دكتر هادى انصارى
1.34K subscribers
11K photos
2.92K videos
86 files
2.66K links
از نقطه نظرات و انتقادات شما با كمال خوشرويى استقبال مى گردد.
@drhadiansari
Download Telegram
آية الله علوى بروجردى🔹

بخش سوم
با وجود تأکید فراوانی که بر تولی و تبری در مذهب شیعه شده، وظیفه دیگری به نام #تقیه نیز بر عهده #شیعه گذاشته شده است. تقیه اهمیت در خور توجهی دارد. معنای تقیه این است که شیعه باید در حفظ اسرار بکوشد و آنچه را می‌داند و می‌فهمد در هر جایی علناً فریاد نکند.
ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) هم بر این وظیفه مهم تأکید کرده‌اند، مگر در جایی که تقیه نتیجه‌اش پذیرفتن #ذلت باشد. داستان زندگی و شهادت صحابی بزرگوار امیرالمؤمنین جناب #حجر بن عدی، که از وفادارترین دوستان و از خالص‌ترین اصحاب است، می‌تواند چراغ فروزانی باشد برای همه کسانی که حرکت در مسیر ولایت و تشیع را برگزیده‌اند.
روزی ایشان در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. حضرت فرمودند: ای حجر! بعد از من تو را وادار می‌کنند مرا سبّ کنی و به من فحش دهی. برای حفظ جانت با زبان از من تبری بجوی، اما با قلبت هرگز. دلت هیچ‌گاه از من جدا نشود. بعد حضرت چیزی می‌فرمایند که واقعاً متأثرکننده است. ایشان می‌فرمایند: من اول کسی هستم که مسلمان شده‌ام و نخستین کسی هستم که در میدان‌های جنگ داوطلبانه در قلب #کفّار و #مشرکان شمشیر می‌زدم. با قلبت از من تبری نکن. چون تبری از #علی (علیه السلام) با قلب، تبری از #پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و تبری از #دین و #اسلام است. حجر بن عدی به گریه افتاد. روزگاری گذشت و #معاویه آمد و حرکات شرم‌آوری داشت که به‌ تفصیل در تاریخ ثبت شده است. بعد از قضیه #صلح #امام حسن مجتبی (علیه السلام) با اینکه قرار شده بود اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) در امان باشند، معاویه با شدّت شروع به دستگیری آنها کرد.
حجر بن عدی را هم دستگیر و به #شام تبعید کرد. قبل از اینکه به شام برسد، به عمال خود دستور داد او را وادار کنند از #علی (علیه السلام) تبری بجوید؛ و اگر تبری کرد و #فحش داد آزادش کنند و إلّا او را بکشند.
در این آزمون الهی حجر تنها نبود. پسر جوانش نیز همراهش بود. وقتی پیغام معاویه را به او رساندند، گفت: هرگز از علی (علیه السلام) تبری نمی‌کنم حتی به #زبان. پسر هم همین را گفت. خواستند #حجر را بکشند، گفت: از شما خواهش می‌کنم قبل از مرگ، دو حاجت مرا برآورده کنید. پذیرفتند. حجر گفت: اوّل اینکه دو رکعت #نماز بخوانم. نماز قدری طولانی شد. دشمنان با طعنه گفتند: حتماً بوی #مرگ را استشمام کرده‌ای که این‌گونه نمازت را طولانی کرده‌ای؟! گفت: نه، برای اینکه شما چنین فکری نکنید، نمازم را کوتاه خواندم. اما حاجت دوم من این است که پسرم را قبل از من بکشید. دشمنان که خلاف این را انتظار داشتند با تعجب پرسیدند: چرا؟ حجر با نهایت #ایمان و #اعتقاد گفت: اولاً پسر من #میوه دل من است. عزیز من است. دلم می‌خواهد داغی هم که در زندگی می‌خواهم ببینم در راه #علی (علیه السلام) باشد و من این صدمه را در راه علی (علیه السلام) بخورم. ثانیاً فرزند من #جوان است. ممکن است طرز کشتن من جوری باشد که او را تحت تأثیر قرار دهد و بدون اینکه خودش بخواهد، ولو با زبان هم شده، از علی (علیه السلام) بیزاری بجوید. دلم نمی‌خواهد از #نسل من کسی باشد که از علی (علیه السلام) تبری کند!
اینها پرورش‌یافتگان دامن #شیعه بوده‌اند.


------------------
@drhadiansarii