دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.1K subscribers
1.73K photos
96 videos
149 files
3.22K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#صداقت_دروغ_سیاست

گرچه از منظر "اخلاق مطلق گرا" (که #امانوئل_کانت سخنگوی آن است) دروغ گفتن به طور مطلق یک رذیلت است و هیچ شرایط و منافعی توجیه کننده دروغ نیست، از دیدگاه روانی-اجتماعی می توانیم دروغ ها را به دو دسته تقسیم کنیم:

گروه اول دروغ هایی هستند که ناشی از رانشگر (Driver) "دیگران را راضی کن" (Please others) هستند. از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل (Transactional Analysis)  هر کدام از ما در جریان تربیت "اوامر و مناهی" خاصی را از محیط دریافت می کنیم. این "امر و نهی ها" در سراسر زندگی ، تعیین کنندهٔ تصمیمات ما هستند. هنگامی که خانواده، آموزش و پرورش و رسانه دستور "دیگران را راضی کن" را در پیش نویس زندگی ما نوشته باشند ما در سراسر عمر تلاش می کنیم "به هر قیمتی" دیگران را خوشنود کنیم. در نتیجه، هنگامی که حدس می زنیم گفتنِ حقیقت باعث رنجش خاطر دیگران شود دروغ را جایگزین حقیقت می کنیم.
بارها پیش آمده است که در پاسخ سؤالات "این لباس به من میاد؟" ، "این رنگ مو به من میاد؟" ، "از غذا راضی بودین؟ نمکش خوب بود؟ خوب جا افتاده بود؟" پاسخ داده ایم: "بله، کاملاً، خیلی!" در حالی که نه آن رنگ لباس و رنگ مو به دوستمان می آمده و نه این غذا طعم رضایت بخشی داشته است. خیلی اوقات خودِ سؤال کننده هم به جای شنیدن حقیقت تلخ، توقع دارد دروغ شیرین را بشنود! انگار که او از شما می خواهد که "لطفاً به من دروغ بگویید، خواهش می کنم!". گرچه او در سطح خودآگاه و آشکار (Explicit) از شما تقاضای دروغ نمی کند اما در سطح ناخودآگاه و تلویحی (implicit) از شما تمنّای دروغ می کند و زبان بدن (Body Language) و لحن کلام (Prosody) او پر از این التماس است: "عزیزم، مرا با دروغ شیرین نوازش کن".
کسانی که با گفتن چنین دروغ های شیرینی مخاطب خود را خوشنود می کنند دچار دستورالعمل روانی "همه را خشنود کن" هستند. آن ها از این که دیگران را برنجانند وحشت دارند. این نوع دروغ گفتن نه با طرّاحی قبلی صورت می گیرد و نه با قصد سوء استفاده از مخاطب، تنها تصمیمی است ناشی از آموزه های غلط تربیتی و ترس از رنجاندن دیگران.

اما در مقابل چنین دروغ هایی دسته دوّمی از دروغ ها وجود دارند. دروغ هایی که طرّاحی شده اند و گویندهٔ آن ها ، نه به قصد نوازش کردن مخاطب بلکه به منظور فریب دادن و سوء استفاده از او این دروغ های نظام مند را طراحی کرده است.

در کتاب #1984 ، #جورج_اورول جامعه ای را ترسیم می کند که در آن وزارت خانه ای وجود دارد به نام "وزارت حقیقت" که بر خلاف نامش، وظیفه اش پنهان کردن حقیقت و انتشار دروغ است، دروغ هایی که باعث فریب ملت و اقتدار و ثبات حکومت شوند. چنین دروغ هایی ریشه در "کیش قدرت" دارند، مذهبی که محور آن حفظ قدرت است. جورج اورول در همان کتاب به "مرام نامه" سازمانی که دروغ های نهادینه و سازمان مند تولید می کند می پردازد: "حفظ قدرت به هر بهایی!". هنگامی که در جامعه ای نهاد های قدرت دچار چنین مذهبی شوند، گفتن حقیقت و پرده برداری از دروغ تبدیل به یک "عمل سیاسی" می شود و شما  با "نه گفتن" به دروغ های بزرگ و "کلان روایت ها" یک "اپوزیسیون" محسوب می شوید!

#هاناآرنت فیلسوف آلمانی در مقاله "حقیقت و سیاست" می نویسد:

"هنگامی که جامعه ای به دروغ گویی سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند، صداقت به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده ی حقیقت حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می شود!"
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید، شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا به وزارت دروغ می پیوندید، یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!

پی نوشت:

۱ - درباره موضوع "تقریر حقیقت و تقلیل مرارت" در فصل اول کتاب "راهی به رهایی" استاد مصطفی ملکیان بحث مفصلی با دیدگاه "فلسفه اخلاق" آمده است. این کتاب را انتشارات نگاه معاصر منتشر کرده است. 

۲ - کتاب 1984 جورج اورول با ترجمه صالح حسینی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است. بنده نیز یادداشتی تحت عنوان:
#جورج_اورول_فروید_و_توتالیتاریسم نوشته ام که مبتنی بر ماجرای این کتاب است.

۳ - درباره هانا آرنت مقاله ای با عنوان #هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی نوشته ام. برای مطالعه درباره آرای آرنت می توانید کتاب "هانا آرنت - نوشته دیوید واتسن" را با ترجمه فاطمه ولیانی از انتشارات هرمس بخوانید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
 
#مقاله
#روشنفکرکیست؟

الف- #امانوئل_کانت اعتقاد دارد اگر در جامعه ای گزاره غالب این باشد که "فکر نکنید اطاعت کنید" آن جامعه در دوران تاریکی به سر می برد و اگر در فردی هم این گزاره غالب باشد آن فرد در دوران کودکی به سر می برد. گزاره ای که یک جامعه را به دوران روشنایی می برد و یک فرد را به بلوغ روانی می رساند این است که "جرات و شهامت آزاد اندیشی داشته باش".
بنابراین از نظر کانت روشنفکر بودن دو ویژگی دارد: اول علم و آگاهی و دوم شجاعت و شهامت.

ب- #کارل_مانهایم اعتقاد دارد که تمام شناخت ها به ساختارهای اجتماعی وابسته هستند. از نظر او این منافع طبقات و گروه های اجتماعی است که نحوه ی اندیشیدن آن ها را تعیین می کند بنابراین کشیش ها شبیه هم فکر می کنند، نظامیان شبیه هم و پزشکان شبیه هم. تنها افکار روشنفکران است که وابسته به شرایط و ساختارهای اجتماعی نیست. مانهایم روشنفکران را افرادی بی طبقه می دانست که اندیشه هایشان تحت تاثیر منافع طبقاتی نیست.

ج- #ادواردسعید روشنفکر را کسی می داند که به نقد "قدرت" و "سنت" می پردازد. #روشنفکر این نقد را در انظار عموم انجام می دهد بنابراین همه هستی اش را موکول به یک تشخیص انتقادی می کند. پس می توان برای روشنفکران دو ویژگی قائل شد: اول این که تفکر نقاد در آن ها فعال است. پس گرفتار تفکر عاطفی- عادتی، جوزدگی و تقلید نیستند، دوم این که این نقد ها را با شهامت مطرح می کنند و از نگرانی در مورد حاصل عملی کار خویش فاصله گرفته اند.
پس ملاحظه می فرمایید که هر فرد دانشمند و تحصیلکرده ای روشنفکر (Intellectual) محسوب نمی شود و هر جامعه ای هم که دانشگاه و دانشجو زیاد داشته باشد از دوران تاریکی به عصر خرد نقل مکان نکرده است.

انتشارات کویر در سال ۱۳۹۳ کتاب ارزشمندی منتشر کرده است به نام "گونه شناسی روشنفکران ایرانی" این کتاب نوشته "دکتر نظام بهرامی کمیل" است. مطالب این یادداشت برداشتی از اولین فصل این کتاب ارزشمندند.

مناسب می بینم این یادداشت را با شعری گویا و زیبا از احمد #شاملو به پایان برسانم:

من بی نوا بندگکی سر به راه نبودم
و راه بهشت مینوی من بز روی طوع و خاکساری نبود،
مرا دیگر گونه خدایی می بایست،
شایسته آفرینه ای
که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند،
و خدایی دیگرگونه آفریدم!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#هستی_شناسی_و_ذهن_تاریخ_مند

۱- اولین فیلسوفان به دنبال پاسخ به پرسش های اساسی هستی شناسی بودند، این که "این جا کجاست و چه قوانینی بر آن حاکم است؟". حوزه ای در فلسفه که به این پرسش ها می پردازد Ontology یا وجود شناسی یا هستی شناسی نامیده می شود. مهم ترین دغدغه فیلسوفانی مثل دموکریتوس، هراکلیتوس، آناکسیمندرو و امپدوکلوس در یونان باستان هستی شناسی بود. 

۲- گروه دیگری از فیلسوفان به این نتیجه رسیدند که ابزار اساسی ما برای شناخت جهان ذهن مان است، پس مقدمهٔ شناخت جهان، شناخت ذهن است چرا که اگر "میزان" را نشناسیم و انحرافات و اعوجاجات احتمالی آن را ندانیم احتمال این که در "توزین" دچار اشتباه شویم کم نیست. دغدغهٔ این فیلسوفان Epistemology یا معرفت شناسی یا شناخت شناسی نامیده شد.
هنگامی که لودویک ویتگنشتاین فیلسوف برجستهٔ "فلسفه تحلیلی" وظیفهٔ اصلی فلسفه را "نقد زبان" می داند به این حوزه از فلسفه اشاره دارد.

۳- #امانوئل_کانت اعتقاد داشت که ذهن ما محصور و مجبور در شیوهٔ خاصّی از تفکر است و این جبر ذهنی باعث می شود که ما جهان را نه به آن گونه که هست بلکه به آن گونه که ذهن ترسیم می کند درک کنیم. برای مثال "زمان فیزیکی" با "زمان ذهنی" کاملا متفاوت است و اصولاً آنچه که فیزیک نسبیّت یا فیزیک کوانتومی دربارهٔ زمان می گویند برای ذهن بشر قابل لمس نیست مگر به واسطهٔ تمثیل و استعاره. به بیان دیگر:

پیش چشمت داشتی شیشه کبود 
زان سبب عالم کبودت می نمود

۴- ذهن با نگاه کردن به خودش تغییر می کند. هنگامی که ذهن به عنوان "سوژه" (شناسا)، ذهن را در جایگاه "ابژه" (شناسه) می نشاند، با دیالکتیک هگلی تز و آنتی تز، سنتز ذهن جدیدی به وقوع می پیوندد. به این دلیل است که امانوئل کانت علمی شدن روان شناسی را منتفی می داند، ذهن سیری "تاریخی" را طی می کند و هر بار که گمان می کند "خودش" را شناخته است تنها توانسته "گذشتهٔ خودش" را بشناسد.

۵- اگر قبول کنیم که ذهن، خود را به جهان فرافکنی می کند (همان که در فلسفه، ایده آلیسم نامیده می شود) هستی شناسی هر عصر، انعکاسی است از "نیازهای انسان آن عصر" بنابراین پاسخ های انسان سده ها و هزاره های پیش به سؤالات هستی شناسانهٔ انسان امروز، نیازهای روان شناختی انسان امروز را پوشش نمی دهند.

۶- در کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها به تفصیل گفته ام و در یادداشت معرفی همان کتاب (که در کانال تلگرام بنده موجود است) به اختصار نوشته ام که ما بر اساس نیازهای امروزمان نیازمند اسطوره های نو، قصه های نو و ضرب المثل های نو هستیم. این جاست که کار قصه نویس هایی که "گرفتار گذشته" نیستند اهمیت می یابد، قصه های نو، هستی شناسی ذهن امروزی هستند، ذهنی که فرزند گذشته و آفرینندهٔ آیندهٔ جامعهٔ انسانی است. از این منظر است که خواندن قصه های امروزی همچون رمان های #برفک (دان دلیلو- پیمان خاکسار - نشر چشمه) #پروژه_رزی (گرام سیمسون - مهدی نسرین - نشرمرکز)، #جزء_از_کل (استیو تولتز - پیمان خاکسار - نشرچشمه) را به عنوان داروی "درد متافیزیکی" انسان امروزی تجویز می کنم.
به عقیده من، خواندن اسطوره های کهن (چه ایلیاد و اودیسه هومر باشد ، چه بهاگواد گیتا، چه عهد عتیق و ...) حرفهٔ کارشناسانی است که می خواهند "تاریخ ذهن" را بدانند، اما "دردمندانی" که برای "بی قراری های معنا شناختی" خود به دنبال التیام و تسکین اند از "مرور اسطوره های گذشته" نفعی نخواهند برد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها قسمت دوم

تاکنون باورهای اسطوره ای با یافته های علمی مانعة الجمع بوده اند، اما موتاسیونی که مغز ما را زبان مند کرد فصل مشترکی بین اسطوره های آفرینش و تکامل تدریجی علمی داروینی است:
گرچه انسان و سایر میمون ریخت ها قدم به قدم از همدیگر فاصله گرفتند اما در یک نقطه از این جدایی گام به گام، انسان به پلکان نردبانی رسید که همچون یک "بازی مار و پله" او را فرسنگ ها از عموزادگان زیستی خود دور کرد.
این ماجرا برای من یک مفهوم ضمنی (Implication) مهم تر نیز دارد: یک یافته کوچک (کوچک نه از حیث اهمیت بلکه از حیث ناچیز بودن در انبوه یافته های علمی که مرتب رو به افزایش با روند تصاعد هندسی دارند) می تواند منجر به تغییر عظیمی در اصول موضوعه (پارادایم) نگرش ما شود.
اثبات ژنتیکی بودن زبان می تواند در جدال چند قرنه ی بین فیلسوفان حامی اصالت خرد (Rationalism) و فیلسوفان حامی اصالت تجربه (Empiricism) برگ برنده ی مهمی باشد به نفع حامیان اصالت خرد، زیرا ثابت می کند که ذهن نیز همانند بدن دارای "غریزه" است. غریزه هایی که فطری و ذاتی هستند و حضوری "پیشینی" دارند. آنچه "کارل گوستاو #یونگ" روانپزشک سوئیسی Archetype می نامد (که در فارسی  کهن الگو، صورت مثالی، سرنمون و ... ترجمه شده اند) چیزی نیست جز غریزه ذهن: گرایش های فطری برای شیوه خاصی از اندیشیدن.
پیشتر #رنه_دکارت فرانسوی با به کار بردن اصطلاح "عقاید فطری" (Innate ideas) و #امانوئل_کانت آلمانی با به کار بردن "چارچوب های تفکر"  
(categories of thought)
 این مفهوم را وارد "نظریه فلسفی شناخت" (Epistemology) کرده بودند، ولی تداعی گرایی (Associationism) رفتارگراها در قرن نوزدهم و بیستم از ورود این نظریات فیلسوفان اصالت خرد (Rationalist) به جریان اصلی علم جلوگیری کرده بود.
روانکاوی وزنه ای بود که جریان علم روانشناسی را از فرو افتادن به نظریه ی شناخت تجربه گرایان
(Empiricists)
بازداشت و روانشناسی به بندبازی میان این دو نظریه شناخت پرداخت!
جالب این جاست که یافته های چامسکی بر مبنای متودولوژی عملی استقرائی (Inductive) به دست آمده اند، یعنی روشی که بر نظریه ی شناخت تجربه گرایان بریتانیایی تکیه زده است و این نمونه ی دیگری است از این که انتهای یک راه می تواند به راهی برسد که در ابتدا رو به جهت متضاد داشت:
"هر چیز که به نهایت برسد به ضد خود تبدیل می شود!"
این مفهوم "تائویی" را سعی کرده ام به زبان ساده در کتاب #ده_سؤال_بی_جواب شرح دهم. این کتاب همراه پنج جلد کتاب دیگرم در مجموعه ی شش جلدی #مهارتهای_زندگی توسط نشر مرندیز مشهد به چاپ سوم رسیده اند قرار است چاپ چهارم این مجموعه توسط "انتشارات همنشین" انجام پذیرد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

 ادلّه ی زبان شناسان پیرو #چامسکی در ذاتی بودن زبان را در چهار فصل اول کتاب زیر می توانید بخوانید: 

#روانشناسی_زبان- نوشته جین اچسون- ترجمه دکتر عبدالخلیل حاجتی- انتشارات امیرکبیر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#اگزیستانسیالیسم

گرچه واژه ی «اگزیستانسیالیسم» ریشه در اروپای قرن بیستم دارد ولی نباید تفکر اگزیستانسیالیسم را محصول مدرنیته ی غربی دانست زیرا مبنای این نوع تفکر قرن ها قبل از آن توسط اندیشه ورزانی از گوشه کنار جهان مطرح شده است.
برای مثال آنچه #بودا چند قرن پیش از میلاد مطرح کرده هیچ تفاوت اساسی با اگزیستانسیالیسم قرن بیستم ندارد.
برای فهم کامل اگزیستانسیالیسم می توانید به آثار #ژان_پل_سارتر (فیلسوف، روان شناس ، نمایشنامه نویس و رمان نویس فرانسوی) رجوع کنید، با این حال سعی می کنم در این یادداشت کوتاه تصویری از تفکر اگزیستانسیالیست را ترسیم کنم. اساس اگزیستانسیالیسم بر «قبول وضعیت بشری» استوار است. بشر در جهانی زندگی می کند ناشناخته، متغیر و ناایمن. همه ی دانسته های ما تصویری فرضی اند که محدودیت حواس و هوش ما آنها را محدود می کند. به قول #مولانا (که گاهی اگزیستانسیالیست است و گاهی مذهبی!):

پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود

همانطورکه #امانوئل_کانت در #نقد_عقل_محض گفته است، انسان امکان فهم جهان را مستقل از محدودیت حواس و حالات هیجانی و پیش زمینه های تربیتی اش ندارد. در واقع «تجربه ی ما مصبوغ و مسبوق به حالات هیجانی ما و انتظارات و باورهای ماست.»
به گفته ی #خیام: «هر کس سخنی از سر سودا گفته ست ...»
آن که طبعی عصبی و تحریک پذیر دارد، جهان را سرشار از خطر و تهدید می بیند و آن که طبعی عاشق پیشه دارد، زندگی را انباشته از ماجراهای عاشقانه می یابد. تمثیل «فیل در تاریکی» مولانا، بهترین استعاره برای بیان نسبی بودن دانش بشری است.
از سوی دیگر، بشر همواره با «عدم قطعیت» سر و کار دارد. جهان سرشار از پیش بینی نشده هاست. «مرگ» نمونه ی کاملی از ابهام و رازآمیز بودن زندگی است. هر فرضیه ای درباره ی «پس از مرگ» برای همیشه در همان حد فرضیه بودن درجا خواهد زد. نتیجه این که تفکر اگزیستانسیال، انسانی را تربیت می کند که نادانی بشری خود را می پذیرد و در وضعیت «فروتنی» شناختی می ماند. چنین انسانی توانایی «تعامل، تامل و تحمل» را در روابط بین فردی اش همواره حفظ می کند یا به تعبیر پارسی:

آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند

علاوه بر این، تفکر اگزیستانسیال این توانایی را از انسان می طلبد که به جای «فرض ایمن بودن»، متانت تحمل جهان غیر قطعی را داشته باشد. از آن طرف، تفکر مذهبی برپایه ی «می دانم مطلق» شکل گرفته است. مذهبی ها برای جهان «از ازل تا ابد» قصه هایی قطعی دارند. کسی که در چنین «می دانم مطلق» دست و پا می زند کجا می تواند فروتنی لازم برای «تعامل ، تأمل و تحمل» را داشته باشد؟! اینجاست که اساسا تفکر مذهبی جایی برای «گفتگوی تمدن ها» باز نمی گذارد و چاره ای جز «برخورد تمدن ها» ندارد. تفکر مذهبی، «پاسخ مدار» است، برخلاف تفکر اگزیستانسیالیست که «پرسش مدار» است.
این بیت پارسی نیز بیان شیرینی است از تفکر مذهبی:

آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

از آنجا که احساس ایمنی فرد مذهبی بر پایه ی گزاره های آزمون نشدنی درباره ی جهان هستی استوار است، هرگونه نقد و چالش این گزاره ها، فرد مذهبی را مضطرب و عصبانی می کند بنابراین برای او گزاره هایش ارزش حیاتی می یابند تا حدی که حاضر است به جای چالش و گفتگو بر سر این گزاره ها دست به خشونت برد چرا که جهان بدون آن گزاره ها برای چنین فردی غیرقابل تحمل است. این روزها، نظریه پردازانی در ایران در پی این هستند که تفکر اگزیستانسیال را زاییده ی مدرنیته ی غربی بنامند و صاحبان چنین تفکری را غربزده تلقی کنند! این شبه متفکران، چگونه می توانند «حکیم عمر خیام» را که صدها سال پیش از جریان مدرنیته در غرب، مصداق روشن تفکر اگزیستانسیالیست بود غربزده معرفی کنند؟! همین یک بیت از خیام، چکیده ای است از تمام اگزیستانسیالیسم:

از جمله ی رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو که به ما گوید «راز»؟! 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#روشنفکرکیست؟

الف- #امانوئل_کانت اعتقاد دارد اگر در جامعه ای گزاره غالب این باشد که "فکر نکنید اطاعت کنید" آن جامعه در دوران تاریکی به سر می برد و اگر در فردی هم این گزاره غالب باشد آن فرد در دوران کودکی به سر می برد. گزاره ای که یک جامعه را به دوران روشنایی می برد و یک فرد را به بلوغ روانی می رساند این است که "جرات و شهامت آزاد اندیشی داشته باش".
بنابراین از نظر کانت روشنفکر بودن دو ویژگی دارد: اول علم و آگاهی و دوم شجاعت و شهامت.

ب- #کارل_مانهایم اعتقاد دارد که تمام شناخت ها به ساختارهای اجتماعی وابسته هستند. از نظر او این منافع طبقات و گروه های اجتماعی است که نحوه ی اندیشیدن آن ها را تعیین می کند بنابراین کشیش ها شبیه هم فکر می کنند، نظامیان شبیه هم و پزشکان شبیه هم. تنها افکار روشنفکران است که وابسته به شرایط و ساختارهای اجتماعی نیست. مانهایم روشنفکران را افرادی بی طبقه می دانست که اندیشه هایشان تحت تاثیر منافع طبقاتی نیست.

ج- #ادواردسعید روشنفکر را کسی می داند که به نقد "قدرت" و "سنت" می پردازد. #روشنفکر این نقد را در انظار عموم انجام می دهد بنابراین همه هستی اش را موکول به یک تشخیص انتقادی می کند. پس می توان برای روشنفکران دو ویژگی قائل شد: اول این که تفکر نقاد در آن ها فعال است. پس گرفتار تفکر عاطفی- عادتی، جوزدگی و تقلید نیستند، دوم این که این نقد ها را با شهامت مطرح می کنند و از نگرانی در مورد حاصل عملی کار خویش فاصله گرفته اند.
پس ملاحظه می فرمایید که هر فرد دانشمند و تحصیلکرده ای روشنفکر (Intellectual) محسوب نمی شود و هر جامعه ای هم که دانشگاه و دانشجو زیاد داشته باشد از دوران تاریکی به عصر خرد نقل مکان نکرده است.

انتشارات کویر در سال ۱۳۹۳ کتاب ارزشمندی منتشر کرده است به نام "گونه شناسی روشنفکران ایرانی" این کتاب نوشته "دکتر نظام بهرامی کمیل" است. مطالب این یادداشت برداشتی از اولین فصل این کتاب ارزشمندند.

مناسب می بینم این یادداشت را با شعری گویا و زیبا از احمد #شاملو به پایان برسانم:

من بی نوا بندگکی سر به راه نبودم
و راه بهشت مینوی من بز روی طوع و خاکساری نبود،
مرا دیگر گونه خدایی می بایست،
شایسته آفرینه ای
که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند،
و خدایی دیگرگونه آفریدم!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

T.me/drsargolzaei

اینستاگرام
http://Instagram.com/drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#صداقت_دروغ_سیاست

گرچه از منظر "اخلاق مطلق گرا" (که #امانوئل_کانت سخنگوی آن است) دروغ گفتن به طور مطلق یک رذیلت است و هیچ شرایط و منافعی توجیه کننده دروغ نیست، از دیدگاه روانی-اجتماعی می توانیم دروغ ها را به دو دسته تقسیم کنیم:

گروه اول دروغ هایی هستند که ناشی از رانشگر (Driver) "دیگران را راضی کن" (Please others) هستند. از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل (Transactional Analysis)  هر کدام از ما در جریان تربیت "اوامر و مناهی" خاصی را از محیط دریافت می کنیم. این "امر و نهی ها" در سراسر زندگی ، تعیین کنندهٔ تصمیمات ما هستند. هنگامی که خانواده، آموزش و پرورش و رسانه دستور "دیگران را راضی کن" را در پیش نویس زندگی ما نوشته باشند ما در سراسر عمر تلاش می کنیم "به هر قیمتی" دیگران را خوشنود کنیم. در نتیجه، هنگامی که حدس می زنیم گفتنِ حقیقت باعث رنجش خاطر دیگران شود دروغ را جایگزین حقیقت می کنیم.
بارها پیش آمده است که در پاسخ سؤالات "این لباس به من میاد؟" ، "این رنگ مو به من میاد؟" ، "از غذا راضی بودین؟ نمکش خوب بود؟ خوب جا افتاده بود؟" پاسخ داده ایم: "بله، کاملاً، خیلی!" در حالی که نه آن رنگ لباس و رنگ مو به دوستمان می آمده و نه این غذا طعم رضایت بخشی داشته است. خیلی اوقات خودِ سؤال کننده هم به جای شنیدن حقیقت تلخ، توقع دارد دروغ شیرین را بشنود! انگار که او از شما می خواهد که "لطفاً به من دروغ بگویید، خواهش می کنم!". گرچه او در سطح خودآگاه و آشکار (Explicit) از شما تقاضای دروغ نمی کند اما در سطح ناخودآگاه و تلویحی (implicit) از شما تمنّای دروغ می کند و زبان بدن (Body Language) و لحن کلام (Prosody) او پر از این التماس است: "عزیزم، مرا با دروغ شیرین نوازش کن".
کسانی که با گفتن چنین دروغ های شیرینی مخاطب خود را خوشنود می کنند دچار دستورالعمل روانی "همه را خشنود کن" هستند. آن ها از این که دیگران را برنجانند وحشت دارند. این نوع دروغ گفتن نه با طرّاحی قبلی صورت می گیرد و نه با قصد سوء استفاده از مخاطب، تنها تصمیمی است ناشی از آموزه های غلط تربیتی و ترس از رنجاندن دیگران.

اما در مقابل چنین دروغ هایی دسته دوّمی از دروغ ها وجود دارند. دروغ هایی که طرّاحی شده اند و گویندهٔ آن ها ، نه به قصد نوازش کردن مخاطب بلکه به منظور فریب دادن و سوء استفاده از او این دروغ های نظام مند را طراحی کرده است.

در کتاب #1984 ، #جورج_اورول جامعه ای را ترسیم می کند که در آن وزارت خانه ای وجود دارد به نام "وزارت حقیقت" که بر خلاف نامش، وظیفه اش پنهان کردن حقیقت و انتشار دروغ است، دروغ هایی که باعث فریب ملت و اقتدار و ثبات حکومت شوند. چنین دروغ هایی ریشه در "کیش قدرت" دارند، مذهبی که محور آن حفظ قدرت است. جورج اورول در همان کتاب به "مرام نامه" سازمانی که دروغ های نهادینه و سازمان مند تولید می کند می پردازد: "حفظ قدرت به هر بهایی!". هنگامی که در جامعه ای نهاد های قدرت دچار چنین مذهبی شوند، گفتن حقیقت و پرده برداری از دروغ تبدیل به یک "عمل سیاسی" می شود و شما  با "نه گفتن" به دروغ های بزرگ و "کلان روایت ها" یک "اپوزیسیون" محسوب می شوید!

#هاناآرنت فیلسوف آلمانی در مقاله "حقیقت و سیاست" می نویسد:

"هنگامی که جامعه ای به دروغ گویی سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند، صداقت به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده ی حقیقت حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می شود!"
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید، شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید: یا به وزارت دروغ می پیوندید، یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!

پی نوشت:

۱ - درباره موضوع "تقریر حقیقت و تقلیل مرارت" در فصل اول کتاب "راهی به رهایی" استاد مصطفی ملکیان بحث مفصلی با دیدگاه "فلسفه اخلاق" آمده است. این کتاب را انتشارات نگاه معاصر منتشر کرده است. 

۲ - کتاب 1984 جورج اورول با ترجمه صالح حسینی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است. بنده نیز یادداشتی تحت عنوان:
#جورج_اورول_فروید_و_توتالیتاریسم نوشته ام که مبتنی بر ماجرای این کتاب است.

۳ - درباره هانا آرنت مقاله ای با عنوان #هاناآرنت_کارل_یاسپرز_ومسئوليت_سیاسی نوشته ام. برای مطالعه درباره آرای آرنت می توانید کتاب "هانا آرنت - نوشته دیوید واتسن" را با ترجمه فاطمه ولیانی از انتشارات هرمس بخوانید.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

اینستاگرام:
http://Instagram.com/drsargolzaei

T.me/drsargolzaei