سارا عشق اولم
1400/07/07
#عشق_اول #دوست_دختر #دانشجویی
سلام
داستانی که میخوام بنویسم مربوط میشه آذر سال 96
من اسمم علی هست و 26 سالمه از لحاظ قدی قد بلندم و اون زمان ورزشکار بودم الان دیگه نه
ترم اول دانشگاه بودم اصولا تا کلاسها آغاز بشه آبان همه میرفتن و من بخاطر یه سری کار و گرفتاری اواسط آبان رفتم دانشگاه اولین کلاسی که رفتم ریاضیات بود و چون خیلی ریاضیم خوب بود خیلی از سوالات استاد رو حل کردم و جوری شد که همه تعجب میکردن من که نبودم این همه بلدم
از کنار دستیم پرسیدم کی جزوه کامل داره من بگیرم گفت یه دختری هست ردیف جلو میشینه خیلی خوب مینویسه اما به کسی جزوه نمیده و تو رشته ما خوشگلترین دختر محسوب میشه حتی خیلیا بهش درخواست دادن اما قبول نکرده اگر تونستی جزوه رو بگیر ازش
بعد از کلاس رفتم سمتش خیلی با شخصیت و آروم بهش گفتم من سر کلاسا نبودم محبت میکنید جزوه خودتون رو بدین کپی کنم گفت شما که ریاضیت خوبه جزوه میخوای چیکار گفتم داشته باشم خیلی بهتره اما در نهایت منو پیچوند و جزوه نداد
یه هفته ای گذشت چندباری تو محیط دانشگاه دیدمش مخصوصا سرکلاسهای دیگه واقعا خوشگل و خوش اندام بود خیلیا دنبالش بودن اما محل نمیداد
همیشه با دوستاش میگشت از شانس من یکی از هم اتاقی هاش با من کلاس داشت که گفت ميشه شما فیزیک یاد من بدین گفتم مشکلی نیست و شمارمو گرفت اما من چشمم دنبال سارا بود فقط با بهانه نزدیک شدن به اون شماره گرفتم
چندروز بعد دختره پیام داد ميشه تو یه پارک به من یاد بدین گفتم نه و چند مدتي گذشت تو تلگرام بهم ابراز علاقه کرد من قبول نکردم ولی گفتم میتونیم باهم در ارتباط باشیم ولی یه شرط داره گفت هرچی بگی قبوله
گفتم شماره سارا رو میخوام گفت من نمیتونم بدم خیلی تو خوابگاه حساسه کسی شمارشو نده منم گفتم خب بای ولی به زور قبول کرد و شماره سارا رو داد
شب بود بهش گفتم فورا برو پیش سارا بهش بگو به نگاه به تلگرامت بنداز گفت باشه
تو تلگرام به سارا یه پیام دادم گفتم علی هستم هفته گذشته جزوه ندادین اگر براتون مقدور هست عکسش بفرستین دیدم بعد ده دقیقه خوند پیامم رو
نوشت سلام شماره منو از کجا اوردین؟ گفتم از گروه دانشگاه برداشتم و ایدیت ذخیره کردم بالاخره عکس جزوه رو داد و منم تونستم یک ساعتی درمورد دانشگاه و سختی خوابگاه و… باهاش چت کنم
بهش گفتم اگر یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفت بستگی داره منم فورا خیلی محترمانه بهش ابراز علاقه کردم گفت میدونم آدم بدی نیستی و آمار تو رو دوستام در آوردم به پیشنهادت فکر میکنم
اینم بگم من ساکن شیرازم و اونم دانشجو بود
بعد از دو سه روز بهش گفتم نظرت مثبت نشده گفت فردا تو کلاس میبینمت بیشتر میتونم فکر کنم منم قبول کردم و بالاخره تونستیم باهم باشیم.
اون بوشهری بود و هر دو هفته میرفت و میومد
یک ماهی از رابطه ما گذشت و خیلی به هم وابسته شدیم حتی اون دو سه روزی که نبود عذاب میکشیدیم هروقت میومد اول میرفتیم بیرون بعد دانشگاه
دیگه کار ما شده بود بیرون رفتن و گشتن که یه روز بحث سکس شد بهش گفتم سارا من تو رو بخاطر خودت میخوام نه رابطه جنسی اونم گفت این مدت خیلی خوب شناختمت بعد از یکماه اولین بار باهم لب گرفتیم و این ماجرا گذشت تا امتحانات پایان ترم بهم گفت ریاضی یادم بده منم یه سوئیت گرفتم گفتم میریم یادت میدم قبول کرد و چون اعتماد داشت بهم رفتیم
بعد از آخرین امتحان قبل از اینکه بره بهم گفت چرا اون روز هیچ کاری نکردی گفتم منظورت چیه گفت هرکی جای تو بود یه کارایی میکرد گفتم من تو رو بخاطر خودت میخوام گفت ميشه یبار دیگه بریم بیرون گفتم آره گفت پس یه سوئیت بگیر
کلی خوراکی خریدم رفتیم بعد از ناهار کنار
1400/07/07
#عشق_اول #دوست_دختر #دانشجویی
سلام
داستانی که میخوام بنویسم مربوط میشه آذر سال 96
من اسمم علی هست و 26 سالمه از لحاظ قدی قد بلندم و اون زمان ورزشکار بودم الان دیگه نه
ترم اول دانشگاه بودم اصولا تا کلاسها آغاز بشه آبان همه میرفتن و من بخاطر یه سری کار و گرفتاری اواسط آبان رفتم دانشگاه اولین کلاسی که رفتم ریاضیات بود و چون خیلی ریاضیم خوب بود خیلی از سوالات استاد رو حل کردم و جوری شد که همه تعجب میکردن من که نبودم این همه بلدم
از کنار دستیم پرسیدم کی جزوه کامل داره من بگیرم گفت یه دختری هست ردیف جلو میشینه خیلی خوب مینویسه اما به کسی جزوه نمیده و تو رشته ما خوشگلترین دختر محسوب میشه حتی خیلیا بهش درخواست دادن اما قبول نکرده اگر تونستی جزوه رو بگیر ازش
بعد از کلاس رفتم سمتش خیلی با شخصیت و آروم بهش گفتم من سر کلاسا نبودم محبت میکنید جزوه خودتون رو بدین کپی کنم گفت شما که ریاضیت خوبه جزوه میخوای چیکار گفتم داشته باشم خیلی بهتره اما در نهایت منو پیچوند و جزوه نداد
یه هفته ای گذشت چندباری تو محیط دانشگاه دیدمش مخصوصا سرکلاسهای دیگه واقعا خوشگل و خوش اندام بود خیلیا دنبالش بودن اما محل نمیداد
همیشه با دوستاش میگشت از شانس من یکی از هم اتاقی هاش با من کلاس داشت که گفت ميشه شما فیزیک یاد من بدین گفتم مشکلی نیست و شمارمو گرفت اما من چشمم دنبال سارا بود فقط با بهانه نزدیک شدن به اون شماره گرفتم
چندروز بعد دختره پیام داد ميشه تو یه پارک به من یاد بدین گفتم نه و چند مدتي گذشت تو تلگرام بهم ابراز علاقه کرد من قبول نکردم ولی گفتم میتونیم باهم در ارتباط باشیم ولی یه شرط داره گفت هرچی بگی قبوله
گفتم شماره سارا رو میخوام گفت من نمیتونم بدم خیلی تو خوابگاه حساسه کسی شمارشو نده منم گفتم خب بای ولی به زور قبول کرد و شماره سارا رو داد
شب بود بهش گفتم فورا برو پیش سارا بهش بگو به نگاه به تلگرامت بنداز گفت باشه
تو تلگرام به سارا یه پیام دادم گفتم علی هستم هفته گذشته جزوه ندادین اگر براتون مقدور هست عکسش بفرستین دیدم بعد ده دقیقه خوند پیامم رو
نوشت سلام شماره منو از کجا اوردین؟ گفتم از گروه دانشگاه برداشتم و ایدیت ذخیره کردم بالاخره عکس جزوه رو داد و منم تونستم یک ساعتی درمورد دانشگاه و سختی خوابگاه و… باهاش چت کنم
بهش گفتم اگر یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفت بستگی داره منم فورا خیلی محترمانه بهش ابراز علاقه کردم گفت میدونم آدم بدی نیستی و آمار تو رو دوستام در آوردم به پیشنهادت فکر میکنم
اینم بگم من ساکن شیرازم و اونم دانشجو بود
بعد از دو سه روز بهش گفتم نظرت مثبت نشده گفت فردا تو کلاس میبینمت بیشتر میتونم فکر کنم منم قبول کردم و بالاخره تونستیم باهم باشیم.
اون بوشهری بود و هر دو هفته میرفت و میومد
یک ماهی از رابطه ما گذشت و خیلی به هم وابسته شدیم حتی اون دو سه روزی که نبود عذاب میکشیدیم هروقت میومد اول میرفتیم بیرون بعد دانشگاه
دیگه کار ما شده بود بیرون رفتن و گشتن که یه روز بحث سکس شد بهش گفتم سارا من تو رو بخاطر خودت میخوام نه رابطه جنسی اونم گفت این مدت خیلی خوب شناختمت بعد از یکماه اولین بار باهم لب گرفتیم و این ماجرا گذشت تا امتحانات پایان ترم بهم گفت ریاضی یادم بده منم یه سوئیت گرفتم گفتم میریم یادت میدم قبول کرد و چون اعتماد داشت بهم رفتیم
بعد از آخرین امتحان قبل از اینکه بره بهم گفت چرا اون روز هیچ کاری نکردی گفتم منظورت چیه گفت هرکی جای تو بود یه کارایی میکرد گفتم من تو رو بخاطر خودت میخوام گفت ميشه یبار دیگه بریم بیرون گفتم آره گفت پس یه سوئیت بگیر
کلی خوراکی خریدم رفتیم بعد از ناهار کنار
عشق اولم دختر عمه
1401/04/01
#دختر_عمه #عشق_اول #زن_شوهردار
سلام
بهزادم ۲۳
از بچگی که چشم وا کردم همبازی و رفیقم بود
عاشقونه دوسش داشتم!
همون بچگی هم دس به یکی میکردیم بقیه بچه هارو سرکوب کنیم
بزرگ تر شدیم و چشم و گوشمون بازتر
گوشی ساده خریدم اون گوش نداشت
ولی چون همیشه شماره منو حفظ بود
با خط ثابتشون زنگ میزد حرف میزدیم
گوشی لمسیا و اپلیکیشینای اجتماعی که وارد عرصه شدن
تو بیتاک چت میکردیم
فهمیده بودم هول شده اخه با پسرا تلفنی صحبت میکرد
منم چون میخواستمش به روش نمیاوردم
تا شاید ادم شه
ینی یجوری برخورد میکرد
که نمیتونستم بهش بگم با فلانی ای؟
خلاصه گذشت تا فمیدم با رفیق فابم اوکی شده
خیلی کله ام کیری شد
یه کیری واسش تراشیدم که بماند!
حدودا ۱۷ ساله بودیم جفتمون
رابطمون کات خورد و اونم از لج ما شوهر کرد
نامزدیش پی ام میداد
گفتم بچه اس از کلش میپره
عقد کرد همچنان پیگیر بود
حرف سکسی عکس و فیلم سکسی
هرچیزی ک میتونست کیر منو شق کنه!
منم از خدا خواسته!
نه نمیگفتم
تازه میپیچیدم ب بازی که اون بیشتر بفرسته
عقد که بود یه روز اومد خونمون
هیشکی خونمون نبود
مثثثثلااااا اومده بود ابجیمو ببینه
ابجیمم رفت حموم
این اومد لش کرد تو بغل ما
اینم بگم که الحق و والانصاف
کصیه که مرده رو زنده میکنه!
خلاصه یکمی ور رفتیم من ترسیدم
قضیه با مالیدن تموم شد
تا اینکه دیگه پی ام نداد
عروسی کرد و کلی تو عروسیش زدم و رقصیدم و گذشتتتتت گفتم دیگه محاله پی ام بده
که باز سر و کلش پیدا شد!
خلاصه بازم من جوابشو دادم
به خودم حق میدم چون اونقدی نابه که همه خطرشو به جون میخریدم
بازم رابطه یکم چتی رفت جلو
من رفتم خدمت
چون زیاد نبودم خیلی حرف نمیزدیم بعدم یه دعوای تخمی کردیم روز تولدش رابطه رو بگا دادیم
خب رسیدیم به اون بخشی که جالبه!
خدمتم تموم شد
بچه دار شده بود. گفتم طرف دیگه با یه بچه نمیاد اویزون من بشه پی ام بده!
پی ام داد و خلاصه پیگیری و پیگیری
کلی نود ازش گرفتم و ویدیو کال و عشق و اینا
همش تحت تاثیر حرف مردم بودم!
اره زن شوهردار نحسه بدبیاری میاره فلان میاره
گفتم بهزاد بیچاره بگا میری نرو تو این قضیه!
تا اینکه با حرفاش توجیهم کرد
خیلی وسوسه امیز حرف میزد
انگار که بدنیا اومده تا من بکنمش!
بالاخره تابو رو شکستم
رفتم دنبالش بردمش همونجایی که خودش تهیه کرده بود!
خونه رفیقش
تا از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل!
بغلم کرد منم کلی بوسش کردم با احساس گناه
گفت اگه یه درصد شک داری برگردیم!
میدونست دیگه این کیر خوابیدنی نیست!
منم خوب میدونستم
لباساشو دونه دونه دراوردم
چه لعبتی! تمام سایتا رو گشتم و همچین موجودی ندیدم!
خوشگل سفید مو خرمایی کمرباریک کون گرد و خوشفرم ممه گرد!
بهشت بود!
اومد ساک بزنه که کیرم منفجر شد!
آبروریزی در حد لالیگا قبلشم گفته بودم اره یجوری میکنمت پاره شی
خندید ابو پاک کرد باز ساک زد!
گفتم کاندوم بذار
گفت فقط گوشت ب گوشت!
وقتی کردم توش و چهرشو میدیدم باورم نمیشد بالاخره دارم میکنمش!
سه ساعت اونجا بودیم و منو خشک کرد و برگشتیم!
بعدش عذاب وجدان کثیفی گرفتم!
نمیدونم باز برم یا نه
چون خیلی مشتاقه ولی من دارم دق میکنم.
نوشته: بهزاد
@dastankadhi
1401/04/01
#دختر_عمه #عشق_اول #زن_شوهردار
سلام
بهزادم ۲۳
از بچگی که چشم وا کردم همبازی و رفیقم بود
عاشقونه دوسش داشتم!
همون بچگی هم دس به یکی میکردیم بقیه بچه هارو سرکوب کنیم
بزرگ تر شدیم و چشم و گوشمون بازتر
گوشی ساده خریدم اون گوش نداشت
ولی چون همیشه شماره منو حفظ بود
با خط ثابتشون زنگ میزد حرف میزدیم
گوشی لمسیا و اپلیکیشینای اجتماعی که وارد عرصه شدن
تو بیتاک چت میکردیم
فهمیده بودم هول شده اخه با پسرا تلفنی صحبت میکرد
منم چون میخواستمش به روش نمیاوردم
تا شاید ادم شه
ینی یجوری برخورد میکرد
که نمیتونستم بهش بگم با فلانی ای؟
خلاصه گذشت تا فمیدم با رفیق فابم اوکی شده
خیلی کله ام کیری شد
یه کیری واسش تراشیدم که بماند!
حدودا ۱۷ ساله بودیم جفتمون
رابطمون کات خورد و اونم از لج ما شوهر کرد
نامزدیش پی ام میداد
گفتم بچه اس از کلش میپره
عقد کرد همچنان پیگیر بود
حرف سکسی عکس و فیلم سکسی
هرچیزی ک میتونست کیر منو شق کنه!
منم از خدا خواسته!
نه نمیگفتم
تازه میپیچیدم ب بازی که اون بیشتر بفرسته
عقد که بود یه روز اومد خونمون
هیشکی خونمون نبود
مثثثثلااااا اومده بود ابجیمو ببینه
ابجیمم رفت حموم
این اومد لش کرد تو بغل ما
اینم بگم که الحق و والانصاف
کصیه که مرده رو زنده میکنه!
خلاصه یکمی ور رفتیم من ترسیدم
قضیه با مالیدن تموم شد
تا اینکه دیگه پی ام نداد
عروسی کرد و کلی تو عروسیش زدم و رقصیدم و گذشتتتتت گفتم دیگه محاله پی ام بده
که باز سر و کلش پیدا شد!
خلاصه بازم من جوابشو دادم
به خودم حق میدم چون اونقدی نابه که همه خطرشو به جون میخریدم
بازم رابطه یکم چتی رفت جلو
من رفتم خدمت
چون زیاد نبودم خیلی حرف نمیزدیم بعدم یه دعوای تخمی کردیم روز تولدش رابطه رو بگا دادیم
خب رسیدیم به اون بخشی که جالبه!
خدمتم تموم شد
بچه دار شده بود. گفتم طرف دیگه با یه بچه نمیاد اویزون من بشه پی ام بده!
پی ام داد و خلاصه پیگیری و پیگیری
کلی نود ازش گرفتم و ویدیو کال و عشق و اینا
همش تحت تاثیر حرف مردم بودم!
اره زن شوهردار نحسه بدبیاری میاره فلان میاره
گفتم بهزاد بیچاره بگا میری نرو تو این قضیه!
تا اینکه با حرفاش توجیهم کرد
خیلی وسوسه امیز حرف میزد
انگار که بدنیا اومده تا من بکنمش!
بالاخره تابو رو شکستم
رفتم دنبالش بردمش همونجایی که خودش تهیه کرده بود!
خونه رفیقش
تا از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل!
بغلم کرد منم کلی بوسش کردم با احساس گناه
گفت اگه یه درصد شک داری برگردیم!
میدونست دیگه این کیر خوابیدنی نیست!
منم خوب میدونستم
لباساشو دونه دونه دراوردم
چه لعبتی! تمام سایتا رو گشتم و همچین موجودی ندیدم!
خوشگل سفید مو خرمایی کمرباریک کون گرد و خوشفرم ممه گرد!
بهشت بود!
اومد ساک بزنه که کیرم منفجر شد!
آبروریزی در حد لالیگا قبلشم گفته بودم اره یجوری میکنمت پاره شی
خندید ابو پاک کرد باز ساک زد!
گفتم کاندوم بذار
گفت فقط گوشت ب گوشت!
وقتی کردم توش و چهرشو میدیدم باورم نمیشد بالاخره دارم میکنمش!
سه ساعت اونجا بودیم و منو خشک کرد و برگشتیم!
بعدش عذاب وجدان کثیفی گرفتم!
نمیدونم باز برم یا نه
چون خیلی مشتاقه ولی من دارم دق میکنم.
نوشته: بهزاد
@dastankadhi