دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.1K subscribers
1.73K photos
96 videos
149 files
3.22K links
Download Telegram
#مقاله
#مرگ_و_یک_کتاب!

« #هاینریش_بل» نویسنده برجسته ی آلمانی در شاهکارش « #عقاید_یک_دلقک» می‌نویسد:
«هنرمند همیشه مرگ را با خود یدک می‌کشد، همان‌گونه که یک کشیش همه‌جا انجیل را با خود دارد.»
این جملات هاینریش بُل خیلی مرا به فکر فرومی برد. دیدم «بل» به تعریف جدیدی از هنرمند دست یافته است: هنرمند، به فانی بودن لحظه و تجربه، بیش از دیگران آگاه است و به همین دلیل به تجربه‌ی زندگی نگاهی مشتاقانه و حریص دارد، به‌سان محکوم به مرگی که آخرین ملاقاتش را با عزیزانش می‌گذراند؛ شاید به این معنا همه‌ی ما، ساعت‌ها یا لحظه‌هایی از زندگی‌مان هنرمند می‌شویم، آن لحظه‌هایی که چنان مشتاق به زندگی نگاه می‌کنیم که می‌توانیم برای دیگران آن‌چه دیده‌ایم را «نقّاشی» کنیم و آن تجربه را از شکم مرگ بیرون بکشیم و «جاودانه»اش کنیم.
نویسندگان زیادی را می‌شناسم که در آثارشان مرگ را توصیف کرده‌اند. « #آلبر_کامو» در رمان « #طاعون» سایه‌ی مرگ را که بر یک شهر طاعون‌زده فروافتاده ملموس و مرئی می‌کند، « #روژه_مارتن_دوگار» در «#خانواده‌ی_تیبو» لحظه لحظه‌ی احتضار پدر خانواده را توصیف می‌کند، « #ریچارد_باخ» در «گریز از سرزمین امن» به حضور خاموش ترس از مرگ در تک تک انتخاب هایمان می‌پردازد و « #اینگمار_برگمن» در « #توت_فرنگی‌های_وحشی» به تأثیر مرگ اندیشی بر زندگی می‌پردازد...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#مراقب_بازاریابی_پنهان_طبقه_حاکم_باشید!

با اصطلاح «بازاریابی» آشنا هستید. وقتی فروشنده‌ای کالای خود را تبلیغ می‌کند، وقتی یک آژانس مسافرتی، تورهای خود را معرفی می‌کند و هنگامی ‌که یک پیتزافروشی، آگهی افتتاح خود را در خانه‌ی شما می‌اندازد، شما می‌دانید با «بازاریابی» سر و کار دارید. در چنین مواقعی، نگاه‌تان نقاد و موشکاف می‌شود و به راحتی، تبلیغات را باور نمی‌کنید و به قول معروف، با خودتان می‌گویید: «هیچ بقالی نمی‌گه ماست من ترشه!»
اما گاهی ما با کسانی سر و کار داریم که به ظاهر، قرار نیست چیزی به ما بفروشند. اینگونه به نظر می‌آید که ما در حال دریافت کالای رایگانی هستیم بنابراین تصور می‌کنیم لازم نیست نقاد و موشکاف باشیم. این سناریو، ماجرای «بازاریابی پنهان» است. شما پای تلویزیون نشسته‌اید و بدون این‌که پولی بپردازید، مشغول تماشای یک سریال داستانی هستید. ظاهر ماجرا این است که فقط مشغول تفریح و سرگرمی هستید، در حالی‌که مغز شما مشغول یادگیری است. رسانه‌ای که آن سریال را برای شما نمایش می‌دهد، در حال «برنامه‌ریزی ذهن شما» است. در ظاهر، کالایی تبلیغ نمی‌شود و شما نیز پولی نمی‌پردازید اما واقعیت ماجرا این است که بسیاری از کالاها -‌بدون این‌که بدانید‌- برای شما تبلیغ می‌شوند و شما نیز در آینده، بدون این‌که بدانید چرا، پول هنگفتی را برای خرید این کالاها خواهید پرداخت!
وقتی شما با قهرمان یک فیلم سینمایی ارتباط برقرار می‌کنید، بدون هیچ دلیل منطقی از اتومبیل او نیز خوشتان می‌آید و در آینده‌ای نزدیک یا دور حاضرید زیر بار قرض بروید تا اتومبیلی شبیه آن ‌را خریداری کنید؛ بدون این‌که در لحظه‌ی خرید آن اتومبیل، حتی به خاطر آورید که کدام فیلم سینمایی، شما را تحت‌تاثیر قرار داده‌است!
شما در حال تماشای اخبار تلویزیون هستید و تصور نمی‌کنید بسیاری از اطلاعاتی که دریافت می‌کنید نه «آگاهی»، که در واقع «آگهی» هستند...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#فست‌_فود_دانایی!

به دو جمله زیر دقت‌کنید:
«نوشتن، روشی برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری است»
«نوشتن، روشی است برای ذخیره اطلاعات توسط علائم صوری»
هر دو جمله فوق یک معنا را می‌رسانند و از اجزای کاملاً مشابهی تشکیل‌شده‌اند، امّا مغز ما با دو جملهٔ فوق برخوردی کاملاً متفاوت‌دارد. جملهٔ اوّل، به دلیل قرار گرفتن «است» در انتها، مغز را مدّت طولانی‌تری در انتظار دریافت و ادراک پیام‌ می‌گذارد تا جملهٔ دوّم. مغز با جملهٔ دوّم «راحت‌تر» است.
همان‌طور که «اریک‌ برن» (روان‌پزشک کانادایی – آمریکایی) در کتاب «بعد از سلام چه می‌گویید؟» نوشته‌است مغز ما دچار «گرسنگی ساختار» یا Structure Hunger است.
مارگارت هافمان در کتاب «کوری خودخواسته» نیز این موضوع را به‌گونهٔ دیگری توضیح‌می‌دهد:
مغز ما از انتظار، تعلیق و سردرگمی می‌ترسد و در جستجوی امنیّت و آشنایی است، به‌این دلیل ما به‌سرعت از «نادانی» به «دانایی کاذب» می‌گریزیم. ما ترجیح‌می‌دهیم محیط را «به غلط» بشناسیم تا این‌که محیط را نشناسیم و غریبه باقی‌بمانیم تا فرصت کسب اطلاعات درست را به‌دست آوریم...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#سه_شب_با_مادوکس

«ماتئی ویسنی یک» نمایش‌نامه نویس رومانیایی نمایش نامه کوتاه اما عمیقی دارد به نام «سه شب با مادوکس». در این نمایش‌نامه مهمان مرموزی وارد مهمانخانه یک شهر کوچک می‌شود و سه شب در شهر اقامت می‌کند.
صبح روز چهارم چند نفر از شهروندان در میکده‌ی این مهمان‌خانه مشغول گفت‌وگو با هم هستند؛ در این گفت‌و‌گو هر یک از این افراد ادعا می‌کند که مسافر مرموز که مادوکس نام دارد سه شب گذشته را با او گذرانده است، چنان که گویی مادوکس در این سه شب همزمان در چند جا حضور داشته؛ چند کار متفاوت انجام داده و چند نقش متفاوت ایفا کرده است!
ماتئی ویسنی یک در نمایش نامه سه شب با مادوکس ما را با نکته مهمی آشنا می‌کند:
مردمی ناامید و ملول که در انتظار معجزه‌ای برای بازیابی امید و زندگی هستند رویاها و آرزوهای دست نیافتنی خود را بر هر تازه وارد ناشناس «فرافکنی» می‌کنند؛ مهم این است که آن تازه وارد «وعده‌های مبهم و بزرگ» بدهد، وعده‌هایی آنقدر «گل و گشاد» که برای تمام فانتزی‌ها جا داشته باشد...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#شکرانه_را_که_چشم_تو_روی_بتان_ندید!

فرانسیس بیکن (۱۶۲۶- ۱۵۶۱) فیلسوف و سیاستمدار برجسته بریتانیایی چهار منبع خطا در تفکر بشری را با عنوان «چهار بت» طبقه بندی کرد:
– بت‌های غار idols of the cave
– بت‌های قبیله idols of the tribe
– بت‌های بازاری idols of marketplace
– بت‌های نمایشی idols of the theater
* بت‌های غار، سوگیری‌هایی هستند که از تجربه شخصی ناشی می‌شوند مثلا اگر منزل و محل کار شما در منطقه‌ای از شهر واقع شده باشد که در آن منطقه پرخاشگری و بزهکاری فراوان است شما آمار پرخاشگری و بزهکاری را بیش از حد واقعی تخمین می‌زنید.
* بت‌های قبیله، سوگیری‌هایی هستند که از ماهیت انسان ناشی می‌شوند مثلا چون انسان زمین زیر پای خود را ثابت ادراک می‌کند و خورشید را در آسمان در حال حرکت می‌بیند هزاران سال تصور می‌کرد که خورشید به دور زمین می‌گردد.
* بت‌های بازاری، سوگیری‌های ناشی از معنای سنتی کلمات هستند. مثلا رواج ترکیب «قول مردانه» تلویحا این سوگیری را ایجاد می‌کند که مردان به تعهدات خود بیش از زنان پایبندند.
* بت‌های نمایشی، سوگیری ناشی از پذیرش کورکورانه فرامین مراجع قدرت یا اکثریت جامعه است. مثلا وقتی بخش زیادی از جامعه مدل لباس خاصی را به تن می‌کنند شما هم به پوشیدن آن مدل لباس گرایش بیشتری پیدا می‌کنید.
توجه به مدل «چهار بت» بیکن به ما کمک می‌کند که از فرو افتادن در برخی از این گودال‌ها پیشگیری کنیم...

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله

#روز_جهانی_کارگر (اول ماه می)

انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس به روی آنان آتش گشود که شماری کشته، عده‌ای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند. کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یک‌هزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می‌خواهم به بحث «ارزش‌افزوده، فاصلهٔ‌طبقاتی و جنگ‌های ملّی-مذهبی» بپردازم.
طبقه‌کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار‌کردن ارتزاق می‌کنند، در مقابل، طبقه سرمایه‌دار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایه‌شان درآمد ایجاد می‌کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن کامل‌ مقاله بالا لطفا به لینک زیر در وب‌سایت دکتر‌ سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#طریقیّت_موضوعیّت_سُنّت

اگر شما تصمیم داشته باشید از تهران به مشهد سفر کنید می توانید از مسیر مازندران به سوی خراسان رانندگی کنید و می توانید از مسیر سمنان به سوی خراسان برانید. در این مثال، آنچه برای شما “موضوعیّت” دارد رسیدن به مشهد است، مازندران یا سمنان “طریقیّت” دارند، بر اساس این که ذائقه و اولویت های شما چه باشند یکی از این مسیرها را انتخاب می کنید. شما می دانید که انتخاب مسیر سمنان یا مسیر مازندران حق شماست و هیچ کدام این دو مسیر “غلط” نیستند. اما اگر سال های سال از یکی از این دو مسیر حرکت کنید چنان به رانندگی در آن مسیر “عادت” می کنید که فکر کردن به “مسیر جایگزین” برایتان دشوار می شود چنان که آرام آرام به این نتیجه می رسید که “آن مسیر دیگر” انتخابی غلط است. چنانچه این باور آنقدر در شما شدید شود که اگر کسی بر خلاف آن سخن بگوید عصبی شوید باور شما تبدیل به “تعصّب” شده است. تکرار برای ما عادت ایجاد می کند و عادت برای ما تعصب می‌زاید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#سفسطه‌_های_رادیویی

در تاکسی نشسته‌ام و رادیو روشن است. ابتدا در اخبار شرح مفصلی ارائه می‌شود از این‌که مردی در آریزونای آمریکا همسر و فرزندانش را کشته‌ است، بلافاصله پس از پایان این خبر، سرودی از رادیو پخش‌ می‌شود که در آن عبارت «ایران، بهشت روی زمین» پخش می‌شود. دو دقیقه رادیو روشن است، دو سفسطه برای فریب اذهان عمومی به‌کار برده‌ می‌شود.

سفسطه‌ها:

سفسطه اول، «سفسطهٔ دوراهی کاذب» یا False Dilemma است. در این سفسطه چنان نموده‌ می‌شود که در جهان فقط دو مسیر وجود دارد و تو باید تصمیم‌ بگیری این‌وری باشی یا آن‌وری! در این سفسطه که در صدا و‌ سیما مکرراً به‌ اجرا درمی‌آید، تو اگر «این‌طرفی» نباشی پس طرفدار امپریالیسم آمریکا هستی، راه سوم و چهارم و پنجمی وجود‌ ندارد!
در این سفسطه، سیاهی‌ها و تباهی‌های آمریکا برجسته می‌شود و بلافاصله ایران درمقابل آمریکا گذاشته‌ می‌شود، مثل‌ همین دو دقیقه: «مردی در آریزونا خانواده‌اش را کشت»، و بلافاصله پس از آن: «ایران، بهشت روی زمین»!
دومین سفسطه‌ای که دراین رسانه مکرراً مورد استفاده قرارمی‌گیرد «سفسطهٔ کلام دو‌پهلو» یا Equivocation Fallacy است. در این سفسطه چنان نموده می‌شود که اگر هیأت حاکمهٔ ایران و هیأت حاکمهٔ آمریکا با هم «تضاد منافع» دارند، پس‌ این دو گروه با هم «تضاد ذاتی و صفاتی» دارند. پس اگر آنجا بد اداره می‌شود، این‌جا خوب اداره می‌شود، در این‌جا تضاد، واژه‌ای است دو پهلو که از ایهام آن برای فریب ذهن استفاده شده‌ است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#سانسور_شایعه_و_سرمایه_اجتماعی

توان اقتصادی یک فرد تنها بستگی به مقدار اموال و املاک او ندارد، بلکه اینکه یک فرد چقدر در جامعه اعتبار و نفوذ دارد هم جزئی از توان اقتصادی است. به این بخش از توان اقتصادی، سرمایه اجتماعی (Social Capital) می‌گوییم.
همان‌طور که یک فرد علاوه‌ بر سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی دارد یک جامعه هم دارای سرمایه اجتماعی است. ایران از حیث سرمایه اقتصادی کشوری ثروتمند است اما از حیث سرمایه اجتماعی کشوری ضعیف است! ما کشوری داریم که جزو بزرگترین مخازن نفت و گاز طبیعی دنیاست، کشوری که از حیث اقلیمی و تاریخی پتانسیل‌های مهمی برای گردشگری دارد و از حیث جغرافیایی پل بین آسیای میانه و آب‌های آزاد و پل بین خاورمیانه و شبه‌ قاره هند است. اگر به رده بندی‌های جهانی توسعه نگاه کنید شگفت‌زده می‌شوید که چرا کشوری که با این پتانسیل‌ها باید در یک‌سوم بالای جدول قرار داشته‌ باشد، در یک‌سوم انتهایی جدول قرار دارد؛ پاسخ را باید در پایین بودن «سرمایه اجتماعی» این کشور دانست.

اعتماد عمومی:

مهم‌ترین عنصر در سرمایه اجتماعی «اعتماد عمومی» است. وقتی فضای اجتماعی سرشار از اعتماد است، آفرینش شغل و ثروت بالا می‌رود. چه وقت مردم یک جامعه به هم اعتماد دارند؟ وقتی که به صحت اخباری که از یکدیگر دریافت می‌کنند، باور داشته‌ باشند. بنابراین وقتی در روابط بین فردی‌مان فرض را بر دروغ بودن اخباری که از هم می‌شنویم، بگذاریم می‌توان گفت سرمایه اجتماعی‌مان از دست رفته‌ است. سانسور و شایعه، دو فرایندی هستند که سرمایه اجتماعی ما را به آتش می‌کشند. در فرایند سانسور، ما بخشی از واقعیت را انکار و کتمان می‌کنیم و در فرایند شایعه چیزی که واقعیت ندارد را به جای واقعیت می‌گذاریم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei
#مقاله
#ساده‌_سازی_افراطی

در جلساتی که شرکت می‌کنم با دقت به گفتگوها گوش می‌دهم. وقتی صحبت از مشکلات کلان و مسائل اجتماعی می‌شود، اغلب ما دچار یک مشکل بزرگ می‌شویم؛ «ساده‌سازی افراطی». منظور من از ساده‌سازی افراطی تلاش برای پیدا کردن یک «مدل خطی» برای مشکلات است. ذهن ما در برخورد با مسائل پیچیده دچار خستگی و سردرگمی می‌شود بنابراین ما تمایل داریم آن مسائل پیچیده را به شکل افراطی ساده کنیم تا «سهل الهضم و راحت الحلقوم» به‌نظر برسند!
البته برای حل هر مشکلی باید تا جایی که می‌توانیم آن را ساده کنیم، حشو و زوائد را کنار بگذاریم و آن را به مسائل ساده‌تر بشکنیم برای همین است که از عبارت «ساده‌سازی افراطی» استفاده می‌کنم.
ساده سازی افراطی شبیه این است که شما در هنگام بازی شطرنج، برای راحت کردن تصمیم‌گیری خود، بخش زیادی از صفحه شطرنج را نادیده بگیرید و با یک «دید تونلی» به صفحه نگاه کنید. درست است که با این کار با سرعت و سهولت بیشتری تصمیم می‌گیرید ولی خطای شما نیز به همان نسبت بالا می‌رود!
بسیاری از مدیران و تصمیم گیرندگان کشور ما دچار همین مشکل «ساده‌سازی افراطی» می‌شوند و به‌زعم خود برای حل یک مساله بزرگ و پیچیده راه حل ساده و قطعی پیدا می‌کنند!
سیاست‌های «پاندولی» و تغییرات سریع در قوانین و سیاست‌ها نتیجه چنین مدل ساده‌سازی است. وزیری به خیال خود یک «شاه کلید» پیدا می‌کند و چهار سال بعد وزیر بعدی شاه کلیدی پیدا می‌کند که یکصدوهشتاد درجه با راه حل قبلی زاویه دارد!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی

برای مطالعه متن کامل مقاله بالا لطفا به لینک زیر در سایت دکتر سرگلزایی مراجعه فرمایید:

از اینجا بخوانید

#دکتر_سرگلزایی
#drsargolzaei

@drsargolzaei