#سکوت_تقوای_ما_نیست
وقتی به دیدن #ایران_درودی می رویم من از دو لحاظ لذت می برم؛ یکی دیدار با زنی دلنشین، صمیمی، مهمان نواز و جهان دیده که آنچه را که اغلب ما تنها شنیده ایم او دیده، چشیده و لمس کرده است؛ لذت دوم من لذت مرور تاریخ معاصر ایران است. ایران درّودی از خاطراتش با #خسروگلسرخی می گوید؛ از ملاقاتش با #سهراب و #فروغ و #اخوان_ثالث، و من تاریخ معاصر فرهنگی مان را مرور می کنم؛ گاهی شادی و لبخندی و گاهی تأسفی و آهی!
شاید این شعر بزرگ احمد #شاملو را همه ما شنیده باشیم ولی کمتر کسی می داند که این شعر را شاملو "برای ایران درّودی و تلاش رنگینش" سروده است:
پیش از تو صورتگران بسیار از آمیزه ی برگ ها آهوان برآوردند، یا بر شیب کوهپایه ای رمه ای که شبانش در کج و کوج ابر و ستیغ کوه نهان است، یا به سیری و سادگی در جنگل پرنگار مه آلود، گوزنی را گرسنه که ماغ می کشد.
تو خطوط شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهک زنده
دود و دروغ و درد را "که خاموشی تقوای ما نیست"
سکوت آب می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛ سکوت گندم می تواند گرسنگی باشد و غریو پیروزمندانه قحط همچنان که سکوت آفتاب ظلمات است.
اما سکوتی آدمی فقدان جهان است: "فریاد را تصویر کن!"
عصر مرا تصویر کن در منحنی تازیانه به نیشخط رنج، همسایه ی مرا بیگانه با امید و خدا.
"و حرمت ما را که به دینار و درم برکشیده اند و فروخته."
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم که به کار آید، چرا که تنها یک سخن، یک سخن در میانه نبود: آزادی ! ما نگفتیم، تو تصویرش کن!
***
چیزی که در زندگی ایران درّودی بسیار برجسته است استفاده او از "حق انتخاب" است. ایران، منتظر نمانده است تا انتخاب شود، ایران انتخاب کرده است! بارها ماجرای ازدواجش را از زبان خودش شنیده ام؛ دختری جوان که در شب والنتین 1967 در شهر نیویورک همسرش را "انتخاب می کند": "گل سرخ را به دستش دادم و خواهش کردم مرا به همسری بپذیرد" و من می اندیشم که هزاران (اگر نگویم میلیون ها) تن از دختران ایرانی، پنجاه سال بعد از آن تاریخ، هنوز برای انتخاب همراه و همسفر زندگی شان منتظر می نشینند تا انتخاب شوند! این چنین است که ایران درّودی وقتی در لندن سخنرانی می کند و صحبت از مظلومیت زن ایرانی می شود، پاسخ می دهد: "آیا کسی این جا هست که فکر کند من مظلوم هستم؟!" ، هیچکس دست بلند نمی کند و ایران نتیجه می گیرد که اگر زنی مظلومیت را انتخاب نکند، هیچ فرد و نهاد و قانونی مظلومیت را به او تحمیل نمی تواند کرد!
و البته پس از اندکی مکث ایران می افزاید که اگر مجبور به انتخاب بین ظالم بودن و مظلوم بودن شود، هیچ گاه ظالم بودن را انتخاب نمی کند و این نقطه تعادل بین جنگجو بودن او و هنرمند بودن اوست، تعادل بین مردانگی و زنانگی اش؛ و دلنشینی او شاید از همین جا برمی خیزد.
***
دو سال پیش در جلسه رونمایی از سیزدهمین چاپ کتاب خاطرات ایران درّودی در موزه ی هنرهای معاصر شرکت کردم؛ نمی دانم اکنون این کتاب به چاپ چندم رسیده است، اما می دانم که کتاب او را باید بارها خواند. کتاب "در فاصله دو نقطه...!" را "نشر نی" منتشر کرده است. خواندن این کتاب تنها مرور زندگی شخصی و هنری ایران درّودی نیست بلکه بازخوانی دوره ای از سرگذشت ماست، از آن چه بودیم، آن چه هستیم و آن چه می توانستیم بود!
بگذار من نیز _ نه همچون شاملو، بزرگ و عمیق و صاعقه دار که در حد بضاعت خود _ شعری تقدیم تو کنم که تنها شعر است که می ماند!
تو تصویر کردی فریاد را
نه بر بوم های عریض سپید
با رنگ های سرخ و بنفش و شراره های برّنده ی نور،
تو تصویر کردی فریاد را
با شاخه ای از گل سرخ
که سکوتِ نشستن و انتظار را
با جمله ای عاشقانه
برای همیشه شکست!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
وقتی به دیدن #ایران_درودی می رویم من از دو لحاظ لذت می برم؛ یکی دیدار با زنی دلنشین، صمیمی، مهمان نواز و جهان دیده که آنچه را که اغلب ما تنها شنیده ایم او دیده، چشیده و لمس کرده است؛ لذت دوم من لذت مرور تاریخ معاصر ایران است. ایران درّودی از خاطراتش با #خسروگلسرخی می گوید؛ از ملاقاتش با #سهراب و #فروغ و #اخوان_ثالث، و من تاریخ معاصر فرهنگی مان را مرور می کنم؛ گاهی شادی و لبخندی و گاهی تأسفی و آهی!
شاید این شعر بزرگ احمد #شاملو را همه ما شنیده باشیم ولی کمتر کسی می داند که این شعر را شاملو "برای ایران درّودی و تلاش رنگینش" سروده است:
پیش از تو صورتگران بسیار از آمیزه ی برگ ها آهوان برآوردند، یا بر شیب کوهپایه ای رمه ای که شبانش در کج و کوج ابر و ستیغ کوه نهان است، یا به سیری و سادگی در جنگل پرنگار مه آلود، گوزنی را گرسنه که ماغ می کشد.
تو خطوط شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهک زنده
دود و دروغ و درد را "که خاموشی تقوای ما نیست"
سکوت آب می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛ سکوت گندم می تواند گرسنگی باشد و غریو پیروزمندانه قحط همچنان که سکوت آفتاب ظلمات است.
اما سکوتی آدمی فقدان جهان است: "فریاد را تصویر کن!"
عصر مرا تصویر کن در منحنی تازیانه به نیشخط رنج، همسایه ی مرا بیگانه با امید و خدا.
"و حرمت ما را که به دینار و درم برکشیده اند و فروخته."
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم و آن نگفتیم که به کار آید، چرا که تنها یک سخن، یک سخن در میانه نبود: آزادی ! ما نگفتیم، تو تصویرش کن!
***
چیزی که در زندگی ایران درّودی بسیار برجسته است استفاده او از "حق انتخاب" است. ایران، منتظر نمانده است تا انتخاب شود، ایران انتخاب کرده است! بارها ماجرای ازدواجش را از زبان خودش شنیده ام؛ دختری جوان که در شب والنتین 1967 در شهر نیویورک همسرش را "انتخاب می کند": "گل سرخ را به دستش دادم و خواهش کردم مرا به همسری بپذیرد" و من می اندیشم که هزاران (اگر نگویم میلیون ها) تن از دختران ایرانی، پنجاه سال بعد از آن تاریخ، هنوز برای انتخاب همراه و همسفر زندگی شان منتظر می نشینند تا انتخاب شوند! این چنین است که ایران درّودی وقتی در لندن سخنرانی می کند و صحبت از مظلومیت زن ایرانی می شود، پاسخ می دهد: "آیا کسی این جا هست که فکر کند من مظلوم هستم؟!" ، هیچکس دست بلند نمی کند و ایران نتیجه می گیرد که اگر زنی مظلومیت را انتخاب نکند، هیچ فرد و نهاد و قانونی مظلومیت را به او تحمیل نمی تواند کرد!
و البته پس از اندکی مکث ایران می افزاید که اگر مجبور به انتخاب بین ظالم بودن و مظلوم بودن شود، هیچ گاه ظالم بودن را انتخاب نمی کند و این نقطه تعادل بین جنگجو بودن او و هنرمند بودن اوست، تعادل بین مردانگی و زنانگی اش؛ و دلنشینی او شاید از همین جا برمی خیزد.
***
دو سال پیش در جلسه رونمایی از سیزدهمین چاپ کتاب خاطرات ایران درّودی در موزه ی هنرهای معاصر شرکت کردم؛ نمی دانم اکنون این کتاب به چاپ چندم رسیده است، اما می دانم که کتاب او را باید بارها خواند. کتاب "در فاصله دو نقطه...!" را "نشر نی" منتشر کرده است. خواندن این کتاب تنها مرور زندگی شخصی و هنری ایران درّودی نیست بلکه بازخوانی دوره ای از سرگذشت ماست، از آن چه بودیم، آن چه هستیم و آن چه می توانستیم بود!
بگذار من نیز _ نه همچون شاملو، بزرگ و عمیق و صاعقه دار که در حد بضاعت خود _ شعری تقدیم تو کنم که تنها شعر است که می ماند!
تو تصویر کردی فریاد را
نه بر بوم های عریض سپید
با رنگ های سرخ و بنفش و شراره های برّنده ی نور،
تو تصویر کردی فریاد را
با شاخه ای از گل سرخ
که سکوتِ نشستن و انتظار را
با جمله ای عاشقانه
برای همیشه شکست!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#مقاله
#ریشه_های_خشونت -قسمت دوم
در انتها می خواهم به دو دیدگاه شاعرانه در باب خشونت بپردازم؛ دیدگاه #سهراب و دیدگاه #شاملو (که من هر دو را دوست می دارم).
سهراب در مجموعه شعر "حجم سبز" (1346) سروده بود:
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می خورد آب
یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید
یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم
روی زیبای دو برابر شده است
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست چه صفایی دارند...
...مردمان سر رود، آب را می فهمند، گل نکردندش، ما نیز آب را گل نکنیم.
"احمد شاملو" درباره این شعر سهراب چنین گفته است:
"می دانید؟ زورم می آید آن عرفان نابه هنگام را باور کنم . سر آدم های بی گناه را لب جوب می برند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که آب را گل نکنید! تصور می کنم یکی مان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او!"
"مهدی #اخوان_ثالث" بزرگ شاعر دیگر نیز سخن شاملو را تأیید می کند وقتی می گوید:
"زمانه در شعرهای سهراب سپهری غایب است. آب را گل نکنیم، آن طرف تر کفتری دارد آب می خورد و این قبیل حرف ها شعر امروز نیست، پند و اندرز کلیله ای است... مقصودم این است که بگویم چیزهایی، اموری، مسائلی و خاصه "درگیری هایی" از این شعرهای به راستی "معصومانه" گریخته اند... و صاحبانشان را غافل کرده، فرار را برقرار ترجیح داده اند، امور و مسائل و درگیری هایی که در عصر و زمانه ما به وقاحت و به صراحت و بی رحمی وجود وحشتناک دارند و پدر در می آوردند! "
من در این دو رویکرد شاعرانه (به قول سیمین دانشور، رویکرد متعهد و رویکرد غیر متعهد) نیز بیشتر وجوه مکمل می بینم تا وجوه رقیب. سهراب به ریشه های روانی خشونت می پردازد و شاملو به ریشه های اجتماعی اش و هر دو درست می گویند ولی در باره دو وجه متفاوت و البته مکمل وجود آدمی سخن می گویند.
بنده در دو مقاله #فروید_و_چهارنظریه_درباب_خشونت و #آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات در همین سایت سخنان بیشتری در این باره گفته ام و ترجیح می دهم به جای تکرار خوانندگان عزیز را به خواندن همان مقالات دعوت کنم.
علاوه بر این در یک یادداشت هفته هم با موضوع #ساده_سازی_افراطی به خطر ترجیح دادن "این بر آن" به جای تجمیع این و آن پرداخته ام.
#دكترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشك
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#ریشه_های_خشونت -قسمت دوم
در انتها می خواهم به دو دیدگاه شاعرانه در باب خشونت بپردازم؛ دیدگاه #سهراب و دیدگاه #شاملو (که من هر دو را دوست می دارم).
سهراب در مجموعه شعر "حجم سبز" (1346) سروده بود:
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می خورد آب
یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید
یا در آبادی ، کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
زن زیبایی آمد لب رود،
آب را گل نکنیم
روی زیبای دو برابر شده است
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالا دست چه صفایی دارند...
...مردمان سر رود، آب را می فهمند، گل نکردندش، ما نیز آب را گل نکنیم.
"احمد شاملو" درباره این شعر سهراب چنین گفته است:
"می دانید؟ زورم می آید آن عرفان نابه هنگام را باور کنم . سر آدم های بی گناه را لب جوب می برند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که آب را گل نکنید! تصور می کنم یکی مان از مرحله پرت بودیم، یا من یا او!"
"مهدی #اخوان_ثالث" بزرگ شاعر دیگر نیز سخن شاملو را تأیید می کند وقتی می گوید:
"زمانه در شعرهای سهراب سپهری غایب است. آب را گل نکنیم، آن طرف تر کفتری دارد آب می خورد و این قبیل حرف ها شعر امروز نیست، پند و اندرز کلیله ای است... مقصودم این است که بگویم چیزهایی، اموری، مسائلی و خاصه "درگیری هایی" از این شعرهای به راستی "معصومانه" گریخته اند... و صاحبانشان را غافل کرده، فرار را برقرار ترجیح داده اند، امور و مسائل و درگیری هایی که در عصر و زمانه ما به وقاحت و به صراحت و بی رحمی وجود وحشتناک دارند و پدر در می آوردند! "
من در این دو رویکرد شاعرانه (به قول سیمین دانشور، رویکرد متعهد و رویکرد غیر متعهد) نیز بیشتر وجوه مکمل می بینم تا وجوه رقیب. سهراب به ریشه های روانی خشونت می پردازد و شاملو به ریشه های اجتماعی اش و هر دو درست می گویند ولی در باره دو وجه متفاوت و البته مکمل وجود آدمی سخن می گویند.
بنده در دو مقاله #فروید_و_چهارنظریه_درباب_خشونت و #آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات در همین سایت سخنان بیشتری در این باره گفته ام و ترجیح می دهم به جای تکرار خوانندگان عزیز را به خواندن همان مقالات دعوت کنم.
علاوه بر این در یک یادداشت هفته هم با موضوع #ساده_سازی_افراطی به خطر ترجیح دادن "این بر آن" به جای تجمیع این و آن پرداخته ام.
#دكترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشك
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#آهنگ
#روایت
آواز: #شهرام_ناظری
آهنگساز: فرخزاد لایق
شاعران: مهدی #اخوان_ثالث-احمد #شاملو
@drsargolzaei
#روایت
آواز: #شهرام_ناظری
آهنگساز: فرخزاد لایق
شاعران: مهدی #اخوان_ثالث-احمد #شاملو
@drsargolzaei
04 - Darvag
Rozbeh Nematolahi WwW.Pop-Music.Ir
#آهنگ
#داروگ
خواننده: روزبه نعمت اللهی
آهنگسازان: قربانی، قرهگزلو، تاجبخش، ساعدی، جلیلیان، انیسی، رحمانی
ترانه سرایان: یوسفی، غیاثی و رضایی با اشعاری از #مولانا، #یوشیج و #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
#داروگ
خواننده: روزبه نعمت اللهی
آهنگسازان: قربانی، قرهگزلو، تاجبخش، ساعدی، جلیلیان، انیسی، رحمانی
ترانه سرایان: یوسفی، غیاثی و رضایی با اشعاری از #مولانا، #یوشیج و #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
Avaz Goosheh Daad-(SONG95.IR)
Mohammad Reza Shajarian
#آهنگ
#زمستان
خواننده: #شجریان
هنر مندان: استاد کلهر(کمانچه)
استاد علیزاده(تار)
استاد همایون شجریان(ضرب-آواز)
شاعر: #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
#زمستان
خواننده: #شجریان
هنر مندان: استاد کلهر(کمانچه)
استاد علیزاده(تار)
استاد همایون شجریان(ضرب-آواز)
شاعر: #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
Avaz Goosheh Daad-(SONG95.IR)
Mohammad Reza Shajarian
#آهنگ
#زمستان
خواننده: #شجریان
هنر مندان: استاد کلهر(کمانچه)
استاد علیزاده(تار)
استاد همایون شجریان(ضرب-آواز)
شاعر: #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
#زمستان
خواننده: #شجریان
هنر مندان: استاد کلهر(کمانچه)
استاد علیزاده(تار)
استاد همایون شجریان(ضرب-آواز)
شاعر: #اخوان_ثالث
@drsargolzaei