تأثیر #دعا وفرمایشات امامان #معصوم در زیارتهای #عرفه ودعای #کمیل وجز اینها 🔹🔹
در کشور #عربستان و در شهر #جده پزشکی بود که بنده برای درمان به او مراجعه کردم. ایشان ۵ تخصص طبی و ۲ تخصص علم روز (الهیات ومعارف)، داشت وهفتهای دوبار در دانشگاه الازهر #مصر تدریس میکرد. در هنگام مراجعه به او گفتم که: حنجره و ریههای من مقداری مشکل پیدا کرده است.
ایشان گفت:
«شما #قرآن میخوانید؟» گفتم: قرآن هم میخوانم ولی بیشتر #دعا میخوانم؛ پرسید: «شما#شیعه هستید؟»
گفتم: بله. این بندهی خدا، سه مرتبه (نعوذبالله) شیعههای امیرالمؤمنین(ع) را لعن کرد. فکر کردم، جواب این مرد را که ،این همه مطالعه دارد و کارشناس درمعارف و الهیات است چگونه بدهم. به او گفتم:
آقای #دکتر اگریک فرد عامی این حرفها را به من میزد ناراحت نمیشدم ولی از شما بااین همه سواد بعیداست. بیایید باهم بحث کنیم، اگر مرا قانع کردید خدا را گواه میگیرم که از اینجا بیرون نمیروم مگر این که مثل شما اهل تسنن بشوم و اگر من توانستم شمارا قانع کنم، چه در تسنن خود باقی بمانید وچه شیعه بشوید در هر صورت مذهب ما، مذهب تقلیدی و تحمیلی نیست.
به فرموده امام #رضا(ع):
... فَاِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لاَتَّبَعونا؛
؛ اگر مردم ظرافت، حلاوت و شیرینی جملات و زیبایی، قشنگی و تلاوت قرآن و کلام ما را بشنوند خودشان هدایت میشوند.» دیگر زور، تحمیل و تقلید لازم نیست. گفت:
شمادروغ میگویید این کار را نمیکنید. گفتم: خدا را شاهد میگیرم. خلاصه با او بحث کردم، گفتم:،
آقای دکتر شما چند تخصص دارید؟
گفت: پنجتا (#ریه،حنجره وسه تخصص دیگر).
گفتم: میخواهید من چند خط از دعای عرفه امام #حسین(ع)را برایتان بخوانم، که ما اگر جز #قرآن هیچ چیز جز این دعا نداشتیم، همهی مسائل دنیا و آخرتمان حل میشد. از حرف من خندهاش گرفت وگفت: مثلأ این چه دعایی است؟ گفتم: #سیاسی، #اجتماعی، #اقتصادی و...، همه چیزاست و در پایان هم گفتم طبی است چون میخواستم با زبان خودش صحبت کنم. دکتر باز هم خندید و گفت: این همان غلوهایی است که شما شیعهها میکنید،
گفتم:نه غلو نیست، میخواهید برایتان بخوانم؟ گفت:بخوان. (شمامیدانیدکه امام حسین(ع) در گرمترین منطقهی دنیا؛ یعنی، حجاز در قالب دعا وراز و نیاز با خدای متعال و فی البداهه از ظهر تا غروب آفتاب با چشمانی پر از اشک، که امام #سجاد (ع) میفرماید: «مثل مشک ازچشمانش آب می ریخت و بدنش میلرزید.» دعایی بسیار زیبا و پر محتوا خواند که دایرة المعارف همهی دعاهاست و واقعأ یک قسمت آن بسیار کارشناسی وطبی است.) من برایش این قسمت از دعای اباعبدا...را خواندم: «اللهم من الضر والضرا اکثر مما ظهرلی من العافیه والسراء و...» حضرت در ادامهی این بخش از دعا، تمام اعضاء و جوارح بدن #انسان و سلولهایی را که در #بدن کاربرد دارد، بیان میکند. متوجه شدم سرش را به دیوار میزند و میگوید:
«وای به حال ما، وای به حال ما» دستش را گرفتم، گفتم: آقای دکتر نه به اول که لعن و سبّ کردی، نه به حالا! گفت: ماخیلی بدبخت هستیم که این جملات رانشنیدهایم؛ چهقدر زیبا و عالی بود. من به خاطر اینکه وقتش گرفته نشود، از او خداحافظی کردم و رفتم، هرچه گفت:
بمان، گفتم: نه، چون میخواستم او راتشنه نگه دارم. خدا توفیق داد و حدود ده، پانزده روز بعد که برگشتم یک صحیفهی #سجادیه ،#مفاتیح، صحیفهی #فاطمیه و #نهج البلاغه برایش بردم و این دکتر درحال حاضر تبدیل به یکی از بهترین شیعههای #عربستان شده است.
خودش قسم میخورد و میگوید: من با دعای #عرفه بسیاری ازمسایل و مشکلاتی که دردانشگاه #آمریکا در زمینهی #جنین شناسی داشتیم را برطرف کردهام به گونهای که رئیس دانشگاه جنین شناسی آمریکا گفته است:
به این حسین بگویید بیایند و تزشان را خودشان ارائه دهندتا ما این تز رابه نام اوثبت کنیم. بعد دکتر به او گفته است که:امام حسین (ع) 1400سال پیش درکربلا #شهیدشده است و رئیس #دانشگاه گفته است که:1400سال! چه قدر اینها طب و علمشان قوی است.
اگر مردم دنیا کلام زیبای ائمهی اطهار «علیه السلام» را بشنوند شیفته و عاشق آنها میشوند.
من در #عمره های رمضانیه ، همواره وهر شب دعای #افتتاح را با صدای بلند ، در مطاف می خواندم وده ها بار ازاین راه با شخصیتهایی که برای نخستین بار ، چنین کلمات وتعابیری را می شنیدند ، آشنا شده وچه تاثیر گزار بود.
عصرهای #جمعه ، دعای #سمات را نیز وشبهای #جمعه ، دعای #کمیل!
وچه معجزاتی را ازاین ،سخنان گهر بار وتاثیر آن خود دیدم.
……………………………
@drhadiansarii
در کشور #عربستان و در شهر #جده پزشکی بود که بنده برای درمان به او مراجعه کردم. ایشان ۵ تخصص طبی و ۲ تخصص علم روز (الهیات ومعارف)، داشت وهفتهای دوبار در دانشگاه الازهر #مصر تدریس میکرد. در هنگام مراجعه به او گفتم که: حنجره و ریههای من مقداری مشکل پیدا کرده است.
ایشان گفت:
«شما #قرآن میخوانید؟» گفتم: قرآن هم میخوانم ولی بیشتر #دعا میخوانم؛ پرسید: «شما#شیعه هستید؟»
گفتم: بله. این بندهی خدا، سه مرتبه (نعوذبالله) شیعههای امیرالمؤمنین(ع) را لعن کرد. فکر کردم، جواب این مرد را که ،این همه مطالعه دارد و کارشناس درمعارف و الهیات است چگونه بدهم. به او گفتم:
آقای #دکتر اگریک فرد عامی این حرفها را به من میزد ناراحت نمیشدم ولی از شما بااین همه سواد بعیداست. بیایید باهم بحث کنیم، اگر مرا قانع کردید خدا را گواه میگیرم که از اینجا بیرون نمیروم مگر این که مثل شما اهل تسنن بشوم و اگر من توانستم شمارا قانع کنم، چه در تسنن خود باقی بمانید وچه شیعه بشوید در هر صورت مذهب ما، مذهب تقلیدی و تحمیلی نیست.
به فرموده امام #رضا(ع):
... فَاِنَّ النّاسَ لَوْ عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لاَتَّبَعونا؛
؛ اگر مردم ظرافت، حلاوت و شیرینی جملات و زیبایی، قشنگی و تلاوت قرآن و کلام ما را بشنوند خودشان هدایت میشوند.» دیگر زور، تحمیل و تقلید لازم نیست. گفت:
شمادروغ میگویید این کار را نمیکنید. گفتم: خدا را شاهد میگیرم. خلاصه با او بحث کردم، گفتم:،
آقای دکتر شما چند تخصص دارید؟
گفت: پنجتا (#ریه،حنجره وسه تخصص دیگر).
گفتم: میخواهید من چند خط از دعای عرفه امام #حسین(ع)را برایتان بخوانم، که ما اگر جز #قرآن هیچ چیز جز این دعا نداشتیم، همهی مسائل دنیا و آخرتمان حل میشد. از حرف من خندهاش گرفت وگفت: مثلأ این چه دعایی است؟ گفتم: #سیاسی، #اجتماعی، #اقتصادی و...، همه چیزاست و در پایان هم گفتم طبی است چون میخواستم با زبان خودش صحبت کنم. دکتر باز هم خندید و گفت: این همان غلوهایی است که شما شیعهها میکنید،
گفتم:نه غلو نیست، میخواهید برایتان بخوانم؟ گفت:بخوان. (شمامیدانیدکه امام حسین(ع) در گرمترین منطقهی دنیا؛ یعنی، حجاز در قالب دعا وراز و نیاز با خدای متعال و فی البداهه از ظهر تا غروب آفتاب با چشمانی پر از اشک، که امام #سجاد (ع) میفرماید: «مثل مشک ازچشمانش آب می ریخت و بدنش میلرزید.» دعایی بسیار زیبا و پر محتوا خواند که دایرة المعارف همهی دعاهاست و واقعأ یک قسمت آن بسیار کارشناسی وطبی است.) من برایش این قسمت از دعای اباعبدا...را خواندم: «اللهم من الضر والضرا اکثر مما ظهرلی من العافیه والسراء و...» حضرت در ادامهی این بخش از دعا، تمام اعضاء و جوارح بدن #انسان و سلولهایی را که در #بدن کاربرد دارد، بیان میکند. متوجه شدم سرش را به دیوار میزند و میگوید:
«وای به حال ما، وای به حال ما» دستش را گرفتم، گفتم: آقای دکتر نه به اول که لعن و سبّ کردی، نه به حالا! گفت: ماخیلی بدبخت هستیم که این جملات رانشنیدهایم؛ چهقدر زیبا و عالی بود. من به خاطر اینکه وقتش گرفته نشود، از او خداحافظی کردم و رفتم، هرچه گفت:
بمان، گفتم: نه، چون میخواستم او راتشنه نگه دارم. خدا توفیق داد و حدود ده، پانزده روز بعد که برگشتم یک صحیفهی #سجادیه ،#مفاتیح، صحیفهی #فاطمیه و #نهج البلاغه برایش بردم و این دکتر درحال حاضر تبدیل به یکی از بهترین شیعههای #عربستان شده است.
خودش قسم میخورد و میگوید: من با دعای #عرفه بسیاری ازمسایل و مشکلاتی که دردانشگاه #آمریکا در زمینهی #جنین شناسی داشتیم را برطرف کردهام به گونهای که رئیس دانشگاه جنین شناسی آمریکا گفته است:
به این حسین بگویید بیایند و تزشان را خودشان ارائه دهندتا ما این تز رابه نام اوثبت کنیم. بعد دکتر به او گفته است که:امام حسین (ع) 1400سال پیش درکربلا #شهیدشده است و رئیس #دانشگاه گفته است که:1400سال! چه قدر اینها طب و علمشان قوی است.
اگر مردم دنیا کلام زیبای ائمهی اطهار «علیه السلام» را بشنوند شیفته و عاشق آنها میشوند.
من در #عمره های رمضانیه ، همواره وهر شب دعای #افتتاح را با صدای بلند ، در مطاف می خواندم وده ها بار ازاین راه با شخصیتهایی که برای نخستین بار ، چنین کلمات وتعابیری را می شنیدند ، آشنا شده وچه تاثیر گزار بود.
عصرهای #جمعه ، دعای #سمات را نیز وشبهای #جمعه ، دعای #کمیل!
وچه معجزاتی را ازاین ،سخنان گهر بار وتاثیر آن خود دیدم.
……………………………
@drhadiansarii
نقش حضرت #زهرا ع در پشتيبانى از #ولايت 🔴
بخش چهارم
«گروههای مهاجم و فرماندهشان #عمر میدانستند که زدن و #بازو شکستن و #شهادت حضرت #محسن برای آنها گران تمام میشود و سیلی زدن به دختر #پیامبر اسلام که دهها حدیث و روایت در فضیلت او در میان مردم انتشار دارد کار سادهای نمی باشد، و تلاش داشتند این کار را نکنند، ابتدا با انواع تهدیدها برخورد کردند دیدند فایدهای ندارد. #هیزم برای #آتش زدن در آوردند و هشدار دادند، تأثیری نداشت. و دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله مصمم برای #شهادت در برابر مهاجمان ایستاده بود، تا درب خانه را آتش نزدند و نیم سوخته آن را بر اندام او نکوبیدند، و بین در و #دیوار با ضربتهای جانکاه محسن او را شهید نکردند و تا بیهوش بر زمین نیفتاده بود دفاع را ادامه داد… و تا شنید که #امام _زمان او را به زور به سوی مسجد میکشانند ،با همه دردهای شدیدی که یک #زن، پس از سقط #جنین دارد، آن هم سقط جنینی که با ضربت و فشار باشد چادر بر سر کرد و تکیه به حضرت #مجتبی ع داد و با سرعت خود را به امام رساند #دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به #مسجد شد.
سران سیاسی کودتاگر #سقیفه چون به بن بست کامل رسیدند ناچار شدند کفر پنهان را آشکار کنند و نفاق درون را آشکارا بنمایانند که بگوید: “#قنفذ دست #فاطمه را کوتاه کن.” و تا دست فاطمه سلاماللهعلیها بر اثر ضربات سخت سست نشده بود نتوانستند علی علیهالسلام را به مسجد بکشانند. این واقعه را همه دیدند همه فهمیدند سران #کودتاگر سقیفه، #منطق و ایمان ندارند که دست به #شمشیر و #شلاق می برند.»
…………………………
@drhadiansarii
بخش چهارم
«گروههای مهاجم و فرماندهشان #عمر میدانستند که زدن و #بازو شکستن و #شهادت حضرت #محسن برای آنها گران تمام میشود و سیلی زدن به دختر #پیامبر اسلام که دهها حدیث و روایت در فضیلت او در میان مردم انتشار دارد کار سادهای نمی باشد، و تلاش داشتند این کار را نکنند، ابتدا با انواع تهدیدها برخورد کردند دیدند فایدهای ندارد. #هیزم برای #آتش زدن در آوردند و هشدار دادند، تأثیری نداشت. و دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله مصمم برای #شهادت در برابر مهاجمان ایستاده بود، تا درب خانه را آتش نزدند و نیم سوخته آن را بر اندام او نکوبیدند، و بین در و #دیوار با ضربتهای جانکاه محسن او را شهید نکردند و تا بیهوش بر زمین نیفتاده بود دفاع را ادامه داد… و تا شنید که #امام _زمان او را به زور به سوی مسجد میکشانند ،با همه دردهای شدیدی که یک #زن، پس از سقط #جنین دارد، آن هم سقط جنینی که با ضربت و فشار باشد چادر بر سر کرد و تکیه به حضرت #مجتبی ع داد و با سرعت خود را به امام رساند #دامن امام را گرفت و مانع بردن امام به #مسجد شد.
سران سیاسی کودتاگر #سقیفه چون به بن بست کامل رسیدند ناچار شدند کفر پنهان را آشکار کنند و نفاق درون را آشکارا بنمایانند که بگوید: “#قنفذ دست #فاطمه را کوتاه کن.” و تا دست فاطمه سلاماللهعلیها بر اثر ضربات سخت سست نشده بود نتوانستند علی علیهالسلام را به مسجد بکشانند. این واقعه را همه دیدند همه فهمیدند سران #کودتاگر سقیفه، #منطق و ایمان ندارند که دست به #شمشیر و #شلاق می برند.»
…………………………
@drhadiansarii
عبرتی شگفت انگیز از گردش #روزگار
در زمان به قدرت رسیدن صدام در #عراق ، از جمله احزاب مخالف #صدام حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود #برزان تکریتی سپرده بود .
یکی از دستگیر شدگان این حزب ، میاده زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به #اعدام محکوم شدند .
میاده نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای برزان تکریتی مینویسد و از او در خواست می کند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند.
#برزان قبول نکرد و در جواب نامهی میاده نوشت :
#جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ...
#میاده که روزهای آخر بارداری را طی میکرد ، در روز موعود به پای چوبه دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم برزان نداشت .
میاده در حین #اعدام ، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
رضیه زنِ زندانبان، با اشاره رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد !.
برزان پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز میاده و جنینش را جویا شد و گزارش خواست .
رییس زندان نیز در گزارش نوشت :
جنین با مادر در چوبه دار ماند تا مُرد ...
رییس و #پزشک زندان و رضیه زنِ زندانبان، با هم ، همقسم شدند که همدیگر را به برزان تکریتی نفروشند و توافق کردند که رضیه نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد ...
از آن پس نوزاد را #ولید میخواندند ...
سال ها گذشت و ولید بزرگ شد .
برادر میاده (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی درباره خواهرزادهاش ولید از رضیه دریافت کرده بود.
او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش میاده را پیدا و با خود به #آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که رضیه داده بود او را یافت ...
ولید قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت:
رضیه مثل مادرم هست ، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده ، هرگز تنهایش نمی گذارم ...
این اتفاق زمانی بود که رضیه بازنشسته شده بود .
رضیه با خواهش از مسوولین ، ولید را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند .
ملت عراق، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند ، از جمله دستگیر شدگان برزان تکریتی برادر ناتنی صدام بود .
از قضای الهی، ولید پسر میاده ، مسئول مستقیم سلول برزان تکریتی شد و هم آنجا بود که قصه مادر و فرزند درون شکمش را به برزان گفت
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ برزان ، ولید به عنوان زندانبان مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود #طناب دار را بر گردن برزان انداخت .
بدینسان دست حق، ستمگر بیرحم را از جایی که گمان نمی کرد، به سزای اعمالش رساند ...
یقیناً روزگار به گردنکشان و ظالمان مهلت می دهد، تا شاید برگردند، ولی فراموشی در کار روزگار و در جزاء و کیفر أعمال ستمگران وجود نخواهد داشت ...
_________
@drhadiansarii
در زمان به قدرت رسیدن صدام در #عراق ، از جمله احزاب مخالف #صدام حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود #برزان تکریتی سپرده بود .
یکی از دستگیر شدگان این حزب ، میاده زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به #اعدام محکوم شدند .
میاده نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی مینمود که قبل از اعدام نامهای برای برزان تکریتی مینویسد و از او در خواست می کند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند.
#برزان قبول نکرد و در جواب نامهی میاده نوشت :
#جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد ...
#میاده که روزهای آخر بارداری را طی میکرد ، در روز موعود به پای چوبه دار رفت و التماسهای او تاثیری در تاخیر حکم برزان نداشت .
میاده در حین #اعدام ، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد.
رضیه زنِ زندانبان، با اشاره رییس زندان، طفل را در لباسهای مادرش پیچیده و به گوشهای منتقل کرد !.
برزان پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز میاده و جنینش را جویا شد و گزارش خواست .
رییس زندان نیز در گزارش نوشت :
جنین با مادر در چوبه دار ماند تا مُرد ...
رییس و #پزشک زندان و رضیه زنِ زندانبان، با هم ، همقسم شدند که همدیگر را به برزان تکریتی نفروشند و توافق کردند که رضیه نوزاد را به خانهاش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد ...
از آن پس نوزاد را #ولید میخواندند ...
سال ها گذشت و ولید بزرگ شد .
برادر میاده (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی میکرد و سالها پیشتر، خبرهایی درباره خواهرزادهاش ولید از رضیه دریافت کرده بود.
او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش میاده را پیدا و با خود به #آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانیهایی که رضیه داده بود او را یافت ...
ولید قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت:
رضیه مثل مادرم هست ، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من کشیده ، هرگز تنهایش نمی گذارم ...
این اتفاق زمانی بود که رضیه بازنشسته شده بود .
رضیه با خواهش از مسوولین ، ولید را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام میکند .
ملت عراق، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر میکردند ، از جمله دستگیر شدگان برزان تکریتی برادر ناتنی صدام بود .
از قضای الهی، ولید پسر میاده ، مسئول مستقیم سلول برزان تکریتی شد و هم آنجا بود که قصه مادر و فرزند درون شکمش را به برزان گفت
پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ برزان ، ولید به عنوان زندانبان مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود #طناب دار را بر گردن برزان انداخت .
بدینسان دست حق، ستمگر بیرحم را از جایی که گمان نمی کرد، به سزای اعمالش رساند ...
یقیناً روزگار به گردنکشان و ظالمان مهلت می دهد، تا شاید برگردند، ولی فراموشی در کار روزگار و در جزاء و کیفر أعمال ستمگران وجود نخواهد داشت ...
_________
@drhadiansarii