داستانکده شبانه
17K subscribers
98 photos
9 videos
176 links
Download Telegram
خاطره اولین عشقبازی
1400/01/23

#گی #خاطرات_نوجوانی

زنگ آخر معلم نداشتیم و زودتر تعطیل شدیم ، از مدرسه اومدم بیرون ، زنگ قبلش ورزش داشتیم و اینقدر فوتبال بازی کرده بودم که حال نداشتم با اتوبوس برگردم خونه ، آخه مدرسه ام به خونه دور بود و هر روز با اتوبوس میرفتم و برمیگشتم .
تصمیم گرفتم با تاکسی برم که راحت باشم و زودتر برسم . نزدیک ظهر بود و خیابون نسبتا خلوت ، بالاخره یه تاکسی اومد و مسیرمو گفتم ، راننده پرسید دربست میری ؟ گفتم نه چطور ؟ گفت آخه این مسیر الان مسافر نداره ، گفتم منم محصلم بیشتر پول ندارم ، گفت حالا بیا بالا یکاریش میکنیم .
رفتم جلو نشستم و کوله و لباسهامو گذاشتم روی پام . یکم بعد راننده گفت وسایلتو بزار روی صندلی عقب راحت باشی ، گفتم مگه مسافر سوار نمیکنید ؟ گفت نه دیگه خبری نیست منم بعدش میرم خونه . برگشتم که کوله و لباسمو بزارم عقب احساس کردم دستش خورد به رونم ، آخه با لباس ورزشی بودم و شلوارم قشنگ رفته بود لای کونم . وسایلتو گذاشتم و برگشتم نشستم ولی هم اضطراب داشتم هم خوشم اومده بود .
از راننده بگم ، یه مرد خوشتیپ حدودا ۴۵ ساله با شلوار جین و پیراهن آستین کوتاه که موهای پر پشت سینه اش از لای یقه بازش زده بود بیرون . ته ریش و سیبیل شیکی هم داشت .
یکم رفتیم که سر حرفو باز کرد ، گفت اهل ورزشی گفتم امروز ورزش داشتیم البته منم عاشق فوتبالم ، گفت منم سن تو بودم خیلی فوتبال بازی میکردم ، خوبه حرفه ای دنبال کنی . حین صحبت دست کشید به رونم و گفت بدنتم خوب و عضله ای هست و به درد فوتبال میخوره . البته اینجوری نبود و فقط میخواست منو دستمالی کنه .
اون که حرف میزد من بیشتر به لای پاش نگاه میکردم که برجستگی کیرش زیر شلوار جین خیلی بچشم میومد . به بهونه برداشتن آب از تو کیفم دوباره برگشتم سمت صندلی عقب ولی اینبار کامل و یکم قنبلم کردم و همینجور شروع کردم آب خوردن که دوباره گرمای دستشو روی کونم احساس کردم ، یخورده لفتش دادم و برگشتم سر جام . دیگه تابلو بود طرف بچه بازه و منم خوشم اومده بود ، البته من گرایش داشتم ولی در حد شیطونی با همسن و بچه های فامیل ، تا حالا با مرد بزرگ سکس نکرده بودم .
اونم وقتی دید من از دستمالیش خوشم اومده جسورتر شد و حین جابجایی کیرش گفت ، وقت داری یه دور باهم بزنیم ؟
منم بدون تعارف گفتم بله چون یه زنگ زود تعطیل شدیم . لبخندی زد و گفت بیرون هوا گرمه دوست داری بریم خونه من ؟ خونم نزدیکه هم علاف نمیچرخیم هم با پلی استیشن پسرم یه دست فوتبال میزنیم . پرسیدم مگه خانواده هستن ؟ گفت اتفاقا نیستن ، رفتن شهرستان و منم تنهام .
دیگه گوشی دستم اومد که آقا چند روزه کسی رو نکرده و حسابی حشریه و کی بهتر از یه بچه خوشگل با یه کون تنگ و قلمبه .
یکم بعد رسیدیم جلوی یه آپارتمان ، ریموتو زد و وارد پارکینگ شدیم ، بعدش رفتیم تو آسانسور و طبقه ششم ، در واحدو باز کرد رفتیم داخل . منو راهنمایی کرد سمت پذیرایی و گفت تا لباس عوض کنه منم تی وی و پلی استیشن و روشن کنم .
نشستم روی کاناپه و دم و دستگاهو روشن کردم و رفتم روی بازی فوتبال ، داشتم تیم انتخاب میکردم که پشت سرم گفت راستی من نادرم اسم تو چیه خوشگله ؟ برگشتم گفتم آرمین هستم که دیدم لخت با یه شورت اسلیپ داره می‌ره سمت آشپزخونه ، بدنی عضله ای و پر از مو . دید دارم با تعجب نگاهش میکنم خندید گفت هوا گرمه دیگه بهتر راحت باشیم . یکم میوه و تنقلات آورد گذاشت روی میز و نشست کنارم . دیگه حواسم به آماده کردن بازی نبود و زیر چشمی بدن و کیر نیم خیزشو دید میزدم که یهو دست انداخت تیشرتمو درآورد و گفت راحت باش آرمین جون تا منم معذب نباشم ، البته که منم بد
ماجرا با پسر همسایه
1401/01/26

#گی #خاطرات_نوجوانی

دوستان این داستان بر می گرده به ۸سال پیش زمانی که من ۱۷سالم بود.۱۳سالم بود که اولین باردر حین کشتی گرفتن با پسرخاله ام که یه سال از من بزرگتر بود دیدم وقتی روم خوابید کیرش سیخ شد و من راست شدن کیرشو که روم خوابیده بود حس می کردم . چند ماه بعد با پسرعمو که یه شب خونشون خوابیده بودم و همسن بودیم و پیش هم خوابیده بودیم دیدم منو از پشت بغل کرد و همون داستان کیر راست شده .منم خودمو به بی‌خیالی زدم و این داستان ها تکرار شد با پسرخاله ام چند بار بیشتر تکرار نشد ولی با پسرعمو زیاد شد جوری که تا یه سال بعد اینقدر پرو شده بود که راحت انگشتم می کرد شب روم می خوابید دست میزد به کیرم ووووو… البته منم خوشم میومد ولی هنوز کار به جای باریک نرسیده بود این داستان ها مالوندن به من ادامه داشت تا اینکه پسر خاله ام که روز خونشون بودم توی کامپیوتر اش یه فیلم سکسی پلی کرد البته گی نبود با هم دیدیم هر دو تا مون شهوتی شده بودیم جوری که سر پا وایساده بودیم و دستامون توی شرتمون بود و داشتیم با کی مون ور می رفتیم که پسر خالم که دید من تو حسم منو از پشت بغل کرد گفتم چیکار می کنی گفت همون کاری که تو کشتی می کنیم الان سر پا می کنیم از من انکار از اون اصرار و دست کردن تو شرتم و سوراخمو پیدا کردن مخمو زد اولین کله لاپایی از من گرفت البته اینقدر جق زده بود که توی دو دقیقه آبش اومد .منم که نه بدم اومد نه زیاد حال کردم ولی خوب دو ماه بعد که شب خونه پسر عمو م بودم و اون در حین انگشت کردن من بود بهش فهموندم که می تونم تا لاپایی پیش بره اون ولی کیرشو میزاشت سر سوراخ و منو تا صبح بغل می کرد یه دوسالی گذشت دو سه بار دیگه پسر خاله لاپایی زد ولی بیشتر اوقات با پسر عمو بودم .مستاجرمون رفته بود داشتم واحد پایین رو تمیز می کردم که یکی در زد پسر همسایه بود سلام علیک مختصری داشتیم در وا کردم توضیح داد که مادرش از همسایه ها شنیده که واحد ما خالی شده و اونا هم موعد تخلیه شون بود اگه اجازه بدید بیام ببینم اگه خوب باشه مادرم اینا بیان ببینند گفتم بفرمایید من یه شلوارک تنگ پوشیده بودم و یه رکابی .کسی خونه نبود پسر همسایه سه سال از من بزرگتر صورت سبزه و تو پرتر از من بود .اومد تو واحد دید.خو شش اومد گفت مادرش حتما اکی میده تو این حین خیلی صحبت کردیم و گرم گرفتیم و خیلی شوخی کردیم . وسط شوخی ها ش یه دفعه گفت اینجوری نری بیرون جدی . گفتم چرا چی شده با خنده گفت بچه های محل می دزدنت البته اگه من بزارم .خنده گرفته بود گفتم یعنی نمی زاری گفت نه اول خودم می دزدمت دوباره خندم بیشتر شده بود پروتر شدو اومد نزدیکم با یه لبخند و دست زدن به کونم گفت حیفه این دست غریبه بیوفته من زدم تو شوخی شماره رد و بدل کردیم اون روز گذشت .بعد چند روز مادرش اینا اومدن دیدن و رفتن .یه چند روز گذشت زنگ زد دوباره سلام و علیک و شوخی و خنده گفت اکی بودی بیام خونه رو یه بار دیگه ببینم من گفتم که مگه مادرت نیومد ببینه (البته جدی) خندش گرفته بود گفت خونه خودتو می گم حیفه دست کسی دیگه بیوفته دوزاریم افتاد ولی به روی خودم نیاوردم گفتم چشم قابل شما رو نداره پروتر شد گفت خوب اگه قابل نداره بیا یه دست پی اس بازی کنیم بیا تعارف نکن بزور از من اکی گرفت گفتم باشه مزاحم نباشم گفت نه سریع بیا کسی خونه نیست گوشی قطع کردم به فکر فرو رفتم می دونستم می خواد منو بکنه ترسیدم آبرمو ببره از یه طرف شهوت از یه طرف ترس از آبرو تو محل . رفتم ولی تا اونجا دلشوره شدیدی داشتم زنگ زدم رفتم تو خیلی منو تحویل گرفت رفتیم کنار تلویزیون نشستیم شروع کردیم به بازی کردن
از اون روز کونی افشین شدم!
1401/01/26

#گی #خاطرات_نوجوانی #

توی یکی از محله های نسبتا فقیر نشین بزرگ شده بودم و تقریبا همه دوستام در سطح مالی خودم بودن.
البته دوستای زیادی نداشتم و بیشتر وقتمو با افشين میگذروندم .از هفت و هشت سالگی با افشين دوست بودم و همه جا باهم بودیم. همسایه روبه روی ما بودن و ارتباط خانوادگي هم داشتیم.
تفریح اصلیمون فوتبال بود. چه توی کوچه و چه توی خونه با پلی استیشن. افشين سه سال از من بزرگتر بود.
رابطه‌ ما روز به روز صمیمی تر میشد و گاهی شبا خونه همدیگه میخوابیدیم و…
دوازده سالگیم شروع داستان من بود.
من یه پسر معمولی با قد و وزن معمولی و پوستی سفید بودم که روابط اجتماعی بالایی نداشتم و برعکس تموم بچه های محلمون خیلی آروم و مودب بودم.
طبق سالای گذشته سرگرمیم همون فوتبال بود.
یه روز که خیلی حوصله ام سر رفته بود و مادرم و خواهرم میخواستن برن مهمونی، توپم رو برداشتم و رفتم در خونه‌ افشين که بازی کنیم اما خب هیچکدوم از بچه ها نبودن. واسه همین افشين منو دعوت کرد خونه‌.
افشين سه چهار ماهی بود ورزش کشتی رو انتخاب کرده بود و ازم خواست یار تمرينش بشم و منم قبول کردم. و شروع کردیم به کشتی گرفتن اما خب پشت سر هم زمین میخوردم و افشين هر فنی بلد بود روم پیاده کرد. کلی عرق کرده بودیم و به نفس نفس افتاده بودیم که دوباره افشين منو زمین زد و روم دراز کشید. تقلا می‌کردم که خودم رو جدا کنم که افشين گفت بیا همین حالت کمی استراحت کنیم و منم قبول کردم .تازه با جق زدن آشنا شده بودم و چيز زیادی نمیدونستم اما میدونستم این کار بدیه. بعد از چند لحظه افشین خودشو خیلی آروم بهم میمالید طوری که کیرشو روی کونم حس میکردم اما از این حالت بدم نیومده بود و ساکت زیرش وایساده بودم.
افشین که دید عکس العملی نشون نمیدم دستشو دو طرفم گذاشت و سرشو کنار صورتم آورد و شروع کرد از روی شلوار تلمبه زدن و نفس های تند تندش به گوش و صورتم میخورد.
بهش گفتم داری چیکار میکنی؟ بلندشو دیگه
که با خنده‌ گفت: توی باشگاه این تنبیه کسیه که میبازه . وایسا
و به کارش ادامه داد.
میدونستم که داره الکی میگه و اینکار اشتباهه اما از طرفیم حس خوبی داشتم و دیگه حرفی نزدم.
بدنم داغ کرده بود و چشمامو بسته بودم که افشین وایساد و گفت ی لحظه وایسا! بدون اینکه تکون بخورم دراز کشیده بودم که دوباره روم دراز کشید. متوجه شدم کیرشو بهتر دارم حس میکنم. سرمو برگردوندم و دیدم شلوارش تا نصفه پایینه! خودمو کمی بالا دادم.
+چرا لخت شدی؟ ولم کن
-بخواب مهدی
+میگم بلندشو
اما بدون توجه روم دراز کشید و با دست سعی می‌کرد شلوارمو پایین بده.
با دستام شلوارمو گرفتم و سعی کردم بلندشم اما افشين زورش خیلی بیشتر از من بود و نميتونستم
-ساکت باش مهدی. الان مادرم میاد تو
+ولم کن
-هیسسس بیاد تو بد میشه واسمونا
به هق هق افتاده بودم و دستمو روی صورتم گذاشتم که افشين از همین استفاده کرد و شلوارمو کشید پایین و دوباره روم دراز کشید. با دستش کیرشو لای کونم گذاشت و شروع کرد تلمبه زدن. نمیتونستم از روی خودم بلندش کنم و افشین بدون توجه لای پاهام تلمبه میزد. گاهی کیرش به پشت تخمام میخورد و یه درد کوچیک اما لذت بخش کل وجودم رو گرفته بود . و من کل مدت چشمامو بسته بودم و دستام روی صورتم بود. ديگه تسلیم شده بودم و تکون نمیخوردم یا بهتر بگم شهوت بهم غلبه کرده بود.
چهار پنج دقیقه مدام کیرشو عقب جلو میکرد و کل وزنشو روم انداخته بود. توی همین حال نفساش تند تر شد و ناله اش بلند شد و یهو پشت تخمام خیس شد و فهمیدم ارضا شده. چند ثانیه روم موند و بعد بلند شد.
با اینکه لذت برده بودم اما ترس بدنمو به لرزه انداخته
اولین لاپایی
1401/01/30

#گی #لاپایی #خاطرات_نوجوانی

سلام دوستان اولین باره که دارم داستان مینویسم و نمیدونم تهش چی بشه 🙂 داستان همجنسگرایی داره اگر دوست ندارید نخونید.
این داستانی که براتون میگم مال 14 سالگیمه که کلاس اول راهنمایی بودم من یه هیکل درشت و تپل تقریبا پر مو دختر پسند و دوستم که درموردش میگم یه بدن لاغر با نهایتا وزن۴۰ تا ۵۰ ، میشه گفت اواسط سال تحصیلی بود که من متوجه یه پسر لاغر با قد حدود شاید 145 شده بودم و قد خودم اون موقع ۱۶۶ بود و کونش شاید اندازه یه ممه ۸۵ بود ولی انقدر نرم و گوشتی که نگم اووووف
یه روز که بنا به یه سری تغییرات مدیرمون مارو جا به جا کرد من چون قدم بلند تر بود همیشه آخر بودم و یکی دیگه تو اون میز کنارم بود، و اون پسر که اسمش علیرضا باشه جلو من (: .
چون همیشه استاد تفکر و سبک زندگی میاد تو کلاس و شروع میکنه به کسشر تعریف کردن و فیلم آموزشی اینا بغل دستی من رو به سمت چپ خوابیده بود (سرش رو میز بود و از اون جایی که میدونید میز های مدارس معمولا سه نفره ان و پشت سر هم قرار میگیرن و یه فاصله ای برای رفت آمد)
خلاصه منم داشتم گوش میکرم به کشسرا که گفتم برم یکم سیخش بزنم ببینم چی میشه نهایتش میگم دستم خورد…
رفتم به کونش دست زدم دیدم نگام کرد و هیچی نگفت این دفعه اون کون لامصبو گرفتم فشار دادم دیدم آروم کونش رو داد عقب (توضیح میز سخته که واستون تصویر سازی کنم ولی معمولا از صندلی که طرف جلویی میشینه و چوب جلو جامیز میز عقبی یه فصله ای هست از اونجا داد عقب)
و متوجه پیام سبزش شدم!
اینم بگم قبلنا هم خودم رو گاهی اوقات بهش می‌مالید و کیرمو بهش میزدم خیییلی حال میداد چون بار اولم بود.
وقتی کونش رو داد عقب من با دست قشنگ مالیدمش و کیرم شق شده بود کیری که جوری شق شده بود که حتما باید آبش میومد تا بخوابه
چون ذهن بازی دارم خداروشکر 😂😂 اومدم کیرم رو از زیپ شلوارم با شرت در آوردم و مدادم رو مثلا انداختم و رفتم محکم کیرم رو به کون جیگرش فشار دادم و تو اون زنگ آبم رو آوردم (از استاد اجازه گرفتم برم دستشویی و با فکر کردن به اون نمیچه لمبر نرم آبم رو آوردم
زنگ تفریح بین ۲۰۰ نفر و یه صحن بزرگ گیرش آوردم و باهاش صحبت کردم و اونم مثل این که دلش خیلی باهام همراه بود به بهانه درس ریاضی رفتم خونش و با یه لباس راحتی تو یه اتاق…
چون میدونستم کار به کجا ختم میشه یکم وازلین و یه پلاستیک آورده بودم بعد که در اتاق و بست و قفل زد از پشت بغلش کردم و روی پوست نرم و سفید گردنش رو خوردم و حسابی شل شده بود روی کیرم وازلین زدم و لای پاش کردم و محکم خودمو بهش فشار دادم(فعلا به کون نرسیدیم) خیلی حشری شده بودم لب نمی‌داد نمیدونم بدش میومد یا نه ولی من کارمو خوب انجام می‌دادم بدنش رو لمس میکردم و لاپایی میزدم و آبم اومد متاسفانه من زود ارضام و و یه کیر ۱۶ سانتی کفلت و دوتا تخم تمیز دارم ولی نهایتا ۳ دقیقه بتونم دووم بیارم بعد لاپایی تخمام یه جوری آبم رو ریخته بودن بیرون که زیر شکمم درد میکرد و چرخوندمش و کیر ۱۳ سانتی نازک و سفیدش رو میخوردم و تخماش رو هم بی نصیب نزاشتم از اون جایی که بدن سفید و بی مویی داشت خیلی حال داد و خوب اون دیر ارضا بود و داشتم یه ۷ دقیقه ای میخوردم و دهنم درد اومده بود چون کیرش کوچیک بود گفتم بخواد تو کونم کنه حال نمیده خلاصه اب اونم اومد ولی چون یکم بدم میاد براش جق زدم بعد از اتمام کار و تمیز کردن فرش دستمال هارو ریختم توی پلاستیک و بستم و یه عطر تو هوا و تمام…
خیلی بدن خوبی داشت روی تخت دراز کشیدم و بغلش کردم و دستم روی شکمش و لبام روی گردنش و بوی شامپوی خوبی که به موهاش زده بود و دستش
شب تابستان با دخترخاله هام
1401/01/30

#دخترخاله #خاطرات_نوجوانی

سلام اسم من علی هست وهمه بهم میگن داش علی من۲۷سالمه و بچه تهرانم من یه خاله دارم که دوتا دختر داره اونا تو یکی از شهرهای غرب کشور زندگی میکنن این داستان که براتون مینویسم مال ۱۰سال پیش هست اون موقع من درس میخوندم و تابستون که شدوباهزار بدبختی که شد امتحان هامو دادم و قبول شدم برای استراحت از مادرم خواستم که اجازه بده برم یه چند روزی خونه خاله که یه پسر هم سن خودم هم داشت برم من تو فامیل به شوخ طبعی معروف بودم و به همین خاطر همه از من خوششون می اومد. خلاصه رسیدم خونه خاله و کلی با استقبال گرم خاله روبه رو شدم خالم با مادرشوهرش توی یه خونه قدیمی که یه حیاط بزرگ و چندتا درخت توت داشت زندگی میکردن و اونجا دوتا اتاق خواب و یه آشپزخونه و سرویسش هم گوشه حیاط بود من با دختر خاله کوچیکم که با خودم تقریبا هم سال بود خیلی راحت بودم و گاهی هم شوخی های پایین تنه هم میکردیم. خلاصه شب شد و چون هوا خنک بود خالم جای ما بچه ها رو توی حیاط انداخت و فکر کنم خودش هم با شوهر خاله وعده داشتن که توی اتاق اول خوابیدن به ردیف کنار هم دراز کشیده بودیم و نوبتی جک تعریف میکردیم دختر خاله بزرگه یه کم انگار رو فرم نبود انگار و هرچی جک میگفتم به زور میخندید و معلوم بود حوصله نداره منم که دیگه هوسم زده بود بالا بعضی از جک های سکسی که بلد بودم و یواشکی در گوش اون کوچیکه میگفتم و اونم انگار تو کونش عروسی میشد اینم بگم که پسرخالم عادت داره زود میخوابه و اصلا تو فاز ما نبود دیگه علی کوچیکه داشت بی تاب میشد چون قبلا هم با دختر خاله کوچیکه یه شیطنتی در حد دست مالی کرده بودم ولی نمیزاشت که به قول معروف از زیر شلوار کاری بکنیم و مثلا میترسید. اون شب دستم وگذاشته بودم روی کوسش از رو شلوار و زیر پتو که اون یکی نبینه طوری خوابیده بودیم که اول پسرخاله بعد من بعد دختر خاله کوچیکه و بعد هم اون بزرگ تر دیگه یواش یواش اون بزرگه هم خوابید و منم که خیلی هوس کرده بودم چون همش دستم رو کوس تپل ون رم دختر خالم بود رفتم دم گوشش گفتم میای حال کنیم که اولش طبق معمول ناز کرد و منم هی جک های سکسی میگفتم و با دستم کوس و سینه هاشو میمالیدم که احساس کردم کوسش دیگه خیس شده و آماده بهربرداری شده یه دفعه دست انداختم شلوارشو با شرت باهم کشیدم پایین اونم به هوای اینکه خواهرش بیدار نشه ونفهمه نتونست چیزی بگه یواش یواش شروع کردم به خوردن سینه هاش و اونم هی التماس میکرد که نکن بیدار میشه منم که انگار شهوت داشت از جونم میزد بیرون اصلا به اون فکر نمیکردم و رفتم زیر پتو شروع کردم به لیس زدن کوس بی مو نازش که انقدرخیس شده بودومنم لیس میزدم یه صدای شلپ شلوپی میداد که نگو دیگه طاغت نداشتم وشرتکمو کشیدم پایین وبرشگردونم به طوری که کونش سمت من بوداز پشت کیرم وگذاشتم لای پاش وشروع کردم به عقب جلو کردن اونم هی داشت اخخخخخ واوففففففف میکرد که یک دفعه باصدای دختر خاله بزرگه به خودم اومدم که میگفت خجالت نمیکشید نمیگید یه وقت مامان بیاد بیرون صدا تون کل خونه رو برداشته بامن وموم کردن گفتم ببخشید اونم گفت اشکال نداره حالا کی میخواد جواب هوسی که به جون من انداختید بده که من از خدا خواسته گفتم روجفت خایه های نازم گفت بیا وسط ما بخواب اونم خودش شل وارشو کشیدپایین گفت بیا بخورش همونجوری که مال اونو میخوردی تازه فهمیدم که از همون اولش هم بیداربودهرفتم زیرپتو که کوسش وبخورم که چشمتون روز بد نبینه وای یه کوس با یه خروار پشم که لامصب انگارتابحال به خودش ژیلت ندیده که به زور میشد از لای اون هم پشم چوچولو پیدا کرد ولی عوضش اونم تلافی کرد وی
فقط به پسرا حس دارم. ترنسم؟
1401/02/24

#ترنس #گی #خاطرات_نوجوانی

سلام
من آریانا هستم ۱۷سالمه و تهران زندگی میکنم
نمیخام حاشیه برم و مقدمرو زیاد کنم پس میرم سراغ اصل مطلب
من پسرم اما به هم جنس خودم حس دارم نه فقط از لحاظ جنسی از همه لحاظ. میدونم چه فکری میکنین ولی خب خدمم نمیدونم ترنس هستم یا نه راستش مشاورم نرفتم ولی خب از ۱۵ساگی به این قضیه پی بردم. از کودکی ام همش دوست داشتم تو جمع دخترا باشم تا پسرا با دخترا بازی کنم و بازی دخترونه.
خب برگردیم به همین سنم، من دوتا دوست صمیمی دارم (اشکان،دانیل)
که از کلاس شیشم همکلاسی هستیم من همیشه تو مدرسه با اشکان دانیال بودم و چون محتوای مدارس خیلی داغونه راستش میترسیدم به کسی اعتماد کنم باهاش دوست شم جز اشکان دانیال به کسی اعتماد نداشتم حالا بماند که چقدر ازیت شدم بین اون پسرای حشری مدرسه. میدونین آخه من درسته به پسرحس دارم ولی خب فقط همون پسری که دوسش دارم باید بهم دست بزنه .خلاصه بگزریم
یه روز اشکان و دانیال داشتن باهم در مورد باشگاه بدنسازی حرف میزدن قرار میزاشن که برن ثبت نام کنن راستش من فکرم درگیر شد که چرا به من نمیگن باهاشون برم یعنی من نمیتونم از خدم مراقبت کنم ، یعنی من نمیتونم به خاطر این وضعیتم آزادی داشته باشم ، من از استایل بدنم راضی بودم دوسش دارم ولی خب به خاطر این فکرای تو سرم بهشون گفتم منم میام یه نگاه با تعجب کردن بهم دانیال گفت متمعنی میخای بیای ؟ منم یکم دودل بودم ولی باز غرورم گفت آره
ما شب بعدش آماده شدیم رفیقتیم باشگاه. باشگاه مال رفیق دایی اشکان بود شب اولی که وارد باشگاه شدم خیلی استرس داشتم.
ثبت نام کردیم اشکان گفت خب بریم لباسامونو عوض کنیم و بریم گرم کنیم. اتاق پروفاش پردهاش کنده شده بود و خب همه مثل من خجالتی نبودن براشون مهم نبود من لباسمو در آوردم و لباس ورزشیمو تنم کردم واستادم تا خلوت شه بعد شلوارمو در بیارم، یه موقعیت گیرم اومد و شلوارم در آوردم همون لحظه یه پسره با قد یکو هشتادو پنج تا یکو نود بدون لباس و بدن خیلی خش فرم و مو های مشکی اومد اشتباهی تو اتاق پروف من چشمش خورد به بدنم یه ثانیه روم کرد رو پاهام بعد سرش آورد بالا گفت ببخشید ندیدمتون (من موهای پامو میزنم و کلا آدم کم مویی هستم صورتمم هنوز مو‌ در نیاورده ولی میخام لیزر کنم در اینده ) من رفتم پیش دوستام و تمرین میکردم اولش نفهمیدم ولی بعد که خاستم آب بخورم فهمیدم همون پسره داره نگام می‌کنه و با دوستش حرف میزنن رفتم شیشه ابمو‌ برداشتم رفتم سمت آبخوری شیشه ابمو‌ پر آب کردم تا برگشتم دیدم پسره پشت سرمه. منم چون خیلی خجالتیم سرم پایین بود میخاستم برم که اسمم ازم پرسید اسمم بهش گفتم اونم خدش معرفی کرد بهم : اسمش محمد بود ۲۱سالش بود. اون شب بعد یکو نیم ساعت تمرین رفتیم خونه. ما هر شب باشگاه می‌رفتیم جمعه ها تعطیل بود ولی بقیه شبا می‌رفتیم یه هفته گزشت میرفتیم باشگا و پسره همش چشش رو من بود منم زیاد توجه نمیکردم. یه شب داشتیم رو پا تمرین می‌کردیم و پا میزدیم من داشتم با دستگاه جلو ران میزدم با دانیال کل کل میکردیم و وزنه زیاد میکردیمو ست بیشتر میزدیم همینجوری که وزنه زیاد میکردیم من ست پنجم پاهام کم آورد و خسته شدم محمد دقیق پشت سرمون داشت به تمرین دیگ میکرد و فهمیده بود که من خسته شدم تا میخاستم دیگ تمومش کنم باختم قبول کنم محمد اومدو گفت میشه کل کل تموم کنین من ستمو بزنم. منم که از خدام بودو خسته شده بودم گفتم باشه و پاشدم از دستگاه یه چشمکی بهم زدو منم فهمیدم که به خاطر این که باخت ندم این کارو کرد. دانیال همون لحظه بهم گفت اشکال نداره بیا بریم پشت ران بزنیم اونجا کل کل میکنیم من
اولین تجربه با دوست صمیمی

#خاطرات_نوجوانی #گی

سلام من اسمم ایلیاست 19 سالمه این داستان گی هست اگه دوسم ندارید نخونید
بایت غلط املایی و اشتباهاتم ببخشید اولین بار مینویسم
من تا قبل از این داستان هیچ تجربه ای از سکس نداشتم…من قدم ۱۷۶ وزنم ۷۸ کیلوئه تپلم با رونا و کون برجسته و درشت پوستم سفید واقعا سفیدم…یه دوست دارم در واقع تنها دوست صمیمی من هستش هم سنیم حدود چهار ساله با هم دوست هستیم حتی توی مدرسه و کلاسم با همیم…خیلی باهم تنها شدیم ولی هیچ وقت کاری نکرده بودیم…
اسمش ماهان هستش لاغر و سبزه ولی شیطون یکم…
یه روز گفت دلم استخر میخواد پایه ای بریم گفتم باشه ولی من تا حالا نرفتم گفت باشه پس بعد مدرسه بریم؟گفتم بریم
تهران زندگی میکنیم تا ساعتای ۲ مدرسه بودیم رفتیم خونه ناهار خوردیم و وسایل برداشتیم که بریم البته مایو نداشتم باید میخریدم…
گفت بریم همون استخر داره گفتم باشه اسنپ گرفتیم و رفتیم …
ساعت های چهار بود مایو خریدم و رفتیم داخل…موقع لباس عوض کردن گفت پسر چقدر تو سفیدی خندیدم گفتم دهنت سرویس
گفت چیه خب مگه دروغ میگم…گفتم چی بگم باید قبل ورود دوش میگرفتیم دوش گرفتیم و خیس شدم از نگاهای عجیبش خجالت میکشیدم…گفت یه دونه مو تو تنت نیست پسر اگه میدونستم یه حرکتی میزدم روت:)
به شوخی می گفت ولی متوجه شده بودم حرفاش از شهوتم هست…داخل استخر کسی به جز یه ناجی و یه مرد سن بالا نبود…
رفتیم یکم استخر و گفت بریم جکوزی گفتم بریم
موقع بیرون اومدن پشتم بهش بود گفت اوووف عجب چیزی هستی:)
گفتم دهنت سرویس دیگه دارم ناراحت میشما خجالت بکش مثلا رفیقیم
گفت کسخل رفیق چیه من مادرمم اینجوری جلوم بیاد میکنمش:)
خندیدم گفتم واقعا؟گفت اره والا
رفتیم تو جکوزی گفت میدی یا به زور بکنمت:/
گفتم خفه شو بابا اومد نزدیکم رونمو فشار داد گفت اووف چه نرمه پریدم یه لحظه شوک شدم
گفتم نکن زشته تابلو بازی در نیار گفت تو تابلو کردی بشین بابا کاریت ندارم که…ولی واقعا راست کرده بود کونکش…
بعد پرو تر شد بیشتر میمالید دروغ چرا واقعا خوشم اومده بود…یکم دیگه گذشت پررو تر شد دستشو از زیر برد لای کونم دوباره شوک شدم پریدم گفتم نکن…گفت باشه بابا فقط میمالم…گفتم ما چهار ساله رفیقیم چرا تازه به این نتیجه رسیدی؟گفت خدایی دقت نکرده بودم بهت:)
گفتم یعنی الان اوکی بدم میکنی؟گفت مثل سگ میکنمت:/
خندیدم گفتم خیلی لاشیی گفت جوون تو فقط بخند…گفتم نکن زشته گفت باشه بریم سونا؟گفتم بریم
این دفعه موقع بیرون اومدن قشنگ انگشت کرد از روی شورت دم سوراخم:/
رفتیم سونا بخار درو بست همش دورشو نگاه میکرد گفتم چته مشکوک میزنی…گفت یه ذره میخوری برام؟گفتم پشمام؟جان؟گفت اخه لعنتی پشم تو بدنت قاچاقه:/
گفت میخوری یا به زور بخورونم بهت؟خندیدم گفتم خفه شو بابا…نشستم روی سنگ اومد نشست کنارم دوباره دست گذاشت روی رونم فشار میداد این دفعه مقاومت نکردم واقعا دوست داشتم کاراشو دستمو گرفت به زور گذاشت رو کیرش راست کرده بود واقعا:/
گفت حداقل یکم برام بمال یکم نگاش کردم و از رو شورت مالیدم…بعد پررو تر شد کیرشو از تو مایوش در اورد داد دستم ترسیدم دستمو کشیدم گفتم نکن الان یکی میاد دوباره دستمو گرفت گذاشت روش گفت اینجا همش بخاره بعد من چشمم به دره یکم بمال…هیجان داشتم شهوتی شده بودم میمالیدمش کیف میداد عین سنگ بود و داغ…
میگفت جووون…بهم نزدیک تر شد دستشو برد پشت مایوم استرس داشتم گفتم نکن گفت نترس هیچکس نیست پرو پرو دستشو برد لای کونم قشنگ سوراخمو لمس میکرد ضربان قلبم رفته بود بالا…
همچنان با کیرشم بازی میکردم یه تف انداخت روی کیرش خندیدم گفت بمال اینجوری حال میده…مشغول مالیدن شدم گفت یکم بخور دیگه گفتم نه دوست ندارم…گفت باشه پس آبمو بیار شروع کردم براش جق زدن اونم دستش لای کونم بود…
گفت اینجوری نه بیا بشین روش گفتم عمرا یکی بیاد بگا میریم…همون لحظه سونا شروع کرد به تولید بخار…گفت نترس هیچی معلوم نیست…گفتم چیکار کنیم گفت بیا بشین روش
بلند شدم رفتم روی کیرش نشستم گفتم شورتمو در نیار خجالت میکشیدم گفت باشه یه تف مالید به کیرش گذاشت لای رونای تپلم گفت اوووف چه‌ چیزی هستی خندیدم گفتم بدو بابا…
گفت باشه یکم تلاش کرد نمیتونست کیرشو تکون بده
گفت برو بالای سکو گفتم نکن میبینن گفت نه برو زود تمومش میکنیم
رفتم بالا گفت بخواب مثلا دارم ماساژت میدم خوابیدم گفت ولی استرس داشتم اومد پشتم اول یکم با دست مالید کون و رونمو بعد دوباره تف کرد روی کیرش صداش میومد گذاشت لای پاهام گرماش عالی بود…
حرفی بینمون رد و بدل نمیشد…فقط تلاش میکرد ارضا بشه لای پاهام تلمبه میزد کیرش میخورد به خایم البته از روی مایو شاید ده تا تلمبه نزده بود گفت اووووف بلند شد نشست روی رونم کیرشو از لنگ مایوم کرد لای کونم و اونجا ارضا شد خیلی حس عجیبی داشتم هم شهوتی بودم هم خجالت زده اینکه با رفیقم این کارو کردم…
بعد
اولین رابطه با خواهر ناتنی
1400/12/03

#خواهر_ناتنی #تابو #خاطرات_نوجوانی

۵ساله بودم از شهر رفتیم روستا تا چند سال اونجا زندگی کردیم روز اولی که اونجا بودم با یکی دوست شده بودم یادم نمیاد چند سال ازم بزرگتر بود
ولی طریقه به وجود اومدن بچه رو بهم گفت و هر موقع پیش پدر مادرم بودم معذب میشدم و تا اونموقع نمیدونستم سکس چیه ۶ سالم که شد به مادرم یه موتور زد و بخاطر ضربه مغزی ۳ روز بعد فوت کرد پدرم داشت افسرده میشد و چند ماه ماه بعد زن بچه دار گرفت دخترش ۶ ساله بود هر موقع دخترش(خواهر ناتنی)پیش من میشست بدجور شق میکردم اولین روز مدرسم خیلی بد مسخره میشدم
مدرسمون تا کلاس شیشم داشت و از بچه های بزرگتر جقو یاد گرفتم یک بار با تف جق زدم چون صابون شامپو کیرمو میسوزوند فقط یک دقیقه میزدم نمیدونستم ارضا چیه
یک روز که صبح زود پاشده بودم شق کرده بودم یواشکی در اتاق خوابه خواهر ناتنیم با مامانشو باز کردم چشمم به کص خواهرم افتاد چون میدونستم خالم(همیشه به مامان ناتنیم میگفتم خاله) همیشه شب قرص میخوره تا ساعت ۶ بعدازظهر بیدار نمیشد میرفتم به کص خواهرم دست میزدم و میخاستم کیرم بکنم تو کصش ولی میترسیدم بیدار شه تا اون موقع فکر میکردم هیچ دردی حس نمیکنن انقدر کصشو دستکاری کردم که بیدار شد سریع رفتم کناره وسایل آرایشی بهم با صدای خواب‌آلودگی گفت اینجا چیکار داری با راه رفتن عادی رفتم به حال و تظاهر میکردم که هیچی نشنیدم اونم بیدار شد و پشتم راه افتاد و رفت دستشویی شق کرده مونده بودم روی مبل دراز کشیدم از دستشویی که اومد بیرون کیرمو دید و خیلی حوس کرد و فهمیدم که اونم این چیزارو میدونه اومد کنارم و با انگشتش به سر کیرم دست زد کیرم هی بالا پایین میشد گفتم چیکار میکنی هیچ جوابی نداد چند ثانیه بعد با صدایه یواش گفت میخای اونجامو نشون بدم منم سرمو به نشانه اره بالا پایین بردم شلوارشو کشید پایین کصش خیلی تپل بود دستمو گرفت و برد جای کصش و انگشتمو روی خط کصش بالا پایین می‌برد با دست دیگش کیرم گرفتو بالا پایین میداد تو ۱۰ دقیقه ارضا شدم ولی هیچ ابی درکار نبود چون فقط ۷ سالم بود کیرم خوایید گفتم بسه و اونم شلوارشو کشید بالا رفت. از اونجا به بعد دیگه هیچی یادم نمیاد ۱۶ سالم که شد خالم با بابام طلاق گرفت ۳ سال گذشت یکبار خواهرم اومد دیدنمون و تا سه روز وایستاد یه شب آقام رفته بود مشهد بخاطر یه سری مسائل کاری
رفتم کنار خواهرم نشستم یکم بهش چسبیدم و بهش داشتم اولین روزی که همو دستمالی میکردیم تعریف میکردم هردومون زدیم بخنده بعد چند ثانیه خندمون قطع شد و سرش رفت تو گوشی دستمو روی کیرم گذاشتم تا شقم معلوم نشه چند دقیقه بعد یواش دستمو بردم جای رون پاش بهم نگاه کرد بعد چند ثانیه دستمو کشید کنار دوبار دستمو گذاشتم روی رونش انگار فهمید نیتم چیه اهمیت نداد دو تا پاهاشو یواش یواش باز کرد و گوشیو گذاشت کنار گفت خب کاری داشتی بهش گفتم نه فقط دلم واست تنگ شده بود اونم با یه پوزخند شیطانی بهم نگاه کردم دستمو که روی کیرم بودو کشید کنار و دوباره انگشتشو گذاشت روی سر کیرم منم حشری شدم و دست زدم به ممه هاش یواش یواش لبشو گذاشت روی لبم بعد چند دقیقه دستمالی لب بازی شلوارمو کشید پایین بهش گفتم میخای بخوری گفت نه خوشم نمیاد و شروع کرد به مالیدن کیرم منم شلوارشو کشیدم پایین کصش خیلی تپل ترو قرمز تر بود میخواستم راضیش کنم که کیرمو بکنم تو کصش ولی گفت پردمو که نمیخای بزنی منم با این حرف بیخیال شدم و شروع کردم یواش یواش کردمش یه دستمو برد روی کصش یکی دیگه دستمو برد جای ممه هاش شروع کردم به مالیدن کص ممش چند ثانیه نگذشت که ارضا شد و کصش خیس شد همینجوری اه ناله می‌کرد کم کم داشتم ارضا میشدم بهش گفتم رو کجا بریزم گفت تو همونجا که داری کارتو انجام میدی کل ابمو ریختم تو کونش هر دومون خسته شدیم و تا نیم ساعت روی بدنم داشت استراحت می‌کرد بهش گفتم برو حموم و منم لباسامو پوشیدم و حسابی بهم کیف داد از اون موقع دوسال گذشته هر ماه میاد خونمون و تا الان دیگه هیچ سکسی نداشتیم
ببخشید که داستان کوتاه خشک بود
امیدوارم خوشتون اومده باشه💋🙂
نوشته: ICE

@dastankadhi
حسین کونم گذاشت
1401/03/08

#گی #خوابگاه #خاطرات_نوجوانی

سلام.من شایانم
میخام یه خاطره از دوران خوابگاه دبیرستان براتون بگم.
حدود سال ۹۳ بود من کلاس سوم دبیرستان بودم تو خوابگاه شبانه روزی مدرسه بودیم. آخر هفته رسید وپنج شنبه و جمعه تعطیل بود و اکثر بچه ها رفتن خونه هاشون .کلا اونایی که مونده بودن یا خیلی درس میخوندن یا پول رفتن نداشتن مثل من.
تو اتاقی که من بودم یه اتاق ۱۰ نفره بود ۵ تا تخت دوطبقه و ۵ تا کمد و یه یخچال و … بود یکی از هم اتاقیام که اسمش حسین بود هم نرفته بود خونه.
اون دوران گوشی لمسی ممنوع بود اگه میگرفتن تا چند هفته نمیدادن این حسین هم یه گوشی سامسونگ داشت که ما ۹ نفر دیگه ازش استفاده میکردیم مثلا سوپر،بازی و چیزای دیگه
یه بازی داشت ماشینی که تو اتوبان باید بری و پولی و زمانی بود اکثرا اونو بازی میکردیم.
بعد از ظهر بود و سرپرست هم بعد از ناهار که سرکشی کرده بود خواب بود حسین طبقه بالا و من پایین بودم داشت بازی میکرد رفتم کنارش گفتم اگه باختی من بعدش بازی میکنم گفت بیا شرطی گفتم سر چی گفت هر که ببره محکم میزنه پشت دست اون یکی گفتم باشه چون گوشی مال خودش بود خیلی بازی میکرد و از من بهتر بود هفت هشت باری که بازی کردیم من ۲ بار بردم و بقیش اون.هی هم بهم میخندید.من عصبی شدم گفتم بیا سر لاپایی گفت باشه رفتیم دو تا از کمدا رو کنار هم گذاشتیم کنار یکی از تختا و رفتیم پشت کمدا فضاش جوری بود اگه کسی میومد داخل اتاق ما اونو میدیدیم و اون ما رو نه. دوباره بازی کردیم و بار اول اون برد گفتم از رو شلوار بکن.چسپید بهم و یکم خودشو مالید بعد از یه دقیقه گفتم بسه دوباره بازی کردیم و اینبار من بردم و منم از رو شلوار مالیدم بهش. یکم خوشم اومده بود اونم همینطور. بازی بعدی رو اون برد باز چسپید بهم چند ثانیه که گذشت گفت شلوارامون در بیاریم گفتم باشه.
شلوارمو تا پایین زانوم کشیدم اون موقع پوستم که سفید بود و مو هم خیلی کم داشتم . اونم همینطور چون میخاستیم اگه کسی اومد سریع بکشیم بالا
بعدش یکم تف زد به کیرش برگشتم نگاش کردم یه کیر سیاه ۱۴ سانتی بود که کلفتیش اندازه مال خودم بود کیرشو گذاشت لای پاهام و عقب و جلو میکرد. من بیشتر خوشم اومد ایندفعه ۵ دقیقه ای طول کشید من دلم نمیخاست متوقفش کنه ولی با خودم گفتم الان فک میکنه خوشم اومده و دوس نداشتم اینجور فک کنه گفتم بسه دیگه.
دوباره بازی کردیم و بازم اون برد ولی گفت تو بیا بکن .منم رفتم پشتش و کیرمو تف زدم (یه کیر ۱۲ سانتی صورتی با قطر متوسط دارم) بعدش گذاشتم لاپاش یکم پشم داشت ولی دیگه بهتر از هیچی بود عقب و جلو میکردم و وسطش خشک میشد دوباره تف میزدم
دو سه دقیقه ای شد گفت بسه دیگه منم اومدم عقب. گفت میخای بازم بازی کنیم گفتم نه ولش کن بیا نوبتی لاپایی اون دوباره رفت پشتم و کیرشو تف مالی کرد و لاپایی میزد برام خیلی دوس داشتم بکنه داخل ولی اگه بهش میگفتم شک میکرد دو دقیقه ای گذشت گفت تف کن تو دستم تف کردم زد رو کیرش دوباره لاپایی میزد یکم که گذشت گفت بکنم تو کونت گفتم نه یکم که گذشت دوباره گفت بذار بکنم توش گفتم نه درد میگیره حالا از خدام بود بکنه بار سوم گفت بکنم یا نه یه نگاش کردم هیچی نگفتم گفت میخام بکنما باز هیچی نگفتم دستشو آورد جلو گفت تف بریز یه تف گنده انداختم کشید رو کیرش منم کونمو دادم عقب هی فشار میداد نمیرفت تف میزد فشار میداد منم شل میکردم بلد نبود کسخل یهو حس کردم یه چی رفت تو کونم و سوخت. خودمو کشیدم جلو دس گذاشتم رو سوراخم و چشامم بستم گفتم لاشییی خیلی درد گرفت با اینکه من قبلا خیار کرده بودم تو خودم ولی دردش هم فرق داشت هم بیشتر بود.
گفت جدی دردت
مالیدن اولین کیر در اتوبوس تهران-اصفهان
1401/03/15

#خاطرات_نوجوانی #جلق #سکس_در_اتوبوس

راهنمایی بودیم که از طرف مدرسه تصمیم گرفتن ما رو ببرن اصفهان. شب با اتوبوس از تهران راه افتادیم قرار بود فرداش اصفهانو بگردیم و فردا شبش برگردیم تهران. تو اتوبوس من و حسین کنار هم نشسته بودیم. ساعت نه که شد کم کم بچه ها شروکردن به خوابیدن و راننده چراغای اتوبوس خاموش کرد.من و حسین هم هرکدوم یه پتو کشیدیم رومون و فرو رفتیم تو صندلی. داشت چشمام گرم میشد که از وول خوردن حسین بیدار شدم و دیدم گوشیش رو گرفته جلوش روی پاشو داره عکس سکسی و سوپر تماشا میکنه. دست راستش هم زیر پتو بگی نگی آروم تکون میخورد. گفتم لامصب بگیر اینطور منم ببینم. گفت نمیشه از صندلی های عقب شاید متوجه بشن. گفتم بده دست من، من یه جوری میگیرم که کسی نبینه. گوشی رو گرفتم دستم و دستمو گذاشتم رو پای حسین و شروع کردیم به تماشا. کم کم حسابی شق کردم و دلم میخواست کیرمو بمالم. همینطور که تو فکر بودم که چطوری با یه دست گوشی رو جلوی خودمو حسین نگه دارم و با دست دیگه پنهانی جق بزنم، دیدم حسین شروع کرد به وول خوردن و جابجا شدن. وقتی حسین آروم گرفت متوجه شدم زیر دستم که تلفونو نیگه داشته بود یه چیز سفت مث لوله حس میکنم. خوشم اومد. کنار دستمو یه کم بیشتر فشار دادم رو لولهٔ سفت، دیدم لوله هم خودشو فشار میده به دست من. حسین خودشو یواش تکون میداد و از رو پتو کیرشو میمالید به کنار دستم. منم که داشتم از شهوت دیوونه میشدم دیگه اختیار خودمو از دس دادم و شرو کردم به مالیدن کیرش. کم کم یه وری خوابیدم طرف حسین و سرمو گذایشتم رو بازوش. گفتم حسین دست من خسته شد تلفونو بگیر. دست راستم که آزاد شد بردمش زیر پتوی حسین و گذاشتم رو کیرش. لامصب چه کیر درازی داشت مث آهن سفت بود. اول با نوک انگشتام خیلی آروم نوازشش کردمو بعدش گرفتم کف دستمو آهسته رو کیرش بالا پایین میبردم. یه جور عجیبی شهوانی شده بودم و داشتم از لذت میلرزیدم. دیگه به هیچی فکر نمیکردم جز لوله درازو نرم و داغی که لای انگشتام بود حتا دیگه فکر جق زدن خودمم نبودم. ولو شده بودم روی شونه و بازوی حسین و دستم زیر پتوی حسین آروم میرفتم میومد. سر حسین به طرف من بود و چشماشو دهنش نیمه باز بود و داشت پتوی منو نگاه میکرد. بعد چنددقیقه حسین دست چپشو یواش آورد زیر پتوی من و گذاشت رو کیرم. یه کم مالید و بعد زیپ شلوارمو باز کردو کیرمو در آورد. وقتی کیرمو گرفت لای انگشتاش صدای نفسهاشو میشنیدم که تند شدند، حسین انگار تند تند از دهن نفس میکشید، فهمیدم که اونم مث من آتیش گرفته. اولین بار بود که کیر یکی دیگه رو میمالیدم و چه کیری! دراز و به نهایت سفت و داغ. یاد فیلمای سوپر افتادم و فکر لیسیدن کیر حسین زد به سرم. وقتی آدم اینطوری حشری میشه که آتیش میگیره هی دلش میخواد هی یه مرحله بره بالاتر. تو اتوبوس همه خواب بودن. یواش خم شدم و سرم رو تا کمر حسین آوردم پایین و سرمو کردم زیر پتو. اول از همه بوی کیر حسین مستیم و بیشتر کرد. صورتم زیر پتو چسبوندم به کیرش درازش. وای چه احساس لذتی. خوب که صورت و گردنم کیری شد دهنمو باز کردمو گذاشتمش تو دهنمو شروع کردم به ساک زدن با ولع. تو این حالت دیگه دست حسین به کیر من نمیرسید ولی من فقط به فکر مزهٔ کیر حسین بودم. انگار زندگیم وابسته به کیر یه که تو دهنمه. انقد لیسیدم و مکیدم که آب حسین آمد تو دهنم. فوری همه رو تف کردم تو شورت حسین ولی مزه آب منی تو دهنم موند. بلند شدم و درست نشستم دیدم حسین هنوز نئشهٔ لذته. تف کردم کف دستم تفم با کمی آب کیر حسین مخلوط بود بعدش زیر پتو شروع کردم واسه خودم جق زدن تا آبم اومد. قبل از اینکه هردو بخوابیم زیر گو
عروسی یک توله
1401/04/09

#ارباب_و_برده #لز #خاطرات_نوجوانی

انقدر پر سر و صدا بودیم که مدیر مدرسه کلاسمون رو طبقه‌ی سوم گذاشته بود. هم از ما دورتر بود و هم ما راحت‌تر بودیم. می‌تونستیم راحت گوشی ببریم سر کلاس و خیلی راحت هک با بچه‌ها‌ لاس بزنیم.
توی کلاس هیچکس نبود؛ فقط من و نسترن روی نیکمت نشسته بودیم و داشتیم برای امتحان زنگ بعدی تقلب آماده‌ می‌کردیم. حواسم به تقلب نوشتن بود که حس کردم نسترن حواسش پرته!
_نسترن چیشده؟ چرا تو‌ خودتی؟
_اوکیم!
+من این همه وقته می‌شناسمت؛ حالا بگو چته؟
نسترن با صدای آروم و چهره‌ مظلومش، همونطور ک سرش پایین بود دستش رو گذاشت روی دستم و گفت:
+صدفم!
_جان دلم؟
+میدونی؛ من دلم…
_دلت چی؟
+دلم تنت رو می‌خواد. همین الان!
با حرفی که زد گُر گرفتم؛ ولی سعی کردم بروز ندم! چون وسط کلاس بودیم و نمی‌شد کاری کرد. توی چشماش نگاه کردم:
_من فدات بشم؛ بزار گوشیم رو از توی کیفم دربیارم. چند تا نود جدید برات گرفتم نشونت بدم.
+صدف، من عکسش رو نمی‌خوا‌م! خودش رو می‌خوام.
_آخه الان دیوونه؟ اونم ساعت ۱۱ ظهر؟ بزار دوساعت دیگه که تعطیل شدیم.
+من تحمل ندارم صدف؛ کل امروز حواسم پرت تو بود… خیلی داغ کردم، نمی‌تونم صبر کنم!
لبام رو نزدیک صورتش بردم و گونه‌اش رو بوسیدم .آروم در گوشش زمزمه کردم:
_یعنی برای دیدن بدنم انقدر حشری شدی؟
+هم برای دیدن بدنت، هم برای خیسی کُسِت وقتی که با دستم میمالَـ…
با صدایی که از پشت در میومد سکوت کرد و سرش رو سریع برد پایین. شروع کرد به نوشتن بقیه تقلب ولی انگار داشتن توی دل من رخت میشستن. حرفای نسترن کار خودش رو کرده بود! با خوردن زنگ یکی یکی بچه ها اومدن توی کلاس و دبیر هم پشت سرشون وارد کلاس شد.
●خب بچه ها… برگه‌هاتون‌ رو در بیارید و سوال‌هایی که روی تخته می‌نویسم بنویسید. وقت امتحان سی و پنج دقیقه‌ است. اگر تقلبی ببینم به خودتون صفر میدم و از کل کلاس هم دو نمره کم می‌کنم. گفته باشم نگید نگفت!
هشت تا سوال روی تخته نوشت و نشست.
●از همین الان تایمتون شروع شد. سی و پنج دقیقه شد سی و شش دقیقه دیگه برگتون رو نمیگیرم. سوالا واضحه. وسط امتحان چیزی نپرسید.
هنوز بیست دقیقه هم نگذشته بود که توی سکوت کلاس، به تک تک سوالا بدون هیچ تقلبی جواب دادم. اولین نفر بلند شدم و برگم رو روی میز گذاشتم. برگم رو برداشت و برای اینکه بیکار نباشه تصحیح کرد. چشمم روی برگه بود و داشتم به دستای دبیر نگاه میکردم که برگه رو داد دستم و با حالت خشک خودش گفت:
+آفرین! نمره کامل رو گرفتی.
با ذوق توی چشماش نگاه کردم و خیلی آروم ازش تشکر کردم. تشکرم رو با چشماش بهم برگردوند و بهم فهموند که برم بشینم.
نشستم و به برگه‌ نسترن نگاه کردم. به خاطر استرس سه تا از سوالاش رو جواب نداده بود. تقریبا ده دقیقه دیگه امتحان تموم می‌شد. برگه رو یه جوری زیر میز گذاشتم که بتونه ببینه؛ اونم خوشحال شد و شروع کرد به نوشتن ادامه‌ی سوالاش.
سی و پنج دقیقه از امتحان گذشته بود که دبیر صدام کرد و گفت:
●برگه‌ها رو جمع کن و بیار.
برگه ها رو جمع کردم و دادم بهش. تشکر کرد و شروع کرد به درس دادن.
من و نسترن نسبت به بقیه‌ بچه ها قد بلند‌تری داشتیم؛ پس نیمکت آخر نشسته بودیم. نسترن خودش رو بهم نزدیک کرد و سرش رو گذاشت روی شونم. دستم رو بردم نزدیک و دست راستش رو توی دستم گرفتم و آروم ماساژ دادم.
زیر گوشم گفت:
+حالم یجوریه!
جون کشداری گفتم.
+لعنتی شورتم خیسه!
_من فدای خیسی شورتت بشم عشقم…
+می‌خوامت صدف. الان!
اگر سر کلاس نبودیم حتما توی بغلم غرقش می‌کردم و کسش رو واسش لیس می‌زدم.
با خوردن زنگ بچه‌ها کیفاشون رو برداشتن و ما هم از هپروت بیرون اومدیم و
اربعین (١)
1402/04/25
#لزبین #خاطرات_نوجوانی #ریحانه

ریحانه هستم ، دختری با چاله های بزرگی در زندگی شخصیم
خاطراتم از ١٥ سالگی شروع شد امیدوارم خاطراتم را بخونید و قضاوت بی مورد نکنید
همونجور که گفتم ١٥ سالم بود که تو راهنمایی با مینا آشنا شدم
مینا تو کلاسمون بود ، برعکس منی که تو خودم بودم و کمی گوشه گیر ، مینا دختر پر شر و شوری بود شش ماه که از آشناییم با مینا گذشت منو به خونشون دعوت کرد
بر خلاف ما که زندگی ساده ای داشتیم خونه اونها پر بود از وسایل پر زرق و برق . مینا برای خودش اتاق شخصی داشت ، تخت ، تلویزیون و حتی یه دستگاه ویدیو تو اتاقش داشت
بابای مینا دکتر جراح بود و پدر من کارگر و به زحمت تونسته بود خونه ای که توش زندگی می کردیم رو بخره
هر وقت خونشون میرفتم ، مینا برام شوهای طنین و ترانه و پارس ویدیو میگذاشت ، با اونها میرقصیدیم و بعضی مواقع هم فیلمهای هندی میدیدیم ، موقع فیلم دیدن مادرش برامون عصرانه میاورد ، تو خانه ما عصرانه یک امر محال بود شاید اضافه ناهار همراه چای عصرانه اون زندگی کوفتی بود
بابام چون مذهبی بود ورود نوار کاست آهنگ به خانمان ممنوع بود چه برسه به رقص و شادمانی
یادم نمیره که چرا مینا باید اونقدر در رفاه باشه و ما اونجور زندگی می کردیم هنوز اشکهایی که بخاطر حسرت زندگی مینا میریختم یادم نرفته
بهرحال زندگی مون در جریان بود تا اینکه یه روز مینا بهم گفت که یه فیلم از دختر خالش گرفته
در مورد فیلم که ازش پرسیدم گفت که دختر خالش گفته تنهایی ببینه و مراقب باشه که مامانش متوجه دیدن فیلم نشه
تا اینکه تابستان از راه رسید و مینا با خانوادش رفتن کیش و ما هم به سنت هرساله و قبولی من و برادرم میرفتیم مشهد
خیلی دوست داشتم ما هم مثل خانواده مینا به کیش بریم ولی بابا جز مشهد شهر دیگه ای رو قبول نداشت
تا اینکه مسافرتمان تمام شد و بعد دو هفته مینا زنگ زد و گفت که اونام از مسافرت برگشتن
فرداش رفتم پیش مینا و دیدم حسابی خودشو برنزه کرده
مینا برام چند تا تکه لباس به عنوان سوغاتی بهم داد و منم نخودچی کشمش و زعفرانی که براش خریده بودم و بهش دادم
وقتی داشتیم نخودچی و کشمش میخوردیم بهم گفت که قراره مادرش آخر هفته بره دورهمی دوستاش و همونجور که چشمش برق میزد گفت میتونیم فیلمی که دختر خالش داده رو باهم ببینیم
ماجرای فیلم یادم رفته بود سری تکان دادمو گفتم که حتمأ میام
چند روز بعد مینا زنگ زد و گفت که مامانش داره میره و ازم خواست که برم پیشش
سریع چادرمو سرم کردم و رفتم پیش مینا
مینا فیلمو از کمدش در آورد و گذاشت تو دستگاه، اول فیلم آهنگ هایده بود تا خواستم اعتراض کنم که چرا آهنگ گذاشته یهو هایده قطع شد و انگار یه فیلم آمریکایی شروع شد
یه زن و مرد تو ماشین وارد خانه شدن و شروع کردن به بوسیدن و لب گرفتن از هم و رفتن تو اتاق خواب و لخت شدن و…
من و مینا هاج و واج به هم نگاه کردیم ، تا اینکه فیلم سکس زن و مرده رو داشت نشون میداد جلوی مرده خیلی بزرگ و کلفت بود
هیچ وقت تصویر لخت یه مرد رو ندیده بودم و تنها کسی که تو زندگیم لخت دیده بودم مادرم بود که اونم خیلی سالهای پیش منو تو حمام منو میشست
زن و مرده تو فیلم ناله میکردن و داد میزدن
جفتمون حال عجیبی پیدا کرده بودیم ، دلشوره و اضطراب داشتیم و حتی مینا رنگش کمی پریده بود
اون قسمت فیلم تمام شد و تو قسمت بعدی دوتا زن رو نشون داد که انگار از خرید برگشته بودن و از تو پاکتی که دستشون بود چیزای درازی در آوردن که مثل جلوی اون مرده بود ( اون سالها ها حتی اسم کیر رو بلد نبودم )
و لخت شدن و و بعد مالیدن همدیگه اون چیزهای دراز رو تو کص هم میکردن
مینا تلویزیون رو خاموش کرد
واقعأ ترسیده بودیم و بدون اینکه حرفی بزنم سریع چادرمو برداشتم و اومدم خونه
اون شب همش تو خواب میدیدم زنه توی فیلم اون چیز درازارو داره میکنه تو کصم و منم از ترس از خواب با جیغ می پریدم
یک هفته ای این وضعیت ادامه داشت مادرم نمیدونست چم شده ، حتی منو نمی برد مشاوره چون این چیزها برایشان معنی نداشت
قبل خواب مادرم زیر متکام کمی پول به عنوان پول دوا میذاشت که زودتر خوب بشم
یه هفته بعد مینا بهم زنگ زد و گفت برم پیشش که کارم داره
با اینکه میترسیدم ولی رفتم خونشون
مینا همه ماجرای فیلمو برام تعریف کرد ، از سکس و لز و… و آخرش گفت که دختر خالش همه رو براش تعریف کرده و حتی با دختر خالش لخت شده و مثل اون زنها همدیگر رو مالوندن و بهش خیلی کیف و لذت داده
مینا همینجوری که حرف میزد تاپ و کرستشو در آورد و دستمو گرفت و روی پستانهاش گذاشت
اولین بار بود که غیر مادرم یه همجنس خودمو لخت میدیدم
داستان

خوردن کیر معاون مدرسه


#خاطرات_نوجوانی #گی
اسمم علی 22 سالمه


این یه خاطره کوتاه از دوران دبیرستانمه


سال سوم دبیرستان بودم . یکی دو سال اول بلوغم بود و حسابی شهوت داشتم . به فانتزیای مختلف سکسی فکر میکردم ولی تا اون موقع سکس رو تجربه نکرده بودم . از همون اولش علاقه به همجنس داشتم . نمیدونم شاید به خاطر این بود که مدارس ایران از سال اول ابتدایی تفکیک جنسیتی میشه ، منم از اون پسرایی بودم که فقط میتونستم به فانتزی در مورد آدمای دور و برم فکر کنم . یه روز توی حیاط مدرسه با دوستم امیر قرار داشتم . امیر همکلاسی من نبود، یه فلش مموری به من داده بود که براش فیلم پورن بریزم توش ، خودمم فیلمایی که داشتم از بقیه گرفته بودم . از این جور کارای یواشکی زیاد انجام میشد توی مدرسه . ولی آدمای خایه مال و بی ارزش هم زیاد گیر میومد ک واسه خود شیرینی کردن پیش مدیر و معاون ، بقیه رو لو میدادن ، درسته که دیگه این جور کارا عادی به نظر میرسه ولی توی محیط مدرسه کار خلافی بود و در صورت لو رفتن حتی خطر اخراج شدن از مدرسه رو هم به دنبال داشت . بگذریم ، از شانس بد ما یکی از همون بچه مثبتای خایه مال متوجه کار ما شد و رفت آمار ما رو به معاون مدرسه داد ، معاون مدرسمون که یه آقایی بود که تقریبا 45 تا 47 ساله به نظر می اومد و هیکلی بود. ( beefy style ) ، قبلا از یکی تا از دوستام شنیده بودم که معاون مدرسمون بچه بازه و چند بار انگشتش کرده و اونم بدش اومده ولی بخاطر ترس از آبروش به کسی چیزی نگفته ، من حرفشو باور نمیکردم و فکر میکردم دروغ میگه ، خلاصه اون روز معاون مدرسمون اومد سر کلاس و از دبیرمون خواست تا منو با خودش به دفتر مدرسه ببره ،من نمیدونستم جریان چیه وقتی رسیدم دفتر وامیر رو هم اونجا دیدم تازه دوزاریم افتاد و رنگم پرید ، معاون مدرسه از هردومون خواست تا به یه اتاق دیگه بریم و خصوصی باهامون حرف بزنه ، رفتیم طبقه بالا و وارد اتاقی شدیم ک معمولا خالی بود و بهش میگفتن اتاق مشاوره ، من و امیر به محض این که رسیدیم اونجا قبل از اینکه معاون حرفی بزنه شروع کردیم به التماس کردن و گه خوری کردن و میخواستیم که به خانواده هامون چیزی نگه . معاون که قبلا فلش مموری رو از دست امیر گرفته بود بهمون نشون داد و گفت کاری ک شما کردید مستحق اخراج شدنه ولی چون بار اولتونه می بخشمتون ، به شرطی ک تکرار نشه که اگه تکرار بشه بی برو برگرد هردوتونو ز مدرسه اخراج میکنیم . این هرفو ک زد انگار قند تو دلم آب شد و یه نفس راحتی کشیدم و هر دومون تعهد و قول دادیم ک دیگه همچین کاریو تکرار نکنیم . خواستیم بریم بیرون که معاون گفت امیر میتونه بره ولی تو باید بمونی و چند تا سوال دیگه رو جواب بدی . قبول کردم . وقتی امیر رفت . معاون در اتاق رو قفل کرد ، چند دقیقه بعدش زنگ به صدا در اومد و چون رنگ آخر بود و شیفت عصر بودیم همه بچه و دبیر ها از کلاساشون خارج شدن و رفتن خونه هاشون ، موبایل معاونمون زنگ خورد و با مدیر حرف زد و هماهنگی کرد چون نفر آخر بود و باید یه سری کارای دفتری رو انجام میداد قبل از رفتن به خونه ( همیشه همینجوری بود ) از مستخدم خواست که نظافت مدرسه رو بزاره واسه شب و مستخدم هم قبول کرد و اونم رفت خونه . حالا من و معاون تنها توی مدرسه بودیم . من یکم استرس داشتم چون نمیدوستم معاون میخواد چی بپرسه . از یه طرف هم نگرانن بودم که نکنه یه وقت دیر برم خونه . معاون ازم خواست روی صندلی بنشینم . نشستم . اومد روبروم ایستاد و گفت این فلش مموری ک الان توی دست منه مال دوستت امیره ک توسط تو پر ازفیلم های مستهجن شده . گفت به نظرت اگه اینو نشون پدرت بدم چی میشه ؟ دوباره به التماس افتادم که این کارو نکنه گفت شرط داره ؟ گفتم چه شرطی ؟گفت اگه میخوای ک این موضوع بین خودمون بمونه باید یه کاری برام بکنی ؟ گفتم چیکار ؟ اومد نزدیکتر و همون طوری که سر پا ایستاده بود خودشو آورد جلو صورتم دیدم دست برد واسه کمربندش فکر کردم میخواد کمربندشو در بیاره کتکم بزنه ترسیده بودم ولی دیدم کمربندشو باز کرد بعد رفت سمت زیپ شلوارش ، زیپ و دمکه شلوارشو هم باز کرد شلوارش یهو تا قوزک پاش اومد پایین ، چون پارچه ای و یه کم گشاد بود وحشت تمام وجودمو گرفت تازه حرف دوستمو باور کردم که میگفت معاون بچه بازه ، بهش گفتم آقا تو رو خدا کاری نکن . فلش مموری رو برداشت و یه بار دیگه نشونم داد منم منظورشو فهمیدم . نمیدونستم باید چیکار کنم ، ازش پرسیدم حالا چیکار باید بکنم ، گفت کیرمو بخور ، زانو زدم زیرش ، با ترس و لرز شرتش رو کشیدم پایین یه کیر کلفت شاید 20 سانتی بود . با دو تا خایه قهوه ای و موهای بالای کیرشو هم زده بود و تازه در اومده بودن و رونها و شکم گنده ای هم داشت ، یه طرف کیرش یه رگ گنده داشت .