#مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت پایانی
"محسن مخملباف" در فیلم "سکس و فلسفه" سعی در به تصویر کشیدن چنین رابطه ای دارد. آن جا که "مریم"، یکی از معشوقه های "جان" به او می گوید:
"این عشق است؟! هم زمان با چند نفر بودن؟!"
و "جان" پاسخ می دهد:
"این جستجو است، من با هر کدام از شما بخشی از قلب خودم را کشف کردم"
مؤخره:
سیر رو به رشد روابط خارج زناشویی در جامعه ی ما، مطلبی است که هم شخصأ در کار با مراجعان مطب با آن روبرو بوده ام و هم همکارانم راجع به آن گزارش می دهند و گرچه آمار قابل اعتمادی در این زمینه وجود ندارد، اما به نظر می رسد که این الگو در جامعه ما رو به افزایش است. گرچه روابط خارج زناشویی بسته به نوع و علت آن می تواند فایده ای بیش از هزینه داشته باشد (functional) یا هزینه ای بیش از فایده (dysfunctional) ، اما وقتی به عنوان یک رفتار جمعی و از منظر جامعه نگر (community oriented) به آن می نگریم نمی توانیم آن را مستقل از سایر متغیر های اجتماعی بسنجیم.
لذا نگارنده بر این باور است که وقتی به این الگوی آماری در جامعه امروز ایران می نگرد و آن را در کنار آمارهای افزایش خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، کودک آزاری، کودکان و زنان خیابانی وقانون شکنی در سطوح مختلف اجتماعی می گذارد به این نتیجه می رسد که اساسأ جامعه ی ما به دلایلی که در مقاله ی #رشد_اعتیاد_در_ایران به آن اشاره کرده ام دچار ناتوانی در گذار از اخلاق سنتی به اخلاق مدرن شده است. این مطلب را در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی ها (انتشارات بهار سبز) به تفصیل توضیح داده ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی
قسمت پایانی
"محسن مخملباف" در فیلم "سکس و فلسفه" سعی در به تصویر کشیدن چنین رابطه ای دارد. آن جا که "مریم"، یکی از معشوقه های "جان" به او می گوید:
"این عشق است؟! هم زمان با چند نفر بودن؟!"
و "جان" پاسخ می دهد:
"این جستجو است، من با هر کدام از شما بخشی از قلب خودم را کشف کردم"
مؤخره:
سیر رو به رشد روابط خارج زناشویی در جامعه ی ما، مطلبی است که هم شخصأ در کار با مراجعان مطب با آن روبرو بوده ام و هم همکارانم راجع به آن گزارش می دهند و گرچه آمار قابل اعتمادی در این زمینه وجود ندارد، اما به نظر می رسد که این الگو در جامعه ما رو به افزایش است. گرچه روابط خارج زناشویی بسته به نوع و علت آن می تواند فایده ای بیش از هزینه داشته باشد (functional) یا هزینه ای بیش از فایده (dysfunctional) ، اما وقتی به عنوان یک رفتار جمعی و از منظر جامعه نگر (community oriented) به آن می نگریم نمی توانیم آن را مستقل از سایر متغیر های اجتماعی بسنجیم.
لذا نگارنده بر این باور است که وقتی به این الگوی آماری در جامعه امروز ایران می نگرد و آن را در کنار آمارهای افزایش خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، کودک آزاری، کودکان و زنان خیابانی وقانون شکنی در سطوح مختلف اجتماعی می گذارد به این نتیجه می رسد که اساسأ جامعه ی ما به دلایلی که در مقاله ی #رشد_اعتیاد_در_ایران به آن اشاره کرده ام دچار ناتوانی در گذار از اخلاق سنتی به اخلاق مدرن شده است. این مطلب را در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی ها (انتشارات بهار سبز) به تفصیل توضیح داده ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک و معلم
برای دسترسی به همه محتوای سایت نیاز است شما در سایت ثبتنام کنید و در صورتی که پیش از این
#یادداشت_هفته
#هرم_نیازهای_مازلو_و_توسعه_فرهنگی
مقدمه:
آبراهام #مازلو روان شناس آمریکایی هِرَم نیازها را برای انسان ترسیم کرده است و الوین #تافلر جامعه شناس و آینده پژوه آمریکایی دوره های تاریخی را بر مبنای نظام تولید رسم کرده است. در این گفتار بر اساس نظریات این دو نفر به کنکاش راجع به نیازهای بشری، تاریخ تمدّن (توسعهٔ فرهنگی) و ارتباط آن با رشد اقتصادی پرداخته ام. مازلو راجع به فرد انسان نظریه پردازی کرده و تافلر راجع به جامعه ی بشری، من این دو نظر را با هم درآمیخته ام و نسبتی بین رشد اقتصادی و رشد فرهنگی یک جامعه برقرار کرده ام.
در عصر شکار سطح نیازهای انسان در حدّ نیازهای فیزیولوژیک است و انسانی که در این سطح زندگی می کند، نیاز به امنیت برای او اولویت اصلی نیست زیرا به شدّت درگیر زمان حال است و مفهوم آینده برای او شکل نگرفته است.
ولی در عصر کشاورزی نگاه به آینده مفهوم پیدا می کند زیرا کشاورز باید بداند کی شخم بزند، کی وجین کند و کی محصول را درو کند. پس عصر کشاورزی عصر اولویّتِ safety است. ضرب المثل های "آسّه برو آسّه بیا که گربه شاخت نزنه، کلاه خودت را محکم بگیر باد نبره، ما نه سر پیازیم نه ته پیاز" ناشی از طرحواره های عصر کشاورزی هستند.
صنعتی شدن که با اختراع ماشین بخار آغاز شد بسیاری از تعاملات جامعهٔ بشری را تغییر داد. از مهم ترین این تغییرات، لغو برده داری بود چرا که هزینه ای که برای نگهداری بردگان باید صرف می شد در مقایسه با هزینهٔ نگهداری از ماشین مقرون به صرفه نبود . همین طور شکل گیری #فمینیسم (یا دادن فرصت شغلی برابر به زنان) نیز در این عصر شکل گرفت زیرا انرژی مکانیکی جای انرژی عضلات را گرفت و نقش کارگر تغییر کرد .
در جامعه صنعتی (مُدرن) علاوه بر رفع نیازهای فیزیولوژیک، امنیت هم برای اغلب مردم تأمین می شود زیرا نهادهای مدنی برقرار کنندهٔ امنیت به وجود می آیند، دولت شکل می گیرد و تأمین اجتماعی ایجاد می شود پس انسان ها به طبقهٔ بالاتر نیازهای مازلو صعود می کنند، نیاز به عشق و محبّت اهمیت زیادتری پیدا می کند و نیاز به احترام نیز در این عصر اولویت بالایی می یابد .
در عصر اطلاعات که با اختراع ماشین های محاسبه گر (کامپیوتر) شروع شد، ماشین های هوشمند جای انسان را در مدیریت ماشین های مکانیکی گرفتند و اتوماسیون به مکانیزاسیون افزوده شد.
انسان ها با اختراع یک "شبه مغز" درگیری بیشتری با مسألهٔ ماهیت هوش و آگاهی پیدا می کنند و افزایش اوقات فراغت، درگیری شمار بیشتری از مردم را با مسألهٔ "معنای زندگی" ایجاد می کند. انسانی که از دغدغهٔ دائمی نیازهای فیزیولوژیک و نیاز به امنیّت، عشق و احترام آزاد شده باشد بیشتر درگیر کشف خویشتن، آفرینش خویشتن و کشف معنای زندگی است، پس self-actualization (تحقّق خویشتن) نیاز عمدهٔ این فرد می شود. در جامعه پَسامُدرن کسی که مطیع است از حیث روانی مریض محسوب می شود در حالی که در جامعه فئودال (کشاورزی) کسی که خلاّق و آزاد اندیش است مریض است .به قول #میشل_فوکو در کتاب تاریخ جنون آن چه در یک دورهٔ تاریخی ملاک سلامت روان است در دورهٔ تاریخی دیگر نشان بیماری می شود! مشکل جایی است که در یک جامعه همزمان طرحواره ها، باورها و نگرش های دوره های مختلف تاریخی در کنار هم جاری باشند، در نتیجه انسان ها دچار تناقض و تعارض و تضادّ دائمی درونی خواهند بود، پدیده ای که داریوش شایگان آن را اسکیزوفرنی فرهنگی نامیده است. شایگان می گوید:
"اگر به اسکیزوفرنی فرهنگی آگاه شوید، ذوحیاتین میشوید، هم میتوانید در آب زندگی کنید و هم در زمین. اما اگر به آن آگاه نباشید، فلجتان میکند. در واقع اسکیزوفرنی فرهنگی مانند یک «کمپلکس» است که اگر روانکاوی اش کنید و بشکافیدش، میفهمید که شما دو دنیا دارید که الزاماً با هم نمیخوانند. اما شما میتوانید با این دو دنیا کنار بیایید و بازی کنید، منتها کلیدهای مختلف میخواهد امّا اگر این عقدهها گشوده نشوند، شما را تسخیر میکنند."
جامعه های "در حال گذار" همچون جامعهٔ ما که در مرز بین عصر کشاورزی و عصر صنعت گیر کرده است نمودهای جمعی و فراگیری از اسکیزوفرنی فرهنگی را به نمایش می گذارند که به نمونه ای از آن در مقالهٔ #فمینیسم_شترمرغی اشاره کرده ام و در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی ها (انتشارات بهار سبز) به تفصیل به آن پرداخته ام.
در دیدگاه های طرح شده در این مقاله، توسعهٔ فرهنگی معلول رشد اقتصادی و ایجاد ارزش افزوده هستند. قطعاً این دیدگاه همانند هر دیدگاه دیگری در علوم انسانی مورد نقدهای جدّی قرار دارد. پیش از این در یادداشت دیگری با عنوان #فوکو_مارکس_فرهنگ_اقتصاد به ارتباط دوسویهٔ اقتصاد و فرهنگ پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#هرم_نیازهای_مازلو_و_توسعه_فرهنگی
مقدمه:
آبراهام #مازلو روان شناس آمریکایی هِرَم نیازها را برای انسان ترسیم کرده است و الوین #تافلر جامعه شناس و آینده پژوه آمریکایی دوره های تاریخی را بر مبنای نظام تولید رسم کرده است. در این گفتار بر اساس نظریات این دو نفر به کنکاش راجع به نیازهای بشری، تاریخ تمدّن (توسعهٔ فرهنگی) و ارتباط آن با رشد اقتصادی پرداخته ام. مازلو راجع به فرد انسان نظریه پردازی کرده و تافلر راجع به جامعه ی بشری، من این دو نظر را با هم درآمیخته ام و نسبتی بین رشد اقتصادی و رشد فرهنگی یک جامعه برقرار کرده ام.
در عصر شکار سطح نیازهای انسان در حدّ نیازهای فیزیولوژیک است و انسانی که در این سطح زندگی می کند، نیاز به امنیت برای او اولویت اصلی نیست زیرا به شدّت درگیر زمان حال است و مفهوم آینده برای او شکل نگرفته است.
ولی در عصر کشاورزی نگاه به آینده مفهوم پیدا می کند زیرا کشاورز باید بداند کی شخم بزند، کی وجین کند و کی محصول را درو کند. پس عصر کشاورزی عصر اولویّتِ safety است. ضرب المثل های "آسّه برو آسّه بیا که گربه شاخت نزنه، کلاه خودت را محکم بگیر باد نبره، ما نه سر پیازیم نه ته پیاز" ناشی از طرحواره های عصر کشاورزی هستند.
صنعتی شدن که با اختراع ماشین بخار آغاز شد بسیاری از تعاملات جامعهٔ بشری را تغییر داد. از مهم ترین این تغییرات، لغو برده داری بود چرا که هزینه ای که برای نگهداری بردگان باید صرف می شد در مقایسه با هزینهٔ نگهداری از ماشین مقرون به صرفه نبود . همین طور شکل گیری #فمینیسم (یا دادن فرصت شغلی برابر به زنان) نیز در این عصر شکل گرفت زیرا انرژی مکانیکی جای انرژی عضلات را گرفت و نقش کارگر تغییر کرد .
در جامعه صنعتی (مُدرن) علاوه بر رفع نیازهای فیزیولوژیک، امنیت هم برای اغلب مردم تأمین می شود زیرا نهادهای مدنی برقرار کنندهٔ امنیت به وجود می آیند، دولت شکل می گیرد و تأمین اجتماعی ایجاد می شود پس انسان ها به طبقهٔ بالاتر نیازهای مازلو صعود می کنند، نیاز به عشق و محبّت اهمیت زیادتری پیدا می کند و نیاز به احترام نیز در این عصر اولویت بالایی می یابد .
در عصر اطلاعات که با اختراع ماشین های محاسبه گر (کامپیوتر) شروع شد، ماشین های هوشمند جای انسان را در مدیریت ماشین های مکانیکی گرفتند و اتوماسیون به مکانیزاسیون افزوده شد.
انسان ها با اختراع یک "شبه مغز" درگیری بیشتری با مسألهٔ ماهیت هوش و آگاهی پیدا می کنند و افزایش اوقات فراغت، درگیری شمار بیشتری از مردم را با مسألهٔ "معنای زندگی" ایجاد می کند. انسانی که از دغدغهٔ دائمی نیازهای فیزیولوژیک و نیاز به امنیّت، عشق و احترام آزاد شده باشد بیشتر درگیر کشف خویشتن، آفرینش خویشتن و کشف معنای زندگی است، پس self-actualization (تحقّق خویشتن) نیاز عمدهٔ این فرد می شود. در جامعه پَسامُدرن کسی که مطیع است از حیث روانی مریض محسوب می شود در حالی که در جامعه فئودال (کشاورزی) کسی که خلاّق و آزاد اندیش است مریض است .به قول #میشل_فوکو در کتاب تاریخ جنون آن چه در یک دورهٔ تاریخی ملاک سلامت روان است در دورهٔ تاریخی دیگر نشان بیماری می شود! مشکل جایی است که در یک جامعه همزمان طرحواره ها، باورها و نگرش های دوره های مختلف تاریخی در کنار هم جاری باشند، در نتیجه انسان ها دچار تناقض و تعارض و تضادّ دائمی درونی خواهند بود، پدیده ای که داریوش شایگان آن را اسکیزوفرنی فرهنگی نامیده است. شایگان می گوید:
"اگر به اسکیزوفرنی فرهنگی آگاه شوید، ذوحیاتین میشوید، هم میتوانید در آب زندگی کنید و هم در زمین. اما اگر به آن آگاه نباشید، فلجتان میکند. در واقع اسکیزوفرنی فرهنگی مانند یک «کمپلکس» است که اگر روانکاوی اش کنید و بشکافیدش، میفهمید که شما دو دنیا دارید که الزاماً با هم نمیخوانند. اما شما میتوانید با این دو دنیا کنار بیایید و بازی کنید، منتها کلیدهای مختلف میخواهد امّا اگر این عقدهها گشوده نشوند، شما را تسخیر میکنند."
جامعه های "در حال گذار" همچون جامعهٔ ما که در مرز بین عصر کشاورزی و عصر صنعت گیر کرده است نمودهای جمعی و فراگیری از اسکیزوفرنی فرهنگی را به نمایش می گذارند که به نمونه ای از آن در مقالهٔ #فمینیسم_شترمرغی اشاره کرده ام و در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی ها (انتشارات بهار سبز) به تفصیل به آن پرداخته ام.
در دیدگاه های طرح شده در این مقاله، توسعهٔ فرهنگی معلول رشد اقتصادی و ایجاد ارزش افزوده هستند. قطعاً این دیدگاه همانند هر دیدگاه دیگری در علوم انسانی مورد نقدهای جدّی قرار دارد. پیش از این در یادداشت دیگری با عنوان #فوکو_مارکس_فرهنگ_اقتصاد به ارتباط دوسویهٔ اقتصاد و فرهنگ پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#شهر_و_روستا
شاید این پیامک بارها برای شما آمده باشد که «جهان سوم جایی است که اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید میهن ات را ویران کنی و اگر بخواهی میهن ات آباد شود باید خانه خراب شوی.» نمی دانم گوینده ی این سخن کیست ولی توصیفی مختصر اما جامع از تعارض موجود در جامعه ی ماست: تعارض بین فرهنگ روستا و فرهنگ شهر.
در مرحله ی کشاورزی تاریخ بشر (عصر فئودالیته) چیزی به نام میهن وجود خارجی نداشت.گرچه یک دولت مرکزی از زمان دولت شهرهای یونان باستان وجود داشت اما عملأ هر روستا، فرهنگ و زبان و سنت و اقتصاد و قوانین خودش را داشت. دشواری عبورو مرور و ارتباطات مانع از این بود که پیوستگی دائمی اقتصادی-سیاسی-فرهنگی در سطح وسیع مقدور باشد در نتیجه مردم مرز شرقی ایران بیشتر شبیه همسایگان شرقی ایران زندگی می کردند و مردم مرز غربی ایران شبیه همسایگان غربی ایران. «ایران» نامی بود که «متناظر خارجی» نداشت و به قول «ویتگنشتاین» یک «بازی زبانی» بود.
دو تحول تاریخی بزرگی که در یکی دو قرن اخیر اتفاق افتاد (انقلاب صنعتی و انقلاب ارتباطات) سبک زندگی بشر را تغییر داد:
توسعه ی وسایل حمل و نقل، فاصله ها را کوتاه کرد و تولید صنعتی، با افزایش بازدهی، نیاز به گسترش گستره ی بازاریابی را به وجود آورد. این جا بود که پول ملی، زبان ملی و قوانین ملی تبدیل به ضرورت های اقتصادی شدند و در نتیجه «ملت و دولت» دیگر واقعیت های خارجی بودند نه بازی زبانی.
ادامه ی همین روند بعدها باعث خلق پول فراملی (یورو) ، زبان فراملی (اسپرانتو) و قوانین فراملی (اعلامیه ی جهانی حقوق بشر) شد.
کشورهایی که بار تاریخی زبانی-آئینی سبک تری داشتند این «استحاله» را با سرعت بیشتر و هزینه های کمتر پشت سر می گذارند و برعکس کشورهایی که مهد باستانی ترین تمدن های جهان بوده اند بار بیشتری را باید به زمین بگذارند و هزینه های بیشتری بپردازند. به همین دلیل کشورهای شمالی اروپا (کشورهای اسکاندیناوی) با سهولت و سرعت بیشتری مدرن شدند تا کشورهای جنوبی اروپا (ایتالیا- یونان- اسپانیا).
مروری بر افسانه ها و آئین های مردم ایران نشان می دهد که هنوز فرهنگ ما «روستا محور» است. هنوز روستا مهد «وفا و صفا» و شهر «بازار دروغ و دغل» است. «ریشه ها» در روستا و کوه و صحرا قرار دارند و «پیر راهنما» (گورو) همواره هیبتی روستایی و باستانی دارد.
درجا زدن فرهنگی ما در «عصر کشاورزی» مانع از ورود واقعی ما به عصر صنعت (مدرنیته) است. تحولات صنعتی در کشور ما اغلب درحد «مکانیزاسیون» و گاهی هم در حد «مدرنیزاسیون» هستند. به ندرت با «مدرنیته» مواجهیم، به عبارت دیگر ما با «ابزارهای مدرن» سر و کار داریم نه با «پارادایم های مدرن».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت: در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی_ها به طور مشروح به این مبحث پرداخته ام. این کتاب توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#شهر_و_روستا
شاید این پیامک بارها برای شما آمده باشد که «جهان سوم جایی است که اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید میهن ات را ویران کنی و اگر بخواهی میهن ات آباد شود باید خانه خراب شوی.» نمی دانم گوینده ی این سخن کیست ولی توصیفی مختصر اما جامع از تعارض موجود در جامعه ی ماست: تعارض بین فرهنگ روستا و فرهنگ شهر.
در مرحله ی کشاورزی تاریخ بشر (عصر فئودالیته) چیزی به نام میهن وجود خارجی نداشت.گرچه یک دولت مرکزی از زمان دولت شهرهای یونان باستان وجود داشت اما عملأ هر روستا، فرهنگ و زبان و سنت و اقتصاد و قوانین خودش را داشت. دشواری عبورو مرور و ارتباطات مانع از این بود که پیوستگی دائمی اقتصادی-سیاسی-فرهنگی در سطح وسیع مقدور باشد در نتیجه مردم مرز شرقی ایران بیشتر شبیه همسایگان شرقی ایران زندگی می کردند و مردم مرز غربی ایران شبیه همسایگان غربی ایران. «ایران» نامی بود که «متناظر خارجی» نداشت و به قول «ویتگنشتاین» یک «بازی زبانی» بود.
دو تحول تاریخی بزرگی که در یکی دو قرن اخیر اتفاق افتاد (انقلاب صنعتی و انقلاب ارتباطات) سبک زندگی بشر را تغییر داد:
توسعه ی وسایل حمل و نقل، فاصله ها را کوتاه کرد و تولید صنعتی، با افزایش بازدهی، نیاز به گسترش گستره ی بازاریابی را به وجود آورد. این جا بود که پول ملی، زبان ملی و قوانین ملی تبدیل به ضرورت های اقتصادی شدند و در نتیجه «ملت و دولت» دیگر واقعیت های خارجی بودند نه بازی زبانی.
ادامه ی همین روند بعدها باعث خلق پول فراملی (یورو) ، زبان فراملی (اسپرانتو) و قوانین فراملی (اعلامیه ی جهانی حقوق بشر) شد.
کشورهایی که بار تاریخی زبانی-آئینی سبک تری داشتند این «استحاله» را با سرعت بیشتر و هزینه های کمتر پشت سر می گذارند و برعکس کشورهایی که مهد باستانی ترین تمدن های جهان بوده اند بار بیشتری را باید به زمین بگذارند و هزینه های بیشتری بپردازند. به همین دلیل کشورهای شمالی اروپا (کشورهای اسکاندیناوی) با سهولت و سرعت بیشتری مدرن شدند تا کشورهای جنوبی اروپا (ایتالیا- یونان- اسپانیا).
مروری بر افسانه ها و آئین های مردم ایران نشان می دهد که هنوز فرهنگ ما «روستا محور» است. هنوز روستا مهد «وفا و صفا» و شهر «بازار دروغ و دغل» است. «ریشه ها» در روستا و کوه و صحرا قرار دارند و «پیر راهنما» (گورو) همواره هیبتی روستایی و باستانی دارد.
درجا زدن فرهنگی ما در «عصر کشاورزی» مانع از ورود واقعی ما به عصر صنعت (مدرنیته) است. تحولات صنعتی در کشور ما اغلب درحد «مکانیزاسیون» و گاهی هم در حد «مدرنیزاسیون» هستند. به ندرت با «مدرنیته» مواجهیم، به عبارت دیگر ما با «ابزارهای مدرن» سر و کار داریم نه با «پارادایم های مدرن».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت: در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی_ها به طور مشروح به این مبحث پرداخته ام. این کتاب توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com