ناپذیر طبیعت نداشته باشم؟ در واقع انسان وقتی در سختی ها و مشکلات قرار می گیرد و زمانی که متوجه می شود که انسان موجودی فانی است و ممکن است در اثر سرطان یا تصادف یا جنگ و... بمیرد به خود می گوید این اتفاقات غیر قابل اجتناب است و بهتر است که در انتخاب های خود در طرز برخورد با رنج نگرشی مثبت داشته باشم. به نقل از گوردون آلپورت «اگر زندگی رنج بردن است پس برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت».
امروزه نیز در جوامع پیشرفته ما شاهد آمارهای مختلف و جالب از سوی موسسات و مراکز تحقیقاتی مختلفی مبنی بر نوع و کیفیت دین داری اقشار مختلفی مثل استادان دانشگاه، پزشک ها، مهندس ها، روان شناس ها، فلاسفه و... هستیم که این آمارها حاکی از این است تعداد افرادی که خود را بی دین می دانند نسبت به گذشته افزایش یافته کما اینکه کیفیت زندگی آن ها عادی است و پایبند به اصول اخلاقی نیز هستند و به زندگی خود ادامه میدهند (آمار خودکشی ها نسبت به جهان سوم پایین تر است و دلیل خود کشی افراد نیز پوچ گرایی ناشی از بی دینی، خیلی کمتر از سایر جوامع است.) و در نهایت دچار آن خلأیی که در ابتدای فصل ذکر شده نیستند.
در قسمتی دیگر از همین فصل بیان شده که: دین داری برای شخصیت سالم ابزاری برای تخدیر و آرام شدن نیست بلکه اسباب دغدغه و جستجوی دائمی است.
طبق نظر برتراند راسل دین از سه جزء تشکیل شده است: نظام دین، اصول اخلاقی دین و احکام دین. گویا بیشترین نزاع و درگیری در طول تاریخ بین علم و دین بر سر احکام دین است چرا که احکام بازگوکننده ی قوانینی است که نباید شکی در آن باشد و باید اجرا شوند ولی علم به دنبال به زیر سوال بردن همه چیز است. مشکل جایی بسط پیدا می کند که این سه جزء به حالت زنجیر وار به یکدیگر وصل اند و به نحوی لاینفک محسوب می شوند، بنابراین موج سوالات و پاسخ های علم و فلسفه ناخواسته نظام و اصول اخلاقی بیان شده در دین نیز دربر می گیرد. شخصی که به دین خاصی معتقد است در پرسش های به وجود آمده درباره ی جهان پیرامون خود، جستجو را آغاز می کند و پاسخ هایی مناسب عقل و منطق می یابد اما در نهایت به نقطه ای از پرسش ها می رسد که نمی تواند پای عقل را در آن محدوده باز کند. در واقع ذهن او یک قسمت و هسته را برای خود تبدیل به فضای ایمن کرده که کسی یا سوالی یا چیزی حق دخول در آن و مخدوش کردن آن را ندارد چرا که آن منطقه را مقدس شمرده و از پرسش مبری می داند. حال آنکه ذهن فرد نقاد و روشنفکر (به مفهوم کانتی آن) تقدس زدایی شده است و مقدس برای او موضوعی حل و فصل شده است و هر چیزی می تواند مورد پرسش قرار گیرد.
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
ادامه #نقد_کتاب_شخصیت_سالم
بنابراین هم شخص روشنفکر و هم دین دار دغدغه دارد و جستجوی دائمی می کند اما سایز چهارچوب هایی که آنها برای دنیای خود رسم کرده اند و ریل بندی های ذهن آنان در در طبقه بندی موضوعات متفاوت است و جهان بینی آن ها نیز حد و مرزهای متفاوتی دارد بنابراین در یافتن پاسخ به سوالات نیز قطعا به پاسخ های متفاوت خواهند رسید.
قست دوم:نقش جنسی در شخصیت سالم
در این فصل ذکر شده که «برابری زن و مرد» که دموکراسی غرب در پی آن است یک ایده ی بیماری زاست و جامعه باید به سمت بیوکراسی سوق کند و زن تسلیم شدن را که در طبیعت اوست قبول کند و مرد اقتدار را، تا اینکه تا سن حدود چهل سالگی ما به پاگردی می رسیم که مسیر رو به بالا ولی برعکس جهت قبلی را طی می کنیم.
موضوع اول که باید به آن توجه کنیم این است که دموکراسی غرب به دنبال "برابری زن و مرد" نیست چرا که امروزه بشر به خوبی با آناتومی و جسم و بدن هر دو جنس آشناست و تنها قائل به تفاوت فیزیکی این دو جنس است و این تفاوت نیز امروزه با صنعتی شدن جوامع و سهل شدن بسیاری از امور به هیچ وجه دلیل بر برتری یک جنس بر دیگری نیست. ژاک دریدا که وی را یک ساختار شکن می دانیم نیز به جای نقطه تقابل و تضاد مثل روز و شب، سرد و گرم یا اقتدار و تسلیم از واژه ی "تمایز" و "تفاوت" استفاده می کند و آنها را دو نقطه ی روبروی هم نمی بیند. بنابراین با کمی توجه در می یابیم که موضوع تمامی جنبش های فمنیستی و موج های مختلف آن "احقاق حقوق زنان" و یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم "حقوق برابر زن و مرد" است. ضمن اینکه باید دقت کنیم که تنها با یک بعدی نگاه کردن جامعه به این احقاق حقوق نخواهیم رسید چرا که نه انسان موجودی تک ساحتی است و نه جامعه. امروزه ما برای رسیدن به حقوق برابر نیازمند هم جامعه ای سوسیال (جهت به حداقل رساندن تبعیض های اقتصادی) و هم لیبرال (برای فریاد کشیدن خواسته ها و تبعیض ها) و هم سکولار (برای نشان دادن اینکه قوانین ساخته ی دست بشراند و قابل تغییر، و نه احکامی از آسمان نازل شده و غیر قابل تغییر) و هم دموکراسی و هم بیوکراسی هستیم.
هر چند که اختلاف نظرهایی در مورد پیوسته یا ناپیوسته بودن رشد انسان وجود دارد اما شاید یک پارادایم میان روانشناسان این موضوع باشد که رشد تنها جنبه ی فیزیکی ندارد و رشد روانی نیز حائز اهمیت بسیار است و هر دو جنبه ی فیزیکی و روانی بسیار تحت تاثیر محیط هستند و محیط نقش به سزایی در فعال شدن یا نشدن بسیاری از ژن ها را ایفا می کند بنابراین این دیدگاه که افراد در سن حدود چهل سالگی یک پاگرد را تجربه می کنند (تکلیف کسانی که به این سن نمی رسند و قبل از آن می میرند چه می شود؟ فرد نباید از خود بپرسد که ممکن است اصلا به این سن نرسم پس چرا آن گونه که می خواهم زندگی نکنم؟) را یک دیدگاه زیستی افراطی میدانم.
در این خصوص میدانیم که در مورد رشته های علوم انسانی سخن می گوییم و در این رشته نیز اصلا کم نیستند افرادی و مثال های نقضی که تحت تاثیر محیط، پاگردی را تجربه نکرده اند و تندخویی یا نرم خویی، اقتدار یا تسلیم بودن خود را حتی با شدت و حدت بیشتری در طول زندگی حفظ کرده اند بنابراین تصورم این است که امروزه باید با توجه به آگاهی و علم سعی در انتخاب هایی داشت که زندگی را برای ما لذت بخش تر کنند چرا که زیباترین ویژگی انسان قدرت انتخاب اوست.
میلاد محمّدی- دانشجوی کارشناسی روان شناسی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com
بنابراین هم شخص روشنفکر و هم دین دار دغدغه دارد و جستجوی دائمی می کند اما سایز چهارچوب هایی که آنها برای دنیای خود رسم کرده اند و ریل بندی های ذهن آنان در در طبقه بندی موضوعات متفاوت است و جهان بینی آن ها نیز حد و مرزهای متفاوتی دارد بنابراین در یافتن پاسخ به سوالات نیز قطعا به پاسخ های متفاوت خواهند رسید.
قست دوم:نقش جنسی در شخصیت سالم
در این فصل ذکر شده که «برابری زن و مرد» که دموکراسی غرب در پی آن است یک ایده ی بیماری زاست و جامعه باید به سمت بیوکراسی سوق کند و زن تسلیم شدن را که در طبیعت اوست قبول کند و مرد اقتدار را، تا اینکه تا سن حدود چهل سالگی ما به پاگردی می رسیم که مسیر رو به بالا ولی برعکس جهت قبلی را طی می کنیم.
موضوع اول که باید به آن توجه کنیم این است که دموکراسی غرب به دنبال "برابری زن و مرد" نیست چرا که امروزه بشر به خوبی با آناتومی و جسم و بدن هر دو جنس آشناست و تنها قائل به تفاوت فیزیکی این دو جنس است و این تفاوت نیز امروزه با صنعتی شدن جوامع و سهل شدن بسیاری از امور به هیچ وجه دلیل بر برتری یک جنس بر دیگری نیست. ژاک دریدا که وی را یک ساختار شکن می دانیم نیز به جای نقطه تقابل و تضاد مثل روز و شب، سرد و گرم یا اقتدار و تسلیم از واژه ی "تمایز" و "تفاوت" استفاده می کند و آنها را دو نقطه ی روبروی هم نمی بیند. بنابراین با کمی توجه در می یابیم که موضوع تمامی جنبش های فمنیستی و موج های مختلف آن "احقاق حقوق زنان" و یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم "حقوق برابر زن و مرد" است. ضمن اینکه باید دقت کنیم که تنها با یک بعدی نگاه کردن جامعه به این احقاق حقوق نخواهیم رسید چرا که نه انسان موجودی تک ساحتی است و نه جامعه. امروزه ما برای رسیدن به حقوق برابر نیازمند هم جامعه ای سوسیال (جهت به حداقل رساندن تبعیض های اقتصادی) و هم لیبرال (برای فریاد کشیدن خواسته ها و تبعیض ها) و هم سکولار (برای نشان دادن اینکه قوانین ساخته ی دست بشراند و قابل تغییر، و نه احکامی از آسمان نازل شده و غیر قابل تغییر) و هم دموکراسی و هم بیوکراسی هستیم.
هر چند که اختلاف نظرهایی در مورد پیوسته یا ناپیوسته بودن رشد انسان وجود دارد اما شاید یک پارادایم میان روانشناسان این موضوع باشد که رشد تنها جنبه ی فیزیکی ندارد و رشد روانی نیز حائز اهمیت بسیار است و هر دو جنبه ی فیزیکی و روانی بسیار تحت تاثیر محیط هستند و محیط نقش به سزایی در فعال شدن یا نشدن بسیاری از ژن ها را ایفا می کند بنابراین این دیدگاه که افراد در سن حدود چهل سالگی یک پاگرد را تجربه می کنند (تکلیف کسانی که به این سن نمی رسند و قبل از آن می میرند چه می شود؟ فرد نباید از خود بپرسد که ممکن است اصلا به این سن نرسم پس چرا آن گونه که می خواهم زندگی نکنم؟) را یک دیدگاه زیستی افراطی میدانم.
در این خصوص میدانیم که در مورد رشته های علوم انسانی سخن می گوییم و در این رشته نیز اصلا کم نیستند افرادی و مثال های نقضی که تحت تاثیر محیط، پاگردی را تجربه نکرده اند و تندخویی یا نرم خویی، اقتدار یا تسلیم بودن خود را حتی با شدت و حدت بیشتری در طول زندگی حفظ کرده اند بنابراین تصورم این است که امروزه باید با توجه به آگاهی و علم سعی در انتخاب هایی داشت که زندگی را برای ما لذت بخش تر کنند چرا که زیباترین ویژگی انسان قدرت انتخاب اوست.
میلاد محمّدی- دانشجوی کارشناسی روان شناسی
اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei
وب سایت:
http://drsargolzaei.com