#مقاله
#انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج
مردی که روبه رویم نشسته بود از شدت مصرف هروئین بارها به دار و درخت خورده بود و پیشانی اش زخم های متعددی داشت. از بس که کبریت را در حالت از خود بی خودی زیر زرورق نگه داشته بود انگشتانش سوخته بودند و در میانه گفتگو بارها به چرت نشئه فرو می رفت و وقتی سر برمی داشت می گفت: "گوشم با شماست آقای دکتر!"
با همه این تفاصیل به طور مکرر تأکید می کرد که "من معتاد نیستم دکتر، من گاهی تفریحی با دوستانم مصرف می کنم، این خانم زیادی حساس است!"
به خانم "زیادی حساس" که همراه این "بیمار" آمده بود گفتم: "شما چه نسبتی با ایشان دارید؟"، خانم پاسخ داد که قرار است وقتی که این آقا درمان شد نامزد شوند! همه دوستان و بستگان این خانم او را از این رابطه بر حذر داشته بودند ولی این خانم اصرار داشت که "خوش بین" است و به نیمه پر لیوان نگاه می کند بنابراین امید دارد که این جناب پس از ترک کردن می تواند همسفر او در یک زندگی سالم باشد!
یک بار به مراجعی شبیه این خانم گفته بودم اگر زیر درخت کاج نشسته باشی و منتظر فرو افتادن گلابی باشی خوش بین نیستی ساده لوح هستی!
اگر با نگاه کردن به شکوفه های درخت گلابی بتوانی طعم گلابی رسیده شیرین آبدار را در ذهن مجسم کنی خوش بین هستی، اما اگر تصور می کنی با نشستن زیر درخت کاج، قرار است گلابی روی سرت بیفتد خیال باف و خودفریب هستی!
نظر این خانم این بود که آدم های زیادی از گودال اعتیاد به مواد مخدر بیرون آمده اند، بنابراین او نامزد آینده اش را کاجی نمی دید که قرار است گلابی شود، بنابراین از این نظر حق با این خانم بود من دچار "سفسطه استعاره" (metaphor fallacy) شده بودم، به قول "ژان پل سارتر" فیلسوف فرانسوی: " انسان هست آنچه که نیست و نیست آنچه که هست!" و به قول "جبران خلیل جبران" نقاش و نویسنده لبنانی : " اگر از گذشته یک قدیس و آینده یک جانی خبر داشتی خود را نه فروتر از آن و نه بهتر از این می دانستی!" هر دو راست می گویند، انسان یک "بالقوه" است که گاهی 180 درجه تغییر مسیر می دهد: شمربن ذی الجوشن شهید زنده جنگ صفین است و حربن یزید ریاحی سردار سپاه عبیدالله بن زیاد، اما حر اولین کسی است که در کربلا در رکاب حسین بن علی جان می بازد و شمر آن کسی است که حسین بن علی را سر می برد!
از این نمونه ها در افسانه و تاریخ و زندگی روزانه کم ندیده ایم اما ما بر اساس "قاعده ها" مهره می چینیم، نه بر اساس استثناها! بنا کردن زندگی زناشویی با فردی که اختلال شخصیت و اعتیاد و انکار در او محرز است با این فرض که او بهبود می یابد و بازگشت نمی کند و فردی مسئول و متعهد خواهد شد سرمایه گذاری بر اساس استثنائات است نه قواعد!
استدلال این خانم و کسانی شبیه ایشان این است که آن ها با فداکاری و ایثار و عشق "احتمال آماری" این "معجزه" را بالا می برند. از نظر آن ها عشق کیمیایی است که می تواند مس را طلا کند:
از محبت خارها گل می شود
از محبت سرکه ها مل می شود
اما تجربه من در نزدیک به بیست سال رواندرمانگری این بوده که بیشتر بیمارانی که از اعتیاد رهایی می یابند کسانی هستند که اختلال شخصیت شدیدی ندارند و حتی آن هنگام که دچار اعتیاد هستند تلاش می کنند به تعهدات و مسئولیت هایشان پایبند بمانند، کسانی که با انکار و دلیل تراشی خود و دیگران را فریب نمی دهند. بر خلاف تصور این خانم عشق و فداکاری یک نامزد یا همسر عامل اصلی و تعیین کننده در بهبودی یک معتاد نبوده است!
من سال ها در انواع مراکز درمانی از کلینیک های دولتی و رایگان گرفته تا کلینیک های خصوصی، از بیمارستان روانپزشکی گرفته تا بهکده ها (Therapeutic Community) با بیماران دچار اعتیاد کار کرده ام و مطمئن هستم که جمع بندی من دچار سوگیری در غربال مراجعان (Selection Bias) نیست. راستی موضوع اصلی این یادداشت قرار نبود "اعتیاد" باشد، قرار بود " انتظار کشیدن زیر درخت کاج" باشد! "اعتیاد" فقط یک مثال بود، بقیه مثال ها را شما پیدا کنید، ما دسته جمعی زیر درخت کاج نشسته ایم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
drsargolzaei.com
telegram.me/drsargolzaei
#انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج
مردی که روبه رویم نشسته بود از شدت مصرف هروئین بارها به دار و درخت خورده بود و پیشانی اش زخم های متعددی داشت. از بس که کبریت را در حالت از خود بی خودی زیر زرورق نگه داشته بود انگشتانش سوخته بودند و در میانه گفتگو بارها به چرت نشئه فرو می رفت و وقتی سر برمی داشت می گفت: "گوشم با شماست آقای دکتر!"
با همه این تفاصیل به طور مکرر تأکید می کرد که "من معتاد نیستم دکتر، من گاهی تفریحی با دوستانم مصرف می کنم، این خانم زیادی حساس است!"
به خانم "زیادی حساس" که همراه این "بیمار" آمده بود گفتم: "شما چه نسبتی با ایشان دارید؟"، خانم پاسخ داد که قرار است وقتی که این آقا درمان شد نامزد شوند! همه دوستان و بستگان این خانم او را از این رابطه بر حذر داشته بودند ولی این خانم اصرار داشت که "خوش بین" است و به نیمه پر لیوان نگاه می کند بنابراین امید دارد که این جناب پس از ترک کردن می تواند همسفر او در یک زندگی سالم باشد!
یک بار به مراجعی شبیه این خانم گفته بودم اگر زیر درخت کاج نشسته باشی و منتظر فرو افتادن گلابی باشی خوش بین نیستی ساده لوح هستی!
اگر با نگاه کردن به شکوفه های درخت گلابی بتوانی طعم گلابی رسیده شیرین آبدار را در ذهن مجسم کنی خوش بین هستی، اما اگر تصور می کنی با نشستن زیر درخت کاج، قرار است گلابی روی سرت بیفتد خیال باف و خودفریب هستی!
نظر این خانم این بود که آدم های زیادی از گودال اعتیاد به مواد مخدر بیرون آمده اند، بنابراین او نامزد آینده اش را کاجی نمی دید که قرار است گلابی شود، بنابراین از این نظر حق با این خانم بود من دچار "سفسطه استعاره" (metaphor fallacy) شده بودم، به قول "ژان پل سارتر" فیلسوف فرانسوی: " انسان هست آنچه که نیست و نیست آنچه که هست!" و به قول "جبران خلیل جبران" نقاش و نویسنده لبنانی : " اگر از گذشته یک قدیس و آینده یک جانی خبر داشتی خود را نه فروتر از آن و نه بهتر از این می دانستی!" هر دو راست می گویند، انسان یک "بالقوه" است که گاهی 180 درجه تغییر مسیر می دهد: شمربن ذی الجوشن شهید زنده جنگ صفین است و حربن یزید ریاحی سردار سپاه عبیدالله بن زیاد، اما حر اولین کسی است که در کربلا در رکاب حسین بن علی جان می بازد و شمر آن کسی است که حسین بن علی را سر می برد!
از این نمونه ها در افسانه و تاریخ و زندگی روزانه کم ندیده ایم اما ما بر اساس "قاعده ها" مهره می چینیم، نه بر اساس استثناها! بنا کردن زندگی زناشویی با فردی که اختلال شخصیت و اعتیاد و انکار در او محرز است با این فرض که او بهبود می یابد و بازگشت نمی کند و فردی مسئول و متعهد خواهد شد سرمایه گذاری بر اساس استثنائات است نه قواعد!
استدلال این خانم و کسانی شبیه ایشان این است که آن ها با فداکاری و ایثار و عشق "احتمال آماری" این "معجزه" را بالا می برند. از نظر آن ها عشق کیمیایی است که می تواند مس را طلا کند:
از محبت خارها گل می شود
از محبت سرکه ها مل می شود
اما تجربه من در نزدیک به بیست سال رواندرمانگری این بوده که بیشتر بیمارانی که از اعتیاد رهایی می یابند کسانی هستند که اختلال شخصیت شدیدی ندارند و حتی آن هنگام که دچار اعتیاد هستند تلاش می کنند به تعهدات و مسئولیت هایشان پایبند بمانند، کسانی که با انکار و دلیل تراشی خود و دیگران را فریب نمی دهند. بر خلاف تصور این خانم عشق و فداکاری یک نامزد یا همسر عامل اصلی و تعیین کننده در بهبودی یک معتاد نبوده است!
من سال ها در انواع مراکز درمانی از کلینیک های دولتی و رایگان گرفته تا کلینیک های خصوصی، از بیمارستان روانپزشکی گرفته تا بهکده ها (Therapeutic Community) با بیماران دچار اعتیاد کار کرده ام و مطمئن هستم که جمع بندی من دچار سوگیری در غربال مراجعان (Selection Bias) نیست. راستی موضوع اصلی این یادداشت قرار نبود "اعتیاد" باشد، قرار بود " انتظار کشیدن زیر درخت کاج" باشد! "اعتیاد" فقط یک مثال بود، بقیه مثال ها را شما پیدا کنید، ما دسته جمعی زیر درخت کاج نشسته ایم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
drsargolzaei.com
telegram.me/drsargolzaei
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#پرسش_و_پاسخ
*با سلام و آرزوی سلامتی
در کانال تلگرام و در ذیل مقاله ای با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به مفهومی به نام "سفسطه استعاره" (metaphor fallacy) اشاره فرمودید، لطفأ و در صورت صلاحدید، توضیحات بیشتری پیرامون این مفهوم ارائه نموده یا بنده را به منابع بیرونی رهنمون کنید.
سپاسگزارم
*با سلام و احترام
1- #سفسطه یا مغالطه استدلالی است که ظاهراً منطقی ست ولی با دقت در اجزای آن برون رفت از جریان استدلال منطقی هویدا می شود. این «برون رفت» از جریان استدلال منطقی می تواند عامدانه (فریبکارانه) یا غیر عمدی (سهل انگارانه) باشد.
2- #استعاره اتّخاذ یک متناظر عینی (ملموس) برای یک مفهوم انتزاعی (ذهنی) است. مثلاً هنگامی که گفته می شود «الله نور السموات و الارض» برای یک مفهوم انتزاعی-فلسفی (الوهیت) یک متناظر عینی بصری (نور) قرارداد می شود.
3- #سفسطه_استعاره یعنی در استدلال با قرار دادن یک متناظر استعاره ای برای مسئله ی اصلی، به حل مسئله ی استعاره ای به جای مسئله ی اصلی می پردازیم و یک حکم کاذب را به عنوان راه حل ارائه می دهیم. مثلا درباره ی مشکلی که در یک رابطه ی زناشویی پیش آمده است اگر بگوییم «دندان کرم خورده را باید کشید» اقدام به سفسطه ی استعاره محور کرده ایم.
سبز باشید
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
*با سلام و آرزوی سلامتی
در کانال تلگرام و در ذیل مقاله ای با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به مفهومی به نام "سفسطه استعاره" (metaphor fallacy) اشاره فرمودید، لطفأ و در صورت صلاحدید، توضیحات بیشتری پیرامون این مفهوم ارائه نموده یا بنده را به منابع بیرونی رهنمون کنید.
سپاسگزارم
*با سلام و احترام
1- #سفسطه یا مغالطه استدلالی است که ظاهراً منطقی ست ولی با دقت در اجزای آن برون رفت از جریان استدلال منطقی هویدا می شود. این «برون رفت» از جریان استدلال منطقی می تواند عامدانه (فریبکارانه) یا غیر عمدی (سهل انگارانه) باشد.
2- #استعاره اتّخاذ یک متناظر عینی (ملموس) برای یک مفهوم انتزاعی (ذهنی) است. مثلاً هنگامی که گفته می شود «الله نور السموات و الارض» برای یک مفهوم انتزاعی-فلسفی (الوهیت) یک متناظر عینی بصری (نور) قرارداد می شود.
3- #سفسطه_استعاره یعنی در استدلال با قرار دادن یک متناظر استعاره ای برای مسئله ی اصلی، به حل مسئله ی استعاره ای به جای مسئله ی اصلی می پردازیم و یک حکم کاذب را به عنوان راه حل ارائه می دهیم. مثلا درباره ی مشکلی که در یک رابطه ی زناشویی پیش آمده است اگر بگوییم «دندان کرم خورده را باید کشید» اقدام به سفسطه ی استعاره محور کرده ایم.
سبز باشید
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*جناب #دکترسرگلزایی گرامی
سلام و عرض ادب
خواهشمندم این موردی که براتون میگم رو بشکل کیس نگاه نکنید و قصد گرفتن کمک روانشناسی بصورت رایگان رو هم ندارم، (جسارتم رو ببخشید چون می دونم خیلی ها این رفتار رو دارند) چون مرتب با روانشناس و روانپزشک در تماسم. این مسأله برای من یک سؤال فلسفی در مورد فلسفه وجود خودم و دخترم شده و کسیو نمی شناسم که بتونه جواب منو بده. برای همین با توجه به شناختی که از شما دارم گفتم وقت شما رو بگیرم شاید به جواب سؤالم برسم.
و اما مورد من: سال ها قبل با داشتن همسر و یک فرزند و زندگی متعادل صرفا برای این که یک بچه رو از بدبختی نجات بدم اونو به فرزندی گرفتم. مادرش پنهان از خانواده اش صیغه شده بود و حاملگی براش خطر جانی و آبرویی داشت برنامه اش این بود که اگه کسی بچه رو برنداره بگذارش سر راه. من هم تحمل نکردم و بعد از صحبت های فراوان با همسرم راضیش کردم که بخاطر انسانیت این کار رو بکنیم. بچه بسیار بدقلق و عصبی بود و حداقل بیست ساعت در روز گریه می کرد و جیغ می کشید. از چهار سالگیش مرتب در حال مراجعه به روانپزشک و دارو درمانی و ... بودم حداقل شش بار مهدشو عوض کردم. مدرسش رو هر سال و حتا تا سه بار در سال عوض کردم. یک سال هم که کلا عذرشو خواستن و خونه موند. حال در ۱۷ سالگی تشخیص اختلال مرزی براش دادن که درست هم بنظر میاد. ولی غیر از مسایل مبتلابه این اختلال به معنی واقعی کلمه (با عرض معذرت) بیشعوره. بارها به همه ما فحاشی کرده. وسط خیابون توی مهمونی و هر کار که فکرشو بکنین از دستش میاد.
خوب الغرض
سه بار تا بحال تا نزدیک خودکشی رفتم چون تحملم تمام شده بود. ما یک خانواده اهل فرهنگ هستیم چنین رفتارهایی خارج از چارچوب های عادی ماست فکر می کنم که همه این ها بخاطر منه. شوهرم برای خودش کسیه و مرد بسیار با وقاریه. تحمل این که وایستم و ببینم یک نفر این جوری در جمع بهش فحاشی می کنه برام غیر ممکنه.
و اما سوالم
چرا کائنات جواب نیت خیر من و سال ها بی دریغ مادری کردنم رو این جوری داده؟ شما معنایی در این موضوع می بینید؟ فکر می کنید پشت این قضیه هدفی وجود داره؟ یا فقط رفتار من اشتباه بوده و دارم تاوان اشتباهمو پس می دم؟
*با سلام و احترام، از اعتمادی که به من دارید سپاسگزارم
اوَل- با شرح حالی که از مادر این نوجوان دادید احتمالاً مادرشان هم دچار اختلال شخصیت بوده اند و این اختلال به صورت ژنتیک به این دختر خانم به ارث رسیده است. بنابراین خشونت، تکانشگری و بی ثباتی علائم بیماری ایشان هستند نه بی شعوری، و امیدوارم با تجویز دارو ی مناسب و اقدامات درمانی از جمله درمان رفتاری تحلیلی DBT شدت علائم ایشان کاهش یابد.
دوَم - من چنین رویدادهایی را ناشی از پاسخ کائنات هوشمند به انتخاب های انسان نمی بینم، به عقیده ی من شما محاسبه ی دقیقی نداشته اید، هم مشکلات فرزندپذیری را کوچک تر از واقع دیده اید هم توان خودتان را بیشتر از واقع دیده اید، شاید همین نگاه معنوی-روحانی شما به جهان موجب این بوده که گمان کنید اگر نیَت خیر داشته باشید نیروهای فرا انسانی به مدد شما می آیند. متأسفانه طرحواره هایی نظیر "تو نیکی می کن و در دجله انداز - که ایزد در بیابانت دهد باز" باعث می شوند که ما امر واقع را با دقت نسنجیم و تفکری آکنده از امید و آرزومندی را جایگزین تفکر نقاد کنیم و دچار چنین مشکلاتی شویم. قبلا در یادداشتی با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به تفکر آرزومندانه پرداخته ام.
شرایط دشوارتان را درک می کنم و برایتان بردباری و تدبیر آرزو می کنم. افزایش سن شدت علائم شخصیت های مرزی را کم می کند.
@drsargolzaei
*جناب #دکترسرگلزایی گرامی
سلام و عرض ادب
خواهشمندم این موردی که براتون میگم رو بشکل کیس نگاه نکنید و قصد گرفتن کمک روانشناسی بصورت رایگان رو هم ندارم، (جسارتم رو ببخشید چون می دونم خیلی ها این رفتار رو دارند) چون مرتب با روانشناس و روانپزشک در تماسم. این مسأله برای من یک سؤال فلسفی در مورد فلسفه وجود خودم و دخترم شده و کسیو نمی شناسم که بتونه جواب منو بده. برای همین با توجه به شناختی که از شما دارم گفتم وقت شما رو بگیرم شاید به جواب سؤالم برسم.
و اما مورد من: سال ها قبل با داشتن همسر و یک فرزند و زندگی متعادل صرفا برای این که یک بچه رو از بدبختی نجات بدم اونو به فرزندی گرفتم. مادرش پنهان از خانواده اش صیغه شده بود و حاملگی براش خطر جانی و آبرویی داشت برنامه اش این بود که اگه کسی بچه رو برنداره بگذارش سر راه. من هم تحمل نکردم و بعد از صحبت های فراوان با همسرم راضیش کردم که بخاطر انسانیت این کار رو بکنیم. بچه بسیار بدقلق و عصبی بود و حداقل بیست ساعت در روز گریه می کرد و جیغ می کشید. از چهار سالگیش مرتب در حال مراجعه به روانپزشک و دارو درمانی و ... بودم حداقل شش بار مهدشو عوض کردم. مدرسش رو هر سال و حتا تا سه بار در سال عوض کردم. یک سال هم که کلا عذرشو خواستن و خونه موند. حال در ۱۷ سالگی تشخیص اختلال مرزی براش دادن که درست هم بنظر میاد. ولی غیر از مسایل مبتلابه این اختلال به معنی واقعی کلمه (با عرض معذرت) بیشعوره. بارها به همه ما فحاشی کرده. وسط خیابون توی مهمونی و هر کار که فکرشو بکنین از دستش میاد.
خوب الغرض
سه بار تا بحال تا نزدیک خودکشی رفتم چون تحملم تمام شده بود. ما یک خانواده اهل فرهنگ هستیم چنین رفتارهایی خارج از چارچوب های عادی ماست فکر می کنم که همه این ها بخاطر منه. شوهرم برای خودش کسیه و مرد بسیار با وقاریه. تحمل این که وایستم و ببینم یک نفر این جوری در جمع بهش فحاشی می کنه برام غیر ممکنه.
و اما سوالم
چرا کائنات جواب نیت خیر من و سال ها بی دریغ مادری کردنم رو این جوری داده؟ شما معنایی در این موضوع می بینید؟ فکر می کنید پشت این قضیه هدفی وجود داره؟ یا فقط رفتار من اشتباه بوده و دارم تاوان اشتباهمو پس می دم؟
*با سلام و احترام، از اعتمادی که به من دارید سپاسگزارم
اوَل- با شرح حالی که از مادر این نوجوان دادید احتمالاً مادرشان هم دچار اختلال شخصیت بوده اند و این اختلال به صورت ژنتیک به این دختر خانم به ارث رسیده است. بنابراین خشونت، تکانشگری و بی ثباتی علائم بیماری ایشان هستند نه بی شعوری، و امیدوارم با تجویز دارو ی مناسب و اقدامات درمانی از جمله درمان رفتاری تحلیلی DBT شدت علائم ایشان کاهش یابد.
دوَم - من چنین رویدادهایی را ناشی از پاسخ کائنات هوشمند به انتخاب های انسان نمی بینم، به عقیده ی من شما محاسبه ی دقیقی نداشته اید، هم مشکلات فرزندپذیری را کوچک تر از واقع دیده اید هم توان خودتان را بیشتر از واقع دیده اید، شاید همین نگاه معنوی-روحانی شما به جهان موجب این بوده که گمان کنید اگر نیَت خیر داشته باشید نیروهای فرا انسانی به مدد شما می آیند. متأسفانه طرحواره هایی نظیر "تو نیکی می کن و در دجله انداز - که ایزد در بیابانت دهد باز" باعث می شوند که ما امر واقع را با دقت نسنجیم و تفکری آکنده از امید و آرزومندی را جایگزین تفکر نقاد کنیم و دچار چنین مشکلاتی شویم. قبلا در یادداشتی با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به تفکر آرزومندانه پرداخته ام.
شرایط دشوارتان را درک می کنم و برایتان بردباری و تدبیر آرزو می کنم. افزایش سن شدت علائم شخصیت های مرزی را کم می کند.
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
#مقاله
#انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج
مردی که روبه رویم نشسته بود از شدت مصرف هروئین بارها به دار و درخت خورده بود و پیشانی اش زخم های متعددی داشت. از بس که کبریت را در حالت از خود بی خودی زیر زرورق نگه داشته بود انگشتانش سوخته بودند و در میانه گفتگو بارها به چرت نشئه فرو می رفت و وقتی سر برمی داشت می گفت: "گوشم با شماست آقای دکتر!"
با همه این تفاصیل به طور مکرر تأکید می کرد که "من معتاد نیستم دکتر، من گاهی تفریحی با دوستانم مصرف می کنم، این خانم زیادی حساس است!"
به خانم "زیادی حساس" که همراه این "بیمار" آمده بود گفتم: "شما چه نسبتی با ایشان دارید؟"، خانم پاسخ داد که قرار است وقتی که این آقا درمان شد نامزد شوند! همه دوستان و بستگان این خانم او را از این رابطه بر حذر داشته بودند ولی این خانم اصرار داشت که "خوش بین" است و به نیمه پر لیوان نگاه می کند بنابراین امید دارد که این جناب پس از ترک کردن می تواند همسفر او در یک زندگی سالم باشد!
یک بار به مراجعی شبیه این خانم گفته بودم اگر زیر درخت کاج نشسته باشی و منتظر فرو افتادن گلابی باشی خوش بین نیستی ساده لوح هستی!
اگر با نگاه کردن به شکوفه های درخت گلابی بتوانی طعم گلابی رسیده شیرین آبدار را در ذهن مجسم کنی خوش بین هستی، اما اگر تصور می کنی با نشستن زیر درخت کاج، قرار است گلابی روی سرت بیفتد خیال باف و خودفریب هستی!
نظر این خانم این بود که آدم های زیادی از گودال اعتیاد به مواد مخدر بیرون آمده اند، بنابراین او نامزد آینده اش را کاجی نمی دید که قرار است گلابی شود، بنابراین از این نظر حق با این خانم بود من دچار "سفسطه استعاره" (metaphor fallacy) شده بودم، به قول "ژان پل سارتر" فیلسوف فرانسوی: " انسان هست آنچه که نیست و نیست آنچه که هست!" و به قول "جبران خلیل جبران" نقاش و نویسنده لبنانی : " اگر از گذشته یک قدیس و آینده یک جانی خبر داشتی خود را نه فروتر از آن و نه بهتر از این می دانستی!" هر دو راست می گویند، انسان یک "بالقوه" است که گاهی 180 درجه تغییر مسیر می دهد: شمربن ذی الجوشن شهید زنده جنگ صفین است و حربن یزید ریاحی سردار سپاه عبیدالله بن زیاد، اما حر اولین کسی است که در کربلا در رکاب حسین بن علی جان می بازد و شمر آن کسی است که حسین بن علی را سر می برد!
از این نمونه ها در افسانه و تاریخ و زندگی روزانه کم ندیده ایم اما ما بر اساس "قاعده ها" مهره می چینیم، نه بر اساس استثناها! بنا کردن زندگی زناشویی با فردی که اختلال شخصیت و اعتیاد و انکار در او محرز است با این فرض که او بهبود می یابد و بازگشت نمی کند و فردی مسئول و متعهد خواهد شد سرمایه گذاری بر اساس استثنائات است نه قواعد!
استدلال این خانم و کسانی شبیه ایشان این است که آن ها با فداکاری و ایثار و عشق "احتمال آماری" این "معجزه" را بالا می برند. از نظر آن ها عشق کیمیایی است که می تواند مس را طلا کند:
از محبت خارها گل می شود
از محبت سرکه ها مل می شود
اما تجربه من در نزدیک به بیست سال رواندرمانگری این بوده که بیشتر بیمارانی که از اعتیاد رهایی می یابند کسانی هستند که اختلال شخصیت شدیدی ندارند و حتی آن هنگام که دچار اعتیاد هستند تلاش می کنند به تعهدات و مسئولیت هایشان پایبند بمانند، کسانی که با انکار و دلیل تراشی خود و دیگران را فریب نمی دهند. بر خلاف تصور این خانم عشق و فداکاری یک نامزد یا همسر عامل اصلی و تعیین کننده در بهبودی یک معتاد نبوده است!
من سال ها در انواع مراکز درمانی از کلینیک های دولتی و رایگان گرفته تا کلینیک های خصوصی، از بیمارستان روانپزشکی گرفته تا بهکده ها (Therapeutic Community) با بیماران دچار اعتیاد کار کرده ام و مطمئن هستم که جمع بندی من دچار سوگیری در غربال مراجعان (Selection Bias) نیست. راستی موضوع اصلی این یادداشت قرار نبود "اعتیاد" باشد، قرار بود " انتظار کشیدن زیر درخت کاج" باشد! "اعتیاد" فقط یک مثال بود، بقیه مثال ها را شما پیدا کنید، ما دسته جمعی زیر درخت کاج نشسته ایم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
drsargolzaei.com
telegram.me/drsargolzaei
#انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج
مردی که روبه رویم نشسته بود از شدت مصرف هروئین بارها به دار و درخت خورده بود و پیشانی اش زخم های متعددی داشت. از بس که کبریت را در حالت از خود بی خودی زیر زرورق نگه داشته بود انگشتانش سوخته بودند و در میانه گفتگو بارها به چرت نشئه فرو می رفت و وقتی سر برمی داشت می گفت: "گوشم با شماست آقای دکتر!"
با همه این تفاصیل به طور مکرر تأکید می کرد که "من معتاد نیستم دکتر، من گاهی تفریحی با دوستانم مصرف می کنم، این خانم زیادی حساس است!"
به خانم "زیادی حساس" که همراه این "بیمار" آمده بود گفتم: "شما چه نسبتی با ایشان دارید؟"، خانم پاسخ داد که قرار است وقتی که این آقا درمان شد نامزد شوند! همه دوستان و بستگان این خانم او را از این رابطه بر حذر داشته بودند ولی این خانم اصرار داشت که "خوش بین" است و به نیمه پر لیوان نگاه می کند بنابراین امید دارد که این جناب پس از ترک کردن می تواند همسفر او در یک زندگی سالم باشد!
یک بار به مراجعی شبیه این خانم گفته بودم اگر زیر درخت کاج نشسته باشی و منتظر فرو افتادن گلابی باشی خوش بین نیستی ساده لوح هستی!
اگر با نگاه کردن به شکوفه های درخت گلابی بتوانی طعم گلابی رسیده شیرین آبدار را در ذهن مجسم کنی خوش بین هستی، اما اگر تصور می کنی با نشستن زیر درخت کاج، قرار است گلابی روی سرت بیفتد خیال باف و خودفریب هستی!
نظر این خانم این بود که آدم های زیادی از گودال اعتیاد به مواد مخدر بیرون آمده اند، بنابراین او نامزد آینده اش را کاجی نمی دید که قرار است گلابی شود، بنابراین از این نظر حق با این خانم بود من دچار "سفسطه استعاره" (metaphor fallacy) شده بودم، به قول "ژان پل سارتر" فیلسوف فرانسوی: " انسان هست آنچه که نیست و نیست آنچه که هست!" و به قول "جبران خلیل جبران" نقاش و نویسنده لبنانی : " اگر از گذشته یک قدیس و آینده یک جانی خبر داشتی خود را نه فروتر از آن و نه بهتر از این می دانستی!" هر دو راست می گویند، انسان یک "بالقوه" است که گاهی 180 درجه تغییر مسیر می دهد: شمربن ذی الجوشن شهید زنده جنگ صفین است و حربن یزید ریاحی سردار سپاه عبیدالله بن زیاد، اما حر اولین کسی است که در کربلا در رکاب حسین بن علی جان می بازد و شمر آن کسی است که حسین بن علی را سر می برد!
از این نمونه ها در افسانه و تاریخ و زندگی روزانه کم ندیده ایم اما ما بر اساس "قاعده ها" مهره می چینیم، نه بر اساس استثناها! بنا کردن زندگی زناشویی با فردی که اختلال شخصیت و اعتیاد و انکار در او محرز است با این فرض که او بهبود می یابد و بازگشت نمی کند و فردی مسئول و متعهد خواهد شد سرمایه گذاری بر اساس استثنائات است نه قواعد!
استدلال این خانم و کسانی شبیه ایشان این است که آن ها با فداکاری و ایثار و عشق "احتمال آماری" این "معجزه" را بالا می برند. از نظر آن ها عشق کیمیایی است که می تواند مس را طلا کند:
از محبت خارها گل می شود
از محبت سرکه ها مل می شود
اما تجربه من در نزدیک به بیست سال رواندرمانگری این بوده که بیشتر بیمارانی که از اعتیاد رهایی می یابند کسانی هستند که اختلال شخصیت شدیدی ندارند و حتی آن هنگام که دچار اعتیاد هستند تلاش می کنند به تعهدات و مسئولیت هایشان پایبند بمانند، کسانی که با انکار و دلیل تراشی خود و دیگران را فریب نمی دهند. بر خلاف تصور این خانم عشق و فداکاری یک نامزد یا همسر عامل اصلی و تعیین کننده در بهبودی یک معتاد نبوده است!
من سال ها در انواع مراکز درمانی از کلینیک های دولتی و رایگان گرفته تا کلینیک های خصوصی، از بیمارستان روانپزشکی گرفته تا بهکده ها (Therapeutic Community) با بیماران دچار اعتیاد کار کرده ام و مطمئن هستم که جمع بندی من دچار سوگیری در غربال مراجعان (Selection Bias) نیست. راستی موضوع اصلی این یادداشت قرار نبود "اعتیاد" باشد، قرار بود " انتظار کشیدن زیر درخت کاج" باشد! "اعتیاد" فقط یک مثال بود، بقیه مثال ها را شما پیدا کنید، ما دسته جمعی زیر درخت کاج نشسته ایم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
drsargolzaei.com
telegram.me/drsargolzaei
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
جناب دکتر سرگلزایی گرامی
سلام و عرض ادب
خواهشمندم این موردی که براتون میگم رو بشکل کیس نگاه نکنید و قصد گرفتن کمک روانشناسی بصورت رایگان رو هم ندارم، (جسارتم رو ببخشید چون میدونم خیلی ها این رفتار رو دارند) چون مرتب با روانشناس و روانپزشک در تماسم. این مسأله برای من یک سؤال فلسفی در مورد فلسفه وجود خودم و دخترم شده و کسیو نمیشناسم که بتونه جواب منو بده. برای همین با توجه به شناختی که از شما دارم گفتم وقت شما رو بگیرم شاید به جواب سؤالم برسم.
و اما مورد من: سالها قبل با داشتن همسر و یک فرزند و زندگی متعادل صرفا برای این که یک بچه رو از بدبختی نجات بدم اونو به فرزندی گرفتم. مادرش پنهان از خانوادهاش صیغه شده بود و حاملگی براش خطر جانی و آبرویی داشت برنامهاش این بود که اگه کسی بچه رو برنداره بگذارش سر راه. من هم تحمل نکردم و بعد از صحبتهای فراوان با همسرم راضیش کردم که بخاطر انسانیت این کار رو بکنیم. بچه بسیار بدقلق و عصبی بود و حداقل بیست ساعت در روز گریه میکرد و جیغ میکشید. از چهار سالگیش مرتب در حال مراجعه به روانپزشک و دارو درمانی و... بودم حداقل شش بار مهدشو عوض کردم. مدرسش رو هر سال و حتا تا سه بار در سال عوض کردم. یک سال هم که کلا عذرشو خواستن و خونه موند. حال در ۱۷ سالگی تشخیص اختلال مرزی براش دادن که درست هم بنظر میاد. ولی غیر از مسایل مبتلابه این اختلال به معنی واقعی کلمه (با عرض معذرت) بیشعوره. بارها به همه ما فحاشی کرده. وسط خیابون توی مهمونی و هر کار که فکرشو بکنین از دستش میاد.
خوب الغرض
سه بار تا بحال تا نزدیک خودکشی رفتم چون تحملم تمام شده بود. ما یک خانواده اهل فرهنگ هستیم چنین رفتارهایی خارج از چارچوبهای عادی ماست فکر میکنم که همه اینها بخاطر منه. شوهرم برای خودش کسیه و مرد بسیار با وقاریه. تحمل این که وایستم و ببینم یک نفر این جوری در جمع بهش فحاشی می کنه برام غیر ممکنه.
و اما سوالم
چرا کائنات جواب نیت خیر من و سالها بی دریغ مادری کردنم رو این جوری داده؟ شما معنایی در این موضوع میبینید؟ فکر میکنید پشت این قضیه هدفی وجود داره؟ یا فقط رفتار من اشتباه بوده و دارم تاوان اشتباهمو پس میدم؟
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام، از اعتمادی که به من دارید سپاسگزارم
اوَل- با شرح حالی که از مادر این نوجوان دادید احتمالاً مادرشان هم دچار اختلال شخصیت بودهاند و این اختلال به صورت ژنتیک به این دختر خانم به ارث رسیده است. بنابراین خشونت، تکانشگری و بیثباتی علائم بیماری ایشان هستند نه بیشعوری، و امیدوارم با تجویز داروی مناسب و اقدامات درمانی از جمله درمان رفتاری تحلیلی DBT شدت علائم ایشان کاهش یابد.
دوَم - من چنین رویدادهایی را ناشی از پاسخ کائنات هوشمند به انتخابهای انسان نمیبینم، به عقیدهی من شما محاسبهی دقیقی نداشتهاید، هم مشکلات فرزندپذیری را کوچکتر از واقع دیدهاید هم توان خودتان را بیشتر از واقع دیدهاید، شاید همین نگاه معنوی-روحانی شما به جهان موجب این بوده که گمان کنید اگر نیَت خیر داشته باشید نیروهای فرا انسانی به مدد شما میآیند. متأسفانه طرحوارههایی نظیر "تو نیکی میکن و در دجله انداز - که ایزد در بیابانت دهد باز" باعث میشوند که ما امر واقع را با دقت نسنجیم و تفکری آکنده از امید و آرزومندی را جایگزین تفکر نقاد کنیم و دچار چنین مشکلاتی شویم. قبلا در یادداشتی با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به تفکر آرزومندانه پرداختهام.
شرایط دشوارتان را درک میکنم و برایتان بردباری و تدبیر آرزو میکنم. افزایش سن شدت علائم شخصیتهای مرزی را کم میکند.
#اختلال_شخصیت #شخصیت_مرزی
#drsargolzaei
@drsargolzaei
❓پرسش:
جناب دکتر سرگلزایی گرامی
سلام و عرض ادب
خواهشمندم این موردی که براتون میگم رو بشکل کیس نگاه نکنید و قصد گرفتن کمک روانشناسی بصورت رایگان رو هم ندارم، (جسارتم رو ببخشید چون میدونم خیلی ها این رفتار رو دارند) چون مرتب با روانشناس و روانپزشک در تماسم. این مسأله برای من یک سؤال فلسفی در مورد فلسفه وجود خودم و دخترم شده و کسیو نمیشناسم که بتونه جواب منو بده. برای همین با توجه به شناختی که از شما دارم گفتم وقت شما رو بگیرم شاید به جواب سؤالم برسم.
و اما مورد من: سالها قبل با داشتن همسر و یک فرزند و زندگی متعادل صرفا برای این که یک بچه رو از بدبختی نجات بدم اونو به فرزندی گرفتم. مادرش پنهان از خانوادهاش صیغه شده بود و حاملگی براش خطر جانی و آبرویی داشت برنامهاش این بود که اگه کسی بچه رو برنداره بگذارش سر راه. من هم تحمل نکردم و بعد از صحبتهای فراوان با همسرم راضیش کردم که بخاطر انسانیت این کار رو بکنیم. بچه بسیار بدقلق و عصبی بود و حداقل بیست ساعت در روز گریه میکرد و جیغ میکشید. از چهار سالگیش مرتب در حال مراجعه به روانپزشک و دارو درمانی و... بودم حداقل شش بار مهدشو عوض کردم. مدرسش رو هر سال و حتا تا سه بار در سال عوض کردم. یک سال هم که کلا عذرشو خواستن و خونه موند. حال در ۱۷ سالگی تشخیص اختلال مرزی براش دادن که درست هم بنظر میاد. ولی غیر از مسایل مبتلابه این اختلال به معنی واقعی کلمه (با عرض معذرت) بیشعوره. بارها به همه ما فحاشی کرده. وسط خیابون توی مهمونی و هر کار که فکرشو بکنین از دستش میاد.
خوب الغرض
سه بار تا بحال تا نزدیک خودکشی رفتم چون تحملم تمام شده بود. ما یک خانواده اهل فرهنگ هستیم چنین رفتارهایی خارج از چارچوبهای عادی ماست فکر میکنم که همه اینها بخاطر منه. شوهرم برای خودش کسیه و مرد بسیار با وقاریه. تحمل این که وایستم و ببینم یک نفر این جوری در جمع بهش فحاشی می کنه برام غیر ممکنه.
و اما سوالم
چرا کائنات جواب نیت خیر من و سالها بی دریغ مادری کردنم رو این جوری داده؟ شما معنایی در این موضوع میبینید؟ فکر میکنید پشت این قضیه هدفی وجود داره؟ یا فقط رفتار من اشتباه بوده و دارم تاوان اشتباهمو پس میدم؟
✍ پاسخ #دکترسرگلزایی:
با سلام و احترام، از اعتمادی که به من دارید سپاسگزارم
اوَل- با شرح حالی که از مادر این نوجوان دادید احتمالاً مادرشان هم دچار اختلال شخصیت بودهاند و این اختلال به صورت ژنتیک به این دختر خانم به ارث رسیده است. بنابراین خشونت، تکانشگری و بیثباتی علائم بیماری ایشان هستند نه بیشعوری، و امیدوارم با تجویز داروی مناسب و اقدامات درمانی از جمله درمان رفتاری تحلیلی DBT شدت علائم ایشان کاهش یابد.
دوَم - من چنین رویدادهایی را ناشی از پاسخ کائنات هوشمند به انتخابهای انسان نمیبینم، به عقیدهی من شما محاسبهی دقیقی نداشتهاید، هم مشکلات فرزندپذیری را کوچکتر از واقع دیدهاید هم توان خودتان را بیشتر از واقع دیدهاید، شاید همین نگاه معنوی-روحانی شما به جهان موجب این بوده که گمان کنید اگر نیَت خیر داشته باشید نیروهای فرا انسانی به مدد شما میآیند. متأسفانه طرحوارههایی نظیر "تو نیکی میکن و در دجله انداز - که ایزد در بیابانت دهد باز" باعث میشوند که ما امر واقع را با دقت نسنجیم و تفکری آکنده از امید و آرزومندی را جایگزین تفکر نقاد کنیم و دچار چنین مشکلاتی شویم. قبلا در یادداشتی با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به تفکر آرزومندانه پرداختهام.
شرایط دشوارتان را درک میکنم و برایتان بردباری و تدبیر آرزو میکنم. افزایش سن شدت علائم شخصیتهای مرزی را کم میکند.
#اختلال_شخصیت #شخصیت_مرزی
#drsargolzaei
@drsargolzaei