آية الله علوى بروجردى🔹
بخش سوم
با وجود تأکید فراوانی که بر تولی و تبری در مذهب شیعه شده، وظیفه دیگری به نام #تقیه نیز بر عهده #شیعه گذاشته شده است. تقیه اهمیت در خور توجهی دارد. معنای تقیه این است که شیعه باید در حفظ اسرار بکوشد و آنچه را میداند و میفهمد در هر جایی علناً فریاد نکند.
ائمه طاهرین (علیهمالسلام) هم بر این وظیفه مهم تأکید کردهاند، مگر در جایی که تقیه نتیجهاش پذیرفتن #ذلت باشد. داستان زندگی و شهادت صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین جناب #حجر بن عدی، که از وفادارترین دوستان و از خالصترین اصحاب است، میتواند چراغ فروزانی باشد برای همه کسانی که حرکت در مسیر ولایت و تشیع را برگزیدهاند.
روزی ایشان در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. حضرت فرمودند: ای حجر! بعد از من تو را وادار میکنند مرا سبّ کنی و به من فحش دهی. برای حفظ جانت با زبان از من تبری بجوی، اما با قلبت هرگز. دلت هیچگاه از من جدا نشود. بعد حضرت چیزی میفرمایند که واقعاً متأثرکننده است. ایشان میفرمایند: من اول کسی هستم که مسلمان شدهام و نخستین کسی هستم که در میدانهای جنگ داوطلبانه در قلب #کفّار و #مشرکان شمشیر میزدم. با قلبت از من تبری نکن. چون تبری از #علی (علیه السلام) با قلب، تبری از #پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تبری از #دین و #اسلام است. حجر بن عدی به گریه افتاد. روزگاری گذشت و #معاویه آمد و حرکات شرمآوری داشت که به تفصیل در تاریخ ثبت شده است. بعد از قضیه #صلح #امام حسن مجتبی (علیه السلام) با اینکه قرار شده بود اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در امان باشند، معاویه با شدّت شروع به دستگیری آنها کرد.
حجر بن عدی را هم دستگیر و به #شام تبعید کرد. قبل از اینکه به شام برسد، به عمال خود دستور داد او را وادار کنند از #علی (علیه السلام) تبری بجوید؛ و اگر تبری کرد و #فحش داد آزادش کنند و إلّا او را بکشند.
در این آزمون الهی حجر تنها نبود. پسر جوانش نیز همراهش بود. وقتی پیغام معاویه را به او رساندند، گفت: هرگز از علی (علیه السلام) تبری نمیکنم حتی به #زبان. پسر هم همین را گفت. خواستند #حجر را بکشند، گفت: از شما خواهش میکنم قبل از مرگ، دو حاجت مرا برآورده کنید. پذیرفتند. حجر گفت: اوّل اینکه دو رکعت #نماز بخوانم. نماز قدری طولانی شد. دشمنان با طعنه گفتند: حتماً بوی #مرگ را استشمام کردهای که اینگونه نمازت را طولانی کردهای؟! گفت: نه، برای اینکه شما چنین فکری نکنید، نمازم را کوتاه خواندم. اما حاجت دوم من این است که پسرم را قبل از من بکشید. دشمنان که خلاف این را انتظار داشتند با تعجب پرسیدند: چرا؟ حجر با نهایت #ایمان و #اعتقاد گفت: اولاً پسر من #میوه دل من است. عزیز من است. دلم میخواهد داغی هم که در زندگی میخواهم ببینم در راه #علی (علیه السلام) باشد و من این صدمه را در راه علی (علیه السلام) بخورم. ثانیاً فرزند من #جوان است. ممکن است طرز کشتن من جوری باشد که او را تحت تأثیر قرار دهد و بدون اینکه خودش بخواهد، ولو با زبان هم شده، از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید. دلم نمیخواهد از #نسل من کسی باشد که از علی (علیه السلام) تبری کند!
اینها پرورشیافتگان دامن #شیعه بودهاند.
------------------
@drhadiansarii
بخش سوم
با وجود تأکید فراوانی که بر تولی و تبری در مذهب شیعه شده، وظیفه دیگری به نام #تقیه نیز بر عهده #شیعه گذاشته شده است. تقیه اهمیت در خور توجهی دارد. معنای تقیه این است که شیعه باید در حفظ اسرار بکوشد و آنچه را میداند و میفهمد در هر جایی علناً فریاد نکند.
ائمه طاهرین (علیهمالسلام) هم بر این وظیفه مهم تأکید کردهاند، مگر در جایی که تقیه نتیجهاش پذیرفتن #ذلت باشد. داستان زندگی و شهادت صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین جناب #حجر بن عدی، که از وفادارترین دوستان و از خالصترین اصحاب است، میتواند چراغ فروزانی باشد برای همه کسانی که حرکت در مسیر ولایت و تشیع را برگزیدهاند.
روزی ایشان در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. حضرت فرمودند: ای حجر! بعد از من تو را وادار میکنند مرا سبّ کنی و به من فحش دهی. برای حفظ جانت با زبان از من تبری بجوی، اما با قلبت هرگز. دلت هیچگاه از من جدا نشود. بعد حضرت چیزی میفرمایند که واقعاً متأثرکننده است. ایشان میفرمایند: من اول کسی هستم که مسلمان شدهام و نخستین کسی هستم که در میدانهای جنگ داوطلبانه در قلب #کفّار و #مشرکان شمشیر میزدم. با قلبت از من تبری نکن. چون تبری از #علی (علیه السلام) با قلب، تبری از #پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تبری از #دین و #اسلام است. حجر بن عدی به گریه افتاد. روزگاری گذشت و #معاویه آمد و حرکات شرمآوری داشت که به تفصیل در تاریخ ثبت شده است. بعد از قضیه #صلح #امام حسن مجتبی (علیه السلام) با اینکه قرار شده بود اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در امان باشند، معاویه با شدّت شروع به دستگیری آنها کرد.
حجر بن عدی را هم دستگیر و به #شام تبعید کرد. قبل از اینکه به شام برسد، به عمال خود دستور داد او را وادار کنند از #علی (علیه السلام) تبری بجوید؛ و اگر تبری کرد و #فحش داد آزادش کنند و إلّا او را بکشند.
در این آزمون الهی حجر تنها نبود. پسر جوانش نیز همراهش بود. وقتی پیغام معاویه را به او رساندند، گفت: هرگز از علی (علیه السلام) تبری نمیکنم حتی به #زبان. پسر هم همین را گفت. خواستند #حجر را بکشند، گفت: از شما خواهش میکنم قبل از مرگ، دو حاجت مرا برآورده کنید. پذیرفتند. حجر گفت: اوّل اینکه دو رکعت #نماز بخوانم. نماز قدری طولانی شد. دشمنان با طعنه گفتند: حتماً بوی #مرگ را استشمام کردهای که اینگونه نمازت را طولانی کردهای؟! گفت: نه، برای اینکه شما چنین فکری نکنید، نمازم را کوتاه خواندم. اما حاجت دوم من این است که پسرم را قبل از من بکشید. دشمنان که خلاف این را انتظار داشتند با تعجب پرسیدند: چرا؟ حجر با نهایت #ایمان و #اعتقاد گفت: اولاً پسر من #میوه دل من است. عزیز من است. دلم میخواهد داغی هم که در زندگی میخواهم ببینم در راه #علی (علیه السلام) باشد و من این صدمه را در راه علی (علیه السلام) بخورم. ثانیاً فرزند من #جوان است. ممکن است طرز کشتن من جوری باشد که او را تحت تأثیر قرار دهد و بدون اینکه خودش بخواهد، ولو با زبان هم شده، از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید. دلم نمیخواهد از #نسل من کسی باشد که از علی (علیه السلام) تبری کند!
اینها پرورشیافتگان دامن #شیعه بودهاند.
------------------
@drhadiansarii
سنت پياده دراربعين ، محورهمبستگى اديان الهى
بخش دوم
«متوکل دستور داد به سال 237 قبر #امام #حسین (ع) و خانه های مجاور را خراب کنند و از رفت و آمد مردم جلوگیری نمایند و تکرار این عمل فجیع در فاصله های کم چنان دلها را جریحه دار و موجب تنفر و انزجار مسلمین گردید که طبقات مختلف بغداد در مساجد، دیوارها، کوچه ها، بازارها و معابر و مجامع عمومی #فحش و #ناسزا بر متوکل نوشتند و شعرا در هجو و توبیخ متوکل #شعر سرودند.»
#نهضت #عاشورا در طول دو قرن تا زمان متوکل عالم گیر شده بود و هر گونه تغییر و تحول در کربلا و بارگاه امام (ع) در سراسر جهان اسلام منتشر می شد به طوری که اقدام متوکل در سال 236 هجری به گوش شیعیان در آفریقا هم رسید. زید مجنون نام عالم اهل فضلی است که پس از شنیدن اقدامات متوکل از مصر با پای پیاده راهی #عراق می شود. او در سال 237 به کوفه می رسد و از آنجا به همراهی بهلول حکیم پیاده به زیارت امام (ع) می روند.
از ماجرای زید مجنون روایتی شنیدنی در بحارالانوار نقل شده که مراجعه به آن بسیار خواندنی است: مردی که سالها بود در اطراف آرامگاه امام (ع) مامور کشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از کجا آمده ای؟ زید جواب داد: از مصر. کشاورز گفت: برای چه آمده ای؟ من بسیار وحشت دارم که تو را بکشند. زید سخت گریه کرد و گفت: شنیدم که قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را خراب کرده، کشت کاری می کنند.
در این هنگام مرد کشاورز خود را به قدم های زید انداخت و داشت می بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه ای که تو را دیده ام قلب من نورانی شده و من خدا را شاهد می گیرم. سالها است که من در این سرزمین کشت کاری می کنم. هر وقت آب بر قبر امام حسین (ع) بستم آب می ایستاد و بالای هم می زد و حیران می ماند و دور می زد، قطره ای به قبر مطهر نزدیک نمی گردید و من گویا تا به حال مست بودم به برکت قدم های تو بیدار شدم.
— — — — —
@drhadiansarii
بخش دوم
«متوکل دستور داد به سال 237 قبر #امام #حسین (ع) و خانه های مجاور را خراب کنند و از رفت و آمد مردم جلوگیری نمایند و تکرار این عمل فجیع در فاصله های کم چنان دلها را جریحه دار و موجب تنفر و انزجار مسلمین گردید که طبقات مختلف بغداد در مساجد، دیوارها، کوچه ها، بازارها و معابر و مجامع عمومی #فحش و #ناسزا بر متوکل نوشتند و شعرا در هجو و توبیخ متوکل #شعر سرودند.»
#نهضت #عاشورا در طول دو قرن تا زمان متوکل عالم گیر شده بود و هر گونه تغییر و تحول در کربلا و بارگاه امام (ع) در سراسر جهان اسلام منتشر می شد به طوری که اقدام متوکل در سال 236 هجری به گوش شیعیان در آفریقا هم رسید. زید مجنون نام عالم اهل فضلی است که پس از شنیدن اقدامات متوکل از مصر با پای پیاده راهی #عراق می شود. او در سال 237 به کوفه می رسد و از آنجا به همراهی بهلول حکیم پیاده به زیارت امام (ع) می روند.
از ماجرای زید مجنون روایتی شنیدنی در بحارالانوار نقل شده که مراجعه به آن بسیار خواندنی است: مردی که سالها بود در اطراف آرامگاه امام (ع) مامور کشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از کجا آمده ای؟ زید جواب داد: از مصر. کشاورز گفت: برای چه آمده ای؟ من بسیار وحشت دارم که تو را بکشند. زید سخت گریه کرد و گفت: شنیدم که قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را خراب کرده، کشت کاری می کنند.
در این هنگام مرد کشاورز خود را به قدم های زید انداخت و داشت می بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه ای که تو را دیده ام قلب من نورانی شده و من خدا را شاهد می گیرم. سالها است که من در این سرزمین کشت کاری می کنم. هر وقت آب بر قبر امام حسین (ع) بستم آب می ایستاد و بالای هم می زد و حیران می ماند و دور می زد، قطره ای به قبر مطهر نزدیک نمی گردید و من گویا تا به حال مست بودم به برکت قدم های تو بیدار شدم.
— — — — —
@drhadiansarii
با سلام
ومن هم با خواندن این مطلب #اشک از دیدگانم سرازیر شد 🔸
😭😭😭
چندی پیش در رابطه #وحدت میان #حوزه ودانشگاه ، مطالبی را به قلم آورده وبا عزیزان درددل نمودم.
در آنجا عنوان نمودم که بیشتر گناه انحرافات ودین گریزی ها ودین ستیزی ها ، به برخورد سردمداران مذهبی ما وروحانیون ما باز می گردد.
ما متاسفانه حد اقل در سه دهه پیش ، #روحانی از سنخ آیة الله #شاه آبادی یا نداشته ویا بسیار اندک داریم.
البته از سنخ ایشان وطرز تفکرشان بسیار داریم لیکن متاسفانه بخاطر شرایط جامعه ، گوشه گزینی را انتخاب کرده وبا همه قهر کرده اند !
ویا به زبانی دیگر ، آنچنان متاثر از جامعه وشرایط فرهنگی آن هستند ، که قدرت سر برآوردن ندارند ، چه رسد که به درون آنان وارد شده وچنین اقدامانی کنند. البته معتقدم باید امثال شاه آبادی ها ، گام به میدان نهاده و#فحش وناسزا وتازیانه های نگاههای تند جوانان وجز اینها وناراضیان را به دل وتن خریده وفداکارانه ، دوباره به تبلیغ تخصصی خود ونفوذ به درون دلها وقلبهای مردم وجامعه را از نو آغاز کنند.
هنوز #لوطی ها وجود دارند!
هنوز مردم ما توان آن را دارند که یک #روحانی ، هنگامی که به درون آنان گام نهد ، وی را در آغوش گرفته وبه سخنانش جان دل ، بسپارند.
جامعه ما به خدا سوگند نیاز به روحانیونی از سنخ آیة الله شاه آبادی ها و#مرندی ها و#جعفری ها وصدها چهره برجسته از این طبقه داشته ، که همچون مردم وبا مردم ، به درون آنان رفته وابتدا گوش به انتقادها وتندی ها وگاه ناسزا شنیدن داشته باشند ، وقدرت تحمل آن را هم داشته باشند ، سپس ببینند که محصول وخروجی آن چگونه است؟؟
به #خدا سوگند ، جامعه مانیاز مند راهنمایان از جنس خودی دارد.
دیروز یک روحانی به مطب من آمده بود ، ودر آغاز به من گفت که در میانه راه ، به داستانی که از مرحوم آیة الله #خویی در چندین سال قبل ،
نقل قول کرده بودی ، فکر کرده ومی گفتم که بزرگان ما در #خشت خام می بینند وما در آیینه نمی بینیم ، لیک با شخصی که در ماشین ابتدا
بی ادبانه به من تندی کرد ، سخن گفته وبه درد دل هایش گوش دادم
وکم کم خود را جمع کرده وسرانجام اشک احساساتش را سرازیر ساختم.
آری جامعه ما نیازمند است
نیاز به روحانیونی از سنخ آیة الله شاه آبادی
اللهم وفقنا لمراضیک
دکتر #هادى _انصاری
___________
@drhadiansarii
ومن هم با خواندن این مطلب #اشک از دیدگانم سرازیر شد 🔸
😭😭😭
چندی پیش در رابطه #وحدت میان #حوزه ودانشگاه ، مطالبی را به قلم آورده وبا عزیزان درددل نمودم.
در آنجا عنوان نمودم که بیشتر گناه انحرافات ودین گریزی ها ودین ستیزی ها ، به برخورد سردمداران مذهبی ما وروحانیون ما باز می گردد.
ما متاسفانه حد اقل در سه دهه پیش ، #روحانی از سنخ آیة الله #شاه آبادی یا نداشته ویا بسیار اندک داریم.
البته از سنخ ایشان وطرز تفکرشان بسیار داریم لیکن متاسفانه بخاطر شرایط جامعه ، گوشه گزینی را انتخاب کرده وبا همه قهر کرده اند !
ویا به زبانی دیگر ، آنچنان متاثر از جامعه وشرایط فرهنگی آن هستند ، که قدرت سر برآوردن ندارند ، چه رسد که به درون آنان وارد شده وچنین اقدامانی کنند. البته معتقدم باید امثال شاه آبادی ها ، گام به میدان نهاده و#فحش وناسزا وتازیانه های نگاههای تند جوانان وجز اینها وناراضیان را به دل وتن خریده وفداکارانه ، دوباره به تبلیغ تخصصی خود ونفوذ به درون دلها وقلبهای مردم وجامعه را از نو آغاز کنند.
هنوز #لوطی ها وجود دارند!
هنوز مردم ما توان آن را دارند که یک #روحانی ، هنگامی که به درون آنان گام نهد ، وی را در آغوش گرفته وبه سخنانش جان دل ، بسپارند.
جامعه ما به خدا سوگند نیاز به روحانیونی از سنخ آیة الله شاه آبادی ها و#مرندی ها و#جعفری ها وصدها چهره برجسته از این طبقه داشته ، که همچون مردم وبا مردم ، به درون آنان رفته وابتدا گوش به انتقادها وتندی ها وگاه ناسزا شنیدن داشته باشند ، وقدرت تحمل آن را هم داشته باشند ، سپس ببینند که محصول وخروجی آن چگونه است؟؟
به #خدا سوگند ، جامعه مانیاز مند راهنمایان از جنس خودی دارد.
دیروز یک روحانی به مطب من آمده بود ، ودر آغاز به من گفت که در میانه راه ، به داستانی که از مرحوم آیة الله #خویی در چندین سال قبل ،
نقل قول کرده بودی ، فکر کرده ومی گفتم که بزرگان ما در #خشت خام می بینند وما در آیینه نمی بینیم ، لیک با شخصی که در ماشین ابتدا
بی ادبانه به من تندی کرد ، سخن گفته وبه درد دل هایش گوش دادم
وکم کم خود را جمع کرده وسرانجام اشک احساساتش را سرازیر ساختم.
آری جامعه ما نیازمند است
نیاز به روحانیونی از سنخ آیة الله شاه آبادی
اللهم وفقنا لمراضیک
دکتر #هادى _انصاری
___________
@drhadiansarii
بعد از #جنگ آمریکا با #کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد #ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در #جهان را مورد مطالعه قرار میداد:
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک #زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
#آب و #غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول #شکنجه استفاده نمیشد، اما...
اما بیشترین آمار #مرگ زندانیان
در این #اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به #مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان #فرار نمیکردند.
بسیاری از آنها #شب میخوابیدند و #صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط #نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های #مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که #جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، #سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، #عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی #پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک #شکنجه، شکنجه #خاموش نامیده میشود.
نتيجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن #پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «#شکنجه _خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
#دلار گران شده ...
#طلا گران شده ...
#کار نیست ...
#مدرسه ای آتش گرفت ...
#زورگیری در ملاءعام...
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ ...
ما ایرانیها دزدیم! ...
ما #ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است.
ما ایرانیها هیچی نیستیم!
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم!
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک #انسان میتواند داشته باشد داریم!
توی همین محیيط هاى مجازی چقدر با دلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان #فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
#اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را !
بزرگان #علمی، #هنری، #ادبی و #دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان #جنگ _نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون #دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان #جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، احترام بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
_____________
@drhadiansarii
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک #زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود.
این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت.
#آب و #غذا و امکانات به وفور یافت میشد.
در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول #شکنجه استفاده نمیشد، اما...
اما بیشترین آمار #مرگ زندانیان
در این #اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به #مرگ طبیعی میمردند.
با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان #فرار نمیکردند.
بسیاری از آنها #شب میخوابیدند و #صبح دیگر بیدار نمیشدند.
آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند،
و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط #نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های #مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند.
هر کس که #جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، #سیگار جایزه میگرفت.
اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد.
در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، #عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی #پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک #شکنجه، شکنجه #خاموش نامیده میشود.
نتيجه :
اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن #پنبه همدیگر هستيم،
به سندرم «#شکنجه _خاموش» مبتلا شده ايم.
این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ...
#دلار گران شده ...
#طلا گران شده ...
#کار نیست ...
#مدرسه ای آتش گرفت ...
#زورگیری در ملاءعام...
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست!
شما چطور فکر میکنید؟ ...
ما ایرانیها دزدیم! ...
ما #ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است.
ما ایرانیها هیچی نیستیم!
ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم!
ما هیچ پیشرفتی نکردیم!
ما ایرانیها هیچ هنری نداریم!
ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم!
ما ایرانیها هر عیبی که یک #انسان میتواند داشته باشد داریم!
توی همین محیيط هاى مجازی چقدر با دلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم.
به خودمان #فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم.
#اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را !
بزرگان #علمی، #هنری، #ادبی و #دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است.
این همان #جنگ _نرم است.
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟
این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون #دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟
این روزها همه شبیه زندانیان #جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟
بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، احترام بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم.
_____________
@drhadiansarii
پرونده دکتر #شریعتی را از سالهای نخستین که به #ایران بازگشت ، در اختیار داشته ودقیق نوشته ها وآموخته های استاد یهودیش ، #گورویج را در ذهن داشته واز آن هنگام دنبال می کردم.
اگاهید یکی از افرادی که به مقابله با نوشته جات وافکار او در کنار آیة الله العظمی #صافی و.. پرداخت ، مرحوم عموی من حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد علی #انصاری بود
ایشان که متجاوز از چهل تالیف داشتند از جمله نخستین ناظم #نهج البلاغه به شعر فارسی در تاریخ بودند، کتابهایی در ردً مطالب ایشان ، نوشتند وبه یاد دارم روزی شریعتی در #حسینیه ارشاد ، کتاب ایشان را ( تابستان سال ۱۳۵۲) که من در ایران وتهران بودم وبه همراه یکی از دوستان که بسیار مرید او بود وبعدها از سران #منافقین گردید وظاهرا در درگیری کشته شد ، به حسینیه ارشاد رفتم ، او کتاب عموی بنده را به استهزاء به همه نشان داد وگفت لطفا این کتاب را بخوانید لیکن نخرید!!!
وشروع کرد به تمسخر ، شیخک به من پاسخ داده است!!
من از میانه مجلس فریاد زدم :
شما اگر گفته هایتان برحقً است نیاز به تمسخر افراد ندارید!!
اجازه دهید دیگران قضاوت کنند
که بیاد دارم نگاههای دیده های از حلقه برون زده حاضرین متوجه من شد
وبرخی هیس هیس کنان مرا وادار به سکوت می کردند ومن هم غرغر کنان ، وبا صدای بلند گفتم در جلسه ای که به روحانیت ما اهانت کنند ، نشستن در آن خلاف شرع است!!
ودر حالیکه حاضرین بانگاههای تحقیر آمیزشان ، حرکت مرا دنبال می کردند ، از سالن خارج شدم ، که البته چند #فحش هم نثار من گردید!! یک بار ایشان نکته ای را مورد قبول قرار نداد وهیچگاه او حتی در یک کلمه ، مورد تایید مرحوم #امام ودیگر بزرگان ورموز #شیعه قرار نگرفت واز دیدگاه حوزویان صاحب نام ، یک منحرف العقیده بود واز تراوشات اندیشه ای او ( اسلام منهای روحانیت ، وجز اینها) ، گروه #فرقان ومنافقین وجز اینها در جامعه بوجود آمدند.
____________
@drhadiansarii
اگاهید یکی از افرادی که به مقابله با نوشته جات وافکار او در کنار آیة الله العظمی #صافی و.. پرداخت ، مرحوم عموی من حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد علی #انصاری بود
ایشان که متجاوز از چهل تالیف داشتند از جمله نخستین ناظم #نهج البلاغه به شعر فارسی در تاریخ بودند، کتابهایی در ردً مطالب ایشان ، نوشتند وبه یاد دارم روزی شریعتی در #حسینیه ارشاد ، کتاب ایشان را ( تابستان سال ۱۳۵۲) که من در ایران وتهران بودم وبه همراه یکی از دوستان که بسیار مرید او بود وبعدها از سران #منافقین گردید وظاهرا در درگیری کشته شد ، به حسینیه ارشاد رفتم ، او کتاب عموی بنده را به استهزاء به همه نشان داد وگفت لطفا این کتاب را بخوانید لیکن نخرید!!!
وشروع کرد به تمسخر ، شیخک به من پاسخ داده است!!
من از میانه مجلس فریاد زدم :
شما اگر گفته هایتان برحقً است نیاز به تمسخر افراد ندارید!!
اجازه دهید دیگران قضاوت کنند
که بیاد دارم نگاههای دیده های از حلقه برون زده حاضرین متوجه من شد
وبرخی هیس هیس کنان مرا وادار به سکوت می کردند ومن هم غرغر کنان ، وبا صدای بلند گفتم در جلسه ای که به روحانیت ما اهانت کنند ، نشستن در آن خلاف شرع است!!
ودر حالیکه حاضرین بانگاههای تحقیر آمیزشان ، حرکت مرا دنبال می کردند ، از سالن خارج شدم ، که البته چند #فحش هم نثار من گردید!! یک بار ایشان نکته ای را مورد قبول قرار نداد وهیچگاه او حتی در یک کلمه ، مورد تایید مرحوم #امام ودیگر بزرگان ورموز #شیعه قرار نگرفت واز دیدگاه حوزویان صاحب نام ، یک منحرف العقیده بود واز تراوشات اندیشه ای او ( اسلام منهای روحانیت ، وجز اینها) ، گروه #فرقان ومنافقین وجز اینها در جامعه بوجود آمدند.
____________
@drhadiansarii
پرونده دکتر #شریعتی را از سالهای نخستین که به #ایران بازگشت ، در اختیار داشته ودقیق نوشته ها وآموخته های استاد یهودیش ، #گورویج را در ذهن داشته واز آن هنگام دنبال می کردم.
اگاهید یکی از افرادی که به مقابله با نوشته جات وافکار او در کنار آیة الله العظمی #صافی و.. پرداخت ، مرحوم عموی من حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد علی #انصاری بود
ایشان که متجاوز از چهل تالیف داشتند از جمله نخستین ناظم #نهج البلاغه به شعر فارسی در تاریخ بودند، کتابهایی در ردً مطالب ایشان ، نوشتند وبه یاد دارم روزی شریعتی در #حسینیه ارشاد ، کتاب ایشان را ( تابستان سال ۱۳۵۲) که من در ایران وتهران بودم وبه همراه یکی از دوستان که بسیار مرید او بود وبعدها از سران #منافقین گردید وظاهرا در درگیری کشته شد ، به حسینیه ارشاد رفتم ، او کتاب عموی بنده را به استهزاء به همه نشان داد وگفت لطفا این کتاب را بخوانید لیکن نخرید!!!
وشروع کرد به تمسخر ، شیخک به من پاسخ داده است!!
من از میانه مجلس فریاد زدم :
شما اگر گفته هایتان برحقً است نیاز به تمسخر افراد ندارید!!
اجازه دهید دیگران قضاوت کنند
که بیاد دارم نگاههای دیده های از حلقه برون زده حاضرین متوجه من شد
وبرخی هیس هیس کنان مرا وادار به سکوت می کردند ومن هم غرغر کنان ، وبا صدای بلند گفتم در جلسه ای که به روحانیت ما اهانت کنند ، نشستن در آن خلاف شرع است!!
ودر حالیکه حاضرین بانگاههای تحقیر آمیزشان ، حرکت مرا دنبال می کردند ، از سالن خارج شدم ، که البته چند #فحش هم نثار من گردید!! یک بار ایشان نکته ای را مورد قبول قرار نداد وهیچگاه او حتی در یک کلمه ، مورد تایید مرحوم #امام ودیگر بزرگان ورموز #شیعه قرار نگرفت واز دیدگاه حوزویان صاحب نام ، یک منحرف العقیده بود واز تراوشات اندیشه ای او ( اسلام منهای روحانیت ، وجز اینها) ، گروه #فرقان ومنافقین وجز اینها در جامعه بوجود آمدند.
______________
@drhadiansarii
اگاهید یکی از افرادی که به مقابله با نوشته جات وافکار او در کنار آیة الله العظمی #صافی و.. پرداخت ، مرحوم عموی من حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد علی #انصاری بود
ایشان که متجاوز از چهل تالیف داشتند از جمله نخستین ناظم #نهج البلاغه به شعر فارسی در تاریخ بودند، کتابهایی در ردً مطالب ایشان ، نوشتند وبه یاد دارم روزی شریعتی در #حسینیه ارشاد ، کتاب ایشان را ( تابستان سال ۱۳۵۲) که من در ایران وتهران بودم وبه همراه یکی از دوستان که بسیار مرید او بود وبعدها از سران #منافقین گردید وظاهرا در درگیری کشته شد ، به حسینیه ارشاد رفتم ، او کتاب عموی بنده را به استهزاء به همه نشان داد وگفت لطفا این کتاب را بخوانید لیکن نخرید!!!
وشروع کرد به تمسخر ، شیخک به من پاسخ داده است!!
من از میانه مجلس فریاد زدم :
شما اگر گفته هایتان برحقً است نیاز به تمسخر افراد ندارید!!
اجازه دهید دیگران قضاوت کنند
که بیاد دارم نگاههای دیده های از حلقه برون زده حاضرین متوجه من شد
وبرخی هیس هیس کنان مرا وادار به سکوت می کردند ومن هم غرغر کنان ، وبا صدای بلند گفتم در جلسه ای که به روحانیت ما اهانت کنند ، نشستن در آن خلاف شرع است!!
ودر حالیکه حاضرین بانگاههای تحقیر آمیزشان ، حرکت مرا دنبال می کردند ، از سالن خارج شدم ، که البته چند #فحش هم نثار من گردید!! یک بار ایشان نکته ای را مورد قبول قرار نداد وهیچگاه او حتی در یک کلمه ، مورد تایید مرحوم #امام ودیگر بزرگان ورموز #شیعه قرار نگرفت واز دیدگاه حوزویان صاحب نام ، یک منحرف العقیده بود واز تراوشات اندیشه ای او ( اسلام منهای روحانیت ، وجز اینها) ، گروه #فرقان ومنافقین وجز اینها در جامعه بوجود آمدند.
______________
@drhadiansarii
Forwarded from دكتر هادى انصارى
پرونده دکتر #شریعتی را از سالهای نخستین که به #ایران بازگشت ، در اختیار داشته ودقیق نوشته ها وآموخته های استاد یهودیش ، #گورویج را در ذهن داشته واز آن هنگام دنبال می کردم.
اگاهید یکی از افرادی که به مقابله با نوشته جات وافکار او در کنار آیة الله العظمی #صافی و.. پرداخت ، مرحوم عموی من حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد علی #انصاری بود
ایشان که متجاوز از چهل تالیف داشتند از جمله نخستین ناظم #نهج البلاغه به شعر فارسی در تاریخ بودند، کتابهایی در ردً مطالب ایشان ، نوشتند وبه یاد دارم روزی شریعتی در #حسینیه ارشاد ، کتاب ایشان را ( تابستان سال ۱۳۵۲) که من در ایران وتهران بودم وبه همراه یکی از دوستان که بسیار مرید او بود وبعدها از سران #منافقین گردید وظاهرا در درگیری کشته شد ، به حسینیه ارشاد رفتم ، او کتاب عموی بنده را به استهزاء به همه نشان داد وگفت لطفا این کتاب را بخوانید لیکن نخرید!!!
وشروع کرد به تمسخر ، شیخک به من پاسخ داده است!!
من از میانه مجلس فریاد زدم :
شما اگر گفته هایتان برحقً است نیاز به تمسخر افراد ندارید!!
اجازه دهید دیگران قضاوت کنند
که بیاد دارم نگاههای دیده های از حلقه برون زده حاضرین متوجه من شد
وبرخی هیس هیس کنان مرا وادار به سکوت می کردند ومن هم غرغر کنان ، وبا صدای بلند گفتم در جلسه ای که به روحانیت ما اهانت کنند ، نشستن در آن خلاف شرع است!!
ودر حالیکه حاضرین بانگاههای تحقیر آمیزشان ، حرکت مرا دنبال می کردند ، از سالن خارج شدم ، که البته چند #فحش هم نثار من گردید!! یک بار ایشان نکته ای را مورد قبول قرار نداد وهیچگاه او حتی در یک کلمه ، مورد تایید مرحوم #امام ودیگر بزرگان ورموز #شیعه قرار نگرفت واز دیدگاه حوزویان صاحب نام ، یک منحرف العقیده بود واز تراوشات اندیشه ای او ( اسلام منهای روحانیت ، وجز اینها) ، گروه #فرقان ومنافقین وجز اینها در جامعه بوجود آمدند.
______________
@drhadiansarii
اگاهید یکی از افرادی که به مقابله با نوشته جات وافکار او در کنار آیة الله العظمی #صافی و.. پرداخت ، مرحوم عموی من حجة الاسلام والمسلمین حاج محمد علی #انصاری بود
ایشان که متجاوز از چهل تالیف داشتند از جمله نخستین ناظم #نهج البلاغه به شعر فارسی در تاریخ بودند، کتابهایی در ردً مطالب ایشان ، نوشتند وبه یاد دارم روزی شریعتی در #حسینیه ارشاد ، کتاب ایشان را ( تابستان سال ۱۳۵۲) که من در ایران وتهران بودم وبه همراه یکی از دوستان که بسیار مرید او بود وبعدها از سران #منافقین گردید وظاهرا در درگیری کشته شد ، به حسینیه ارشاد رفتم ، او کتاب عموی بنده را به استهزاء به همه نشان داد وگفت لطفا این کتاب را بخوانید لیکن نخرید!!!
وشروع کرد به تمسخر ، شیخک به من پاسخ داده است!!
من از میانه مجلس فریاد زدم :
شما اگر گفته هایتان برحقً است نیاز به تمسخر افراد ندارید!!
اجازه دهید دیگران قضاوت کنند
که بیاد دارم نگاههای دیده های از حلقه برون زده حاضرین متوجه من شد
وبرخی هیس هیس کنان مرا وادار به سکوت می کردند ومن هم غرغر کنان ، وبا صدای بلند گفتم در جلسه ای که به روحانیت ما اهانت کنند ، نشستن در آن خلاف شرع است!!
ودر حالیکه حاضرین بانگاههای تحقیر آمیزشان ، حرکت مرا دنبال می کردند ، از سالن خارج شدم ، که البته چند #فحش هم نثار من گردید!! یک بار ایشان نکته ای را مورد قبول قرار نداد وهیچگاه او حتی در یک کلمه ، مورد تایید مرحوم #امام ودیگر بزرگان ورموز #شیعه قرار نگرفت واز دیدگاه حوزویان صاحب نام ، یک منحرف العقیده بود واز تراوشات اندیشه ای او ( اسلام منهای روحانیت ، وجز اینها) ، گروه #فرقان ومنافقین وجز اینها در جامعه بوجود آمدند.
______________
@drhadiansarii