خبر خبر 📢
برای خرید کتاب زنان پیشرو از امروز تا پایان عید نوروز یک کد تخفیف ۲۵ درصدی از نشر هوپا گرفتیم 🤩
در این کتاب که سال گذشته منتشر شد، ما داستان زندگی ۵۰ زن پیشروی ایرانی رو به زبانی ساده برای نوجوانان - و البته باقی گروههای سنی در صورتی که بخوان :) - نوشتیم.
🔗 لینک اطلاعات بیشتر دربارهی کتاب و خرید اینترنتی
پیشاپیش سال نوی خوبی رو برای همه آرزو میکنیم 😊♥️
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
برای خرید کتاب زنان پیشرو از امروز تا پایان عید نوروز یک کد تخفیف ۲۵ درصدی از نشر هوپا گرفتیم 🤩
در این کتاب که سال گذشته منتشر شد، ما داستان زندگی ۵۰ زن پیشروی ایرانی رو به زبانی ساده برای نوجوانان - و البته باقی گروههای سنی در صورتی که بخوان :) - نوشتیم.
🔗 لینک اطلاعات بیشتر دربارهی کتاب و خرید اینترنتی
پیشاپیش سال نوی خوبی رو برای همه آرزو میکنیم 😊♥️
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #سودابه_انسان_نژاد
متولد ۱۲ آبان ۱۳۵۴ / مراغه
راننده کامیونهای باری و ترانزیت
🔸 سودابه از کودکی رانندگی را خیلی دوست داشت. گاهی سر کوچه میایستاد و کامیونها را تماشا میکرد. در دلش آرزو میکرد که ای کاش میتوانست شاگرد راننده شود، اما هیچ دختری را در این شغل ندیده بود. آن موقع اصلاً تصور نمیکرد روزی خودش یکی از اولین زنان رانندهی ماشینهای سنگین و ترانزیت در ایران شود.
🔸 وقتی دیپلمش را گرفت چند سالی به کار عکاسی از مراسم مشغول شد. در همان زمانها گواهینامهی ماشینهای سنگین را هم گرفت. از یکی از آشنایانش خواهش کرد تا اجازه بدهد با ماشین او تمرین رانندگی کند. کمی بعد به عنوان راننده کامیون در شرکتی مشغول به کار شد. آنقدر کارش را خوب انجام داد که مدیرانش مرتب تشویقش میکردند. سودابه عاشق کارش بود، به همین دلیل تصمیم گرفت آن را جدیتر دنبال کند. بنابراین به ادارهی راهنمایی و رانندگی رفت تا مدارک ترانزیت بینالمللی بگیرد. در آنجا بهش گفتند مگر میشود یک زن رانندهی ترانزیت شود؟ سودابه گفت من به این شغل علاقه دارم و میخواهم رانندهی بینالمللی شوم. بارها به آنجا رفت تا این که بالاخره مسئولان قبول کردند به او مدرک ترانزیت بینالمللی بدهند. به این ترتیب اولین زنی شد که این مجوز را در ایران دریافت کرده است.
🔸 سودابه عاشق جاده است. در این سالها به خاطر شغلش به شهرهای مختلف سفر کرده است. او میگوید «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. من در طول فعالیت کاریام به شمال و جنوب، به بندر و مناطق مرزی و شهرهای مرکزی سفر کرده و تجربههای بسیاری به دست آوردهام. با سفر به شهرهای مختلف با فرهنگهای بسیاری آشنا شدم و از نکات اخلاقی آنها استفاده کردهام.» مردم وقتی او را پشت فرمان تریلی میبینند بسیار خوشحال میشوند و برایش دست تکان میدهند.
🔸 حالا سالهاست که سودابه پشت فرمان کامیون و تریلی مینشیند. او رانندهی بسیار ماهری است و هرگز تصادف نکرده است. سودابه تابهحال پنج بار در استان و کشور به عنوان رانندهی نمونه انتخاب شده است. به زودی رانندگی بین ایران و اروپا را هم آغاز خواهد کرد. سودابه میگوید «بعضیها وقتی توانایی من را میبینند به من میگویند خیلی مردی، اما من این حرف را دوست ندارم. من یک زنم، یک دختر، یک خواهر، یک مادر؛ زنی که رانندگی میکند و از کارش لذت میبرد.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۲ آبان ۱۳۵۴ / مراغه
راننده کامیونهای باری و ترانزیت
🔸 سودابه از کودکی رانندگی را خیلی دوست داشت. گاهی سر کوچه میایستاد و کامیونها را تماشا میکرد. در دلش آرزو میکرد که ای کاش میتوانست شاگرد راننده شود، اما هیچ دختری را در این شغل ندیده بود. آن موقع اصلاً تصور نمیکرد روزی خودش یکی از اولین زنان رانندهی ماشینهای سنگین و ترانزیت در ایران شود.
🔸 وقتی دیپلمش را گرفت چند سالی به کار عکاسی از مراسم مشغول شد. در همان زمانها گواهینامهی ماشینهای سنگین را هم گرفت. از یکی از آشنایانش خواهش کرد تا اجازه بدهد با ماشین او تمرین رانندگی کند. کمی بعد به عنوان راننده کامیون در شرکتی مشغول به کار شد. آنقدر کارش را خوب انجام داد که مدیرانش مرتب تشویقش میکردند. سودابه عاشق کارش بود، به همین دلیل تصمیم گرفت آن را جدیتر دنبال کند. بنابراین به ادارهی راهنمایی و رانندگی رفت تا مدارک ترانزیت بینالمللی بگیرد. در آنجا بهش گفتند مگر میشود یک زن رانندهی ترانزیت شود؟ سودابه گفت من به این شغل علاقه دارم و میخواهم رانندهی بینالمللی شوم. بارها به آنجا رفت تا این که بالاخره مسئولان قبول کردند به او مدرک ترانزیت بینالمللی بدهند. به این ترتیب اولین زنی شد که این مجوز را در ایران دریافت کرده است.
🔸 سودابه عاشق جاده است. در این سالها به خاطر شغلش به شهرهای مختلف سفر کرده است. او میگوید «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. من در طول فعالیت کاریام به شمال و جنوب، به بندر و مناطق مرزی و شهرهای مرکزی سفر کرده و تجربههای بسیاری به دست آوردهام. با سفر به شهرهای مختلف با فرهنگهای بسیاری آشنا شدم و از نکات اخلاقی آنها استفاده کردهام.» مردم وقتی او را پشت فرمان تریلی میبینند بسیار خوشحال میشوند و برایش دست تکان میدهند.
🔸 حالا سالهاست که سودابه پشت فرمان کامیون و تریلی مینشیند. او رانندهی بسیار ماهری است و هرگز تصادف نکرده است. سودابه تابهحال پنج بار در استان و کشور به عنوان رانندهی نمونه انتخاب شده است. به زودی رانندگی بین ایران و اروپا را هم آغاز خواهد کرد. سودابه میگوید «بعضیها وقتی توانایی من را میبینند به من میگویند خیلی مردی، اما من این حرف را دوست ندارم. من یک زنم، یک دختر، یک خواهر، یک مادر؛ زنی که رانندگی میکند و از کارش لذت میبرد.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی دکتر #بدرالزمان_قریب
۱ شهریور ۱۳۰۸ – ۷ مرداد ۱۳۹۹ / تهران
زبانشناس
بدرالزمان در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد. وقتی کوچک بود، پدرش برایش اشعار شاهنامه را میخواند. شاید همین شعرخوانیها سبب شد که بدرالزمانِ کوچک شیفتهی فرهنگ باستانی ایران شود و بعدها عمرش را به پژوهش در این زمینه بگذراند.
بدرالزمان در دانشگاه تهران در رشتهی زبان و ادبیات فارسی درس خواند. بعد موفق شد بورس تحصیلی بگیرد و برای ادامهی تحصیلاتش به آمریکا رفت. در مدت هفت سال زندگیاش در آمریکا، در دانشگاههای معتبر آن کشور دربارهی زبانهای باستانی ایران تحصیل، تحقیق و کار کرد. او میخواست این زبانهای باستانی را زنده کند. بعضی از این زبانها از جمله زبان سُغدی برای ایرانیان ناشناخته بود. اهمیت زبان سغدی به این دلیل است که کلمات زبان فارسی بیشتر از هر زبان باستانی دیگری، از این زبان گرفته شدهاند. بدرالزمان سُغدی و زبانهای باستانی دیگر را یاد گرفت و دربارهشان تحقیقات بسیاری کرد. کمی بعد خبردار شد که کتیبههایی به زبانهای باستانی از شاهزادگان ساسانی در چین پیدا شده است. او موفق شد این کتیبهها را برای اولین بار بخواند و ترجمه کند. به این ترتیب بخشی فراموششده از تاریخ ایران را زنده کرد.
بدرالزمان اولین ایرانیای بود که زبان سغدی را به خوبی یاد گرفت. به همین دلیل به ایران برگشت تا آنچه را که یاد گرفته بود به دانشجویان ایرانی درس بدهد. پس از بازگشت، در دانشگاه شیراز شروع به تدریس کرد. در شیراز او دانشجویانش را به تخت جمشید میبرد تا آنها بتوانند کتیبهها را از نزدیک ببینند و بخوانند. خودش هم در این زمینه تحقیقاتی انجام داد. بعد از چند سال تدریس، به دانشگاه تهران رفت و در آنجا به مقام استادی رسید. همزمان در دانشگاههای مطرح جهان از جمله هاروارد هم پژوهشگر و استاد مهمان بود.
بدرالزمان برای اولین بار یک فرهنگ لغت زبان سغدی به زبانهای انگلیسی و فارسی نوشت. این کتاب یکی از مراجع اصلی برای یادگیری این زبان باستانی در ایران و جهان است. او پس از بازنشستگی از دانشگاه، تحقیقاتش را در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد. تا به امروز، او تنها زنی است که به عنوان عضو پیوستهی این فرهنگستان انتخاب شده است. دکتر بدرالزمان قریب کتابها و مقالههای بسیاری نوشت. جوایز مختلفی را هم برای فعالیتهایش دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۱ چهرهی ماندگار شد.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۱ شهریور ۱۳۰۸ – ۷ مرداد ۱۳۹۹ / تهران
زبانشناس
بدرالزمان در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد. وقتی کوچک بود، پدرش برایش اشعار شاهنامه را میخواند. شاید همین شعرخوانیها سبب شد که بدرالزمانِ کوچک شیفتهی فرهنگ باستانی ایران شود و بعدها عمرش را به پژوهش در این زمینه بگذراند.
بدرالزمان در دانشگاه تهران در رشتهی زبان و ادبیات فارسی درس خواند. بعد موفق شد بورس تحصیلی بگیرد و برای ادامهی تحصیلاتش به آمریکا رفت. در مدت هفت سال زندگیاش در آمریکا، در دانشگاههای معتبر آن کشور دربارهی زبانهای باستانی ایران تحصیل، تحقیق و کار کرد. او میخواست این زبانهای باستانی را زنده کند. بعضی از این زبانها از جمله زبان سُغدی برای ایرانیان ناشناخته بود. اهمیت زبان سغدی به این دلیل است که کلمات زبان فارسی بیشتر از هر زبان باستانی دیگری، از این زبان گرفته شدهاند. بدرالزمان سُغدی و زبانهای باستانی دیگر را یاد گرفت و دربارهشان تحقیقات بسیاری کرد. کمی بعد خبردار شد که کتیبههایی به زبانهای باستانی از شاهزادگان ساسانی در چین پیدا شده است. او موفق شد این کتیبهها را برای اولین بار بخواند و ترجمه کند. به این ترتیب بخشی فراموششده از تاریخ ایران را زنده کرد.
بدرالزمان اولین ایرانیای بود که زبان سغدی را به خوبی یاد گرفت. به همین دلیل به ایران برگشت تا آنچه را که یاد گرفته بود به دانشجویان ایرانی درس بدهد. پس از بازگشت، در دانشگاه شیراز شروع به تدریس کرد. در شیراز او دانشجویانش را به تخت جمشید میبرد تا آنها بتوانند کتیبهها را از نزدیک ببینند و بخوانند. خودش هم در این زمینه تحقیقاتی انجام داد. بعد از چند سال تدریس، به دانشگاه تهران رفت و در آنجا به مقام استادی رسید. همزمان در دانشگاههای مطرح جهان از جمله هاروارد هم پژوهشگر و استاد مهمان بود.
بدرالزمان برای اولین بار یک فرهنگ لغت زبان سغدی به زبانهای انگلیسی و فارسی نوشت. این کتاب یکی از مراجع اصلی برای یادگیری این زبان باستانی در ایران و جهان است. او پس از بازنشستگی از دانشگاه، تحقیقاتش را در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد. تا به امروز، او تنها زنی است که به عنوان عضو پیوستهی این فرهنگستان انتخاب شده است. دکتر بدرالزمان قریب کتابها و مقالههای بسیاری نوشت. جوایز مختلفی را هم برای فعالیتهایش دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۱ چهرهی ماندگار شد.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #حمیده_عباسعلی
متولد ۲۳ اسفند ۶۸ / شهرری
🔸 وقتی حمیده هشتساله بود، مادرش او و خواهرش را در یک باشگاه کاراته در نزدیکی خانهشان ثبتنام کرد. او اولش نمیدانست کاراته چیست، اما به مرور زمان هرچه بیشتر به آن علاقمند شد. خواهرش بعد از گرفتن کمربند مشکی کاراته را رها کرد، اما حمیده تصمیم گرفت ورزش را به صورت جدی دنبال کند.
🔸 حمیده اولین مدالش را زمانی که نهساله بود در رقابتهای قهرمانی کشور بهدست آورد. در نوجوانی ورزشهای دیگری از جمله بسکتبال را هم امتحان کرد، اما درنهایت به این نتیجه رسید که رشتههای انفرادی را بیشتر دوست دارد. به همین دلیل کاراته را انتخاب کرد. در آن زمان به کاراتهکاران زن اجازه داده نمیشد که با پوشش سر در مسابقات جهانی شرکت کنند، بنابراین اردوی تیم ملی کاراتهی ایران چندان مرتب برگزار نمیشد. حمیده اولین بار در بزرگسالی عضو ثابت تیم ملی کاراته شد. وقتی مسئلهی پوشش حل شد، او توانست در سال ۲۰۱۰ در مسابقات جوانان هنگکنگ مدال برنز را کسب کند.
🔸 هنگامی که حمیده وارد تیم ملی کاراتهی بزرگسالان شد، از همهی اعضای این تیم کوچکتر بود. او کمی خجالت میکشید و فکر میکرد نمیتواند موفق شود. اما خودش را باور کرد و با تلاش زیاد تصمیم گرفت هر طور شده در مسابقات آسیا مدال به دست بیاورد. همین اتفاق هم افتاد و او توانست در سال ۲۰۱۱ مدال نقرهی آسیایی را به دست بیاورد. سال بعد، نقرهاش را به طلا تبدیل کرد. در بازیهای آسیایی اینچئون ۲۰۱۴ برای اولین بار مسابقات زنان از تلویزیون ایران به صورت زنده پخش میشد. برای حمیده خیلی مهم بود که در این مسابقات مدال بیاورد تا توانایی زنان در ورزش را به تمام مردم ایران نشان بدهد. او موفق شد در این مسابقات مدال طلا را بهدست بیاورد. پس از آن مدالهای رنگارنگ یکی پس از دیگری بر گردن حمیده آویزان شدند. او اولین زن ایرانی است که کشورش را به مدال جهانی کاراته رسانده است.
🔸 حمیده همیشه آرزو داشت یک ورزشکار المپیکی شود، اما کاراته در المپیک نبود. بالاخره قرار شد از سال ۲۰۲۰ کاراته به ورزشهای المپیک اضافه شود. حمیده توانست سهمیهی حضور در المپیک را به دست بیاورد. حالا امیدوار است یکی از اولین زنان ایرانی شود که مدال المپیک را بر گردن میآویزند. حمیده میگوید «بعضیها فکر میکنند ورزش رزمی مخصوص مردان است، اما من این حرف را قبول ندارم. باور دارم که ورزش رزمی به خانمها اعتمادبهنفس بالایی میبخشد و من هم توانستهام با کاراته این اعتمادبهنفس را بهدست بیاورم.»
✍🏻 نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
https://www.instagram.com/p/CN9g1OfJ6Ok/
متولد ۲۳ اسفند ۶۸ / شهرری
🔸 وقتی حمیده هشتساله بود، مادرش او و خواهرش را در یک باشگاه کاراته در نزدیکی خانهشان ثبتنام کرد. او اولش نمیدانست کاراته چیست، اما به مرور زمان هرچه بیشتر به آن علاقمند شد. خواهرش بعد از گرفتن کمربند مشکی کاراته را رها کرد، اما حمیده تصمیم گرفت ورزش را به صورت جدی دنبال کند.
🔸 حمیده اولین مدالش را زمانی که نهساله بود در رقابتهای قهرمانی کشور بهدست آورد. در نوجوانی ورزشهای دیگری از جمله بسکتبال را هم امتحان کرد، اما درنهایت به این نتیجه رسید که رشتههای انفرادی را بیشتر دوست دارد. به همین دلیل کاراته را انتخاب کرد. در آن زمان به کاراتهکاران زن اجازه داده نمیشد که با پوشش سر در مسابقات جهانی شرکت کنند، بنابراین اردوی تیم ملی کاراتهی ایران چندان مرتب برگزار نمیشد. حمیده اولین بار در بزرگسالی عضو ثابت تیم ملی کاراته شد. وقتی مسئلهی پوشش حل شد، او توانست در سال ۲۰۱۰ در مسابقات جوانان هنگکنگ مدال برنز را کسب کند.
🔸 هنگامی که حمیده وارد تیم ملی کاراتهی بزرگسالان شد، از همهی اعضای این تیم کوچکتر بود. او کمی خجالت میکشید و فکر میکرد نمیتواند موفق شود. اما خودش را باور کرد و با تلاش زیاد تصمیم گرفت هر طور شده در مسابقات آسیا مدال به دست بیاورد. همین اتفاق هم افتاد و او توانست در سال ۲۰۱۱ مدال نقرهی آسیایی را به دست بیاورد. سال بعد، نقرهاش را به طلا تبدیل کرد. در بازیهای آسیایی اینچئون ۲۰۱۴ برای اولین بار مسابقات زنان از تلویزیون ایران به صورت زنده پخش میشد. برای حمیده خیلی مهم بود که در این مسابقات مدال بیاورد تا توانایی زنان در ورزش را به تمام مردم ایران نشان بدهد. او موفق شد در این مسابقات مدال طلا را بهدست بیاورد. پس از آن مدالهای رنگارنگ یکی پس از دیگری بر گردن حمیده آویزان شدند. او اولین زن ایرانی است که کشورش را به مدال جهانی کاراته رسانده است.
🔸 حمیده همیشه آرزو داشت یک ورزشکار المپیکی شود، اما کاراته در المپیک نبود. بالاخره قرار شد از سال ۲۰۲۰ کاراته به ورزشهای المپیک اضافه شود. حمیده توانست سهمیهی حضور در المپیک را به دست بیاورد. حالا امیدوار است یکی از اولین زنان ایرانی شود که مدال المپیک را بر گردن میآویزند. حمیده میگوید «بعضیها فکر میکنند ورزش رزمی مخصوص مردان است، اما من این حرف را قبول ندارم. باور دارم که ورزش رزمی به خانمها اعتمادبهنفس بالایی میبخشد و من هم توانستهام با کاراته این اعتمادبهنفس را بهدست بیاورم.»
✍🏻 نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
https://www.instagram.com/p/CN9g1OfJ6Ok/
📌داستان زندگی پریرخ شاهیلانی مشهور به #پری_زنگنه
متولد ۱۳۱۸ / کاشان
خواننده
🔸پریرخ از بچگی صدای خوبی داشت. گاهی با برادرش برای بچههای محله کنسرت برگزار میکرد. او برای فراگیری آواز به هنرستان عالی تهران رفت. به خاطر لحن صدایش که به قول یکی از استادانش ابریشُمی بود، روی سبک اپرا تمرکز کرد. بعد از ادامه دادن آن در ایتالیا، آلمان و ژاپن به ایران بازگشت.
🔸یک شب بارانی وقتی پری داشت به سمت خانه رانندگی میکرد، ماشینش سر خورد و او بیهوش شد. وقتی در بیمارستان به هوش آمد، حس کرد چشمانش پر از خس و خاشاک شده است. چشمان او با باندی پوشانده شده بود و پری نمیتوانست آنها را باز کند. او فهمید که نابینا شده است. وقتی دکترها از مدرسههای نابینایان با شوهرش صحبت میکردند، با خودش فکر میکرد که چهطور حالا با دو بچه باید دوباره به مدرسه برود.
🔸با گذر زمان پری فهمید نمیتواند روند زندگی را متوقف کند و باید در تاریکی به آن ادامه دهد. گاهی رفتار دلسوزیآمیز اطرافیان آزارش میداد، اما سعی میکرد با شوخی دربارهی شرایط جدیدش از نگرانیها بکاهد. نابینایی پری باعث جدایی او از شوهرش شد و همهچیز دست به دست هم دادند تا او مصمم شود که کار آواز را به طور حرفهای از سر بگیرد.
🔸اولین باریکه در تالار رودکی تهران اجرا داشت، مسئولین پیشنهاد کردند در میان برنامهای که بر پایهی آوازهای آلمانی بود، چند آهنگ ایرانی هم گنجانده شود. پری هم چند آهنگ محلی ایرانی را اضافه کرد و اجرایش خیلی خوب از آب در آمد. بعد از آن کانون پرورش فکری کودکان به او پیشنهاد داد که چند آهنگ محلی و لالایی را انتخاب و به سبک خودش اجرا و ضبط کند. از این مجموعه خیلی استقبال شد و آهنگسازان مشهور دیگری مثل استاد واروژان خواستند با پری همراهی کنند. حاصل این همکاریها صفحههایی شدند که در ابتدا برای بچهها ضبط شده بودند، ولی بین بزرگترها هم مشهور شدند. ترانههای محلی ایرانی که هرکدام به لهجه و گویشی و فقط در بین محلات مشهور بودند، به طور حرفهای اجرا و در سراسر ایران محبوب شدند. یکی از این ترانهها که اولین بار پری زنگنه آن را ضبط کرد، آهنگ گنجشکک اشیمشی بود. بعدها افراد دیگری هم آن را اجرا کردند.
🔸پری زنگنه علاوه بر جمعآوری و انتشار بیش از سیصد ترانه، برای بهبود وضعیت نابینایان هم تلاش میکند. از او ده کتاب با موضوعاتی از قبیل آواز، نامهای محلی ایرانی، یا زندگی نابینایان منتشر شده است.
✍️ نویسنده: #شهرزاد_حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
https://www.instagram.com/p/COPR4WcJ_Fb/
متولد ۱۳۱۸ / کاشان
خواننده
🔸پریرخ از بچگی صدای خوبی داشت. گاهی با برادرش برای بچههای محله کنسرت برگزار میکرد. او برای فراگیری آواز به هنرستان عالی تهران رفت. به خاطر لحن صدایش که به قول یکی از استادانش ابریشُمی بود، روی سبک اپرا تمرکز کرد. بعد از ادامه دادن آن در ایتالیا، آلمان و ژاپن به ایران بازگشت.
🔸یک شب بارانی وقتی پری داشت به سمت خانه رانندگی میکرد، ماشینش سر خورد و او بیهوش شد. وقتی در بیمارستان به هوش آمد، حس کرد چشمانش پر از خس و خاشاک شده است. چشمان او با باندی پوشانده شده بود و پری نمیتوانست آنها را باز کند. او فهمید که نابینا شده است. وقتی دکترها از مدرسههای نابینایان با شوهرش صحبت میکردند، با خودش فکر میکرد که چهطور حالا با دو بچه باید دوباره به مدرسه برود.
🔸با گذر زمان پری فهمید نمیتواند روند زندگی را متوقف کند و باید در تاریکی به آن ادامه دهد. گاهی رفتار دلسوزیآمیز اطرافیان آزارش میداد، اما سعی میکرد با شوخی دربارهی شرایط جدیدش از نگرانیها بکاهد. نابینایی پری باعث جدایی او از شوهرش شد و همهچیز دست به دست هم دادند تا او مصمم شود که کار آواز را به طور حرفهای از سر بگیرد.
🔸اولین باریکه در تالار رودکی تهران اجرا داشت، مسئولین پیشنهاد کردند در میان برنامهای که بر پایهی آوازهای آلمانی بود، چند آهنگ ایرانی هم گنجانده شود. پری هم چند آهنگ محلی ایرانی را اضافه کرد و اجرایش خیلی خوب از آب در آمد. بعد از آن کانون پرورش فکری کودکان به او پیشنهاد داد که چند آهنگ محلی و لالایی را انتخاب و به سبک خودش اجرا و ضبط کند. از این مجموعه خیلی استقبال شد و آهنگسازان مشهور دیگری مثل استاد واروژان خواستند با پری همراهی کنند. حاصل این همکاریها صفحههایی شدند که در ابتدا برای بچهها ضبط شده بودند، ولی بین بزرگترها هم مشهور شدند. ترانههای محلی ایرانی که هرکدام به لهجه و گویشی و فقط در بین محلات مشهور بودند، به طور حرفهای اجرا و در سراسر ایران محبوب شدند. یکی از این ترانهها که اولین بار پری زنگنه آن را ضبط کرد، آهنگ گنجشکک اشیمشی بود. بعدها افراد دیگری هم آن را اجرا کردند.
🔸پری زنگنه علاوه بر جمعآوری و انتشار بیش از سیصد ترانه، برای بهبود وضعیت نابینایان هم تلاش میکند. از او ده کتاب با موضوعاتی از قبیل آواز، نامهای محلی ایرانی، یا زندگی نابینایان منتشر شده است.
✍️ نویسنده: #شهرزاد_حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
https://www.instagram.com/p/COPR4WcJ_Fb/
📌 داستان زندگی مهندس #حبیبه_مجدآبادی
متولد ۲۲ شهریور ۱۳۵۶ / تهران
معمار
🔸 حبیبه در کودکی مرتب کتاب میخواند یا نقاشی میکرد. به ریاضیات هم خیلی علاقه داشت. بنابراین تصمیم گرفت در دانشگاه معماری بخواند. در دوران دانشگاه، یک روز به دفتر مجلهی معمار رفت تا از آنها بخواهد پایاننامهاش را منتشر کنند. دیوارهای دفتر پر بود از پوسترهای مسابقات و اخبار معماری که نظر حبیبه را جلب میکرد. خانم بسکی مدیر مجله پس از گفتگو با حبیبه به او پیشنهاد کرد مطالبی را برای این مجله بنویسد. حبیبه چند سال با مجلهی معمار همکاری کرد و مقالاتی نوشت که خوانندگان زیادی داشتند.
🔸 در طول همکاری با مجله، حبیبه تجربیات خوبی به دست آورد که باعث شد انگیزهاش بیشتر شود و دفتر معماری خودش را تأسیس کند. او مرتب مهارتش را در مسابقات مختلف محک میزد. اولین آنها مسابقهای بود که مجله معمار با همکاری میراث فرهنگی دربارهی بناهای تاریخی ایران برگزار کرد. او در این مسابقه رتبه اول را بهدست آورد. در مسابقه طراحی برای شهر بم بعد از زلزله بم هم طرح او رتبه آورد. طراحی موزهای در شهر شنژن چین اولین رقابت بینالمللیای بود که حبیبه در آن منتخب شد. برای داوران مسابقه خیلی جالب بود که او در طراحیاش از نمادهای فرهنگی چین استفاده کرده بود.
🔸 بعد از آن حبیبه مشغول طراحی معماری پروژههای بیشتری شد. یکی از آنها یک ساختمان مسکونی آجری بود. او فکر میکرد معماری فقط برای آدمهای مرفه جامعه نیست و طراحی خانههای معمولی در مناطق متوسط شهر هم بسیار مهم است. مالک این پروژه بودجهی زیادی برای طراحی و ساخت نداشت. به همین دلیل حبیبه نمای ساختمان را طوری طراحی کرد که کارگران برای اجرای آن نیاز به مهارت زیادی نداشته باشند. او با الهام از فرشبافی ایرانی، نقشهای برای چیدن آجرهای نما تهیه کرد که کارگران بتوانند آن را مثل نقشهی فرش بخوانند و اجرا کنند. به همین دلیل نام این ساختمان را «خانهی چهلگره» گذاشتند. این پروژه منتخب جایزهی آقاخان شد که یکی از مهمترین جوایز معماری بینالمللی است.
🔸 استفادهی حبیبه از عناصر محلی ایران در معماری، توجه افراد بسیاری را در جهان جلب کرد. این موضوع باعث شد که کارهایش در دنیا به نمایش درآیند و او را به کنفرانسها و دانشگاههای مختلفی از سراسر جهان دعوت کنند تا دربارهی ایدههایش صحبت کند. از دیگر کارهای او طراحی و ساخت خانه «تقریب» در تهران است که در دنیای معماری و نشریات بینالمللی به عنوان اثر یک معمار معاصر ایرانی مورد توجه قرار گرفته است. حبیبه میگوید «ایران به شعر، ادبیات، فرش و صنایع دستیاش شناخته میشود، پس بهتر است روی نقاط قوت فرهنگمان کار کنیم و از آثار خارجی تقلید نکنیم». او در کنار معماری مجسمهسازی و نقاشی هم میکند.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۲۲ شهریور ۱۳۵۶ / تهران
معمار
🔸 حبیبه در کودکی مرتب کتاب میخواند یا نقاشی میکرد. به ریاضیات هم خیلی علاقه داشت. بنابراین تصمیم گرفت در دانشگاه معماری بخواند. در دوران دانشگاه، یک روز به دفتر مجلهی معمار رفت تا از آنها بخواهد پایاننامهاش را منتشر کنند. دیوارهای دفتر پر بود از پوسترهای مسابقات و اخبار معماری که نظر حبیبه را جلب میکرد. خانم بسکی مدیر مجله پس از گفتگو با حبیبه به او پیشنهاد کرد مطالبی را برای این مجله بنویسد. حبیبه چند سال با مجلهی معمار همکاری کرد و مقالاتی نوشت که خوانندگان زیادی داشتند.
🔸 در طول همکاری با مجله، حبیبه تجربیات خوبی به دست آورد که باعث شد انگیزهاش بیشتر شود و دفتر معماری خودش را تأسیس کند. او مرتب مهارتش را در مسابقات مختلف محک میزد. اولین آنها مسابقهای بود که مجله معمار با همکاری میراث فرهنگی دربارهی بناهای تاریخی ایران برگزار کرد. او در این مسابقه رتبه اول را بهدست آورد. در مسابقه طراحی برای شهر بم بعد از زلزله بم هم طرح او رتبه آورد. طراحی موزهای در شهر شنژن چین اولین رقابت بینالمللیای بود که حبیبه در آن منتخب شد. برای داوران مسابقه خیلی جالب بود که او در طراحیاش از نمادهای فرهنگی چین استفاده کرده بود.
🔸 بعد از آن حبیبه مشغول طراحی معماری پروژههای بیشتری شد. یکی از آنها یک ساختمان مسکونی آجری بود. او فکر میکرد معماری فقط برای آدمهای مرفه جامعه نیست و طراحی خانههای معمولی در مناطق متوسط شهر هم بسیار مهم است. مالک این پروژه بودجهی زیادی برای طراحی و ساخت نداشت. به همین دلیل حبیبه نمای ساختمان را طوری طراحی کرد که کارگران برای اجرای آن نیاز به مهارت زیادی نداشته باشند. او با الهام از فرشبافی ایرانی، نقشهای برای چیدن آجرهای نما تهیه کرد که کارگران بتوانند آن را مثل نقشهی فرش بخوانند و اجرا کنند. به همین دلیل نام این ساختمان را «خانهی چهلگره» گذاشتند. این پروژه منتخب جایزهی آقاخان شد که یکی از مهمترین جوایز معماری بینالمللی است.
🔸 استفادهی حبیبه از عناصر محلی ایران در معماری، توجه افراد بسیاری را در جهان جلب کرد. این موضوع باعث شد که کارهایش در دنیا به نمایش درآیند و او را به کنفرانسها و دانشگاههای مختلفی از سراسر جهان دعوت کنند تا دربارهی ایدههایش صحبت کند. از دیگر کارهای او طراحی و ساخت خانه «تقریب» در تهران است که در دنیای معماری و نشریات بینالمللی به عنوان اثر یک معمار معاصر ایرانی مورد توجه قرار گرفته است. حبیبه میگوید «ایران به شعر، ادبیات، فرش و صنایع دستیاش شناخته میشود، پس بهتر است روی نقاط قوت فرهنگمان کار کنیم و از آثار خارجی تقلید نکنیم». او در کنار معماری مجسمهسازی و نقاشی هم میکند.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌داستان زندگی #زهره_اعتضادالسلطنه
متولد ۱۳۴۱ / تهران
🔸 زهره وقتی به دنیا آمد با خیلی از بچههای دیگر یک تفاوت داشت؛ او دست نداشت، اما در عوض دو پای توانا داشت. وقتی چهارساله بود، مادرش مدادی را لای انگشتان پای او گذاشت و بهش گفت بنویس. زهره اولش فکر میکرد از پس این کار برنمیآید، اما تلاشش را کرد و موفق شد. بعد از آن مادرش به او کمک کرد یاد بگیرد کارهایش را به جای دست، با پاهایش انجام دهد. رفتهرفته او آموخت با کمک پاهایش غذا بخورد، لباس بپوشد و حتی بنویسد.
🔸 وقتی زهره هفتساله شد، به او اجازه ندادند به مدرسهی عادی برود. مادرش تصمیم گرفت برایش معلم خصوصی بگیرد. بعد از یکی دو سال بالاخره خانوادهی زهره موفق شدند او را در یک مدرسهی ویژهی کودکان دارای معلولیت ثبت نام کنند. زهره تا کلاس پنجم در این مدرسه درس خواند. در امتحانات نهایی کلاس پنجم، درخواست کرد به او دقیقاً به اندازهی بقیهی بچهها وقت بدهند. او موفق شد با نمرات ممتاز قبول شود. به این ترتیب از دورهی راهنمایی توانست در مدرسهی عادی درس بخواند.
🔸 زهره بعد از گرفتن دیپلمش، در همان دبستانِ خودش معلم ناشنوایان شد. او با لبخوانی و با کمک پاهایش با زبان اشاره به کودکان ناشنوا درس میداد. موفقیت در این شغل به زهره انگیزهی زیادی داد. او تصمیم گرفت در کنار کارش هنرهای مورد علاقهاش را یاد بگیرد. در یک کلاس خوشنویسی ثبت نام کرد. در آن کلاس با دوستانی آشنا شد که شرایطی شبیه به او داشتند. یک بار که به دیدن نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر رفت، خانمی را دید که با دهانش نقاشی میکرد. آن خانم از او پرسید: «دوست داری مثل من نقاشی کنی؟» زهره هم گفت: «آرزومه!». زهره اصول طراحی را از او یاد گرفت و بهمرور یک نقاش حرفهای شد.
🔸 زهره آثار نقاشیاش را تاکنون در بیش از ۶۰ نمایشگاه داخلی و ۱۰ نمایشگاه خارجی در کشورهای سوریه، لبنان، قطر، دبی، چین، تایلند و مکه برای نمایش و فروش گذاشته است. او علاوه بر نقاشی، گلسازی، فرشبافی و آشپزی نیز میکند. همچنین در ورزش پینگپنگ مهارت دارد و در مسابقاتش موفق به کسب مقام شده است. زهره ۱۴ سال به کار معلمی ادامه داد و بعد برای پرستاری از پدر و مادرش بازنشسته شد. حالا در منزل به کودکانی که شبیه خودش هستند یاد میدهد که با پاهایشان مثل دو دست کار کنند. او میگوید: «باورم این است وقتی آهنی آبدیده شود، باارزشتر میشود. هر چقدر انسان هم دچار سختی شود، آبدیده و ارزشمندتر میشود. افرادی که با سختی به جایی رسیدهاند تبدیل به الگو میشوند.»
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۳۴۱ / تهران
🔸 زهره وقتی به دنیا آمد با خیلی از بچههای دیگر یک تفاوت داشت؛ او دست نداشت، اما در عوض دو پای توانا داشت. وقتی چهارساله بود، مادرش مدادی را لای انگشتان پای او گذاشت و بهش گفت بنویس. زهره اولش فکر میکرد از پس این کار برنمیآید، اما تلاشش را کرد و موفق شد. بعد از آن مادرش به او کمک کرد یاد بگیرد کارهایش را به جای دست، با پاهایش انجام دهد. رفتهرفته او آموخت با کمک پاهایش غذا بخورد، لباس بپوشد و حتی بنویسد.
🔸 وقتی زهره هفتساله شد، به او اجازه ندادند به مدرسهی عادی برود. مادرش تصمیم گرفت برایش معلم خصوصی بگیرد. بعد از یکی دو سال بالاخره خانوادهی زهره موفق شدند او را در یک مدرسهی ویژهی کودکان دارای معلولیت ثبت نام کنند. زهره تا کلاس پنجم در این مدرسه درس خواند. در امتحانات نهایی کلاس پنجم، درخواست کرد به او دقیقاً به اندازهی بقیهی بچهها وقت بدهند. او موفق شد با نمرات ممتاز قبول شود. به این ترتیب از دورهی راهنمایی توانست در مدرسهی عادی درس بخواند.
🔸 زهره بعد از گرفتن دیپلمش، در همان دبستانِ خودش معلم ناشنوایان شد. او با لبخوانی و با کمک پاهایش با زبان اشاره به کودکان ناشنوا درس میداد. موفقیت در این شغل به زهره انگیزهی زیادی داد. او تصمیم گرفت در کنار کارش هنرهای مورد علاقهاش را یاد بگیرد. در یک کلاس خوشنویسی ثبت نام کرد. در آن کلاس با دوستانی آشنا شد که شرایطی شبیه به او داشتند. یک بار که به دیدن نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر رفت، خانمی را دید که با دهانش نقاشی میکرد. آن خانم از او پرسید: «دوست داری مثل من نقاشی کنی؟» زهره هم گفت: «آرزومه!». زهره اصول طراحی را از او یاد گرفت و بهمرور یک نقاش حرفهای شد.
🔸 زهره آثار نقاشیاش را تاکنون در بیش از ۶۰ نمایشگاه داخلی و ۱۰ نمایشگاه خارجی در کشورهای سوریه، لبنان، قطر، دبی، چین، تایلند و مکه برای نمایش و فروش گذاشته است. او علاوه بر نقاشی، گلسازی، فرشبافی و آشپزی نیز میکند. همچنین در ورزش پینگپنگ مهارت دارد و در مسابقاتش موفق به کسب مقام شده است. زهره ۱۴ سال به کار معلمی ادامه داد و بعد برای پرستاری از پدر و مادرش بازنشسته شد. حالا در منزل به کودکانی که شبیه خودش هستند یاد میدهد که با پاهایشان مثل دو دست کار کنند. او میگوید: «باورم این است وقتی آهنی آبدیده شود، باارزشتر میشود. هر چقدر انسان هم دچار سختی شود، آبدیده و ارزشمندتر میشود. افرادی که با سختی به جایی رسیدهاند تبدیل به الگو میشوند.»
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #پری_صابری
متولد ۱ فروردین ۱۳۱۱ / کرمان
نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر
🔸پری ۱۲ساله بود که برای تحصیل سینما و تئاتر به فرانسه رفت. وقتی به ایران برگشت، نگاه خوبی به تئاتر وجود نداشت. حتی در دانشگاه تهران که او رئیس فوق برنامهاش بود، هیچ فضایی برای فعالیتهای تئاتری در کار نبود. او دراینباره با رییس دانشگاه صحبت کرد. آنها تصمیم گرفتند مکانی ویژه را برای فعالیتهای نمایشی در نظر بگیرند تا مزاحمتی برای دانشکدههای دیگر بهوجود نیاید. پری هم یک انباری را انتخاب کرد که آن را به سالن تئاتر تبدیل کردند. کمی بعد گروه تئاتر پازارگاد را با همراهی حمید سمندریان راهاندازی کرد. کمکم با تلاشهای این گروه، نمایشهای مشهور دنیا در تهران اجرا شدند و تئاتر در دل مردم جای خودش را باز کرد.
🔸مدتی بعد به خاطر شرایط کشور کار تئاتر متوقف شد. پری که همیشه عشق زیادی به ادبیات ایران داشت، در این وقفه بیشتر وقت خود را به شرکت در شب شعر و مطالعهی متون کهن ایرانی میگذراند. با بعضی از شاعران همدورهاش هم دوستی داشت و شیفتهی شخصیت آنها بود، مثلاً فروغ فرخزاد و سهراب سپهری. پری نمایش «من از کجا، عشق از کجا» را دربارهی زندگی فروغ نوشت که در لُسآنجلس اجرا شد. بعد از آن نمایش «من به باغ عرفان» را دربارهی زندگی سهراب سپهری نوشت که در سال ۱۳۶۷ در تهران اجرا شد.
🔸با اجرای این دو نمایش پری تصمیم گرفت یک قدم فراتر بگذارد و دربارهی آثار کهن ایرانی نمایش بنویسد. خیلیها او را از این کار ترساندند، اما پری فکر میکرد عرفان و آثار کهن در دل مردم ایران جای دارند. این شد که با الهام از زندگی عطار نیشابوری، نمایشی نوشت به اسم «هفت شهر عشق». برای اجرای این نمایش در فضای باز کاخ سعدآباد ایوان عطار را درست کردند. مردم این نمایش را خیلی دوست داشتند. حتی وقتی جای نشستن نبود، روی تنهی درختان مینشستند تا آن را ببینند.
🔸پری صابری از آن موقع تا به حال دهها نمایش ساخته است. او آثار کهن ایرانی را با جنبههای دیگر هنر ایرانی مثل موسیقی، حرکات موزون یا تعزیه میآمیزد و نمایشهایی میسازد که به دل مردم در داخل و خارج ایران مینشیند. از جمله کارهای مهم او نمایش «شمس پرنده» دربارهی دیدار شمس تبریزی و مولاناست که چندین بار به صحنه رفته است. انباری که او سالها پیش در دانشگاه تهران به سالن نمایش تبدیل کرد، امروز «تالار مولوی» نام دارد و هنوز از محبوبترین مراکز فعالیتهای نمایشی در تهران است. پری جوایز بسیاری در سطح ملی و بینالمللی برنده شده، مثلاً نشان شوالیه فرانسه، ابنسینای یونسکو و چندین لوح افتخار از جشنواره فجر.
✍️ نویسنده: #شهرزاد_حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱ فروردین ۱۳۱۱ / کرمان
نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر
🔸پری ۱۲ساله بود که برای تحصیل سینما و تئاتر به فرانسه رفت. وقتی به ایران برگشت، نگاه خوبی به تئاتر وجود نداشت. حتی در دانشگاه تهران که او رئیس فوق برنامهاش بود، هیچ فضایی برای فعالیتهای تئاتری در کار نبود. او دراینباره با رییس دانشگاه صحبت کرد. آنها تصمیم گرفتند مکانی ویژه را برای فعالیتهای نمایشی در نظر بگیرند تا مزاحمتی برای دانشکدههای دیگر بهوجود نیاید. پری هم یک انباری را انتخاب کرد که آن را به سالن تئاتر تبدیل کردند. کمی بعد گروه تئاتر پازارگاد را با همراهی حمید سمندریان راهاندازی کرد. کمکم با تلاشهای این گروه، نمایشهای مشهور دنیا در تهران اجرا شدند و تئاتر در دل مردم جای خودش را باز کرد.
🔸مدتی بعد به خاطر شرایط کشور کار تئاتر متوقف شد. پری که همیشه عشق زیادی به ادبیات ایران داشت، در این وقفه بیشتر وقت خود را به شرکت در شب شعر و مطالعهی متون کهن ایرانی میگذراند. با بعضی از شاعران همدورهاش هم دوستی داشت و شیفتهی شخصیت آنها بود، مثلاً فروغ فرخزاد و سهراب سپهری. پری نمایش «من از کجا، عشق از کجا» را دربارهی زندگی فروغ نوشت که در لُسآنجلس اجرا شد. بعد از آن نمایش «من به باغ عرفان» را دربارهی زندگی سهراب سپهری نوشت که در سال ۱۳۶۷ در تهران اجرا شد.
🔸با اجرای این دو نمایش پری تصمیم گرفت یک قدم فراتر بگذارد و دربارهی آثار کهن ایرانی نمایش بنویسد. خیلیها او را از این کار ترساندند، اما پری فکر میکرد عرفان و آثار کهن در دل مردم ایران جای دارند. این شد که با الهام از زندگی عطار نیشابوری، نمایشی نوشت به اسم «هفت شهر عشق». برای اجرای این نمایش در فضای باز کاخ سعدآباد ایوان عطار را درست کردند. مردم این نمایش را خیلی دوست داشتند. حتی وقتی جای نشستن نبود، روی تنهی درختان مینشستند تا آن را ببینند.
🔸پری صابری از آن موقع تا به حال دهها نمایش ساخته است. او آثار کهن ایرانی را با جنبههای دیگر هنر ایرانی مثل موسیقی، حرکات موزون یا تعزیه میآمیزد و نمایشهایی میسازد که به دل مردم در داخل و خارج ایران مینشیند. از جمله کارهای مهم او نمایش «شمس پرنده» دربارهی دیدار شمس تبریزی و مولاناست که چندین بار به صحنه رفته است. انباری که او سالها پیش در دانشگاه تهران به سالن نمایش تبدیل کرد، امروز «تالار مولوی» نام دارد و هنوز از محبوبترین مراکز فعالیتهای نمایشی در تهران است. پری جوایز بسیاری در سطح ملی و بینالمللی برنده شده، مثلاً نشان شوالیه فرانسه، ابنسینای یونسکو و چندین لوح افتخار از جشنواره فجر.
✍️ نویسنده: #شهرزاد_حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #گلی_ترقی
متولد ۱۷ مهر ۱۳۱۸ / تهران
نویسنده
🔸 گلی اولین داستانش را در دوازدهسالگی نوشت؛ داستانی دربارهی گم شدن لنگه کفشش در اتوبوس شمیران. پدرش هم نویسنده بود. گلی گاهی کنار پدر میایستاد و تماشا میکرد که چهطور کلمات جادویی از قلم او روی کاغذ میریزند و قصهای را میسازند. کلمات از همان دوران کودکی او را شیفتهی خود کردند. او میگوید: «من میخواستم نویسنده شوم. برو برگشت نداشت. عاشق کلام بودم. دوست داشتم قصه ببافم. حرف بزنم. حرفهای هیجانانگیزِ رنگین».
🔸 وقتی گلی کلاس دوم دبیرستان را تمام کرد، به اصرار خانوادهاش به خارج از کشور رفت تا درس بخواند، اما به گفتهی خودش «بیپول و تنها» تا روی پای خودش بایستد. در آنجا برای درآوردن مخارجش کارهای مختلفی انجام میداد. او در رشتهی فلسفه تحصیل کرد و شش سال بعد به ایران برگشت. سپس در دانشگاه تهران اسم نوشت تا دکترای فلسفه بگیرد، اما بعد از سه سال درس را رها کرد و شروع کرد به نوشتن مقاله برای مجلات. در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم در رشتهی شناخت اساطیر تدریس میکرد.
🔸 گلی رویای کودکیاش یعنی داستاننویسی را فراموش نکرده بود. مرتب در ذهنش قصه میبافت و به نوشتن آنها فکر میکرد. یک روز که با دوستش فروغ فرخزاد در کافهای قرار داشت، پیش از رفتن به کافه به دیدن مادربزرگش رفت. با دیدن مادربزرگ قصهای در ذهنش شکل گرفت. گلی این قصه را برای فروغ که در آن زمان شاعر معروفی بود، تعریف کرد. فروغ او را تشویق کرد تا حتماً آن را بنویسد. این شد که در سال ۱۳۴۴، اولین داستانش به نام «میعاد» را در مجلهی «اندیشه و هنر» منتشر کرد. بعد از آن گلی داستانهای بیشتری نوشت که در مجلات چاپ شدند. از مجموع این داستانها، اولین کتاب او به نام «من هم چهگوارا هستم» منتشر شد. به این ترتیب گلی کمکم به نویسندهای حرفهای تبدیل شد و کتابهایش یکی پس از دیگری روانهی کتابفروشیها شدند.
🔸 گلی حالا در فرانسه زندگی میکند، ولی تقریباً هر سال در فصل تابستان به ایران میآید. او علاوه بر داستاننویسی فیلمنامهی دو فیلم «بیتا» و «درخت گلابی» را هم نوشته است که از رویشان فیلمهای پربینندهای ساخته شد. کتابهای گلی خوانندگان بسیاری دارند و اکثر آنها بارها تجدید چاپ شدهاند. بعضی از داستانهای او به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند، از جمله داستان «بزرگبانوی روح من» که در سال ۱۹۸۲ در فرانسه برندهی جایزه شد. در کتاب «نویسندگان پیشروی ایران» از او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان دههی ۴۰ و ۵۰ ایران یاد شده است.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۷ مهر ۱۳۱۸ / تهران
نویسنده
🔸 گلی اولین داستانش را در دوازدهسالگی نوشت؛ داستانی دربارهی گم شدن لنگه کفشش در اتوبوس شمیران. پدرش هم نویسنده بود. گلی گاهی کنار پدر میایستاد و تماشا میکرد که چهطور کلمات جادویی از قلم او روی کاغذ میریزند و قصهای را میسازند. کلمات از همان دوران کودکی او را شیفتهی خود کردند. او میگوید: «من میخواستم نویسنده شوم. برو برگشت نداشت. عاشق کلام بودم. دوست داشتم قصه ببافم. حرف بزنم. حرفهای هیجانانگیزِ رنگین».
🔸 وقتی گلی کلاس دوم دبیرستان را تمام کرد، به اصرار خانوادهاش به خارج از کشور رفت تا درس بخواند، اما به گفتهی خودش «بیپول و تنها» تا روی پای خودش بایستد. در آنجا برای درآوردن مخارجش کارهای مختلفی انجام میداد. او در رشتهی فلسفه تحصیل کرد و شش سال بعد به ایران برگشت. سپس در دانشگاه تهران اسم نوشت تا دکترای فلسفه بگیرد، اما بعد از سه سال درس را رها کرد و شروع کرد به نوشتن مقاله برای مجلات. در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم در رشتهی شناخت اساطیر تدریس میکرد.
🔸 گلی رویای کودکیاش یعنی داستاننویسی را فراموش نکرده بود. مرتب در ذهنش قصه میبافت و به نوشتن آنها فکر میکرد. یک روز که با دوستش فروغ فرخزاد در کافهای قرار داشت، پیش از رفتن به کافه به دیدن مادربزرگش رفت. با دیدن مادربزرگ قصهای در ذهنش شکل گرفت. گلی این قصه را برای فروغ که در آن زمان شاعر معروفی بود، تعریف کرد. فروغ او را تشویق کرد تا حتماً آن را بنویسد. این شد که در سال ۱۳۴۴، اولین داستانش به نام «میعاد» را در مجلهی «اندیشه و هنر» منتشر کرد. بعد از آن گلی داستانهای بیشتری نوشت که در مجلات چاپ شدند. از مجموع این داستانها، اولین کتاب او به نام «من هم چهگوارا هستم» منتشر شد. به این ترتیب گلی کمکم به نویسندهای حرفهای تبدیل شد و کتابهایش یکی پس از دیگری روانهی کتابفروشیها شدند.
🔸 گلی حالا در فرانسه زندگی میکند، ولی تقریباً هر سال در فصل تابستان به ایران میآید. او علاوه بر داستاننویسی فیلمنامهی دو فیلم «بیتا» و «درخت گلابی» را هم نوشته است که از رویشان فیلمهای پربینندهای ساخته شد. کتابهای گلی خوانندگان بسیاری دارند و اکثر آنها بارها تجدید چاپ شدهاند. بعضی از داستانهای او به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند، از جمله داستان «بزرگبانوی روح من» که در سال ۱۹۸۲ در فرانسه برندهی جایزه شد. در کتاب «نویسندگان پیشروی ایران» از او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان دههی ۴۰ و ۵۰ ایران یاد شده است.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی منیر نوشین معروف به #معصومه_سیحون
۱۳۱۲–۱۳۸۹ / رشت - تهران
گالریدار و هنرمند
🔸 معصومه از همان کودکی به نقاشی علاقهی زیادی داشت، بهخصوص در دوران دبستان. بچهی خیلی درسخوانی نبود، اما خوب نقاشی میکرد. معلمهایش هم با دیدن نقاشیهایش او را تشویق میکردند. تا دورهی دبیرستان دیگر برای خودش نقاش ماهری شده بود.
🔸 بعد از تمام شدن مدرسه، معصومه به پیشنهاد یکی دو تا از دوستانش به کلاسهای آزاد دانشکدهی هنرهای زیبا رفت. کمی بعد در کنکور این دانشکده شرکت کرد و قبول شد. در دوران دانشگاه با یکی از استادانش به نام هوشنگ سیحون که معمار معروفی بود ازدواج کرد. پس از تمام شدن درسش، مدتی در دانشگاه کار کرد، اما بعد کارش را کنار گذاشت تا بتواند نقاشی کند. او نقاشیهایش را در چند نمایشگاه به نمایش گذاشت. یک بار در یکی از این گالریها که مدیرش زنی فرانسوی بود، معصومه دید که اثری از مجسمهساز معروف ایرانی پرویز تناولی را گذاشتند جلوی در. او از این اتفاق خیلی ناراحت شد. به نظرش آثار هنرمندان ایرانی شایسته احترام زیادی بودند و ارزش آنها بهدرستی درک نمیشد. برای همین تصمیم گرفت خودش یک گالری برپا کند تا بتواند این هنرمندان را به مردم معرفی کند.
🔸 معصومه کارش را از فردای همان روز شروع کرد. اولین نمایشگاهش را با کمک همسرش در یک طبقه از خانهشان برگزار کرد. قرار شد در این نمایشگاه، آثاری از هنرمندانی همچون سهراب سپهری و پرویز تناولی نمایش داده شود. همهچیز روبهراه بود، تا این که در روز برگزاری نمایشگاه برف شدیدی شروع به باریدن کرد. معصومه نگران بود که کسی به نمایشگاه نیاید، اما فروغ فرخزاد، دوست معصومه، به او گفت نگران نباش و به سراغ آدمهای معروفی رفت که میشناخت. او آنها را به گالری آورد و نمایشگاه پر شد از آدمهای علاقمند به هنر. برنامهی گالری تا یک سال آینده پر شد. به این ترتیب گالری «سیحون» جای خودش را در دنیای هنر ایران باز کرد.
🔸 بعد از آن معصومه به گرداندن گالری سیحون ادامه داد. او نمایشگاههای مختلفی از آثار نقاشی، مجسمهسازی و خطاطی هنرمندان ایرانی در این گالری برگزار کرد. معصومه با برگزاری این نمایشگاهها، به شناساندن هنرمندان بزرگی از جمله مکرمه قنبری، حسین زندهرودی و سهراب سپهری به مردم کمک زیادی کرد. در سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۸۸ سازمان میراث فرهنگی و انجمن نقاشان ایران از او به پاس یک عمر فعالیت هنری تقدیر کردند. حالا گالری سیحون قدیمیترین گالری فعال در ایران به حساب میآید که نادر سیحون، پسر معصومه آن را به یاد مادرش میگرداند.
✍️نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۱۳۱۲–۱۳۸۹ / رشت - تهران
گالریدار و هنرمند
🔸 معصومه از همان کودکی به نقاشی علاقهی زیادی داشت، بهخصوص در دوران دبستان. بچهی خیلی درسخوانی نبود، اما خوب نقاشی میکرد. معلمهایش هم با دیدن نقاشیهایش او را تشویق میکردند. تا دورهی دبیرستان دیگر برای خودش نقاش ماهری شده بود.
🔸 بعد از تمام شدن مدرسه، معصومه به پیشنهاد یکی دو تا از دوستانش به کلاسهای آزاد دانشکدهی هنرهای زیبا رفت. کمی بعد در کنکور این دانشکده شرکت کرد و قبول شد. در دوران دانشگاه با یکی از استادانش به نام هوشنگ سیحون که معمار معروفی بود ازدواج کرد. پس از تمام شدن درسش، مدتی در دانشگاه کار کرد، اما بعد کارش را کنار گذاشت تا بتواند نقاشی کند. او نقاشیهایش را در چند نمایشگاه به نمایش گذاشت. یک بار در یکی از این گالریها که مدیرش زنی فرانسوی بود، معصومه دید که اثری از مجسمهساز معروف ایرانی پرویز تناولی را گذاشتند جلوی در. او از این اتفاق خیلی ناراحت شد. به نظرش آثار هنرمندان ایرانی شایسته احترام زیادی بودند و ارزش آنها بهدرستی درک نمیشد. برای همین تصمیم گرفت خودش یک گالری برپا کند تا بتواند این هنرمندان را به مردم معرفی کند.
🔸 معصومه کارش را از فردای همان روز شروع کرد. اولین نمایشگاهش را با کمک همسرش در یک طبقه از خانهشان برگزار کرد. قرار شد در این نمایشگاه، آثاری از هنرمندانی همچون سهراب سپهری و پرویز تناولی نمایش داده شود. همهچیز روبهراه بود، تا این که در روز برگزاری نمایشگاه برف شدیدی شروع به باریدن کرد. معصومه نگران بود که کسی به نمایشگاه نیاید، اما فروغ فرخزاد، دوست معصومه، به او گفت نگران نباش و به سراغ آدمهای معروفی رفت که میشناخت. او آنها را به گالری آورد و نمایشگاه پر شد از آدمهای علاقمند به هنر. برنامهی گالری تا یک سال آینده پر شد. به این ترتیب گالری «سیحون» جای خودش را در دنیای هنر ایران باز کرد.
🔸 بعد از آن معصومه به گرداندن گالری سیحون ادامه داد. او نمایشگاههای مختلفی از آثار نقاشی، مجسمهسازی و خطاطی هنرمندان ایرانی در این گالری برگزار کرد. معصومه با برگزاری این نمایشگاهها، به شناساندن هنرمندان بزرگی از جمله مکرمه قنبری، حسین زندهرودی و سهراب سپهری به مردم کمک زیادی کرد. در سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۸۸ سازمان میراث فرهنگی و انجمن نقاشان ایران از او به پاس یک عمر فعالیت هنری تقدیر کردند. حالا گالری سیحون قدیمیترین گالری فعال در ایران به حساب میآید که نادر سیحون، پسر معصومه آن را به یاد مادرش میگرداند.
✍️نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌داستان زندگی زهره قایینی
متولد دی ماه ۱۳۳۲ / تهران
پژوهشگر، نویسنده و کارشناس ادبیات کودکان و از بنیانگذاران مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان
🔸 زهره قائینی در خانوادهای فرهنگی زاده شد. از کودکی مادر و پدرش برای او الگوی همدلی با مردم بودند. در نوجوانی از صمد بهرنگی که داستانهایش دربارهی کودکان محروم روستاها و حاشیهی شهرها بود تأثیر گرفت. در جوانی به دانشگاه شیراز رفت، اما این اندیشه که باید برای بیعدالتیها کاری کرد، او را رها نمیکرد. به ماهی سیاه کوچولو در داستان صمد بهرنگی فکر میکرد که میگفت: «زندگی این نیست که توی یک جویبار هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، باید شجاع بود و تا آخر جوی رفت.» این بود که دانشگاه را در نیمه رها کرد و به عنوان آموزگار در یک دبستان در روستایی مشغول به کار شد.
🔸 باآنکه عاشق آموزش به کودکان روستایی بود، میاندیشید که باید فراتر از یک آموزگار به مردم خدمت کند و در آرزوی رسیدن به یک آرمانشهر هزینههای سنگینی هم پرداخت. اما پس از سالها تجربه به این نتیجه رسید که آرمانشهرها در دنیای فرهنگ شکل میگیرند. از آن پس همه زندگیاش را در کار فرهنگی برای کودکان، بهویژه کودکان محروم گذاشت. او به این باور رسید که کلید تغییر در آموزش و ترویج کتابخوانی است.
🔸 زهره به شورای کتاب کودک پیوست و همزمان در کارشناسی ارشد کتابداری دانشآموخته شد. پس از پژوهشهای کوتاهمدت با نهادهای بینالمللی، به این نتیجه رسید که باید تاریخ ادبیات کودکان ایران را پژوهید و به ثبت رساند. در همکاری با محمدهادی محمدی، نویسنده و پژوهشگر، «مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان» را بنیاد نهادند و تاریخ ادبیات کودکان ایران را در ده جلد نوشته و منتشر کردند. سه جلد آخر این مجموعه برندهی جایزهی کتاب سال شد.
🔸 علاوهبراین زهره و همکارانش برنامه «با من بخوان» را با هدف تقویت سواد پایه از راه ادبیات و ترویج کتابخوانی طراحی کرده و در بسیاری از مناطق محروم ایران به اجرا گذاشتهاند. در این برنامه کتابهای باکیفیت در دسترس کودکان مناطق محروم قرار میگیرد و مربیان و آموزگاران و کتابداران آنها برای سهیم شدن ادبیات با کودکان آموزش می بینند. تاکنون صدها هزار کودک از این برنامه بهرهمند شدهاند. این برنامه در سال ۲۰۱۶ بزرگترین جایزه جهانی ترویج کتابخوانی به نام «ایبی آساهی (IBBY-Asahi)» را از آن خود کرد.
🔸 زهره قایینی دهها کتاب و مقاله در حوزهی ادبیات کودکان تألیف و ترجمه کرده و جوایز و تقدیرنامههای زیادی گرفته است. او بارها داور جایزههای بین المللی ادبیات کودکان بوده و تنها ایرانی و آسیایی است که دو دوره در مقام ریاست هیئت داوران جایزه هانس کریستین اندرسن قرار گرفته است. همچنین در سال های اخیر نیز به مدت چهار سال عضو هیئت مدیره دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان بوده است تا صدای ادبیات کودکان ایران در عرصهی بینالمللی باشد.
✍️ نویسنده: شهرزاد حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد دی ماه ۱۳۳۲ / تهران
پژوهشگر، نویسنده و کارشناس ادبیات کودکان و از بنیانگذاران مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان
🔸 زهره قائینی در خانوادهای فرهنگی زاده شد. از کودکی مادر و پدرش برای او الگوی همدلی با مردم بودند. در نوجوانی از صمد بهرنگی که داستانهایش دربارهی کودکان محروم روستاها و حاشیهی شهرها بود تأثیر گرفت. در جوانی به دانشگاه شیراز رفت، اما این اندیشه که باید برای بیعدالتیها کاری کرد، او را رها نمیکرد. به ماهی سیاه کوچولو در داستان صمد بهرنگی فکر میکرد که میگفت: «زندگی این نیست که توی یک جویبار هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، باید شجاع بود و تا آخر جوی رفت.» این بود که دانشگاه را در نیمه رها کرد و به عنوان آموزگار در یک دبستان در روستایی مشغول به کار شد.
🔸 باآنکه عاشق آموزش به کودکان روستایی بود، میاندیشید که باید فراتر از یک آموزگار به مردم خدمت کند و در آرزوی رسیدن به یک آرمانشهر هزینههای سنگینی هم پرداخت. اما پس از سالها تجربه به این نتیجه رسید که آرمانشهرها در دنیای فرهنگ شکل میگیرند. از آن پس همه زندگیاش را در کار فرهنگی برای کودکان، بهویژه کودکان محروم گذاشت. او به این باور رسید که کلید تغییر در آموزش و ترویج کتابخوانی است.
🔸 زهره به شورای کتاب کودک پیوست و همزمان در کارشناسی ارشد کتابداری دانشآموخته شد. پس از پژوهشهای کوتاهمدت با نهادهای بینالمللی، به این نتیجه رسید که باید تاریخ ادبیات کودکان ایران را پژوهید و به ثبت رساند. در همکاری با محمدهادی محمدی، نویسنده و پژوهشگر، «مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان» را بنیاد نهادند و تاریخ ادبیات کودکان ایران را در ده جلد نوشته و منتشر کردند. سه جلد آخر این مجموعه برندهی جایزهی کتاب سال شد.
🔸 علاوهبراین زهره و همکارانش برنامه «با من بخوان» را با هدف تقویت سواد پایه از راه ادبیات و ترویج کتابخوانی طراحی کرده و در بسیاری از مناطق محروم ایران به اجرا گذاشتهاند. در این برنامه کتابهای باکیفیت در دسترس کودکان مناطق محروم قرار میگیرد و مربیان و آموزگاران و کتابداران آنها برای سهیم شدن ادبیات با کودکان آموزش می بینند. تاکنون صدها هزار کودک از این برنامه بهرهمند شدهاند. این برنامه در سال ۲۰۱۶ بزرگترین جایزه جهانی ترویج کتابخوانی به نام «ایبی آساهی (IBBY-Asahi)» را از آن خود کرد.
🔸 زهره قایینی دهها کتاب و مقاله در حوزهی ادبیات کودکان تألیف و ترجمه کرده و جوایز و تقدیرنامههای زیادی گرفته است. او بارها داور جایزههای بین المللی ادبیات کودکان بوده و تنها ایرانی و آسیایی است که دو دوره در مقام ریاست هیئت داوران جایزه هانس کریستین اندرسن قرار گرفته است. همچنین در سال های اخیر نیز به مدت چهار سال عضو هیئت مدیره دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان بوده است تا صدای ادبیات کودکان ایران در عرصهی بینالمللی باشد.
✍️ نویسنده: شهرزاد حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی اشرف قندهاری (بهادرزاده)
۱۳۰۴ - ۱۳۹۵ / متولد مشهد
نیکوکار
🔸 یک شب سرد و برفی در زمستان بود. اشرف با دخترش کیانوش در خانه نشسته بود و برف را تماشا میکرد. ناگهان زنگ در به صدا درآمد. اشرف پشت در رفت و دید مردی نالهکنان در میزند. اولش کمی ترسید. اما دل را به دریا زد و در را باز کرد. به همراه کیانوش، مرد را به حسینیه خانوادگیشان برد و برایش چای ریخت. مرد گریهکنان از او خواست جایی را برای مادر همسرش که پیر و بیمار بود، به او معرفی کند. اشرف به او قول داد که کمکش کند و مرد رفت.
🔸 فردای آن روز، اشرف با بیمارستانهای زیادی تماس گرفت تا در نهایت آسایشگاه سالمندان و معلولان کهریزک را پیدا کرد. آدرس آنجا را به مرد داد. چند روز بعد مرد تماس گرفت و از او تشکر کرد، اما از اشرف خواست که حتماً از آنجا دیدن کند. اشرف هم به او قول داد که حتماً به آنجا برود. وقتی به کهریزک رسید، چیزهایی را که به چشم میدید باور نمیکرد. آسایشگاه بسیار آلوده بود و امکانات بهداشتی و غذایی بسیار کمی داشت. سالمندان و معلولان به حال خود رها شده بودند و تنها یک راهبهی مسیحی از آنها پرستاری میکرد. اشرف از دیدن آن وضعیت بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت برای بهبود آن کاری کند.
🔸 از فردای همان روز دست به کار شد و با کمک ارتباطاتی که با خیرین داشت، برای کهریزک تجهیزات بهداشتی خرید. خودش هم به همراه زنانی که میشناخت به آنجا میرفت و از بیماران پرستاری میکرد. با گذشت زمان، او اعتماد مسئولان کهریزک را جلب کرد و کمکم به سر و سامان دادن آنجا مشغول شد. برای بیماران حمام و آشپزخانه ساخت و به مرور آنجا را بزرگتر کرد. او بخش مهمی از داراییهای خانوادگیاش را پای این کار گذاشت و باقی را هم از خیرین گرفت.
🔸 آسایشگاه کهریزک که پیش از ورود اشرف تنها چند اتاق کوچک و نیمهمخروبه داشت، امروز یکی از بزرگترین و مجهزترین آسایشگاههای خاورمیانه است. دهها سالمند و معلول در این مجموعه زندگی و کار میکنند و به امکانات بهداشتی و تفریحی خوبی دسترسی دارند. او «گروه بانوان نیکوکار» را تأسیس کرد که حالا بیش از ۴۰۰۰ زن نیکوکار در طول ماه با آن همکاری میکنند. گروه بانوان نیکوکار در انگلستان و آمریکا و چند کشور دیگر نیز به نام «بنیاد کهریزک» به ثبت رسید و در سازمان ملل متحد بهعنوان سازمان غیردولتی شناخته شد.
🔸 ساکنان آسایشگاه کهریزک اشرف را «مادرجون» صدا میکردند. او میگفت: «کاری کردیم که سالمندان و معلولان آنجا را خانهی خود بدانند. که با همهی وجود بگویند: "خانهی من. خانهی خودم. خانهی بیمنت من".»
✍️ نویسنده: الهام نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۱۳۰۴ - ۱۳۹۵ / متولد مشهد
نیکوکار
🔸 یک شب سرد و برفی در زمستان بود. اشرف با دخترش کیانوش در خانه نشسته بود و برف را تماشا میکرد. ناگهان زنگ در به صدا درآمد. اشرف پشت در رفت و دید مردی نالهکنان در میزند. اولش کمی ترسید. اما دل را به دریا زد و در را باز کرد. به همراه کیانوش، مرد را به حسینیه خانوادگیشان برد و برایش چای ریخت. مرد گریهکنان از او خواست جایی را برای مادر همسرش که پیر و بیمار بود، به او معرفی کند. اشرف به او قول داد که کمکش کند و مرد رفت.
🔸 فردای آن روز، اشرف با بیمارستانهای زیادی تماس گرفت تا در نهایت آسایشگاه سالمندان و معلولان کهریزک را پیدا کرد. آدرس آنجا را به مرد داد. چند روز بعد مرد تماس گرفت و از او تشکر کرد، اما از اشرف خواست که حتماً از آنجا دیدن کند. اشرف هم به او قول داد که حتماً به آنجا برود. وقتی به کهریزک رسید، چیزهایی را که به چشم میدید باور نمیکرد. آسایشگاه بسیار آلوده بود و امکانات بهداشتی و غذایی بسیار کمی داشت. سالمندان و معلولان به حال خود رها شده بودند و تنها یک راهبهی مسیحی از آنها پرستاری میکرد. اشرف از دیدن آن وضعیت بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت برای بهبود آن کاری کند.
🔸 از فردای همان روز دست به کار شد و با کمک ارتباطاتی که با خیرین داشت، برای کهریزک تجهیزات بهداشتی خرید. خودش هم به همراه زنانی که میشناخت به آنجا میرفت و از بیماران پرستاری میکرد. با گذشت زمان، او اعتماد مسئولان کهریزک را جلب کرد و کمکم به سر و سامان دادن آنجا مشغول شد. برای بیماران حمام و آشپزخانه ساخت و به مرور آنجا را بزرگتر کرد. او بخش مهمی از داراییهای خانوادگیاش را پای این کار گذاشت و باقی را هم از خیرین گرفت.
🔸 آسایشگاه کهریزک که پیش از ورود اشرف تنها چند اتاق کوچک و نیمهمخروبه داشت، امروز یکی از بزرگترین و مجهزترین آسایشگاههای خاورمیانه است. دهها سالمند و معلول در این مجموعه زندگی و کار میکنند و به امکانات بهداشتی و تفریحی خوبی دسترسی دارند. او «گروه بانوان نیکوکار» را تأسیس کرد که حالا بیش از ۴۰۰۰ زن نیکوکار در طول ماه با آن همکاری میکنند. گروه بانوان نیکوکار در انگلستان و آمریکا و چند کشور دیگر نیز به نام «بنیاد کهریزک» به ثبت رسید و در سازمان ملل متحد بهعنوان سازمان غیردولتی شناخته شد.
🔸 ساکنان آسایشگاه کهریزک اشرف را «مادرجون» صدا میکردند. او میگفت: «کاری کردیم که سالمندان و معلولان آنجا را خانهی خود بدانند. که با همهی وجود بگویند: "خانهی من. خانهی خودم. خانهی بیمنت من".»
✍️ نویسنده: الهام نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی یاسمن فرزان
متولد ۱۵ دی ۱۳۵۵ / تبریز
✅ پژوهشگر فیزیک ذرات بنیادی
🔸 یاسمن دختری کنجکاو بود و دوست داشت از خیلی چیزها سردربیاورد. در دوران کودکی، سریالهایی را که دربارهی زندگی دانشمندان پخش میشد، نگاه میکرد. دلش میخواست مخترع شود. با تماشای پرواز قاصدکها، با خودش فکر میکرد وقتی بزرگ شد وسیلهای برای پرواز درست کند که بچهها بتوانند سوارش شوند. او دختر بازیگوشی بود. اوایل زیاد درسخوان نبود، تا این که از کلاس چهارم به بعد، معلم مهربانی باعث شد به درس خواندن علاقهی زیادی پیدا کند.
🔸 در دوره دبیرستان، یاسمن به پیشنهاد معلمش در المپیاد فیزیک شرکت کرد. المپیاد یک رقابت علمی کشوری است که نوجوانان در آن با هم رقابت میکنند و یک تیم برگزیده از آنها به مسابقات جهانی میروند. او به مرحلهی دوم این مسابقات راه پیدا کرد. سپس با تلاش زیاد، اولین دختری شد که توانست به تیم المپیاد فیزیک ایران راه پیدا کند. به این ترتیب راه را برای دختران بسیاری که پس از او در المپیاد شرکت کردند، باز کرد. در مسابقات جهانی در بخش نظری، او مدال نقرهی جهانی را به دست آورد.
🔸 در دورهی المپیاد، یاسمن به علم فیزیک و شناخت پدیده های طبیعی بسیار علاقمند شد. بنابراین در دانشگاه رشتهی فیزیک را انتخاب کرد. در دوران دانشگاه ازدواج کرد و چند سال بعد، برای ادامه تحصیل با همسرش به ایتالیا رفت. در آنجا فرصتی برایش پیش آمد که مدتی به دانشگاه استنفورد برود و با بعضی از بهترین استادان و پژوهشگران فیزیک در جهان کار کند.
🔸 یاسمن تحقیقات زیادی دربارهی ذرات بنیادی به نام نوترینوها انجام داده و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته است. بعد از گرفتن مدرک دکترا، او به ایران برگشت و به عنوان پژوهشگر مشغول به کار شد. او به خاطر تحقیقاتش جوایز و افتخارات زیادی به دست آورده، از جمله جایزهی دانشمند جوان از اتحادیهی جهانی فیزیک محض و کاربردی و جایزهی مرکز فیزیک نظری عبدالسلام. در سال ۲۰۱۹ نیز، یکی از داوران برجستهی مجلات انجمن فیزیک آمریکا شد.
🔸 یاسمن همیشه به نوجوانهای علاقمند به علم میگوید: «به کنجکاوی خودتان پر و بال بدهید و هیچوقت آن را سرکوب نکنید.» او به دخترانی که دوست دارند پیشرفت کنند میگوید: «بسیاری از محیطهای کاری و علمی در حال حاضر در انحصار مردان است، گرچه این شرایط دارد تغییر میکند. اما در این وضعیت ممکن است صدای زنان شنیده نشود و جدی گرفته نشوند. برای این که موفق شوید، شمرده و با صدای رسا حرفتان را بزنید. از زنانی که سخنوران خوبی هستند، این مهارت را یاد بگیرید تا صدایتان بهتر شنیده شود.»
✍️ نویسنده: الهام نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال دخترها تسلیم نمیشوند بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۵ دی ۱۳۵۵ / تبریز
✅ پژوهشگر فیزیک ذرات بنیادی
🔸 یاسمن دختری کنجکاو بود و دوست داشت از خیلی چیزها سردربیاورد. در دوران کودکی، سریالهایی را که دربارهی زندگی دانشمندان پخش میشد، نگاه میکرد. دلش میخواست مخترع شود. با تماشای پرواز قاصدکها، با خودش فکر میکرد وقتی بزرگ شد وسیلهای برای پرواز درست کند که بچهها بتوانند سوارش شوند. او دختر بازیگوشی بود. اوایل زیاد درسخوان نبود، تا این که از کلاس چهارم به بعد، معلم مهربانی باعث شد به درس خواندن علاقهی زیادی پیدا کند.
🔸 در دوره دبیرستان، یاسمن به پیشنهاد معلمش در المپیاد فیزیک شرکت کرد. المپیاد یک رقابت علمی کشوری است که نوجوانان در آن با هم رقابت میکنند و یک تیم برگزیده از آنها به مسابقات جهانی میروند. او به مرحلهی دوم این مسابقات راه پیدا کرد. سپس با تلاش زیاد، اولین دختری شد که توانست به تیم المپیاد فیزیک ایران راه پیدا کند. به این ترتیب راه را برای دختران بسیاری که پس از او در المپیاد شرکت کردند، باز کرد. در مسابقات جهانی در بخش نظری، او مدال نقرهی جهانی را به دست آورد.
🔸 در دورهی المپیاد، یاسمن به علم فیزیک و شناخت پدیده های طبیعی بسیار علاقمند شد. بنابراین در دانشگاه رشتهی فیزیک را انتخاب کرد. در دوران دانشگاه ازدواج کرد و چند سال بعد، برای ادامه تحصیل با همسرش به ایتالیا رفت. در آنجا فرصتی برایش پیش آمد که مدتی به دانشگاه استنفورد برود و با بعضی از بهترین استادان و پژوهشگران فیزیک در جهان کار کند.
🔸 یاسمن تحقیقات زیادی دربارهی ذرات بنیادی به نام نوترینوها انجام داده و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته است. بعد از گرفتن مدرک دکترا، او به ایران برگشت و به عنوان پژوهشگر مشغول به کار شد. او به خاطر تحقیقاتش جوایز و افتخارات زیادی به دست آورده، از جمله جایزهی دانشمند جوان از اتحادیهی جهانی فیزیک محض و کاربردی و جایزهی مرکز فیزیک نظری عبدالسلام. در سال ۲۰۱۹ نیز، یکی از داوران برجستهی مجلات انجمن فیزیک آمریکا شد.
🔸 یاسمن همیشه به نوجوانهای علاقمند به علم میگوید: «به کنجکاوی خودتان پر و بال بدهید و هیچوقت آن را سرکوب نکنید.» او به دخترانی که دوست دارند پیشرفت کنند میگوید: «بسیاری از محیطهای کاری و علمی در حال حاضر در انحصار مردان است، گرچه این شرایط دارد تغییر میکند. اما در این وضعیت ممکن است صدای زنان شنیده نشود و جدی گرفته نشوند. برای این که موفق شوید، شمرده و با صدای رسا حرفتان را بزنید. از زنانی که سخنوران خوبی هستند، این مهارت را یاد بگیرید تا صدایتان بهتر شنیده شود.»
✍️ نویسنده: الهام نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال دخترها تسلیم نمیشوند بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی مونا جراحی
متولد دی ماه ۱۳۵۷ / تهران
دانشمند و استاد مهندسی برق
🔸 در یک روز زمستانی در تهران دختری به دنیا آمد که اسمش را مونا گذاشتند. دوران نوجوانی مونا همزمان بود با پیشرفتهای بزرگ در فناوری رایانهها و ارتباطات. او از تماشای پیشرفتهتر شدن و در عین حال کوچکتر شدن روزبهروز رایانهها و گوشیها و تأثیرشان بر زندگی آدمها شگفتزده میشد. دلش میخواست خودش هم نقشی در این پیشرفتها داشته باشد. مثلاً دربارهی ساخت دستگاههای هوشمند خیالپردازی میکرد. وقتی ده ساله بود، آرزو داشت بتواند یک قلب مصنوعی بسازد. البته کمی بعد فهمید که دانشمندان دیگری پیش از او موفق به این کار شدهاند!
🔸 همهی اینها باعث شد تا مونا در دانشگاه رشتهی مهندسی برق را انتخاب کند. او در دانشگاه صنعتی شریف درس خواند. بعد، از دانشگاه استنفورد که یکی از بهترین دانشگاههای جهان است، پذیرش گرفت تا تحصیلاتش را آنجا ادامه دهد. پس از تمام کردن دورهی پسادکتری، مونا استاد دانشگاه میشیگان شد و گروه تحقیقاتی خودش را در این دانشگاه راهاندازی کرد.
🔸 مونا در دانشگاه به فناوری تراهرتز علاقمند شد. انتقال اطلاعات بین دستگاههای هوشمند از طریق امواج الکترومغناطیسی انجام میشود. ما این امواج را نمیبینیم، اما با هر تماس تلفنی یا وصل شدن به اینترنت آنها را دریافت و ارسال میکنیم. این امواج دارای طیف هستند و هر یک از آنها یک ویژگی به نام «فرکانس» دارند. تراهرتز هم طیفی از فرکانسهای امواج الکترومغناطیسی است که در صنایع پزشکی، دارویی و غیره کاربرد دارد. مونا فهمید که در صنایع و علوم به اندازهی کافی از امکانات این امواج استفاده نشده است. برای همین تصمیم گرفت در این زمینه تحقیق کند.
🔸 مونا در تحقیقاتش به پیشرفتهای زیادی در زمینهی امواج تراهرتز دست پیدا کرد. نتایج تحقیقات او تأثیر زیادی بر زندگی انسانها دارد. برای مثال، به کمک این امواج میشود از درون بدن انسان عکسبرداری کرد، بدون این که مثل اشعهی ایکس به اعضای بدن آسیب وارد شود. او برای تحقیقاتش برندهی جایزههای فراوانی شده است، از جمله بالاترین نشان تحقیقاتی دانشمندان و مهندسین جوان در کشور آمریکا.
🔸 مونا به دختران جوانی که به رشتههای تحقیقاتی یا مهندسی علاقه دارند میگوید: «بلندپرواز باشید و برای خودتان اهداف بزرگی در نظر بگیرید. خودتان را باور کنید و به خاطر موانعی که بر سر راهتان پیدا میشود، ناامید نشوید.»
✍️ نویسنده: الهام نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد دی ماه ۱۳۵۷ / تهران
دانشمند و استاد مهندسی برق
🔸 در یک روز زمستانی در تهران دختری به دنیا آمد که اسمش را مونا گذاشتند. دوران نوجوانی مونا همزمان بود با پیشرفتهای بزرگ در فناوری رایانهها و ارتباطات. او از تماشای پیشرفتهتر شدن و در عین حال کوچکتر شدن روزبهروز رایانهها و گوشیها و تأثیرشان بر زندگی آدمها شگفتزده میشد. دلش میخواست خودش هم نقشی در این پیشرفتها داشته باشد. مثلاً دربارهی ساخت دستگاههای هوشمند خیالپردازی میکرد. وقتی ده ساله بود، آرزو داشت بتواند یک قلب مصنوعی بسازد. البته کمی بعد فهمید که دانشمندان دیگری پیش از او موفق به این کار شدهاند!
🔸 همهی اینها باعث شد تا مونا در دانشگاه رشتهی مهندسی برق را انتخاب کند. او در دانشگاه صنعتی شریف درس خواند. بعد، از دانشگاه استنفورد که یکی از بهترین دانشگاههای جهان است، پذیرش گرفت تا تحصیلاتش را آنجا ادامه دهد. پس از تمام کردن دورهی پسادکتری، مونا استاد دانشگاه میشیگان شد و گروه تحقیقاتی خودش را در این دانشگاه راهاندازی کرد.
🔸 مونا در دانشگاه به فناوری تراهرتز علاقمند شد. انتقال اطلاعات بین دستگاههای هوشمند از طریق امواج الکترومغناطیسی انجام میشود. ما این امواج را نمیبینیم، اما با هر تماس تلفنی یا وصل شدن به اینترنت آنها را دریافت و ارسال میکنیم. این امواج دارای طیف هستند و هر یک از آنها یک ویژگی به نام «فرکانس» دارند. تراهرتز هم طیفی از فرکانسهای امواج الکترومغناطیسی است که در صنایع پزشکی، دارویی و غیره کاربرد دارد. مونا فهمید که در صنایع و علوم به اندازهی کافی از امکانات این امواج استفاده نشده است. برای همین تصمیم گرفت در این زمینه تحقیق کند.
🔸 مونا در تحقیقاتش به پیشرفتهای زیادی در زمینهی امواج تراهرتز دست پیدا کرد. نتایج تحقیقات او تأثیر زیادی بر زندگی انسانها دارد. برای مثال، به کمک این امواج میشود از درون بدن انسان عکسبرداری کرد، بدون این که مثل اشعهی ایکس به اعضای بدن آسیب وارد شود. او برای تحقیقاتش برندهی جایزههای فراوانی شده است، از جمله بالاترین نشان تحقیقاتی دانشمندان و مهندسین جوان در کشور آمریکا.
🔸 مونا به دختران جوانی که به رشتههای تحقیقاتی یا مهندسی علاقه دارند میگوید: «بلندپرواز باشید و برای خودتان اهداف بزرگی در نظر بگیرید. خودتان را باور کنید و به خاطر موانعی که بر سر راهتان پیدا میشود، ناامید نشوید.»
✍️ نویسنده: الهام نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌داستان زندگی #نشاط_جهانداری
متولد ۱۳۶۸ / تهران
خلبان
🔸نشاط از ۴-۵ سالگی در سفرهای هوایی که با خانوادهاش میرفت، به هواپیما علاقه پیدا کرد. او یک هواپیمای اسباببازی داشت که از سقف آویزان میشد، چراغهایش روشن و خاموش میشدند و در هوا میچرخید. از همان موقعها تصمیم گرفت خلبان شود. در خانوادهی نشاط کسی خلبان نبود، برای همین او باید همهی راه و چاه را خودش پیدا میکرد. در ۱۷سالگی آموزشهای اولیهی خلبانی را یاد گرفت و چندین گواهینامه از جمله گواهینامهی خلبانی بازرگانی و پرواز بدون دید در شب را هم دریافت کرد. سپس در رشتهی مهندسی فناوری هوانوردی خلبانی لیسانس گرفت.
🔸اوایل برای نشاط فرصت خلبان شدن فراهم نبود و چون زبان انگلیسی را بهخوبی میدانست، به او پیشنهاد شد که معلم هوانوردی شود. اما او خود پرواز را دوست داشت و میخواست مشغول به کاری شود که با هواپیما سروکار داشته باشد. بنابراین این پیشنهاد شغلی را رد کرد و بعداً در شرکت هواپیمایی زاگرس در حوزهی ایمنی پرواز و بازخوانی دادههای اطلاعاتی پرواز شروع به کار کرد. بعد از سه سال فرصتی فراهم شد که خانمها هم به همراه آقایان در آزمون خلبانی شرکت کنند. نشاط هم در این آزمون شرکت کرد و با رتبهی ممتاز قبول شد.
🔸وقتی نشاط کلاسهای خلبانی را شروع کرد، خیلیها او را بر حذر داشتند و گفتند این کار پسرانه است و ساعتهای کاری منظمی ندارد. او از این حرفها ناامید نشد و به تلاشش ادامه داد. بعد از طی کردن این دورهها ۵ سال به عنوان خلبان دوم پرواز کرد. میدانست که خلبان اول یا کاپیتان پرواز شدن تجربهی زیادی میخواهد و تا آن موقع فقط یک زن بود که خلبان اول شده بود. نشاط در سن ۲۸ سالگی توانست به درجه کاپیتانی برسد و به عنوان خلبان اول، پروازها را مستقلاً هدایت کند. او دومین زنی بود که در ایران به این درجه رسید.
🔸نشاط جهانداری تا به امروز جوانترین کاپیتان پرواز در ایران است. او به همراه فروز فیروزی اولین پرواز مسافرتی را با دو خلبان اول و دوم، هر دو زن، از تهران به مشهد هدایت کردند. مسافرها از این پرواز خیلی لذت بردند و با پیامهای مثبتشان به آنها انرژی دادند. نشاط بچهها را خیلی دوست دارد و از بهترین خاطرههایش وقتهایی است که دختربچهای او را میبیند و از خوشحالی فریاد میزند که خلبان یک خانم است و به همراهانش میگوید که او هم میخواهد خلبان شود.
✍️ نویسنده: #شهرزاد_حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۳۶۸ / تهران
خلبان
🔸نشاط از ۴-۵ سالگی در سفرهای هوایی که با خانوادهاش میرفت، به هواپیما علاقه پیدا کرد. او یک هواپیمای اسباببازی داشت که از سقف آویزان میشد، چراغهایش روشن و خاموش میشدند و در هوا میچرخید. از همان موقعها تصمیم گرفت خلبان شود. در خانوادهی نشاط کسی خلبان نبود، برای همین او باید همهی راه و چاه را خودش پیدا میکرد. در ۱۷سالگی آموزشهای اولیهی خلبانی را یاد گرفت و چندین گواهینامه از جمله گواهینامهی خلبانی بازرگانی و پرواز بدون دید در شب را هم دریافت کرد. سپس در رشتهی مهندسی فناوری هوانوردی خلبانی لیسانس گرفت.
🔸اوایل برای نشاط فرصت خلبان شدن فراهم نبود و چون زبان انگلیسی را بهخوبی میدانست، به او پیشنهاد شد که معلم هوانوردی شود. اما او خود پرواز را دوست داشت و میخواست مشغول به کاری شود که با هواپیما سروکار داشته باشد. بنابراین این پیشنهاد شغلی را رد کرد و بعداً در شرکت هواپیمایی زاگرس در حوزهی ایمنی پرواز و بازخوانی دادههای اطلاعاتی پرواز شروع به کار کرد. بعد از سه سال فرصتی فراهم شد که خانمها هم به همراه آقایان در آزمون خلبانی شرکت کنند. نشاط هم در این آزمون شرکت کرد و با رتبهی ممتاز قبول شد.
🔸وقتی نشاط کلاسهای خلبانی را شروع کرد، خیلیها او را بر حذر داشتند و گفتند این کار پسرانه است و ساعتهای کاری منظمی ندارد. او از این حرفها ناامید نشد و به تلاشش ادامه داد. بعد از طی کردن این دورهها ۵ سال به عنوان خلبان دوم پرواز کرد. میدانست که خلبان اول یا کاپیتان پرواز شدن تجربهی زیادی میخواهد و تا آن موقع فقط یک زن بود که خلبان اول شده بود. نشاط در سن ۲۸ سالگی توانست به درجه کاپیتانی برسد و به عنوان خلبان اول، پروازها را مستقلاً هدایت کند. او دومین زنی بود که در ایران به این درجه رسید.
🔸نشاط جهانداری تا به امروز جوانترین کاپیتان پرواز در ایران است. او به همراه فروز فیروزی اولین پرواز مسافرتی را با دو خلبان اول و دوم، هر دو زن، از تهران به مشهد هدایت کردند. مسافرها از این پرواز خیلی لذت بردند و با پیامهای مثبتشان به آنها انرژی دادند. نشاط بچهها را خیلی دوست دارد و از بهترین خاطرههایش وقتهایی است که دختربچهای او را میبیند و از خوشحالی فریاد میزند که خلبان یک خانم است و به همراهانش میگوید که او هم میخواهد خلبان شود.
✍️ نویسنده: #شهرزاد_حدادان
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
Forwarded from نشر هوپا
۸ مارس، روز جهانی زن مبارک!
این روز رو به تمام زنانِ توانمند، قدرتمند، دانا و موفق سرزمینمون تبریک میگیم.🌱
زنانی که خارج از چارچوبهای سنتیای که برای جایگاه زن تعریف شده، برای موفقیت و آرامش هرچه بیشتر خودشون تلاش میکنن و در مسیر رسیدن به اهدافشون متکی به هیچکس نیستن.☀️
✅ در تاریخ کشورمون هم همواره زنانی بودن که کارهای بزرگی کردن و زندگی رو برامون زیباتر ساختن ولی شاید کمتر اسمی ازشون شنیده باشیم...
«زنان پیشرو»، داستانهایی جذاب و شنیدنی برای دخترانِ جسور و شجاع ایرانی داره.
در این کتاب با پنجاه زنِ فوقالعادهی ایرانی آشنا میشیم که حرفهای زیادی برای گفتن دارن...
💫با ما همراه باشید تا به دنیای زنان پیشرو قدم بگذاریم، قصهی زندگیشون رو بخونیم و ببینیم که هرچهقدر هم که روزگار سخت بگیره،
هستن کسانی که بخوان، تصمیم بگیرن و با تلاش پیش برن و در نهایت، بتونن...💞💪
📝نویسنده: الهام نظری، گلچهره سهراب و جمعی از نویسندگان
📚تعداد صفحات: ۱۱۶ صفحه
👫گروه سنی: ۱۱ سال به بالا
💰قیمت: ۵۲۰۰۰ تومان
#هوپا #نشر_هوپا #روز_جهانی_زن
#زنان_پیشرو
برای خرید این کتاب علاوه بر کتابفروشیهای محلهتون میتونید به سایت هوپا مارکت مراجعه کنید:
www.hoopamarket.com
و یا با واحد فروش کتابهای هوپا تماس بگیرید:
۸۸۹۶۴۶۱۵
اینستاگرام:
@hoopa_publication
تلگرام:
@hoopabooks
هوپا ناشر کتابهای خوردنی🍴📚
این روز رو به تمام زنانِ توانمند، قدرتمند، دانا و موفق سرزمینمون تبریک میگیم.🌱
زنانی که خارج از چارچوبهای سنتیای که برای جایگاه زن تعریف شده، برای موفقیت و آرامش هرچه بیشتر خودشون تلاش میکنن و در مسیر رسیدن به اهدافشون متکی به هیچکس نیستن.☀️
✅ در تاریخ کشورمون هم همواره زنانی بودن که کارهای بزرگی کردن و زندگی رو برامون زیباتر ساختن ولی شاید کمتر اسمی ازشون شنیده باشیم...
«زنان پیشرو»، داستانهایی جذاب و شنیدنی برای دخترانِ جسور و شجاع ایرانی داره.
در این کتاب با پنجاه زنِ فوقالعادهی ایرانی آشنا میشیم که حرفهای زیادی برای گفتن دارن...
💫با ما همراه باشید تا به دنیای زنان پیشرو قدم بگذاریم، قصهی زندگیشون رو بخونیم و ببینیم که هرچهقدر هم که روزگار سخت بگیره،
هستن کسانی که بخوان، تصمیم بگیرن و با تلاش پیش برن و در نهایت، بتونن...💞💪
📝نویسنده: الهام نظری، گلچهره سهراب و جمعی از نویسندگان
📚تعداد صفحات: ۱۱۶ صفحه
👫گروه سنی: ۱۱ سال به بالا
💰قیمت: ۵۲۰۰۰ تومان
#هوپا #نشر_هوپا #روز_جهانی_زن
#زنان_پیشرو
برای خرید این کتاب علاوه بر کتابفروشیهای محلهتون میتونید به سایت هوپا مارکت مراجعه کنید:
www.hoopamarket.com
و یا با واحد فروش کتابهای هوپا تماس بگیرید:
۸۸۹۶۴۶۱۵
اینستاگرام:
@hoopa_publication
تلگرام:
@hoopabooks
هوپا ناشر کتابهای خوردنی🍴📚
Forwarded from کتابفروشی دماوند
#خبرانتشارکتاب
مادام سی. جی. واکر کسب و کاری راه میاندازد / دینینی میلنر، ترجمه احسان قراخانی / نشر اریب، ۱۰۸ صفحه پالتویی رنگی، ۲۹۸ هزار تومن
اولین کتاب نشر اریب کتابی است از مجموعه Rebel Girls که عنوانهای اصلیش در ایران با عنوان دختران بلندپرواز ترجمه شده است.
کتاب را میتوانید با ۱۰ درصد تخفیف از کتابفروشی دماوند تهیه کنید.
درباره کتاب از قول ناشر:
«داستان دختری به نام سارا که در خانوادهای سیاهپوست به دنیا میآید و اولین عضو خانواده است که از بدو تولد برده نمیشود. سارا برای تامین مخارج خود و خانوادهاش از کودکی مشغول حرفههای مختلفی میشود، از پنبهچینی گرفته تا فروش مواد آرایشی. در نهایت در یکی از این شغلها موفقیت قابل توجهی کسب میکند و کسبوکاری حول آن راه میاندازد و تبدیل میشود به اولین زن میلیونر خودساخته در ایالات متحده.
کتاب اولین جلد از مجموعهای چهار جلدی است که داستان زندگی زنان پیشرو را برای نوجوانان روایت میکند تا الهامبخش آنها در انتخاب مسیر آینده شود، بهویژه دختران نوجوان.»
سفارش به @bahmanbooks یا خرید حضوری از کتابفروشی دماوند
.
مادام سی. جی. واکر کسب و کاری راه میاندازد / دینینی میلنر، ترجمه احسان قراخانی / نشر اریب، ۱۰۸ صفحه پالتویی رنگی، ۲۹۸ هزار تومن
اولین کتاب نشر اریب کتابی است از مجموعه Rebel Girls که عنوانهای اصلیش در ایران با عنوان دختران بلندپرواز ترجمه شده است.
کتاب را میتوانید با ۱۰ درصد تخفیف از کتابفروشی دماوند تهیه کنید.
درباره کتاب از قول ناشر:
«داستان دختری به نام سارا که در خانوادهای سیاهپوست به دنیا میآید و اولین عضو خانواده است که از بدو تولد برده نمیشود. سارا برای تامین مخارج خود و خانوادهاش از کودکی مشغول حرفههای مختلفی میشود، از پنبهچینی گرفته تا فروش مواد آرایشی. در نهایت در یکی از این شغلها موفقیت قابل توجهی کسب میکند و کسبوکاری حول آن راه میاندازد و تبدیل میشود به اولین زن میلیونر خودساخته در ایالات متحده.
کتاب اولین جلد از مجموعهای چهار جلدی است که داستان زندگی زنان پیشرو را برای نوجوانان روایت میکند تا الهامبخش آنها در انتخاب مسیر آینده شود، بهویژه دختران نوجوان.»
سفارش به @bahmanbooks یا خرید حضوری از کتابفروشی دماوند
.