اولین لاپایی
1401/01/30
#گی #لاپایی #خاطرات_نوجوانی
سلام دوستان اولین باره که دارم داستان مینویسم و نمیدونم تهش چی بشه 🙂 داستان همجنسگرایی داره اگر دوست ندارید نخونید.
این داستانی که براتون میگم مال 14 سالگیمه که کلاس اول راهنمایی بودم من یه هیکل درشت و تپل تقریبا پر مو دختر پسند و دوستم که درموردش میگم یه بدن لاغر با نهایتا وزن۴۰ تا ۵۰ ، میشه گفت اواسط سال تحصیلی بود که من متوجه یه پسر لاغر با قد حدود شاید 145 شده بودم و قد خودم اون موقع ۱۶۶ بود و کونش شاید اندازه یه ممه ۸۵ بود ولی انقدر نرم و گوشتی که نگم اووووف
یه روز که بنا به یه سری تغییرات مدیرمون مارو جا به جا کرد من چون قدم بلند تر بود همیشه آخر بودم و یکی دیگه تو اون میز کنارم بود، و اون پسر که اسمش علیرضا باشه جلو من (: .
چون همیشه استاد تفکر و سبک زندگی میاد تو کلاس و شروع میکنه به کسشر تعریف کردن و فیلم آموزشی اینا بغل دستی من رو به سمت چپ خوابیده بود (سرش رو میز بود و از اون جایی که میدونید میز های مدارس معمولا سه نفره ان و پشت سر هم قرار میگیرن و یه فاصله ای برای رفت آمد)
خلاصه منم داشتم گوش میکرم به کشسرا که گفتم برم یکم سیخش بزنم ببینم چی میشه نهایتش میگم دستم خورد…
رفتم به کونش دست زدم دیدم نگام کرد و هیچی نگفت این دفعه اون کون لامصبو گرفتم فشار دادم دیدم آروم کونش رو داد عقب (توضیح میز سخته که واستون تصویر سازی کنم ولی معمولا از صندلی که طرف جلویی میشینه و چوب جلو جامیز میز عقبی یه فصله ای هست از اونجا داد عقب)
و متوجه پیام سبزش شدم!
اینم بگم قبلنا هم خودم رو گاهی اوقات بهش میمالید و کیرمو بهش میزدم خیییلی حال میداد چون بار اولم بود.
وقتی کونش رو داد عقب من با دست قشنگ مالیدمش و کیرم شق شده بود کیری که جوری شق شده بود که حتما باید آبش میومد تا بخوابه
چون ذهن بازی دارم خداروشکر 😂😂 اومدم کیرم رو از زیپ شلوارم با شرت در آوردم و مدادم رو مثلا انداختم و رفتم محکم کیرم رو به کون جیگرش فشار دادم و تو اون زنگ آبم رو آوردم (از استاد اجازه گرفتم برم دستشویی و با فکر کردن به اون نمیچه لمبر نرم آبم رو آوردم
زنگ تفریح بین ۲۰۰ نفر و یه صحن بزرگ گیرش آوردم و باهاش صحبت کردم و اونم مثل این که دلش خیلی باهام همراه بود به بهانه درس ریاضی رفتم خونش و با یه لباس راحتی تو یه اتاق…
چون میدونستم کار به کجا ختم میشه یکم وازلین و یه پلاستیک آورده بودم بعد که در اتاق و بست و قفل زد از پشت بغلش کردم و روی پوست نرم و سفید گردنش رو خوردم و حسابی شل شده بود روی کیرم وازلین زدم و لای پاش کردم و محکم خودمو بهش فشار دادم(فعلا به کون نرسیدیم) خیلی حشری شده بودم لب نمیداد نمیدونم بدش میومد یا نه ولی من کارمو خوب انجام میدادم بدنش رو لمس میکردم و لاپایی میزدم و آبم اومد متاسفانه من زود ارضام و و یه کیر ۱۶ سانتی کفلت و دوتا تخم تمیز دارم ولی نهایتا ۳ دقیقه بتونم دووم بیارم بعد لاپایی تخمام یه جوری آبم رو ریخته بودن بیرون که زیر شکمم درد میکرد و چرخوندمش و کیر ۱۳ سانتی نازک و سفیدش رو میخوردم و تخماش رو هم بی نصیب نزاشتم از اون جایی که بدن سفید و بی مویی داشت خیلی حال داد و خوب اون دیر ارضا بود و داشتم یه ۷ دقیقه ای میخوردم و دهنم درد اومده بود چون کیرش کوچیک بود گفتم بخواد تو کونم کنه حال نمیده خلاصه اب اونم اومد ولی چون یکم بدم میاد براش جق زدم بعد از اتمام کار و تمیز کردن فرش دستمال هارو ریختم توی پلاستیک و بستم و یه عطر تو هوا و تمام…
خیلی بدن خوبی داشت روی تخت دراز کشیدم و بغلش کردم و دستم روی شکمش و لبام روی گردنش و بوی شامپوی خوبی که به موهاش زده بود و دستش
1401/01/30
#گی #لاپایی #خاطرات_نوجوانی
سلام دوستان اولین باره که دارم داستان مینویسم و نمیدونم تهش چی بشه 🙂 داستان همجنسگرایی داره اگر دوست ندارید نخونید.
این داستانی که براتون میگم مال 14 سالگیمه که کلاس اول راهنمایی بودم من یه هیکل درشت و تپل تقریبا پر مو دختر پسند و دوستم که درموردش میگم یه بدن لاغر با نهایتا وزن۴۰ تا ۵۰ ، میشه گفت اواسط سال تحصیلی بود که من متوجه یه پسر لاغر با قد حدود شاید 145 شده بودم و قد خودم اون موقع ۱۶۶ بود و کونش شاید اندازه یه ممه ۸۵ بود ولی انقدر نرم و گوشتی که نگم اووووف
یه روز که بنا به یه سری تغییرات مدیرمون مارو جا به جا کرد من چون قدم بلند تر بود همیشه آخر بودم و یکی دیگه تو اون میز کنارم بود، و اون پسر که اسمش علیرضا باشه جلو من (: .
چون همیشه استاد تفکر و سبک زندگی میاد تو کلاس و شروع میکنه به کسشر تعریف کردن و فیلم آموزشی اینا بغل دستی من رو به سمت چپ خوابیده بود (سرش رو میز بود و از اون جایی که میدونید میز های مدارس معمولا سه نفره ان و پشت سر هم قرار میگیرن و یه فاصله ای برای رفت آمد)
خلاصه منم داشتم گوش میکرم به کشسرا که گفتم برم یکم سیخش بزنم ببینم چی میشه نهایتش میگم دستم خورد…
رفتم به کونش دست زدم دیدم نگام کرد و هیچی نگفت این دفعه اون کون لامصبو گرفتم فشار دادم دیدم آروم کونش رو داد عقب (توضیح میز سخته که واستون تصویر سازی کنم ولی معمولا از صندلی که طرف جلویی میشینه و چوب جلو جامیز میز عقبی یه فصله ای هست از اونجا داد عقب)
و متوجه پیام سبزش شدم!
اینم بگم قبلنا هم خودم رو گاهی اوقات بهش میمالید و کیرمو بهش میزدم خیییلی حال میداد چون بار اولم بود.
وقتی کونش رو داد عقب من با دست قشنگ مالیدمش و کیرم شق شده بود کیری که جوری شق شده بود که حتما باید آبش میومد تا بخوابه
چون ذهن بازی دارم خداروشکر 😂😂 اومدم کیرم رو از زیپ شلوارم با شرت در آوردم و مدادم رو مثلا انداختم و رفتم محکم کیرم رو به کون جیگرش فشار دادم و تو اون زنگ آبم رو آوردم (از استاد اجازه گرفتم برم دستشویی و با فکر کردن به اون نمیچه لمبر نرم آبم رو آوردم
زنگ تفریح بین ۲۰۰ نفر و یه صحن بزرگ گیرش آوردم و باهاش صحبت کردم و اونم مثل این که دلش خیلی باهام همراه بود به بهانه درس ریاضی رفتم خونش و با یه لباس راحتی تو یه اتاق…
چون میدونستم کار به کجا ختم میشه یکم وازلین و یه پلاستیک آورده بودم بعد که در اتاق و بست و قفل زد از پشت بغلش کردم و روی پوست نرم و سفید گردنش رو خوردم و حسابی شل شده بود روی کیرم وازلین زدم و لای پاش کردم و محکم خودمو بهش فشار دادم(فعلا به کون نرسیدیم) خیلی حشری شده بودم لب نمیداد نمیدونم بدش میومد یا نه ولی من کارمو خوب انجام میدادم بدنش رو لمس میکردم و لاپایی میزدم و آبم اومد متاسفانه من زود ارضام و و یه کیر ۱۶ سانتی کفلت و دوتا تخم تمیز دارم ولی نهایتا ۳ دقیقه بتونم دووم بیارم بعد لاپایی تخمام یه جوری آبم رو ریخته بودن بیرون که زیر شکمم درد میکرد و چرخوندمش و کیر ۱۳ سانتی نازک و سفیدش رو میخوردم و تخماش رو هم بی نصیب نزاشتم از اون جایی که بدن سفید و بی مویی داشت خیلی حال داد و خوب اون دیر ارضا بود و داشتم یه ۷ دقیقه ای میخوردم و دهنم درد اومده بود چون کیرش کوچیک بود گفتم بخواد تو کونم کنه حال نمیده خلاصه اب اونم اومد ولی چون یکم بدم میاد براش جق زدم بعد از اتمام کار و تمیز کردن فرش دستمال هارو ریختم توی پلاستیک و بستم و یه عطر تو هوا و تمام…
خیلی بدن خوبی داشت روی تخت دراز کشیدم و بغلش کردم و دستم روی شکمش و لبام روی گردنش و بوی شامپوی خوبی که به موهاش زده بود و دستش
سکس با دوست دختر شیرازی
1402/02/10
#لاپایی #دوست_دختر
سلام دوستان میخوام خاطره سکسمو با دوست دخترم بگم که مربوط میشه به سال ۹۴
از همین اول بگم ک اگه دنبال داستانی هستین که از همون اولش بکن بکن باشه نخونین چون قسمت سکسیش کمه.
اون موقع جفتمون مجرد بودیم و الان سال ۴۰۲ جفتمون متاهلیم ، اسم ها مستعار انتخاب میکنم و بقیه ماجرا واقعی
من اسمم علی و اهل یاسوج اون موقع ۲۱ سالم بود و دانشجوی ترم آخر رشته کامپیوتر مقطع کاردانی بودم ، قدم ۱۶۹ و وزنم هم ۶۱ ، نه مثل خیلیا ورزشکار بودم و نه هم سیکس پک داشتم .
از مینا بگم که اونم ۲۱ سالش بود ولی ۴ ماه از من بزرگتر بود و شیراز زندگی میکرد و دانشجوی پرستاری دانشگاه شیراز بود ۱۶۸ قدش بود و وزنش هم ۵۶ کیلو ممه هاش ۶۵ با رنگ پوست سفید و خیلی خوشگل بود .
آشناییمون از تو نرم افزار نیم باز بود اونایی که قدیمی هستند باید نیم باز رو بشناسن چون اون موقع تلگرام و واتساپ و اینستاگرام نبود .
نیم باز یه فضای خاصی داشت که من مثل اونو تا الان ندیدم تو این تو آپ های جدید ، خلاصه سرتونو درد نیارم ما تو نیم باز یه گروه داشتیم که خیلی هم شلوغ بود و همیشه تقریبا تعداد زیادی داخلش چت میکردن و منم جزو ادمین های اصلی اون گروه بودم اسم گروهمون هم نازچت بود ، تقریبا اکثر وقتا آنلاین بودم و چت میکردم و چند تا رفیق صمیمی داشتم که پایه گروه بودن و اکثرا با اونا صحبت میکردم یه روز یه دختر اومد تو گروه سلام کرد و ما هم جواب دادیم سلامشو و دیگه توجه نکردیم بهش و به بحث خودمون ادامه دادیم ، یه چند روزی میومد تو گروه و منم کم کم باهاش گرم گرفتم و اصل دادیم و اینا یکم آشنا شدیم و کم کم صمیمی شدیم بعد یه ماهی بود یه روز بهش گفتم ک با کسی هست یا نه که گفت نه و دوست هم نداره که با کسی باشه منم یکم بیشتر پا پیچش شدم و بلاخره با هم دوست شدیم ، من چون تو نیمباز آیدی سیمبل و بات تبلیغ و این چیزا میفروختم دستم تو جیب خودم بود و بعد چند ماهی که با هم دوست بودیم یه روز بهش گفتم میخام ببینمت که گفت خب مگه ندیدی ک گفتم حضوری و اینا ک یه چند روز پشت سر هم تعطیلات بود و منم بلیط گرفتم رفتم شیراز ، اونجا هیچ اقوامی و اینا نداشتم فقط یه رفیق داشتم که اسمش عرفان بود و دانشجو بود شیراز خونه دانشجویی داشت منم بهش زنگ زدم گفتم دکی مهمون نمیخای و خلاصه رفتم پیشش بعد به مینا گفتم من شیرازم .
گفتم میام دانشگاه میبینمت که گفت یکی از همکلاسی هاش که همسایشون هم هست و خونشون میره و میاد پیششه نرم دانشگاه ، منم گفتم بپیچونش و بیا بیرون ، اولین بار که دیدمش مات مونده بودم که یهو گفت چت شد ، گفتم ها هیچی خیلی خوشگل تر از عکساتی و اینا که با هم رفتیم پارک و بعدش هم رفتیم کافه و بعدشم که دیگه تا نزدیکی خونشون باهاش رفتم و من برگشتم ک تو محل همسایه ها نبینن.
همینجوری یه دو سه روزی گذشت و تعطیلات تموم شد منم میخاستم برگردم ک کلاسام هم شروع شده بود بهش گفتم بیا ک ببینمت که میخام برم خلاصه اومد و یه نیم ساعتی با هم نشستیم تو پارک و خلوت بود برا اولین بار بوسش کردم و اونم منو بوس کرد و خداحافظی کردیم و من رفتم ، تو مجازی خیلی سکس چت کرده بودیم ولی پیشش که بودم خجالت میکشیدیم از هم گذشت و یه روز بهش گفتم میخام سکس واقعی داشته باشیم و اونم گفت نه و خلاصه از من اصرار و از اون انکار ، یه چند وقتی همینجوری پیله شدم که بلاخره موفق شدم راضیش کنم اونم لاپایی قبول کرد . منم ک تا اون موقع سکس نداشتم با کسی خلاصه خرکیف شدم و گفتم باشه همونم خوبه و به عرفان زنگ زدم و گفتم دکی فردا میام شیراز کلید خونتو بده بهم و خودتم برو هر جا ک میخای و سمت خو
1402/02/10
#لاپایی #دوست_دختر
سلام دوستان میخوام خاطره سکسمو با دوست دخترم بگم که مربوط میشه به سال ۹۴
از همین اول بگم ک اگه دنبال داستانی هستین که از همون اولش بکن بکن باشه نخونین چون قسمت سکسیش کمه.
اون موقع جفتمون مجرد بودیم و الان سال ۴۰۲ جفتمون متاهلیم ، اسم ها مستعار انتخاب میکنم و بقیه ماجرا واقعی
من اسمم علی و اهل یاسوج اون موقع ۲۱ سالم بود و دانشجوی ترم آخر رشته کامپیوتر مقطع کاردانی بودم ، قدم ۱۶۹ و وزنم هم ۶۱ ، نه مثل خیلیا ورزشکار بودم و نه هم سیکس پک داشتم .
از مینا بگم که اونم ۲۱ سالش بود ولی ۴ ماه از من بزرگتر بود و شیراز زندگی میکرد و دانشجوی پرستاری دانشگاه شیراز بود ۱۶۸ قدش بود و وزنش هم ۵۶ کیلو ممه هاش ۶۵ با رنگ پوست سفید و خیلی خوشگل بود .
آشناییمون از تو نرم افزار نیم باز بود اونایی که قدیمی هستند باید نیم باز رو بشناسن چون اون موقع تلگرام و واتساپ و اینستاگرام نبود .
نیم باز یه فضای خاصی داشت که من مثل اونو تا الان ندیدم تو این تو آپ های جدید ، خلاصه سرتونو درد نیارم ما تو نیم باز یه گروه داشتیم که خیلی هم شلوغ بود و همیشه تقریبا تعداد زیادی داخلش چت میکردن و منم جزو ادمین های اصلی اون گروه بودم اسم گروهمون هم نازچت بود ، تقریبا اکثر وقتا آنلاین بودم و چت میکردم و چند تا رفیق صمیمی داشتم که پایه گروه بودن و اکثرا با اونا صحبت میکردم یه روز یه دختر اومد تو گروه سلام کرد و ما هم جواب دادیم سلامشو و دیگه توجه نکردیم بهش و به بحث خودمون ادامه دادیم ، یه چند روزی میومد تو گروه و منم کم کم باهاش گرم گرفتم و اصل دادیم و اینا یکم آشنا شدیم و کم کم صمیمی شدیم بعد یه ماهی بود یه روز بهش گفتم ک با کسی هست یا نه که گفت نه و دوست هم نداره که با کسی باشه منم یکم بیشتر پا پیچش شدم و بلاخره با هم دوست شدیم ، من چون تو نیمباز آیدی سیمبل و بات تبلیغ و این چیزا میفروختم دستم تو جیب خودم بود و بعد چند ماهی که با هم دوست بودیم یه روز بهش گفتم میخام ببینمت که گفت خب مگه ندیدی ک گفتم حضوری و اینا ک یه چند روز پشت سر هم تعطیلات بود و منم بلیط گرفتم رفتم شیراز ، اونجا هیچ اقوامی و اینا نداشتم فقط یه رفیق داشتم که اسمش عرفان بود و دانشجو بود شیراز خونه دانشجویی داشت منم بهش زنگ زدم گفتم دکی مهمون نمیخای و خلاصه رفتم پیشش بعد به مینا گفتم من شیرازم .
گفتم میام دانشگاه میبینمت که گفت یکی از همکلاسی هاش که همسایشون هم هست و خونشون میره و میاد پیششه نرم دانشگاه ، منم گفتم بپیچونش و بیا بیرون ، اولین بار که دیدمش مات مونده بودم که یهو گفت چت شد ، گفتم ها هیچی خیلی خوشگل تر از عکساتی و اینا که با هم رفتیم پارک و بعدش هم رفتیم کافه و بعدشم که دیگه تا نزدیکی خونشون باهاش رفتم و من برگشتم ک تو محل همسایه ها نبینن.
همینجوری یه دو سه روزی گذشت و تعطیلات تموم شد منم میخاستم برگردم ک کلاسام هم شروع شده بود بهش گفتم بیا ک ببینمت که میخام برم خلاصه اومد و یه نیم ساعتی با هم نشستیم تو پارک و خلوت بود برا اولین بار بوسش کردم و اونم منو بوس کرد و خداحافظی کردیم و من رفتم ، تو مجازی خیلی سکس چت کرده بودیم ولی پیشش که بودم خجالت میکشیدیم از هم گذشت و یه روز بهش گفتم میخام سکس واقعی داشته باشیم و اونم گفت نه و خلاصه از من اصرار و از اون انکار ، یه چند وقتی همینجوری پیله شدم که بلاخره موفق شدم راضیش کنم اونم لاپایی قبول کرد . منم ک تا اون موقع سکس نداشتم با کسی خلاصه خرکیف شدم و گفتم باشه همونم خوبه و به عرفان زنگ زدم و گفتم دکی فردا میام شیراز کلید خونتو بده بهم و خودتم برو هر جا ک میخای و سمت خو