داستانکده شبانه
16.1K subscribers
101 photos
9 videos
181 links
Download Telegram
Forwarded from ایردراپ_درامددلاری💸 ()
📌پروژه های برتر از نظر اعتبار و میزان جذب کاربر
👇👇👇

BUMP :
ورود به پروژه BUMP
Wormfare Slap :
ورود به پروژه Wormfare Slap
HOT Wallet:
ورود به پروژه HOT Wallet
Catizen :
ورود به پروژه Catizen
Yescoin:
ورود به پروژه Yescoin
PinEye Bot :
ورود به پروژه PinEye Bot

▶️@irdraptak ◀️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ایردراپ_درامددلاری💸 ()
😮😧 فووووری و مهم : تلگرام ربات جدیدی معرفی کرده به اسم استارز که ارزی میده برای مبادلات داخل تلگرامه و ارزش بالای داره و قابل نقد شدنم هست .👍

بعد استارت یکم صبرکنید باز بشه کلیک کنید🤍

.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
زلزله سکسی


دختر_عمه

سلام. من علی هستم ۱۸ سالمه یه پسر خوش چهره که عاشقه سکس هست
داستانی که میخام بگم در رابطه با من و دختر عمه ۱۶سالمه
من یه پسر با قد ۱۷۱ و وزن حدودا ۵۷ هستم. موهای سیاه و براقی دارم و چشمام قهوه ای پر رنگه. کیر من حدود ۱۵ سانته که نسبتا کلفت هستش. کلفتی سر کیرم با تنش مساویه و میشه گفت که کیر خوش استایلی دارم
دختر عمم اسمش مهسا هس. یه دختر با قد حدودا ۱۶۸ با وزنی حدودا ۵۵.با رنگ پوست سفید و با صورتی بدون لکه و خیلی زیبا موهاش سیاهه و بیشتر ترجیح میده که موهاش رو کوتاه کنه و من از این کارش خیی لذت میبرم
جالب اینجاس که همه فامیل میگن شما دو تا خیلی بهم میاید و من از این حرف خیلی خوشم میاد و اون هم همین حس رو داره ولی این حس رو بروز نمی دیم
من یه برادر ۱۲ ساله دارم و مهسا هم دو تا خواهر بزرگ تر از خودش داره یکی شون ازدواج کرده و اون یکی دانشگاه میره
خب بریم سر اصل مطلب:
یه شب همه خواب بودیم که خونمون شروع به لرزیدن کرد هممون بیدار شدیم حدود یه ریشتر زلزله اومده بود بعد این که اوضاع اروم شد خیلی میترسیدیم دوباره بخوابیم اخه خونه ما زیاد محکم نیست من به فکرم اومد که بریم پیش یکی از اقواممون که خونشون محکم تر از خونه ما است و تو نزدیکای ما زندگی میکنند. به فکرم زد که بریم خونه عمم به بابام که گفتم گفت نه مامانم با بابام صحبت کرد و راضی شد. زنگ زد به عمم اوناهم بیداربودن بابام گفت یه زلزله اومد دیگه نتونستیم بخوابیم بابام تا رفت بگه بییام اون جا یا نه که عمم سریع گفت خب بیایید این جا در ها رو قفل کردیم سوار ماشین شدیم رفتیم به طرف خونه عمم.حدودا پنج دقیقه توراه بودیم بعد از سلام و احوال پرسی عمم چایی برامون اورد. شوهر عمم اطلاعات خوبی در رابطه بازلزله داشت. داشتیم صحبت میکردیم که یهو در اتاق باز شد و دختر عمم مهسا اومد و رو مبل نشست. وای خدای من چی داشتم میدیدم. مهسا با یه شلوار راحتی سفید تنگ و یه تاپ صورتی خیلی چفت کنارم نشست. بهش با دقت نگاه میکردم. اون قد واضح که مامانم بهم گفت بیا این جا بشین پسرم من هم به حرفش گوش نکردم و بست نشستم همون جا.عمم به مهسا گفت برولباساتو عوض کن دختر بی حیا. مهسا به مامانش گفت مامان مگه اینجا کی هستش این جوری صحبت می کنی با چشماش به من اشاره کرد مهسا هم تو جواب گفت پسر داییمه غریبه که نیس عمم به سرش تکون داد و رفت من خیلی خوشحال شدم چون مهسا من رو رفیق خودش می دونست. یه خورده که بهش نگاه کردم چشمام افتاد با ممه هاش.خیلی تعجب کردم چون نوک ممه هاش زده بود بیرون سوتین نپوشیده بود.بد جوری حشری شده بودم. سرشو چرخوند و کیرم که داشت شلوارم رو پاره می کرد دید.به کل زلزله رو فراموش کرده بودم.بعد از خوردن چایی و صحبت کردن قرار شد که بخوابیم من و خانوادم تو هال جا پهن کردیم و خوابیدم. پدر و مادرم گوشه هال بودن برادرم وسط بود و من هم اون گوشه هال خوابیده بودم.دوباره یه پس لرزه خیلی ریز اومد من چون خوابم سبک بود بیدار شدم مهسا هم همین طور. رفتم دستشویی وقتی میخواستم بیام بیرون دیدم مهسا پشت در دستشویی بود یه خورده ترسیدم یه خنده ریز کرد من هم بی اختیار گفتم جوووووون. با تعجب بهم نگا کرد منم خیلی خجالت کشیدم ازش معذرت خواستم و می خواستم برم بخوابم که جلو من رو گرفت گفت توهم لرزرو فهمیدی عزیزم خیلی تعجب کردم منم نا مردی نکردم وبهش گفتم اره عشقم خیلی حال کرد با این حرفم. رفت دستشویی وقتی اومد بیرون چسبیدم بهش. گفت داری چی کار میکنی پسرک احمق. منم بهش گفتم کاری که هم برای من لازمه هم برای تو. لبموچسبوندم به لبش باورم نمی شد داشتم به آرزوم میرسیدم. مهسا هم خیلی بدش نمی یومد. مهسا هم یواش یواش راضی شد و دیگه دست و پا نمی زد.بهش آروم گفتم کجا بریم. اتاق خواهر بزرگش که ازدواج کرده بود رونشونم داد. بغلش گرفتم و همین جور که لباش رو می خوردم بردمش تواتاق و بعد انداختمش رو تخت. شلوارم روکشیدم پایین کیرم رو گذاشتم رو لباش. همون جور که کیرم لب دهنش بود گفت کیرت تمیزه عزیزم.گفتم اره خیالت راحت. با اشتها ساک میزد و اه اه اه میکرد. کیرم خیلی لیز شده بود. بلندش کردم و باهاش لب گرفتم. ممه هاشو ماساژ می دادم و خیلی کیف میکرد. هلش دادم رو تخت. به زور شلوار و شورتش رو کشیدم پایین. با یه صدای سکسی گفت آروم تر علی جووووون. بعد به شکم خوابیدم روش و پتوروانداختم رو خودمون. نمی تونستم ببینم که کسش یه سوراخ کونش کجاس. کیرم رو که خیلی لیز بود کشیدم به کونش یه دفعه یه سوراخ پیدا کردم. با فشار کردم داخل یهو جیغ زد من فکر کردم همه بیدار شدند ولی کسی بیدار نشد. صفحه گوشیم رو روشن کردم انداختمش رو کس مهسا از ترس خشکم زده بود کیرک و کس مهسا پر خون شده بود پردشو زده بودم. خیلی ترسیده بودم نزدیک بود گریه کنم سرم رو گرفت و گوشم رو به دهنش نزدیک کرد.
در گوشم با یه صدای سکسی گفت اشکالی نداره عزیزم من وتومال همیم این کار واجب بود. منم بعد شنیدن این حرف ترسم ریخت و با دستمال کاغذی کیرم و کس صورتی مهسا رو پاک کردم. باورمنمیشد چون دختری که یه روزی ازم بدش میومد الان بدون هیچ در خواستی به ازدواجمون رضایت داد. کیرم رو گذاشتم در کسش فشار دادم و با یه صدا سکسی گفت اهههههه. داشتم تلمبه میزدم که در گوشم گفت تند تر و محکم تر عزیزم منم همین کار رو کردم. صدای لعنتی تخت که از تلمبه من ایجادشده بود خواهر بزرگ مهسا که دانشگاه میرفت روبیدار کرد. برق اتاق رو روشن کرد و من و مهسا رو که تو اون حالت دید. باعصبانیت گفت چه گوهی دارید می خورید من ومهسا خیلی ترسیده بودیم. بلند شدیم و خودمون رو جمع و جور کردیم.خواهر مهسا گفت می رم الان به مامان می گم .مهسا گفت اگه مامان بدونه انتظار نداشته باش که از مامان مخفی بمونه که با چه کسایی صحبت میکنی ورفت و آمد میکنی. خواهر مهسا دیگه جوابی نداشت سرش روتکون داد ورفت. منم دوباره شروعکردم به تلمبه زدن. مهسا داشت به ارگاسم می رسید و من همداشتم ارضاء میشدم. به مهسا گفتم دارم ارضاء می شم اونم گفت منم همین طور یه چند تا تلمبه محکم زدم.مهسا ارگاسم شد کیرمرو کشیدم بیرون یه آب ولرمریخت رو پاهام و کیرم مهسا از ته دل ذوق کرد.کیرم رو کردم تو کسش بهش گفتم اگه آبم اومد بریزم داخل یا نه. با خنده گفت نه عزیزم بچه باشه واسه بعد از عروسی مون.من خیلی خوشحال بودم. خلاصه تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم رو ممه هاش آبم رو ازروی ممه هاش برمیداش و میخورد و با شوخی هم به من هم می داد تا بخورم منم می گفتم نوش جان میل ندارم. از آبم خیلی تعریف می کرد خیلی هم دوست داشت. خیلی یواش رفت حموم و من از ترس اینکه کسی بیدار نشه من نرفتم. بعد اینکه از حموم اومد کنار هم با شورت خوابیدیم.
دوست عزیزی که این داستان واقعی رو خوندی باید بهت بگم که قبل از این ماجرا من درگیر خودارضایی بودم و خیلی صورت داغونی داشتم پر لکه و خیلی لاغر بودم واسه همین مهسا ازم بدش میومد تا اینکه ترک کردم و بعد برای دختر عمم مهسا جذاب و دوست داشتنی شدم پس اگه خود ارضایی میکنی ترکش کن تا لذت بیشتری از سکس داشته باشی بای

#پایان

کانال
@dastankadhi
کون عالی سوگند


 زن مطلقه آنال

اسمم احمده . 42 سالمه . در سن 35 سالگی که بوتیک لباس عروس داشتم و با چند تا از تولیدیهای لباس عروس کار میکردم . نیاز به یه خانم منجوق دوز یا سنگ دوز که خرده کاری بکنه در مغازه داشتم و به همکاراگفتم یه نفرو بهم معرفی کنند و یه روز یه خانم همسن و سال خودم اومد در مغازه و گفت منو اقای قاسمی برای سنگدوزی فرستادن پیش شما . هنوز نیاز دارید ؟ یه نگاه خریداری به سر اندر پاش انداختم دیدم بد نیست . قد حدود 160 توپر رونهای کلفت سینه های درشت و از همه مهمتر کون گنده و قنبل . خوراک خودم بود ِ خوشگل نبود ولی قیافه حشریی داشت .
گفت فقط من کرج زندگی میکنم و راهم دوره ولی دارم تهران دنبال جای ارزون میگردم بیام اینجا . گفتم داری میگردی؟ شما مجردی ؟ گفت 10 ساله طلاق گرفتم و شوهرم معتاد بود .خلاصه یک هفته ای بود طبقه بالا چرخ خیاطی میز و وسایلشو گذاشته بودم . کار میکرد . اخه مغازم دو طبقه بود .همه چی هم بلد و تعمیراتمونم انجام میداد . بالا که میرفت مانتوشو در میاوردو معمولا هم استرج چسب میپوشید و کونش داش توش میترکید . کیر منم تو شلوارم میترکید . متوجه شده بودو ظاهرا منتظر حرکت من بود . خلاصه هفته دوم اومد و گفت چون من به صاحب خونم گفته بودم بلند میشم و میخوام برم تهران ِ اونم دیروز گفت خونه رو اجاره داده و اخر ماه که چندروز دیگه هست باید بلند بشم ِمنم راستش پول پیشم برای تهران کمه و نیاز به وقت دارم.پس انداز کنم .گفتم خوب من چیکار میتونم بکنم برات . گفت اگه ممکنه من یه مدت همین جا بالای مغازه چندماهی باشم تا پول جمع کنم .گفتم اینجا که امکانات زندگی نداره و فقط یه دستشویی داشت مغازه . گفت فکرشو کردم . با یه دوراهی و یه شلنگ بلند دیگه و سردوشی حموم هم میشه کرد اینجا و خودم به هزینه خودم میدم درست کنند . شوهر سابقم لوله کش بود و ازین کارا میکرد . گفتم یه مشکل دیگه هست .من میخوام لباس شب هم بیارم و ماهی یکی دوبار شب تا صبح تو مغازه میمونم و ویترین میزنم . گفت ایرادی نداره بخوای کمکت هم میکنم . خلاصه سیمین طبقه بالا مستقر شد تا شبی که لباس شبها اومده بودو می خواستم ویترین بزنم . اول باید تمام شیشه های مغازه رو با روزنامه میپوشوندم که از بیرون اصلا دید نداشته باشه . بعد شروع کردیم با سوزن و نخ نامریی لباسهارو تو حالتهای مختلف تو ویترین زدن اون نگه میداشت و منم از پشتش باسوزن وصل میکردم به بدنه ویترین برای راحتی کار یه شاوارک نازک پوشیده بود که کونه داش توش میترکیدو منم راه و بی راه در حین کار از پشت می چسبوندم بهش . تابلو بود که راضیه . خلاصه ویترینو که زدیم رفتیم بالا بقیه لباسارو بزاریم که بهش گفتم حالا باید تن پوش لباسارو امتحان کنم و گفتم دونه بدونه لباسارو بره تو پرو بپوشه بیاد من تن پوششو ببینم . کفت چشم و رفت سوا کردن . تقریبا تمام لباس شبامون باز و بدن نما و سکسی بود . بد مصب هرچی میپوشید این کونه از دور میگفت بیا منو بکن . لباسای چاکدار و رونهای کلفتش میوفتاد بیرون که کیرمو داشت میترکوند . منم هرچی میپوشید به هوای صاف و صوف کردن تو تنش دستی میبردم به کون و ممه هاشو روناشو خلاصه حسابی حشریش کرده بودم .اخر سر یه دامن تنگ و کوتاه و استریج با یه تاپ نیمه که از کمر تا زیر پسوناش لخت بود و فقط ممه هاشو میپوشوند دادم بهش و گفتم برو اینو بپوش . پوشید اومد . وای چی شد . دیدم چشماش خمار دادنه . گفتم اینجوری نه اینارو زیرشون هیچی نباید بپوشی . برو تو پرو شرت و کرستتو دربیار و فقط اینارو بپوش . رفت و اومد دیکه طاقت نداشتم و گفتم خوب حالا باید صاف و صوفش کنم .رفتم جلو و دامنشو اول از رو با دستمالی کونش صاف کردم و بعد دستمو بردم زیر دامن و به حالت صاف کردن کوسشو مالیدم دیدم داغ شد . اومدم بالا سراغ تاپش . ازرو صاف کردمو دستمو بردم زیرو با دوتا دستام شروع کردم سینه هاشو مالیدن . اول یواش بعد صفت که گفت وای احمد اقا . توروخدا نکن . منم تاپو دادم بالا و شروع کردم ممه های گندشو خوردن و مالوندن کصش در ان واحد . اه و اوهش تمام مغازه رو ورداشته بود نصف شبی . رفتم بالا شروع کردم لباشو خوردن و تا زبونمو دادم تو دهنش تا ته زبونم کند و صفت میک میزد که حشری شدم و شلوارمو کشیدم پایین و فشارش دادم پایین که بره کیرمو بخوره . حرفای بودو داشت کیرو خایمو از جا میکند .
انداختمش زمینو رونهای کلفتشو باز کردمو اون یه ریزه دامن هم جمع شد بال دور کمرش و کص تافتونی تپلش افتاد بیرون . معطل نکردم و سر کیر کلفتمو گذاشتم تو کص خیسش و با تمام زورم تا دسته گذاشتم تو کص سیمین جون که اهی کشید و و موهامو گرفت سرمو کشید جلو که لب بده . چنان کمر میزدم و میتپوندم توش که سقف مغازه میلرزدو ومیگفت بکن منو . پارم کن . بگا منو ِ جرم بده احمد جون . من از امشب مال توام . جندتم . موهاشو گرفتم و سرشو فشار دادم به شونم و اونم شونمو همچین میک زد که نه تنها
ابم اومد تو کصش . بلکه تا یک هفته شونم کبود بود .
سیمین پیشنهاد داد صیغم بشه و بیاد با من موقتا زندگی کنه و قبول کردم و تا صبح هم از کون کردمش که ازتنگی جیغش هوا بود .
بعد از یک ماه که اومده بود خونم ِ گفت احمد من یه خواهر دارم که تو اراک با پدرو مادرم زندگی میکنه و پونزده سالشه . چون پدر و مادر مسن شدند و بینایی درست و حسابی ندارند ِ نمیتونند ازش مراقبت کنند . اگه اجازه بدی بیارمش اینجا پیش خودم .همین جا هم بره مدرسه . قبول کردم و دو روز رفت اراک و با سوگند خواهرش که یه دختر 15 ساله ولی تو پر با کمر گود و کون گنده مثل خواهرش با پوست گندمی و سینه های صفت و گرد برگشت . نگاهاش به من اصلا معصومانه نبود . انگار خونوادگی حشری بودن !
اسم سوگندو تودبیرستان محلمون نوشتیم و خونم دو خوابه بود که اون یکی خوابو براش مهیا کردیم . سوگند شروع کردبامن صمیمی شدن و همه سوالای درسیشوازمن میپرسیدو کلا هم لباسهایی میپوشید که نه تنها مناسب سنش نبود بلکه سکسی و باز و چسب که قنبل کونشو یا گردی پستوناشو یا خط کصشو بیشتر نشون بده . و عجیب بود که برای سیمین هم عادی بود . یه شب که داشتم سیمین رو از کون میکردم و سوگول هم تو اطاقش خواب بود و سیمین اخ و اوخش بلند شده بود ِ حس کردم یکی داره از لای در اطاق خوابمون مارو نگاه میکنه و بع اینک اب اومد تو کون سیمین پاشدم برم دستشویی که صدای پای کسی را شنیدم که با سرعت دور شد . و وقتی رفتم دستشویی دیدم در اطاق سوگند هم نیمه باز هست . دیگه مطمعن شدم خودش بوده .من بعدازظهرها میومدم خونه و دو سه ساعتی استراحت می کردم . اما سیمین در مغازه میموند و تعمیرات لباس عروس انجام میداد. فردای اون روز که اومدم خونه دیدم صدای تلویزیون میاد و معمولا سوگند دیرتر از مدرسه میومد . رفتم تو حال و دیدم بله تلویزیون روشنه وسوگند هم جلوش دمرو خوابیده وخوابش برده ولی ظاهرا یه چادر رو خودش کشیده بود که از کمر تا سرشو پوشونده بود و یه دامن گشاد پاش بود که با چادرش رفته بود بالا و کون گنده و قنبل و خوش فرمش درسته بیرون بود که یه شورت قرمز پاش بود که خیلی باریک بود مثل بند و رفته بود لای کونش و هیچی رو نمی پوشوند . فهمیدم این از صحنه دیشب حشرش زده بالا و عمدی اینجوری خوابیده . شلوارمو دراوردم و با شرت زیر نشستم رو فرش کنارش و پیرهنمو هم دراوردم . و محو کون گوشتیش شدم . تلویزیون داشت بلند اخبار پخش میکرد . کیرم داشت شورتمو پاره میکرد . دلو زدم به دریا و دست بردم و شروع کردم به مالیدن کونش . اونم خودشو زده بود به خواب . انگشتمو انداختم زیر شورتش یا بهتر بگم بند که پاش بود و یواش کردم تو کصش و شروع کردم به بازی با چوچولش که صای نفس نفس زدنش و منقبض کردن عضله هاش لوش داد که بیداره و منم با پررویی دستمو کردم زیرچادر و رسوندم به سینه هاش و شروع کردم به مالوندن ممه هاش . کشیدمش تو بغلمو بردوندمش و شروع کردم لباشو خوردن . اونم حسابی همکاری میکرد و حتی از سیمین هم بهتر لب میداد ِ تاپشو دادم بالا و شروع کردم ممه هاشو خوردن . ممه هاش صفت بود منم صفت میخوردمشون و اه و اوهش دراومده بود که رفتم پایین و شورتشو کندم و شروع کردم کصشو خوردن و تازه شروع کرده بودم که ابش اومد . اما من ولکن نشدم و دومرتبه ممه هاشو خوردم و باز حشری شد . چرخیدم و حالت 69 به خوردن کصش که همونطوری که داشتم کصشو میخوردم و حشری شده بود کیرمو تا ته کردم تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن و چنان میخورد که داشت ابم میومد ِ معطلش نکردم دمر خوابوندمشو یه تف زدم در سوراخ کونش و یه تف هم سر کیر کلفتم و گذاشتم در کونشو یه فشار دادم جیغش رفت هوا . بد مصب تنگ بود نمیرفت لای کونشو باز کردم و یه تف گنده انداختم و اینبار بیرحمانه فشار میدادم و سوگند جیغ میزد تا دسته تپوندم تو کونش و به همون حالتموندم تا سوراخش به کیرم عادت کنه و شروع کردم به تلمبه زدن و با اخرین قدرت میزدم و اونم اه و ناله میکرد و سرش برگردوندم و لباشو خوردم و زبونمو دادم تو دهنش تا ته میمکیدش و داشت میکندش که ابم با فشار اومد تو کونش . کیف کردم . کون زیاد کردم . اما این بهترین بود .

#پایان

کانال
@dastankadhi
ماجرا_بازنداداش



سلام اسم من فرزاده یه زن داداش دارم که از خودم 6 سال بزرگتره. اسمش پریساس واقعا خوشگل خوش هیکل و خوشتیپه این داستان مال 6 سال پیشه اونموقع من 19 سالم بود من با پریسا خیلی راحت بودم اکثرا وقتی داداشم نبود میرفتم خونشون و بعدش داداشم میومد و با هم بودیم پریسا ی حرفایی میزد که حس میکردم منظور داره یه روز دستم تو کار پر خراش شده بود دستمو دید گرفت تودستش گفت چی شده توضیح دادم گفت بزار دستت بمونه تو دوستام من دلم ریخت و شبش بهش اس دادم که چ حسی بهم داری گفت صب به محض اینکه بیدار شدی بیا اینجا بگم صب شدو من رفتم خلاصه گذشت من از خونشون برگشتم و شب شد به هم اس میدادیم گفتم چ حسی ب من داری گفت صب از خواب بیدار شدی بیا اینجا بگم خلاصه صب شدو منم رفتم خونشون تا وارد اپارتمانشون شدم بغلم کرد گفت همیشه این آرزو رو داشتم من عاشقتم و از این حرفا من اومدم لبشو ببوسم خودشو کشید عقب ولی بعدش راضی شد لبامو گذاشتم رو لباش و با تموم وجود میخوردم بعد دستمو گذاشتم رو کوسش که دستمو گرفت کشید کنار منم که حسابی حـ.شری شده بودم با هزار زحمت تونستم تا حدی حـ.شریش کنم ک راضی بشه چون از خیانت بدش میومد و واقعا عاشق من شده بود منم عاشقش شده بودم ولی اینم البته ب خیال خودم خلاصه به جایی رسید که لخت تو بغل هم بودیم دوباره لباشو بوسیدم بعد گردنشو خوردم و بعد سینه هاشو خواستم بکنم ک نزاشت و گفت جلو مال داداشته عقب ولی مال تو چون تاحالا بهش ندادم ماهم از خدا خواسته ژل روان کننده آورد زدم و یواش کردم تو اول جیغ زد نگه داشتم تا دردش کمتر بشه و شروع کردم به تلمبه زدن تا آبم اومد خالی کردم تو کونش و بلندشدیم خودمونو جمو جور کردیم و من رفتم سر کارم بعد از این جریان کار هرروز من این بود تا یه سال این رابطه ادامه پیدا کرد به خودم اومدم دیدم هرروز بد میارم همه چیزمو دارم از دست میدم عذاب وجدان خیلی بدی داشتم پریسا هم ولکن من نبود از خودم متنفر شده بودم منی که تا قبل این جریان گناه بزرگی مرتکب نشده بودم حالا شده بودم یکی از کثیف ترین آدما با گلی نذر و نیاز این رابطه تموم شد پریسا ی دعوا بین منو داداشم انداخت تا رابطه قط بشه و منو نبینه همینم شد الان نه با داداشم نه با زنش حتی سلام و احوالپرسی هم نمیکنم اینم بگم بعد از 6 سال که گذشته و من توبه کردم و از اون روز تاحالا با هیچ کـ.سی س.ک.س نداشتم هنوز عذاب وجدان دارم و هر مشکلی که واسم پیش میاد میگم حقت بدتر از ایناس خدا خیلی مهربونه و داره بهت لطف میکنه. من اون موقع اوج شـ.هوت و جهالتم بود ولی به عنوان غلامتون میگم هیچ چیز بدتر از س.ک.س با محارم نیست. من نویسنده نیستم این حرفی بود تو دلم که به هیچکـ.س نمیتونستم بگم الانم فقط اسم هارو عوض کردم که شناخته نشم ارزوم اینه که خدا منو ببخشه ولی فکر نمیکنم این قابل بخشش باشه ببخشید اگه اصول رعایت نشده چون هیچی از نویسندگی نمیدونم واس همتون آرزوی خوشی و موفقیت دارم . میدونم الان فش بارونم میکنید

#پایان

کانال
@dastankadhi
گَِــرَِوَِهَِ خَِاَِنَِوَِاَِدَِهَِ مَِــَِجَِاَِزَِیَِ💌

برنامه های ناب وویس کالی و .. 🥰🎶

فحاشی و مثبت ۱۸ 👈⛔️

بیاین باهم حرف بزنیم💝🥰👇👇

https://t.me/+NWcGqzqGkANkZDNk

👆👆👆
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سکس تو دستشویی دانشگاه


دوست_پسر

سلام این خاطره که تعریف میکنم مال وقتیه که تازه وارد دانشگاه شده بودم و ترم اول بودم. یه پسره تو کلاسمون بود اسمش متین بود و خیلی قد بلند و هیکلی بود و قیافشم اوکی بود و چنتا از دخترای کلاس تو کفش بودن. یه مدتی بود حس میکردم متین تو کلاسا زیر زیرکی نگام میکنه و فک میکردم شاید میخواد باهام اوکی بشه. یه کلاس داشتیم که تازه ساعت ۶ بعد از ظهر شروع میشد و تا میومد تموم شه میشد ۸ شب و دیگه هیشکی تو دانشگاه نمیموند. من همیشه عادت داشتم کلاس که خستم میکرد میرفتم بیرون و تو دستشویی سر و وضعم و مرتب میکردم و یه خستگی در مبکردم و باز برمیگشتم . اون روز یه شلوار لی تنگ پوشیده بودم که تپلی رونام توش زده بود بیرون یکمم کوتاه بود و سفیدی مچ‌پامو نشون میداد. مانتومم کوتاه بود. وقتی داشتم از کلاس میومدم بیرون بازم متوجه نگاهای هیز و زیر زیرکی متین شدم و یه دفعه ناخودآگاه نگاهم رفت رو کیرش و انگار بکم بلند شده بود. توجهی نکردم و رفتم بیرون. توی راهروهای دانشکده پرنده پر نمیزد و تقریبا همه کلاس ها خالی بود. رفتم دستشویی طبقه سوم که تقریبا هیچ جور رفت آمدی نمیشد. وقتی رفتم تو دستشویی حس کردم یکی دنبالم میکنه یکم ترسیدم دستامو شستم و یکم آرایشمو مرتب کردم که دیدم یهو متین اومد تو. یکم ترسیدم بهش گفتم چیکار میکنی اینجا دستشویی زنونس. گفت کی به کیه پرنده پر نمیزنه‌. بدجور تعجب کرده بودم یهو متوجه شدم خیلی آروم در ورودی دستشویی رو بست و با دسته طی پشتشو محکم کرد. تقریبا فهمیده بودم چه اتفاقب افتاده ازونجایی که کیر سیخشم دیده بودم. نه مبتونستم جیغ و داد کنم چون نه کسی بود کمکمم کنه هم ابنکه آبروم تو دانشگاه میرفت. یهو اومد جلو و شروع کردلب گرفتن. کاری از دستم برنمیومد با ولع تمام لبامو میمکید و زبونمو مبخورد. دستشو برد رو سینع هامو شروع کرد شدید فشار دادن. همبنطوری که لبام تو لباش قفل بود آه میکشیدم. سعی کردم با دستام هولش بدم عقب ولی اصلا از جاش تکون نمبخورد.دستشو برد لای پامو شروع کرد کصمو از رو شلوار مالیدن. کم کم منم حشری شدم فقط میخواستم بکنتم. مدام انگشت وسطشو از شلوار میمالید به لبه های کصم. یکم بعد شلوارکشید پایین چسپوندم بیخ دیوار و از پشت کرد تو کونم. چنان جیغی زدم که بلافاصله دستشو گذاشت رو دهنم. کرش بدجوری کلف بود حس میکردم کونم داره پاره میشه بدجورب ترسیدم بهش گفتم متین توروخدا کیرتو درار الان کونم پاره میشه توروخدا درش بیار نمیتونم. ولی بدتر حشری شد و بدون اینکه به حرفم توجه کنه تا ته کیرشو کرد تو کونم جوری که تخماش خورد به لپای کونم . جونم داشت درمیومد حس مبکردم کیر کلفتش داره از دهنم میزنه بیرون . کیرشو درآورد فک کردم واسه حرف منه ولی بلافاصله دوباره کردش تو و شروع کرد آروم بالا پایین کردن. دیگه طاقت نداشتم شروع کردم ناله کردن. از بیخ دیوار کشوندم بردم جلو آینه دستامو گذاشتم لبه رو شویی و یه پامو دادم بالا گذاشتم لبه روشویی حس کردم ابنجوری بکم دردش کمتر شده. وقتی تو آینه دیدمش خشری تر شدم. اونم بدجوری حشری شده بود شروع کرد به تلنبه زدن. تند تند تلنبه میزد و صدای خوردن تخماش به باسنم تو دستشویی پیچیده بود. منم دیدم کسی نیست بلند آه آه مبکردم حدودا ۱۰ دیقه تلمبه زد. بعد کیرشو درآورد و آبشو خالی کرد تو روشویی. بهش گفتم تو برگرد سر کلاس. من حالا حالاها نمیتونم بشینم. بعد اون باهم اوکی شدیم و وقتایی که خونشون خالی بود برنامه میکردیم و میرفتم.

#پایان

@dastankadhi
ارگسام زن عمو

سلام. من امین هستم داستانی که میخوام بگم مربوط به ۴ سال پیش هس…وقتی عموم زن گرفت که اون موقع من ۲۲ سالم بود و تو دانشگاه درس میخوندم هیکلم بد نبود خلاصه عموی ۳۰ ساله ی من رفت یه زن گرفت که ۲۰ سالش بود و اهل تهران . خیلی بدن جذابی داشت قد ۱۷۰ وزن تقریبا ۶۰ سینه هاش اناری و کونشم که میزون بود . هر وقت میدیمش میخواستم جلو لباشو بخورم و تا صب عشق بازی کنم باهاش چون عاشقش بودم…خلاصه اینا بعد یه سال زندگی مشترک طلاق گرفتن چون عموم مذهبی بود و میگفت باید با چادر بری بیرون اونم قبول نکرد و طلاق گرفتن اون برگشت تهران و منم وقتی دانشگام تموم شد و کنکور دادم و از تهران قبول شدم و رفتم اونجا و زدم تو کار تدریس زبان تافل زندگی بد نبود بابام یه خونه برام خریده بود از دوستش خلاصه بعد این که تدریسم شروع شد یه گروه ۶ نفری ۴ تا پسر و ۲ تا دختر جلسه دوم بود که تازه میخواستم تدریس رو شروع کنم دیدم یه دختر با یه شلوار جین و مانتو تنگ اومد تو کلاس دیدم زن عموم هس عجب چیزی شده بود اومد تو و منم سلام و علیک کردم اون جلسه از سر میز بلند نشدم چون کیرم بد جور راست شده بود بعد این که کلاس تموم شد دیدم بیرون وایساده و منتظر تاکسی هوا تاریک بود گفتم بیاین برسونمتون اولش گفت نه بعدش گفتم آخه نمیشه یه روزی فامیل بودیم قبول کرد سوار شد . از زندگیش پرسیدم و فهمیدم بعد این که از عموم طلاق گرفته خونوادش گفتن باید بری که طلاق نهض هس اونم با مهریش خونه خریده و تنهاس منم گفتم که باهم یه چیزی بخوریم اونم قبول کرد رفتیم به هایدا و بعد این که شام خوردیم بردمش خونش بعد خدافظی رفتم خونه….یواش یواش بیرون رفتن ها زیاد شد و صب جمعه که رفتیم دربند گفتم سارا یه چیزی که باید بگم گفت باشه گفتم خیلی وقته عاشقتم اونم گفت دروغ میگی و گفتم که خیلی وقته میخوامت دستاشو نگه داشتم بعد بوسیدم خلاصه رفتیم صبحونه و بردمش خونه اش بعدش از گونش بوسش کردم و رفت فرداش اس داد پایه ای بریم بیرون گفتم کلاس دارم و بعد کلاس قبول کرد ساعت ۳ که کلاسام تموم شد بعد استراحت رفتم کلاس تافل و ساعت ۷ تموم شد گفتم کجا بریم گفت هر جا تو بخوای امین رفتیم پارک آب و آتش بعدشم گفت بیا بریم خونه اش که تدارک شام دیده رفتیم و شام خوردیم بعدش داشتیم تلوزیون نگا میکردیم اونم تو بغلم بود که گفت امین حالا که عشق منی میذاری لباتو امتحان کنم منم گفتم آره لباشو گذاشت رو لبام خیلی داغ بود لباشو خوردم و سینه هاشو مالیدم نوکاش صیخ شده بود گفتم میشه آتیشم رو خاموش کنی قبول کرد لباسشو در آوردم و گردنش رو لیس زدم خیلی داغ بود کرستش رو در آوردم خیلی وقت بود تو کفش بودم ممه هاشو خوردم که گفت بسه نوبته کس داغ و خیسم هس رفتم پایین شورتش خیس بود گفتم شیطون بلا و شروع کردم به خوردنش…خیلی خوش بو بود با چوچولش بازی کردم میگفت دیوث خودمی بخورش بعد ۵ دیقه آبش اومد گفتم یه کمی کیرم رو میخوری شلوارم رو باز کرد هی لیس میزد نمی کرد تو دهنش دیونم کرده بوود گفتم بخور حشرم زده بالا کرد تو دهنش که مثله کوره بود کمی خورد بعدش پاهاشو باز کرد و گفت پردم رو دوختم و تو باید افتتاح کنی کمی کیرم رو مالوندم به کسش جیغ میزد امین جون من بکن منو مردم کردم تو کسش و خون اومد با دستمال پاکش کردم و کیرم رو کردم تو. کسش داد میزد دیوث خودمی منم جندتم باید هر روز منو بکنی منم که حشرم زده بود بالا کیرم رو کشیدم بیرون تا آبم برگرده بازم کردم تو کسش کمی تلمبه زدم که دیدم لرزید و یه آب گرمی خورد به کیرم فهمیدم بازم ارضا شد گفتم چن وقته ارضا نشدی گف از وقتی ازدواج کردم عموت عرضه نداش آبم رو بیاره منم دیگه آبم داشت میومد ولی نتوستم نگهش دارم و ریختم تو کسش بی هوش شدم و خوابیدم صب که بیدار شدم دیدک سارا میگه ای شیطون دیشب خیلی بهم حال دادی رفتم دوش گرفتم و بعد صبحونه رفتم خونه. الان بازم با سارا هستم و هرهفته باهم عشق بازی میکنیم و می خوایم باهم باشیم.

#پایان
@dastankadhi
زن پولدارم بیچارم کرد



امید هستم ۲۹ سالمه پسر خوش قیافه ای هستم خیر سرم تو دانشگاه با یه دختری آشنا شدم به نام روژان که ۳ سال از من بزرگتر بود شر و شیطون بود و خانواده ثروتمندی داشت اوایل آشناییمون خیلی باهاش خوشحال بودم احساس میکردم بهترین زن دنیارو دارم با ماشینش مسافرت میبرد منو برام خرج میکرد بهم عشق میورزید و همیشه همه جوره هوامو داشت من هم مثله کفتر جلدش شده بودم تا اینکه پامون به زندگیه مشترک باز شد اوایل همه چیز خوب بود برام ماشین گرفت و بهم ماهانه کلی پول میداد و بهترین لباس هارو برام میخرید تا اینکه روی واقعیه خودشو نشون داد باهام با بداخلاقی رفتار میکرد و بسیار خودپسند بود میگفت امید من خدای تو هستم من سروره تو هستم اینو یادت نره هیچوقت یادم نمیره یه بار اینو گفت و پوزخند زدم که لیوانو پرت کرد تو صورتم و سرم خون اومد و منو از خونه انداخت بیرون چند وقتی همینجوری باهام رفتار میکرد به شدت خوردم میکرد منم هم از لحاظ بدنی ضعیف بودم ۵۸ کیلو وزنم بود و ۱۷۰ قدم از بچگی یادم نمیاد زورم حتی به یه نفر رسیده باشه فقط خوشکل بودم همین اونم بیشتر به خاطر چشمای درشت و پوست سفیدم وگرنه اعتماد به نفسم صفر حالا اون هم قده من بود و بدن پر و استخون بندی درشتی داشت و اصلا حریفش نبودم ورزشم میکرد خلاصه خودمو بدجوری فروخته بودم واسه یه ماشین و گوشیو لباس و پز جلوی فامیل هرشب به یه بهونه ای منو میزد یا فحشم میداد اونروز از خونه اومده بودم روژان از کلاس اومد و من داشتم چایی میاوردم که استکان افتاد و شکست اومد نگاه کرد یه دونه زد تو سرم و گفت دست و پا چلفتی بدبخت خاک تو سرت حیوون بی مصرف موهامو گرفتو برد منو تو اتاق و با کمربند سیاه و کبودم کرد گریه میکردم و التماس که آخه نامرد چرا میزنی به پاش افتادم مثه سگ کف پاهاشو جورابای سفیدشو میبوسیدم کف پاشو گذاشت تو دهنم و گفت لیس بزن منم مثه سگ لیس میزدم پاشو تا ته کرد تو حلقم به دستورش انقد پاهاشو لیسیدم تا خیس شد جوراباش موهامو گرفت منو خوابوند کف اتاق و گفت دهنتو باز کن امید گفتم چرا با لگد زد تو شکمم خفهههه شو باز کن باز کردم و نشست رو دهنم و آروم تو دهنم شاشید یه مایه زرد بد تلخ و داغ میگفت بخور بخور شاش روژانو بخووور تا قطره آخر شاشو خوردم بعد منو بست به تخت و کونمو انگشت کرد تا خونی شدم اونشب کونی شدم تا یکم آروم تر شد مهربون تر شده بود بیشتر خرجم میکرد یه ماه گذشت تو این یه ماه یه شب کونم میذاشت با دیلدو یه شب شاش میخوردمو یه شب کف پاشو میلیسیدم گاهی هم همرو باهم روم تخلیه میکرد اما بقیه وقتا باهام خوب بود گفتم روژان چرا زجرم میدی میگفت آخه من دوسدارم برده داشته باشم تو درک نمیکنی چه لذت و هیجانی داره یه پسر بردت باشه بعد یه سال کونم به قدری باز بود که با پا میکرد تو کونم یعنی انگشتای پاش و کف پاش تا نصف تو کونم بود شده بودم ۵۰ کیلو بدنم همیشه کبود بود و دهنم بوی شاششو میداد من به خاطر پول حیوون خونگیه یه زن سادیسمی شدم.
#پایان

کانال
@dastankadhi
کون دادن با گریه به دامادم روز عقدش با دخترم



سلام.اسمم مهین هست و یه دختر ۲۰ ساله دارم و اسم شوهرم سعیده.خودم ۳۵ سالمه و شوهرم ۴۰ سالشه.تا چند سال پیش شوهرم کار درست و حسابی نداشت تا به واسطه برادرش با کامران که از خودم سه سال کوچیکتر اشنا شد و پنج سال پیش کامران دفتر هواپیمایی زد و شوهرم مشغول شد.دوسال پیش کامران ویلا شمال گرفت و رفتیم شمال و یه شب دیدم مینا یواش داره می‌ره از اتاق بیرون که حالت رفتنش مشکوکم کرد و رفتم دنبالش و دیدم کامران در اتاقش رو باز کرد و مینا رفت داخل و دیگه نمی‌شد چیزی دید تا بعد نیم ساعت در باز شد و مینا بدون شرت دوید سمت دستشویی و کامران لخت از لادر معلم بود.من از مینا کفری بودم.به روش نیاوردم تا رفت دفتر هواپیمایی و کامران اونم استخدام کرد تا دوماه پیش که عقد کردن.اومدیم خونه و کامران شب قبل پرواز داشت و سعید و مینا رفتن دفتر چون مینا مسیول تورها بود.منم گفتم تا ساعت ۴ که میان هم کامران استراحت کرده و هم غذامو درست کردم.ساعت ۱۲:۳۰ کامران رفت دستشویی و وقتی اومد بهم گفت سعید شلوارک نداره.گفتم چرا.رفتم توی اتاق و داشتم توی کمد دنبال شلوارک میگشتم یهو دستای کامران دور کمرم حلقه زد و همزمان باهم افتادیم روی تخت.هرچی تقلا خواستم بکنم بدتر بود و شلوار و شرتم رو داد پایین و یه صدای تف انداختن اومد و خوابید روم و دم گوشم هی میگفت قربون مادرزنم برم و منم هی قسمش میدادم.اما یهو چشمام سیاهی رفت.کیرش رو از کون کرد داخل و همش رو فرو کرد.سر حال که شدم دیدم کامل لختم و چهار پنج تا دسمال کاغذی کنارم افتاده و کامران داره از کون می‌کنه و یه لحظه برگردوندم روی کمر و پاهامو جفت کرد داد بالا و باز از کون شروع کرد.دل و روده هام ترکیده بودن.یهو کیرشو کشید بیرون دیدم هیچ فرقی با شیشه نوشابه نداره و با عجله گفت دستمال دستمال..تا دستمال به دستم اومد یهو پامو داد بالا و تا ته کرد جلو که نافم تیر کشید و همه آبشو خالی کرد جلو.شروع کردم بهش غر زدن و رفتم دستشویی دیدم فایده نداره.فرستادمش قرص اورژانسی بگیره.اومد دیدم انگار یه جعبه کامل که فکر کنم چهل تا بسته قرص داشت گرفت.من با ناراحتی داشتم قرص در میآوردم و میگفتم چه خبره اینقدر.یهو پرسید بچه ها کی میان.گفتم یک ساعت و نیم و دیدم باز لخته.بهش گفتم بیشعور من مادرزنتم.مگه جنده گیر آوردی.بخدا درد دارم کامران.مینا میاد یکساعت دیگه که گوشش بدهکار نبود.و داشت با دست اشاره میکرد خم بشم.وااااای دیدم باز داره تف میزنه پشتم.با عصبانیت گفتم بسه.نمیتونم.بخدا به مینا میگم.هنوز جمله ام تمام نشده بود کامل کیر خرکی رو کرد داخل بعدم بگو....کامران ده روز پیش ما بود و من دیگه راه نمیتونستم برم از بس کون میخواست.داغون شدم.خسته شدم ولی چکار کنم

#پایان

کانال
@dastankadhi
سکس با دوس پسر البته شوهر

خاله
دوست_دختر

بیرون لباس تنم کردم اونم لباساشو تنش کرد بغلش کردم ازش یه تشکر کردم بوسش کردم بوسم کرد منو بدرقه کرد رفتم
از اون به بعد دوبار دیگ سکس داشتیم یه لاپایی.
الانم که این داستانو واستون مینویسم 23 سالم هست ارمین 25سالش.
و الان یکساله عروسی کردیم خیلیم خوشبختیم.
من با اجازه خودش این داستانو واستون تعریف کردم

نوشته: تینا سکس با دوس پسر و البته شوهر

سلام من تینا هستم این داستان ماله سه سال پیش هست 19 سالم بود قدم 169 وزنم55 خیلی بدن سفید صافی دارم چشم ابروم مشکی موهامم بلند لخت کلا اندامم خیلی رو فرمه
ارمین دوس پسرم 21 سالش بود قد بلند ورزشکاری داره ما رابطمون خیلی باهم خوب بود . دوس پسرم خونه مجردی داشت تو تهران بخاطر کار مجبور بود بیاد تهران. یروز که از سرکار اومد خونه بهش زنگ زدم گفتم میخام بیام پیشت دلم برات تنگ شده اونم قبول کرد. منم رفتم حموم به خودم رسیدم ارایش کردم موهامو اتو کشیدم شورت سوتین قرمزه ستی که تازه خریده بودم پوشیدم دست پاهامو لاک قرمز زدم لگ مشگی براقمو پام کردم مانتو کوتاه شالمم سرم کردم رفتم پیشش. چن ساعت تو راه بودم بالاخره رسیدم. وقتی دیدمش یه شلوارک قرمز پوشیده بود با زیرپوش مشکی خیلی راحت حموم رفته بود ادکلن مورد علاقه منم زده بود خیلی خوشبو اومد استقبالم وارد خونش شدم بغلم کرد بوسم کرد رفتیم نشستیم کنار هم رفت چایی اورد یه خستگی درکردیم منم مانتو شالمو دراوردم چون خیلی اذیت میشدم من زیر مانتوم یه تاپ تنم بود که سینم مشخص بود. گوشیش زنگ خورد بلند شد رفت جواب داد چن دیقه داشت تلفنی صحبت میکرد منم رفتم از پشت بغلش کردم جوری که سینه هام کصم کامل به بدنش چسبیده بود ی لحظه سکوت کرد گوشیشو قط کرد. دستمو کشید اورد جلو خودش .
دستشو انداخت دور کمرم منم دستمو انداختم دور گردنش. قربون صدقم رفت شروع کرد بوس کردنم. اول پیشونیمو بوس کرد یواش یواش اومد پایین تر صورتم.
رسید ب لبم رو لبم چندتا بوس ریز کرد یهو لبمو گاز گرف من یه اه کوچولو کشیدم اونم گف جوون لبای قلوه ای تو بخورم جیگر. شروع کرد لبامو خوردم منم که عاشق لباش بودم کم نزاشتم واسش منم لباشو میک میزدم گاز میگرفتم بغلم کرد رفتیم اتاقش هولم داد رو تخت. یذره دیگ لبامو خورد تاپو دراورد سوتینمم دراورد. شروع کرد تند تند خورد سینه هام نوکشونو میک میزد گاز میگرفت با دست محکم میزد روش . کم کم اومد پایین دور نافمو با زبونش میخورد منم که کلا داشتم از حال میرفتم. با ی حرکت شلوارمو دراورد. رون پامو لیس میزد کصمو از رو شورت لیس میزد کصم خیس خیس شده بود. شورتمم دراورد گف جووووون چه کص تپلی چقد کردنیهه. گفتم کصم ماله توعه تو باید بکنیش. شروع کرد کصمو خوردن زبونشو میکشید لا کصم چوچولمو میک میزد لبه های کصمو گاز میرفت جووون میگفت. کصم خیس خیس شده بود. با انگشتاش لا کصمو باز میکرد با زبونش ضربه تند تند داخل کصمو میخورد زبونشو نکرد تو کصم چون پرده داشتم اجازه ندادم بزنه. داشتم از حال میرفتم اه ام دیگ درنمیومد خیلی اروم میگفتم ارمین بخور فقط بخور. اونم که از شدت شهوت دیگ حال نداشت با سختی کصمو خورد دستمو گرفت بلندم کرد لباس تنشو با شلوارکشو دراوردم شروع کردم لب گرفتن با دستم از رو شورتش کیرشو میمالیدم‌. کیرش انقد شق بود گفتم که الانه شورتشو پاره کنه‌. جلوش زانو زدم شورتشو دراوردم دیدم یه کیر سفید شق شده کلفت دراز زد بیرون. گفتم اووووف جوون کیرت دهنم. سر کیرشو گذاشتم دهنم براش میک زدم با زبون دور سر کیرشو لیش میزدم. کم کم کیرشو کردم دهنم شروع کردم ساک زدن براش دستشو گذاشت رو سرم با دستای مردونش سرمو فشار میده کیرش تا ته تو دهنم بود داشت حالم بد میشد که کیرشو دراورد. صورتم قرمز شده بود. پاهاشو بیشتر وا کرد سرمو بردم زیر کیرش خایه هاشو گذاشتم دهنم با دستم کیرشو میمالیدم. اونم میگفت جوووون کیرم تو کصت خایه هام بخوره در کصت از حال بری. منم با حرفاش بیشتر حشری میشدم. یذره کیرشو خایشو با دستم مالیدم. بلندم کرد هولم داد رو تخت به صورت داگی نشستم شروع کرد کونمو خوردن. یذره کیرشو خیس کرد با توفش در سوراخ کونمم خیس کرد خیلی سوراخ کونم گشاد بود میترسیدم کله کیرشو خیلی اروم کرد تو کونم یه جیغ بلند زدم بنده خدا حشری از سرش پرید😂 خیلی اروم اروم کل کیرشو کرد تو کونم هنوز اولش بود داشتم از درد میمیردم شروع کرد تلمبه های اروم زدن یکم که از تلمبه زدنش گذشت کیرشو تا ته کرد تو کصم یه اه بلندی کشیدم گفتم جووووون ادامه بده گشادم کن دیگ ت حال خودم نبودم داشتم از درد میمردم نمیفهمیدم دارم چی میگم فقط میگفتم گشادم کن. اونم تلمبه هاشو تند کرد کیرشو از ت کونم درارود دراز کشید رو تخت منم رفتم رو کیرش نشستم خیلی خسته شده بود خودم رو کیرش بالا پایین میکردم. دستشو گذاشته بود سینم میمیالید فشار میده جا انگشتاش رو سینم مونده بود کل سینم
قرمز شده بود. رفتم تو بغلش دراز کشیدم خودش شرو کرد تلمبه زدن که یهو تو بغلش ارضا شدم بهترین حس زندگیم بود که تو بغل عشقم ارضا شدم اونم شرو کرد تلمبه هاشو زیاد کردن ۱۰ دقیقه بعد از ارضا شدن من کیرشو دراورد کرد دهنم یذره کیرشو خوردم ارضا شد ابشو تو دهنم خالی کرد ابش خیلی خیلی داغ بود منم که تشنه ابش بودم قورتش دادم. کصمو با دستمالش تمیز کرد خیلی سریع رفتیم حموم خودمونو شستیم از حموم اومدم
@dastankadhi
#پایان
Forwarded from ایردراپ_درامددلاری💸 ()
🆕🟢 کدام پروژه ها حمایت تون را دارند !؟


⚡️📣 یس کوین پیکسلی با حضور نات کوین کامینویتی و بسیاری از چهره های مشهور 🔥

💎 از این به بعد باید بیشتر تمرکز کنیم رو پروژه های که با تون ارز اصلی تلگرام همکاری دارند

کسایی که هنوز استارتشو نزدن یس کوین زرد به دلیل حمایت تون کوین قطعا آینده ی درخشانی خواهد داشت 🟢


🔗لینک ورود به بازی 🔽🔽

ورود به پروژه یس کوین کلیک کنید

📱 @irdraptak📱
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ایردراپ_درامددلاری💸 ()
خب دوستان ربات استارز ۴ تا ماموریت جدید رو اورده که با کامل کردنشون حدودا 4000 استارز ( 1 میلیون و 800 هزار تومن ) به صورت رایگان میده بهتون.☄️☄️

⭕️دوستانی که هنوز استارت نکردید تا فرصت هست از دستش ندید :

🛍ورود به ربات استارز بدون فیلتر با پروکسی برید سرعتش بهتره

⭕️: این ۴ تا ماموریت هنوز روی همه اکانتا فعال نشده و تا لحظاتی دیگه واسه همه اکانت ها فعال میشه🤩

لینک ورود به ربات کلیک کنید

💵@irdraptak💵
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دمش گرم خوب بهم حال داد

سلام امید هستم25ساله. داستانی که میخوام تعریف کنم برمیگرده به زمان سربازی که تهران بودم. قدم 175 وزنم 75 باچهره ای معمولی.توو خدمت پام از مچ در رفت برای اینکه بتونم مرخصی بگیرم خودموو زدم به موش مردگی و رفتم بیمارستان پاموو گچ گرفتم به زحمت تونستم 7روز استعلاجی بگیرم.یه جفت عصاء خریدم رفتم ترمینال جنوب برای ساعت 6 عصر بلیط گرفتم به مقصد شهرمون.سوار اتوبوس شدیم و کلا 20 نفر بودیم و قسمت انتهای اتوبوس خالی بود.اولین عوارضی اتوبان تهران .قم اتوبوسمون خراب شد و ایراد جزئی پیدا کرد.همه از اتوبوس پیدا شدیم منم با عصاء پیاده شدم. چنددقیقه ای که گذشت دیدم یه زنه تقریبا 33.34 ساله بااندامی مناسب و آرایشی نسبتا غلیظ . همینجور که راننده ماشین رو درست میکرد رفت سمت راننده و با خوشرویی ازش پرسید کی درست میشه عجله دارم..... همینجا بود که فهمیدم خانم اهل حاله.بدلیل اینکه داستان طولانی نشه از اینجا به بعد براتون خلاصه میکنم. آقایی شما باشین همونجا سرصحبت رو باهاش باز کردم بعد دعوتش کردم کیک ساندیس خوردیم شمارشوو گرفتم اسمش مریم بود.یه دختر 12ساله داشت و فکر میکنم مطلقه بود. شب توو مسیر زنگ زدم آمد کنارم عقب اتوبوس که فقط خودم بودم نشست. نیم ساعتی صحبت کردیم فهمیدم خانم خیلی حشریه منم یه سرباز کف کرده. و پایه هرخلافی هم هست (نشگی و چتی ) و کلی سینه هاش و کسشوو از زیر مالیدم آه آه میکرد اونم کیرمووو مالید. قول خونه خالی رو ازش گرفتم روز بعد که رسیدم شهرمون سریع گچ پاموو باز کردم و بارفیقم که اکثرا خونشون خالی بودهناهنگ کردم و بساط نشگی و چتی شب هم ردیف کردم.شب رفتم دنبال مریم جون و باهمون رفیقم نشستیم سه تایی نشه و چت کردیم یک ساعتی که گذشته منو مریم توو فضا بودیم لب تو لب شدیم پیچیدیم بهم.رفیقم هم بلندشد از اتاق رفت بیرون. رفتیم رو تخت یکنفره ی رفیقم خوابیدیم همیدگرو لخت کردیم شروع کردم مه مه های 75 رو خوردن آه نالش بلندشده بود. شما تصور کنید سرباز کف کرده که بودم توو فضا هم
بودم چ حالی به مریم حشری دادم.همه جاشوو لیس زدم.به کمر خوابید یه پاشم گذاشتم رو شونم.اوووووف جوووووون. کیرم که 17 سانت و خوش فرم هست. کردم توو کس پر آبش و شروع به تلمبه زدن کردم. مریم فقط اوووف اووووف و ناله میکرد 20 دقیقه ای تلمبه زدم آبم با فشار اومد ریختم روی شکم و سینه هاش.چون دستمال کاغذی نداشتیم مریم با شورتش منی هارو پاک کرد.منم رفتم به رفیقم یه تعارف زدم که بیا بکن. گفت نمیکنم حالا نمیدونم چرا. بعد که بامریم حرف میزدم میگفت پات شکسته بود دلم برات سوخت باهات دوست شدم ولی فکر نمیکردم بکن باشی خخخخخ. توو این 7روزی که مرخصی بودم 2بار دگه هم به همین ترتیب
هربار هم با یکی از رفیقام کردیمش.که اگر دوست داشته باشین داستان اونا هم براتون تعریف میکنم.بعداز خدمت هم چندباری تنهایی از کس و کون کردمش.خدا برکتش بده خوب بهم حال میداد.


#پایان

@dastankadhi
سلام اسم من امين ٢١ سالمه ساكن كرج اون اتفاق مال ٦سال پيشه…
هر سال با دايي و زن دايي و خاله و شوهر خالم ميريم شمال يادمه ما سال ٩١ با فاميلامون رفتيم شمال خونه ي اون يكي خالم.من از ١٣ سالگي تو كف زن داييمم اسمش عسله ٣٤ سالشه خيلي كون گنده اي داره و ممه هاي ٧٥ پرتقالي خلاصه يه فرشته ايه كه دومي نداره موهاي مشكي چشماي قهوه اي روشن خيييييليييي خوووب بود
من شمال عصرا با پسر خالم كه بچه شماله ميريم زمين چمن اونروز سه ساعت بازي كرديم منم كه خيس عرق خسته كوفته در اومدم پسرخالم چون خودش تو تيم بازي ميكنه
گفت من ميمونم يه هفته ديگه بازي داريم اقا من پياده رفتم تا خونه ي خالم
١٠ دقيقه اي رسيدم ديدم خونه خاليه بوي گند عرق ميدادم خواستم برم حموم كه زنداييمو
ديدم دور سرش يه حوله بود و دور خودشم يه حوله كه فقط خط ممه هاش از بالاي حوله معلوم شده بود منم كه كيرم بد جور شق كرده بود و داغ شده بود و تو كف ممه هاي زنداييم بودم سلام كردم اونم جواب داد ديدم داره به شلوارم نيگا ميكنه كه كيرم شق كرده و بود و خيلي خيت بود ازش پرسيدم بقيه كجان گفت رفتن بازار گفتم چرا تو نرفتي
گفت من سرم درد ميكنه…
من كه داشتم از شق درد ميمردم تندي لباسمو در اوردم و با شرت رفتم حموم
تو حموم همش به عسل فكر ميكردم گفتم چي ميشد اون مال من ميشد
از حموم در اومدم عسلو ديدم پشتش به منه با سوتين و شرت داشت لباس مي پوشيد
منم كه لخت بودمو فقط شرت پام بود يه لحظه برگشت و كيرمو ميديد كه هي بزرگ و سفت تر ميشد اومد جلو و كيرمو از رو شرت گرفت داشت با سر كيرم بازي ميكرد منم كه داشتم ديوونه ميشدم دستشو كرد تو شرتم واااااي دستاي داغ و سكسيشو حس ميكردم
سرشو اورد جلو منم بي معطل باهاش لب دادم لباي سكسي و داغش و ميخوردم سينه هاي بزرگش به سينم چسبيد سفت شد منم بي معطل ممه هاشو ميماليدم دستمو از توي سوتين كردم تو ممه هاش خيلي داغ و سفيد بود محححححشر بود ديگه وحشي شدم هلش دادم تو تخت كون گندشو ديدم بد جور حشري شدم از پشت سوتينشو باز كردم
ديوانه وار ممه هاشو ميخوردم اه و اوه ميكرد ميگفت كافيه كافيههه برو كونمو بكن منو جررر بدههههه حرف تموم نشده بود كه سريع باهاش لب گرفتم لباشو ٥ دقيقه خوردم دستمو كردم تو شرتش معلوم بود كه پشماشو زده چه رطوبتي تو شرتش بود!!!!چه كس خيسي داشت همونجا شرتشو در اوردم
وااااي خداااا چي دارم ميبينم يه كس صورتي و تپل و سفيييد و يه كون گنده خييييلي گننندهههه و سفيد محكم به كونش زدم كون سفيد و داغ و نرمشو ميماليدم يهو عسل نشست شورتمو كشيد پايين كيرمو كه ديد گفت واااي به سنت نميخوره اينقد كير بزرگي داشته باشي اون زمان كيرم ١٦ سانت بود كيرمو با دستاي نرم و داغش گرفت به دهنش نزديك كرد و خورد همينطوري ساك ميزد زبونشو تو دهنش دور كيرم ميچرخوند كيرمو در اورد و هي ميكرد تو دهنش هي در مي اورد و هي ميكرد تو دهنش بعدش تند تند ساك زد داشت ابم ميومد كه كيرمو در اوردم و كير خيسمو ميزدم به صورتو دماغ و لباش بعدش پاشو بردم بالا با دستم كيرمو گرفتم و كردم تو كونش نميرفت تو پس نشستم لبه ي تخت و سريع سوراخ كونشو ليس ميزدم با كسش با يه زبون و با يه ليس هم كسش و هم كونش رو خيس كردم كسشو اينقد ليس زدم و چوچولشو مي مكيدم كه يهو لرزيد و ارضا شد
بعد تو سوراخ كونش تف كردم و كيرمو با فشار كردم تو كونش فقط تا سرش رفت تو كونش خيلي تنگ بود چند بار عقب جلو كردم با فشار خيلي آه آه ميكرد و جيغ ميزد با جيغش منو حشري تر ميكرد بعد تونستم تلمبه بزنم سريع كيرمو در اوردم و كردم تو كس تنگش با دو بار كير جابجا كردن رفت تو ديوانه وار تلمبه زدم عين برق و سريع همينطوري ٥ دقيقه تلمبه زدم تا ارضا شد گفت كافيه گفتم من كه ابم نيومده!
گفت پس سريع بكن تو كونم و ابتو همونجا بريز گفت چشم بغلش كردم از پشت و كيرمو با سه بار تلاش كردم تو كونش واااااااس چه كون داغي
خييييييييللللللييييييي حال داد خيييلي همينطوري تلمبه زدم بعد ٥ دقيقه حس كردم ابم داره مياد
بدنمو بيشتر به بدن داغش چسبوندم ديوانه وار تلمبه ميزدم داشتم ديوونه ميشدم كه ابمو همونجا خالي كردم
بعدش رفتيم حموم و تو حموم با هم ور رفتيم يا ساك خوشگل هم برام زد كه ابم اومد…
اميدوارم خوشتون اومده باشه.


#پایان

@dastankadhi
سلام من بابک هستم ومیخواهم خاطره خودم وزن عموم را برایتان بگویم آن زمان من سرباز بودم ودرشهرستان خدمت میکردم من یک زن عمو دارم که هیکل مناسبی دارد ومن ان روزها در خانه آنها بودم من چند وقتی بودکه تو کف زن عموم بودم تو روزهایی که میگذشت میدیدم که
عمداً لباسهای زیر خودشو جلو دید من میگذاشت تا من آنها را ببینم من هم در فرصت مناسب و
زمانی که کسی منو نمیدید آنها رو به کیرم میمالیدم و با آنها حال میکردم و این کارهای من از چشم زن عموی عزیزم پنهان نبود و او میفهمید که من به لباسهای زیر او دست میزنم یک روز که من در حمام بودم وداشتم به یاد لباسهای زیر او و کون خوش فرمش جلق میزدم زن عموم پشت در حمام اومد و گفت بابک جان میخوای کمرتو لیف بزنم من تا اومدم بگم نه اون وارد حمام شد من هم که فقط شورت پام بود خیلی جا خوردم نا خوداگاه دستم روی کیرم رفت چون از داخل شورتم داشت میرد بیرون و زن عموم متوجه اون شده بود به روی خودش نمیاورد من پشتمو به زن عموم کردم و اون لیفو دستش گرفت شروع کرد به لیف کشیدن کمرم و همینطور که کمرمو لیف میکشید یک مرتبه شورتم پاین اورد و کونمو لیف کشیدوقتی پشتم تموم شد گفت برگرد من هم که خیلی خجالت میکشیدم گفتم نه خودم میتونم دستت درد نکنه که گفت چرا خجالت میکشی من تو رو از بجگی بزرک کردم و مثل مادرت میمونم منم که کیرم بلند شده بود نمیدونستم چی بگم یه مرتبه خودش منو برگردوند و متوجه کیرم شد و به رو خودش نیاورد و شورع به لیف کشیدن شد از بالا که به پایین میومد یه مرتبه دستش به کیرم خورد وچند ثانیه رو کیرم مکث کرد من متوجه اون شدم که با دو چشمش به کیرم زل زده بود بعد یه نگاهی به من کرد و گفت بزرگ شدی ها خوش به حال کسی که زن تو بشه منم که دیدم بدش نیومده بهش گفتم دوسش داری گفت کی رو گفتم کسی نه کیرم رو میگم گفت اره خیلی دلم میخاد مال من باشه منم بهش گفتم مال تو هر کاری که میخای بکن زن عموم که منتظر همین حرف بود زود شروع به خوردن کیرم کرد همینطور که کیرم رو میخورد منم با سینه هاش بازی میکردم و شروع به لخت کردنش کردم وبا سینه هاش ور میرفتم بعد شروع به خیس کردنش کردم وبا آب وصابون کسش رو شستم وشروع به خوردن کسش کردم که صدای ناله اش بلند شد منم که نمیتونستم طاقت بیارم کف حموم درازش کردم سر کیرمو گذاشتم در کسش و یهو فشارش دادم که صدای دادش بلند شد شانس آوردم که اون زمان کسی خونه نبود منم شروع کردم به تلمبه زدن همینطور که تلمبه میزدم داد میزد بکنم منم تلمبه میزدم وبا صابون بدنشو لیز میکردم که دیدم بی حال شد و من بهش گفتم برگرد کیرمو گذاشتم در سوراخ کونش و آرام داخش کردم که یه آهی کشید ولی از شدت بی حالی چیزی نگفت منم شروع کردم به عقب وجلو کردن کونش تقریباً گشاد بود راحت میتونستم عقب وجلو کنم که بعد از دو دقیقه ابم اومد و من همشو داخل کونش خالی کردم و بی حال رو زن عموم افتادم ومحکم بوسش کردم و ازش بابت این سکس تشکر کردم این بود خاطره من.


#پایان
@dastankadhi
ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﻭﺭﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ

ﺳﻼﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﮑﺲ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺑﻌﻀﯿﻬﺎﺗﻮﻥ ﻏﻠﻂ ﺑﺎﺷﻪ ﻭﻟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﯿﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻓﻘﻂ ﻓﺤﺶ ﻧﺪﯾﻦ ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮐﯽ ﯾﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻩ .
ﻣﻦ ﺑﺎﺑﮑﻢ 32 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺁﻧﺎﻫﯿﺘﺎ 24 ﺳﺎﻟﺸﻪ . ﺣﺪﻭﺩ 3 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﯾﻢ . ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺩﻡ ﺣﺸﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺎﺵ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﻧﺪﻡ . ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺶ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﺎﻫﯿﺘﺎ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻗﺪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﮑﺴﻤﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﮑﺴﺶ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺑﮕﻪ ﻭ ﻣﻨﻢ ﮐﻠﯽ ﻟﺬﺕ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻡ . ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻋﺎﺩﺕ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻡ ﺁﻧﺎ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮ ﻧﺖ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﯾﻪ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻣﺪ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﮑﺲ ﺑﮑﺸﻮﻧﯿﻤﺸﻮﻥ . ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﺎﺩﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﻗﺪﯾﻤﯿﻢ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺳﮑﺲ ﺯﻧﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ ﺍﻭﻟﺶ ﺁﻧﺎ ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻬﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﺩﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺑﯿﺎﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ . ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺶ ﺷﯿﻼ ﺍﻭﻣﺪﻥ . ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﻧﺎﺩﺭﯾﻨﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﭙﻮﺷﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻗﻀﯿﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺧﻼﺻﻪ ﻧﺎﺩﺭﯾﻨﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﺷﻮﺥ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﻭﺩ ﯾﺨﻬﺎﻣﻮﻥ ﺁﺏ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺷﯿﻼ ﺟﻮﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻟﺨﺘﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺸﺮﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺯﻧﺎ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ ﻣﻦ ﻭ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺨﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯿﻢ . ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ . ﺳﺎﻋﺖ ﺣﺪﻭﺩ 12 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﯿﻢ . ﻣﻦ ﻭ ﺁﻧﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮﻥ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺷﯿﻼ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻐﻠﯽ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﻭ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﺒﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺁﻧﺎ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻥ ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭﻥ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻦ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﻔﻬﻤﻦ ﺳﺮﯾﻊ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﻮﻥ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﯾﻢ ﻣﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺍﻧﺎ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺣﺸﺮ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﻮﻥ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻝ ﯾﻪ ﭼﻦ ﺩﯾﻘﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮐﻮﺳﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﮏ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﺵ ﻣﻨﻢ ﮐﯿﻤﻮ ﻫﻞ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺴﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﺻﺪﺍﺵ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﯿﻼ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻟﺨﺖ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﻧﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻋﻤﻞ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭ ﺑﻪ ﮐﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ . ﻧﺎﺩﺭﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﮐﺲ ﺷﯿﻼ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﯿﻼ ﻫﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺁﻧﺎ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻣﯽ ﻣﺎﻟﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺎ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ . ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻻﻥ ﻣﻮﻗﺸﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﯾﻪ ﺍﺏ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ ﻧﺎﺩﺭﻡ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﮑﺮﺩﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺴﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﻮﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺁﻧﺎ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﺍﻧﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺷﯿﻼ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﮐﺴﺶ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺷﻬﻮﺕ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺲ ﺷﯿﻼ ﺟﻮﻥ . ﻭﺍﯼ ﭼﻪ ﺗﻌﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺴﺸﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺷﯿﻼ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﮏ ﺟﻮﻥ ﺑﮑﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﻣﻨﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﻣﻮﻥ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺩﯾﻮ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺎﺩﺭ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻧﺎ ﺁﺑﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﯾﺎﺩ ﺍﻧﺎ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﺰﺵ ﺭﻭ ﺷﮑﻤﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺭ ﻫﻤﺶ ﺭﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺍﻧﺎ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﺭﻭﺵ ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﺯ ﻟﺬﺕ . ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻧﺎﺩﺭ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺯﻧﻢ ﻣﻨﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﻫﻤﻪ ﺍﺑﻤﻮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺲ ﺷﯿﻼ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﻧﺎ ﻫﯿﺘﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﮑﺲ ﺿﺮﺑﺪﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ .
ﺍﻣﯿﺪ ﻭﺍﺭﻡ ﺧﻮﺷﺘﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ . ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺁﺧﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺑﺎﺑﮏ
بر چسب ضربدری


#پایان

@dastankadhi
من الان20 سالمه.اولین سکسم وبا داداشم تجربه کردم.4سال پیش بود. اون موقع من 16سالم بود و داداش شهرامم 22. چون من از اول خیلیییی ترسو وخرافاتی بودم و مادر وپدرم هم گه گاهی شیفت شب بودن . تصمیم گرفتن اتاق منو داداش یجا باشه.


همه چی معمولی بود تا اینکه یبار نصف شب از خواب پاشدم.مانیتور روشن بود خوب که دقت کردم دیدم داداشم داره فیلم سکسی میبینه.منم زیاد چشم و گوش بسته نبودم و همه چی و میدونستم.یکم که گذشت دیدم داداشم داره کیرشو میماله.البته کامل معلوم نبود وفقط سیاهی دیده میشد بیشتر.بعد از کمی که شهرام ارضا شدرفت بخوابه.منم اوج حشرم گرفته بود اون صحنه هارو هی یاداوری میکردم تا دیدم داداش خوابش برد.دستمو بردم زیر شورتو خودم و مالوندم تا ارضاشم.چند هفته ای به این ترتیب گذشت.یشب که مث همیشه منتظر بودم شهرام کارش تموم شه و بخوابه خوابم برده بود.یهو حس کردم کسی کنارمه چشامو بسرعت وا کردم(چونکه بسیارم خرافاتی بودم حسابی وحشت کرده بودم)دیدم شهرام.با صدایی خواب آلود و لرزان گفتم چیه داداشی؟ گفت خوابت برده بود.گفتم خو نصف شبه نباید میخوابیدم؟گفت آخه دلم نیومد آبجی خوشگلم قبل اینکه خودشو ارضا کنه بخوابه. شوکه شدم.قلبم انگار داشت از قفسه سینم میزد بیرون.گفتم چی میگی شهرام.مرگ شیرین که دستشو گذاشت جلو دهنم.گفت فک کردی شبا صدا شاب شابت میذاره من بخوابم.کلا یخ کردم.بهم نزدیک شد.لباشو گذاشت رو لبام.اول خودمو کشیدم عقب.اصلا تا حالا به این فک نکرده بودم با شهرام رابطه داشته باشم.اما دوباره خودشو بم نزدیک کرد.گرمیه نفسش رو صورتم حشریم میکرد.خودموبش نزدیک کردم.یه چند مین فقط لب میرفتیم.دستشو برد زیر سوتینم.واااااای چه داغ بود.آروم زیر گوشم گفت جووون می می آبجیم چه نرمه.خجالت کشیدم اما شهرام با مهربونی آروم بوسم کرد.پیرهن و سوتینمو داد بالا و سینه هامو میخورد.اه اه ه ه ه. دستشو برد رو کوسم.بی اختیار دراز کشیده بودم.داشتم دیوونه میشدم.اومد بالا.دوباره اومد سمت گوشم و گفت:شیرین؟سرمو به علامت چیه تکون دادم.گفت:میخوای زن داداشی بشی؟یه لحظه مث خنگا فقط نگاش میکردم.شهرام با اینکه چندان هیکلی نبود اما چهره زیبایی داشت.یهویی گفتم آرررررره.گفت جونننن زنممممممممی.شلوارو شورتمو کشید پایین.پاهامووا کرد و با دستش کوسمو ناز میکرد.بعد زبون داغشو میکشید وسطس.صدام بلند شده بود و تو خونه هیشکی جز منو شهرام نبود.انگار واقعا زن و شوهریم و خونه ماله ما بود.شلوار خودشو کشید پایین.کیر سیخ شدش روبروم بود خیلی دراز و کلفت نبود اما دوسداشتیییییی بود.خواستم بلند شم که واسش لیسش بزنم نذاشت.گفت:نه.نمیخوام لبای عشقم بخوره به این. خلاصه.گفت حاضری دیگه؟منم بدون فکر گفتم آره.کیرشو گذاشت دم سوراخ کوسمو آروم کردش تو.جیغم رفت هوا.لباشو گذاشت رو لبامو آروم بوسیدم.وقتی بیرون کشید.دور و ور کوسم و کیرش خونی بود.گفت جووووووووووووون دیدی شیرینی زنم شدیا.اون شب 2بارهر دومون ارضا شدیم.آبشو هر دو بار ریخت تو.گفت حالا بخواب صب مدرست دیر میشه.شب خیلی خوبی بود صب که پاشدم دیدم نیس.رفتم طرف آشپزخونه دیدم با مامان سر میزه.نگام کرد اولش کلیییییی خجالت کشیدم.اما اون یه چشمک زدو گفت.بدو صبونه خودم امرو میرسونمت.بعد سوار ماشین شدیم و رفتیم .جلو داروخونه نگه داشت.رفت تو و بعد رفت یه خواروبار فروشی و برگشت.گفت بیا همسر نازم.این قرصارو هر 6ساعت یبار بخور.کلی هم برام پاستیل و خوراکی خریده بود. الان شهرام درسش تموم شده و به بهانه این که من میخوام برم خارج درس بخونم داریم میریم از ایران.وواقعا هم همو دوس داریم و یجورایی عاشق هم شدیم.


#پایان

@dastankadhi