دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.78K photos
97 videos
154 files
3.25K links
Download Telegram
#مقاله
#درباب_احساس_تنهایی -قسمت اول

وقتی راجع به احساس تنهایی صحبت می کنیم، باید بدانیم که دو نوع تنهایی منفی و مثبت وجود دارد. منشا تنهایی منفی، ناتوانی است؛ بنابراین این نوع تنهایی نیاز به رسیدگی درمانی یا آموزش و مهارت‌پذیری دارد، در حالی‌ که تنهایی مثبت، یک قدم در راه رشد و ارتقاء روانی ماست. «کارل گوستاو یونگ»، روان‌پزشک سوئیسی، رشد انسان را دو مرحله «اجتماعی‌شدن» و «تفرد» می‌داند. در مرحله ی اجتماعی ‌شدن، ما یاد می‌گیریم که چگونه در اجتماع پذیرفته شویم؛ یعنی درواقع قاعده بازی اجتماعی را یاد می‌گیریم؛ چون ما انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستیم و نیاز داریم در جامعه پذیرفته شویم، عضو یک اجتماع باشیم، کار تیمی ‌کنیم، نوازش بدهیم و نوازش بگیریم. بعضی آدم‌ها به دلایل مختلف در مرحله اجتماعی‌ شدن، کم می‌آورند و نمی‌توانند در یک جامعه پذیرفته شوند و داد و ستدِ احترام، نوازش و دیده‌شدن داشته باشند؛ مثلأ آدم‌هایی که در ابتدای زندگی‌شان در محیط بسیار ناامنی رشد کرده‌اند، یاد می‌گیرند که آدم‌ها خطرناک هستند، اجتماع ناامن است و آن‌ها همیشه در حال ترسیدن از دیگران هستند، بنابراین رفتارشان با دیگران یا اجتنابی است یا پرخاشگرانه؛ یعنی یا به دیگران حمله می‌کنند یا در سنگر می‌روند و از دیگران پنهان می‌شوند، مثل شخصیت‌های پارانوئید که به همه بدگمان هستند، با همه سرجنگ دارند و همیشه فکر می‌کنند که دیگران دشمنانی هستند که هم‌ و غمشان این است که به آن‌ها ضربه بزنند یا مثل شخصیت‌ های اجتنابی که مدام فکر می‌کنند مورد انتقاد دیگران قرار خواهند گرفت و از ترس اینکه مورد حمله دیگران قرار نگیرند درون لاک تنهایی خودشان می‌خزند و از دیگران فاصله می‌گیرند. این نوع تنهایی، تنهایی بیمارگونه است و این آدم‌ ها باید یاد بگیرند که عضو جامعه بودن را تجربه کنند و هزینه ی آن را هم بپردازند. طبیعتأ وقتی ما عضو یک جامعه می‌شویم باید یک سری قواعد را رعایت کنیم، شخصیت‌های ضد اجتماعی، این مسأله را دارند که دوست دارند عضو جامعه باشند ولی قواعد جامعه را رعایت نکنند. این شخصیت ‌ها هم برای این که بتوانند به مرحله اجتماعی‌ شدن برسند دچار مشکل هستند و طرد می‌شوند. بنابراین خیلی وقت‌ها تنها ماندن و طرد‌ شدن ناشی از این است که ما توانایی مدیریت‌ کردن تعاملات پیچیده ی اجتماعی را نداریم. گاهی این ناتوانی یک ناتوانی زیست‌ شناختی و ناشی از بیماری است؛ مثل کسانی که اختلالات اوتیستیک دارند یا کسانی که مبتلا به اسکیزوفرنیا هستند. ولی خیلی وقت‌ ها این ناتوانی، تربیتی است؛ مثل کسانی که دچار اختلالات شخصیتی هستند و در واقع نیاز دارند در طی درمان یک مرحله جامعه‌پذیری را طی کنند و ترس‌ هایشان نسبت به مردم تعدیل شود و مهارت‌های برقراری ارتباط را بیاموزند و بتوانند قواعد اجتماع را رعایت کنند. اگر به تماشای فیلم علاقه دارید، «گود ویل‌هانتینگ» فیلم خوبی است که در مورد شخصیتی به نام ویل است که «مت دیمون» نقش او را بازی می کند. «ویل» هوش زیادی دارد، ولی چون در کودکی در محیط ناامنی پرورش یافته، نمی‌تواند با دیگران صمیمی باشد و درمانگری که «رابین ویلیامز» نقش او را بازی می‌کند، موفق می‌شود این جوان منزوی را که به‌ خاطر ترسش در کودکی نسبت به دیگران پرخاشگر و سرد شده است، درمان کند تا بتواند وارد رابطه ی صمیمانه شود.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#درباب_احساس_تنهایی -قسمت دوم

اما همان‌طور که در بالا هم در ابتدای سخن هم گفته شد، ‌در رشد روانی ما مرحله دیگری به نام «تفرد» وجود دارد. در این مرحله ما بعد از اینکه در جامعه به‌عنوان یک عضو پذیرفته شدیم و داد وستد نوازش کردیم، وقتش می رسد که از خلاقیت خود استفاده ‌کنیم تا چیزی را به جامعه بشریت بیفزاییم؛ مثلا یک رسالت شخصی، یک محصول یا یک آفرینش منحصر به‌ فرد. انسان، تنها موجود خلاقی است که می‌تواند الگو یا سازه‌هایی را بدون سابقه قبلی ایجاد کند. خلاقیت، امری بالقوه است و همه در کودکی انباشته از این سرمایه هستیم ولی  در مرحله ی اجتماعی ‌شدن یاد می‌گیریم بخش زیادی از تخیل، خلاقیت، خیالبافی و افسانه‌ سازی خودمان را سرکوب کنیم، تا بتوانیم قواعد اجتماعی را بپذیریم.  مأموریت رشدی  مرحله دوم زندگی این است که بتوانیم خلاقیت خود را بازیابی کرده و خویشتن خویش را خلق کنیم. ما خیال می‌کنیم انسان تنها موجودی است که قادر است در خلق خویشتن، مشارکت کند و صرفأ  محصول غریزه یا قواعد  اجتماعی نباشد. این جاست که انسانی که توانسته در اجتماع پذیرفته شود، حالا در دوره بحران میانسالی یا بحران معنا و یا بحران وجودی قرار می‌گیرد که علی‌رغم این که در بازی اجتماعی و دادوستد اجتماعی کاملأ موفق است و نوازش و احترام دریافت می‌کند، احساس خلأی دارد و آن احساس، برای یک آدم کاملا موفق نشان‌ دهنده این است که چیزی در درون او وجود دارد که او هنوز نتوانسته آن را پر کند و از بیرون هم پر نمی‌شود و این جاست که «کارل گوستاو یونگ» درمان بحران معنا یا بحران وجودی یا بحران میان‌سالی را رفتن به تنهایی و تأمل و اکتشاف درونی می‌داند. این چیزی است که در بسیاری از داستان‌های عارفانه هم شبیه آن را شنیده‌ایم که فردی برای کشف خویشتن منحصر ‌به‌ فردش رو به اعتکاف، عزلت، تنهایی، درون ‌نگری و مراقبه می‌آورد. درواقع این تنهایی مثبت است که انسان بخشی از روابط خودش را قطع یا کم می‌کند و مدت بیشتری را با خودش تنها می‌شود و به رویاها و احساسات خودش می‌پردازد؛ درحقیقت روانکاوی یک شیوه مدرن برای این درون‌نگری و خوداکتشافی است. این نوع تنهایی یعنی تنهایی‌ای که فرد به شکل فعال آن را انتخاب می‌کند، نه به‌ خاطر این که از مردم می‌ترسد، از آن‌ ها زخم خورده و با شعار «دلا خو کن به تنهایی که از تن‌ ها بلا خیزد»، ناتوانی خودش را توجیه می کند، بلکه به‌خاطر این که نیاز دارد به یک سفر درونی برود و با خودش تنها شود تا چیزی را درون خودش کشف کند. این تنهایی برای برقرار‌کردن ارتباط با بخش معنوی درون ضروری است. این نوع تنها‌ شدن یک تنها‌ شدن رشدی است. برای درک بهتر این نوع از تنهایی می توانید کتاب «برف در تابستان» سایادو اوجوتیکا را بخوانید و فیلم های سینمایی «توت فرنگی های وحشی» (اینگمار برگمن) و «هشت و نیم» (فدریکو فللینی) را ببینید. افتراق دادن این دو نوع تنهایی کاری ست بسیار مهم چرا که برخورد با این دو نوع تنهایی باید کاملاً متفاوت باشد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آمار_دروغ_نمیگوید!

اعداد و ارقام زندگي را براي انسان "قابل اندازه گيري" و "قابل مديريت" مي كنند. ضرب المثلي در تفكر نقاد وجود دارد كه "آنچه قابل اندازه گيري نباشد، قابل مديريت نيست!" بنابراين آمار مبناي مديريت است.
آمار، تصويري عيني و روشن از اوضاع و احوال به دست ما مي دهد. مثلا وقتي مي گوييم احمد با ١٧٥ سانتي متر قد، ٩٥ كيلوگرم وزن دارد، هر فرد مطلعي با تقسيم كردن ١/٧٥ به مجذور ٩٥ خواهد فهميد كه احمد فردي "تن- درست" نيست و در معرض بيماريهاي قلبي- عروقي قرار دارد.
همين طور هم وقتي مي گوييم كل فروش نفت ايران از هنگام ملي شدن صنعت نفت به اين طرف (شصت سال) برابر با يك هزار ميليارد دلار بوده، در حالي كه ژاپني ها ساليانه پنج هزار ميليارد دلار ثروت توليد مي كنند (كتاب اقتدارگرايي ايراني در عصر قاجار- مقدمه- دكتر محمود سريع القلم) هر فرد دانايي خواهد فهميد كه ژاپني ها بدون داشتن نفت و گاز، نسبت به ايراني ها كه بزرگترين مخازن نفت و گاز دنيا را در اختيار دارند، در رفاه بيشتري زندگي مي كنند. همچنين وقتي مي گوييم جمعيت ايران در سي سال گذشته دو برابر شده است، اما جمعيت زندانيان ايران در سي سال گذشته ده برابر شده است (كتاب ناگفته ها- حسن نراقي- نشر اختران)، هر فرد بي طرفي خواهد دانست كه در سي سال گذشته رشد فرهنگي ايران منفي بوده است و طبعأ اگر "اهل درد" باشد نمي تواند روزگار به خوشي سپري كند.
اما اين كه آمار و اعداد دروغ نمي گويند به اين معنا نيست كه كسي هم نمي تواند با آمار دروغ بگويد؛ اتفاقأ دروغگو هاي بزرگ اين روزها معمولا با استفاده از آمار دروغ مي گويند!
مثلأ من با گفتن اين كه بهمن بلند قامت ترين فرد قبيله ي ماست، مي توانم اين نتيجه را در ذهن مخاطب ايجاد كنم كه بهمن شايسته ترين فرد براي رهبري اين قبيله است؛ حتي گفتن اين كه قد بهمن ١٩٥ سانتي متر است سندي براي صحه گذاشتن بر بلندبالا بودن بهمن است. من مي توانم با نگفتن اين كه بهمن ٩٠ سال سن دارد و از پنج سال پيش علائم اختلال مشاعر (دمانس) در او ايجاد شده و به دليل از كار افتادگي كبد، ديسك كمر، آرتروز زانوها، و وابستگي به ترياك نيازمند به پرستاري دائمي است، تصويري غير واقعي از بهمن در ذهن شما ايجاد كنم!
در سطح كلان نيز ما مي توانيم با آمار دروغ بگوييم. مثلأ در اتحاد جماهير شوروي گفته مي شد ما زنداني سياسي نداريم، بنابراين در كشور ما آزادي بيان وجود دارد؛ در حالي كه در آن حكومت به دگرانديشان و معترضان اجتماعي برچسب "بيماري رواني" زده مي شد و آن ها را به "ندامتگاه هايي اعزام مي كردند" كه بر سر در آن ها تابلوي "آسايشگاه رواني" نصب شده بود!
وقتي به دانشجويانم مي گويم نيجريه در سال ٢٠١٠ بالاترين نرخ رشد اقتصادي را داشته است تعجب مي كنند، آن گاه برايشان راجع به "نرخ رشد اقتصادي" سخن مي گويم و تازه در مي يابند كه نرخ رشد اقتصادي ساليانه ي بزرگترين قدرت هاي اقتصادي دنيا هيچ گاه در رده هاي بالاي جدول نخواهد بود.
اين روزها كه مردم "اهل حساب و كتاب" شده اند، دنبال "دو كلمه حرف حساب" مي گردند و اعتقاد دارند كه "حساب، حساب است و كاكا برادر!"، دروغگوها هم حواسشان جمع است كه به جاي شعر، با اعداد دروغ بگويند. پس بايد بيشتر حواس مان را جمع كنيم كه به "حساب ما" به بهشت نروند!


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
فایل صوتی #تحلیل_فیلم #آینه به کارگردانی تارکوفسکی
#دکترسرگلزایی
موسسه عصر اندیشه

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #کتابخانه_مرموز
نوشته هاروکی موراکامی
ترجمه آراز بارسقیان
انتشارات میلکان - ۱۳۹۳

پیشنهاد می کنم که پیش از آن که تحلیل من را از این کتاب بخوانید خود داستان را بخوانید، چرا که تحلیل من بطور حتم مانع تأمل خودانگیز و عمیق شما بر روی داستان خواهد شد.
                       *             *          *
کتاب "کتابخانه ی مرموز" چهارمین کتابی است که از هاروکی موراکامی خوانده ام. پیش از این دو رمان بلند "کافکا در کرانه" و "سرزمین عجایب بی رحم و ته دنیا" و نیز مجموعه داستان های کوتاه "پس از زلزله" را از موراکامی خوانده بودم.
از این چهار کتاب داستان بلند " کافکا در کرانه" و کتاب کوچک "کتابخانه مرموز" شباهت بیشتری به هم دارند. هر دو کتاب را با ترکیبی از دیدگاه های فروید و یونگ می توان تفسیر کرد.
در داستان بلند کافکا در کرانه دو لایه به موازات هم پیش می روند. یکی از این دو لایه، مبتنی بر تراژدی "اودیپ شهریار" سوفوکل قرار دارد که مورد توجه خاص فروید قرار داشت و لایه دوم مبتنی بر مفهوم "ناخود آگاه جمعی" یونگ است.
در داستان کوتاه "کتابخانه مرموز" هم همین دو لایه به موازات هم پیش می روند.
پسر جوانی به کتابخانه می رود و آن جا برای گرفتن کتاب هایی در باب تاریخ، راه به زیرزمین کتابخانه می برد. زیر زمین کتابخانه پیچ در پیچ، لابیرنتی و تاریک است و فضایی مرموز دارد. به عقیده من موراکامی با این توصیف از زیر زمین کتابخانه مشغول بصری سازی فضای ناخودآگاه است. آنچه باعث گیر افتادن قهرمان قصه در این فضای لابیرنتی می شود این است که مادرش او را پسری مطیع بار آورده است. بنابراین در این لایه، ما با "عقده مادر" مواجه هستیم. فقدان پدر در داستان هم دوباره "عقده ادیپ" را در ذهن متبادر می کند. در زیرزمین، دو نفر هستند که پسر جوان را به بند می کشند. یکی از آنها پیرمردی است که صاحب مخزن کتابخانه است و مغز آدم ها را می خورد. این پیرمرد نماد "تاریخ" است و تجسم "جبر تاریخی" که دست و بال ما را می بندد و مانع انتخاب آزاد ما می گردد.
شخصیت دوم که تابع شخصیت اول (پیرمرد) است مردی است که پوستین گوسفند به تن دارد و خود نیز شخصیتی گوسپندوار و مطیع دارد. این شخصیت که با خورد و خوراک هم نسبت دارد نماد غریزه حیوانی ماست. این که در این داستان پیرمرد تاریخ تازیانه به دست دارد و گوسفند غریزه از او می ترسد و حساب می برد به این معناست که موراکامی غریزه ما را نیز تابع جبر تاریخ می داند.
"اریک فروم" در کتاب "گریز از آزادی" و "میشل فوکو" در کتاب "تاریخ جنسیت" هم همین دیدگاه را مطرح کرده اند.
این دو شخصیت در واقع اجزای ناخودآگاه جمعی هستند اما آن چه باعث می شود قهرمان قصه در اسارت این دو جزء ناخودآگاه جمعی قرار بگیرد عناصری از ناخودآگاه شخصی اوست، یکی نقش کودکی مطیع که مادرش به او القاء کرده و دیگری تجربه تروماتیک ترس (سگ سیاه) که از ترومایی در کودکی او باقی مانده است.
نکته جالب قصه آن جاست که وقتی قهرمان داستان در اسارت این دو عنصر ناخودآگاه جمعی (غریزه و تاریخ) قرار می گیرد هویتی غریبه در او نفوذ می کند گویی که کالبدی اختری/اثیری کالبد فیزیکی او را اشغال می کند و او در زندگی یک مأمور مالیاتی در امپراتوری عثمانی غرق می شود.
نجات قهرمان قصه از حصر هم ماهیتی یونگی دارد: ارتباط با آنیما. دختر زیبایی که در لابیرنت به سراغ قهرمان می آید و هرگز سخن نمی گوید، او با شیوه ای "غیر زبانی" با قهرمان ارتباط برقرار می کند. دختر زیبا خیال وش و رویا گونه است و با ماه و مهتاب ارتباط دارد. زنانگی، سکوت و خیال وش بودن این دختر نشان از این دارند که او "آنیمای قهرمان" است.
علاوه بر ارتباط با "آنیما" آزادی قهرمان منوط به یک حرکت دیگر او نیز هست؛ قهرمان می تواند غریزه را مهار کند و غریزه را به کار بگیرد.
در انتهای داستان، قهرمان از بند رسته، که نه در بند عقده مادر است، نه در بند ترس های کودکی و نه در اسارت غریزه و تاریخ دچار "تنهایی وجودی" است چرا که "روح" از قفس پریده است. او اکنون در ابتدای راه جدیدی قرار دارد: جستجوی روح خویش!
فضای کارهای موراکامی مرموز، پیچیده، خیال انگیز و چند لایه است. بعید می دانم که بدون خوانش روانکاوانه بتوان پیام موراکامی را رمز گشایی کرد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#آهنگ
#آهای_تو گروه پینک فلوید

Hey you

Hey you ! out there in the cold

آهای! تویی که بیرون در سرما ایستاده ای

Getting lonely, getting old, can you feel me

تویی که تنها میشی، تویی که پیر میشی، میتونی منو حس کنی

Hey you ! Standing in the aisles

آهای تویی که در راهروها ایستاده ای

With itchy feet and fading smiles, can you feel me

با پاهایی که میخارند و لبهای بیرنگ، میتونی منو حس کنی

Hey you ! don't help them to bury the light

آهای! تو کمکشان نکن که روشنایی را به خاک بسپارند

Don't give in without a fight

بی‌ آن که بجنگی تسلیم نشو.

Hey you ! out there on your own

آهای! تویی که آنجا در افکار خودت

sitting naked by the phone would you touch me

برهنه کنار تلفن نشسته ای میخواهی مرا لمس کنی؟

Hey you ! with your ear against the wall

آهای تویی که گوش به دیوار گذاشته‌ای

Waiting for someone to call out would you touch me

منتظری تا کسی صدایت کند میخواهی مرا لمس کنی؟

Hey you ! would you help me to carry the stone

آهای تو! کمک میکنی تا سنگ را بر دوش بکشم

Open your heart, I'm coming home

قلبت را بگشا به خانه‌ می‌آیم

But it was only a fantasy

اما این فقط یک رویا بود

The wall was too high as you can see

همان طور که میبینی دیوار خیلی بلند بود.

No matter how he tried he could not break free

هرقدر تلاش میکرد نتوانست رها شود

And the worms ate into his brain

و کرم‌ها مغزش را خوردند.

Hey you ! out there on the road

آهای تویی که در جاده ایستاده‌ای

Doing what you're told, can you help me

تویی که همیشه هرکاری که  بگویند انجام میدهی، میتوانی کمکم کنی؟

Hey you ! out there beyond the wall

آهای! تویی که در پشت دیواری

Breaking bottles in the hall, can you help me

بطری ها را در تالار میشکنی، میتونی کمکم کنی 

Hey you ! don't tell me there's no hope at all

آهای تو، به من نگو که اصلاً امیدی نیست

Together we stand, divided we fall
                                                            ما با هم می ایستیم، جدا از هم می‌افتیم.

@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#پنکه_ای_که_فقط_خودش_را_خنک_میکند

گیر کرده ام که چه کاری درست است! وقتی روزنامه نگارها و اصحاب رسانه برای مصاحبه به سراغم می آیند نمی دانم وظیفه ی من چیست. می دانم که حرف هایم را سانسور می کنند. از یک طرف به خودم می گویم حتی اگر نصف حرف هایم را به گوش مخاطب برسانند باید راضی باشم چرا که سایت شخصی و کانال تلگرام من که بیش از چهار پنج هزار خواننده ندارد. خوانندگان سایت و کانال من هم که خودشان افراد تحصیل کرده و فرهنگی هستند. اما این هفته نامه ها و روزنامه ها صدها هزار خواننده دارند، آن هم از اقشار مختلف. این گونه خودم را راضی می کنم که با آن ها مصاحبه کنم.

معمولأ بر سر این که "لطفا سانسور نکنید!" با آن ها حرف می زنم. پاسخ شان این است که اگر سانسور نکنیم تعطیل مان می کنند، تعطیلی یک رسانه مستقل به نفع فرهنگ ملی ماست؟! شما راضی به بیکار شدن ده ها مطبوعاتی و روزنامه نگار هستید؟!

این گونه است که کوتاه می آیم. من آن چه بر حق می دانم و "داروی فرهنگ بیمار" است نسخه می کنم و می پذیرم که یک پاراگراف از مقاله یا مصاحبه من هم حذف شود. چاره چیست؟! من که نباید صفر- صد باشم!

اما گاهی وقتی مقاله یا مصاحبه در می آید می بینم فقط حذف نکرده اند، تحریفش هم کرده اند! آن طور تحریف شده که نه تنها مخاطب پیام من را نمی گیرد که گاهی پیام معکوس از آن می گیرد! 

قبلأ در مقاله ای با نام "دین و اخلاق" که اکنون در سایت هم موجود است راجع به مصاحبه ام با مجله ای که متعلق به یک نهاد مذهبی است و تحریف عجیب و غریب آن نوشته بودم.

هفته پیش همین داستان در مصاحبه ام با یک هفته نامه پزشکی تکرار شد. مصاحبه من چنان تحریف شده چاپ شد که مخاطب نه تنها پیام من را دریافت نمی کند که پیامی معکوس از آن دریافت می کند! با خواندن مطلبی که نام من را بر خود داشت جا خوردم!

ترس از عواقب چاپ حقایق آن قدر زیاد شده است که رسانه از "خودسانسوری" به "تحریف" رسیده است!

بیچاره مردمی که قرار است توسط این رسانه ها آگاه شوند !

نمی دانم کسانی که هم و غم شان این است که "سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند" و نگران این اند که "زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد" اصلأ چرا کار رسانه ای و مطبوعاتی را انتخاب کرده اند؟! مگر شغل کم است؟! از پیمان کاری و بساز بفروشی گرفته تا واردات لباس و لوازم آرایش؛ چرا باید کسی پرچم آگاه سازی را بر دوش گیرد که حاضر نیست هزینه آن را بپردازد؟! 

به دوست مطبوعاتچی ام می گویم شجاعت که از حد بگذرد به حماقت می رسد و احتیاط که از حد بگذرد سر از بزدلی در می آورد! اگر مهم ترین اولویت مطبوعات این باشد که "آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه!" و نهایت چشم انداز آنها "حفظ خودشان" باشد همچون پنکه ای می مانند که فقط می چرخد تا خودش را خنک کند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
 #پرسش_و_پاسخ

*با سلام و احترام حضور آقای #دکترسرگلزایی

بنده دانشجوی ادبیات در مقطع دکتری هستم. با توجه به علاقه به مباحث نظریه یونگ و قابلیت تحلیل آثار ادبی بر اساس این نظریه ، مشتاق هستم پایان نامه خود را در این حوزه و مشخصأ بر روی فرآیند تفرد مبتنی بر نظریه یونگ کار کنم. البته چند سالی است که تمرکز مطالعاتی را بر آثار یونگ و یونگی ها قرار داده ام . می خواستم از حضرتعالی بپرسم که شما متن و متونی را در حوزه ادبیات اعم از رمان و شعر و غیره پیشنهاد می فرمایید که بهتر می تواند بر اساس فرآیند تفرد تحلیل شود؟ یا بهتر بتوان روی آن کار کرد؟
اگر منابع مطالعاتی دیگری هم مد نظرتان است ممنون میشم لطف بفرمایید
بسیار سپاسگزارم  


*با سلام و احترام

منطق الطیر فرید الدین عطار، داستان قلعه ی ذات الصّور هشربا در انتهای مثنوی مولانا و غزل «سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد» حافظ را با خوانش یونگی می توان  همان فرایند تفرّد دانست. در ادبیّات جهان نیز داستان پینوکیو کارلا کلودی، رمان کیمیاگر پائولو کوئیلو و رمان های سیذارتا و دمیان هرمان هسه مصادیق واضح فرایند تفرّد هستند. 
در مقاله ی "یونگ:#سینماوادبیات" که در کانال و سایت drsargolzaei.com در دسترس است، مفصّل تر به مصادیق نظریّه ی یونگ در ادبیّات داستانی پرداخته ام.

سبز باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*جناب #دکترسرگلزایی بزرگوار
با سلام و احترام.

بنده یکی از اعضای کانال تلگرامی شما هستم.
تحصیلاتم دکتری جامعه شناسی و مدرس دانشگاه هستم.
راهنمایی از خدمتتان در خصوص دخترم می خواستم.
دختر پانزده ساله بنده به تازگی بسیار علاقمند به مطالعه حوزه رمان شده است.
می خواستم راهنمایی بفرمایید برای سن ایشان چه رمان هایی، از کدام نویسندگان (چه داخلی ، چه خارجی) مناسب تر می باشند تا روند رشد فکری ایشان درست تر شکل بگیرد؟
چند روز قبل برای خرید رمان به کتاب فروشی رفتم و خواستم از رمان های معروف مانند: اوژنی گرانده، ربکا و ... خریداری نمایم، اما کمی تردید کردم.
لطفا در این زمینه راهنمایی بفرمایید.

با سپاس بی کران از مطالب ارزشمندتان در کانال.


*سلام و احترام

ممنونم که نوشته های من را می خوانید.
#اریک_اریکسون روانکاو دانمارکی نظریه ای درباره ی رشد روانی-اجتماعی دارد که «نظریه اپی ژنتیک» نامیده می شود. طبق نظریه ی اپی ژنتیک هر دوره ی سنّی یک هدف رشدی خاص دارد و برای عبور از یک دوره ی رشد و ورود به دوران بالاتر لازم است که فرد به هدف رشدی دوره ی قبل دست یافته باشد.
بر اساس نظر اریک اریکسون هدف رشدی دوران نوجوانی که سن دختر گل تان است «هویت یابی» است.
برای شکل گیری هویت ، هر فرد باید با ریشه ها و تاریخش آشنا شود.
من مناسب ترین کاری که برای نوجوانان ایرانی سراغ دارم مجموعه ی «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» است. این فیلمنامه توسط مرحوم نادر ابراهیمی در دهه ی پنجاه نوشته شد و همان زمان به کارگردانی خود ایشان تبدیل به یک مجموعه ی تلویزیونی شد. نمی دانم امکان تهیه ی آن مجموعه ی ارزشمند از طریق اینترنت یا صاحبان کتابخانه های قدیمی وجود دارد یا نه.

رمان های تاریخی «خداوند الموت» پل آمیر و «خواجه ی تاجدار» ژان گور (ترجمه ذبیح الله منصوری) و داستان «نون والقلم» جلال آل احمد و کتاب «کشتگان بر سر قدرت» مسعود بهنود را هم به دلیل ایجاد ارتباط با ریشه های فرهنگی و تاریخی پیشنهاد می کنم.

از بین کتاب های بنده هم کتاب های «من این سرنوشت را نمی خواهم» ، «ماجراهای عاشقانه» ، «نامه هایی به آسمان» و «ده سؤال بی جواب» ساختاری داستان محور دارند و برای نوجوانان مناسب هستند. این کتاب ها را نشر مرندیز منتشر کرده اند و توسط پخش کتاب جیحون ‍پخش می شوند.

رمان های فلسفی «دنیای سوفی» و «راز فال ورق» نوشته ی یوستین گرودر هم برای شکل گیری تفکر فیلسوفانه در نوجوانان کتاب های خوبی هستند.

اما یک نکته ی مهم را مدنظر داشته باشید که حتما خود دختر عزیزمان را هم در کار انتخاب کتاب مشارکت دهید. این که ایشان به کتاب خواندن علاقمندند جای تبریک دارد. به ایشان یاد بدهید که راجع به کتاب های منتشر شد پژوهش کنند، خبرنامه های مربوط به کتاب ها و نقد های مرتبط با داستان ها را بخوانند و پیشنهاد های سایت های مرتبط با ناشران معتبر را مرور کنند و خودشان کتاب انتخاب کنند، نوجوانان نیاز به «احساس استقلال» دارند.

سبز باشید.

@drsargolzaei
برای طرح #پرسش در زمینه ی مسائل طرح شده در کانال می توانید با ایمیل isssp@yahoo.com در ارتباط باشید.

@drsargolzaei
#مقاله
#همه_چیز_از_فیثاغورث_شروع_شد
قسمت اول

نمی دانم برای شما این سؤال پیش آمده که چرا پیشینیان ما سال را به چهار فصل سه ماهه تقسیم کردند یا نه. بسیاری از مناطق زمین که روی خط استوا هستند تک فصلی اند. مناطق حاره هم معمولا دو فصلی هستند: فصل کم باران و فصل پر باران. مناطق معتدل بیش از آن که چهار فصل داشته باشند شش فصل دارند: هوای فروردین و اردیبهشت شبیه هم هستند و هوای خرداد و تیر شبیه هم و همینطور تا آخر. بنابراین تقسیم سال بر مبنای چهار فصل سه ماهه یک حکم ازلی و غیر قابل تغییر نیست پس می توان راجع به پیشینه این تقسیم بندی تحقیق کرد.
نتیجه تحقیق من این است: همه چیز از فیثاغورث شروع شد!
فیثاغورث از اولین ریاضی دانان و فیلسوفان جهان بود. او جزو اولین کسانی بود که می خواستند توضیحی منطقی از جهان ارائه کنند. او برای اولین بار کلمات ریاضیدان، فیلسوف و تناسخ را اختراع کرد. #برتراندراسل (ریاضیدان و فیلسوف نابغه بریتانیایی) فیثاغورث را بزرگترین متفکری می داند که تاکنون به دنیا آمده است! فیثاغورث اولین مکتبی را بنا نهاد که دارای "اعداد مقدس" بودند. او حدود 565 سال پیش از میلاد در جزیره یونانی ساموس در دریای اژه شرقی متولد شد. همه ما در مدرسه با "قضیه فیثاغورث" آشنا شده ایم: "در یک مثلث قائم الزاویه، مربع وتر برابر است با جمع مربع دو ضلع دیگر" ولی این تنها کشف بزرگ فیثاغورث نبود. فیثاغورث بررسی های علمی دور و درازی در حوزه ی موسیقی انجام داد. او کشف کرد که هارمونی موسیقی در زخمه زدن به سیم ها (یا ستون هوا مانند فلوت) با نسبت های خاصی ارتباط دارد. در حقیقت دلنشین ترین هارمونی ها با ضریب های خاصی ارتباط دارند. اکتاو یا هشته با نسبت 2 به 1 مطابق است، فاصله پنج با نسبت 3 به 2 مطابقت دارد و فاصله چهار با ضریب 4 به 3. بنابراین الفبای موسیقی را فیثاغورث کشف کرد. کشفیات فیثاغورث در ریاضیات باعث شد که او به این نتیجه برسد که اساس جهان بر نسبت های عددی استوار است و برای فهم جهان باید این نسبت های عددی را کشف کنیم. چنین شد که اعداد برای فیثاغورث جنبه ای از قداست و الوهیت پیدا کردند.
فیثاغورث اعتقاد داشت که اولین عدد واقعی یک نیست بلکه عدد سه است. زیرا سه اولین عددی است که با آن می توان یک شکل هندسی (مثلث) ساخت و دیگر این که سه اولین عددی است که حاصلضرب آن در خودش بیش از حاصل جمع آن با خودش است. فیثاغورث برای اعداد جنسیت قائل بود، از نظر او اعداد فرد مذکر و اعداد زوج مونث بودند! بنابراین سه، اولین عدد مذکر و چهار، اولین عدد مونث به شمار آمدند! این چنین بود که سه و چهار اساس طبقه بندی های مهم مثل تقسیم بندی سال به چهار فصل سه ماهه شدند. بله، همه چیز از فیثاغورث شروع شد! کار فیثاغورث با اعداد سه و چهار این جا پایان نیافت، او جمع اولین عدد زوج و اولین عدد فرد را حاصل اولین لقاح اعداد می دانست، از این جا بود که هفت، عدد اصلی خلقت و مقدس ترین عدد به شمار آمد!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#همه_چیز_از_فیثاغورث_شروع_شد
قسمت دوم

اغلب ادیان، بدون این که تئوریسین های آن ها آگاه باشند تحت تأثیر این اعداد قرار گرفتند و عدد هفت روز به روز جنبه قدسی بیشتری پیدا کرد. مثلأ در قرآن هیچ عددی به اندازه عدد هفت تکرار نشده است. عدد هفت و مشتقات آن 29 بار در قرآن آمده اند در حالی که اعداد دو طرف آن (عدد شش و عدد هشت) فقط 7-8 بار با تمام مشتقاتشان تکرار شده اند! ضمن این که تعداد کل واژه های قرآن نیز هفتاد و هفت هزار و هفتصد و یک کلمه است! از این گذشته حاصلضرب سه و چهار، یعنی دوازده، هم عددی قدسی به شمار آمد! از این روست که در دین زرتشت تعداد "امشاسپندان" دوازده نفر است و در آیین میترا (مهر) تعداد "مهربانان" دوازده نفر است و در دین مسیح تعداد "حواریون" دوازده نفر است و در مذهب شیعه هم تعداد امامان دوازده نفر است! 
زمانی که #کارل_گوستاو_یونگ روانپزشک سوئیسی گفت : "رسالت زمان ما حرکت از عدد 3 به عدد چهار است" نیز از "گفتمان فیثاغورثی" استفاده کرد. منظور یونگ این بود که در زمانه ما "نرینه روانی" به افراط رسیده و نمود آن افراط در جاه طلبی، مالکیت طلبی، قدرت طلبی و حرص مال و جاه است و راه حل برون رفت از این بن بست، حرکت به سوی "مادینه روانی" یعنی قناعت، صبر، سکوت و احترام به طبیعت است.
این دیدگاه یونگ شاید بستر پیدایش آثار برجسته ادبی و هنری شد که به بشر عصر صنعت توصیه می کنند از نرینه روانی (آنیموس) خود بکاهد، بر مادینه روانی (آنیما) خود بیافزاید. در این زمینه می توانم به رمان های "بریدا" ، "شیطان و دوشیزه پریم" ، "زهیر" و "ساحره پورتوبلو" از پائولو کوئیلو (ترجمه آرش حجازی-نشر کاروان) و به فیلم های سینمایی contact، آواتار و راز داوینچی اشاره کنم.
خلاصه کلام این که نظریه پردازان نابغه ای مثل فیثاغورث بیش از آن که ما بدانیم در زندگی ما حضور دارند. ما نه تنها با کشفیات بزرگ فیثاغورث زندگی می کنیم بلکه با اشتباهات و خرافه هایی هم که او بدانها باور داشت زندگی می کنیم! 

برای مطالعه ی بیشتر درباره فیثاغورث کتاب "آشنایی با فیثاغورث" نوشته پل استراتون، ترجمه جواد ثابت نژاد از انتشارات موسسه نشر و تحقیقات ذکر را پیشنهاد می کنم. فیلم سینمایی "عدد پی" از دارن آرنوفسکی و سریال touch هم بر مبنای نظرات فیثاغورث ساخته شده اند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*​با سلام و آرزوی سلامتی

در کانال تلگرام و در ذیل مقاله ای با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به مفهومی به نام "سفسطه استعاره" (metaphor fallacy) اشاره فرمودید، لطفأ و  در صورت  صلاحدید، توضیحات بیشتری پیرامون این مفهوم ارائه نموده یا بنده را به منابع بیرونی رهنمون کنید.

سپاسگزارم


*با سلام و احترام

1- #سفسطه یا مغالطه استدلالی است که ظاهراً منطقی ست ولی با دقت در اجزای آن برون رفت از جریان استدلال منطقی هویدا می شود. این «برون رفت» از جریان استدلال منطقی می تواند عامدانه (فریبکارانه) یا غیر عمدی (سهل انگارانه) باشد.

2- #استعاره اتّخاذ یک متناظر عینی (ملموس) برای یک مفهوم انتزاعی (ذهنی) است. مثلاً هنگامی که گفته می شود «الله نور السموات و الارض» برای یک مفهوم انتزاعی-فلسفی (الوهیت) یک متناظر عینی بصری (نور) قرارداد می شود.

3- #سفسطه_استعاره یعنی در استدلال با قرار دادن یک متناظر استعاره ای برای  مسئله ی اصلی، به حل مسئله ی استعاره ای به جای مسئله ی اصلی می پردازیم و یک حکم کاذب را به عنوان راه حل ارائه می دهیم. مثلا درباره ی مشکلی که در یک رابطه ی زناشویی پیش آمده است اگر بگوییم «دندان کرم خورده را باید کشید» اقدام به سفسطه ی استعاره محور کرده ایم.

سبز باشید

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*با سلام

من خانمى پنجاه و دو ساله هستم و مدرك تحصيلي ام دكتراى زبان شناسى اجتماعى (social Linguistics ) است. از ساليان گذشته و زمانى كه شما ساكن مشهد بوديد، هميشه از علم شما، حضورى و غير حضورى، بهره برده ام و راهكارهاى شما را بسيار نافع مي دانم. سوالى داشتم:

با اين كه در خانواده اى از جنس روشنفكر مذهبى بزرگ شده ام و هميشه رابطه محكمى با دين داشته ام اما در سال هاى اخير چالش هاى جدى در حوزه عملى وحتى باورهاى مذهبى (وجود و عدم وجود حضرت باريتعالى) پيدا كرده ام. عمدتاً در كتب و سخنرانى هاى دكتر عبدالكريم سروش (بعنوان سرآمد روشنفكران دينى ايرانى) به دنبال جوابى براى شك هايم بوده ام كه متأسفانه چندان راهگشا نبوده است. اين شك و ترديد فشار روانى زيادى بر من وارد مي كند و احساس خوب من از زندگى را تحت تأثير منفى قرار داده است. از شما درخواست كمك مي كنم  و تقاضامندم كه ليستى از  فعاليت ها و كتاب هايى كه مي تواند بمن كمك كنند را عنوان بفرماييد. 

با احترام فراوان 


*با سلام و احترام 

برای ورود به هر بحثی لازم است راجع به فرایند بحث توافق شود. مثلأ اگر قرار است مناظره ای صورت گیرد ابتدا باید توافق شود که زمان مناظره چقدر است، نوبت شروع و اختتام مناظره چگونه تعیین می شود و غیره. اگر هم قرار باشد راجع به یک موضوع فلسفی-روان شناختی مثل ایمان مذهبی تأمّلی صورت گیرد ابتدا باید قرارداد کنیم که آیا قرار است این تأمّل/گفتگو در چارچوب درون دینی صورت گیرد یا چارچوب برون دینی، چرا که بدیهیات این دو چارچوب با هم متفاوت هستند.برای نظم دادن به تاّملات تان پیشنهاد می کنم کتاب «کلام فلسفی» (مجموعه مقالات با ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی ، انتشارات صراط/ 1384) را مطالعه فرمایید. بنده هم در کتاب های #انسان_فلسفه_عرفان (انتشارات بهار سبز) و #نامه_هایی_به_آسمان (انتشارات مرندیز) تأمّلات خودم در این باره را با دیگران در میان گذاشته ام.

سبز باشید

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
#مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت اول

تعریف رابطه ی خارج زناشویی می تواند مورد اختلاف نظر باشد . گروهی رابطه ی جنسی با فردی غیر از همسر را رابطه خارج زناشویی می نامند. اما به نظر نگارنده برای این که رابطه ای را در این مقوله قرار دهیم لزومأ نباید سکس اتفاق بیفتد، بلکه هر رابطه ای با فرد غیر همجنس، خارج از اعضای خانواده که از همسر پنهان شود یک رابطه خارج زناشویی محسوب می شود. در این مقاله  قصد دارم به علل رابطه خارج زناشویی نظری بیندازم.

 مدل زیستی-روانی-اجتماعی-معنوی
Bio – psycho – socio – spiritual

بر اساس این مدل هر نوع رفتار انسانی را باید از ابعاد مختلف بنگریم چرا که انسان موجودی است که هم فرایند های شیمیایی در رفتار اوتاثیر می گذارند، هم نگرش ها (attitudes)، هم تعاملات و روابط بین فردی (inter personal)
و هم روابط فرا فردی (transpersonal).
بنابراین نگرش جامع به انسان، نیاز به طرح مسئله در همه این قالب ها دارد .
  
روابط خارج زناشویی از دیدگاه زیستی (biological):

در بسیاری از موارد رابطه خارج زناشویی هزینه های زیادی را برای فرد ایجاد می کند. "پنهان کاری"، کلافی از دروغ ها را در یک رابطه ایجاد می کند که در دراز مدت اشتغال ذهنی قابل توجهی برای فرد ایجاد می کند . بنابراین می توان رابطه خارج زناشویی را رابطه ای پر هزینه
(high cost)
به شمار آورد. برای فهم این که چرا فرد چنین رابطه ای را انتخاب می کند می توان به موازنه بین نیروی یک تکانه و توان کنترل تکانه فرد نگاه کرد. 

از دیدگاه نوروترانسمیتری تحریک سیستم های نورآدنرژیک و دوپامینرژیک فرد را "برمی انگیزد" در حالی که تحریک سیستم های سروتونرژیک و کولینرژیک ، فرد را "فرو می نشاند".
براین مبنا افراد "صفراوی مزاج" با غلبه سیستم نورآدرنالین و افراد "سودایی مزاج" باغلبه سیستم دوپامین بیشتر امکان دارد تکانشی (impulsive) عمل کنند و هزینه زیادی بابت انتخاب خود بپردازند در حالی که افراد "دمی مزاج" با غلبه سیستم سروتونینی و "بلغمی مزاج" با غلبه سیستم کولینرژیک، تکانه ها را مهار می کنند و برمبنای موازنه ی هزینه – فایده
(cost – benefit) 
تصمیم می گیرند.
  
در سطح عملکرد جنسی طبعا هر چه سطح تستوسترون در مردان و نسبت استروژن به پروژسترون در زنان بیشتر باشد تکانه های جنسی قدرتمند تری ایجاد می شود و مقاومت در برابر آن ها نیاز به سطح بالاتری از کنترل تکانه دارد. لازم به ذکر است که منظور از سطح هورمون، سطح سرمی آن نیست بلکه منظور سطح فعالیت فیزیولوژیک آن است که بر اساس "میزان تحریک رسپتورها" تعریف می گردد. بنابراین با روش های آزمایشگاهی بیوشیمیایی، قابل سنجش نیست بلکه بر اساس صفات ثانویه جنسی قابل اندازه گیری تخمینی است.

روابط خارج زناشویی از دیدگاه روانی(psychological) :

در اینجا وقتی صحبت از مسائل روانی می شود منظور نگارنده، مسائل مرتبط با طرحواره ها و نگرش هاست. در واقع "عینک تفسیری" که از پشت آن به رویداد ها می نگریم، "سطح روانی" نام دارد. گرچه اکثر قریب به اتفاق این عینک های تفسیری (frame)  را نیز ما از دیگران دریافت کرده ایم اما نگارنده بر این اعتقاد است که آن ها از دسته intrapychic  هستند نهinterpersonal. چرا که چنان نهادینه شده اند که حتی اگر از محیط پیرامون پاداش نگیرند و کیفر دریافت کنند باز هم ادامه پیدا می کنند چنان که گویی فرد به گونه ای autonomous این رفتار را ادامه می دهد . 
در ادامه به نمونه هایی از نگرش هایی که باعث رابطه خارج زناشویی می شوند اشاره شده است:

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت دوم

 سندرم شکارچی !   

در نظریه ی بازی های زندگی (لیبیدو در مسیر زندگی – کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک) توضیح داده ام که یکی از مراحل رشدی که انسان به طور طبیعی در دوران نوجوانی آن را طی می کند مرحله "اثبات خود" است. در این مرحله هسته اولویت های زندگی فرد، غلبه بر احساس حقارت (inferiority feeling) است. بنابراین فرد مکررأ وارد "بازی های رقابتی" می شود و اشتغال ذهنی عمده وی برنده بودن بیشتر و بازنده بودن کمتر است. 
گروهی از افراد در این مرحله جا می مانند (libido fixation) بنابراین در سرتاسر زندگی در حال رقابت با دیگران برای "اثبات برتری" خود هستند. 
یکی از شکل های این بازی "سندرم شکارچی" است. در این سندرم فرد با "شکار کردن" زن یا مردی که جذاب، موفق، قدرتمند یا مشهور است احساس برنده بودن پیدا می کند. مردان با شکار زنان متعدد، خود را صاحب حرمسرای بزرگی می بینند و زنان با شکار مردان متعدد به خود اطمینان می دهند که جذاب و زیبا هستند. بنابراین هیچ همسر یا پارتنری نخواهد توانست این افراد را اشباع کند. زیرا این افراد "کلکسیونر" هستند و برای آن ها هیچ شیئی به تنهایی ارضا کننده نیست بلکه فهرست اشیاء موجود در موزه است که برایشان ارضا کننده تلقی می شود . 
از دیدگاه آرکی تایپال مردان "زئوس تایپ" و زنان "آفرودیت تایپ" چنین تمایلاتی دارند. در این زمینه کتاب های "شینودابولن" اطلاعات کاملی فراهم می کنند . کتاب او درباره ی مردان توسط نشر آشیان با نام "نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان" و توسط نشر فرهنگ زندگی با نام " انواع مردان" ترجمه و منتشر شده و کتاب او درباره زنان توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده که متأسفانه عمده مباحث مربوط به "آفرودیت" در آن سانسور شده است.
"اینیاتسیوسیلونه" در کتاب "نان و شراب" راجع به مردی صحبت می کند که با هر زنی معاشقه می کند، بافه ای از موی او را به یادگار می گیرد و بالشی دارد که با انبوهی از بافه های گیسوان زنان، آنرا انباشته و آن را زیر سر می گذارد. این توصیفی زیباست از مردی شکارچی که همچون جنگاوری که از فتوحات خود می گوید، از فتوحات جنسی و عاطفی اش سخن می راند.

عقده مادر مقدس (مادونا کمپلکس)
Madonna complex

عقده مادر مقدس در مورد مردانی به کار رفته است که همسرانشان برایشان حرمتی دارند و این حرمت با رابطه جنسی آلوده می شود. در نتیجه این مردان کار کثیف (سکس) را برای جای دیگر می گذارند و "بکارت دوشیزه مقدس" خود را نمی آلایند.
مادونا کمپلکس طیف وسیعی دارد که در یک سر طیف کسانی قرار می گیرند که با همسرانشان دچار ناتوانی جنسی (impotence)  می شوند، در حالی که در یک رابطه دیگر (که عمدتا با فاحشه ها و کلفت ها – افرادی از سطح اجتماعی بسیار پایین تر- صورت می گیرد) پر اشتها و فعال هستند . " ماریو بارگاس یوسا" در کتاب "گفتگو در کاتدرال" مردان پرو (لیما) را چنین توصیف می کند: " عنین درمقابل همسرشان، سیری ناپذیر در مقابل فاحشه ها". 
در سر دیگر طیف کسانی قرار دارند که با همسر خود سکس دارند ولی این سکس ، سکس متعارف و "محترمانه ای" است و آن ها را از نظر ذهنی ارضا نمی کند. آن ها در سکس تمایل به رفتارهایی دارند که در فرهنگ و عرف خانوادگی شان غیر محترمانه محسوب می شود. مثلا سکس دهانی یا مقعدی یا رفتارهای پارافیلیاک یا ژاژگویی (coprolalia) در حین سکس. در نتیجه فضای زندگی زناشویی، بخش محترمانه ی سکس آن هاست و فضای خارج زناشویی، بخش غیر مودبانه ی آن! 
علیرغم نظر ابداع کنندگان این واژه، معادل مادونا کمپلکس می تواند در زنان نیز وجود داشته باشد. زنانی که با یک "پدر نماد" (father figure)  یا "ابر مرد" ازدواج می کنند ممکن است به خود اجازه ندهند تمام فانتزی های جنسیشان را در رابطه با این "مرد بزرگ" به فعالیت درآورند، در نتیجه تمایل پیدا می کنند در رابطه با مردی معمولأ بسیار جوان تر از خودشان (که در رابطه با او در موضع اقتدار قرار دارند) فانتزی هایشان را محقق کنند. " سندرم زلیخا" یا "سندرم سودابه" نامی است که نگارنده این مقاله برای این زنان انتخاب کرده است. "رومن رولان" نیز در کتاب "جان شیفته" چنین رابطه ای را توصیف کرده است . این نوع رابطه در طبقات بالای اجتماع شایع تر است. شاید شیوع بالای این رابطه ها در اشراف روسیه باعث شده بود که لئوتولستوی بگوید "کسی از مرگ فقرا و زنای اغنیا باخبر نمی شود".

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت سوم

سندرم سوپاپ

رابطه با شریک جنسی یا عاطفی جدید هیجان و برانگیختگی عصبی یا حالتی شبیه نشئه (euphoria) ایجاد می کند . بنابراین همان طور که افراد تحت فشار شرایط پر استرس به الکل، مواد و داروها پناه می برند، ممکن است در چنین شرایطی به "رابطه خارج زناشویی" پناه ببرند. این که فرد کدام الگوی رفتاری را در مواجهه با استرس اتخاذ می کند احتمال دارد بنا به تصادف انتخاب گردد یعنی فرد در حالی که تحت فشار عوامل استرس زا قرار دارد به طور تصادفی با یک نوع دارو یا مواد یا یک رابطه با غیر همجنس مواجه شود و دریابد که "حالش به طور دراماتیک بهتر شده". در این صورت بر اساس اصل رفتاری "پاداش مثبت" (positive reinforcement) تا زمان ادامه شرایط استرس زا از این "درب خروجی" برای کاهش فشار درونی استفاده می کند. در این شرایط رابطه خارج زناشویی به عنوان یک سوپاپ عمل می کند!
برخی دیگر از صاحبنظران اعتقاد دارند تعیین کننده راهکار استرس زدا صرفأ تصادفی و بر اساس "بازخوردمثبت" نمی باشد بلکه هر فرد دارای یک
drug of choice
  است. بنابراین به طور فعال در شرایط استرس شروع به تجربه رفتارها و انتخاب های جدید می کند تا از شرایط پر فشار رهایی یابد و بین انواع بازخورد مثبت، مؤثرترین آن ها را انتخاب می کند. بنابراین بخش زیادی از کسانی که فی المثل تریاک کشیدن را به عنوان راهکار استرس زدا به کار می برند، رابطه با جنس مخالف را هم آزموده اند و از آن طرف اغلب کسانی که رابطه با جنس مخالف را به عنوان روش استرس زدا به کار می برند، تریاک و ترکیبات آن را آزموده اند و نتیجه گیری آن ها از این آزمون ها، انتخاب یک روش برای رهایی از استرس است.
در واقع این بیت بیان روشنی از حال این افراد است : 

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

"جورج الیوت" در رمان "میدل مارچ" نمونه هایی از این ماجرا ها را ذکر می کند: در شرایط پر استرس عاطفی "دکتر لایدگیت" به "قمار بازی" پناه می برد، اما "دورتا" به ارتباط با "لادیزلا" خاله زاده جوان و عاشق پیشه همسرش "کازوبون" آرام می جوید .
لازم به ذکر است که؛ گرچه شکل گیری این رفتارها در شرایط پر استرس واقع می گردد، رفع شرایط استرس زا "لزوما" منجر به "ترک اعتیاد" نمی گردد. 
در درسنامه جامع روانپزشکی کاپلان و سادوک 1995 ذکر شده بود که اغلب سربازان امریکایی که در شرایط پر استرس جنگ ویتنام دچار وابستگی به هروئین شده بودند پس از پایان جنگ و بازگشت به خانه "خود به خود" هروئین را کنار گذاشتند. این کتاب عنوان "spontaneous remission"  را برای این رویداد به کار می برد. با این حال بخشی نیز از وابسته شدگان با وجود پایان جنگ و بازگشت به خانه های امنشان وابسته به هروئین باقی ماندند . 
گویی در بخشی افراد که از نظر ژنی مستعد اعتیاد هستند (addiction prone)  مدار جدیدی در مغز شکل می گیرد که مستقل از استرس زدایی
(stress release)
از طریق مکانیسم شرطی شدگی (conditioning) در شرایط معمول هم روش استرس زدا ایجاد آرامش و لذت می نماید . 
مولانا این مکانیزم گریز از شرایط پرفشار را در این ابیات این گونه بیان کرده است:

می گریزند از خودی در بیخودی  
یا به خمری یا به زمر ای مهتدی
تا دمی از هوشیاری وارهند    
ننگ خمر و زمر بر خود می نهند

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com

 
#مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت چهارم

رابطه خارج زناشویی از دیدگاه اجتماعی (sociological):

در این جا مسائلی را اجتماعی می نامیم که جنبه "بین فردی" (inter personal)  داشته باشند. یعنی به عنوان بخشی از رابطه بین فردی معنا پیدا کنند. مسائلی اجتماعی تلقی می شوند که تداوم رابطه با یک فرد یا گروه خاص باعث تداوم آنها شود.
گروهی از صاحبنظران به چنین مسائلی "هم وابستگی" (codependent)  می گویند. در "هم وابستگی" یا "وابستگی متقابل" یک "سناریوی جمعی" روی صحنه می آید که غیبت هر یک از هنرپیشه های این نمایش سناریو را "گنگ" می کند و از کار می اندازد. 
#اریک_برن در کتاب "بازی ها" نمونه های متعددی از این سناریو ها را ذکر کرده است.

بازی انتقام

یکی از دلایل رابطه خارج زناشویی، انتقام گرفتن از همسر است. شکل ساده این بازی این است که فرد به این نتیجه می رسد که همسرش به او خیانت کرده یا می کند، در نتیجه برای تخلیه خشم خود او نیز وارد یک رابطه خارج زناشویی می گردد. او در این بازی به دنبال ارضاء جنسی یا دریافت نوازش عاطفی نیست بلکه آن چه به او "حال خوشی" می دهد این است که "قربانی بی دفاع" نیست و می تواند "مقابله به مثل" کند. در واقع فرد با برقراری رابطه خارج زناشویی از احساس حقارت خارج می شود. 
"کایل آنستوت" در رمان "مندینگو" نمونه ای از این سناریو را ذکر می کند:
"بلانش" همسر جوان ارباب مزرعه (هاموندماکسول) وقتی می بیند همسرش با دخترکان سیاه پوست (بردگان مزرعه) می خوابد، تصمیم به انتقام می گیرد و به این منظور "مندیگو"، زمخت ترین برده سیاه مزرعه را وادار به رابطه جنسی می کند. "مندیگو" به سیاهان دیگر می گوید: "در عمق چشمانش می بینم که از من متنفر است، او از سکس لذت نمی برد بلکه از انتقام لذت می برد." 
اما همیشه این مقابله به مثل در مقابل یک رابطه خارج زناشویی همسر نمی باشد، بلکه می تواند انتقامی بابت وجه دیگری از رابطه با همسر باشد. همسری خودشیفته و تحقیر کننده که سال ها بذر خشم و کینه را در ذهن همسرش می کارد باید انتظار این را داشته باشد که روزی شاهد "میوه انتقام" باشد. این میوه، شکل های متنوعی می تواند داشته باشد و رابطه خارج زناشویی یکی از این اشکال است.
لازم به ذکر است که همیشه ثبات زندگی زناشویی (marital stability) نشان دهنده رضایت زناشویی نیست. بسیاری از ازدواج ها هیچ گاه منجر به طلاق قانونی نمی گردد، در حالی که رضایت زناشویی (marital satisfaction) در آن بسیار پایین است و به قول صاحبنظران "طلاق عاطفی" صورت گرفته است. علت این که ازدواج علیرغم طلاق عاطفی ادامه می یابد، نگرانی های یکی یا هر دو زوج راجع به آینده روانی –اجتماعی فرزندان، نگرانی راجع به فشارهای اجتماعی طلاق (تابوی طلاق بخصوص برای زنان)، نگرانی راجع به استقلال مالی زن، ناتوانی در پرداخت مهریه توسط مرد و....است. 
در واقع انگیزه ادامه زندگی زناشویی، لذت از ادامه رابطه (positive reinforcement)  نیست بلکه ترس از مشکلات طلاق (negative reinforcement) است و در چنین ازدواجی که هیچ امیدی به ارضای نیازهای عاطفی در آن نیست، یکی یا هر دو زوج دچار احساس ناکامی و "درماندگی آموخته شده"
(learned helplessness) 
می گردند که به صورت ملغمه ای از خشم وافسردگی خود را نشان می دهد. این خشم سرکوب شده تحت تأثیر یک "تلنگر" با یک رفتار تکانشی (impulsive) بیرون می ریزد و انتخاب رابطه پنهانی و ممنوعه می تواند شکلی از این رفتار تکانشی باشد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com