📍 روث گینزبورگ، قاضی دیوان عالی آمریکا درگذشت. داستان زندگی او را که از کتاب «قصههای قبل از خواب برای دختران جسور» ترجمه کردهایم در ادامه بخوانید:
روث گینزبورگ / ۱۵ مارس ۱۹۳۳ - ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۰
روزی روزگاری دختری بود که آرزو داشت وکیل بزرگی شود. مردم او را مسخره میکردند «مگر زنها هم وکیل میشوند؟ چرند نگو، همهی وکلا و قاضیها مرد هستند.» روث نگاهی به دور و برش انداخت و دید که آنها درست میگویند. با خودش فکر کرد «اما دلیلی ندارد که این وضعیت تغییر نکند.» او از دانشکدهی حقوق دانشگاه هاروارد پذیرش گرفت و یکی از باهوشترین دانشجویان آنجا شد.
همسر روث، مارتی هم دانشجوی هاروارد بود. مردم به او میگفتند «همسرت باید در خانه باشد و غذا بپزد و از بچه مراقبت کند.» اما مارتی گوشش به این حرفها بدهکار نبود. آشپزی روث افتضاح بود! و تازه مارتی عاشق این بود که از دخترشان مراقبت کند و به همسر باهوشش افتخار میکرد.
روث اهمیت زیادی به حقوق زنان میداد و پیش از آن که قاضی دیوان عالی شود وکالت شش پروندهی مهم و تاریخی دربارهی برابری جنسیتی را به عهده گرفته بود. بعد، دومین قاضی زن دیوان عالی آمریکا در تاریخ این کشور شد.
دیوان عالی آمریکا ۹ قاضی دارد. «اگر از من بپرسند که چهوقت به تعداد کافی قاضی زن در دیوان عالی داریم، میگویم وقتی که همهی نه نفرشان زن باشند. مردم از این حرف تعجب میکنند. اما تقریباً در تمام طول تاریخ هر نه نفر قضات دیوان عالی مرد بودهاند و هیچکس از این موضوع تعجب نکرده بود.»
روث حتی در هشتاد سالگی هم هر روز ۲۰ شنا میرفت و بهخاطر یقههای زیبایی که با لباس قضاوتش میپوشید به خوشپوشی معروف شده بود.
مترجم متن: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
روث گینزبورگ / ۱۵ مارس ۱۹۳۳ - ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۰
روزی روزگاری دختری بود که آرزو داشت وکیل بزرگی شود. مردم او را مسخره میکردند «مگر زنها هم وکیل میشوند؟ چرند نگو، همهی وکلا و قاضیها مرد هستند.» روث نگاهی به دور و برش انداخت و دید که آنها درست میگویند. با خودش فکر کرد «اما دلیلی ندارد که این وضعیت تغییر نکند.» او از دانشکدهی حقوق دانشگاه هاروارد پذیرش گرفت و یکی از باهوشترین دانشجویان آنجا شد.
همسر روث، مارتی هم دانشجوی هاروارد بود. مردم به او میگفتند «همسرت باید در خانه باشد و غذا بپزد و از بچه مراقبت کند.» اما مارتی گوشش به این حرفها بدهکار نبود. آشپزی روث افتضاح بود! و تازه مارتی عاشق این بود که از دخترشان مراقبت کند و به همسر باهوشش افتخار میکرد.
روث اهمیت زیادی به حقوق زنان میداد و پیش از آن که قاضی دیوان عالی شود وکالت شش پروندهی مهم و تاریخی دربارهی برابری جنسیتی را به عهده گرفته بود. بعد، دومین قاضی زن دیوان عالی آمریکا در تاریخ این کشور شد.
دیوان عالی آمریکا ۹ قاضی دارد. «اگر از من بپرسند که چهوقت به تعداد کافی قاضی زن در دیوان عالی داریم، میگویم وقتی که همهی نه نفرشان زن باشند. مردم از این حرف تعجب میکنند. اما تقریباً در تمام طول تاریخ هر نه نفر قضات دیوان عالی مرد بودهاند و هیچکس از این موضوع تعجب نکرده بود.»
روث حتی در هشتاد سالگی هم هر روز ۲۰ شنا میرفت و بهخاطر یقههای زیبایی که با لباس قضاوتش میپوشید به خوشپوشی معروف شده بود.
مترجم متن: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
داستان زندگی #هاله_حامدیفر
متولد ۱۷ فروردین ۱۳۵۱ / تهران
داروساز و کارآفرین
هاله وقتی کوچک بود دوست داشت دانشمند شود. در آن زمان سریال ماری کوری از تلویزیون پخش میشد و هاله با دیدن ماری کوری با خودش فکر میکرد که وقتی بزرگ شد شیمیدان شود. او در رشتهی داروسازی در دانشگاه تهران قبول شد و دکترایش را از آنجا گرفت.
هاله بعد از تمام شدن درسش شروع به کار در یک داروخانه کرد. کمی بعد متوجه شد که انستیتو پاستور ایران فراخوانی برای پروژهی انتقال فناوری تولید واکسن هپاتیت از کشور کوبا منتشر کرده. هاله و همسرش که او هم داروساز بود در مصاحبهی این پروژه شرکت کردند و انتخاب شدند و به کوبا رفتند. کوبا در صنعت داروسازی به پیشرفتهای خوبی رسیده بود. زندگی در کوبا به هاله نشان داد که حتی در کشورهایی که در مقایسه با کشورهای پیشرفته امکانات کمتری دارند میشود کارهای بزرگی کرد. هاله و همسرش دورهی آموزشی را در کوبا گذراندند و به ایران برگشتند. بعد در انستیتو پاستور مشغول به کار شدند تا آنچه را که یاد گرفته بودند در ایران پیاده کنند.
زمانی که هاله در انستیتو پاستور کار میکرد با شرکتی به نام سیناژن آشنا شد. سرمایهگذاران سیناژن به هاله پیشنهاد کردند که مدیریت آنجا را به عهده بگیرد. در آن زمان سیناژن ۱۲ نفر پرسنل داشت و محصولات آزمایشگاهی تولید میکرد. هاله که عاشق چالش و تجربههای جدید بود این پیشنهاد را پذیرفت. کمی بعد به شرکتش پیشنهاد کرد که داروهای بیوتکنولوژی را تولید کنند. بیوتکنولوژی فناوریای است که از موجودات زنده یا بخشهایی از آن برای تولید یا ایجاد محصولات مختلف استفاده میکند. این هدف اول کار خیلی بزرگ به نظر میرسید، چون در ایران سابقه نداشت. اما سرمایهگذاران شرکت به هاله اعتماد کردند و سیناژن با مدیریت او توانست اولین داروی بیماری ام اس را در ایران تولید کند.
هاله با مهارت و تخصصی که در مدیریت و داروسازی داشت، داروهای تولیدی سیناژن را روزبهروز افزایش داد، داروهایی که قبلاً وارد میشدند و به همین دلیل بسیار گران بودند و بیماران زیادی نمیتوانستند آنها را تهیه کنند. امروز شرکت سیناژن تبدیل به گروه دارویی سیناژن شده که در مجموع در ایران و ترکیه ۴۰۰۰ نفر پرسنل دارد. او در سال ۱۳۹۶ برندهی جایزهی امینالضرب شد که معتبرترین جایزهی کارآفرینی در کشور است. هاله در انتخابات اتاق بازرگانی تهران بیشترین رأی را در حوزهی صنعت آورد و عضو هیئت نمایندگانش شد. حالا او در سیناژن و اتاق بازرگانی سخت تلاش میکند تا آیندهی بهتری را برای صنعت در ایران رقم بزند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۷ فروردین ۱۳۵۱ / تهران
داروساز و کارآفرین
هاله وقتی کوچک بود دوست داشت دانشمند شود. در آن زمان سریال ماری کوری از تلویزیون پخش میشد و هاله با دیدن ماری کوری با خودش فکر میکرد که وقتی بزرگ شد شیمیدان شود. او در رشتهی داروسازی در دانشگاه تهران قبول شد و دکترایش را از آنجا گرفت.
هاله بعد از تمام شدن درسش شروع به کار در یک داروخانه کرد. کمی بعد متوجه شد که انستیتو پاستور ایران فراخوانی برای پروژهی انتقال فناوری تولید واکسن هپاتیت از کشور کوبا منتشر کرده. هاله و همسرش که او هم داروساز بود در مصاحبهی این پروژه شرکت کردند و انتخاب شدند و به کوبا رفتند. کوبا در صنعت داروسازی به پیشرفتهای خوبی رسیده بود. زندگی در کوبا به هاله نشان داد که حتی در کشورهایی که در مقایسه با کشورهای پیشرفته امکانات کمتری دارند میشود کارهای بزرگی کرد. هاله و همسرش دورهی آموزشی را در کوبا گذراندند و به ایران برگشتند. بعد در انستیتو پاستور مشغول به کار شدند تا آنچه را که یاد گرفته بودند در ایران پیاده کنند.
زمانی که هاله در انستیتو پاستور کار میکرد با شرکتی به نام سیناژن آشنا شد. سرمایهگذاران سیناژن به هاله پیشنهاد کردند که مدیریت آنجا را به عهده بگیرد. در آن زمان سیناژن ۱۲ نفر پرسنل داشت و محصولات آزمایشگاهی تولید میکرد. هاله که عاشق چالش و تجربههای جدید بود این پیشنهاد را پذیرفت. کمی بعد به شرکتش پیشنهاد کرد که داروهای بیوتکنولوژی را تولید کنند. بیوتکنولوژی فناوریای است که از موجودات زنده یا بخشهایی از آن برای تولید یا ایجاد محصولات مختلف استفاده میکند. این هدف اول کار خیلی بزرگ به نظر میرسید، چون در ایران سابقه نداشت. اما سرمایهگذاران شرکت به هاله اعتماد کردند و سیناژن با مدیریت او توانست اولین داروی بیماری ام اس را در ایران تولید کند.
هاله با مهارت و تخصصی که در مدیریت و داروسازی داشت، داروهای تولیدی سیناژن را روزبهروز افزایش داد، داروهایی که قبلاً وارد میشدند و به همین دلیل بسیار گران بودند و بیماران زیادی نمیتوانستند آنها را تهیه کنند. امروز شرکت سیناژن تبدیل به گروه دارویی سیناژن شده که در مجموع در ایران و ترکیه ۴۰۰۰ نفر پرسنل دارد. او در سال ۱۳۹۶ برندهی جایزهی امینالضرب شد که معتبرترین جایزهی کارآفرینی در کشور است. هاله در انتخابات اتاق بازرگانی تهران بیشترین رأی را در حوزهی صنعت آورد و عضو هیئت نمایندگانش شد. حالا او در سیناژن و اتاق بازرگانی سخت تلاش میکند تا آیندهی بهتری را برای صنعت در ایران رقم بزند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
داستان زندگی #فرزانه_طاهری
متولد ۱۶ آبان ۱۳۳۷ / تهران
مترجم
فرزانه از کودکی عاشق ادبیات بود. چهار ساله که بود مادرش را از دست داد، اما با شعرها و قصهها خودش را تسلی میداد. در کودکی خالهاش او را با شعر پریای شاملو میخواباند. بزرگتر هم که شد خودش با پول توجیبیهایش کتاب میخرید یا از دوستانش امانت میگرفت و میخواند. به فیلم هم خیلی علاقه داشت و در سالهای دبیرستان گاهی یواشکی با دوستانش به سینما میرفت. یکی از فیلمهایی که در آن دوره تماشا کرد «شازده احتجاب» بود که نویسندهی جوان و معروفی به نام هوشنگ گلشیری داستان آن را نوشته بود.
فرزانه وقتی سال آخر دبیرستان بود، به کلاس زبان رفت و دیپلم زبان انگلیسی گرفت. بعد در کنکور شرکت کرد و با رتبهی خیلی خوبی در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران قبول شد. او در دانشگاه احساس میکرد درهای دنیایی جدید به رویش باز شده. داستانهای مختلف را به زبان انگلیسی میخواند و همیشه دوست داشت این داستانها را برای دوستانش تعریف کند. همانجا اولین جرقههای علاقه به ترجمه در او ایجاد شد. ترجمه مثل به اشتراک گذاشتن کتابها با کسانی است که نمیتوانند آنها را به زبان اصلی بخوانند، به همین دلیل برای فرزانه خیلی جذابیت داشت.
وقتی فرزانه سال سوم دانشگاه بود با هوشنگ گلشیری آشنا شد و یک سال بعد با او ازدواج کرد. این ازدواج به فعالیت حرفهای هر دوی آنها کمک زیادی کرد. هوشنگ به ادبیات فارسی تسلط داشت و فرزانه ادبیات انگلیسی را خیلی خوب میشناخت. فرزانه کتابهای نویسندگان مطرح دنیا را ترجمه میکرد و انتشار این کتابها بر روی داستاننویسان ایرانی تأثیر میگذاشت. هوشنگ هم داستان مینوشت و اولین خوانندهی داستانهایش فرزانه بود. هر دو با قلمشان در مخارج زندگی سهیم میشدند و دو فرزندشان باربد و غزل را با هم بزرگ میکردند.
وقتی هوشنگ از دنیا رفت، فرزانه که میخواست یاد و میراث او را زنده نگه دارد، به کمک گروهی از دوستانشان بنیاد گلشیری را تأسیس کرد که کلاسهای داستاننویسی برگزار میکرد و به نویسندگان جایزه میداد. این جایزه که 13 دوره برگزار شد، یکی از مهمترین جایزههای ادبی در ایران بود و بسیاری از نویسندگان بزرگ ایران از طریق این جایزه به مخاطبان معرفی شدند.
فرزانه کتابهای زیادی را از انگلیسی به فارسی برگردانده است. نویسندگانی که فرزانه با ترجمه به خوانندگان ایرانی معرفی کرده بسیار مهم و تأثیرگذار هستند. او یکی از دقیقترین مترجمان ایران است و کتابهایش خوانندگان بسیار زیادی دارند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۶ آبان ۱۳۳۷ / تهران
مترجم
فرزانه از کودکی عاشق ادبیات بود. چهار ساله که بود مادرش را از دست داد، اما با شعرها و قصهها خودش را تسلی میداد. در کودکی خالهاش او را با شعر پریای شاملو میخواباند. بزرگتر هم که شد خودش با پول توجیبیهایش کتاب میخرید یا از دوستانش امانت میگرفت و میخواند. به فیلم هم خیلی علاقه داشت و در سالهای دبیرستان گاهی یواشکی با دوستانش به سینما میرفت. یکی از فیلمهایی که در آن دوره تماشا کرد «شازده احتجاب» بود که نویسندهی جوان و معروفی به نام هوشنگ گلشیری داستان آن را نوشته بود.
فرزانه وقتی سال آخر دبیرستان بود، به کلاس زبان رفت و دیپلم زبان انگلیسی گرفت. بعد در کنکور شرکت کرد و با رتبهی خیلی خوبی در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران قبول شد. او در دانشگاه احساس میکرد درهای دنیایی جدید به رویش باز شده. داستانهای مختلف را به زبان انگلیسی میخواند و همیشه دوست داشت این داستانها را برای دوستانش تعریف کند. همانجا اولین جرقههای علاقه به ترجمه در او ایجاد شد. ترجمه مثل به اشتراک گذاشتن کتابها با کسانی است که نمیتوانند آنها را به زبان اصلی بخوانند، به همین دلیل برای فرزانه خیلی جذابیت داشت.
وقتی فرزانه سال سوم دانشگاه بود با هوشنگ گلشیری آشنا شد و یک سال بعد با او ازدواج کرد. این ازدواج به فعالیت حرفهای هر دوی آنها کمک زیادی کرد. هوشنگ به ادبیات فارسی تسلط داشت و فرزانه ادبیات انگلیسی را خیلی خوب میشناخت. فرزانه کتابهای نویسندگان مطرح دنیا را ترجمه میکرد و انتشار این کتابها بر روی داستاننویسان ایرانی تأثیر میگذاشت. هوشنگ هم داستان مینوشت و اولین خوانندهی داستانهایش فرزانه بود. هر دو با قلمشان در مخارج زندگی سهیم میشدند و دو فرزندشان باربد و غزل را با هم بزرگ میکردند.
وقتی هوشنگ از دنیا رفت، فرزانه که میخواست یاد و میراث او را زنده نگه دارد، به کمک گروهی از دوستانشان بنیاد گلشیری را تأسیس کرد که کلاسهای داستاننویسی برگزار میکرد و به نویسندگان جایزه میداد. این جایزه که 13 دوره برگزار شد، یکی از مهمترین جایزههای ادبی در ایران بود و بسیاری از نویسندگان بزرگ ایران از طریق این جایزه به مخاطبان معرفی شدند.
فرزانه کتابهای زیادی را از انگلیسی به فارسی برگردانده است. نویسندگانی که فرزانه با ترجمه به خوانندگان ایرانی معرفی کرده بسیار مهم و تأثیرگذار هستند. او یکی از دقیقترین مترجمان ایران است و کتابهایش خوانندگان بسیار زیادی دارند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
داستان زندگی #مریم_طلایی
متولد 4 بهمن 59 / شیراز
هنرمند و موتورسوار
مریم در رشتهی عکاسی درس خوانده بود و کارهای هنری میکرد. به خاطر شغل پدرش از کودکی در سینما فعالیت داشت. هم در فیلمها بازی میکرد و هم عکاسی پروژههای مختلف سینمایی را به عهده گرفته بود. بعد از چندین سال کار در سینما، مریم به کانادا رفت تا تحصیلاتش را ادامه بدهد. کمی بعد شرکت کوچکی راه انداخت که کارش عکاسی تبلیغاتی بود. مریم در کانادا هم در کسب و کارش موفق بود و توانست جایزهی کارآفرین جوان استان اونتاریوی کانادا را دریافت کند.
زمانی که مریم در کانادا زندگی و کار میکرد، تصمیم گرفت یک موتور بخرد و موتورسواری یاد بگیرد. برادران او اهل ماشینسواری و موتورسواری بودند و به همین دلیل مریم هم به این کارها علاقهمند شده بود. در ایران گاهی یواشکی موتور برادرش را برمیداشت و چند دور با آن میزد. در کانادا هم با موتورش به سفرهای مختلف میرفت و در بعضی از آنها از جمله در سفرش به آفریقا، عکاسی و مستندسازی میکرد.
مریم در سفرهایش به ایران به این فکر افتاد که برای تغییر شرایط موتورسواری زنان در ایران تلاش کند. او فکر میکرد که زنان ایران هم باید بتوانند در خیابان و ورزشگاه موتورسواری کنند. آن موقع رشتهی موتورسواری ریس به صورت رسمی برای زنان وجود نداشت، تنها چند زن بودند که در تپههای خاکی موتور کراس تمرین میکردند. هنگامی که او از هدفش برای دیگران گفت، همه به او گفتند چنین چیزی امکان ندارد و اصلاً اجازه نمیدهند. اما مریم عزمش را جزم کرده بود که به کمک زنان دیگری که عاشق موتورسواری بودند، این وضعیت را تغییر بدهند. آنها بارها به فدراسیون و وزارت ورزش رفتند و درخواست کردند که موتورسواری ریس برای زنان در ایران آزاد شود، تا این که بالاخره توانستند یک بار اجازهی موتورسواری در ورزشگاه آزادی را بگیرند، اما بعد از آن باز هم موتورسواری در ورزشگاه برایشان ممنوع شد.
در نهایت مریم و دوستانش آنقدر به مسئولان ورزشی اصرار کردند تا موفق شدند مجوز موتورسواری را برای دو روز در هفته در ورزشگاه آزادی بگیرند و مسابقات موتورسواری برای زنان در ایران به راه افتاد. حالا مریم مربی رسمی موتورسواری زنان شده و به دختران و زنانی که عاشق موتورسواری هستند آموزش میدهد. او در سال 99 به سمت مسئول بخش موتورسواری بانوان کانون جهانگردی و اتوموبیلرانی ایران منصوب شد. مریم میگوید «آرزویم این است که همهی زنان ایرانی بتوانند گواهینامهی قانونی موتور داشته باشند».
نویسنده: #الهام_نظری (@glasslabyrinth)
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد 4 بهمن 59 / شیراز
هنرمند و موتورسوار
مریم در رشتهی عکاسی درس خوانده بود و کارهای هنری میکرد. به خاطر شغل پدرش از کودکی در سینما فعالیت داشت. هم در فیلمها بازی میکرد و هم عکاسی پروژههای مختلف سینمایی را به عهده گرفته بود. بعد از چندین سال کار در سینما، مریم به کانادا رفت تا تحصیلاتش را ادامه بدهد. کمی بعد شرکت کوچکی راه انداخت که کارش عکاسی تبلیغاتی بود. مریم در کانادا هم در کسب و کارش موفق بود و توانست جایزهی کارآفرین جوان استان اونتاریوی کانادا را دریافت کند.
زمانی که مریم در کانادا زندگی و کار میکرد، تصمیم گرفت یک موتور بخرد و موتورسواری یاد بگیرد. برادران او اهل ماشینسواری و موتورسواری بودند و به همین دلیل مریم هم به این کارها علاقهمند شده بود. در ایران گاهی یواشکی موتور برادرش را برمیداشت و چند دور با آن میزد. در کانادا هم با موتورش به سفرهای مختلف میرفت و در بعضی از آنها از جمله در سفرش به آفریقا، عکاسی و مستندسازی میکرد.
مریم در سفرهایش به ایران به این فکر افتاد که برای تغییر شرایط موتورسواری زنان در ایران تلاش کند. او فکر میکرد که زنان ایران هم باید بتوانند در خیابان و ورزشگاه موتورسواری کنند. آن موقع رشتهی موتورسواری ریس به صورت رسمی برای زنان وجود نداشت، تنها چند زن بودند که در تپههای خاکی موتور کراس تمرین میکردند. هنگامی که او از هدفش برای دیگران گفت، همه به او گفتند چنین چیزی امکان ندارد و اصلاً اجازه نمیدهند. اما مریم عزمش را جزم کرده بود که به کمک زنان دیگری که عاشق موتورسواری بودند، این وضعیت را تغییر بدهند. آنها بارها به فدراسیون و وزارت ورزش رفتند و درخواست کردند که موتورسواری ریس برای زنان در ایران آزاد شود، تا این که بالاخره توانستند یک بار اجازهی موتورسواری در ورزشگاه آزادی را بگیرند، اما بعد از آن باز هم موتورسواری در ورزشگاه برایشان ممنوع شد.
در نهایت مریم و دوستانش آنقدر به مسئولان ورزشی اصرار کردند تا موفق شدند مجوز موتورسواری را برای دو روز در هفته در ورزشگاه آزادی بگیرند و مسابقات موتورسواری برای زنان در ایران به راه افتاد. حالا مریم مربی رسمی موتورسواری زنان شده و به دختران و زنانی که عاشق موتورسواری هستند آموزش میدهد. او در سال 99 به سمت مسئول بخش موتورسواری بانوان کانون جهانگردی و اتوموبیلرانی ایران منصوب شد. مریم میگوید «آرزویم این است که همهی زنان ایرانی بتوانند گواهینامهی قانونی موتور داشته باشند».
نویسنده: #الهام_نظری (@glasslabyrinth)
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
داستان زندگی #پوراندخت_سلطانی
۱ شهریور ۱۳۱۰ − ۱۶ آبان ۱۳۹۴
مادر کتابداری نوین ایران
پوری از دوران مدرسه در کارهای فرهنگی فعال بود. در دبیرستان رئیس انجمن ادبی مدرسه شد که در آن با دوستانش روزنامهدیواری مینوشتند و نمایش اجرا میکردند. او در رشتهی ادبیات در دانشگاه تهران درس خواند و چون دلش میخواست در جامعه تأثیرگذار باشد فعالیت اجتماعی و فرهنگی را شروع کرد. در همین فعالیتها با همسرش مرتضی آشنا شد و با او ازدواج کرد. اما کمی بعد هر دو به خاطر فعالیتهایشان دستگیر شدند و مرتضی به دستور شاه کشته شد.
پوری بعد از آزادی از زندان تا ماهها غمگین بود. پزشکش پیشنهاد کرد که مدتی از ایران برود تا حالش بهتر شود. او به انگلیس رفت تا در آنجا تحصیل کند. در کنار درسش از بچههای یک خانوادهی انگلیسی هم پرستاری میکرد تا مخارجش را دربیاورد. آنقدر برای این بچهها غذاهای خوشمزه میپخت که عاشق آشپزی ایرانی شده بودند. در نهایت توانست از دانشگاه کمبریج دیپلم زبان انگلیسی بگیرد و به ایران برگشت.
پوری تصمیم گرفت از طریق کارهای فرهنگی به بالا بردن سواد و آگاهی مردم کمک کند. دلش میخواست معلم شود، اما به خاطر سابقهاش این اجازه را نداشت. سرانجام در کتابخانهی بانک مرکزی استخدام شد. کمی بعد خبردار شد که دانشگاه تهران دورهی فوق لیسانس کتابداری برگزار میکند. او در آزمون این دوره قبول شد، با موفقیت درسش را تمام کرد و همانجا استاد دانشگاه شد. به کار کتابداری در کتابخانههای بزرگ ایران هم ادامه داد.
پوری عقیده داشت که «کتابخانه دانشگاه بزرگ مردم است» و با تأسیس مرکز خدمات کتابداری، تلاشهای بسیاری در شیوههای نوین طبقهبندی کتاب، اسناد و مدارک و حفظ میراث مکتوب ایران کرد. همچنین به سر و سامان گرفتن کتابخانهی ملی ایران کمک بزرگی کرد؛ او و همکارانش بیش از دو میلیون کتاب را در این کتابخانه دستهبندی و فهرستنویسی کردند. کتابهای مختلفی هم دربارهی کتابداری نوشت و ترجمه کرد و به کمک ارتباطاتی که با حرفهایترین کتابداران جهان ساخت، توانست کتابداری را در ایران به شیوهی علمی جا بیندازد.
پوری هرگز تسلیم غم نشد و با تلاشهای بسیارش نقش مهمی در گسترش کتابداری علمی در ایران بازی کرد. به همین دلیل به او «مادر کتابداری نوین ایران» میگویند. او به شغلش عشق میورزید و میگفت: «سواد باید عشق بیافریند و آدم عاشق به همهی آنچه انسانی و خوب است عشق میورزد، به کتاب به نقاشی به موسیقی به علم و به آگاهی».
نویسنده: #الهام_نظری (@glasslabyrinth)
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۱ شهریور ۱۳۱۰ − ۱۶ آبان ۱۳۹۴
مادر کتابداری نوین ایران
پوری از دوران مدرسه در کارهای فرهنگی فعال بود. در دبیرستان رئیس انجمن ادبی مدرسه شد که در آن با دوستانش روزنامهدیواری مینوشتند و نمایش اجرا میکردند. او در رشتهی ادبیات در دانشگاه تهران درس خواند و چون دلش میخواست در جامعه تأثیرگذار باشد فعالیت اجتماعی و فرهنگی را شروع کرد. در همین فعالیتها با همسرش مرتضی آشنا شد و با او ازدواج کرد. اما کمی بعد هر دو به خاطر فعالیتهایشان دستگیر شدند و مرتضی به دستور شاه کشته شد.
پوری بعد از آزادی از زندان تا ماهها غمگین بود. پزشکش پیشنهاد کرد که مدتی از ایران برود تا حالش بهتر شود. او به انگلیس رفت تا در آنجا تحصیل کند. در کنار درسش از بچههای یک خانوادهی انگلیسی هم پرستاری میکرد تا مخارجش را دربیاورد. آنقدر برای این بچهها غذاهای خوشمزه میپخت که عاشق آشپزی ایرانی شده بودند. در نهایت توانست از دانشگاه کمبریج دیپلم زبان انگلیسی بگیرد و به ایران برگشت.
پوری تصمیم گرفت از طریق کارهای فرهنگی به بالا بردن سواد و آگاهی مردم کمک کند. دلش میخواست معلم شود، اما به خاطر سابقهاش این اجازه را نداشت. سرانجام در کتابخانهی بانک مرکزی استخدام شد. کمی بعد خبردار شد که دانشگاه تهران دورهی فوق لیسانس کتابداری برگزار میکند. او در آزمون این دوره قبول شد، با موفقیت درسش را تمام کرد و همانجا استاد دانشگاه شد. به کار کتابداری در کتابخانههای بزرگ ایران هم ادامه داد.
پوری عقیده داشت که «کتابخانه دانشگاه بزرگ مردم است» و با تأسیس مرکز خدمات کتابداری، تلاشهای بسیاری در شیوههای نوین طبقهبندی کتاب، اسناد و مدارک و حفظ میراث مکتوب ایران کرد. همچنین به سر و سامان گرفتن کتابخانهی ملی ایران کمک بزرگی کرد؛ او و همکارانش بیش از دو میلیون کتاب را در این کتابخانه دستهبندی و فهرستنویسی کردند. کتابهای مختلفی هم دربارهی کتابداری نوشت و ترجمه کرد و به کمک ارتباطاتی که با حرفهایترین کتابداران جهان ساخت، توانست کتابداری را در ایران به شیوهی علمی جا بیندازد.
پوری هرگز تسلیم غم نشد و با تلاشهای بسیارش نقش مهمی در گسترش کتابداری علمی در ایران بازی کرد. به همین دلیل به او «مادر کتابداری نوین ایران» میگویند. او به شغلش عشق میورزید و میگفت: «سواد باید عشق بیافریند و آدم عاشق به همهی آنچه انسانی و خوب است عشق میورزد، به کتاب به نقاشی به موسیقی به علم و به آگاهی».
نویسنده: #الهام_نظری (@glasslabyrinth)
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی دکتر #نسرین_معظمی
متولد ۲۷ شهریور ۱۳۲۴ / شیراز
👩🔬 زیستشناس و بنیانگذار رشته بیوتکنولوژی (زیستفناوری) در ایران
🔸نسرین معظمی در دانشگاه تهران در رشتهی زیستشناسی درس خواند و با کمکهزینهی تحصیلی دولتی به کانادا رفت تا دکترای میکروبیولوژی بگیرد. بعد به ایران برگشت و در سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی شروع به کار کرد. در آن زمان در ایران و افغانستان جنگ بود. به دلیل شرایط جنگی و مهاجرت افراد زیادی به ایران، بیماری مالاریا در جنوب کشور بهشدت شایع شده بود. به همین دلیل سازمان ملل پروژهای را برای این بیماری تعریف کرد.
🔸مالاریا بیماری خطرناکی است که از طریق نیش پشههای مالاریا به انسانها منتقل میشود. نسرین که قبلاً روی این بیماری کار کرده بود، به همراه همکارانش پیشنهادی برای مقابله با آن تهیه کرد. این پیشنهاد از طرف سازمان ملل تأیید شد و بودجهی مورد نیاز را دریافت کرد. او مدیر اجرایی این پروژه شد که به صورت آزمایشی در جزیرهی قشم شروع به کار کرد.
🔸نسرین و همکارانش مادهای را ساختند که در آب آشامیدنی ریخته میشد و بدون ضرر رساندن به انسان، تنها با تأثیرگذاری روی پشههای مالاریا، بیماری را از بین میبرد. اول کار مردم قشم نمیتوانستند به این محصول اعتماد کنند و آن را در آب بریزند، اما نسرین بارها آن آب را در برابر آنها نوشید تا باور کنند خطری ندارد. سازمان بهداشت جهانی هم این محصول را آزمایش و تأیید کرد و تولید آن شروع شد. به همین دلیل است که امروز در ایران بیماری مالاریا بسیار کم است. نسرین و گروهش برای این محصول اولین گواهی ثبت اختراع ایران را در رشتهی بیوتکنولوژی از اتحادیه اروپا دریافت کردند. او با این پروژه به نوعی بیوتکنولوژی را در ایران بنیانگذاری کرد.
🔸نسرین شروع به تحقیقات بر روی موجوداتی به نام ریزجلبکها کرد و اولین مرکز بیوتکنولوژی دریا در ایران را برای این کار تأسیس کرد. ما انسانها تقریباً ۶۰۰ میلیون سال است که روی زمین زندگی میکنیم، اما ریزجلبکها سه میلیارد سال قبل از ما به وجود آمدهاند. این موجودات کاربردهای زیادی در صنایع مختلف دارند. نسرین سالهاست که روی ریزجلبکها تحقیق میکند و به همراه همکارانش راهی برای تولید سوخت از آن کشف کردهاست.
🔸دکتر نسرین معظمی مقالات بسیاری نوشته و جوایز زیادی را برای دستاوردهایش دریافت کرده، از جمله نشان نخل آکادمیک فرانسه، جایزه رتبه اول تحقیق جشنواره بینالمللی خوارزمی و همچنین جایزه بهترین دانشمند ایران. او در سال ۹۴ به عنوان عضو شورای راهبری برنامهی بینالمللی علوم پایهی یونسکو (شاخه علمی – فرهنگی سازمان ملل) برگزیده شد.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۲۷ شهریور ۱۳۲۴ / شیراز
👩🔬 زیستشناس و بنیانگذار رشته بیوتکنولوژی (زیستفناوری) در ایران
🔸نسرین معظمی در دانشگاه تهران در رشتهی زیستشناسی درس خواند و با کمکهزینهی تحصیلی دولتی به کانادا رفت تا دکترای میکروبیولوژی بگیرد. بعد به ایران برگشت و در سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی شروع به کار کرد. در آن زمان در ایران و افغانستان جنگ بود. به دلیل شرایط جنگی و مهاجرت افراد زیادی به ایران، بیماری مالاریا در جنوب کشور بهشدت شایع شده بود. به همین دلیل سازمان ملل پروژهای را برای این بیماری تعریف کرد.
🔸مالاریا بیماری خطرناکی است که از طریق نیش پشههای مالاریا به انسانها منتقل میشود. نسرین که قبلاً روی این بیماری کار کرده بود، به همراه همکارانش پیشنهادی برای مقابله با آن تهیه کرد. این پیشنهاد از طرف سازمان ملل تأیید شد و بودجهی مورد نیاز را دریافت کرد. او مدیر اجرایی این پروژه شد که به صورت آزمایشی در جزیرهی قشم شروع به کار کرد.
🔸نسرین و همکارانش مادهای را ساختند که در آب آشامیدنی ریخته میشد و بدون ضرر رساندن به انسان، تنها با تأثیرگذاری روی پشههای مالاریا، بیماری را از بین میبرد. اول کار مردم قشم نمیتوانستند به این محصول اعتماد کنند و آن را در آب بریزند، اما نسرین بارها آن آب را در برابر آنها نوشید تا باور کنند خطری ندارد. سازمان بهداشت جهانی هم این محصول را آزمایش و تأیید کرد و تولید آن شروع شد. به همین دلیل است که امروز در ایران بیماری مالاریا بسیار کم است. نسرین و گروهش برای این محصول اولین گواهی ثبت اختراع ایران را در رشتهی بیوتکنولوژی از اتحادیه اروپا دریافت کردند. او با این پروژه به نوعی بیوتکنولوژی را در ایران بنیانگذاری کرد.
🔸نسرین شروع به تحقیقات بر روی موجوداتی به نام ریزجلبکها کرد و اولین مرکز بیوتکنولوژی دریا در ایران را برای این کار تأسیس کرد. ما انسانها تقریباً ۶۰۰ میلیون سال است که روی زمین زندگی میکنیم، اما ریزجلبکها سه میلیارد سال قبل از ما به وجود آمدهاند. این موجودات کاربردهای زیادی در صنایع مختلف دارند. نسرین سالهاست که روی ریزجلبکها تحقیق میکند و به همراه همکارانش راهی برای تولید سوخت از آن کشف کردهاست.
🔸دکتر نسرین معظمی مقالات بسیاری نوشته و جوایز زیادی را برای دستاوردهایش دریافت کرده، از جمله نشان نخل آکادمیک فرانسه، جایزه رتبه اول تحقیق جشنواره بینالمللی خوارزمی و همچنین جایزه بهترین دانشمند ایران. او در سال ۹۴ به عنوان عضو شورای راهبری برنامهی بینالمللی علوم پایهی یونسکو (شاخه علمی – فرهنگی سازمان ملل) برگزیده شد.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی دکتر #بهار_حسنمیرزایی
متولد ۱ اردیبهشت ۶۶ / تهران
متخصص پزشکی ورزشی
بهار در نوجوانی خیلی به زیستشناسی علاقه داشت. فوتبال را هم دوست داشت. برایش جالب بود که بداند آیا میشود این دو را به هم ربط داد. اما هیچوقت فکر نمیکرد که وقتی بزرگ شد کارش به هردوی این رشتهها مربوط باشد.
بهار دختر درسخوانی بود و با رتبهی عالی در رشتهی پزشکی دانشگاه تهران قبول شد. در سالهای آخر دانشگاه خبردار شد که رشتهی جدیدی به نام پزشکی ورزشی ایجاد شده است. با کمی تحقیقات فهمید که سر و کار این رشته با اسکلت و عضلات انسان است و چون به این موضوعات علاقه داشت برای ادامه تحصیلش آن را انتخاب کرد، هرچند میدانست که رشتهی جدیدی است و ممکن است آیندهی ناشناختهای داشته باشد.
در دوران تحصیلش، دانشگاه از او و چند نفر دیگر دعوت کرد که به یک جشنوارهی فوتبال بروند و به سلامتی ورزشکاران رسیدگی کنند. بهار در این جشنواره شرکت کرد و آنجا بود که فهمید خیلی به کار با ورزشکاران حرفهای علاقه دارد. کمی بعد یکی از تیمهای ملی زنان ایران مسابقاتی در نپال داشت و از بهار دعوت شد که پزشک اردوی تیم شود. هنگامی که آنها در نپال بودند، آنجا زلزلهی شدیدی آمد. بهار در این شرایط سخت توانست تیم را صحیح و سالم به ایران برگرداند. به این ترتیب مسئولان فدراسیون فوتبال متوجه توانایی او شدند و همکاری او با آنها بیشتر و بیشتر شد. بهار در کنار درسش با تیمهای فوتبال زنان شروع به کار کرد.
در همین سالها کنفدراسیون فوتبال آسیا (AFC) اعلام کرد که میخواهد یک دورهی آموزشی پزشکی ورزشی برگزار کند. بهار برای شرکت در این دوره درخواست داد و قبول شد. او این دوره را با موفقیت گذراند و افسر پزشکی و کنترل دوپینگ AFC شد. کار افسران پزشکی حفظ سلامتی بازیکنان در مسابقات است. بعد از آن بهار در مسابقات بینالمللی مختلف فوتبال زنان با AFC همکاری کرد. در سال 1399، AFC تصمیم گرفت که برای اولین بار در مسابقات فوتبال مردان جام باشگاههای آسیا از پزشکان زن هم کمک بگیرد. 4 زن افسر پزشکی برای این مأموریت انتخاب شدند که دو نفر از آنها دکتر بهار حسنمیرزایی و دکتر زهره هراتیان از ایران بودند.
بهار حالا همکاریهای مختلفی با فدراسیونهای ورزشی در ایران دارد. او مدیریت کمیتهی تحقیقات مرکز ارزیابیهای پزشکی و بازتوانی فوتبال ایران (ایفمارک) را هم به عهده دارد که از مراکز پزشکی مورد تأیید فیفا و AFC است. او با تحقیقاتش سعی میکند به گسترش پزشکی ورزشی و سلامت ورزشکاران به صورت علمی در ایران کمک کند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱ اردیبهشت ۶۶ / تهران
متخصص پزشکی ورزشی
بهار در نوجوانی خیلی به زیستشناسی علاقه داشت. فوتبال را هم دوست داشت. برایش جالب بود که بداند آیا میشود این دو را به هم ربط داد. اما هیچوقت فکر نمیکرد که وقتی بزرگ شد کارش به هردوی این رشتهها مربوط باشد.
بهار دختر درسخوانی بود و با رتبهی عالی در رشتهی پزشکی دانشگاه تهران قبول شد. در سالهای آخر دانشگاه خبردار شد که رشتهی جدیدی به نام پزشکی ورزشی ایجاد شده است. با کمی تحقیقات فهمید که سر و کار این رشته با اسکلت و عضلات انسان است و چون به این موضوعات علاقه داشت برای ادامه تحصیلش آن را انتخاب کرد، هرچند میدانست که رشتهی جدیدی است و ممکن است آیندهی ناشناختهای داشته باشد.
در دوران تحصیلش، دانشگاه از او و چند نفر دیگر دعوت کرد که به یک جشنوارهی فوتبال بروند و به سلامتی ورزشکاران رسیدگی کنند. بهار در این جشنواره شرکت کرد و آنجا بود که فهمید خیلی به کار با ورزشکاران حرفهای علاقه دارد. کمی بعد یکی از تیمهای ملی زنان ایران مسابقاتی در نپال داشت و از بهار دعوت شد که پزشک اردوی تیم شود. هنگامی که آنها در نپال بودند، آنجا زلزلهی شدیدی آمد. بهار در این شرایط سخت توانست تیم را صحیح و سالم به ایران برگرداند. به این ترتیب مسئولان فدراسیون فوتبال متوجه توانایی او شدند و همکاری او با آنها بیشتر و بیشتر شد. بهار در کنار درسش با تیمهای فوتبال زنان شروع به کار کرد.
در همین سالها کنفدراسیون فوتبال آسیا (AFC) اعلام کرد که میخواهد یک دورهی آموزشی پزشکی ورزشی برگزار کند. بهار برای شرکت در این دوره درخواست داد و قبول شد. او این دوره را با موفقیت گذراند و افسر پزشکی و کنترل دوپینگ AFC شد. کار افسران پزشکی حفظ سلامتی بازیکنان در مسابقات است. بعد از آن بهار در مسابقات بینالمللی مختلف فوتبال زنان با AFC همکاری کرد. در سال 1399، AFC تصمیم گرفت که برای اولین بار در مسابقات فوتبال مردان جام باشگاههای آسیا از پزشکان زن هم کمک بگیرد. 4 زن افسر پزشکی برای این مأموریت انتخاب شدند که دو نفر از آنها دکتر بهار حسنمیرزایی و دکتر زهره هراتیان از ایران بودند.
بهار حالا همکاریهای مختلفی با فدراسیونهای ورزشی در ایران دارد. او مدیریت کمیتهی تحقیقات مرکز ارزیابیهای پزشکی و بازتوانی فوتبال ایران (ایفمارک) را هم به عهده دارد که از مراکز پزشکی مورد تأیید فیفا و AFC است. او با تحقیقاتش سعی میکند به گسترش پزشکی ورزشی و سلامت ورزشکاران به صورت علمی در ایران کمک کند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #فرزانه_فصیحی
متولد ۱۳ دی ۱۳۷۱ / اصفهان
دونده 🏃♀️🥇
🔸 فرزانه به نام «دختر باد ایران» مشهور است، اما خودش میگوید برای «فرزانه فصیحی»شدن تلاش کرده، نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر. او یکی از پرافتخارترین زنان دونده در ایران است که برای اولین بار توانسته سهمیهی مسابقات جهانی داخل سالن زنان را به دست آورد و همچنین برای باشگاهی حرفهای خارج از ایران بدود.
🔸 فرزانه در خانوادهای ورزشکار به دنیا آمد. از ۶ سالگی ژیمناستیک کار میکرد و در ۹ سالگی عضو تیم شد. او در رشتهی ژیمناستیک ورزش میکرد، تا این که یک روز مربی ورزشش ازش خواست که در یک مسابقهی دو میدانی شرکت کند. فرزانه آن موقع هیچ شناختی از این رشته نداشت و گفت «من چیزی از دو میدانی نمیدانم». مربی ورزشش به او گفت: «لازم نیست کاری کنی. فقط سوت را که زدم، مثل پر بدو» و فرزانه همین کار را کرد. او در همان اولین مسابقه رکورد مسابقات دختران مدارس را شکست و دو مدال طلا گرفت. به این ترتیب خودش و دیگران متوجه استعدادش در دو میدانی شدند.
🔸 فرزانه در دانشگاه رشتهی تربیت بدنی را انتخاب کرد. سال اول دانشگاه تصمیم گرفت که ورزش دو میدانی را به صورت حرفهای پیش بگیرد. او ریزاندام اما سریع و چابک بود. بعضیها میگفتند چون قدش بلند نیست و گامهای کشیده ندارد، نمیتواند در این ورزش موفق شود، اما فرزانه عزمش را جزم کرده بود که قهرمان دو میدانی شود. او سخت در این رشته تمرین کرد و بالاخره در سال ۱۳۹۴ توانست رکورد دوی ۶۰ متر زنان ایران را بزند. بعد از آن هم چند بار این رکورد را جابهجا کرد.
🔸 در سال ۱۳۹۸، فرزانه فصیحی در مسابقات داخل سالن بلگراد صربستان یک بار دیگر رکورد ایران را شکست و به عنوان اولین زن ایرانی توانست سهمیهی حضور در مسابقات جهانی داخل سالن را بگیرد. او با پیوستن به تیم «پارتیزان بلگراد» اولین زن ایرانی شد که در باشگاهی حرفهای خارج از ایران میدود.
🔸 فرزانه حالا سخت به تمریناتش ادامه میدهد. رکورد او تنها چند صدم ثانیه با قهرمان جهان فاصله دارد. آرزوی فرزانه این است که بتواند سهمیهی مسابقات المپیک را بگیرد و در این مسابقات هم به موفقیت برسد.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۳ دی ۱۳۷۱ / اصفهان
دونده 🏃♀️🥇
🔸 فرزانه به نام «دختر باد ایران» مشهور است، اما خودش میگوید برای «فرزانه فصیحی»شدن تلاش کرده، نه یک کلمه کمتر و نه بیشتر. او یکی از پرافتخارترین زنان دونده در ایران است که برای اولین بار توانسته سهمیهی مسابقات جهانی داخل سالن زنان را به دست آورد و همچنین برای باشگاهی حرفهای خارج از ایران بدود.
🔸 فرزانه در خانوادهای ورزشکار به دنیا آمد. از ۶ سالگی ژیمناستیک کار میکرد و در ۹ سالگی عضو تیم شد. او در رشتهی ژیمناستیک ورزش میکرد، تا این که یک روز مربی ورزشش ازش خواست که در یک مسابقهی دو میدانی شرکت کند. فرزانه آن موقع هیچ شناختی از این رشته نداشت و گفت «من چیزی از دو میدانی نمیدانم». مربی ورزشش به او گفت: «لازم نیست کاری کنی. فقط سوت را که زدم، مثل پر بدو» و فرزانه همین کار را کرد. او در همان اولین مسابقه رکورد مسابقات دختران مدارس را شکست و دو مدال طلا گرفت. به این ترتیب خودش و دیگران متوجه استعدادش در دو میدانی شدند.
🔸 فرزانه در دانشگاه رشتهی تربیت بدنی را انتخاب کرد. سال اول دانشگاه تصمیم گرفت که ورزش دو میدانی را به صورت حرفهای پیش بگیرد. او ریزاندام اما سریع و چابک بود. بعضیها میگفتند چون قدش بلند نیست و گامهای کشیده ندارد، نمیتواند در این ورزش موفق شود، اما فرزانه عزمش را جزم کرده بود که قهرمان دو میدانی شود. او سخت در این رشته تمرین کرد و بالاخره در سال ۱۳۹۴ توانست رکورد دوی ۶۰ متر زنان ایران را بزند. بعد از آن هم چند بار این رکورد را جابهجا کرد.
🔸 در سال ۱۳۹۸، فرزانه فصیحی در مسابقات داخل سالن بلگراد صربستان یک بار دیگر رکورد ایران را شکست و به عنوان اولین زن ایرانی توانست سهمیهی حضور در مسابقات جهانی داخل سالن را بگیرد. او با پیوستن به تیم «پارتیزان بلگراد» اولین زن ایرانی شد که در باشگاهی حرفهای خارج از ایران میدود.
🔸 فرزانه حالا سخت به تمریناتش ادامه میدهد. رکورد او تنها چند صدم ثانیه با قهرمان جهان فاصله دارد. آرزوی فرزانه این است که بتواند سهمیهی مسابقات المپیک را بگیرد و در این مسابقات هم به موفقیت برسد.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #لیلیت_تریان
۱۰ دی ۱۳۰۹ – ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ / تهران
مادر مجسمهسازی ایران
سالها پیش در خانوادهای از ارامنهی تهران دختری به دنیا آمد که اسمش را لیلیت گذاشتند. خانوادهاش نام او را از روی نام زنی افسانهای انتخاب کردند که یک شاعر مشهور ارمنی شعری دربارهاش سروده است. پدر و مادر لیلیت هر دو به نقاشی علاقه داشتند. مادرش نقاشی میکرد و لیلیت را هم به این کار تشویق میکرد. به همین دلیل او از ۱۰، ۱۲ سالگی در خانه معلم نقاشی داشت. لیلیت دبستان تا دبیرستانش را در تهران گذراند و بعد به فرانسه رفت تا در رشتهی نقاشی درس بخواند، اما در آنجا فهمید که به مجسمهسازی بیشتر علاقه دارد. کنکور داد و وارد مدرسهی هنرهای زیبا در فرانسه شد.
لیلیت بعد از پایان تحصیلاتش به ایران برگشت. در سال ۱۳۳۹ اداره فرهنگ و هنر وقت به او پیشنهاد داد که در راهاندازی دانشکدهی هنرهای تزئینی همکاری کند. او هم پذیرفت و با همکاری در برنامهریزی درسهای این دانشکده، کارش را آنجا به عنوان اولین استاد زن شروع کرد. چندی بعد برای فرصت مطالعاتی به آمریکا رفت. در آنجا ریختهگری، قالبگیری و جوشکاری را یاد گرفت و سپس وقتی به ایران برگشت در ایران هم کارگاه ریختهگری راه انداخت. به این ترتیب به پیشرفت تکنیکهای مجسمهسازی در ایران کمک زیادی کرد.
لیلیت بعد از سال ۱۳۵۹ بیشتر فعالیتهایش را در کارگاهش در خانهی خودش انجام داد. او مجسمهسازی، طراحی و چاپ روی پارچه انجام میداد. اغلب مجسمههای او پیکرههای گچی هستند که حالات و احساسات انسانی را بیان میکنند. او معتقد بود شاگردانش باید به محیط اطرافشان توجه کنند و به جای تقلید از آثار خارجی روحیهی محلی و ایرانی را در مجسمههایشان جا بدهند. بعضی از آثار لیلیت جزو آثار ماندگار هنر مجسمهسازی ایران هستند، از جمله پیکرهی یپرم خان در محوطهی کلیسای مریم مقدس تهران و پیکره مسروپ ماشتوتس پدیدآور الفبای ارمنی در محوطهی کلیسای تارگمانچاتس مقدس تهران.
لیلیت تریان در طول عمر حرفهایاش شاگردان بسیاری را تربیت کرد که بعضی از آنها بزرگترین اساتید مجسمهسازی در ایران هستند. یکی از شاگردانش دربارهی او میگوید «تریان برای من تنها یک استاد نبود، بلکه یک پشتوانه بود. او به من یاد داد که حجم چیست و چگونه میتوانم مجسمه بسازم. او دستهای ما را وادار به تفکر کرد.» به دلیل نقش او در راهاندازی و آموزش هنر مجسمهسازی حرفهای در ایران به او لقب مادر مجسمهسازی ایران را دادهاند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۱۰ دی ۱۳۰۹ – ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ / تهران
مادر مجسمهسازی ایران
سالها پیش در خانوادهای از ارامنهی تهران دختری به دنیا آمد که اسمش را لیلیت گذاشتند. خانوادهاش نام او را از روی نام زنی افسانهای انتخاب کردند که یک شاعر مشهور ارمنی شعری دربارهاش سروده است. پدر و مادر لیلیت هر دو به نقاشی علاقه داشتند. مادرش نقاشی میکرد و لیلیت را هم به این کار تشویق میکرد. به همین دلیل او از ۱۰، ۱۲ سالگی در خانه معلم نقاشی داشت. لیلیت دبستان تا دبیرستانش را در تهران گذراند و بعد به فرانسه رفت تا در رشتهی نقاشی درس بخواند، اما در آنجا فهمید که به مجسمهسازی بیشتر علاقه دارد. کنکور داد و وارد مدرسهی هنرهای زیبا در فرانسه شد.
لیلیت بعد از پایان تحصیلاتش به ایران برگشت. در سال ۱۳۳۹ اداره فرهنگ و هنر وقت به او پیشنهاد داد که در راهاندازی دانشکدهی هنرهای تزئینی همکاری کند. او هم پذیرفت و با همکاری در برنامهریزی درسهای این دانشکده، کارش را آنجا به عنوان اولین استاد زن شروع کرد. چندی بعد برای فرصت مطالعاتی به آمریکا رفت. در آنجا ریختهگری، قالبگیری و جوشکاری را یاد گرفت و سپس وقتی به ایران برگشت در ایران هم کارگاه ریختهگری راه انداخت. به این ترتیب به پیشرفت تکنیکهای مجسمهسازی در ایران کمک زیادی کرد.
لیلیت بعد از سال ۱۳۵۹ بیشتر فعالیتهایش را در کارگاهش در خانهی خودش انجام داد. او مجسمهسازی، طراحی و چاپ روی پارچه انجام میداد. اغلب مجسمههای او پیکرههای گچی هستند که حالات و احساسات انسانی را بیان میکنند. او معتقد بود شاگردانش باید به محیط اطرافشان توجه کنند و به جای تقلید از آثار خارجی روحیهی محلی و ایرانی را در مجسمههایشان جا بدهند. بعضی از آثار لیلیت جزو آثار ماندگار هنر مجسمهسازی ایران هستند، از جمله پیکرهی یپرم خان در محوطهی کلیسای مریم مقدس تهران و پیکره مسروپ ماشتوتس پدیدآور الفبای ارمنی در محوطهی کلیسای تارگمانچاتس مقدس تهران.
لیلیت تریان در طول عمر حرفهایاش شاگردان بسیاری را تربیت کرد که بعضی از آنها بزرگترین اساتید مجسمهسازی در ایران هستند. یکی از شاگردانش دربارهی او میگوید «تریان برای من تنها یک استاد نبود، بلکه یک پشتوانه بود. او به من یاد داد که حجم چیست و چگونه میتوانم مجسمه بسازم. او دستهای ما را وادار به تفکر کرد.» به دلیل نقش او در راهاندازی و آموزش هنر مجسمهسازی حرفهای در ایران به او لقب مادر مجسمهسازی ایران را دادهاند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌داستان زندگی #مهناز_میرزایی
متولد ۱۳۵۹ / زرند کرمان
مهندس معدن
مهناز هر روز صبح زود از خانهاش راه میافتد و نزدیک به ۵۰ کیلومتر مسیر را در جادهای کوهستانی و خاکی طی میکند تا به محل کارش یعنی معدن زغالسنگ سراپرده در شمال استان کرمان برسد. او یکی از اولین زنان ایرانی است که در داخل تونل معدن فعالیت میکنند. آنقدر کارش را خوب انجام داده که به ریاست معدن سراپرده رسیده است.
مهناز در زرند به دنیا آمد، شهری که در اطرافش معادن بسیاری وجود دارد و خیلی از ساکنانش در معدن کار میکنند. مهناز هم از نوجوانی به کار در معدن علاقه داشت و در دانشگاه رشتهی مهندسی معدن را انتخاب کرد. بعد از تمام شدن درسش خبردار شد که یک معدن زغالسنگ به دنبال استخدام مهندس معدن برای مسئولیت ایمنی است. فرم تقاضا را پر کرد و پذیرفته شد.
اولین روزی که مهناز به معدن رفت، همکارانش خیلی تعجب کرده بودند، چون پیش از او هیچ زنی را در این شغل ندیده بودند. آنها فکر میکردند مهناز از پس کار سخت معدن برنمیآید. یک نفر او را به داخل تونل برد تا فضای داخلش را نشانش بدهد. تونل تاریک و عمیق و تنگ بود. وقتی از آنجا بیرون آمدند صورت و لباسهای مهناز سیاه شده بود. آنوقت همکارش نظر او را دربارهی کار پرسید. مهناز هم گفت «برای کار آمادهام». به این ترتیب کارش را در معدن زغال سنگ سراپرده شروع کرد. اوایل کار بعضی از کارگران معدن میگفتند یک زن نباید به ما دستور دهد یا اصلاً او چهطور میتواند برود داخل تونلها. ولی بعد از مدتی به توانایی او پی بردند و با او کنار آمدند. حالا آنها حامی و پشتیبان مهناز هستند.
مهناز با یکی از همکارانش ازدواج کرد و آنها صاحب یک دختر شدند. وقتی دخترشان کوچک بود، مهناز او را با خودش به محل کارش میبرد و هنگامی که به داخل تونل میرفت او را به همکارانش میسپرد. حالا دخترشان بزرگتر شده و میگوید دوست دارد مثل مادرش در معدن کار کند.
مهناز حالا سالهاست که ریاست معدن سراپرده را بر عهده دارد. موفقیتهای او در این کار باعث شده که زنان دیگر راحتتر بتوانند در معدن کار کنند. او میگوید «برایم مهم بود که ثابت کنم خانمها میتوانند در معدن کار کنند. زمانی که من کار را شروع کردم همه میگفتند خانمها از پس این کار برنمیآیند، ولی الآن دیگر میدانند که اینطور نیست.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۳۵۹ / زرند کرمان
مهندس معدن
مهناز هر روز صبح زود از خانهاش راه میافتد و نزدیک به ۵۰ کیلومتر مسیر را در جادهای کوهستانی و خاکی طی میکند تا به محل کارش یعنی معدن زغالسنگ سراپرده در شمال استان کرمان برسد. او یکی از اولین زنان ایرانی است که در داخل تونل معدن فعالیت میکنند. آنقدر کارش را خوب انجام داده که به ریاست معدن سراپرده رسیده است.
مهناز در زرند به دنیا آمد، شهری که در اطرافش معادن بسیاری وجود دارد و خیلی از ساکنانش در معدن کار میکنند. مهناز هم از نوجوانی به کار در معدن علاقه داشت و در دانشگاه رشتهی مهندسی معدن را انتخاب کرد. بعد از تمام شدن درسش خبردار شد که یک معدن زغالسنگ به دنبال استخدام مهندس معدن برای مسئولیت ایمنی است. فرم تقاضا را پر کرد و پذیرفته شد.
اولین روزی که مهناز به معدن رفت، همکارانش خیلی تعجب کرده بودند، چون پیش از او هیچ زنی را در این شغل ندیده بودند. آنها فکر میکردند مهناز از پس کار سخت معدن برنمیآید. یک نفر او را به داخل تونل برد تا فضای داخلش را نشانش بدهد. تونل تاریک و عمیق و تنگ بود. وقتی از آنجا بیرون آمدند صورت و لباسهای مهناز سیاه شده بود. آنوقت همکارش نظر او را دربارهی کار پرسید. مهناز هم گفت «برای کار آمادهام». به این ترتیب کارش را در معدن زغال سنگ سراپرده شروع کرد. اوایل کار بعضی از کارگران معدن میگفتند یک زن نباید به ما دستور دهد یا اصلاً او چهطور میتواند برود داخل تونلها. ولی بعد از مدتی به توانایی او پی بردند و با او کنار آمدند. حالا آنها حامی و پشتیبان مهناز هستند.
مهناز با یکی از همکارانش ازدواج کرد و آنها صاحب یک دختر شدند. وقتی دخترشان کوچک بود، مهناز او را با خودش به محل کارش میبرد و هنگامی که به داخل تونل میرفت او را به همکارانش میسپرد. حالا دخترشان بزرگتر شده و میگوید دوست دارد مثل مادرش در معدن کار کند.
مهناز حالا سالهاست که ریاست معدن سراپرده را بر عهده دارد. موفقیتهای او در این کار باعث شده که زنان دیگر راحتتر بتوانند در معدن کار کنند. او میگوید «برایم مهم بود که ثابت کنم خانمها میتوانند در معدن کار کنند. زمانی که من کار را شروع کردم همه میگفتند خانمها از پس این کار برنمیآیند، ولی الآن دیگر میدانند که اینطور نیست.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #حوا_اربابی
متولد اول فروردین ۱۳۴۴ / جزیرهی هنگام
🔸 حوا وقتی کوچک بود خیلی فوتبال بازی کردن را دوست داشت. دوستانش به شوخی میگفتند ما با حوا بازی نمیکنیم، چون پاهای آهنی دارد. ماهیگیری را هم دوست داشت و گاهی با پدرش به ماهیگیری میرفت. آن موقع در جزیرهی هنگام امکانات زیادی نبود، به همین دلیل حوا تا کلاس چهارم دبستان بیشتر نتوانست درس بخواند. در ۱۸ سالگی ازدواج کرد و بعد صاحب دو پسر و یک دختر شد.
🔸 وقتی دختر حوا ششماهه بود، همسرش از دنیا رفت. حوا نمیدانست چهطور باید مخارج زندگی خود و فرزندانش را دربیاورد. تا این که به فکرش رسید ماهیگیری کند و یک قایق پارویی برای خودش خرید. اوایل پارو زدن بلد نبود، برای همین با برادرش به ماهیگیری میرفت. بالاخره پارو زدن را یاد گرفت و توانست تنهایی به دریا برود. چند سال بعد با درآمدی که از این کار به دست آورد، قایقی موتوری خرید تا دیگر نیازی به ساعتها پارو زدن در دریا نداشته باشد. حوا آنقدر ماهیگیر ماهری شد که یک بار یک ماهی بیست کیلویی را به تنهایی از آب بیرون کشید. در سال ۸۸ هم در مسابقات قهرمانی ماهیگیری در کیش موفق شد رتبهی اول را به دست آورد.
🔸 امروز در جزیرهی هنگام حدود سی زن صیادی میکنند که حوا یکی از باسابقهترینهایشان است. بسیاری از این زنان نانآور خانوادههایشان هستند. آنها چند سال پیش تعاونی زنان صیاد هنگام را تشکیل دادند تا بتوانند از طریق آن دریافت مجوز ماهیگیری را پیگیری کنند. در ابتدا ادارهی شیلات بهشان میگفت صیادی کار زنان نیست، اما آنها آنقدر به این اداره رفتند و بر حقشان اصرار کردند تا بالاخره شیلات موافقت کرد بهشان مجوز بدهد. البته هنوز این مجوزها به دستشان نرسیده است و در مورد شرایطش در حال مذاکره هستند.
🔸 حالا از اولین باری که حوا به دریا زد تا روزی خود و بچههایش را از آن بگیرد، سالها میگذرد. حوا توانسته با ماهیگیری زندگی خود و فرزندانش را بچرخاند. در کنار ماهیگیری او خیاطی هم میکند و در فصل تابستان صنایع دستی درست میکند و به همراه زنان دیگر جزیره آنها را در بازارچهی محلی هنگام میفروشد. او میگوید «من همیشه به زنان دیگر پیشنهاد میکنم روی پای خودشان بایستند. خدا هیچ بندهای را بیاستعداد خلق نکرده. از استعدادتان استفاده کنید تا چشمتان به دست کسی نباشد.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد اول فروردین ۱۳۴۴ / جزیرهی هنگام
🔸 حوا وقتی کوچک بود خیلی فوتبال بازی کردن را دوست داشت. دوستانش به شوخی میگفتند ما با حوا بازی نمیکنیم، چون پاهای آهنی دارد. ماهیگیری را هم دوست داشت و گاهی با پدرش به ماهیگیری میرفت. آن موقع در جزیرهی هنگام امکانات زیادی نبود، به همین دلیل حوا تا کلاس چهارم دبستان بیشتر نتوانست درس بخواند. در ۱۸ سالگی ازدواج کرد و بعد صاحب دو پسر و یک دختر شد.
🔸 وقتی دختر حوا ششماهه بود، همسرش از دنیا رفت. حوا نمیدانست چهطور باید مخارج زندگی خود و فرزندانش را دربیاورد. تا این که به فکرش رسید ماهیگیری کند و یک قایق پارویی برای خودش خرید. اوایل پارو زدن بلد نبود، برای همین با برادرش به ماهیگیری میرفت. بالاخره پارو زدن را یاد گرفت و توانست تنهایی به دریا برود. چند سال بعد با درآمدی که از این کار به دست آورد، قایقی موتوری خرید تا دیگر نیازی به ساعتها پارو زدن در دریا نداشته باشد. حوا آنقدر ماهیگیر ماهری شد که یک بار یک ماهی بیست کیلویی را به تنهایی از آب بیرون کشید. در سال ۸۸ هم در مسابقات قهرمانی ماهیگیری در کیش موفق شد رتبهی اول را به دست آورد.
🔸 امروز در جزیرهی هنگام حدود سی زن صیادی میکنند که حوا یکی از باسابقهترینهایشان است. بسیاری از این زنان نانآور خانوادههایشان هستند. آنها چند سال پیش تعاونی زنان صیاد هنگام را تشکیل دادند تا بتوانند از طریق آن دریافت مجوز ماهیگیری را پیگیری کنند. در ابتدا ادارهی شیلات بهشان میگفت صیادی کار زنان نیست، اما آنها آنقدر به این اداره رفتند و بر حقشان اصرار کردند تا بالاخره شیلات موافقت کرد بهشان مجوز بدهد. البته هنوز این مجوزها به دستشان نرسیده است و در مورد شرایطش در حال مذاکره هستند.
🔸 حالا از اولین باری که حوا به دریا زد تا روزی خود و بچههایش را از آن بگیرد، سالها میگذرد. حوا توانسته با ماهیگیری زندگی خود و فرزندانش را بچرخاند. در کنار ماهیگیری او خیاطی هم میکند و در فصل تابستان صنایع دستی درست میکند و به همراه زنان دیگر جزیره آنها را در بازارچهی محلی هنگام میفروشد. او میگوید «من همیشه به زنان دیگر پیشنهاد میکنم روی پای خودشان بایستند. خدا هیچ بندهای را بیاستعداد خلق نکرده. از استعدادتان استفاده کنید تا چشمتان به دست کسی نباشد.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی پروفسور #طاهره_کاغذچی
متولد ۹ بهمن ۱۳۲۵ / تهران
دانشمند و استاد مهندسی شیمی
طاهره از دوران مدرسه به علوم علاقه داشت، مخصوصاً به شیمی. وقتی بزرگتر شد فهمید که شیمی فقط یک علم آزمایشگاهی نیست؛ مهندسان شیمی با استفاده از اصول علم شیمی محصولات مختلفی در صنایع غذایی، نفت و گاز و غیره تولید میکنند. به همین دلیل به رشتهی مهندسی شیمی علاقمند شد و آن را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کرد. در آن زمان دانشگاه رفتن برای دخترها چندان رایج نبود. طاهره تنها دانشجوی دختر در كلاسش بود. او رشتهاش را بسیار دوست داشت و خانوادهاش هم تشویقش میکردند.
طاهره در دانشگاه متوجه شد که مهندسی شیمی چهقدر میتواند در زندگی انسانها مؤثر باشد، بهخصوص در کشور نفتخیزی مثل ایران. بنابراین به انگلستان رفت تا تحصیلاتش را در این رشته ادامه بدهد. بعد به ایران برگشت و کارش را به عنوان تنها استادیار زن در دانشکده مهندسی شیمی پلی تکنیک تهران شروع کرد. از آنجا که این رشته صنعتی است، بعضیها که نگاه سنتی داشتند آن را رشتهای مردانه میدانستند. طاهره که این تفکر را قبول نداشت، سخت تلاش کرد تا توانایی علمیاش را نشان دهد. او در مدت کوتاهی به درجهی استادی رسید و در دانشگاههای مختلف دیگری هم تدریس کرد. از آن زمان آموزش و تحقیق، جزئی از زندگی او شد.
طاهره نقش مهمی در پیشرفت مهندسی شیمی در ایران بازی کرده است. او به همراه گروهی از همکارانش برای اولین بار دورهی دکترای مهندسی شیمی را در دانشگاه امیرکبیر تهران راهاندازی کرد. کتابها و مقالات بسیاری هم دربارهی مهندسی شیمی نوشت و ترجمه کرد و چند اختراع در این زمینه انجام داد. در سال ۱۳۷۳ او به عنوان بهترین نویسنده و مترجم زن در کشور انتخاب شد.
دکتر طاهره کاغذچی در سال ۱۳۸۱ چهره ماندگار مهندسی شیمی شد. در سال ۱۳۹۷ هم به عنوان یکی از ۵۰ زن دانشمند تأثیرگذار آسیا انتخاب شد. انجمن آکادمیهای علوم آسیا زندگینامهی او را در کتابی به نام «داستانهای الهامبخش زنان دانشمند آسیا» منتشر کرده است. او عضو فرهنگستان علوم ایران است و در آنجا تحقیقاتی دربارهی تعداد زنانی که رشتههای مهندسی را انتخاب میکنند، انجام داده است. طاهره میگوید: «مهم است زنان دانشمند را تشویق کنیم تا از استعدادهایشان استفاده کنند. حضور زنان در مدیریت و تصمیمگیریها بسیار حیاتی است.» تلاشهای او الهامبخش دختران بیشماری است که امروز در رشتههای علمی و مهندسی درس میخوانند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۹ بهمن ۱۳۲۵ / تهران
دانشمند و استاد مهندسی شیمی
طاهره از دوران مدرسه به علوم علاقه داشت، مخصوصاً به شیمی. وقتی بزرگتر شد فهمید که شیمی فقط یک علم آزمایشگاهی نیست؛ مهندسان شیمی با استفاده از اصول علم شیمی محصولات مختلفی در صنایع غذایی، نفت و گاز و غیره تولید میکنند. به همین دلیل به رشتهی مهندسی شیمی علاقمند شد و آن را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کرد. در آن زمان دانشگاه رفتن برای دخترها چندان رایج نبود. طاهره تنها دانشجوی دختر در كلاسش بود. او رشتهاش را بسیار دوست داشت و خانوادهاش هم تشویقش میکردند.
طاهره در دانشگاه متوجه شد که مهندسی شیمی چهقدر میتواند در زندگی انسانها مؤثر باشد، بهخصوص در کشور نفتخیزی مثل ایران. بنابراین به انگلستان رفت تا تحصیلاتش را در این رشته ادامه بدهد. بعد به ایران برگشت و کارش را به عنوان تنها استادیار زن در دانشکده مهندسی شیمی پلی تکنیک تهران شروع کرد. از آنجا که این رشته صنعتی است، بعضیها که نگاه سنتی داشتند آن را رشتهای مردانه میدانستند. طاهره که این تفکر را قبول نداشت، سخت تلاش کرد تا توانایی علمیاش را نشان دهد. او در مدت کوتاهی به درجهی استادی رسید و در دانشگاههای مختلف دیگری هم تدریس کرد. از آن زمان آموزش و تحقیق، جزئی از زندگی او شد.
طاهره نقش مهمی در پیشرفت مهندسی شیمی در ایران بازی کرده است. او به همراه گروهی از همکارانش برای اولین بار دورهی دکترای مهندسی شیمی را در دانشگاه امیرکبیر تهران راهاندازی کرد. کتابها و مقالات بسیاری هم دربارهی مهندسی شیمی نوشت و ترجمه کرد و چند اختراع در این زمینه انجام داد. در سال ۱۳۷۳ او به عنوان بهترین نویسنده و مترجم زن در کشور انتخاب شد.
دکتر طاهره کاغذچی در سال ۱۳۸۱ چهره ماندگار مهندسی شیمی شد. در سال ۱۳۹۷ هم به عنوان یکی از ۵۰ زن دانشمند تأثیرگذار آسیا انتخاب شد. انجمن آکادمیهای علوم آسیا زندگینامهی او را در کتابی به نام «داستانهای الهامبخش زنان دانشمند آسیا» منتشر کرده است. او عضو فرهنگستان علوم ایران است و در آنجا تحقیقاتی دربارهی تعداد زنانی که رشتههای مهندسی را انتخاب میکنند، انجام داده است. طاهره میگوید: «مهم است زنان دانشمند را تشویق کنیم تا از استعدادهایشان استفاده کنند. حضور زنان در مدیریت و تصمیمگیریها بسیار حیاتی است.» تلاشهای او الهامبخش دختران بیشماری است که امروز در رشتههای علمی و مهندسی درس میخوانند.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی «دکتر #مینا_ایزدیار»
۹ مهر ۱۳۲۸ – ۳۱ خرداد ۱۳۹۲ / متولد کرمان
پزشک و بنیانگذار انجمن تالاسمی ایران
مینا در خانوادهای زرتشتی در کرمان به دنیا آمد. سالهای اول دبستان را در کرمان گذراند و بعد با خانوادهاش به تهران آمد. در سال ۱۳۴۶ با رتبهای عالی در رشتهی پزشکی دانشگاه تهران قبول شد و تحصیلاتش را شروع کرد. کمی بعد ازدواج کرد و به آمریکا رفت. سپس به ایران برگشت و مشغول به کار شد. پس از چندین سال کار در مقام پزشک و بهخصوص پزشک کودکان، مینا به این فکر افتاد که انجمنی برای بیماران مبتلا به تالاسمی تأسیس کند. تالاسمی یک جور بیماری خونی است که بعضی از افراد از زمان تولد به آن مبتلا هستند. مینا میدانست که داروهایی برای درمان و آزمایشهایی برای پیشگیری از این بیماری وجود دارد. هدفش از تأسیس این انجمن حمایت از بیماران تالاسمی و آموزش افراد برای پیشگیری از آن بود.
تلاشهای مینا بالاخره در سال ۱۳۶۸ به نتیجه رسید و انجمن بیماران تالاسمی ایران تأسیس شد. مینا ریاست این انجمن را به عهده گرفت. او و همکارانش در این انجمن تلاشهای بسیاری برای درمان و پیشگیری از تالاسمی انجام دادند. خواهر مینا یعنی نینا ایزدیار، در آن زمان تهیهکنندهی برنامهای رادیویی دربارهی مسائل علمی به نام «جهان دانش» بود. نینا با کمک خواهرش تقریباً هر ماه یکبار تازهترین خبرها را درباره تالاسمی در رادیو اعلام میکرد. خود مینا هم گاهی به تلویزیون میرفت و دربارهی این مسائل صحبت میکرد. انجمن از روشهای مختلف به بالا بردن آگاهی افراد در این زمینه کمک میکرد.
امروز در ایران تعداد کودکانی که با بیماری تالاسمی به دنیا میآیند از ۱۵۰۰ نفر به کمتر از ۳۰۰ نفر در هر سال رسیده است. با تلاشهای مینا و همکارانش، ایران اولین کشور در حال توسعهای شد که تمام مبتلایان تالاسمی در آن شناسایی شدند و تحت پوشش انجمن تالاسمی ایران قرار گرفتند. این تلاشها الگویی برای کشورهای دیگر شد تا آنها هم در این زمینه فعالیتهایی را انجام دهند.
مینا فرشتهی نجات بیماران تالاسمی و سرطانی بود. او با سختکوشی و مهربانی آنها را درمان میکرد. بسیاری از این بیماران با کمترین مشکل به زندگی ادامه میدهند. او در طول سالهای کارش تحقیقات بسیاری در زمینهی پزشکی انجام داد و مقالههای مهمی در این زمینه نوشت. به یاد او هر سال در روز تولدش نهم مهرماه، جشنواره علمی دکتر مینا ایزدیار برگزار میشود که در آن به محققان موفق این حوزه جایزه داده میشود.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۹ مهر ۱۳۲۸ – ۳۱ خرداد ۱۳۹۲ / متولد کرمان
پزشک و بنیانگذار انجمن تالاسمی ایران
مینا در خانوادهای زرتشتی در کرمان به دنیا آمد. سالهای اول دبستان را در کرمان گذراند و بعد با خانوادهاش به تهران آمد. در سال ۱۳۴۶ با رتبهای عالی در رشتهی پزشکی دانشگاه تهران قبول شد و تحصیلاتش را شروع کرد. کمی بعد ازدواج کرد و به آمریکا رفت. سپس به ایران برگشت و مشغول به کار شد. پس از چندین سال کار در مقام پزشک و بهخصوص پزشک کودکان، مینا به این فکر افتاد که انجمنی برای بیماران مبتلا به تالاسمی تأسیس کند. تالاسمی یک جور بیماری خونی است که بعضی از افراد از زمان تولد به آن مبتلا هستند. مینا میدانست که داروهایی برای درمان و آزمایشهایی برای پیشگیری از این بیماری وجود دارد. هدفش از تأسیس این انجمن حمایت از بیماران تالاسمی و آموزش افراد برای پیشگیری از آن بود.
تلاشهای مینا بالاخره در سال ۱۳۶۸ به نتیجه رسید و انجمن بیماران تالاسمی ایران تأسیس شد. مینا ریاست این انجمن را به عهده گرفت. او و همکارانش در این انجمن تلاشهای بسیاری برای درمان و پیشگیری از تالاسمی انجام دادند. خواهر مینا یعنی نینا ایزدیار، در آن زمان تهیهکنندهی برنامهای رادیویی دربارهی مسائل علمی به نام «جهان دانش» بود. نینا با کمک خواهرش تقریباً هر ماه یکبار تازهترین خبرها را درباره تالاسمی در رادیو اعلام میکرد. خود مینا هم گاهی به تلویزیون میرفت و دربارهی این مسائل صحبت میکرد. انجمن از روشهای مختلف به بالا بردن آگاهی افراد در این زمینه کمک میکرد.
امروز در ایران تعداد کودکانی که با بیماری تالاسمی به دنیا میآیند از ۱۵۰۰ نفر به کمتر از ۳۰۰ نفر در هر سال رسیده است. با تلاشهای مینا و همکارانش، ایران اولین کشور در حال توسعهای شد که تمام مبتلایان تالاسمی در آن شناسایی شدند و تحت پوشش انجمن تالاسمی ایران قرار گرفتند. این تلاشها الگویی برای کشورهای دیگر شد تا آنها هم در این زمینه فعالیتهایی را انجام دهند.
مینا فرشتهی نجات بیماران تالاسمی و سرطانی بود. او با سختکوشی و مهربانی آنها را درمان میکرد. بسیاری از این بیماران با کمترین مشکل به زندگی ادامه میدهند. او در طول سالهای کارش تحقیقات بسیاری در زمینهی پزشکی انجام داد و مقالههای مهمی در این زمینه نوشت. به یاد او هر سال در روز تولدش نهم مهرماه، جشنواره علمی دکتر مینا ایزدیار برگزار میشود که در آن به محققان موفق این حوزه جایزه داده میشود.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #سودابه_انسان_نژاد
متولد ۱۲ آبان ۱۳۵۴ / مراغه
راننده کامیونهای باری و ترانزیت
🔸 سودابه از کودکی رانندگی را خیلی دوست داشت. گاهی سر کوچه میایستاد و کامیونها را تماشا میکرد. در دلش آرزو میکرد که ای کاش میتوانست شاگرد راننده شود، اما هیچ دختری را در این شغل ندیده بود. آن موقع اصلاً تصور نمیکرد روزی خودش یکی از اولین زنان رانندهی ماشینهای سنگین و ترانزیت در ایران شود.
🔸 وقتی دیپلمش را گرفت چند سالی به کار عکاسی از مراسم مشغول شد. در همان زمانها گواهینامهی ماشینهای سنگین را هم گرفت. از یکی از آشنایانش خواهش کرد تا اجازه بدهد با ماشین او تمرین رانندگی کند. کمی بعد به عنوان راننده کامیون در شرکتی مشغول به کار شد. آنقدر کارش را خوب انجام داد که مدیرانش مرتب تشویقش میکردند. سودابه عاشق کارش بود، به همین دلیل تصمیم گرفت آن را جدیتر دنبال کند. بنابراین به ادارهی راهنمایی و رانندگی رفت تا مدارک ترانزیت بینالمللی بگیرد. در آنجا بهش گفتند مگر میشود یک زن رانندهی ترانزیت شود؟ سودابه گفت من به این شغل علاقه دارم و میخواهم رانندهی بینالمللی شوم. بارها به آنجا رفت تا این که بالاخره مسئولان قبول کردند به او مدرک ترانزیت بینالمللی بدهند. به این ترتیب اولین زنی شد که این مجوز را در ایران دریافت کرده است.
🔸 سودابه عاشق جاده است. در این سالها به خاطر شغلش به شهرهای مختلف سفر کرده است. او میگوید «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. من در طول فعالیت کاریام به شمال و جنوب، به بندر و مناطق مرزی و شهرهای مرکزی سفر کرده و تجربههای بسیاری به دست آوردهام. با سفر به شهرهای مختلف با فرهنگهای بسیاری آشنا شدم و از نکات اخلاقی آنها استفاده کردهام.» مردم وقتی او را پشت فرمان تریلی میبینند بسیار خوشحال میشوند و برایش دست تکان میدهند.
🔸 حالا سالهاست که سودابه پشت فرمان کامیون و تریلی مینشیند. او رانندهی بسیار ماهری است و هرگز تصادف نکرده است. سودابه تابهحال پنج بار در استان و کشور به عنوان رانندهی نمونه انتخاب شده است. به زودی رانندگی بین ایران و اروپا را هم آغاز خواهد کرد. سودابه میگوید «بعضیها وقتی توانایی من را میبینند به من میگویند خیلی مردی، اما من این حرف را دوست ندارم. من یک زنم، یک دختر، یک خواهر، یک مادر؛ زنی که رانندگی میکند و از کارش لذت میبرد.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۲ آبان ۱۳۵۴ / مراغه
راننده کامیونهای باری و ترانزیت
🔸 سودابه از کودکی رانندگی را خیلی دوست داشت. گاهی سر کوچه میایستاد و کامیونها را تماشا میکرد. در دلش آرزو میکرد که ای کاش میتوانست شاگرد راننده شود، اما هیچ دختری را در این شغل ندیده بود. آن موقع اصلاً تصور نمیکرد روزی خودش یکی از اولین زنان رانندهی ماشینهای سنگین و ترانزیت در ایران شود.
🔸 وقتی دیپلمش را گرفت چند سالی به کار عکاسی از مراسم مشغول شد. در همان زمانها گواهینامهی ماشینهای سنگین را هم گرفت. از یکی از آشنایانش خواهش کرد تا اجازه بدهد با ماشین او تمرین رانندگی کند. کمی بعد به عنوان راننده کامیون در شرکتی مشغول به کار شد. آنقدر کارش را خوب انجام داد که مدیرانش مرتب تشویقش میکردند. سودابه عاشق کارش بود، به همین دلیل تصمیم گرفت آن را جدیتر دنبال کند. بنابراین به ادارهی راهنمایی و رانندگی رفت تا مدارک ترانزیت بینالمللی بگیرد. در آنجا بهش گفتند مگر میشود یک زن رانندهی ترانزیت شود؟ سودابه گفت من به این شغل علاقه دارم و میخواهم رانندهی بینالمللی شوم. بارها به آنجا رفت تا این که بالاخره مسئولان قبول کردند به او مدرک ترانزیت بینالمللی بدهند. به این ترتیب اولین زنی شد که این مجوز را در ایران دریافت کرده است.
🔸 سودابه عاشق جاده است. در این سالها به خاطر شغلش به شهرهای مختلف سفر کرده است. او میگوید «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. من در طول فعالیت کاریام به شمال و جنوب، به بندر و مناطق مرزی و شهرهای مرکزی سفر کرده و تجربههای بسیاری به دست آوردهام. با سفر به شهرهای مختلف با فرهنگهای بسیاری آشنا شدم و از نکات اخلاقی آنها استفاده کردهام.» مردم وقتی او را پشت فرمان تریلی میبینند بسیار خوشحال میشوند و برایش دست تکان میدهند.
🔸 حالا سالهاست که سودابه پشت فرمان کامیون و تریلی مینشیند. او رانندهی بسیار ماهری است و هرگز تصادف نکرده است. سودابه تابهحال پنج بار در استان و کشور به عنوان رانندهی نمونه انتخاب شده است. به زودی رانندگی بین ایران و اروپا را هم آغاز خواهد کرد. سودابه میگوید «بعضیها وقتی توانایی من را میبینند به من میگویند خیلی مردی، اما من این حرف را دوست ندارم. من یک زنم، یک دختر، یک خواهر، یک مادر؛ زنی که رانندگی میکند و از کارش لذت میبرد.»
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی دکتر #بدرالزمان_قریب
۱ شهریور ۱۳۰۸ – ۷ مرداد ۱۳۹۹ / تهران
زبانشناس
بدرالزمان در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد. وقتی کوچک بود، پدرش برایش اشعار شاهنامه را میخواند. شاید همین شعرخوانیها سبب شد که بدرالزمانِ کوچک شیفتهی فرهنگ باستانی ایران شود و بعدها عمرش را به پژوهش در این زمینه بگذراند.
بدرالزمان در دانشگاه تهران در رشتهی زبان و ادبیات فارسی درس خواند. بعد موفق شد بورس تحصیلی بگیرد و برای ادامهی تحصیلاتش به آمریکا رفت. در مدت هفت سال زندگیاش در آمریکا، در دانشگاههای معتبر آن کشور دربارهی زبانهای باستانی ایران تحصیل، تحقیق و کار کرد. او میخواست این زبانهای باستانی را زنده کند. بعضی از این زبانها از جمله زبان سُغدی برای ایرانیان ناشناخته بود. اهمیت زبان سغدی به این دلیل است که کلمات زبان فارسی بیشتر از هر زبان باستانی دیگری، از این زبان گرفته شدهاند. بدرالزمان سُغدی و زبانهای باستانی دیگر را یاد گرفت و دربارهشان تحقیقات بسیاری کرد. کمی بعد خبردار شد که کتیبههایی به زبانهای باستانی از شاهزادگان ساسانی در چین پیدا شده است. او موفق شد این کتیبهها را برای اولین بار بخواند و ترجمه کند. به این ترتیب بخشی فراموششده از تاریخ ایران را زنده کرد.
بدرالزمان اولین ایرانیای بود که زبان سغدی را به خوبی یاد گرفت. به همین دلیل به ایران برگشت تا آنچه را که یاد گرفته بود به دانشجویان ایرانی درس بدهد. پس از بازگشت، در دانشگاه شیراز شروع به تدریس کرد. در شیراز او دانشجویانش را به تخت جمشید میبرد تا آنها بتوانند کتیبهها را از نزدیک ببینند و بخوانند. خودش هم در این زمینه تحقیقاتی انجام داد. بعد از چند سال تدریس، به دانشگاه تهران رفت و در آنجا به مقام استادی رسید. همزمان در دانشگاههای مطرح جهان از جمله هاروارد هم پژوهشگر و استاد مهمان بود.
بدرالزمان برای اولین بار یک فرهنگ لغت زبان سغدی به زبانهای انگلیسی و فارسی نوشت. این کتاب یکی از مراجع اصلی برای یادگیری این زبان باستانی در ایران و جهان است. او پس از بازنشستگی از دانشگاه، تحقیقاتش را در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد. تا به امروز، او تنها زنی است که به عنوان عضو پیوستهی این فرهنگستان انتخاب شده است. دکتر بدرالزمان قریب کتابها و مقالههای بسیاری نوشت. جوایز مختلفی را هم برای فعالیتهایش دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۱ چهرهی ماندگار شد.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۱ شهریور ۱۳۰۸ – ۷ مرداد ۱۳۹۹ / تهران
زبانشناس
بدرالزمان در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد. وقتی کوچک بود، پدرش برایش اشعار شاهنامه را میخواند. شاید همین شعرخوانیها سبب شد که بدرالزمانِ کوچک شیفتهی فرهنگ باستانی ایران شود و بعدها عمرش را به پژوهش در این زمینه بگذراند.
بدرالزمان در دانشگاه تهران در رشتهی زبان و ادبیات فارسی درس خواند. بعد موفق شد بورس تحصیلی بگیرد و برای ادامهی تحصیلاتش به آمریکا رفت. در مدت هفت سال زندگیاش در آمریکا، در دانشگاههای معتبر آن کشور دربارهی زبانهای باستانی ایران تحصیل، تحقیق و کار کرد. او میخواست این زبانهای باستانی را زنده کند. بعضی از این زبانها از جمله زبان سُغدی برای ایرانیان ناشناخته بود. اهمیت زبان سغدی به این دلیل است که کلمات زبان فارسی بیشتر از هر زبان باستانی دیگری، از این زبان گرفته شدهاند. بدرالزمان سُغدی و زبانهای باستانی دیگر را یاد گرفت و دربارهشان تحقیقات بسیاری کرد. کمی بعد خبردار شد که کتیبههایی به زبانهای باستانی از شاهزادگان ساسانی در چین پیدا شده است. او موفق شد این کتیبهها را برای اولین بار بخواند و ترجمه کند. به این ترتیب بخشی فراموششده از تاریخ ایران را زنده کرد.
بدرالزمان اولین ایرانیای بود که زبان سغدی را به خوبی یاد گرفت. به همین دلیل به ایران برگشت تا آنچه را که یاد گرفته بود به دانشجویان ایرانی درس بدهد. پس از بازگشت، در دانشگاه شیراز شروع به تدریس کرد. در شیراز او دانشجویانش را به تخت جمشید میبرد تا آنها بتوانند کتیبهها را از نزدیک ببینند و بخوانند. خودش هم در این زمینه تحقیقاتی انجام داد. بعد از چند سال تدریس، به دانشگاه تهران رفت و در آنجا به مقام استادی رسید. همزمان در دانشگاههای مطرح جهان از جمله هاروارد هم پژوهشگر و استاد مهمان بود.
بدرالزمان برای اولین بار یک فرهنگ لغت زبان سغدی به زبانهای انگلیسی و فارسی نوشت. این کتاب یکی از مراجع اصلی برای یادگیری این زبان باستانی در ایران و جهان است. او پس از بازنشستگی از دانشگاه، تحقیقاتش را در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد. تا به امروز، او تنها زنی است که به عنوان عضو پیوستهی این فرهنگستان انتخاب شده است. دکتر بدرالزمان قریب کتابها و مقالههای بسیاری نوشت. جوایز مختلفی را هم برای فعالیتهایش دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۱ چهرهی ماندگار شد.
نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #حمیده_عباسعلی
متولد ۲۳ اسفند ۶۸ / شهرری
🔸 وقتی حمیده هشتساله بود، مادرش او و خواهرش را در یک باشگاه کاراته در نزدیکی خانهشان ثبتنام کرد. او اولش نمیدانست کاراته چیست، اما به مرور زمان هرچه بیشتر به آن علاقمند شد. خواهرش بعد از گرفتن کمربند مشکی کاراته را رها کرد، اما حمیده تصمیم گرفت ورزش را به صورت جدی دنبال کند.
🔸 حمیده اولین مدالش را زمانی که نهساله بود در رقابتهای قهرمانی کشور بهدست آورد. در نوجوانی ورزشهای دیگری از جمله بسکتبال را هم امتحان کرد، اما درنهایت به این نتیجه رسید که رشتههای انفرادی را بیشتر دوست دارد. به همین دلیل کاراته را انتخاب کرد. در آن زمان به کاراتهکاران زن اجازه داده نمیشد که با پوشش سر در مسابقات جهانی شرکت کنند، بنابراین اردوی تیم ملی کاراتهی ایران چندان مرتب برگزار نمیشد. حمیده اولین بار در بزرگسالی عضو ثابت تیم ملی کاراته شد. وقتی مسئلهی پوشش حل شد، او توانست در سال ۲۰۱۰ در مسابقات جوانان هنگکنگ مدال برنز را کسب کند.
🔸 هنگامی که حمیده وارد تیم ملی کاراتهی بزرگسالان شد، از همهی اعضای این تیم کوچکتر بود. او کمی خجالت میکشید و فکر میکرد نمیتواند موفق شود. اما خودش را باور کرد و با تلاش زیاد تصمیم گرفت هر طور شده در مسابقات آسیا مدال به دست بیاورد. همین اتفاق هم افتاد و او توانست در سال ۲۰۱۱ مدال نقرهی آسیایی را به دست بیاورد. سال بعد، نقرهاش را به طلا تبدیل کرد. در بازیهای آسیایی اینچئون ۲۰۱۴ برای اولین بار مسابقات زنان از تلویزیون ایران به صورت زنده پخش میشد. برای حمیده خیلی مهم بود که در این مسابقات مدال بیاورد تا توانایی زنان در ورزش را به تمام مردم ایران نشان بدهد. او موفق شد در این مسابقات مدال طلا را بهدست بیاورد. پس از آن مدالهای رنگارنگ یکی پس از دیگری بر گردن حمیده آویزان شدند. او اولین زن ایرانی است که کشورش را به مدال جهانی کاراته رسانده است.
🔸 حمیده همیشه آرزو داشت یک ورزشکار المپیکی شود، اما کاراته در المپیک نبود. بالاخره قرار شد از سال ۲۰۲۰ کاراته به ورزشهای المپیک اضافه شود. حمیده توانست سهمیهی حضور در المپیک را به دست بیاورد. حالا امیدوار است یکی از اولین زنان ایرانی شود که مدال المپیک را بر گردن میآویزند. حمیده میگوید «بعضیها فکر میکنند ورزش رزمی مخصوص مردان است، اما من این حرف را قبول ندارم. باور دارم که ورزش رزمی به خانمها اعتمادبهنفس بالایی میبخشد و من هم توانستهام با کاراته این اعتمادبهنفس را بهدست بیاورم.»
✍🏻 نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
https://www.instagram.com/p/CN9g1OfJ6Ok/
متولد ۲۳ اسفند ۶۸ / شهرری
🔸 وقتی حمیده هشتساله بود، مادرش او و خواهرش را در یک باشگاه کاراته در نزدیکی خانهشان ثبتنام کرد. او اولش نمیدانست کاراته چیست، اما به مرور زمان هرچه بیشتر به آن علاقمند شد. خواهرش بعد از گرفتن کمربند مشکی کاراته را رها کرد، اما حمیده تصمیم گرفت ورزش را به صورت جدی دنبال کند.
🔸 حمیده اولین مدالش را زمانی که نهساله بود در رقابتهای قهرمانی کشور بهدست آورد. در نوجوانی ورزشهای دیگری از جمله بسکتبال را هم امتحان کرد، اما درنهایت به این نتیجه رسید که رشتههای انفرادی را بیشتر دوست دارد. به همین دلیل کاراته را انتخاب کرد. در آن زمان به کاراتهکاران زن اجازه داده نمیشد که با پوشش سر در مسابقات جهانی شرکت کنند، بنابراین اردوی تیم ملی کاراتهی ایران چندان مرتب برگزار نمیشد. حمیده اولین بار در بزرگسالی عضو ثابت تیم ملی کاراته شد. وقتی مسئلهی پوشش حل شد، او توانست در سال ۲۰۱۰ در مسابقات جوانان هنگکنگ مدال برنز را کسب کند.
🔸 هنگامی که حمیده وارد تیم ملی کاراتهی بزرگسالان شد، از همهی اعضای این تیم کوچکتر بود. او کمی خجالت میکشید و فکر میکرد نمیتواند موفق شود. اما خودش را باور کرد و با تلاش زیاد تصمیم گرفت هر طور شده در مسابقات آسیا مدال به دست بیاورد. همین اتفاق هم افتاد و او توانست در سال ۲۰۱۱ مدال نقرهی آسیایی را به دست بیاورد. سال بعد، نقرهاش را به طلا تبدیل کرد. در بازیهای آسیایی اینچئون ۲۰۱۴ برای اولین بار مسابقات زنان از تلویزیون ایران به صورت زنده پخش میشد. برای حمیده خیلی مهم بود که در این مسابقات مدال بیاورد تا توانایی زنان در ورزش را به تمام مردم ایران نشان بدهد. او موفق شد در این مسابقات مدال طلا را بهدست بیاورد. پس از آن مدالهای رنگارنگ یکی پس از دیگری بر گردن حمیده آویزان شدند. او اولین زن ایرانی است که کشورش را به مدال جهانی کاراته رسانده است.
🔸 حمیده همیشه آرزو داشت یک ورزشکار المپیکی شود، اما کاراته در المپیک نبود. بالاخره قرار شد از سال ۲۰۲۰ کاراته به ورزشهای المپیک اضافه شود. حمیده توانست سهمیهی حضور در المپیک را به دست بیاورد. حالا امیدوار است یکی از اولین زنان ایرانی شود که مدال المپیک را بر گردن میآویزند. حمیده میگوید «بعضیها فکر میکنند ورزش رزمی مخصوص مردان است، اما من این حرف را قبول ندارم. باور دارم که ورزش رزمی به خانمها اعتمادبهنفس بالایی میبخشد و من هم توانستهام با کاراته این اعتمادبهنفس را بهدست بیاورم.»
✍🏻 نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
https://www.instagram.com/p/CN9g1OfJ6Ok/
📌 داستان زندگی مهندس #حبیبه_مجدآبادی
متولد ۲۲ شهریور ۱۳۵۶ / تهران
معمار
🔸 حبیبه در کودکی مرتب کتاب میخواند یا نقاشی میکرد. به ریاضیات هم خیلی علاقه داشت. بنابراین تصمیم گرفت در دانشگاه معماری بخواند. در دوران دانشگاه، یک روز به دفتر مجلهی معمار رفت تا از آنها بخواهد پایاننامهاش را منتشر کنند. دیوارهای دفتر پر بود از پوسترهای مسابقات و اخبار معماری که نظر حبیبه را جلب میکرد. خانم بسکی مدیر مجله پس از گفتگو با حبیبه به او پیشنهاد کرد مطالبی را برای این مجله بنویسد. حبیبه چند سال با مجلهی معمار همکاری کرد و مقالاتی نوشت که خوانندگان زیادی داشتند.
🔸 در طول همکاری با مجله، حبیبه تجربیات خوبی به دست آورد که باعث شد انگیزهاش بیشتر شود و دفتر معماری خودش را تأسیس کند. او مرتب مهارتش را در مسابقات مختلف محک میزد. اولین آنها مسابقهای بود که مجله معمار با همکاری میراث فرهنگی دربارهی بناهای تاریخی ایران برگزار کرد. او در این مسابقه رتبه اول را بهدست آورد. در مسابقه طراحی برای شهر بم بعد از زلزله بم هم طرح او رتبه آورد. طراحی موزهای در شهر شنژن چین اولین رقابت بینالمللیای بود که حبیبه در آن منتخب شد. برای داوران مسابقه خیلی جالب بود که او در طراحیاش از نمادهای فرهنگی چین استفاده کرده بود.
🔸 بعد از آن حبیبه مشغول طراحی معماری پروژههای بیشتری شد. یکی از آنها یک ساختمان مسکونی آجری بود. او فکر میکرد معماری فقط برای آدمهای مرفه جامعه نیست و طراحی خانههای معمولی در مناطق متوسط شهر هم بسیار مهم است. مالک این پروژه بودجهی زیادی برای طراحی و ساخت نداشت. به همین دلیل حبیبه نمای ساختمان را طوری طراحی کرد که کارگران برای اجرای آن نیاز به مهارت زیادی نداشته باشند. او با الهام از فرشبافی ایرانی، نقشهای برای چیدن آجرهای نما تهیه کرد که کارگران بتوانند آن را مثل نقشهی فرش بخوانند و اجرا کنند. به همین دلیل نام این ساختمان را «خانهی چهلگره» گذاشتند. این پروژه منتخب جایزهی آقاخان شد که یکی از مهمترین جوایز معماری بینالمللی است.
🔸 استفادهی حبیبه از عناصر محلی ایران در معماری، توجه افراد بسیاری را در جهان جلب کرد. این موضوع باعث شد که کارهایش در دنیا به نمایش درآیند و او را به کنفرانسها و دانشگاههای مختلفی از سراسر جهان دعوت کنند تا دربارهی ایدههایش صحبت کند. از دیگر کارهای او طراحی و ساخت خانه «تقریب» در تهران است که در دنیای معماری و نشریات بینالمللی به عنوان اثر یک معمار معاصر ایرانی مورد توجه قرار گرفته است. حبیبه میگوید «ایران به شعر، ادبیات، فرش و صنایع دستیاش شناخته میشود، پس بهتر است روی نقاط قوت فرهنگمان کار کنیم و از آثار خارجی تقلید نکنیم». او در کنار معماری مجسمهسازی و نقاشی هم میکند.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۲۲ شهریور ۱۳۵۶ / تهران
معمار
🔸 حبیبه در کودکی مرتب کتاب میخواند یا نقاشی میکرد. به ریاضیات هم خیلی علاقه داشت. بنابراین تصمیم گرفت در دانشگاه معماری بخواند. در دوران دانشگاه، یک روز به دفتر مجلهی معمار رفت تا از آنها بخواهد پایاننامهاش را منتشر کنند. دیوارهای دفتر پر بود از پوسترهای مسابقات و اخبار معماری که نظر حبیبه را جلب میکرد. خانم بسکی مدیر مجله پس از گفتگو با حبیبه به او پیشنهاد کرد مطالبی را برای این مجله بنویسد. حبیبه چند سال با مجلهی معمار همکاری کرد و مقالاتی نوشت که خوانندگان زیادی داشتند.
🔸 در طول همکاری با مجله، حبیبه تجربیات خوبی به دست آورد که باعث شد انگیزهاش بیشتر شود و دفتر معماری خودش را تأسیس کند. او مرتب مهارتش را در مسابقات مختلف محک میزد. اولین آنها مسابقهای بود که مجله معمار با همکاری میراث فرهنگی دربارهی بناهای تاریخی ایران برگزار کرد. او در این مسابقه رتبه اول را بهدست آورد. در مسابقه طراحی برای شهر بم بعد از زلزله بم هم طرح او رتبه آورد. طراحی موزهای در شهر شنژن چین اولین رقابت بینالمللیای بود که حبیبه در آن منتخب شد. برای داوران مسابقه خیلی جالب بود که او در طراحیاش از نمادهای فرهنگی چین استفاده کرده بود.
🔸 بعد از آن حبیبه مشغول طراحی معماری پروژههای بیشتری شد. یکی از آنها یک ساختمان مسکونی آجری بود. او فکر میکرد معماری فقط برای آدمهای مرفه جامعه نیست و طراحی خانههای معمولی در مناطق متوسط شهر هم بسیار مهم است. مالک این پروژه بودجهی زیادی برای طراحی و ساخت نداشت. به همین دلیل حبیبه نمای ساختمان را طوری طراحی کرد که کارگران برای اجرای آن نیاز به مهارت زیادی نداشته باشند. او با الهام از فرشبافی ایرانی، نقشهای برای چیدن آجرهای نما تهیه کرد که کارگران بتوانند آن را مثل نقشهی فرش بخوانند و اجرا کنند. به همین دلیل نام این ساختمان را «خانهی چهلگره» گذاشتند. این پروژه منتخب جایزهی آقاخان شد که یکی از مهمترین جوایز معماری بینالمللی است.
🔸 استفادهی حبیبه از عناصر محلی ایران در معماری، توجه افراد بسیاری را در جهان جلب کرد. این موضوع باعث شد که کارهایش در دنیا به نمایش درآیند و او را به کنفرانسها و دانشگاههای مختلفی از سراسر جهان دعوت کنند تا دربارهی ایدههایش صحبت کند. از دیگر کارهای او طراحی و ساخت خانه «تقریب» در تهران است که در دنیای معماری و نشریات بینالمللی به عنوان اثر یک معمار معاصر ایرانی مورد توجه قرار گرفته است. حبیبه میگوید «ایران به شعر، ادبیات، فرش و صنایع دستیاش شناخته میشود، پس بهتر است روی نقاط قوت فرهنگمان کار کنیم و از آثار خارجی تقلید نکنیم». او در کنار معماری مجسمهسازی و نقاشی هم میکند.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌داستان زندگی #زهره_اعتضادالسلطنه
متولد ۱۳۴۱ / تهران
🔸 زهره وقتی به دنیا آمد با خیلی از بچههای دیگر یک تفاوت داشت؛ او دست نداشت، اما در عوض دو پای توانا داشت. وقتی چهارساله بود، مادرش مدادی را لای انگشتان پای او گذاشت و بهش گفت بنویس. زهره اولش فکر میکرد از پس این کار برنمیآید، اما تلاشش را کرد و موفق شد. بعد از آن مادرش به او کمک کرد یاد بگیرد کارهایش را به جای دست، با پاهایش انجام دهد. رفتهرفته او آموخت با کمک پاهایش غذا بخورد، لباس بپوشد و حتی بنویسد.
🔸 وقتی زهره هفتساله شد، به او اجازه ندادند به مدرسهی عادی برود. مادرش تصمیم گرفت برایش معلم خصوصی بگیرد. بعد از یکی دو سال بالاخره خانوادهی زهره موفق شدند او را در یک مدرسهی ویژهی کودکان دارای معلولیت ثبت نام کنند. زهره تا کلاس پنجم در این مدرسه درس خواند. در امتحانات نهایی کلاس پنجم، درخواست کرد به او دقیقاً به اندازهی بقیهی بچهها وقت بدهند. او موفق شد با نمرات ممتاز قبول شود. به این ترتیب از دورهی راهنمایی توانست در مدرسهی عادی درس بخواند.
🔸 زهره بعد از گرفتن دیپلمش، در همان دبستانِ خودش معلم ناشنوایان شد. او با لبخوانی و با کمک پاهایش با زبان اشاره به کودکان ناشنوا درس میداد. موفقیت در این شغل به زهره انگیزهی زیادی داد. او تصمیم گرفت در کنار کارش هنرهای مورد علاقهاش را یاد بگیرد. در یک کلاس خوشنویسی ثبت نام کرد. در آن کلاس با دوستانی آشنا شد که شرایطی شبیه به او داشتند. یک بار که به دیدن نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر رفت، خانمی را دید که با دهانش نقاشی میکرد. آن خانم از او پرسید: «دوست داری مثل من نقاشی کنی؟» زهره هم گفت: «آرزومه!». زهره اصول طراحی را از او یاد گرفت و بهمرور یک نقاش حرفهای شد.
🔸 زهره آثار نقاشیاش را تاکنون در بیش از ۶۰ نمایشگاه داخلی و ۱۰ نمایشگاه خارجی در کشورهای سوریه، لبنان، قطر، دبی، چین، تایلند و مکه برای نمایش و فروش گذاشته است. او علاوه بر نقاشی، گلسازی، فرشبافی و آشپزی نیز میکند. همچنین در ورزش پینگپنگ مهارت دارد و در مسابقاتش موفق به کسب مقام شده است. زهره ۱۴ سال به کار معلمی ادامه داد و بعد برای پرستاری از پدر و مادرش بازنشسته شد. حالا در منزل به کودکانی که شبیه خودش هستند یاد میدهد که با پاهایشان مثل دو دست کار کنند. او میگوید: «باورم این است وقتی آهنی آبدیده شود، باارزشتر میشود. هر چقدر انسان هم دچار سختی شود، آبدیده و ارزشمندتر میشود. افرادی که با سختی به جایی رسیدهاند تبدیل به الگو میشوند.»
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۳۴۱ / تهران
🔸 زهره وقتی به دنیا آمد با خیلی از بچههای دیگر یک تفاوت داشت؛ او دست نداشت، اما در عوض دو پای توانا داشت. وقتی چهارساله بود، مادرش مدادی را لای انگشتان پای او گذاشت و بهش گفت بنویس. زهره اولش فکر میکرد از پس این کار برنمیآید، اما تلاشش را کرد و موفق شد. بعد از آن مادرش به او کمک کرد یاد بگیرد کارهایش را به جای دست، با پاهایش انجام دهد. رفتهرفته او آموخت با کمک پاهایش غذا بخورد، لباس بپوشد و حتی بنویسد.
🔸 وقتی زهره هفتساله شد، به او اجازه ندادند به مدرسهی عادی برود. مادرش تصمیم گرفت برایش معلم خصوصی بگیرد. بعد از یکی دو سال بالاخره خانوادهی زهره موفق شدند او را در یک مدرسهی ویژهی کودکان دارای معلولیت ثبت نام کنند. زهره تا کلاس پنجم در این مدرسه درس خواند. در امتحانات نهایی کلاس پنجم، درخواست کرد به او دقیقاً به اندازهی بقیهی بچهها وقت بدهند. او موفق شد با نمرات ممتاز قبول شود. به این ترتیب از دورهی راهنمایی توانست در مدرسهی عادی درس بخواند.
🔸 زهره بعد از گرفتن دیپلمش، در همان دبستانِ خودش معلم ناشنوایان شد. او با لبخوانی و با کمک پاهایش با زبان اشاره به کودکان ناشنوا درس میداد. موفقیت در این شغل به زهره انگیزهی زیادی داد. او تصمیم گرفت در کنار کارش هنرهای مورد علاقهاش را یاد بگیرد. در یک کلاس خوشنویسی ثبت نام کرد. در آن کلاس با دوستانی آشنا شد که شرایطی شبیه به او داشتند. یک بار که به دیدن نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر رفت، خانمی را دید که با دهانش نقاشی میکرد. آن خانم از او پرسید: «دوست داری مثل من نقاشی کنی؟» زهره هم گفت: «آرزومه!». زهره اصول طراحی را از او یاد گرفت و بهمرور یک نقاش حرفهای شد.
🔸 زهره آثار نقاشیاش را تاکنون در بیش از ۶۰ نمایشگاه داخلی و ۱۰ نمایشگاه خارجی در کشورهای سوریه، لبنان، قطر، دبی، چین، تایلند و مکه برای نمایش و فروش گذاشته است. او علاوه بر نقاشی، گلسازی، فرشبافی و آشپزی نیز میکند. همچنین در ورزش پینگپنگ مهارت دارد و در مسابقاتش موفق به کسب مقام شده است. زهره ۱۴ سال به کار معلمی ادامه داد و بعد برای پرستاری از پدر و مادرش بازنشسته شد. حالا در منزل به کودکانی که شبیه خودش هستند یاد میدهد که با پاهایشان مثل دو دست کار کنند. او میگوید: «باورم این است وقتی آهنی آبدیده شود، باارزشتر میشود. هر چقدر انسان هم دچار سختی شود، آبدیده و ارزشمندتر میشود. افرادی که با سختی به جایی رسیدهاند تبدیل به الگو میشوند.»
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی #گلی_ترقی
متولد ۱۷ مهر ۱۳۱۸ / تهران
نویسنده
🔸 گلی اولین داستانش را در دوازدهسالگی نوشت؛ داستانی دربارهی گم شدن لنگه کفشش در اتوبوس شمیران. پدرش هم نویسنده بود. گلی گاهی کنار پدر میایستاد و تماشا میکرد که چهطور کلمات جادویی از قلم او روی کاغذ میریزند و قصهای را میسازند. کلمات از همان دوران کودکی او را شیفتهی خود کردند. او میگوید: «من میخواستم نویسنده شوم. برو برگشت نداشت. عاشق کلام بودم. دوست داشتم قصه ببافم. حرف بزنم. حرفهای هیجانانگیزِ رنگین».
🔸 وقتی گلی کلاس دوم دبیرستان را تمام کرد، به اصرار خانوادهاش به خارج از کشور رفت تا درس بخواند، اما به گفتهی خودش «بیپول و تنها» تا روی پای خودش بایستد. در آنجا برای درآوردن مخارجش کارهای مختلفی انجام میداد. او در رشتهی فلسفه تحصیل کرد و شش سال بعد به ایران برگشت. سپس در دانشگاه تهران اسم نوشت تا دکترای فلسفه بگیرد، اما بعد از سه سال درس را رها کرد و شروع کرد به نوشتن مقاله برای مجلات. در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم در رشتهی شناخت اساطیر تدریس میکرد.
🔸 گلی رویای کودکیاش یعنی داستاننویسی را فراموش نکرده بود. مرتب در ذهنش قصه میبافت و به نوشتن آنها فکر میکرد. یک روز که با دوستش فروغ فرخزاد در کافهای قرار داشت، پیش از رفتن به کافه به دیدن مادربزرگش رفت. با دیدن مادربزرگ قصهای در ذهنش شکل گرفت. گلی این قصه را برای فروغ که در آن زمان شاعر معروفی بود، تعریف کرد. فروغ او را تشویق کرد تا حتماً آن را بنویسد. این شد که در سال ۱۳۴۴، اولین داستانش به نام «میعاد» را در مجلهی «اندیشه و هنر» منتشر کرد. بعد از آن گلی داستانهای بیشتری نوشت که در مجلات چاپ شدند. از مجموع این داستانها، اولین کتاب او به نام «من هم چهگوارا هستم» منتشر شد. به این ترتیب گلی کمکم به نویسندهای حرفهای تبدیل شد و کتابهایش یکی پس از دیگری روانهی کتابفروشیها شدند.
🔸 گلی حالا در فرانسه زندگی میکند، ولی تقریباً هر سال در فصل تابستان به ایران میآید. او علاوه بر داستاننویسی فیلمنامهی دو فیلم «بیتا» و «درخت گلابی» را هم نوشته است که از رویشان فیلمهای پربینندهای ساخته شد. کتابهای گلی خوانندگان بسیاری دارند و اکثر آنها بارها تجدید چاپ شدهاند. بعضی از داستانهای او به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند، از جمله داستان «بزرگبانوی روح من» که در سال ۱۹۸۲ در فرانسه برندهی جایزه شد. در کتاب «نویسندگان پیشروی ایران» از او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان دههی ۴۰ و ۵۰ ایران یاد شده است.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
متولد ۱۷ مهر ۱۳۱۸ / تهران
نویسنده
🔸 گلی اولین داستانش را در دوازدهسالگی نوشت؛ داستانی دربارهی گم شدن لنگه کفشش در اتوبوس شمیران. پدرش هم نویسنده بود. گلی گاهی کنار پدر میایستاد و تماشا میکرد که چهطور کلمات جادویی از قلم او روی کاغذ میریزند و قصهای را میسازند. کلمات از همان دوران کودکی او را شیفتهی خود کردند. او میگوید: «من میخواستم نویسنده شوم. برو برگشت نداشت. عاشق کلام بودم. دوست داشتم قصه ببافم. حرف بزنم. حرفهای هیجانانگیزِ رنگین».
🔸 وقتی گلی کلاس دوم دبیرستان را تمام کرد، به اصرار خانوادهاش به خارج از کشور رفت تا درس بخواند، اما به گفتهی خودش «بیپول و تنها» تا روی پای خودش بایستد. در آنجا برای درآوردن مخارجش کارهای مختلفی انجام میداد. او در رشتهی فلسفه تحصیل کرد و شش سال بعد به ایران برگشت. سپس در دانشگاه تهران اسم نوشت تا دکترای فلسفه بگیرد، اما بعد از سه سال درس را رها کرد و شروع کرد به نوشتن مقاله برای مجلات. در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم در رشتهی شناخت اساطیر تدریس میکرد.
🔸 گلی رویای کودکیاش یعنی داستاننویسی را فراموش نکرده بود. مرتب در ذهنش قصه میبافت و به نوشتن آنها فکر میکرد. یک روز که با دوستش فروغ فرخزاد در کافهای قرار داشت، پیش از رفتن به کافه به دیدن مادربزرگش رفت. با دیدن مادربزرگ قصهای در ذهنش شکل گرفت. گلی این قصه را برای فروغ که در آن زمان شاعر معروفی بود، تعریف کرد. فروغ او را تشویق کرد تا حتماً آن را بنویسد. این شد که در سال ۱۳۴۴، اولین داستانش به نام «میعاد» را در مجلهی «اندیشه و هنر» منتشر کرد. بعد از آن گلی داستانهای بیشتری نوشت که در مجلات چاپ شدند. از مجموع این داستانها، اولین کتاب او به نام «من هم چهگوارا هستم» منتشر شد. به این ترتیب گلی کمکم به نویسندهای حرفهای تبدیل شد و کتابهایش یکی پس از دیگری روانهی کتابفروشیها شدند.
🔸 گلی حالا در فرانسه زندگی میکند، ولی تقریباً هر سال در فصل تابستان به ایران میآید. او علاوه بر داستاننویسی فیلمنامهی دو فیلم «بیتا» و «درخت گلابی» را هم نوشته است که از رویشان فیلمهای پربینندهای ساخته شد. کتابهای گلی خوانندگان بسیاری دارند و اکثر آنها بارها تجدید چاپ شدهاند. بعضی از داستانهای او به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند، از جمله داستان «بزرگبانوی روح من» که در سال ۱۹۸۲ در فرانسه برندهی جایزه شد. در کتاب «نویسندگان پیشروی ایران» از او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان دههی ۴۰ و ۵۰ ایران یاد شده است.
✍️ نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
📌 داستان زندگی منیر نوشین معروف به #معصومه_سیحون
۱۳۱۲–۱۳۸۹ / رشت - تهران
گالریدار و هنرمند
🔸 معصومه از همان کودکی به نقاشی علاقهی زیادی داشت، بهخصوص در دوران دبستان. بچهی خیلی درسخوانی نبود، اما خوب نقاشی میکرد. معلمهایش هم با دیدن نقاشیهایش او را تشویق میکردند. تا دورهی دبیرستان دیگر برای خودش نقاش ماهری شده بود.
🔸 بعد از تمام شدن مدرسه، معصومه به پیشنهاد یکی دو تا از دوستانش به کلاسهای آزاد دانشکدهی هنرهای زیبا رفت. کمی بعد در کنکور این دانشکده شرکت کرد و قبول شد. در دوران دانشگاه با یکی از استادانش به نام هوشنگ سیحون که معمار معروفی بود ازدواج کرد. پس از تمام شدن درسش، مدتی در دانشگاه کار کرد، اما بعد کارش را کنار گذاشت تا بتواند نقاشی کند. او نقاشیهایش را در چند نمایشگاه به نمایش گذاشت. یک بار در یکی از این گالریها که مدیرش زنی فرانسوی بود، معصومه دید که اثری از مجسمهساز معروف ایرانی پرویز تناولی را گذاشتند جلوی در. او از این اتفاق خیلی ناراحت شد. به نظرش آثار هنرمندان ایرانی شایسته احترام زیادی بودند و ارزش آنها بهدرستی درک نمیشد. برای همین تصمیم گرفت خودش یک گالری برپا کند تا بتواند این هنرمندان را به مردم معرفی کند.
🔸 معصومه کارش را از فردای همان روز شروع کرد. اولین نمایشگاهش را با کمک همسرش در یک طبقه از خانهشان برگزار کرد. قرار شد در این نمایشگاه، آثاری از هنرمندانی همچون سهراب سپهری و پرویز تناولی نمایش داده شود. همهچیز روبهراه بود، تا این که در روز برگزاری نمایشگاه برف شدیدی شروع به باریدن کرد. معصومه نگران بود که کسی به نمایشگاه نیاید، اما فروغ فرخزاد، دوست معصومه، به او گفت نگران نباش و به سراغ آدمهای معروفی رفت که میشناخت. او آنها را به گالری آورد و نمایشگاه پر شد از آدمهای علاقمند به هنر. برنامهی گالری تا یک سال آینده پر شد. به این ترتیب گالری «سیحون» جای خودش را در دنیای هنر ایران باز کرد.
🔸 بعد از آن معصومه به گرداندن گالری سیحون ادامه داد. او نمایشگاههای مختلفی از آثار نقاشی، مجسمهسازی و خطاطی هنرمندان ایرانی در این گالری برگزار کرد. معصومه با برگزاری این نمایشگاهها، به شناساندن هنرمندان بزرگی از جمله مکرمه قنبری، حسین زندهرودی و سهراب سپهری به مردم کمک زیادی کرد. در سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۸۸ سازمان میراث فرهنگی و انجمن نقاشان ایران از او به پاس یک عمر فعالیت هنری تقدیر کردند. حالا گالری سیحون قدیمیترین گالری فعال در ایران به حساب میآید که نادر سیحون، پسر معصومه آن را به یاد مادرش میگرداند.
✍️نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha
۱۳۱۲–۱۳۸۹ / رشت - تهران
گالریدار و هنرمند
🔸 معصومه از همان کودکی به نقاشی علاقهی زیادی داشت، بهخصوص در دوران دبستان. بچهی خیلی درسخوانی نبود، اما خوب نقاشی میکرد. معلمهایش هم با دیدن نقاشیهایش او را تشویق میکردند. تا دورهی دبیرستان دیگر برای خودش نقاش ماهری شده بود.
🔸 بعد از تمام شدن مدرسه، معصومه به پیشنهاد یکی دو تا از دوستانش به کلاسهای آزاد دانشکدهی هنرهای زیبا رفت. کمی بعد در کنکور این دانشکده شرکت کرد و قبول شد. در دوران دانشگاه با یکی از استادانش به نام هوشنگ سیحون که معمار معروفی بود ازدواج کرد. پس از تمام شدن درسش، مدتی در دانشگاه کار کرد، اما بعد کارش را کنار گذاشت تا بتواند نقاشی کند. او نقاشیهایش را در چند نمایشگاه به نمایش گذاشت. یک بار در یکی از این گالریها که مدیرش زنی فرانسوی بود، معصومه دید که اثری از مجسمهساز معروف ایرانی پرویز تناولی را گذاشتند جلوی در. او از این اتفاق خیلی ناراحت شد. به نظرش آثار هنرمندان ایرانی شایسته احترام زیادی بودند و ارزش آنها بهدرستی درک نمیشد. برای همین تصمیم گرفت خودش یک گالری برپا کند تا بتواند این هنرمندان را به مردم معرفی کند.
🔸 معصومه کارش را از فردای همان روز شروع کرد. اولین نمایشگاهش را با کمک همسرش در یک طبقه از خانهشان برگزار کرد. قرار شد در این نمایشگاه، آثاری از هنرمندانی همچون سهراب سپهری و پرویز تناولی نمایش داده شود. همهچیز روبهراه بود، تا این که در روز برگزاری نمایشگاه برف شدیدی شروع به باریدن کرد. معصومه نگران بود که کسی به نمایشگاه نیاید، اما فروغ فرخزاد، دوست معصومه، به او گفت نگران نباش و به سراغ آدمهای معروفی رفت که میشناخت. او آنها را به گالری آورد و نمایشگاه پر شد از آدمهای علاقمند به هنر. برنامهی گالری تا یک سال آینده پر شد. به این ترتیب گالری «سیحون» جای خودش را در دنیای هنر ایران باز کرد.
🔸 بعد از آن معصومه به گرداندن گالری سیحون ادامه داد. او نمایشگاههای مختلفی از آثار نقاشی، مجسمهسازی و خطاطی هنرمندان ایرانی در این گالری برگزار کرد. معصومه با برگزاری این نمایشگاهها، به شناساندن هنرمندان بزرگی از جمله مکرمه قنبری، حسین زندهرودی و سهراب سپهری به مردم کمک زیادی کرد. در سالهای ۱۳۸۳ و ۱۳۸۸ سازمان میراث فرهنگی و انجمن نقاشان ایران از او به پاس یک عمر فعالیت هنری تقدیر کردند. حالا گالری سیحون قدیمیترین گالری فعال در ایران به حساب میآید که نادر سیحون، پسر معصومه آن را به یاد مادرش میگرداند.
✍️نویسنده: #الهام_نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید.
@doxtarha