باز شدن پای خواهرم به خونه مجردیم (۳)
1402/11/01
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
یک هفته ای می گذشت و خواهرم و من هنوز از هم خجالت میکشیدم.ولی جفتمون میدونستیم راه در رو نداریم. من راضی بودم بخصوص موقع حشری شدن کاملا راضی بودم ولی وضع ابجیم فرق میکرد.ظهری زنگ زد سعید بهم و خبر داد میاد با دوستش دنبالمون و قراره بریم دو روزی جایی.وظیفه ی گرفتن اجازه اومدن خواهرم هم با من بود نه اینکه بخوان گیر بدن خانواده ولی خوب می پرسید و منو سعید گفت به خانواده بگم. در واقع باید اجازه خواهرمو از بابام و مامانم میگرفتم میبردمش تا حسابی کص و کونشو یکی کنند.یه لحظه فکر کردم بابا و مامانم بفهمند من داداش دارم خواهرمو میبرم تا کس و کونشو جر بدن اونم جلوم چه حالی میشدن از این فکر کمی دمغ شدم.صدای سعید به خودم آورد
-هویی کونیی به اون جنده هم گفتم حسابی تو رو آرایش میکنه و یه دست کامل مانتو لباس زنونه مال خودشو تنت میکنه اینجوری میایی تو ماشین افتاد؟؟
هنگ کرده بودم نه از اینکه دیگه ابجیم رو حتی به اسم صدا نمیکنه فقط جنده میگفت بهش. از این بهتم زد که مگه میشه با لباس زنونه از خونه در بیام من زنونه پوشی رو فقط در خونه و موقع سکس دوست داشتم فقط. ولی میدونستم بحث بی فایده است و وضعم بدتر میشه حرفی نزدم و چشم گفتم
خیلی وقت نداشتم من همیشه شیو میکردم و پاهامو لوسیون نرم کننده میزدم تا پاهای نرم و سکسی داشته باشم. خودم کیف میکردم حتی در تنهایی از داشتن پاهای نرم و سفید و سکسی. رفتم پیش خواهرم سرم پایین بود گفتم
-کی میخوای آرایشم کنی
-من هیچوقت - تورو خدا. ابجی بیاد ببینه ارایش نکردم تلافیشو سر من یا تو در میاره
با عصبانیت نگام کرد حرفی نزد گفت پشت میز آرایشش بشینم.اول ابروهامو یکم اصلاح کرد و نازکتر کرد صورتمو تیغ زده بودم.شروع کرد از پنکیک و کرم و رژ لب و سایه و بقیه به صورتم زدن.خیلی سریع کارشو کرد خودمو دیدم. نمیدونم خوشگل نشده بودم یه مرد بودم بزک شده ولی.بیشتر از اینکه شبیه یه زن زیبا و سکسی بشم مثل جند های خیابونی دوزاری شده بودم.نقطه ی مقابل زیبایی و داف بودن خواهرم. همین فکر کیرمو بلند کرد.انگار سعید لعنتی میدونست باید چیکار کنه تا بیشتر و بیشتر منو یه کونی و مفعول حقیر و بی غیرت بکنه.میدونست چجوری اخرین ذرات مردونگی رو از وجودم بیرون بکشه. بعدش بهم گفت یه دست لباسشو بردارم و لاک ناخن رو داد دستم خودم بزنم و برم بیرون تا اماده بشه آهی کشید میدونست دو روز آینده قراره جر بخوره طفلک.از توی کمدش یه مانتوی بلند آبی کمرنگ جلو باز با یه ساپورت مشکی و یه دست سوتین و شورت هم برداشتم سیاه و یه تاپ سفید . توی هال انگشتامو لاک زدم بهم یاد داد خواهرم کمی اطراف ناخونام رو سوهان بزنم تا کشیده تر و زیبا ترو زنانه تر بشه البته زیباتر هم شد لاک جیغ قرمز.بی اختیار آبم از کیرم میریخت.حس اوب و کونی بودن درونم داشت شعله میکشید دوست داشتم هرچه زودتر بیاد منو ببره و جرم بده.
بالاخره آماده شدیم شال رو انداختم سرم اولین بار اینجوری میرفتم بیرون. منو خواهرم همو نگاه کردیم اونم یه ساپورت پاش بود البته سفید و کوتاه ساق پاهای خوشگلش برق میزد پابند طلایش هوش از سر آدم میبرد یه پاشنه بلند پاش بود تاپ تنگ و لیمویی رنگش پستونای گندشو بزور جا داده بودن .اصلا منو نگا نمیکرد.ساق پاهای سفید من هم تو چشم بود ساپورت واسم کوتاه بود و همین بیشتر پاهای سفیدم رو نمایش میداد. صندل خواهرم واسم کوچیک بود سختم بود. دوتایی سریع رفتیم و سوار شدیم نفس نفس میزدم کسی منو نبینه.خوب که نشستم فهمیدم راننده یک مرد غریبه است اسمش انگار صابر بود.سن بالا میخورد و هیکلی.مدام منو و خواهرم رو نگاه میکرد البته
1402/11/01
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
یک هفته ای می گذشت و خواهرم و من هنوز از هم خجالت میکشیدم.ولی جفتمون میدونستیم راه در رو نداریم. من راضی بودم بخصوص موقع حشری شدن کاملا راضی بودم ولی وضع ابجیم فرق میکرد.ظهری زنگ زد سعید بهم و خبر داد میاد با دوستش دنبالمون و قراره بریم دو روزی جایی.وظیفه ی گرفتن اجازه اومدن خواهرم هم با من بود نه اینکه بخوان گیر بدن خانواده ولی خوب می پرسید و منو سعید گفت به خانواده بگم. در واقع باید اجازه خواهرمو از بابام و مامانم میگرفتم میبردمش تا حسابی کص و کونشو یکی کنند.یه لحظه فکر کردم بابا و مامانم بفهمند من داداش دارم خواهرمو میبرم تا کس و کونشو جر بدن اونم جلوم چه حالی میشدن از این فکر کمی دمغ شدم.صدای سعید به خودم آورد
-هویی کونیی به اون جنده هم گفتم حسابی تو رو آرایش میکنه و یه دست کامل مانتو لباس زنونه مال خودشو تنت میکنه اینجوری میایی تو ماشین افتاد؟؟
هنگ کرده بودم نه از اینکه دیگه ابجیم رو حتی به اسم صدا نمیکنه فقط جنده میگفت بهش. از این بهتم زد که مگه میشه با لباس زنونه از خونه در بیام من زنونه پوشی رو فقط در خونه و موقع سکس دوست داشتم فقط. ولی میدونستم بحث بی فایده است و وضعم بدتر میشه حرفی نزدم و چشم گفتم
خیلی وقت نداشتم من همیشه شیو میکردم و پاهامو لوسیون نرم کننده میزدم تا پاهای نرم و سکسی داشته باشم. خودم کیف میکردم حتی در تنهایی از داشتن پاهای نرم و سفید و سکسی. رفتم پیش خواهرم سرم پایین بود گفتم
-کی میخوای آرایشم کنی
-من هیچوقت - تورو خدا. ابجی بیاد ببینه ارایش نکردم تلافیشو سر من یا تو در میاره
با عصبانیت نگام کرد حرفی نزد گفت پشت میز آرایشش بشینم.اول ابروهامو یکم اصلاح کرد و نازکتر کرد صورتمو تیغ زده بودم.شروع کرد از پنکیک و کرم و رژ لب و سایه و بقیه به صورتم زدن.خیلی سریع کارشو کرد خودمو دیدم. نمیدونم خوشگل نشده بودم یه مرد بودم بزک شده ولی.بیشتر از اینکه شبیه یه زن زیبا و سکسی بشم مثل جند های خیابونی دوزاری شده بودم.نقطه ی مقابل زیبایی و داف بودن خواهرم. همین فکر کیرمو بلند کرد.انگار سعید لعنتی میدونست باید چیکار کنه تا بیشتر و بیشتر منو یه کونی و مفعول حقیر و بی غیرت بکنه.میدونست چجوری اخرین ذرات مردونگی رو از وجودم بیرون بکشه. بعدش بهم گفت یه دست لباسشو بردارم و لاک ناخن رو داد دستم خودم بزنم و برم بیرون تا اماده بشه آهی کشید میدونست دو روز آینده قراره جر بخوره طفلک.از توی کمدش یه مانتوی بلند آبی کمرنگ جلو باز با یه ساپورت مشکی و یه دست سوتین و شورت هم برداشتم سیاه و یه تاپ سفید . توی هال انگشتامو لاک زدم بهم یاد داد خواهرم کمی اطراف ناخونام رو سوهان بزنم تا کشیده تر و زیبا ترو زنانه تر بشه البته زیباتر هم شد لاک جیغ قرمز.بی اختیار آبم از کیرم میریخت.حس اوب و کونی بودن درونم داشت شعله میکشید دوست داشتم هرچه زودتر بیاد منو ببره و جرم بده.
بالاخره آماده شدیم شال رو انداختم سرم اولین بار اینجوری میرفتم بیرون. منو خواهرم همو نگاه کردیم اونم یه ساپورت پاش بود البته سفید و کوتاه ساق پاهای خوشگلش برق میزد پابند طلایش هوش از سر آدم میبرد یه پاشنه بلند پاش بود تاپ تنگ و لیمویی رنگش پستونای گندشو بزور جا داده بودن .اصلا منو نگا نمیکرد.ساق پاهای سفید من هم تو چشم بود ساپورت واسم کوتاه بود و همین بیشتر پاهای سفیدم رو نمایش میداد. صندل خواهرم واسم کوچیک بود سختم بود. دوتایی سریع رفتیم و سوار شدیم نفس نفس میزدم کسی منو نبینه.خوب که نشستم فهمیدم راننده یک مرد غریبه است اسمش انگار صابر بود.سن بالا میخورد و هیکلی.مدام منو و خواهرم رو نگاه میکرد البته
کاندوم فروش فهمید کونی ام
1402/11/21
#زنپوش #گی
سلام دوستان سینا هستم داستان هایی که مینویسم کامل بر اساس واقعیت هست و خاطره محسوب میشه و دروغی ندارم که بگم.
از خودم بگم برا کسایی که نمیشناسم ۱۸۵ قدمه و ۸۰ کیلو وزن ۱۸ سالمه پوست معمولی ولی جذابی دارم که همه تو کفشن بدنسازی هم که کار میکنم کونم خیلی خوش فرم و بزرگه البته از اولش هم بزرگ بود ولی با بدنسازی خوش فرم شد.
خیلی حرکات دخترانه دوس دارم و لباس های زنانه میپوشم وقتی تنهام و سه چهار ساله که با خیار و هویج و هرچیزی که مثل کیر باشه خودمو اروم میکنم و واقعا بعضی اوقات نسخ کیر بودن میکشه منو
یک فامیل داشتیم که لباس زیر و اینا میورد از بانه و قیمتاش ارزون بود یک بار شنیدم مامانم میخواست بخره که بابام بهش پول نداد منم که ادم پس انداز کنی هستم گفتم چی از این بهتر به سلیقه خودم میرم براش شورت و سوتین میخرم
خلاصه من رفتم و گفتم میخوام کادو بدم به کسی خداروشکر خایه مال نبودن و چیزی نمیگفتن چندتا لامبادا و سوتین سکسی با شورت های معمولی خریدم و واقعا خیلی سکسی بودن میخواستم فقط برسم خونه بپوشم خودم لباس خواب و توری اینا کامل خریده بودم کلا شده بود ۶۰۰تومن گفتم کادو کنن و رفتم به مامانم دادم و گفتم اینا از … که از بانه میارن برات کادو گرفتم بعدا باز کن من خودمم نمیدونم چیا توشه (برای اینکه شک نکنه )
بعد از دو روز خالی شد خونه و وقت تن کردن لباسا بود لباسا رو پوشیدم و خودمو تو آینه دید میزدم و میگفتم الان یک کیر اینجا باید میبود که باهاش عشق میکردم و لذت میبردم ازش ولی حیف که کونم زمین میخورد همیشه و خارشش رو با خیار میخوابوندم
همون روز یکی از خیار های کوچیک دراز و یکدونه کلفت برداشتم
از قبل هم سابقه کون دادن داشته بودم هم اینکه انقد خیار کرده بودم دیگه تنگ تنگ نبود و راحت بودم درد نداشتم اول با خیار کوچیکه شروع کردم و رسیدم به بزرگه و نیم ساعتی لذت بردم و چون میدونستم تا آخر شب کسی خونه نیست خیار تو کونم بود ارضا شدم و آبم ریخت تو شورت اما در نیاوردم و همونجا رو تخت دراز کشیدم
تو فکر بودم چی میشد یک دیلدو میداشتم یا بات پلاگ
داشتم تو شهر قدم میزدم دیدم یک مغازه تابلوش نوشته شب های دل انگیز و دیدم توش قفسه های پر از کاندومه رفتم تو گفتم اقا اسباب بازی جنسی چی دارین گفت فقط دیلدو و بات پلاگ و ویبراتور داریم منم تو کونم عروسی بود و گفتم مدلاشو میشه ببینم گفت برا کی میخوای منم یهو تو اوج ذوق بودم گفتم برا خودم و طرف فهمید کونی ام اما به روش نیاورد آورد مدلاشو دیدم ولی خیلی گرون بود ولی باید میخریدم بات پلاگو خریدم ولی پول دیلدو نداشتم داشتم بیرون میرفتم طرف گفت دیلدو هم میتونم برات یه جور حساب کنم ببری عشق کونی ها کونت خارشش کم میشه منم که چشام گرد شد از حرفش اما ته دلم یک حسی میگفت به یک کیر نزدیکی گفتم چطوری قسطی ؟
گفت حالا اینا که گرونه ولی بار انبوه هم دارم خونس و باید بیای اونجا ببینی پسند کنی و بعد یک جور راه میایم من فهمیدم که این میخواد کونم بزاره گفتم باشه خبر میدم یک کارت گرفتم و رفتم خونه نرسیده رفتم خودمو تخلیه کردم و بات پلاگ کردم تو کونم ویبراتو هم داشت بات پلاگه بخاطر همین گرون بود
رفتم تو اتاق روشن کردمش و چقدر حس خوبی داشت و راضی بودم از خریدش داشتم کیف میکردم که احساس خطر کردم چون یک صدایی ریزی میداد خاموش کردم و تا فردا صبح تو کونم بود صبح بیدار شدم موقع در اوردم هم دردم گرفت هم اینکه یک ذره کثیف شده بود تمیز کردم گذاشتم تو جیب و اوردم تو اتاق قایمش کردم یک روز گذشت و من تو حموم مثل همیشه با انگشت و خیار خودمو اروم میکردم که دیگه طاقتم
1402/11/21
#زنپوش #گی
سلام دوستان سینا هستم داستان هایی که مینویسم کامل بر اساس واقعیت هست و خاطره محسوب میشه و دروغی ندارم که بگم.
از خودم بگم برا کسایی که نمیشناسم ۱۸۵ قدمه و ۸۰ کیلو وزن ۱۸ سالمه پوست معمولی ولی جذابی دارم که همه تو کفشن بدنسازی هم که کار میکنم کونم خیلی خوش فرم و بزرگه البته از اولش هم بزرگ بود ولی با بدنسازی خوش فرم شد.
خیلی حرکات دخترانه دوس دارم و لباس های زنانه میپوشم وقتی تنهام و سه چهار ساله که با خیار و هویج و هرچیزی که مثل کیر باشه خودمو اروم میکنم و واقعا بعضی اوقات نسخ کیر بودن میکشه منو
یک فامیل داشتیم که لباس زیر و اینا میورد از بانه و قیمتاش ارزون بود یک بار شنیدم مامانم میخواست بخره که بابام بهش پول نداد منم که ادم پس انداز کنی هستم گفتم چی از این بهتر به سلیقه خودم میرم براش شورت و سوتین میخرم
خلاصه من رفتم و گفتم میخوام کادو بدم به کسی خداروشکر خایه مال نبودن و چیزی نمیگفتن چندتا لامبادا و سوتین سکسی با شورت های معمولی خریدم و واقعا خیلی سکسی بودن میخواستم فقط برسم خونه بپوشم خودم لباس خواب و توری اینا کامل خریده بودم کلا شده بود ۶۰۰تومن گفتم کادو کنن و رفتم به مامانم دادم و گفتم اینا از … که از بانه میارن برات کادو گرفتم بعدا باز کن من خودمم نمیدونم چیا توشه (برای اینکه شک نکنه )
بعد از دو روز خالی شد خونه و وقت تن کردن لباسا بود لباسا رو پوشیدم و خودمو تو آینه دید میزدم و میگفتم الان یک کیر اینجا باید میبود که باهاش عشق میکردم و لذت میبردم ازش ولی حیف که کونم زمین میخورد همیشه و خارشش رو با خیار میخوابوندم
همون روز یکی از خیار های کوچیک دراز و یکدونه کلفت برداشتم
از قبل هم سابقه کون دادن داشته بودم هم اینکه انقد خیار کرده بودم دیگه تنگ تنگ نبود و راحت بودم درد نداشتم اول با خیار کوچیکه شروع کردم و رسیدم به بزرگه و نیم ساعتی لذت بردم و چون میدونستم تا آخر شب کسی خونه نیست خیار تو کونم بود ارضا شدم و آبم ریخت تو شورت اما در نیاوردم و همونجا رو تخت دراز کشیدم
تو فکر بودم چی میشد یک دیلدو میداشتم یا بات پلاگ
داشتم تو شهر قدم میزدم دیدم یک مغازه تابلوش نوشته شب های دل انگیز و دیدم توش قفسه های پر از کاندومه رفتم تو گفتم اقا اسباب بازی جنسی چی دارین گفت فقط دیلدو و بات پلاگ و ویبراتور داریم منم تو کونم عروسی بود و گفتم مدلاشو میشه ببینم گفت برا کی میخوای منم یهو تو اوج ذوق بودم گفتم برا خودم و طرف فهمید کونی ام اما به روش نیاورد آورد مدلاشو دیدم ولی خیلی گرون بود ولی باید میخریدم بات پلاگو خریدم ولی پول دیلدو نداشتم داشتم بیرون میرفتم طرف گفت دیلدو هم میتونم برات یه جور حساب کنم ببری عشق کونی ها کونت خارشش کم میشه منم که چشام گرد شد از حرفش اما ته دلم یک حسی میگفت به یک کیر نزدیکی گفتم چطوری قسطی ؟
گفت حالا اینا که گرونه ولی بار انبوه هم دارم خونس و باید بیای اونجا ببینی پسند کنی و بعد یک جور راه میایم من فهمیدم که این میخواد کونم بزاره گفتم باشه خبر میدم یک کارت گرفتم و رفتم خونه نرسیده رفتم خودمو تخلیه کردم و بات پلاگ کردم تو کونم ویبراتو هم داشت بات پلاگه بخاطر همین گرون بود
رفتم تو اتاق روشن کردمش و چقدر حس خوبی داشت و راضی بودم از خریدش داشتم کیف میکردم که احساس خطر کردم چون یک صدایی ریزی میداد خاموش کردم و تا فردا صبح تو کونم بود صبح بیدار شدم موقع در اوردم هم دردم گرفت هم اینکه یک ذره کثیف شده بود تمیز کردم گذاشتم تو جیب و اوردم تو اتاق قایمش کردم یک روز گذشت و من تو حموم مثل همیشه با انگشت و خیار خودمو اروم میکردم که دیگه طاقتم
باز شدن پای خواهرم به خونه مجردیم (۴)
1402/11/22
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
یک هفته ای میگذشت. خواهرم و من هنوز از هم خجالت میکشیدم.ولی جفتمون میدونستیم راه در رو نداریم. من راضی بودم بخصوص موقع حشری شدن کاملا راضی بودم ولی وضع ابجیم فرق میکرد.ظهری زنگ زد سعید بهم و خبر داد میاد با دوستش دنبالمون و قراره بریم دو روزی جایی.وظیفه ی گرفتن اجازه اومدن خواهرم هم با من بود نه اینکه بخوان گیر بدن خونواده ولی خوب میپرسیدن و منو سعید گفت به خونواده بگم. در واقع باید اجازه خواهرمو از بابام و مامانم میگرفتم میبردمش تا حسابی کص و کونشو یکی کنند.یه لحظه فکر کردم بابا و مامانم بفهمند من داداشش دارم خواهرمو میبرم تا کص و کونشو جر بدن اونم جلوم چه حالی میشدن از این فکر کمی دمغ شدم.صدای سعید به خودم آورد
-هویی کونیی به اون جنده هم گفتم حسابی تو رو آرایش میکنه و یه دست کامل مانتو لباس زنونه مال خودشو تنت میکنه اینجوری میایی تو ماشین افتاد؟؟
هنگ کرده بودم نه از اینکه دیگه ابجیم رو حتی به اسم صدا نمیکنه فقط جنده میگفت بهش. از این بهتم زد که مگه میشه با لباس زنونه از خونه در بیام من زنونه پوشی رو فقط در خونه و موقع سکس دوست داشتم فقط. ولی میدونستم بحث بی فایده است و وضعم بدتر میشه حرفی نزدم و چشم گفتم
خیلی وقت نداشتم من همیشه شیو میکردم و پاهامو لوسیون نرم کننده میزدم تا پاهای نرم و سکسی داشته باشم. خودم کیف میکردم حتی در تنهایی از داشتن پاهای نرم و سفید و سکسی. رفتم پیش خواهرم سرم پایین بود گفتم
-کی میخوای آرایشم کنی
-من هیچوقت -توروخدا. ابجی بیاد ببینه ارایش نکردم تلافیشو سر من یا تو در میاره
با عصبانیت نگام کرد حرفی نزد گفت پشت میز آرایشش بشینم.اول ابروهامو یکم اصلاح کرد و نازکتر کرد صورتمو تیغ زده بودم.شروع کرد از پنکیک و کرم و رژ لب و سایه و بقیه به صورتم زدن.خیلی سریع کارشو کرد خودمو دیدم. نمیدونم خوشگل نشده بودم یه مرد بودم بزک شده ولی.بیشتر از اینکه شبیه یه زن زیبا و سکسی بشم مثل جند های خیابونی دوزاری شده بودم.نقطه ی مقابل زیبایی و داف بودن خواهرم. همین فکر کیرمو بلند کرد.انگار سعید لعنتی میدونست باید چیکار کنه تا بیشتر و بیشتر منو یه کونی و مفعول حقیر و بی غیرت بکنه.میدونست چجوری اخرین ذرات مردونگی رو از وجودم بیرون بکشه. بعدش بهم گفت یه دست لباسشو بردارم و لاک ناخن رو داد دستم خودم بزنم و برم بیرون تا اماده بشه آهی کشید میدونست دو روز آینده قراره جر بخوره طفلک.از توی کمدش یه مانتوی بلند آبی کمرنگ جلو باز با یه ساپورت مشکی و یه دست سوتین و وشرت هم برداشتم سیاه و یه تاپ سفید . توی هال انگشتامو لاک زدم بهم یاد داد خواهرم کمی اطراف ناخونام رو سوهان بزنم تا کشیده تر و زیبا ترو زنانه تر بشه البته زیباتر هم شد لاک جیغ قرمز.بی اختیار آبم از کیرم میریخت.حس اوب و کونی بودن درونم داشت شعله میکشید دوست داشتم هرچه زودتر بیاد منو ببره و جرم بده.
بالاخره آماده شدیم شال رو انداختم سرم اولین بار اینجوری میرفتم بیرون. منو خواهرم همو نگاه کردیم اونم یه ساپورت پاش بود البته سفید و کوتاه ساق پاهای خوشگلش برق میزد پابند طلایش هوش از سر آدم میبرد یه پاشنه بلند پاش بود تاپ تنگ و لیمویی رنگش پستونای گندشو بزور جا داده بودن .اصلا منو نگا نمیکرد.ساق پاهای سفید من هم تو چشم بود ساپورت واسم کوتاه بود و همین بیشتر پاهای سفیدم رو نمایش میداد. صندل خواهرم واسم کوچیک بود سختم بود. دوتایی سریع رفتیم و سوار شدیم نفس نفس میزدم کسی منو نبینه.خوب که نشستم فهمیدم راننده یک مرد غریبه است اسمش انگار صابر بود.سن بالا میخورد و هیکلی.مدام منو و خواهرم رو نگاه میکرد البته بی
1402/11/22
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
یک هفته ای میگذشت. خواهرم و من هنوز از هم خجالت میکشیدم.ولی جفتمون میدونستیم راه در رو نداریم. من راضی بودم بخصوص موقع حشری شدن کاملا راضی بودم ولی وضع ابجیم فرق میکرد.ظهری زنگ زد سعید بهم و خبر داد میاد با دوستش دنبالمون و قراره بریم دو روزی جایی.وظیفه ی گرفتن اجازه اومدن خواهرم هم با من بود نه اینکه بخوان گیر بدن خونواده ولی خوب میپرسیدن و منو سعید گفت به خونواده بگم. در واقع باید اجازه خواهرمو از بابام و مامانم میگرفتم میبردمش تا حسابی کص و کونشو یکی کنند.یه لحظه فکر کردم بابا و مامانم بفهمند من داداشش دارم خواهرمو میبرم تا کص و کونشو جر بدن اونم جلوم چه حالی میشدن از این فکر کمی دمغ شدم.صدای سعید به خودم آورد
-هویی کونیی به اون جنده هم گفتم حسابی تو رو آرایش میکنه و یه دست کامل مانتو لباس زنونه مال خودشو تنت میکنه اینجوری میایی تو ماشین افتاد؟؟
هنگ کرده بودم نه از اینکه دیگه ابجیم رو حتی به اسم صدا نمیکنه فقط جنده میگفت بهش. از این بهتم زد که مگه میشه با لباس زنونه از خونه در بیام من زنونه پوشی رو فقط در خونه و موقع سکس دوست داشتم فقط. ولی میدونستم بحث بی فایده است و وضعم بدتر میشه حرفی نزدم و چشم گفتم
خیلی وقت نداشتم من همیشه شیو میکردم و پاهامو لوسیون نرم کننده میزدم تا پاهای نرم و سکسی داشته باشم. خودم کیف میکردم حتی در تنهایی از داشتن پاهای نرم و سفید و سکسی. رفتم پیش خواهرم سرم پایین بود گفتم
-کی میخوای آرایشم کنی
-من هیچوقت -توروخدا. ابجی بیاد ببینه ارایش نکردم تلافیشو سر من یا تو در میاره
با عصبانیت نگام کرد حرفی نزد گفت پشت میز آرایشش بشینم.اول ابروهامو یکم اصلاح کرد و نازکتر کرد صورتمو تیغ زده بودم.شروع کرد از پنکیک و کرم و رژ لب و سایه و بقیه به صورتم زدن.خیلی سریع کارشو کرد خودمو دیدم. نمیدونم خوشگل نشده بودم یه مرد بودم بزک شده ولی.بیشتر از اینکه شبیه یه زن زیبا و سکسی بشم مثل جند های خیابونی دوزاری شده بودم.نقطه ی مقابل زیبایی و داف بودن خواهرم. همین فکر کیرمو بلند کرد.انگار سعید لعنتی میدونست باید چیکار کنه تا بیشتر و بیشتر منو یه کونی و مفعول حقیر و بی غیرت بکنه.میدونست چجوری اخرین ذرات مردونگی رو از وجودم بیرون بکشه. بعدش بهم گفت یه دست لباسشو بردارم و لاک ناخن رو داد دستم خودم بزنم و برم بیرون تا اماده بشه آهی کشید میدونست دو روز آینده قراره جر بخوره طفلک.از توی کمدش یه مانتوی بلند آبی کمرنگ جلو باز با یه ساپورت مشکی و یه دست سوتین و وشرت هم برداشتم سیاه و یه تاپ سفید . توی هال انگشتامو لاک زدم بهم یاد داد خواهرم کمی اطراف ناخونام رو سوهان بزنم تا کشیده تر و زیبا ترو زنانه تر بشه البته زیباتر هم شد لاک جیغ قرمز.بی اختیار آبم از کیرم میریخت.حس اوب و کونی بودن درونم داشت شعله میکشید دوست داشتم هرچه زودتر بیاد منو ببره و جرم بده.
بالاخره آماده شدیم شال رو انداختم سرم اولین بار اینجوری میرفتم بیرون. منو خواهرم همو نگاه کردیم اونم یه ساپورت پاش بود البته سفید و کوتاه ساق پاهای خوشگلش برق میزد پابند طلایش هوش از سر آدم میبرد یه پاشنه بلند پاش بود تاپ تنگ و لیمویی رنگش پستونای گندشو بزور جا داده بودن .اصلا منو نگا نمیکرد.ساق پاهای سفید من هم تو چشم بود ساپورت واسم کوتاه بود و همین بیشتر پاهای سفیدم رو نمایش میداد. صندل خواهرم واسم کوچیک بود سختم بود. دوتایی سریع رفتیم و سوار شدیم نفس نفس میزدم کسی منو نبینه.خوب که نشستم فهمیدم راننده یک مرد غریبه است اسمش انگار صابر بود.سن بالا میخورد و هیکلی.مدام منو و خواهرم رو نگاه میکرد البته بی
چشم هایش دیوانه ام کرد
1402/11/27
#زنپوش #ترنس #گی
سلام دوستان ممنون که از داستان قبلیم استقبال کردین،کسایی که نخوندن میتونن(آخرین عرب)را مطالعه کنن.چند وقتی بود با یه مرد مجرد و البته موفق آشنا شده بودم،رابطه نسبتا خوبی باهم داشتیم و هر چند وقت یه بار باهم سکس میکردیم ، هم من از نظر عاطفی و جنسی ساپورتش میکردم و هم اون منو از نظر مالی و احساسی ساپورت میکرد همه چیز خوب بود تا اینکه خیلی اتفاقی ما از هم جدا شدیم و اون مجبور بود ایرانو برای همیشه ترک کنه،خونه مجردی که گرفته بود و به من داد و یه مقداریم پول برای من گذاشت و رفت.منم وسایل خونمو فروختم و رفتم اونجا.به سرعت پولی که دستم بود رو به تموم شدن رفت و کم کم دیگه از پس هزینه هام بر نمیومدم و داشتم به مشکل میخوردم،هزینه باشگاه و لیزر و سالن های زیبایی و خورد و خوراک و پوشاک و چیزای دیگه.
یه دوستی داشتم که هم حس خودم بود حدودا دو سه سال برام مشتری می اورد و خودشم یه درصدی میگرفت از اونجایی که من خودمم خیلی هورنی بودم مشتریامون خیلی رضایت داشتن و پول خوبی بهم میدادن.به فکر افتادم که بهش زنگ بزنم و شاید دوباره میشد باهم کار کنیم همیشه بهم میگفت تو عاشق سکس کردنی و ازین کار داری لذت میبری ولی احتیاج به یه مغز متفکر داری که موفقیت نسبیت بشه این یه بازی برد برده و هم لذت میبری هم درآمد داری برای من لذتش خیلی بیشتر از درآمد لذت بخش بود،
تلفن و برداشتم و با نازی تماس گرفتم بعد از کلی حال و احوالپرسی موضوع را بهش گفتم اونم قبول کرد و انگار خودشم منتظر من بود.
ساعت پنج همون روز بهم زنگ زد و ازم خواست برم خونش برام یه مشتری آورده بود،منم از خدا خواسته بلند شدم رفتم دوش گرفتم بات پلاگ قلبیمو جاگذاری کردم یه آرایش معمولی یکم کرم و اون رژ لب صورتی معروف که هم رنگ ناخن هام بود و یکم هم به چشمام رسیدم و یه نیم تنه مشکی پوشیدم موهامو از پشت بستم یه شاخه از موهامو هم ریختم کنار صورتم تو آینه خودمو نگاه کردم ترکیب موی لخت بلوند با رژ صورتی و سایه چشم تیره چشمای روشنمو عالی کرده بود،
ساپورت و کتونیام و پوشیدم و یه هودی تنم کردم و رفتم اونجا،مشتریش هنوز نیومده بود کلی با هم حرف زدیم و از هم تعریف کردیم بهم میگفت چقدر تغییر کردی چقدر داف شدی چه بدنی ساختی شیطون اونم خوب بود مثل قبل من داشتم پا میزاشتم تو بیست و پنج سالگی ولی بهم گفت هنوز مثل هفده سالگیم هستم و ازین جور تعریفات بیشتر تعارف،
تو ذهنم این بود مشتریش یه مرد جا افتادس با موهای جو گندمی و بوی عطر و کت و شلوار نمیدونم چرا ولی این تو ذهنم بود ،
مشتریش اومد یه پسر بیست و شیش هفت ساله با موهای لخت مشکی تقریبا یه بدن ورزشکاری یکم ته ریش با اون ابروهای پرپشت سیاه،
چشم هایش
چشم هاش دیوونم کرد چشمای سیاه و براق داشتم خودمو خیس میکردم، یکم باهم حرف زدیم و لبی تر کردیم نازی هم رفت توی اتاق خودش و گفت که راحت باشید و درو بست
بهش اشاره کردم که بریم توی اتاق با یه چشمک حرفمو گرفت و رفتیم تو راه همش دست میکشید به باسنم و هی فشار میداد معلوم بود خیلی حشری شده
در اتاق بسته شد چشماش کاسه خون بود یه لبخند بهم زد خیلی ترسناک ولی جذاب بود خیس شده بودم عادت نداشتم به کسی ضد حال بزنم میزاشتم هر کاری دلشون میخواد باهام بکنن یعنی لطف نمیکردم در اصل دوست داشتم خودمم،به قول نازی کون خودمم میخوارید.
اومد سمتم از پشت بغلم کرد و یکمی موهامو بو کرد سفتیه کیرشو میتونستم از روی شلوارش حس کنم در گوشم گفت تو واقعا دختری یا چی کوچولوی من ؟ هیچی نگفتم و یه آه کشیدم برم گردوند چونمو گرفت توی دستش بهم گفت من که حس میکنم تویه دختر کوچولوی بد
1402/11/27
#زنپوش #ترنس #گی
سلام دوستان ممنون که از داستان قبلیم استقبال کردین،کسایی که نخوندن میتونن(آخرین عرب)را مطالعه کنن.چند وقتی بود با یه مرد مجرد و البته موفق آشنا شده بودم،رابطه نسبتا خوبی باهم داشتیم و هر چند وقت یه بار باهم سکس میکردیم ، هم من از نظر عاطفی و جنسی ساپورتش میکردم و هم اون منو از نظر مالی و احساسی ساپورت میکرد همه چیز خوب بود تا اینکه خیلی اتفاقی ما از هم جدا شدیم و اون مجبور بود ایرانو برای همیشه ترک کنه،خونه مجردی که گرفته بود و به من داد و یه مقداریم پول برای من گذاشت و رفت.منم وسایل خونمو فروختم و رفتم اونجا.به سرعت پولی که دستم بود رو به تموم شدن رفت و کم کم دیگه از پس هزینه هام بر نمیومدم و داشتم به مشکل میخوردم،هزینه باشگاه و لیزر و سالن های زیبایی و خورد و خوراک و پوشاک و چیزای دیگه.
یه دوستی داشتم که هم حس خودم بود حدودا دو سه سال برام مشتری می اورد و خودشم یه درصدی میگرفت از اونجایی که من خودمم خیلی هورنی بودم مشتریامون خیلی رضایت داشتن و پول خوبی بهم میدادن.به فکر افتادم که بهش زنگ بزنم و شاید دوباره میشد باهم کار کنیم همیشه بهم میگفت تو عاشق سکس کردنی و ازین کار داری لذت میبری ولی احتیاج به یه مغز متفکر داری که موفقیت نسبیت بشه این یه بازی برد برده و هم لذت میبری هم درآمد داری برای من لذتش خیلی بیشتر از درآمد لذت بخش بود،
تلفن و برداشتم و با نازی تماس گرفتم بعد از کلی حال و احوالپرسی موضوع را بهش گفتم اونم قبول کرد و انگار خودشم منتظر من بود.
ساعت پنج همون روز بهم زنگ زد و ازم خواست برم خونش برام یه مشتری آورده بود،منم از خدا خواسته بلند شدم رفتم دوش گرفتم بات پلاگ قلبیمو جاگذاری کردم یه آرایش معمولی یکم کرم و اون رژ لب صورتی معروف که هم رنگ ناخن هام بود و یکم هم به چشمام رسیدم و یه نیم تنه مشکی پوشیدم موهامو از پشت بستم یه شاخه از موهامو هم ریختم کنار صورتم تو آینه خودمو نگاه کردم ترکیب موی لخت بلوند با رژ صورتی و سایه چشم تیره چشمای روشنمو عالی کرده بود،
ساپورت و کتونیام و پوشیدم و یه هودی تنم کردم و رفتم اونجا،مشتریش هنوز نیومده بود کلی با هم حرف زدیم و از هم تعریف کردیم بهم میگفت چقدر تغییر کردی چقدر داف شدی چه بدنی ساختی شیطون اونم خوب بود مثل قبل من داشتم پا میزاشتم تو بیست و پنج سالگی ولی بهم گفت هنوز مثل هفده سالگیم هستم و ازین جور تعریفات بیشتر تعارف،
تو ذهنم این بود مشتریش یه مرد جا افتادس با موهای جو گندمی و بوی عطر و کت و شلوار نمیدونم چرا ولی این تو ذهنم بود ،
مشتریش اومد یه پسر بیست و شیش هفت ساله با موهای لخت مشکی تقریبا یه بدن ورزشکاری یکم ته ریش با اون ابروهای پرپشت سیاه،
چشم هایش
چشم هاش دیوونم کرد چشمای سیاه و براق داشتم خودمو خیس میکردم، یکم باهم حرف زدیم و لبی تر کردیم نازی هم رفت توی اتاق خودش و گفت که راحت باشید و درو بست
بهش اشاره کردم که بریم توی اتاق با یه چشمک حرفمو گرفت و رفتیم تو راه همش دست میکشید به باسنم و هی فشار میداد معلوم بود خیلی حشری شده
در اتاق بسته شد چشماش کاسه خون بود یه لبخند بهم زد خیلی ترسناک ولی جذاب بود خیس شده بودم عادت نداشتم به کسی ضد حال بزنم میزاشتم هر کاری دلشون میخواد باهام بکنن یعنی لطف نمیکردم در اصل دوست داشتم خودمم،به قول نازی کون خودمم میخوارید.
اومد سمتم از پشت بغلم کرد و یکمی موهامو بو کرد سفتیه کیرشو میتونستم از روی شلوارش حس کنم در گوشم گفت تو واقعا دختری یا چی کوچولوی من ؟ هیچی نگفتم و یه آه کشیدم برم گردوند چونمو گرفت توی دستش بهم گفت من که حس میکنم تویه دختر کوچولوی بد
با پر کردن خالیم کرد!؟
1402/12/08
#ارباب_و_برده #زنپوش #گی
سلام دوستان امیدوارم هرجا که هستید حال دلتون خوب باشه،ممنونم بابت نظرات و پیشنهادات زیباتون توی داستان های قبلیم خیلی تاثیر گذار و سازنده بود برام.
سعی کردم همه تلاشمو جهت بهبود کیفیت داستان هام انجام بدم تا بتونم رضایت تونو جلب کنم.
درضمن من نویسنده داستان سکسی هستم خاطره نویس نیستم امیدوارم تفاوت این دوتا رو درک کنید و خدایی نکرده برداشت شخصی نکنید.بعد از فوت مادرم چون کسیو نداشتم پدر خواندم منو بزرگ میکرد همیشه میگفت تو از مامانت خیلی خوشگل تری و ازم تعریف میکرد همش منو دستمالی میکرد و منم بدم نمیومد انگار خودمم دلم برای دستاش تنگ میشد و دوست داشتم منو بماله،
هفت هشت سالم بود میرفتم سر کمد مامانم و لباساشو می پوشید یه وقتایی شورت و سوتین یه وقتایی دامن و جوراب و کلی کیف میکردم یه بار سر کمد بودم که ددی مچمو گرفت و من خیلی ترسیدم اومد سمتم و بهم گفت چرا میترسی مگه چیزی شده یکم دلداریم داد و گفت این اصلا بد نیست ولی باید لباس های اندازه خودتو بپوشی توی این لباس ها خیلی بدجور شدی اصلا بهت نمیاد، بهم گفت دوست داری امتحان کنی منم با خجالت سر تکون دادم و بهم گفت بیا یه کاری بکنیم من برات چند دست لباس دخترونه میخرم اون موقع میتونی لباسای خودتو بپوشی یه اسم دخترونه هم برات میزارم بعداً که بزرگ شدی کمکم دختر میشی منم قبول کردم و بعد برام کلی لباس دخترونه خرید و میگفت توی خونه بپوشم بهم تاکید کرد تو دیگه یه دختری و نباید توی خونه لباس پسرونه بپوشی اسم منو هم گذاشت سحر.مالیدناش فرم جدیدی گرفته بود و بهم میگفت باید کونتو با روغن بمالمش تا وقتی بزرگ شدی کونت دخترونه بشه منم خوشم میومد و لذت میبردم
با هم فیلم سکسی نگاه میکردیم دستمالیم هم میکرد منم خوشم میومد همش موقع فیلم دیدن میگفت تو مثل اون خانمه ای و چقدر رنگ پوستتون شبیه همه و ازین حرفا بیشتر فیلم های اسلاو و فمبوی و لیتل برام پخش میکرد منم کم کم دست مالیش میکردم و کیرشو براش میمالیدم
ازش میپرسیدم ددی چرا کیرای این مردا تو فیلم انقدر بزرگه اونم بهم میگفت اینا مصنوعی هستن و یا با عمل اینطوری شدن حالت طبیعی کیر مرد بزرگ ترینش مال منه ،منم مثل فیلما براش میخوردم اونم کون سفید منو لیس میزد و میخورد انگشتم میکرد و باهام بازی میکرد
طولی نکشید که تجاوزهای پدر خواندم از مالیدن و لیسیدن به کردن من رسید هنوز ده سالم نشده بود که یه شب در میون مورد تجاوز اون مرد بودم و کم کم کار به جایی رسید که بهم دستور میداد و ازم میخواست توی خونه زنش باشم لباس دخترونه آرایش و دامن و جوراب و شورت ،کلا یه زن بودم براش.
هر مدلی که دلش میخواست بهم تجاوز میکرد خشن ترین مدلا دستو پامو میبست به تخت قلادم میکرد شلاق میزد کتک میزد و هر جوری که دلش میخواست خودشو روی من خالی میکرد.
خودمم علاقه پیدا کردم به دادن بهش و خوشم میومد شبا بهم تجاوز کنه .همیشه آب کیرشو میریخت توی کونم و ازم میخواست نشورم میگفت آب باید جذب کونت بشه هم باسنت دخترونه میشه هم شهوت به دادن زیادتر میشه و واقعا هم همینطوری بود انگار چند وقت که نمیشد منو بکنه مثل این معتادها میشدم که دارن خماری پس میدن کونم شروع میکرد به خاریدن و مجبور بودم یه چیزی بکنم توش تا پدرخونده بیاد،توی مدرسه بیشتر از درس به این فکر میکردم که کی تعطیل میشم و میرسم خونه دلم برای دختر بودن تنگ میشد تو فکر لباس زنونه هام بودم همش توی فکر این بودم امشب برای ددی چی بپوشم چیکار کنم و اینا
تعطیلات تابستونی کلا یه خانوم کوچولو بودم حتی بیرونم که میرفتیم با لباس دخترونه منو میبره بیرون
حدودا
1402/12/08
#ارباب_و_برده #زنپوش #گی
سلام دوستان امیدوارم هرجا که هستید حال دلتون خوب باشه،ممنونم بابت نظرات و پیشنهادات زیباتون توی داستان های قبلیم خیلی تاثیر گذار و سازنده بود برام.
سعی کردم همه تلاشمو جهت بهبود کیفیت داستان هام انجام بدم تا بتونم رضایت تونو جلب کنم.
درضمن من نویسنده داستان سکسی هستم خاطره نویس نیستم امیدوارم تفاوت این دوتا رو درک کنید و خدایی نکرده برداشت شخصی نکنید.بعد از فوت مادرم چون کسیو نداشتم پدر خواندم منو بزرگ میکرد همیشه میگفت تو از مامانت خیلی خوشگل تری و ازم تعریف میکرد همش منو دستمالی میکرد و منم بدم نمیومد انگار خودمم دلم برای دستاش تنگ میشد و دوست داشتم منو بماله،
هفت هشت سالم بود میرفتم سر کمد مامانم و لباساشو می پوشید یه وقتایی شورت و سوتین یه وقتایی دامن و جوراب و کلی کیف میکردم یه بار سر کمد بودم که ددی مچمو گرفت و من خیلی ترسیدم اومد سمتم و بهم گفت چرا میترسی مگه چیزی شده یکم دلداریم داد و گفت این اصلا بد نیست ولی باید لباس های اندازه خودتو بپوشی توی این لباس ها خیلی بدجور شدی اصلا بهت نمیاد، بهم گفت دوست داری امتحان کنی منم با خجالت سر تکون دادم و بهم گفت بیا یه کاری بکنیم من برات چند دست لباس دخترونه میخرم اون موقع میتونی لباسای خودتو بپوشی یه اسم دخترونه هم برات میزارم بعداً که بزرگ شدی کمکم دختر میشی منم قبول کردم و بعد برام کلی لباس دخترونه خرید و میگفت توی خونه بپوشم بهم تاکید کرد تو دیگه یه دختری و نباید توی خونه لباس پسرونه بپوشی اسم منو هم گذاشت سحر.مالیدناش فرم جدیدی گرفته بود و بهم میگفت باید کونتو با روغن بمالمش تا وقتی بزرگ شدی کونت دخترونه بشه منم خوشم میومد و لذت میبردم
با هم فیلم سکسی نگاه میکردیم دستمالیم هم میکرد منم خوشم میومد همش موقع فیلم دیدن میگفت تو مثل اون خانمه ای و چقدر رنگ پوستتون شبیه همه و ازین حرفا بیشتر فیلم های اسلاو و فمبوی و لیتل برام پخش میکرد منم کم کم دست مالیش میکردم و کیرشو براش میمالیدم
ازش میپرسیدم ددی چرا کیرای این مردا تو فیلم انقدر بزرگه اونم بهم میگفت اینا مصنوعی هستن و یا با عمل اینطوری شدن حالت طبیعی کیر مرد بزرگ ترینش مال منه ،منم مثل فیلما براش میخوردم اونم کون سفید منو لیس میزد و میخورد انگشتم میکرد و باهام بازی میکرد
طولی نکشید که تجاوزهای پدر خواندم از مالیدن و لیسیدن به کردن من رسید هنوز ده سالم نشده بود که یه شب در میون مورد تجاوز اون مرد بودم و کم کم کار به جایی رسید که بهم دستور میداد و ازم میخواست توی خونه زنش باشم لباس دخترونه آرایش و دامن و جوراب و شورت ،کلا یه زن بودم براش.
هر مدلی که دلش میخواست بهم تجاوز میکرد خشن ترین مدلا دستو پامو میبست به تخت قلادم میکرد شلاق میزد کتک میزد و هر جوری که دلش میخواست خودشو روی من خالی میکرد.
خودمم علاقه پیدا کردم به دادن بهش و خوشم میومد شبا بهم تجاوز کنه .همیشه آب کیرشو میریخت توی کونم و ازم میخواست نشورم میگفت آب باید جذب کونت بشه هم باسنت دخترونه میشه هم شهوت به دادن زیادتر میشه و واقعا هم همینطوری بود انگار چند وقت که نمیشد منو بکنه مثل این معتادها میشدم که دارن خماری پس میدن کونم شروع میکرد به خاریدن و مجبور بودم یه چیزی بکنم توش تا پدرخونده بیاد،توی مدرسه بیشتر از درس به این فکر میکردم که کی تعطیل میشم و میرسم خونه دلم برای دختر بودن تنگ میشد تو فکر لباس زنونه هام بودم همش توی فکر این بودم امشب برای ددی چی بپوشم چیکار کنم و اینا
تعطیلات تابستونی کلا یه خانوم کوچولو بودم حتی بیرونم که میرفتیم با لباس دخترونه منو میبره بیرون
حدودا
زن پوشی، گیر
#گی #زنپوش
امیر هستم ۲۳ اراک
این داستانواسه تابستان امساله
من از بچگیهمیشه دوست داشتم آشپزی کنمو کارای خونه انجام بدم
و عاشق پوشیدن جوراب شیشه ای بلند و لباس زنونه ام
خواهرم امسال ازدواج کرد دامادمون اسمش علی بود
یه جوون ۲۹ ساله ورزشکار و سنگ نورد
دامادامون زیاد اهل استخر وشناست هفته ای سه جلسه میره استخر
یک روز از طرف پالایشگاه اراک ک پدرم داخلش کار میکنه هتل دادن بهش واسه مشهد و مادرم و خواهرم رفتن مشهد
دامادمون چون پرستاره و مرخصی نداشت نرفت منمچون سرباز بودم نتونستم نرفتم
روز دوم سفرشون بود ک من طبق روال خونه تنها بودم رفتم حمام شیو کردم و حسابی خودمو تمیز کردم جوراب شیشه ای طوسی بالا زانو پوشیدم و مشغول جارو کردن خونه بودم تو حال و هوا خودم بودم صدا زیاد اصلا متوجه صدا در نشدم
دامادمون کلید خونه رو داشت آمد بود ب خونه در نبود خانوادمون و من سر بزنه کتو اون اوضاع منو دید
چشاش داشت از حدقه بیرون میزد منم با دیدن علی جاخوردم و خجالت کشیدم سریع رفتم داخل اتاق و درو بستم چند دقیقه بعد صدای بسته شدن در آمد من رفتم بیرون دیدم علی نیست رفته
از استرس و اضطراب نفهمیدم کی شب شد زنگ زدم علی جواب نداد هزار تا پیام دادم التماس کردم ک ب خانوادم چیزی نگه و با اصرار و زور فراوان علی امد کلی باهام دادا و بیداد کرد ک چرا اینکارو میکنی خوب نیست زشته
منم با حرفای علی بغضمترکید و با گریه همه چیزو بهش توضیح دادم ک من عاشق زنبودنم و دوست دارم تو خلوت لباس زنونه بپوشم آشپزی کنم
علی دید حالم خوب نیست بغلم کرد گفت اشکال نداره بین خودمون میمونه و نمیگم ب خانوادت
درسته از خجالت و استرس داشتم میمردم ولی شهوتم زیاد شد تو بغل ورزشکار بعد کلی درد و دل گفت میتونی الان لباسا صب رو بپوشی و ب کارات ادامه بدی
منم با کلی ذوق و خوشحالی ازش تشکر کردم رفتم سر کشو مامانم یه جفت جوراب شیشهای بلند با دمپایی فرشی پوشیدم و یکم رژ و ریمل زدم
وقتی رفتم داخل پذیرایی تا علی منو دید صورتش سرخ شد و چشاش چهارتا شد و گفت تو از هرچی زن و دختر سکسی تری و کلی ازم تعریف کرد
در حین تعریف داشت با کیرش ور میرفت
منم طاقت نیاورد رفتم جلو و کیرشو مالش دادم همزمان لب گرفتم بعد یک ربع کلب و گردنمو خورد
شلوارشو از پاش دراورد
کیرکلفت ۱۹ سانتیش از زیر شرتنمایان شد حشرم صد برایر شد وکلی واسش مالش دادم و ساک زدم کیرش از بس بزرگ بود جا نمیشد داخل کنم
کلی واسش ساک زدم و گفت برگرد تا برگشتم شروع کرد لیس زدنجورابم تا سوراخ کنم بعد چند دقیقه لیس زدن سوراخم
منم قمبل کردم و اروم کیرشومالید سوراخم و سرشو زوری داد نفسم رفت بند
علی دید اذیت میشم کیرشو در اورد بیرون دوباره نم نم کرد تو یکم وایساد جا باز کرد ولی نم نم حل داد داخل کون میسوخت ولی با لذت علی شروع کرد تلمبه بیست دقیقه تلمبه زد یهو یه سرعت خیلی ِلذت بهش بود
علی داشت آبش میومد بعد بیست دقیقه
کیرشو دراورد و آبشوریخت تو جورابم
از اون روز تا فرصت پیش میاد میرم پیش علی و یک دل سیر بهش کون میدم
نوشته: Amirzanposh
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
#گی #زنپوش
امیر هستم ۲۳ اراک
این داستانواسه تابستان امساله
من از بچگیهمیشه دوست داشتم آشپزی کنمو کارای خونه انجام بدم
و عاشق پوشیدن جوراب شیشه ای بلند و لباس زنونه ام
خواهرم امسال ازدواج کرد دامادمون اسمش علی بود
یه جوون ۲۹ ساله ورزشکار و سنگ نورد
دامادامون زیاد اهل استخر وشناست هفته ای سه جلسه میره استخر
یک روز از طرف پالایشگاه اراک ک پدرم داخلش کار میکنه هتل دادن بهش واسه مشهد و مادرم و خواهرم رفتن مشهد
دامادمون چون پرستاره و مرخصی نداشت نرفت منمچون سرباز بودم نتونستم نرفتم
روز دوم سفرشون بود ک من طبق روال خونه تنها بودم رفتم حمام شیو کردم و حسابی خودمو تمیز کردم جوراب شیشه ای طوسی بالا زانو پوشیدم و مشغول جارو کردن خونه بودم تو حال و هوا خودم بودم صدا زیاد اصلا متوجه صدا در نشدم
دامادمون کلید خونه رو داشت آمد بود ب خونه در نبود خانوادمون و من سر بزنه کتو اون اوضاع منو دید
چشاش داشت از حدقه بیرون میزد منم با دیدن علی جاخوردم و خجالت کشیدم سریع رفتم داخل اتاق و درو بستم چند دقیقه بعد صدای بسته شدن در آمد من رفتم بیرون دیدم علی نیست رفته
از استرس و اضطراب نفهمیدم کی شب شد زنگ زدم علی جواب نداد هزار تا پیام دادم التماس کردم ک ب خانوادم چیزی نگه و با اصرار و زور فراوان علی امد کلی باهام دادا و بیداد کرد ک چرا اینکارو میکنی خوب نیست زشته
منم با حرفای علی بغضمترکید و با گریه همه چیزو بهش توضیح دادم ک من عاشق زنبودنم و دوست دارم تو خلوت لباس زنونه بپوشم آشپزی کنم
علی دید حالم خوب نیست بغلم کرد گفت اشکال نداره بین خودمون میمونه و نمیگم ب خانوادت
درسته از خجالت و استرس داشتم میمردم ولی شهوتم زیاد شد تو بغل ورزشکار بعد کلی درد و دل گفت میتونی الان لباسا صب رو بپوشی و ب کارات ادامه بدی
منم با کلی ذوق و خوشحالی ازش تشکر کردم رفتم سر کشو مامانم یه جفت جوراب شیشهای بلند با دمپایی فرشی پوشیدم و یکم رژ و ریمل زدم
وقتی رفتم داخل پذیرایی تا علی منو دید صورتش سرخ شد و چشاش چهارتا شد و گفت تو از هرچی زن و دختر سکسی تری و کلی ازم تعریف کرد
در حین تعریف داشت با کیرش ور میرفت
منم طاقت نیاورد رفتم جلو و کیرشو مالش دادم همزمان لب گرفتم بعد یک ربع کلب و گردنمو خورد
شلوارشو از پاش دراورد
کیرکلفت ۱۹ سانتیش از زیر شرتنمایان شد حشرم صد برایر شد وکلی واسش مالش دادم و ساک زدم کیرش از بس بزرگ بود جا نمیشد داخل کنم
کلی واسش ساک زدم و گفت برگرد تا برگشتم شروع کرد لیس زدنجورابم تا سوراخ کنم بعد چند دقیقه لیس زدن سوراخم
منم قمبل کردم و اروم کیرشومالید سوراخم و سرشو زوری داد نفسم رفت بند
علی دید اذیت میشم کیرشو در اورد بیرون دوباره نم نم کرد تو یکم وایساد جا باز کرد ولی نم نم حل داد داخل کون میسوخت ولی با لذت علی شروع کرد تلمبه بیست دقیقه تلمبه زد یهو یه سرعت خیلی ِلذت بهش بود
علی داشت آبش میومد بعد بیست دقیقه
کیرشو دراورد و آبشوریخت تو جورابم
از اون روز تا فرصت پیش میاد میرم پیش علی و یک دل سیر بهش کون میدم
نوشته: Amirzanposh
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
مربی بدنسازی شخصی
#مربی #گی #زنپوش
سلام اسمم امیر علی هست ۱۸ سالمه و کاملا سفیدم و ذاتا بی مو هستم داستان از اونجایی شروع شد که تصمیم گرفتم برم باشگاه بدنسازی بالاخره شروع کردم و پنج جلسه ای بود که میرفتم که تنها بودم و اکثر حرکت هارو اشتباه میزدم تا اینکه یه مرد قد کوتاه پیداش شد حالا مشخصات رو بعدا میگم اره خلاصه من همینجور که ورزش میکردم اون بهم خیر میشد تا بهش نگاه میکردم نیشخند میزد و میرفت تا اینکه یه جلسه اومد بهم گفت این حرکتو داری اشتباه میزنی و سر حرفو باز کرد بهم گفت خواستی میتونی بیای به آدرسی که میدم بهت آموزش بدم منم قبول کردم و رفتم راستی یادم رفت بگم ازش اسمش یاسر بود سنش تقریبا ۳۱ قدشم کوتاه بدنش ولی خوب بود موهاشم یکم کم پشت بود.
بعد اره طی قراری که گذاشتیم من راس ساعت ۴ عصر تو اون آدرس حاضر شدم ایفون رو زدم و رفتم بالا دیدم اومد طرف بهم دست داد و یه ماچم کرد منم ترسیدم یکم نشستیم شیر و کیک خوردیم همراهیم کرد به اتاقش البته اتاق خوابش نبود انگاری یه اتاق بزرگ داشت چنتا توپ و لباس ورزشی و کش و دمبل اونجا بود گفت بیا شروع کنیم من آماده شدم یه شورت گشاد پوشیدم و یه پیراهن مشکی گشاد بدون جوراب آموزشاشو داد منم پا شدم رفتم هشت نه جلسه ای رفتم پیشش واقعا تاثیر داشت تا اینکه یه روز حین تمرین پیراهنم که گشاد بود زیر دستش موند و پاره شد اونم معذرت خواهی کرد و گفت برای جلسه بعد برات لباس میخرم و میارم بعد کلی تعارف قبول کردم و جلسه بعد برام لباس اورد که یه پیراهن انگشتی جذب نیم تنه سفید بود و یه جوراب شلواری نازک مشکی بهم میگفت اینا برای بدنسازی برای تو خوبه بدنتو با حجم نشون میده و بهت انگیزه میده منم رفتم که بپوشم انقد لباسا جذب و تنگ بودن خودم برای خودم بلند کردم با کشی که رو دستم بسته بودم دور کمرم انداختم و کیرمو چسبوندم به خودم بعد کلی داستان که کیرمو بخابونم اومدم پیشش بهم گفت چه خوشگل شدی گفتم ممنون خندیدمو فلان شروع کردیم به تمرین یوگا برای گرم شدن میومد هی دستشو روی شکمم که باز بود بین نیم تنه و جوراب شلواری میکشید منم بی توجه ادامه میدادم چند باری دستشو کشید روی خط کونمو سینه هامو و ران پام تا منم دوباره تحریک شدم وقتی نشسته بودم اومد چسبید به کمرمو گرماش که به تنم خورد لرزیدم از یه طرف خجالت میکشیدم از یه طرف دلم میخواست دید منم هیچی نمیگم همونجوری که چسبیده بود بهم دستشو انداخت روی جوراب شلواری ببینه من بلند کردم یا نه که بفهمه منم تحریک شدم بعد که دید منم آره شروع کرد مالیدن ران و ماهیچه های پام و انگشت کردنم منم دلو زد به دریا و چشامو بستم و خودمو میمالوندم بهش و چرخیدم طرف شو شروع کردم لباشو به چشیدن اونم همینجوری که لب زیرش زیر دندونم بود کونمو چنگ میزدو میگف جوون یه دل سیر از هم لب گرفتیم و گردن همو کبود کردیم یهو وایستاد گفت فانتزیت چیه برای سکس گفتم گروهی و خشن گفت گروهی نمیشه ولی خشنو هستم رفت چنتا بست پلاستیکی مشکی آورد دستامو بست زانو زدم و میگفتم تروخدا بزار کیرتو بخورم موهامو کشید و کیرشو مالید سروصورتم یکم لیز بود کیرش منم کیرشو کردم دهنم با زبونم باهاش بازی میکردم حدود سه دقیقه ای ساک زدم براش تا اینکه بلندم کرد رفت یه بالشت مبل و یه پتو اورد پتو رو پهن کرد و بالشتم گذاشت منم از زیر بغلم گرفت پرت کرد رو بالشت ،بالشتو زیر شکمم میزان کرد و انگشتم میکرد خیلی آروم جوراب شلواری رو سوراخ کرد اندازه کیرش که کوتاه بود ولی کلفت از لای سوراخی که کرده بود زبونشو انداخت روز سوراخم گفت یدونه مو هم نداره لامصب یه چک محکم زد در کونم و محکم گاز گرفت باسن سمت راستمو کیرشو اورد طرف صورتم یه چک زد دوباره در کونم گفت چربش کن کونی منم یه توف پر ملات زدم بهش اومد سراغ کونم سرشو چسبوند بهم دستم که پشتم بسته بود گرفت و گفت خیلی وقته میخاستم بکنمت ولی نکردم حالا وقتشه ماموریتو انجام بدم منم عاح زنانه ای کشیدم اونم هی با چک کمرو کونمو میزن گفت تا حالا دادی گفتم نه گفت پس تونلو من افتتاح میکنم محکم فرستاد داخلم تا خایه من داد محکم داد زدم وای که چه دردی داشت کیرشو در آورد گفت کیرخر شورتشو در آورد کرد دهنم دوباره شروع کرد آروم تلمبه میزد و خودشو میمالید انگار سوار اسب شده منم با عاح و ناله،منو چرخوند اومدلای پاهام زیر کونم بالشت گذاشت سوراخم بیاد بالا شروع کرد به لاپایی زدن انقد هردو مون حال کردیم و توفضا بودیم افتاد روم اصن نفهمیدیم کی آبش اومد بیست دقیقه ای همونجوری که کیرش داخلم بود و آبشو ریخته بود توم خوابیدیم اصلا نفهمیدیم چیشد بعد بلند شدیم رفتم حموم و آماده شدم خداحافظی کردیمو رفتم بعد اون دیگه عذاب وجدان گرفتم و ندادم هر از گاهی همو میبینیم و میخنده ولی من بی محلی میکنم ولی بهترین روز عمرم بوده تا الان …
نوشته: امیر قزوینی
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
#مربی #گی #زنپوش
سلام اسمم امیر علی هست ۱۸ سالمه و کاملا سفیدم و ذاتا بی مو هستم داستان از اونجایی شروع شد که تصمیم گرفتم برم باشگاه بدنسازی بالاخره شروع کردم و پنج جلسه ای بود که میرفتم که تنها بودم و اکثر حرکت هارو اشتباه میزدم تا اینکه یه مرد قد کوتاه پیداش شد حالا مشخصات رو بعدا میگم اره خلاصه من همینجور که ورزش میکردم اون بهم خیر میشد تا بهش نگاه میکردم نیشخند میزد و میرفت تا اینکه یه جلسه اومد بهم گفت این حرکتو داری اشتباه میزنی و سر حرفو باز کرد بهم گفت خواستی میتونی بیای به آدرسی که میدم بهت آموزش بدم منم قبول کردم و رفتم راستی یادم رفت بگم ازش اسمش یاسر بود سنش تقریبا ۳۱ قدشم کوتاه بدنش ولی خوب بود موهاشم یکم کم پشت بود.
بعد اره طی قراری که گذاشتیم من راس ساعت ۴ عصر تو اون آدرس حاضر شدم ایفون رو زدم و رفتم بالا دیدم اومد طرف بهم دست داد و یه ماچم کرد منم ترسیدم یکم نشستیم شیر و کیک خوردیم همراهیم کرد به اتاقش البته اتاق خوابش نبود انگاری یه اتاق بزرگ داشت چنتا توپ و لباس ورزشی و کش و دمبل اونجا بود گفت بیا شروع کنیم من آماده شدم یه شورت گشاد پوشیدم و یه پیراهن مشکی گشاد بدون جوراب آموزشاشو داد منم پا شدم رفتم هشت نه جلسه ای رفتم پیشش واقعا تاثیر داشت تا اینکه یه روز حین تمرین پیراهنم که گشاد بود زیر دستش موند و پاره شد اونم معذرت خواهی کرد و گفت برای جلسه بعد برات لباس میخرم و میارم بعد کلی تعارف قبول کردم و جلسه بعد برام لباس اورد که یه پیراهن انگشتی جذب نیم تنه سفید بود و یه جوراب شلواری نازک مشکی بهم میگفت اینا برای بدنسازی برای تو خوبه بدنتو با حجم نشون میده و بهت انگیزه میده منم رفتم که بپوشم انقد لباسا جذب و تنگ بودن خودم برای خودم بلند کردم با کشی که رو دستم بسته بودم دور کمرم انداختم و کیرمو چسبوندم به خودم بعد کلی داستان که کیرمو بخابونم اومدم پیشش بهم گفت چه خوشگل شدی گفتم ممنون خندیدمو فلان شروع کردیم به تمرین یوگا برای گرم شدن میومد هی دستشو روی شکمم که باز بود بین نیم تنه و جوراب شلواری میکشید منم بی توجه ادامه میدادم چند باری دستشو کشید روی خط کونمو سینه هامو و ران پام تا منم دوباره تحریک شدم وقتی نشسته بودم اومد چسبید به کمرمو گرماش که به تنم خورد لرزیدم از یه طرف خجالت میکشیدم از یه طرف دلم میخواست دید منم هیچی نمیگم همونجوری که چسبیده بود بهم دستشو انداخت روی جوراب شلواری ببینه من بلند کردم یا نه که بفهمه منم تحریک شدم بعد که دید منم آره شروع کرد مالیدن ران و ماهیچه های پام و انگشت کردنم منم دلو زد به دریا و چشامو بستم و خودمو میمالوندم بهش و چرخیدم طرف شو شروع کردم لباشو به چشیدن اونم همینجوری که لب زیرش زیر دندونم بود کونمو چنگ میزدو میگف جوون یه دل سیر از هم لب گرفتیم و گردن همو کبود کردیم یهو وایستاد گفت فانتزیت چیه برای سکس گفتم گروهی و خشن گفت گروهی نمیشه ولی خشنو هستم رفت چنتا بست پلاستیکی مشکی آورد دستامو بست زانو زدم و میگفتم تروخدا بزار کیرتو بخورم موهامو کشید و کیرشو مالید سروصورتم یکم لیز بود کیرش منم کیرشو کردم دهنم با زبونم باهاش بازی میکردم حدود سه دقیقه ای ساک زدم براش تا اینکه بلندم کرد رفت یه بالشت مبل و یه پتو اورد پتو رو پهن کرد و بالشتم گذاشت منم از زیر بغلم گرفت پرت کرد رو بالشت ،بالشتو زیر شکمم میزان کرد و انگشتم میکرد خیلی آروم جوراب شلواری رو سوراخ کرد اندازه کیرش که کوتاه بود ولی کلفت از لای سوراخی که کرده بود زبونشو انداخت روز سوراخم گفت یدونه مو هم نداره لامصب یه چک محکم زد در کونم و محکم گاز گرفت باسن سمت راستمو کیرشو اورد طرف صورتم یه چک زد دوباره در کونم گفت چربش کن کونی منم یه توف پر ملات زدم بهش اومد سراغ کونم سرشو چسبوند بهم دستم که پشتم بسته بود گرفت و گفت خیلی وقته میخاستم بکنمت ولی نکردم حالا وقتشه ماموریتو انجام بدم منم عاح زنانه ای کشیدم اونم هی با چک کمرو کونمو میزن گفت تا حالا دادی گفتم نه گفت پس تونلو من افتتاح میکنم محکم فرستاد داخلم تا خایه من داد محکم داد زدم وای که چه دردی داشت کیرشو در آورد گفت کیرخر شورتشو در آورد کرد دهنم دوباره شروع کرد آروم تلمبه میزد و خودشو میمالید انگار سوار اسب شده منم با عاح و ناله،منو چرخوند اومدلای پاهام زیر کونم بالشت گذاشت سوراخم بیاد بالا شروع کرد به لاپایی زدن انقد هردو مون حال کردیم و توفضا بودیم افتاد روم اصن نفهمیدیم کی آبش اومد بیست دقیقه ای همونجوری که کیرش داخلم بود و آبشو ریخته بود توم خوابیدیم اصلا نفهمیدیم چیشد بعد بلند شدیم رفتم حموم و آماده شدم خداحافظی کردیمو رفتم بعد اون دیگه عذاب وجدان گرفتم و ندادم هر از گاهی همو میبینیم و میخنده ولی من بی محلی میکنم ولی بهترین روز عمرم بوده تا الان …
نوشته: امیر قزوینی
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
زنونه پوشی در اصفهان
#گی #زنپوش
🌌 شبی که اوج لذت رو تجربه کردم!
سلام کیر کلفت های حشری عزیز🥰
سامی هستم، بات/زنونه پوش شهوانی با آیدی Lustful Bitch
امیدوارم روز پر کس و کونی رو گذرونده باشین!
امشب یاد یه خاطره ی قدیمی افتادم که مرور زمان و بالا رفتن سن، هنوز برام داغ و شهوانیه (و پراسترس و دردناک!) . خاطره اولین زن پوشی و اولین تجربه بات بودن در سن ۱۹ سالگی (۵ سال پیش)، زیر یه هیکل درشت پشمالو و سبزه، که یه کیر خوش تراش ۱۸ ۱۷ سانتی کلفت بهش وصل بود و سه راند مثل گراز دیر انزال که فصل جفت گیریش رسیده، بیرحمانه منو کرد و عین اسباب بازی جنسی ازم استفاده کرد. البته نمیخوام بگم مثل عروسک های جنسی، رویایی و سکسی و پرفکتم. بلکه کاملا برعکس 😅
من یه بدن سفید و نسبتا سکسی، ولی پرمو دارم که مجبورم تند تند شیوش کنم. هیکلم برای یه زنونه پوش بات یکم سنگینه. قیافه م هم پسرونه و معمولیه. پس اگه دنبال باربی های چشم آبی بلوند که تو داستانای شهوانی هستن میگردی، همین الان برو و وقتتو تلف نکن، چون برخلاف اونا من واقعی ام و نیومدم با فانتزی های خودم، جق بزنم.
البته بگمتون که اسما قراره تغییر کنن، ولی بقیه ش مو به مو عین حوادثیه که برام رخ داده.
امیدوارم خوشتون بیاد💀
🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑
بعد از اینکه دانشگاه اصفهان قبول شدم، خواستم قبل از ثبت نام، برای اولین بار شهرو ببینم. همیشه میخواستم نقش جهان و سی و سه پل و زاینده رودو از نزدیک ببینم. معمولا تنهایی سفر نمیکنم ولی رفیقام پایه نبودن. شنیده بودم پارک آبی داره اصفهان واسه همین بدنمو شیو عادی کردم و مایومو محض احتیاط برداشتم.
کارامو کردم، بلیط خریدم و برای اولین بار تنهایی رفتم اصفهان. یه تیشرت سفید جذب، شلوار لی جذب، کتونی و جوراب سفید، و ادکلن اونتوس! درسته من همیشه از شهوتی کردن مردا خوشم میومده، با اینکه تا اون موقع حتی به کیر دست نزده بودم. حس شرم و ترس همیشه منو منصرف میکرد.
بگذریم.
اصفهان تو شهریور بشدت گرم و طاقت فرسا بود و آفتاب هر ثانیه بهم تجاوز میکرد. دوتا آب معدنی بزرگ تموم کردم اون اون روز!
بعد از گشت و گذار و عکس گرفتن و کباب ترکی مشتی تو چهارباغ عباسی، با راهنمایی صاحب مغازه، دربست گرفتم و رفتم پایین شهر که هزینه مسافرخونه ارزون تر وایسه😅 تاکسی یه جا نزدیک زینبیه وایساد و گفت این جا تا ته خیابون مسافرخونه آشغالیه. به امید خدا!
منم اصلا بهم برنخورد🙄
یه مسافرخونه فکسنی و چرک پیدا کردم که سگای اصفهان هم مطمئنا توش نمیرفتن بشاشن. یادمه جلوش بانک بود چون صاحب مسافرخونه میگفت کارتخوانم خرابه پول نقد میخوام. صاحب مسافرخونه یه مرد دمپایی پوش با قد ۱۹۰، هیکل گنده سبزه ولی نه زیاد چاق، تقریبا اخمو ولی مودب و آروم، ته ریش، پیراهن آبی با آستین گت و شلوار مشکی کتونی بود. دستاش پشمالو بود و بزرگ بودن و یه گردنبند طلایی گردنش بود… خب با این مشخصات باید یاد پاسور فروشای شوش بیافتید🤣 ولی طرف در کل چهره جذابی داشت.
بی مقدمه بهم گفت: خودت از عکس کارت ملیت خیلی بهتریا!
گفتم والا همه اینجورین طبیعیه. گفت نه منظورم اینه تو این عکس شبیه بچه بسیجیا افتادی، ولی خودت معلومه شیطونی! یکم جا خوردم و گفتم: نه اتفاقا آرومم. ولی بچه مثبت نیستم. گفت مگه چکارا میکنی؟ میگما… دوس دختر که داری؟ گفتم نه. گفت بی عرضه ای!
خنده م گرفت و سرمو انداختم پایین. ولی بشکل شیطنت آمیزی گفتم: دخترا با پسرای جذاب میگردن، نه ماها.
اینه👌 همین جمله بهترین جمله ایه که میشه لاس زدن رو یه لول بالاتر برد! I got him
با لبخند یه نگاه به هیکل و پاهام کرد و دستشو کشید به شکمم و گفت: جذاب تر از تو دیگه گیر نمیاد عزیزم!
جو یکم سنگین شد و من سریع خجالت کشیدم و خودمو جمع و جور کردم و بحثو عوض کردم به هزینه و اتاق و …
من بیچاره ی خوشبخت، تو اون لحظه اصلا فکرشو نمیکردم که قراره تا چندساعت دیگه عین یه جنده ی مطیع و سکسی، کیرشو ته حلقی ساک بزنم و سه راند کس و کونو بهش بدم بکنه…
حالا چطور شد که چنان شد؟
امان از حشریت!
رفتم بالا و دیدم یه راهروعه با چهار تا اتاق برای مسافرا و یه اتاقم روبرو که معلوم نبود واسه چی بود. اتاق ۴ من بودم و اتاق ۳ و ۲ هم خالی بودن. یه اتاق خیلی کوچولو با یه تخت دونفره، ملافه های نشسته، و کولری که تو اون هوای گرم به زحمت باد میداد. خیلی عرق کرده بودم.
لباسامو کندم و خودمو تو آینه دیواری کثیف و پر از لک اتاق دیدم. سفیدی های سینه و لپام و کونم، سرخ شده بودن از گرما و موهای مشکیم به پیشونیم چسبیده بودن. از یه طرف از گرما کفری شده بودم، از یه طرف از دیدن اندام خیس و داغم کیف میکردم. یهو انگار قند تو دلم آب شد و هزار جور فکرهای زشت و عجیب غریب به سرم زد… ولی بیخیالش شدم.
رفتم تو پورن هاب گی تا جق بزنم. یادمه شهوتم انقدر زیاد بود که اصلا تماشای پورن راضیم نمیکرد، ولی چ
#گی #زنپوش
🌌 شبی که اوج لذت رو تجربه کردم!
سلام کیر کلفت های حشری عزیز🥰
سامی هستم، بات/زنونه پوش شهوانی با آیدی Lustful Bitch
امیدوارم روز پر کس و کونی رو گذرونده باشین!
امشب یاد یه خاطره ی قدیمی افتادم که مرور زمان و بالا رفتن سن، هنوز برام داغ و شهوانیه (و پراسترس و دردناک!) . خاطره اولین زن پوشی و اولین تجربه بات بودن در سن ۱۹ سالگی (۵ سال پیش)، زیر یه هیکل درشت پشمالو و سبزه، که یه کیر خوش تراش ۱۸ ۱۷ سانتی کلفت بهش وصل بود و سه راند مثل گراز دیر انزال که فصل جفت گیریش رسیده، بیرحمانه منو کرد و عین اسباب بازی جنسی ازم استفاده کرد. البته نمیخوام بگم مثل عروسک های جنسی، رویایی و سکسی و پرفکتم. بلکه کاملا برعکس 😅
من یه بدن سفید و نسبتا سکسی، ولی پرمو دارم که مجبورم تند تند شیوش کنم. هیکلم برای یه زنونه پوش بات یکم سنگینه. قیافه م هم پسرونه و معمولیه. پس اگه دنبال باربی های چشم آبی بلوند که تو داستانای شهوانی هستن میگردی، همین الان برو و وقتتو تلف نکن، چون برخلاف اونا من واقعی ام و نیومدم با فانتزی های خودم، جق بزنم.
البته بگمتون که اسما قراره تغییر کنن، ولی بقیه ش مو به مو عین حوادثیه که برام رخ داده.
امیدوارم خوشتون بیاد💀
🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑🍆🍑
بعد از اینکه دانشگاه اصفهان قبول شدم، خواستم قبل از ثبت نام، برای اولین بار شهرو ببینم. همیشه میخواستم نقش جهان و سی و سه پل و زاینده رودو از نزدیک ببینم. معمولا تنهایی سفر نمیکنم ولی رفیقام پایه نبودن. شنیده بودم پارک آبی داره اصفهان واسه همین بدنمو شیو عادی کردم و مایومو محض احتیاط برداشتم.
کارامو کردم، بلیط خریدم و برای اولین بار تنهایی رفتم اصفهان. یه تیشرت سفید جذب، شلوار لی جذب، کتونی و جوراب سفید، و ادکلن اونتوس! درسته من همیشه از شهوتی کردن مردا خوشم میومده، با اینکه تا اون موقع حتی به کیر دست نزده بودم. حس شرم و ترس همیشه منو منصرف میکرد.
بگذریم.
اصفهان تو شهریور بشدت گرم و طاقت فرسا بود و آفتاب هر ثانیه بهم تجاوز میکرد. دوتا آب معدنی بزرگ تموم کردم اون اون روز!
بعد از گشت و گذار و عکس گرفتن و کباب ترکی مشتی تو چهارباغ عباسی، با راهنمایی صاحب مغازه، دربست گرفتم و رفتم پایین شهر که هزینه مسافرخونه ارزون تر وایسه😅 تاکسی یه جا نزدیک زینبیه وایساد و گفت این جا تا ته خیابون مسافرخونه آشغالیه. به امید خدا!
منم اصلا بهم برنخورد🙄
یه مسافرخونه فکسنی و چرک پیدا کردم که سگای اصفهان هم مطمئنا توش نمیرفتن بشاشن. یادمه جلوش بانک بود چون صاحب مسافرخونه میگفت کارتخوانم خرابه پول نقد میخوام. صاحب مسافرخونه یه مرد دمپایی پوش با قد ۱۹۰، هیکل گنده سبزه ولی نه زیاد چاق، تقریبا اخمو ولی مودب و آروم، ته ریش، پیراهن آبی با آستین گت و شلوار مشکی کتونی بود. دستاش پشمالو بود و بزرگ بودن و یه گردنبند طلایی گردنش بود… خب با این مشخصات باید یاد پاسور فروشای شوش بیافتید🤣 ولی طرف در کل چهره جذابی داشت.
بی مقدمه بهم گفت: خودت از عکس کارت ملیت خیلی بهتریا!
گفتم والا همه اینجورین طبیعیه. گفت نه منظورم اینه تو این عکس شبیه بچه بسیجیا افتادی، ولی خودت معلومه شیطونی! یکم جا خوردم و گفتم: نه اتفاقا آرومم. ولی بچه مثبت نیستم. گفت مگه چکارا میکنی؟ میگما… دوس دختر که داری؟ گفتم نه. گفت بی عرضه ای!
خنده م گرفت و سرمو انداختم پایین. ولی بشکل شیطنت آمیزی گفتم: دخترا با پسرای جذاب میگردن، نه ماها.
اینه👌 همین جمله بهترین جمله ایه که میشه لاس زدن رو یه لول بالاتر برد! I got him
با لبخند یه نگاه به هیکل و پاهام کرد و دستشو کشید به شکمم و گفت: جذاب تر از تو دیگه گیر نمیاد عزیزم!
جو یکم سنگین شد و من سریع خجالت کشیدم و خودمو جمع و جور کردم و بحثو عوض کردم به هزینه و اتاق و …
من بیچاره ی خوشبخت، تو اون لحظه اصلا فکرشو نمیکردم که قراره تا چندساعت دیگه عین یه جنده ی مطیع و سکسی، کیرشو ته حلقی ساک بزنم و سه راند کس و کونو بهش بدم بکنه…
حالا چطور شد که چنان شد؟
امان از حشریت!
رفتم بالا و دیدم یه راهروعه با چهار تا اتاق برای مسافرا و یه اتاقم روبرو که معلوم نبود واسه چی بود. اتاق ۴ من بودم و اتاق ۳ و ۲ هم خالی بودن. یه اتاق خیلی کوچولو با یه تخت دونفره، ملافه های نشسته، و کولری که تو اون هوای گرم به زحمت باد میداد. خیلی عرق کرده بودم.
لباسامو کندم و خودمو تو آینه دیواری کثیف و پر از لک اتاق دیدم. سفیدی های سینه و لپام و کونم، سرخ شده بودن از گرما و موهای مشکیم به پیشونیم چسبیده بودن. از یه طرف از گرما کفری شده بودم، از یه طرف از دیدن اندام خیس و داغم کیف میکردم. یهو انگار قند تو دلم آب شد و هزار جور فکرهای زشت و عجیب غریب به سرم زد… ولی بیخیالش شدم.
رفتم تو پورن هاب گی تا جق بزنم. یادمه شهوتم انقدر زیاد بود که اصلا تماشای پورن راضیم نمیکرد، ولی چ
بهترین سکس احسان زنپوش
#گی #زنپوش
سلام این داستان محتوای همجنس بازی داره
اسمم احسانه و الان ۲۸سال سن دارم ولی زمانی که میخوام داستانش رو بگم تقریبا بیست دو سالم بود.
من پوستم سبزه است و قدمم صد هفتاد بدنم معمولی بود ولی باسنم خیلی برجسته بود جوری که همیشه تو چشم بود منتها چهره ام مردونه هست و شبیه ترنسا نیستم و مردونه لباس میپوشم و
این داستان, داستان یکی از سکسام با پسر خالمه چون غیر اون با کسی سکس نکردم.
اسم اونم بهنام هم قدیم باهم اما اون سفید پوستش و چون تعمیر کار دستاش زمخت و خشن و اینکه ما از بچگی همیشه همو انگولک می کردیم تا اینکه رفته رفته من حس کردم از بات بودن خوشم میاد و تو سکسامون دیگه من نقش زن رو اجرا میکردم😅
بریم سراغ داستانمون:
باهم ظهر هماهنگ شده بودیم و قرار گذاشتیم که شب بیاد خونمون تا یه حالی کنیم باهم. بعد قرار گذاشتن من رفتم حموم حسابی خودمو شیو کردم سعی کردم غذا کمتر بخورم تا شکمم پر نباشه
چون خانواده مهمون رفته بودن تنها بودم خونه و زد به سرم که لباس زنونه بپوشم.
یه شلوار جین آبی رنگ تنگ که تا ته کشیده بودم بالا با یه سوتین اسفنجی قرمز با ی ژاکت زنونه مانند قرمز . داشتم خودمو تماشا میکردم که دیدم زنگ خونه زده شد ، بهنام بود. بدو رفتم دم در استقبالش منو که دید هنگ کرد همون راهرو عین وحشیا منو چسبوند به دیوار شروع کرد لب گرفتن و فشار دادن کونم ، همینجور رفتیم خونه تو اتاقم ژاکتمو دراورد و انداخت گوشه اتاق و شروع کرد به خوردن گردنم تا شکمم. رو آسمونا بودم که یهو چرخوند منو بازم از بالا تا پایین شروع کرد خوردنم واقعا حس عجیب و عالی داشت. داشتم دیوونه میشدم مخصوصا وقتی لباش روی کمرم و کونم میخورد.
بخاطر اینکه چندش بازی نشه سوراخمو لیس نمیزد اما اطرافش انقدر زبون زد که دیگه فقط میخاستم بکنتم این بین هرازگاهیی ام در کونیای محکم میزد در کونم. کونم داشت میسوخت ، نشست لبه تخت و گفت بیا بشین رو زمین بهور برام، منتها من اولش رفتم گردنشو بوسیدم و از پشت بغلش کردمو کیرشو گرفتم دستمو همزمان که میمالوندمش کمرشم ماچ میکردم، بعد رفتم رو زانو نشستم زمین و شروع کردم به خوردن براش هر از گاهیی میک میزدم سرشو و هرازگاهی درمیاوردم و ماچش میکردم سرشو تا خایه هاش لیس میزدم ،دیگه خسته شدم و پا شدم و با دستم به سینش زدم و اون دراز کشید دوباره شروع کردم به خوردن براش، اینبار دیگه حشرش بیشتر شده بود و دستشو رو سرم گذاشته بود و تا ته کیر پونزده سانتشو میکرد دهنم،
دیگه واقعا هردومون حسابی آماده شده بودیم اومد یه لب ازم گرفت و منو به شکم خوابوند (قبل اومدنش چند بار خودم رو خالی کرده بودم) از کشو لوبیراکانو و کاندوم رو برداشت ریخت رو سوراخمو یکم با انگشت بازم کرد دیگه وقتش شده بود کیرشو بین سوراخم یکم مالید و یهو کردش تو یه جیغ کشیدمو خودشو انداخت رومو یه جوونی گفت و از کتفم ماچ کرد گفت قراره پارت کنم خانمممممم😁
یواش یواش داشت تلمبه میزد منم تو آسمونا بودم هر از گاهی اسپنکی که میزد کیفمو دوبرابر کرده بود
بهم گفت داگی شو
کون بزرگمو دادم بالا تا اونجا که میشد خم شد(مدل خانم جلسه ای😁)
کیرشو یهو کرد توم اینبار دیگه تلمبه هاش محکم تر شده بود دیدم که نزدیکه آبش بیاد گفتم بهنام فرغونی بکنممم، چرخیدم رو کمر خوابیدم ی بالشت کوچک انداختم زیر کمرم تا کونم اومد بالا پاهامو انداخت رو شونش
وااای که بهتر حس دنیا بود سرعت تلمبه هاش دیوونه کننده بود که دیگه تمموم ابشو ریخت تو کاندوم و تو کونم خالی شد و روم افتاد
همینجوری بی حال بغل هم افتاده بودیم تا یه ربع بعدم رفتیم تمیزکاری و تو حمومم ی شیطنتی کردیم
نوشته: احسان
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
#گی #زنپوش
سلام این داستان محتوای همجنس بازی داره
اسمم احسانه و الان ۲۸سال سن دارم ولی زمانی که میخوام داستانش رو بگم تقریبا بیست دو سالم بود.
من پوستم سبزه است و قدمم صد هفتاد بدنم معمولی بود ولی باسنم خیلی برجسته بود جوری که همیشه تو چشم بود منتها چهره ام مردونه هست و شبیه ترنسا نیستم و مردونه لباس میپوشم و
این داستان, داستان یکی از سکسام با پسر خالمه چون غیر اون با کسی سکس نکردم.
اسم اونم بهنام هم قدیم باهم اما اون سفید پوستش و چون تعمیر کار دستاش زمخت و خشن و اینکه ما از بچگی همیشه همو انگولک می کردیم تا اینکه رفته رفته من حس کردم از بات بودن خوشم میاد و تو سکسامون دیگه من نقش زن رو اجرا میکردم😅
بریم سراغ داستانمون:
باهم ظهر هماهنگ شده بودیم و قرار گذاشتیم که شب بیاد خونمون تا یه حالی کنیم باهم. بعد قرار گذاشتن من رفتم حموم حسابی خودمو شیو کردم سعی کردم غذا کمتر بخورم تا شکمم پر نباشه
چون خانواده مهمون رفته بودن تنها بودم خونه و زد به سرم که لباس زنونه بپوشم.
یه شلوار جین آبی رنگ تنگ که تا ته کشیده بودم بالا با یه سوتین اسفنجی قرمز با ی ژاکت زنونه مانند قرمز . داشتم خودمو تماشا میکردم که دیدم زنگ خونه زده شد ، بهنام بود. بدو رفتم دم در استقبالش منو که دید هنگ کرد همون راهرو عین وحشیا منو چسبوند به دیوار شروع کرد لب گرفتن و فشار دادن کونم ، همینجور رفتیم خونه تو اتاقم ژاکتمو دراورد و انداخت گوشه اتاق و شروع کرد به خوردن گردنم تا شکمم. رو آسمونا بودم که یهو چرخوند منو بازم از بالا تا پایین شروع کرد خوردنم واقعا حس عجیب و عالی داشت. داشتم دیوونه میشدم مخصوصا وقتی لباش روی کمرم و کونم میخورد.
بخاطر اینکه چندش بازی نشه سوراخمو لیس نمیزد اما اطرافش انقدر زبون زد که دیگه فقط میخاستم بکنتم این بین هرازگاهیی ام در کونیای محکم میزد در کونم. کونم داشت میسوخت ، نشست لبه تخت و گفت بیا بشین رو زمین بهور برام، منتها من اولش رفتم گردنشو بوسیدم و از پشت بغلش کردمو کیرشو گرفتم دستمو همزمان که میمالوندمش کمرشم ماچ میکردم، بعد رفتم رو زانو نشستم زمین و شروع کردم به خوردن براش هر از گاهیی میک میزدم سرشو و هرازگاهی درمیاوردم و ماچش میکردم سرشو تا خایه هاش لیس میزدم ،دیگه خسته شدم و پا شدم و با دستم به سینش زدم و اون دراز کشید دوباره شروع کردم به خوردن براش، اینبار دیگه حشرش بیشتر شده بود و دستشو رو سرم گذاشته بود و تا ته کیر پونزده سانتشو میکرد دهنم،
دیگه واقعا هردومون حسابی آماده شده بودیم اومد یه لب ازم گرفت و منو به شکم خوابوند (قبل اومدنش چند بار خودم رو خالی کرده بودم) از کشو لوبیراکانو و کاندوم رو برداشت ریخت رو سوراخمو یکم با انگشت بازم کرد دیگه وقتش شده بود کیرشو بین سوراخم یکم مالید و یهو کردش تو یه جیغ کشیدمو خودشو انداخت رومو یه جوونی گفت و از کتفم ماچ کرد گفت قراره پارت کنم خانمممممم😁
یواش یواش داشت تلمبه میزد منم تو آسمونا بودم هر از گاهی اسپنکی که میزد کیفمو دوبرابر کرده بود
بهم گفت داگی شو
کون بزرگمو دادم بالا تا اونجا که میشد خم شد(مدل خانم جلسه ای😁)
کیرشو یهو کرد توم اینبار دیگه تلمبه هاش محکم تر شده بود دیدم که نزدیکه آبش بیاد گفتم بهنام فرغونی بکنممم، چرخیدم رو کمر خوابیدم ی بالشت کوچک انداختم زیر کمرم تا کونم اومد بالا پاهامو انداخت رو شونش
وااای که بهتر حس دنیا بود سرعت تلمبه هاش دیوونه کننده بود که دیگه تمموم ابشو ریخت تو کاندوم و تو کونم خالی شد و روم افتاد
همینجوری بی حال بغل هم افتاده بودیم تا یه ربع بعدم رفتیم تمیزکاری و تو حمومم ی شیطنتی کردیم
نوشته: احسان
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
زنپوشی با لباس های مامان و خاله و زن همسایه
#زنپوش
سلام به همه زنپوش ها و همه کسایی که عاشق زنپوشان😘
من نسرین م ۲۹ ساله زنپوش تهران
همین اول بگم داستانم کاملا واقعیه و هیچ قسمتی ش تخیلی نیست
ضمنا من هیچ علاقه ای به مفعول بودن ندارم ولی به شدت زنپوشی رو دوست دارم
داستان زن پوشی من از جایی شروع شد که سوتین خانوم همسایه مون که یه زن ۳۰ساله ی خوشگل و سکسی بود رو تو دستشویی خونشون که تو حیاطشون بود و ما هم یه دسترسی به اون داشتیم پیدا کردم.
اون زمان من ۱۴ سالم بود و خیلی درکی از زنپوشی نداشتم ولی به قدری پوشیدن، بو کشیدن و لیس زدن این سوتین که جنسش هم ساتن بود برای من لذت داشت که هیچ کاری اینقدر بهم حال نمیداد.
خلاصه کار هر روز من شده بود یواشکی رفتن به دستشویی حیاط و عشق بازی با سوتین جنده خانوم همسایه.
یه مدتی که این کار برام عادی شد و دیدم لباس زیر زنونه چقدر لذت داره به ذهنم رسید برم سراغ لباسای مامانم هم تعدادش زیاده و هم راحت تر میتونم بهشون برسم.
اولاش با ترس و لرز میرفتم سر کمد لباساش تا ببینم اصلا چه خبره و چی کجاست ولی کم کم جراتم زیاد شد و یکی یکی لباسامو می آوردم بیرون و بو میکشیدم میمالیدم به تنم و کیرم بعدم می پوشیدم.
خلاصه از هر فرصتی برا رسوندن خودم به لباسش استفاده میکردم حتی پنج دقیقه که میرفت تا سر کوچه.
انقدر اون اولا تابلو بودم که بعد چند بار پوشیدن یه لباس خواب ساتن بلندش لکه های پیشاب م روی لباسش مونده بود که منم همون جوری میزاشتم ش سرجاش.
به نظرم که فهمیده بود ولی اصلا به روم نیاورد!
دیگه از لباسای اونم سیر شدم و دنبال لباس های زنای دیگه بودم
چهار تا خاله دارم یکی از یکی جذاب تر و سکسی تر
برنامه ریختم برم سراغ اونا ولی موقعیت پیش نمیومد
یکی از خاله هام که خونه ش دوبلکس بود و مهمونی رفته بودیم خونه ش، زمانی که همه طبقه پایین بودن من به یه بهانه ای رفتم بالا و مستقیم رفتم تو اتاقش و کمد لباساش(اون زمان ۱۶ ساله بودم)
یه لباس شب بلند سکسی داشت همونطور که از جالباسی آویزون بود قسمت پایین ش رو از کمد آوردم بیرون و کیرم رو هم درآوردم و مالیدمش به کیرم. اینقدر مالیدم تا آبم پاشید و ریخت رو فرش جلوی کمدش خخخخخخ
سریع کیرم رو جمعش کردم و لباس خاله رو هم مرتب کردم و با دستمال هم آبم رو پاک کردم و رفتم پایین کنار خاله نشستم
اون بیچاره هم که نمیدونست چه گندی زدم به فرش خونه ش کلی ازم پذیرایی کرد و قربون صدقه م رفت.
ماجرای خاله دیگه م اینطوری بود که زمانی که ۱۸ سالم شده بود خالم اینا چند روزی رفته بودن مسافرت و پسرخاله م رو گذاشته بودن خونه ما.
یه روز بعدازظهر که پسرخاله م خواب بود من کلید خونه شونو از تو کیفش برداشتم و به یه بهانه ای سریع خودم رو رسوندم خونه خاله جونم. تو فاصله ی درب آپارتمان تا جلو کمد لباساش تو یه چشم به هم زدن لخت شدم و با سر رفتم تو کمدش. وااااای عجب لباسهایی داشت انواع شورت، سوتین، لباس خواب، لباس شب، ساپورت، جوراب شلواری و خیلی چیزای دیگه
تنم از شدت هیجان میلرزید. ولی با وقت کمی که داشتم چند دست لباس ش رو کامل پوشیدم و با ست آخر هم یه جق حسابی زدم و سریع برگشتم خونه تا پسر خاله و مامانم بهم شک نکنن.
یه دو سه ماهی گذشت و خاله م قرار شد خونه شون رو عوض کنن و برن یه جای جدید و منم رفتم کمک شون برا اسباب کشی.
یادمه بابا و مامانم و خالم و بچه هاشون همه رفته بودن خونه جدید تا اونجا رو آماده کنن برا چیدن لوازم خونه و من و شوهرخاله بالاسر کارگرا بودیم برای جمع کردن و بار زدن وسایل های خونه قبلی.
جمع کردن وسایل داشت تموم می شد که یهو شوهر خالم گفت تو که ماشین داری بیا یه سری وسایل که حساس ترن رو ببر منم گفتم باشه.
رفتم ماشین رو آماده کردم که دیدم شوهر خالم اومد با کلی چوب لباسی و یه عالمه لباس که زیر یه پارچه سفید بودن
از پایینش نگاه کردم دیدم ای جاااانم لباس مجلسی های خاله ست. انگار دنیا رو بهم داده بود آب دهنم خشک شده بود ولی طبیعی رفتار کردم و گذاشتم شون تو ماشین
به شوهر خالم گفتم رفیقم زنگ زده باید یه سر تا خونه برم و یه امانتی بهش بدم بعدش میام خونه جدیدتون و لباسا رو هم میارم.
اونم گفت باشه و من اومدم خونه و کمرمو سوراخ کردم با لباسای خاله
چه بوی سکسی میداد این لباسا، تا سر حد مرگ رفتم اینقدر که اون شب جق زدم.
ماجرای دو تا خاله ی دیگه م رو تو قسمت بعدی براتون میگم
دوستون دارم
نوشته: نسرین زنپوش
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
#زنپوش
سلام به همه زنپوش ها و همه کسایی که عاشق زنپوشان😘
من نسرین م ۲۹ ساله زنپوش تهران
همین اول بگم داستانم کاملا واقعیه و هیچ قسمتی ش تخیلی نیست
ضمنا من هیچ علاقه ای به مفعول بودن ندارم ولی به شدت زنپوشی رو دوست دارم
داستان زن پوشی من از جایی شروع شد که سوتین خانوم همسایه مون که یه زن ۳۰ساله ی خوشگل و سکسی بود رو تو دستشویی خونشون که تو حیاطشون بود و ما هم یه دسترسی به اون داشتیم پیدا کردم.
اون زمان من ۱۴ سالم بود و خیلی درکی از زنپوشی نداشتم ولی به قدری پوشیدن، بو کشیدن و لیس زدن این سوتین که جنسش هم ساتن بود برای من لذت داشت که هیچ کاری اینقدر بهم حال نمیداد.
خلاصه کار هر روز من شده بود یواشکی رفتن به دستشویی حیاط و عشق بازی با سوتین جنده خانوم همسایه.
یه مدتی که این کار برام عادی شد و دیدم لباس زیر زنونه چقدر لذت داره به ذهنم رسید برم سراغ لباسای مامانم هم تعدادش زیاده و هم راحت تر میتونم بهشون برسم.
اولاش با ترس و لرز میرفتم سر کمد لباساش تا ببینم اصلا چه خبره و چی کجاست ولی کم کم جراتم زیاد شد و یکی یکی لباسامو می آوردم بیرون و بو میکشیدم میمالیدم به تنم و کیرم بعدم می پوشیدم.
خلاصه از هر فرصتی برا رسوندن خودم به لباسش استفاده میکردم حتی پنج دقیقه که میرفت تا سر کوچه.
انقدر اون اولا تابلو بودم که بعد چند بار پوشیدن یه لباس خواب ساتن بلندش لکه های پیشاب م روی لباسش مونده بود که منم همون جوری میزاشتم ش سرجاش.
به نظرم که فهمیده بود ولی اصلا به روم نیاورد!
دیگه از لباسای اونم سیر شدم و دنبال لباس های زنای دیگه بودم
چهار تا خاله دارم یکی از یکی جذاب تر و سکسی تر
برنامه ریختم برم سراغ اونا ولی موقعیت پیش نمیومد
یکی از خاله هام که خونه ش دوبلکس بود و مهمونی رفته بودیم خونه ش، زمانی که همه طبقه پایین بودن من به یه بهانه ای رفتم بالا و مستقیم رفتم تو اتاقش و کمد لباساش(اون زمان ۱۶ ساله بودم)
یه لباس شب بلند سکسی داشت همونطور که از جالباسی آویزون بود قسمت پایین ش رو از کمد آوردم بیرون و کیرم رو هم درآوردم و مالیدمش به کیرم. اینقدر مالیدم تا آبم پاشید و ریخت رو فرش جلوی کمدش خخخخخخ
سریع کیرم رو جمعش کردم و لباس خاله رو هم مرتب کردم و با دستمال هم آبم رو پاک کردم و رفتم پایین کنار خاله نشستم
اون بیچاره هم که نمیدونست چه گندی زدم به فرش خونه ش کلی ازم پذیرایی کرد و قربون صدقه م رفت.
ماجرای خاله دیگه م اینطوری بود که زمانی که ۱۸ سالم شده بود خالم اینا چند روزی رفته بودن مسافرت و پسرخاله م رو گذاشته بودن خونه ما.
یه روز بعدازظهر که پسرخاله م خواب بود من کلید خونه شونو از تو کیفش برداشتم و به یه بهانه ای سریع خودم رو رسوندم خونه خاله جونم. تو فاصله ی درب آپارتمان تا جلو کمد لباساش تو یه چشم به هم زدن لخت شدم و با سر رفتم تو کمدش. وااااای عجب لباسهایی داشت انواع شورت، سوتین، لباس خواب، لباس شب، ساپورت، جوراب شلواری و خیلی چیزای دیگه
تنم از شدت هیجان میلرزید. ولی با وقت کمی که داشتم چند دست لباس ش رو کامل پوشیدم و با ست آخر هم یه جق حسابی زدم و سریع برگشتم خونه تا پسر خاله و مامانم بهم شک نکنن.
یه دو سه ماهی گذشت و خاله م قرار شد خونه شون رو عوض کنن و برن یه جای جدید و منم رفتم کمک شون برا اسباب کشی.
یادمه بابا و مامانم و خالم و بچه هاشون همه رفته بودن خونه جدید تا اونجا رو آماده کنن برا چیدن لوازم خونه و من و شوهرخاله بالاسر کارگرا بودیم برای جمع کردن و بار زدن وسایل های خونه قبلی.
جمع کردن وسایل داشت تموم می شد که یهو شوهر خالم گفت تو که ماشین داری بیا یه سری وسایل که حساس ترن رو ببر منم گفتم باشه.
رفتم ماشین رو آماده کردم که دیدم شوهر خالم اومد با کلی چوب لباسی و یه عالمه لباس که زیر یه پارچه سفید بودن
از پایینش نگاه کردم دیدم ای جاااانم لباس مجلسی های خاله ست. انگار دنیا رو بهم داده بود آب دهنم خشک شده بود ولی طبیعی رفتار کردم و گذاشتم شون تو ماشین
به شوهر خالم گفتم رفیقم زنگ زده باید یه سر تا خونه برم و یه امانتی بهش بدم بعدش میام خونه جدیدتون و لباسا رو هم میارم.
اونم گفت باشه و من اومدم خونه و کمرمو سوراخ کردم با لباسای خاله
چه بوی سکسی میداد این لباسا، تا سر حد مرگ رفتم اینقدر که اون شب جق زدم.
ماجرای دو تا خاله ی دیگه م رو تو قسمت بعدی براتون میگم
دوستون دارم
نوشته: نسرین زنپوش
cнαɴɴεℓ: ♥️✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
ماجراهای زن پوش تبریزی
#زنپوش #گی
.
#زنپوش #حموم #femboytabriz
قسمت اول ( فم بوی تبریز )
سلام ب همگی این اتفاق همین یه ماه پیش برام رقم خورد که در نوع خودش جالب بود و امیدوارم برای شما هم جالب باشه
-تموم داستان ها از واقعیت هست -
.
خب از اونجایی که من پسره ریسک پذیر و هیجان دوستی ام دست به انجام هر کاری زدم از خودم بگم بهتون یه پسر ۲۱ ساله با فیسی پسرونه قد ۱۸۱ و وزن ۷۴ بدنمم تعریف از خود نباشه به کون خوش فرم و برجسته دارم و بدنی که کامل شیو میکنم خب بریم سر اصل مطلب یه چند باری تو پیج کاریم مشتری هام درخواست داده بودن که باهاشون برم حموم عمومی این فانتزی رفته رفته تو ذهنم جرقه خورد یه مدت مشغول بودم که سر در بیارم چطور جایی هست و یه روز زد به سرم که تنهایی امتحانش کنم قبلش با حموم های شهرمون تماس گرفتم تا ببینم نمره دار هست یا نه که یکی شونگفت بله و منم اروم راه افتادم سمت همون جا قبلش تو کیفم یه حوله با یه دست لباس زیر زنونه قرمز تو کیفم بود و یه شلوارک ورزشی آبی که اونجا قرار بود بپوشم
ماشینو ی گوشه پارک کردم و وارد حموم شدم چون اولین بارم بود هیچی بلد نبودم که چیکار کنم و یا نکنم
یه اقای مسن بود ازم پرسید حوله داری یا نه گفتم بله و مایو پرسید گفتم بله یکم منتظر موندم تا یکی از نمره ها خالی شه نمره ۷ خالی شد
صدام زد و رفتم داخل داشت میپرسید که چیا میخوام و کفتم که فقط یکی بیاد برای کیسه کشی و رفت
شلوار اسکینی مشکیم رو از تنم در اوردم و تیشرت سفیدم رو همینطور و فقط با یه شورت بودم میخواستم دربیارمش که یهو در زده شد باز کردم دیدم همون اقای مسنه هست گفت به کارگر گفته که بیاد برای کیسه کشی تابلو بود بهونس تا منو دید بزنه یه نگاه سنگین از بالا تا پایینم انداخت و گفتم ممنون و رفت شورت خودم رو در اوردم و شورت زنونه قرمز رنگم رو پوشیدم رفتم زیر دوش کل بدنم رو خیس کردم فک کردم که اینطوری بودنم خیلی ضایعس تصمیم گرفتم شلوارک ابی رو از روش بپوشم البته بند های شرت رو از بغل اوردم بیرون که به چشم بزنه یکم اومدن کارگره طول کشید تو اون حال من نشسته بودم رو سکو بغل دوش که یهو صدای یکی نزدیک در اومد و وارد شد منم پاشدم یه مرد ۳۳-۳۴ ساله با ریش بلند بدنی خیلی رو فرم که من مات شدم که چطور ی کارگر حموم همچین بدنی داره خلاصه بگذریم اومد داخل و بهم سلام کرد زیاد نگاه نکرد منو اول گفت رو سکو به شیکم دراز بکشمو منم یه دستمو به بغل دراز کردم یکی رو هم زیر سرم گذاشتم تا به کیرش که زیر مایو بود دید داشته باشم
اول از گردن و کمرم شروع کرد کیسه کشی و بدنم رو کامل شل کرده بودم تا با حرکت دستاش بدنمم چپ و راست شه رسید به پاهام دیدم اقا نه کیرش انگار نه انگار بعد که رسید قسمت پشت رون هام شلوارکو داد بالاپاهاشو تا لپ کونم بعد بالاتر داد تا کونم یه سمتش بیرون باشه شورت توری رو هم دیده بود دستمو بردم و شلوارکو از بالا دادم پایین تا راحت کونمو کیسه بکشه یه نگاه انداختم دیدم کیرش داره راست میشه به جوری تنظیم کردم که دستم به کیرش بخوره جسور شده بود موقع کیسه کشی کیرشو به دستم میمالید دیگه هردو متوجه منظور هم شده بودیم شلوارکو از پام کشید دراورد و شرت قرمز زنونه رو که دید حظ کرد ولی اون مردد بود و به کارش ادامه داد که با اون یکی دستش کیرشو تنظیم کرد و من هم از لای پای شلوارکش دستمو رسوندم به کیرش و باهاش بازی کردم بعد چند ثانیه بدون حرفی رفتم سراغ کیرش و داگی شدم رو سکو از شلوارکش در اوردم و شروع کردم به ساک زدن یه کیر کلفت داشت که دقیقا مناسب بدنش بود ۲۰-۲۱ سانت میشد دستشو گذاشت پشت سرم و محکم فشار میداد ک متوجه شدم یکم خشن دوست داره و منم مثل یه جنده داشتم براش ساک میزدم در گوشم گفت پاشو رو سکو و داگی باش همون کارو کردم کیرشو تنظیم کونم کرد
اینم بگم که من کونم خیلی تنگه ۲ بار فقط دخول داشتم
دید که با یه کون خیلی تنگ طرفه هرکاری کرد توش نرفت گفتم زیر دوش بشوره و نشستم براش حسابی ساک زدم و پر همین حین منم با کیرم بازی میکردم که بعد از چند دقیقه من ارضا شدم و بهش گفتم اونم گفت که قبل از من یکی دیگه اومده بوده ارضا شده برا همین آبش نمیاد خودمونو شستیم و ادامه بدنم رو کیسه کشید شمارشو بهم داد و رفت منم لباس هامو پوشیدم و رفتم بعد از اونجا بلاکش کردم اخه این فانتزی رو میخواستم برای یه بار تجربه کنم .
خب همونطور که معرف حضورتون هستم من یه پسر ۲۰ ساله با بدنی فیت و بدون مو هستم و علاقه شدید به سکس های ریسکی دارم یه روز که خیلی داغ کرده بودم و حشری بودم به سرم زد که برم تو خیابون و جاهای خلوت شاید ی کیر به پست من بخوره کسایی که تبریز زندگی میکنن میدونن ( میدان بسیج ) یه پل هست که اکثرا شبا ماشین های سنگین برای استراحت اونجا پارک میکنن، تصمیم گرفتم برم اونجا ساعت ۱۲ شب بود رسیدم دیدم یه راننده کامیون
#زنپوش #گی
.
#زنپوش #حموم #femboytabriz
قسمت اول ( فم بوی تبریز )
سلام ب همگی این اتفاق همین یه ماه پیش برام رقم خورد که در نوع خودش جالب بود و امیدوارم برای شما هم جالب باشه
-تموم داستان ها از واقعیت هست -
.
خب از اونجایی که من پسره ریسک پذیر و هیجان دوستی ام دست به انجام هر کاری زدم از خودم بگم بهتون یه پسر ۲۱ ساله با فیسی پسرونه قد ۱۸۱ و وزن ۷۴ بدنمم تعریف از خود نباشه به کون خوش فرم و برجسته دارم و بدنی که کامل شیو میکنم خب بریم سر اصل مطلب یه چند باری تو پیج کاریم مشتری هام درخواست داده بودن که باهاشون برم حموم عمومی این فانتزی رفته رفته تو ذهنم جرقه خورد یه مدت مشغول بودم که سر در بیارم چطور جایی هست و یه روز زد به سرم که تنهایی امتحانش کنم قبلش با حموم های شهرمون تماس گرفتم تا ببینم نمره دار هست یا نه که یکی شونگفت بله و منم اروم راه افتادم سمت همون جا قبلش تو کیفم یه حوله با یه دست لباس زیر زنونه قرمز تو کیفم بود و یه شلوارک ورزشی آبی که اونجا قرار بود بپوشم
ماشینو ی گوشه پارک کردم و وارد حموم شدم چون اولین بارم بود هیچی بلد نبودم که چیکار کنم و یا نکنم
یه اقای مسن بود ازم پرسید حوله داری یا نه گفتم بله و مایو پرسید گفتم بله یکم منتظر موندم تا یکی از نمره ها خالی شه نمره ۷ خالی شد
صدام زد و رفتم داخل داشت میپرسید که چیا میخوام و کفتم که فقط یکی بیاد برای کیسه کشی و رفت
شلوار اسکینی مشکیم رو از تنم در اوردم و تیشرت سفیدم رو همینطور و فقط با یه شورت بودم میخواستم دربیارمش که یهو در زده شد باز کردم دیدم همون اقای مسنه هست گفت به کارگر گفته که بیاد برای کیسه کشی تابلو بود بهونس تا منو دید بزنه یه نگاه سنگین از بالا تا پایینم انداخت و گفتم ممنون و رفت شورت خودم رو در اوردم و شورت زنونه قرمز رنگم رو پوشیدم رفتم زیر دوش کل بدنم رو خیس کردم فک کردم که اینطوری بودنم خیلی ضایعس تصمیم گرفتم شلوارک ابی رو از روش بپوشم البته بند های شرت رو از بغل اوردم بیرون که به چشم بزنه یکم اومدن کارگره طول کشید تو اون حال من نشسته بودم رو سکو بغل دوش که یهو صدای یکی نزدیک در اومد و وارد شد منم پاشدم یه مرد ۳۳-۳۴ ساله با ریش بلند بدنی خیلی رو فرم که من مات شدم که چطور ی کارگر حموم همچین بدنی داره خلاصه بگذریم اومد داخل و بهم سلام کرد زیاد نگاه نکرد منو اول گفت رو سکو به شیکم دراز بکشمو منم یه دستمو به بغل دراز کردم یکی رو هم زیر سرم گذاشتم تا به کیرش که زیر مایو بود دید داشته باشم
اول از گردن و کمرم شروع کرد کیسه کشی و بدنم رو کامل شل کرده بودم تا با حرکت دستاش بدنمم چپ و راست شه رسید به پاهام دیدم اقا نه کیرش انگار نه انگار بعد که رسید قسمت پشت رون هام شلوارکو داد بالاپاهاشو تا لپ کونم بعد بالاتر داد تا کونم یه سمتش بیرون باشه شورت توری رو هم دیده بود دستمو بردم و شلوارکو از بالا دادم پایین تا راحت کونمو کیسه بکشه یه نگاه انداختم دیدم کیرش داره راست میشه به جوری تنظیم کردم که دستم به کیرش بخوره جسور شده بود موقع کیسه کشی کیرشو به دستم میمالید دیگه هردو متوجه منظور هم شده بودیم شلوارکو از پام کشید دراورد و شرت قرمز زنونه رو که دید حظ کرد ولی اون مردد بود و به کارش ادامه داد که با اون یکی دستش کیرشو تنظیم کرد و من هم از لای پای شلوارکش دستمو رسوندم به کیرش و باهاش بازی کردم بعد چند ثانیه بدون حرفی رفتم سراغ کیرش و داگی شدم رو سکو از شلوارکش در اوردم و شروع کردم به ساک زدن یه کیر کلفت داشت که دقیقا مناسب بدنش بود ۲۰-۲۱ سانت میشد دستشو گذاشت پشت سرم و محکم فشار میداد ک متوجه شدم یکم خشن دوست داره و منم مثل یه جنده داشتم براش ساک میزدم در گوشم گفت پاشو رو سکو و داگی باش همون کارو کردم کیرشو تنظیم کونم کرد
اینم بگم که من کونم خیلی تنگه ۲ بار فقط دخول داشتم
دید که با یه کون خیلی تنگ طرفه هرکاری کرد توش نرفت گفتم زیر دوش بشوره و نشستم براش حسابی ساک زدم و پر همین حین منم با کیرم بازی میکردم که بعد از چند دقیقه من ارضا شدم و بهش گفتم اونم گفت که قبل از من یکی دیگه اومده بوده ارضا شده برا همین آبش نمیاد خودمونو شستیم و ادامه بدنم رو کیسه کشید شمارشو بهم داد و رفت منم لباس هامو پوشیدم و رفتم بعد از اونجا بلاکش کردم اخه این فانتزی رو میخواستم برای یه بار تجربه کنم .
خب همونطور که معرف حضورتون هستم من یه پسر ۲۰ ساله با بدنی فیت و بدون مو هستم و علاقه شدید به سکس های ریسکی دارم یه روز که خیلی داغ کرده بودم و حشری بودم به سرم زد که برم تو خیابون و جاهای خلوت شاید ی کیر به پست من بخوره کسایی که تبریز زندگی میکنن میدونن ( میدان بسیج ) یه پل هست که اکثرا شبا ماشین های سنگین برای استراحت اونجا پارک میکنن، تصمیم گرفتم برم اونجا ساعت ۱۲ شب بود رسیدم دیدم یه راننده کامیون
زنپوشیمون با آیسان
#سیسی #زنپوش
سلام
.
.
.
.
.
.
.
من فرمیم هستم و یه زنپوش
از بچگی همیشه به لباسای زنها علاقه خاصی داشتم مخصوصا ساتن و چرم
قد ۱۸۰ وزن ۸۱ و شهوتی سیر نشدنی
این داستانی که میخوام بگم مربوط میشه به همین قبل از عید ۴۰۳
تو اینستاگرام من چندتا دوست هم حس دارم که تهران نیستن متاسفانه و تا حالا هم رو ندیدیم
اما یکی به اسم آیسان بود که اونم مثل من حس مفعول بودن داشت و باهم خیلی حرف میزدیم
من تنها زندگی میکنم و همیشه خونه لباسهای خواب ساتن میپوشم
بعضی اوقات هم بات پلاگ میزام و گیره سینه هام رو میزنم و یه فیلم پورن میزارم میبینم تا کمی حال کنم
تو اینستاگرام داشتم میچرخیدم که دیدم آیسان پیام داد
سلام خوبیو اینا کجایی میخوام ببینمت
(من تا حالا ندیده بودم آیسان رو و فقط باهم تماس تصویری داشتیم
از استرس بار اول نگم براتون که همه حس و حال آدم رو از بین میبره)
اونشب قرار گذاشتیم تو یه پاساژ که همو اول بیرون ببینیم
منم که حالم خراب بود بات پلاگم رو گذاشتم و با یه طناب نخ پنبه هم به دور کمرم که از بین پاهام رد میشه بستم واسه اینکه بات پلاگم نیوفته شرتمم پوشیدم و زدم بیرون
همو دیدیم با تیپ پسرونه که از زیر من کاملا یه زن رو تو خودم میدیدم
یکم راه رفتیم دو سه تا مغزه رفتیم تو اومدیم بیرون تا اینکه پیشنهاد دادم بریم سینما ( میخواستم وقت رو بکشم ) رفتیم سینما تو پاساژ هدیش مال فیلم کمدی رو نگاه کردیم و اومدیم بیرون که خدافظی کردم باهاش که من باید برم خونه و دیرم میشه فردا صبح باید برم سر کار و اینا بهونه آوردم میترسیدم ازش یکمی و اطمینان نداشتم بهش که باهاش برم جایی
چند باری من و آیسان همو دیدیم اینجوری و کلا برنامه شهوتمون جاش رو داده بود به بحث های عمیق درباره هر چیزی که فکرش رو بکنی
۲۴ اسفند بود که گفت میخواد بره سفر و کل عید رو نیست و دوست داره باهم باشیم منم قبول کردم اما بازم نه تو خونه خودم
گفتم بریم هتل اونم قبول کرد از اونجایی که شاید ندونین بخاطر همین مسائل خیلی سخت هتل اتاق میده و مجبوری به اینکه جا های دیگه رو امتحان کنی خلاصه رفتیم یه هتل تو سه راه تهرانپارس
قبلش هم من رفتم و کامل تنقیه کردم که آماده باشم و کلی عطر زدم به خودم و بات پلاگم رو گذاشتم ست شورت سوتین مشکی با جوراب مشکی و یه یه لگ چرم هم پوشیدم و یه شلوار گشاد هم روش بالا تنه هم یه بادی توری مشکی پوشیدم روش یه پیرهن زدم بیرون رفتم هتل یه اتاق گرفتم قرار شد اونم یه اتاق بگیره بعد بریم تو اتاق هم
از استرس و هیجان داشتم میمردم
من زودتر رسیدم و شروع کردم خودم رو اماده کردن هی بات پلاگم رو در میاوردم دوباره میکردم توم تا اینکه دیدم دارم به اوج میرسم کیر و تخمام رو بستم که راست نکنم چون دوست دارم وقتی میدم بسته باشن رفتم سر وقت آرایش یکمی بلدم اما نه اونجوری یه کمی آرایش کردم و سایه سیاه رژ صورتی و خط چشم سیاه یکمیم از رژم زدم به گونه هام و پخشش کردم خیلی خوب شده بودم
گوشیم یه نیم ساعت بعدش زنگ خورد که من اتاق ۲۰۱ هستم و هر موقع آماده بودی بیا منم همون جوری سریع
درجا بات پلاگم رو دوباره گذاشتم لباسمم پوشیدم و رفتم از اونجایی که هیجان داشتم منتظر نموندم که سلام کنه درجا پریدم روش و بوسیدمش وایییییی چه لبایی داشت قلوهای با یه رژ قرمز که برق میزد
کلی لب گرفتم رفتم سراغ لباساش واییییی چیزی که میدیدم باورم نمیشد یه ست کامل فیشنت قرمز پوشیده بود که یهو جلوم رو گرفت نذاشت ادامه بدم
گفت اول یه چندتا پیک بزنیم بعد
یه کمی مشروب خوردیم و شروع کردیم از نرمی کیرش نگم براتون که مزه بهشت میداد و من فداش بشم که چقدر خوشمزه و خوش بو بود
دست انداختم دمه سوراخش دیدم چرب و گرم و آمادس یکمی لیسش زدم اما خیلی خوشم نیومد و بیشتر رو کیرش و تخماش مانور میدادم
اونم شروع کرده بود داشت با بات پلاگم بازی میکرد که آروم گفت بسه دیگه آماده شو منم از رو زمین پاشدم که داگی شدم و اروم بات پلاگ رو دراورد داد بهم منم انقدر حشری بودم گذاشتم دهنم مزه خاصی نمیداد بیشتر طعم روغن بچه با عطر نارگیل که با سرنگ ریخته بودم تو خودم رو میداد
بعد از یکمی زبون زدنش رو شروع کرد وایییییییی که هرچی از این حال هوا بگم کمه
انگشتاش رو یکی یکی میکرد توم داشتم دیونه میشدم دیگه که گفتم بکن
کیرش نه بزرگ بود نه کوچیک حدود ۱۵ سانت با قطر معمولی آروم کردش توم و شروع کرد به تلمبه زدن من که رو ابرا بودم
چندتا پوزیشن عوض کردیم که گفت داره میاد گفتم میخوامش میخوام مزش کنم سریع برگشتم و سر کیرش رو کردم دهنم که یه عالمه آب ازش خارج شد دهنم کامل پر شده بود خیلی بد مزه نبود و یه جورایی کمی شور کمی تلخ اما خوب بود بعدش دهنم گس و چسبناک شد که ازم لب گرفت
یکمی که حالش جا اومد گفتم نوبت من
اومد شروع کرد کیرم رو باز کردن که هر نخ رو که باز میکرد کلی زیرش جا انداخته بو
#سیسی #زنپوش
سلام
.
.
.
.
.
.
.
من فرمیم هستم و یه زنپوش
از بچگی همیشه به لباسای زنها علاقه خاصی داشتم مخصوصا ساتن و چرم
قد ۱۸۰ وزن ۸۱ و شهوتی سیر نشدنی
این داستانی که میخوام بگم مربوط میشه به همین قبل از عید ۴۰۳
تو اینستاگرام من چندتا دوست هم حس دارم که تهران نیستن متاسفانه و تا حالا هم رو ندیدیم
اما یکی به اسم آیسان بود که اونم مثل من حس مفعول بودن داشت و باهم خیلی حرف میزدیم
من تنها زندگی میکنم و همیشه خونه لباسهای خواب ساتن میپوشم
بعضی اوقات هم بات پلاگ میزام و گیره سینه هام رو میزنم و یه فیلم پورن میزارم میبینم تا کمی حال کنم
تو اینستاگرام داشتم میچرخیدم که دیدم آیسان پیام داد
سلام خوبیو اینا کجایی میخوام ببینمت
(من تا حالا ندیده بودم آیسان رو و فقط باهم تماس تصویری داشتیم
از استرس بار اول نگم براتون که همه حس و حال آدم رو از بین میبره)
اونشب قرار گذاشتیم تو یه پاساژ که همو اول بیرون ببینیم
منم که حالم خراب بود بات پلاگم رو گذاشتم و با یه طناب نخ پنبه هم به دور کمرم که از بین پاهام رد میشه بستم واسه اینکه بات پلاگم نیوفته شرتمم پوشیدم و زدم بیرون
همو دیدیم با تیپ پسرونه که از زیر من کاملا یه زن رو تو خودم میدیدم
یکم راه رفتیم دو سه تا مغزه رفتیم تو اومدیم بیرون تا اینکه پیشنهاد دادم بریم سینما ( میخواستم وقت رو بکشم ) رفتیم سینما تو پاساژ هدیش مال فیلم کمدی رو نگاه کردیم و اومدیم بیرون که خدافظی کردم باهاش که من باید برم خونه و دیرم میشه فردا صبح باید برم سر کار و اینا بهونه آوردم میترسیدم ازش یکمی و اطمینان نداشتم بهش که باهاش برم جایی
چند باری من و آیسان همو دیدیم اینجوری و کلا برنامه شهوتمون جاش رو داده بود به بحث های عمیق درباره هر چیزی که فکرش رو بکنی
۲۴ اسفند بود که گفت میخواد بره سفر و کل عید رو نیست و دوست داره باهم باشیم منم قبول کردم اما بازم نه تو خونه خودم
گفتم بریم هتل اونم قبول کرد از اونجایی که شاید ندونین بخاطر همین مسائل خیلی سخت هتل اتاق میده و مجبوری به اینکه جا های دیگه رو امتحان کنی خلاصه رفتیم یه هتل تو سه راه تهرانپارس
قبلش هم من رفتم و کامل تنقیه کردم که آماده باشم و کلی عطر زدم به خودم و بات پلاگم رو گذاشتم ست شورت سوتین مشکی با جوراب مشکی و یه یه لگ چرم هم پوشیدم و یه شلوار گشاد هم روش بالا تنه هم یه بادی توری مشکی پوشیدم روش یه پیرهن زدم بیرون رفتم هتل یه اتاق گرفتم قرار شد اونم یه اتاق بگیره بعد بریم تو اتاق هم
از استرس و هیجان داشتم میمردم
من زودتر رسیدم و شروع کردم خودم رو اماده کردن هی بات پلاگم رو در میاوردم دوباره میکردم توم تا اینکه دیدم دارم به اوج میرسم کیر و تخمام رو بستم که راست نکنم چون دوست دارم وقتی میدم بسته باشن رفتم سر وقت آرایش یکمی بلدم اما نه اونجوری یه کمی آرایش کردم و سایه سیاه رژ صورتی و خط چشم سیاه یکمیم از رژم زدم به گونه هام و پخشش کردم خیلی خوب شده بودم
گوشیم یه نیم ساعت بعدش زنگ خورد که من اتاق ۲۰۱ هستم و هر موقع آماده بودی بیا منم همون جوری سریع
درجا بات پلاگم رو دوباره گذاشتم لباسمم پوشیدم و رفتم از اونجایی که هیجان داشتم منتظر نموندم که سلام کنه درجا پریدم روش و بوسیدمش وایییییی چه لبایی داشت قلوهای با یه رژ قرمز که برق میزد
کلی لب گرفتم رفتم سراغ لباساش واییییی چیزی که میدیدم باورم نمیشد یه ست کامل فیشنت قرمز پوشیده بود که یهو جلوم رو گرفت نذاشت ادامه بدم
گفت اول یه چندتا پیک بزنیم بعد
یه کمی مشروب خوردیم و شروع کردیم از نرمی کیرش نگم براتون که مزه بهشت میداد و من فداش بشم که چقدر خوشمزه و خوش بو بود
دست انداختم دمه سوراخش دیدم چرب و گرم و آمادس یکمی لیسش زدم اما خیلی خوشم نیومد و بیشتر رو کیرش و تخماش مانور میدادم
اونم شروع کرده بود داشت با بات پلاگم بازی میکرد که آروم گفت بسه دیگه آماده شو منم از رو زمین پاشدم که داگی شدم و اروم بات پلاگ رو دراورد داد بهم منم انقدر حشری بودم گذاشتم دهنم مزه خاصی نمیداد بیشتر طعم روغن بچه با عطر نارگیل که با سرنگ ریخته بودم تو خودم رو میداد
بعد از یکمی زبون زدنش رو شروع کرد وایییییییی که هرچی از این حال هوا بگم کمه
انگشتاش رو یکی یکی میکرد توم داشتم دیونه میشدم دیگه که گفتم بکن
کیرش نه بزرگ بود نه کوچیک حدود ۱۵ سانت با قطر معمولی آروم کردش توم و شروع کرد به تلمبه زدن من که رو ابرا بودم
چندتا پوزیشن عوض کردیم که گفت داره میاد گفتم میخوامش میخوام مزش کنم سریع برگشتم و سر کیرش رو کردم دهنم که یه عالمه آب ازش خارج شد دهنم کامل پر شده بود خیلی بد مزه نبود و یه جورایی کمی شور کمی تلخ اما خوب بود بعدش دهنم گس و چسبناک شد که ازم لب گرفت
یکمی که حالش جا اومد گفتم نوبت من
اومد شروع کرد کیرم رو باز کردن که هر نخ رو که باز میکرد کلی زیرش جا انداخته بو
ساختمانی پر از بیغیرتی (۱)
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
من پدرام هستم. تو یه خونه نسبتا بزرگ دو طبقه زندگی میکنیم با همسایه طبقه بالاییمون شریک هستیم خونه رو. دوتا سوئیت کوچک هم توی حیاط داریم که اجاره می دهیم الان البته فقط سوئیت ما اجاره است.سویت همسایه مون رو به مسافرا ی استانهای دیگه اجاره میده برای چند شب. سوییت ما هم دوتا دانشجوی پسر هستند. به اسمهای حسین و امید. ظهری بود نسبتا گرم خونه ساکت بود مثه همیشه به امید پیام دادم یکم حال کنیم ولی جوابمو نداد تو کف بودم یه حسی منو کشوند پشت در سوئیت صدای اه های ریز و خفه می اومد.انگار یه زن داشت کس میداد و از درد یا شهوت ناله های ریز میکرد.سوئیت در و پنجره چفتی نداشت کلا دو تا اتاق بهم پیوسته بود با یه حموم دستشویی کوچک یه طرف اتاق هم شده بود آشپزخونه.از همون طرف آشپزخانه پنجره همیشه نیمه باز بود با خودم گفتم لعنتی امید داره کس میکنه منو ادم حساب نمیکنه.کنجکاو رفتم اروم پشت پنجره صدا واضح تر و آشناتر شد واسم .گوشم تیز شد داخل نگاه کردم باورم نمیشد مهتاب خواهرم رو فرش حالت سگی شده بود و حسین داشت از پشت با ریتم یکنواختی میکردش نمیدیدم ولی شک نداشتم کصشو میکرد.هنگ بودم خون به مغزم نمی رسید سر خواهرم پایین بود ولی هر برادری خواهرشو میشناسه خیلی راحت.دهنم خشک شده بود جرات هیچ کاری نداشتم آدم غیرتی ای نبودم ولی دیدن گاییده شدن ناموس ادم تجربه ی عجیبیه.مهتاب از من 4 سال بزرگتر بود من 22 بودم اون 26.سرشو اورد بالاتر چشاش نیم بند بود و معلوم بود داره لذت میبره از دادن .آه های اروم میکشید کاملا لخت بود خواهرم و حسین داشت با لذت کصشو میکرد دوطرف کونشو گرفته بود و مرتب کصشو سیخ میزد.کرخت شده بودم نه میتونستم حرکت کنم نه چشم بردارم میدونستم دوست پسر داره ابجیم ولی اینجوری راحت کس بده توی خونه ی خودمون غیرقابل باور بود کمی.تو حال خودم بودم اروم کیرمو در اوردم و دیدم شق شده و اب ازش اویزونه.یهو دست یکی منو پروند حرکت تندی کردم بی هیچ سر و صدای خاصی .دیدم امیده با نیش باز داره منو نگاه میکنه داخلو نگاه انداخت و اروم گفت
-کونی خوشت میاد خواهرتو داره حسین جر میده نوبت منم میشه اول تو رو کردم بعدم نوبت ابجیته .
هیچی نگفتم سرم پایین بود حسم رفته بود حرفاش آزارنده بود پرسیدم
-امید باره چندمه؟
-دومه داره میکنه خواهرتو
دستشو کشید روی کونم و گفت
-فکر میکردم تا الان تموم کردن بعد نوبت منو تو بود ولی. . .
دیگه حرفی نزد کمربندمو باز کرد و منو خم کرد روی دیوار دستشو برد لای پاهام منم دوباره ابجیمو نگاه میکردم در حالی که امید داشت کونمو میمالید یه دیوار اونورتر ناموسم داشت گاییده میشد.صدای شالاپ شلوپ اروم کس خواهرم به گوشم میرسید سرعتشو بیشتر کرده بود حسین و همین ناله ی خواهرمو دراورده بود
-اههه اههههه هاا ااااا ارروم اررروم حسین جون جوون
حس خوبی نداشتم یه نره خر اونور داشت خواهرمو میگایید و من بعنوان یک برادر هیچ غلطی نمیتونستم بکنم یعنی نمیدونستم چیکار کنم تازه جلوی امید هم لو رفتم به عنوان یک بیغیرت قبلا منو کونی میدید فقط .حالا بی غیرت هم اضافه شده بود. انگار امید متوجه شده بود
-پدرام جون چی بدت بیاد یا نه خواهرت جنده هست همچین دختر داف و خوشگلی معلومه کس میده تو که داداششی باید بکنی دخترارو. کون میدی زیر خواب منی و من میکنمت اون که توی ذاتشه دادن. شماها خونوادگی دادن توی ذاتتونه
حرفاش هم اذیتم میکرد هم کیرمو دوباره شق.البته درباره خوشگلی و داف بودن خواهرم حرفش حق بود
حسین گاییدنشو ادامه می داد و یهو کوبید ته کس خواهرم و نگه داشت یه ناله ی بلندی کشید و کل ابشو خالی کرد نمیدونم توی کصش یا کاندوم.خواهرم اه بلندی از سر اسودگی کشید و خمتر و پهن زمین شد کیر حسن در اومد و دیدم اب کیر از سر کیر لختش اویزونه. خبری از کاندوم نبود
امید هم حشری شده بود مثه من.منو نشوند جلوی خودش و کیرشو کرد دهنم اصلا امون نداد مخالفت کنم. با شدت کیرشو عقب جلو میکرد توی دهنم مدام اوق میزدم اما اون وحشی شده بود از دیدن گاییده شدن ناموسم جلوی خودم و اینکه من هیچ غلطی نتونستم بکنم دستامو گذاشتم دو طرف رونای امید و و دهنمو تا جایی که میشد باز کردم اونم تا میتونست کیر بزرگشو میکرد دهنم و در می آورد. بعد کص خواهرم نوبت گاییده شدن دهن من بود انگار.کاری نمیتونستم بکنم کنترل سکسامون کاملا دست امید بود و اونم به عنوان فاعل و مسلط رابطه مدام خشنتر میشد توی رابطه .منم بیشتر وا میدادم و دیگه کامل توی مشتش بودم.یهو آبشو کامل توی دهنم خالی کرد و نگه داشت ابکیر از دو طرف لبام میریخت بیرون سرمو محکم نگه داشته بود فهمیدم میخواد خوردم بده ولی بدم می اومد با سختی سرمو خلاص کردم و اب کیرا رو تف کردم شاکی گفتم
-وحشی چه خبره خفه شدم
-کونی زبون در اوردی وقتی کیرم دهنت بود حرف نمیزدی
-داشتی خفم میکردی امید
-چر
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
من پدرام هستم. تو یه خونه نسبتا بزرگ دو طبقه زندگی میکنیم با همسایه طبقه بالاییمون شریک هستیم خونه رو. دوتا سوئیت کوچک هم توی حیاط داریم که اجاره می دهیم الان البته فقط سوئیت ما اجاره است.سویت همسایه مون رو به مسافرا ی استانهای دیگه اجاره میده برای چند شب. سوییت ما هم دوتا دانشجوی پسر هستند. به اسمهای حسین و امید. ظهری بود نسبتا گرم خونه ساکت بود مثه همیشه به امید پیام دادم یکم حال کنیم ولی جوابمو نداد تو کف بودم یه حسی منو کشوند پشت در سوئیت صدای اه های ریز و خفه می اومد.انگار یه زن داشت کس میداد و از درد یا شهوت ناله های ریز میکرد.سوئیت در و پنجره چفتی نداشت کلا دو تا اتاق بهم پیوسته بود با یه حموم دستشویی کوچک یه طرف اتاق هم شده بود آشپزخونه.از همون طرف آشپزخانه پنجره همیشه نیمه باز بود با خودم گفتم لعنتی امید داره کس میکنه منو ادم حساب نمیکنه.کنجکاو رفتم اروم پشت پنجره صدا واضح تر و آشناتر شد واسم .گوشم تیز شد داخل نگاه کردم باورم نمیشد مهتاب خواهرم رو فرش حالت سگی شده بود و حسین داشت از پشت با ریتم یکنواختی میکردش نمیدیدم ولی شک نداشتم کصشو میکرد.هنگ بودم خون به مغزم نمی رسید سر خواهرم پایین بود ولی هر برادری خواهرشو میشناسه خیلی راحت.دهنم خشک شده بود جرات هیچ کاری نداشتم آدم غیرتی ای نبودم ولی دیدن گاییده شدن ناموس ادم تجربه ی عجیبیه.مهتاب از من 4 سال بزرگتر بود من 22 بودم اون 26.سرشو اورد بالاتر چشاش نیم بند بود و معلوم بود داره لذت میبره از دادن .آه های اروم میکشید کاملا لخت بود خواهرم و حسین داشت با لذت کصشو میکرد دوطرف کونشو گرفته بود و مرتب کصشو سیخ میزد.کرخت شده بودم نه میتونستم حرکت کنم نه چشم بردارم میدونستم دوست پسر داره ابجیم ولی اینجوری راحت کس بده توی خونه ی خودمون غیرقابل باور بود کمی.تو حال خودم بودم اروم کیرمو در اوردم و دیدم شق شده و اب ازش اویزونه.یهو دست یکی منو پروند حرکت تندی کردم بی هیچ سر و صدای خاصی .دیدم امیده با نیش باز داره منو نگاه میکنه داخلو نگاه انداخت و اروم گفت
-کونی خوشت میاد خواهرتو داره حسین جر میده نوبت منم میشه اول تو رو کردم بعدم نوبت ابجیته .
هیچی نگفتم سرم پایین بود حسم رفته بود حرفاش آزارنده بود پرسیدم
-امید باره چندمه؟
-دومه داره میکنه خواهرتو
دستشو کشید روی کونم و گفت
-فکر میکردم تا الان تموم کردن بعد نوبت منو تو بود ولی. . .
دیگه حرفی نزد کمربندمو باز کرد و منو خم کرد روی دیوار دستشو برد لای پاهام منم دوباره ابجیمو نگاه میکردم در حالی که امید داشت کونمو میمالید یه دیوار اونورتر ناموسم داشت گاییده میشد.صدای شالاپ شلوپ اروم کس خواهرم به گوشم میرسید سرعتشو بیشتر کرده بود حسین و همین ناله ی خواهرمو دراورده بود
-اههه اههههه هاا ااااا ارروم اررروم حسین جون جوون
حس خوبی نداشتم یه نره خر اونور داشت خواهرمو میگایید و من بعنوان یک برادر هیچ غلطی نمیتونستم بکنم یعنی نمیدونستم چیکار کنم تازه جلوی امید هم لو رفتم به عنوان یک بیغیرت قبلا منو کونی میدید فقط .حالا بی غیرت هم اضافه شده بود. انگار امید متوجه شده بود
-پدرام جون چی بدت بیاد یا نه خواهرت جنده هست همچین دختر داف و خوشگلی معلومه کس میده تو که داداششی باید بکنی دخترارو. کون میدی زیر خواب منی و من میکنمت اون که توی ذاتشه دادن. شماها خونوادگی دادن توی ذاتتونه
حرفاش هم اذیتم میکرد هم کیرمو دوباره شق.البته درباره خوشگلی و داف بودن خواهرم حرفش حق بود
حسین گاییدنشو ادامه می داد و یهو کوبید ته کس خواهرم و نگه داشت یه ناله ی بلندی کشید و کل ابشو خالی کرد نمیدونم توی کصش یا کاندوم.خواهرم اه بلندی از سر اسودگی کشید و خمتر و پهن زمین شد کیر حسن در اومد و دیدم اب کیر از سر کیر لختش اویزونه. خبری از کاندوم نبود
امید هم حشری شده بود مثه من.منو نشوند جلوی خودش و کیرشو کرد دهنم اصلا امون نداد مخالفت کنم. با شدت کیرشو عقب جلو میکرد توی دهنم مدام اوق میزدم اما اون وحشی شده بود از دیدن گاییده شدن ناموسم جلوی خودم و اینکه من هیچ غلطی نتونستم بکنم دستامو گذاشتم دو طرف رونای امید و و دهنمو تا جایی که میشد باز کردم اونم تا میتونست کیر بزرگشو میکرد دهنم و در می آورد. بعد کص خواهرم نوبت گاییده شدن دهن من بود انگار.کاری نمیتونستم بکنم کنترل سکسامون کاملا دست امید بود و اونم به عنوان فاعل و مسلط رابطه مدام خشنتر میشد توی رابطه .منم بیشتر وا میدادم و دیگه کامل توی مشتش بودم.یهو آبشو کامل توی دهنم خالی کرد و نگه داشت ابکیر از دو طرف لبام میریخت بیرون سرمو محکم نگه داشته بود فهمیدم میخواد خوردم بده ولی بدم می اومد با سختی سرمو خلاص کردم و اب کیرا رو تف کردم شاکی گفتم
-وحشی چه خبره خفه شدم
-کونی زبون در اوردی وقتی کیرم دهنت بود حرف نمیزدی
-داشتی خفم میکردی امید
-چر
شروع دوستی با بردیا
#زنپوش #گی #فمبوی
از مشهد رفتم تهران برای زندگی
خیلی تهران زندگی کردن به عنوان فم بوی راحت تره
هم دکتر پیدا کرده بودم برای هورمون درمانی ، و هم باشگاه میرفتم برای افزایش حجم باسن
سینه هامم قراره پروتز کنم اما خب برجستگیه کافی رو گرفته بود.
خونم توی اکباتان بود و کلا ۵۰ متر بود، دیگه همه چیز دارم ، کاملا در حال تبدیل شدن به دخترم .
مدتی قبل قرار بود برگردم مشهد به امید این که توی مهمونی هایی که دعوت بودم پارتنر یو برای چند شب پیدا کنم
فم بوی وقتی هورنی میشه دیگه مهم نیست با کی میخواد سکس داشته باشه
صرفا کیر میخواستم از یک فرد با تجربه.
بلیطم کنسل شده بود و مجبور شدم برم ترمینال جنوب ، به طرز باورنکردنی چهار ساعت منتظر اتوبوس وی آی پی بودم ولی پیدا نشد
سواری های شخصی ولی بودن ، منتظر شدم برای یک ماشین تمیز که بده نیم ساعت یک سمند تمیز پیدا شد
شرط کرده بودم صندلی جلو باشم
سوار شدم و با این که اصرار داشتم تنها باشم و کله ماشین رو با یکم تخفیف حساب کنم
اما چون افغانی های بدون مجوز رو میبردن خیلی بیشتر می گرفتن ازشون
بردیا اومد و گفت اینا تا مشهد نمیاد و شاهرود پیاده میشن کلا ۵-۶ ساعت هستن
قبول کردم
بردیا راننده تاکسی بود با هیکلی مردونه و بزرگ ، پیراهنی قشنگ ریش هایی انکادر شده و موهای جو گندمی ، و چهره ای بسیار دل نشین.
خلاصه راه افتادیم و سعی کردم حواسه خودمو پرت کنم
اصن من داشتم میرفتم مشهد بدم ، خیلی حشری بودم
تا وقتی که رسیدیم شاهرود ، متوجه میشدم خیلی آهسته توی هم کلام شدنش با من بهم دست میزنه و زیر چشمی نگاهم میکنه ، اما راه نمیدادم.
با این که گرمای حشریتم پشت چشمام داشت کورم میکرد و از دلو رودم تا سوراخم گز گز میشدم و کاملا بدنم اماده سکس بود.
کافی بود یکم اصرار کنه.
رسیدیم شاهرود و اینا پیاده شدن ، ساعت ۲ صبح بود.
بردیا گفت خیلی زیاد خوابم میاد و اگر مشکلی نداری خونه ی راننده همکارم شاهروده ، دو ساعت بخوابم و بعدش بریم .
گفتم موردی نداره
میدونستم اگه قراره اتفاقی بیوفته همین الانه
رفتیم خونه ی دوستش و درجا بالشتو برد زیر سرش و خوابید
اما من داشتم دیوونه میشدم
همه ی وسایلم و چندین ست لباسه سکس و لباس زیر توی چمدونم بود
گفتم من باید به این بردیا بدم جوری که حتی اگر فم بوی نخواد هم نتونه رد کنه ، یک ساعتی توی همین حال بودم تا دیگه شل کرده بودم
رفتم حمام و از اونجایی که چندین بار لیزر کردم هیچی مو نداره بدنم
تمامه بدنمو شستم اومدم بیرون نشستم بردیا بیدار شده بود
گفت همین یک ساعت کافیه فقط یک دوش بگیرم میام
گفتم باشه
به محض این که رفت توی حمام ، رفتم دمه در و گفتم آقا بردیا میشه به سوال بپرسم ؟
-جانم
+تا کی میرسیم مشهد
-تا ۱۰-۱۱ نهایتا
+شما کی باز برمیگردین تهران من چهار دیگش میخوام برگردم
صرفا میخواستم یکم حرف بزنم باهاش
-من همون شبش برمیگردم
+پس تا شبش مشهدین
-اره شبا این مسیر مسافر خیل بیشتر هست
+اوکی من عجله نداریم بیاین بخوابین بازم
-مطمئنی ؟
+اره خطرناکه قبل طلوع میریم
-خدا خیرت بده
بدو بدو رفتم چمدونو باز کردم
لوسیون رو زدم
سریع رژ قرمز زدم با یه خط چشم
صورتمم یکم صاف کردم
سوتین و شورت قرمز پوشیدم و
فیش نت رو پام کردن
و روی همش یه بادی حریر مشکی پوشیدم
تازه میخواستم برم زیر پتو که سورپرایزش کنم
برگشتم دیدم پشت سرم وایساده
خشکش زده بود ، منم اب دهنمو قورت دادم ، بهش گفتم من فم بوی هستم و از شما…
نذاشت حرفمو تموم کنم اومد دستشو انداخت دور کمرم و با دست دیگش گردنمو گرفتو لباشو گذاشت روی لبام
-مگه میشه این بدنو برجستگی سینه رو با این پوست صاف دید متوجه نشد
افتاده بودم توس دستاش و همراهیش میکردم
در حالی که لب همو میخوردیمو میمکیدیم ، منو برد سمت بالشتو پتوویی که روی زمین بود
ببخشید امکانات کمه
مهم چیزه دیگه ایه
-اگه خواستی فردا میبرمت مشهد هتل
شروع کردم به ناله و جوابه این حرفشو ندادم
هنوز دراز نکشیده بودیم
دستاش به سمت کونم رفت و فشارشون میداد ، منم یه دستم روی ریشاش بود و دست دیگم رو بردم سمت شلوارش
کیرشو گرفتم دستم ، بلند نبود شاید فقط ۱۶ سانت بود ولی خیلی خوب کلفت بود
دقیقا چیزی که میخواستم
لبامو ول کرد و گردنمو بوسید
کم کم خم شدم و روی زانو اومدم
شلوارشو دادم پایین
و کیرشو دیدم
انقدر خوشگل و خوش رگ بود که خیلی زود شیفتش شدم
این ادم داشت توی این کار حیف میشد
کیرش توی دستم بود و از پایین تا بالاش رو لیسیدم
و کردمش توی دهنم شروع کردم مثل کیر ندیده ها به خوردن
داشت دیوونه میشد ، مک میزدم سرشو اروم گاز میگرفتم و گاهی بقلای پاشو میگرفتمو با تمام وجود تا ته میخوردم
حشری شد و شروع کرد تلمبه زدن توی دهنم
و هی نگه می داشت کیرشو ته حلقم
عق میزدم و تف زیاد میشد
این تف خیلی نرم ، و عالی بود برای سوراخم لذته دادن رو دوچندان میکرد.
کیرشو در اورد م د
#زنپوش #گی #فمبوی
از مشهد رفتم تهران برای زندگی
خیلی تهران زندگی کردن به عنوان فم بوی راحت تره
هم دکتر پیدا کرده بودم برای هورمون درمانی ، و هم باشگاه میرفتم برای افزایش حجم باسن
سینه هامم قراره پروتز کنم اما خب برجستگیه کافی رو گرفته بود.
خونم توی اکباتان بود و کلا ۵۰ متر بود، دیگه همه چیز دارم ، کاملا در حال تبدیل شدن به دخترم .
مدتی قبل قرار بود برگردم مشهد به امید این که توی مهمونی هایی که دعوت بودم پارتنر یو برای چند شب پیدا کنم
فم بوی وقتی هورنی میشه دیگه مهم نیست با کی میخواد سکس داشته باشه
صرفا کیر میخواستم از یک فرد با تجربه.
بلیطم کنسل شده بود و مجبور شدم برم ترمینال جنوب ، به طرز باورنکردنی چهار ساعت منتظر اتوبوس وی آی پی بودم ولی پیدا نشد
سواری های شخصی ولی بودن ، منتظر شدم برای یک ماشین تمیز که بده نیم ساعت یک سمند تمیز پیدا شد
شرط کرده بودم صندلی جلو باشم
سوار شدم و با این که اصرار داشتم تنها باشم و کله ماشین رو با یکم تخفیف حساب کنم
اما چون افغانی های بدون مجوز رو میبردن خیلی بیشتر می گرفتن ازشون
بردیا اومد و گفت اینا تا مشهد نمیاد و شاهرود پیاده میشن کلا ۵-۶ ساعت هستن
قبول کردم
بردیا راننده تاکسی بود با هیکلی مردونه و بزرگ ، پیراهنی قشنگ ریش هایی انکادر شده و موهای جو گندمی ، و چهره ای بسیار دل نشین.
خلاصه راه افتادیم و سعی کردم حواسه خودمو پرت کنم
اصن من داشتم میرفتم مشهد بدم ، خیلی حشری بودم
تا وقتی که رسیدیم شاهرود ، متوجه میشدم خیلی آهسته توی هم کلام شدنش با من بهم دست میزنه و زیر چشمی نگاهم میکنه ، اما راه نمیدادم.
با این که گرمای حشریتم پشت چشمام داشت کورم میکرد و از دلو رودم تا سوراخم گز گز میشدم و کاملا بدنم اماده سکس بود.
کافی بود یکم اصرار کنه.
رسیدیم شاهرود و اینا پیاده شدن ، ساعت ۲ صبح بود.
بردیا گفت خیلی زیاد خوابم میاد و اگر مشکلی نداری خونه ی راننده همکارم شاهروده ، دو ساعت بخوابم و بعدش بریم .
گفتم موردی نداره
میدونستم اگه قراره اتفاقی بیوفته همین الانه
رفتیم خونه ی دوستش و درجا بالشتو برد زیر سرش و خوابید
اما من داشتم دیوونه میشدم
همه ی وسایلم و چندین ست لباسه سکس و لباس زیر توی چمدونم بود
گفتم من باید به این بردیا بدم جوری که حتی اگر فم بوی نخواد هم نتونه رد کنه ، یک ساعتی توی همین حال بودم تا دیگه شل کرده بودم
رفتم حمام و از اونجایی که چندین بار لیزر کردم هیچی مو نداره بدنم
تمامه بدنمو شستم اومدم بیرون نشستم بردیا بیدار شده بود
گفت همین یک ساعت کافیه فقط یک دوش بگیرم میام
گفتم باشه
به محض این که رفت توی حمام ، رفتم دمه در و گفتم آقا بردیا میشه به سوال بپرسم ؟
-جانم
+تا کی میرسیم مشهد
-تا ۱۰-۱۱ نهایتا
+شما کی باز برمیگردین تهران من چهار دیگش میخوام برگردم
صرفا میخواستم یکم حرف بزنم باهاش
-من همون شبش برمیگردم
+پس تا شبش مشهدین
-اره شبا این مسیر مسافر خیل بیشتر هست
+اوکی من عجله نداریم بیاین بخوابین بازم
-مطمئنی ؟
+اره خطرناکه قبل طلوع میریم
-خدا خیرت بده
بدو بدو رفتم چمدونو باز کردم
لوسیون رو زدم
سریع رژ قرمز زدم با یه خط چشم
صورتمم یکم صاف کردم
سوتین و شورت قرمز پوشیدم و
فیش نت رو پام کردن
و روی همش یه بادی حریر مشکی پوشیدم
تازه میخواستم برم زیر پتو که سورپرایزش کنم
برگشتم دیدم پشت سرم وایساده
خشکش زده بود ، منم اب دهنمو قورت دادم ، بهش گفتم من فم بوی هستم و از شما…
نذاشت حرفمو تموم کنم اومد دستشو انداخت دور کمرم و با دست دیگش گردنمو گرفتو لباشو گذاشت روی لبام
-مگه میشه این بدنو برجستگی سینه رو با این پوست صاف دید متوجه نشد
افتاده بودم توس دستاش و همراهیش میکردم
در حالی که لب همو میخوردیمو میمکیدیم ، منو برد سمت بالشتو پتوویی که روی زمین بود
ببخشید امکانات کمه
مهم چیزه دیگه ایه
-اگه خواستی فردا میبرمت مشهد هتل
شروع کردم به ناله و جوابه این حرفشو ندادم
هنوز دراز نکشیده بودیم
دستاش به سمت کونم رفت و فشارشون میداد ، منم یه دستم روی ریشاش بود و دست دیگم رو بردم سمت شلوارش
کیرشو گرفتم دستم ، بلند نبود شاید فقط ۱۶ سانت بود ولی خیلی خوب کلفت بود
دقیقا چیزی که میخواستم
لبامو ول کرد و گردنمو بوسید
کم کم خم شدم و روی زانو اومدم
شلوارشو دادم پایین
و کیرشو دیدم
انقدر خوشگل و خوش رگ بود که خیلی زود شیفتش شدم
این ادم داشت توی این کار حیف میشد
کیرش توی دستم بود و از پایین تا بالاش رو لیسیدم
و کردمش توی دهنم شروع کردم مثل کیر ندیده ها به خوردن
داشت دیوونه میشد ، مک میزدم سرشو اروم گاز میگرفتم و گاهی بقلای پاشو میگرفتمو با تمام وجود تا ته میخوردم
حشری شد و شروع کرد تلمبه زدن توی دهنم
و هی نگه می داشت کیرشو ته حلقم
عق میزدم و تف زیاد میشد
این تف خیلی نرم ، و عالی بود برای سوراخم لذته دادن رو دوچندان میکرد.
کیرشو در اورد م د
ساختمانی پر از بیغیرتی (۲)
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
...قسمت قبل
تا یکی دو روزی خبری نبود ولی مرتب می دیدم به گوشی خواهرم پیام میاد و اونم با ناراحتی جواب میده فهمیدم امید و حسین بودن ابجیم سعی میکرد موضوع رو تموم کنه ولی اون لاشخورا مگه ول کن بودن اونا همچین دختر داف و زیبایی رو تو خواب شبشون هم نمیدیدن اینجوری توی مشت بگیرنش. حس اوب و بیغیرتی من دوباره برگشته بود و مدام قوی تر میشد هرچقدر از امید میخواستم با هم خلوت کنیم قبول نمی کرد و این واسم خیلی سرشکستگی داشت ازش خواهش میکردم منو بکنه و اون ناز میکرد حقم داشت دیگه کس ناز و خوشگلی بنام مهتاب خواهرم زیر کیرش بود من به حساب نمی اومدم.غروبی گوشیم زنگ خورد امید بود
-سلام کونی خوبی
حرف زدنش مدام بدتر و توهین آمیزتر میشد و آزارم میداد
-مرسی امید
فردا ظهری خودتو اماده کن قشنگ شیو کن شرت و سوتین خواهرتو هم بپوش حدود ساعت دو و نیم بیا پایین
-تنها باش یا حسین نباشه امید
-باشه بابا
چشمی گفتم و قطع کرد.هم حس رضایت داشتم که قراره مزه ی کیر رو دوباره ب چشم هم حس بد کونی بودن و زیردست بودن و تحقیر. اینا بعلاوه لباسای زیر خواهرم حالمو بد میکرد البته قاطی شدن این حسهای تحقیر کیرمو در پایان سیختر میکرد
فرداش همون شورت با یه سوتین همرنگ رو پوشیدم و رفتم پایین وقتی وارد شدم از تعجب خشکم زد امید تنها نبود یه پسر به اسم هادی شاگرد سوپر مارکت سر کوچه مون هم نشسته بود یه پسر لاغر و نسبتا بلند.اونم همسن حسین بود اعصابم بهم ریخت میخواستم برگردم امید درو بست و نزاشت و منو بزور نشوند
با اخم نشستم و امید هم نشست کنارم گفت
-خوشگله چقدر ناز داری از خواهرت بیشتر ناز میکنی که
-ساکت امید این کیه
-این اقا هادی میخواد کونتو یه حالی بده
-گفتم نمیشه سخته بخدا دوتا
-من نمیخوام بکنم کونی جون .اقا هادی هوس کرده
حالم بد شد.هادی هم تا اینو شنید با پررویی اومد سمت دیگه من نشست و دستشو کرد توی شلوارکم.من در حالی که سعی می کردم دستاشو بگیرم گفتم
-امید توروخدا نکن خوشم نمیاد
-خفه شو کونتو بده دیگه خواهر کصده
با ناراحتی ساکت شدم بغض کرده بودم.هادی بی خیال داشت کونمو میمالید و گاهی لبامو میخورد انگشتشو میکرد توی کونم که دردم می اومد
-اخخخ آرومم
-جونن کونیییی
امید رفت روی اون یکی مبل تا جا باز بشه همزمان با گوشیش مارو هم نگاه میکردن گاهی هم فیلم می گرفت.
حالم بد شده بود هادی خیلی پلشت بود خیلی بوی عرق میداد .شلوارکمو در اورد با تیشرتش رو.شرت سوتین خواهرمو دید جوننی گفت منو نشوند جلوی پاهاش .حسین هم یهو وارد شد و نشست رو زمین و با خنده گفت
-به به کونی جون لباسای خواهرشو پوشیده چه کسی شده مثل اون جنده
حرفاش خیلی تلخ بود.هادی کیرشو در آورد عجب کیری بود.سیاه و بلند خیلی کلفت نبود البته با کلی پشم دورش بوی بدی میداد سرمو گرفت چسبوند به کیرش حالمو بد میکرد
سختم بود وقتی دو نفر تماشاچی بودن ساک بزنم .ولی چاره ای نبود دهنمو باز کردم کیرشو فرو کرد توی دهنم مشغول خوردنش شدم واقعا بوی بدی میداد خیلی پلشت بود نامرد.اوقم می اومد.سرمو محکم گرفته بود و به کیرش فشار میداد منم حسابی واسش میخوردم کاملا شق شده بود سرمو فشار داد پایینتر منظورشو فهمیدم بدم می اومد تخماشو بخورم پر پشم بود
با قهر گفتم
-اه بدم میاد اقا هادی پر پشمه
-بخور کونی زر نزن
چاره ای نبود کنترل دهنم دست خوردم نبود کنترل هیچ کجای بدنم دست خودم نبود میدونستم بخوام کلفت بازی در بیارم کونمو پاره میکنند سه تایی.دهنمو باز کردم و تخماشو کمی مک زدم.
-کونی بخورش اینارو به خواهر جنده ات هم میدم بخوره. جنده جوری منو نگاه میکنه انگار من سگم یا نجسم داداششو کردم خودشم میکنم بخور خواهرکصده
حرفاش هم آزارم میداد هم اوب کونم و آب بی غیرتیم رو بیشتر میکرد خیلی طول نداد خوشبختانه. بلندم کرد
منو داگی کف اتاق نشوند چهار دست و پا شورت رو یکم کشید پایین و پاهامو از هم باز کرد.نگاه های مشتاق حسین و امید روی گاییده شدنم معذبم میکرد سرمو انداختم پایین و چشامو بستم.با چنتا تف و انگشت کردن بالاخره فرو کرد توی کونم. اخ منو در اورد
-اییی اخخخ
-اروم مشغول گاییدنم شد دستاشو گذاشته بود روی کپلام و کونمو میکرد.من مرد مثل یک زن جنده داشتم به یک مرد دیگه سواری میدادم و این حالمو بیشتر خراب میکرد و کیرمو بلندتر .سرعتشو بیشتر کرد دیگه داشت با ریتم یکنواخت توی کونم تلمبه میزد کل کیرش توی کونم جا باز کرده بود و همین دردم می اومد
-اخخخ اییی ایییی اخخخ آقا هادی بسه بسه درد دارم بکش بیرون تورو خدا بسه اخخ
-ناله کن کونی ناله خودتو در اوردم ناله ی خواهرتم همینجوری در میارم.
حس بدی بهم میگفت دیگه این حرفها فقط بلوف یا فحش نیست.بحث غیرت نبود خوشم نمی اومد این بی سر و پا خواهرمو بکنه .خودم بهش کون میدادم به قدر کافی تحقیرکننده بود.کیرش حسابی کونمو حفاری میکرد و منو درد
#زنپوش #خواهر #بیغیرتی
...قسمت قبل
تا یکی دو روزی خبری نبود ولی مرتب می دیدم به گوشی خواهرم پیام میاد و اونم با ناراحتی جواب میده فهمیدم امید و حسین بودن ابجیم سعی میکرد موضوع رو تموم کنه ولی اون لاشخورا مگه ول کن بودن اونا همچین دختر داف و زیبایی رو تو خواب شبشون هم نمیدیدن اینجوری توی مشت بگیرنش. حس اوب و بیغیرتی من دوباره برگشته بود و مدام قوی تر میشد هرچقدر از امید میخواستم با هم خلوت کنیم قبول نمی کرد و این واسم خیلی سرشکستگی داشت ازش خواهش میکردم منو بکنه و اون ناز میکرد حقم داشت دیگه کس ناز و خوشگلی بنام مهتاب خواهرم زیر کیرش بود من به حساب نمی اومدم.غروبی گوشیم زنگ خورد امید بود
-سلام کونی خوبی
حرف زدنش مدام بدتر و توهین آمیزتر میشد و آزارم میداد
-مرسی امید
فردا ظهری خودتو اماده کن قشنگ شیو کن شرت و سوتین خواهرتو هم بپوش حدود ساعت دو و نیم بیا پایین
-تنها باش یا حسین نباشه امید
-باشه بابا
چشمی گفتم و قطع کرد.هم حس رضایت داشتم که قراره مزه ی کیر رو دوباره ب چشم هم حس بد کونی بودن و زیردست بودن و تحقیر. اینا بعلاوه لباسای زیر خواهرم حالمو بد میکرد البته قاطی شدن این حسهای تحقیر کیرمو در پایان سیختر میکرد
فرداش همون شورت با یه سوتین همرنگ رو پوشیدم و رفتم پایین وقتی وارد شدم از تعجب خشکم زد امید تنها نبود یه پسر به اسم هادی شاگرد سوپر مارکت سر کوچه مون هم نشسته بود یه پسر لاغر و نسبتا بلند.اونم همسن حسین بود اعصابم بهم ریخت میخواستم برگردم امید درو بست و نزاشت و منو بزور نشوند
با اخم نشستم و امید هم نشست کنارم گفت
-خوشگله چقدر ناز داری از خواهرت بیشتر ناز میکنی که
-ساکت امید این کیه
-این اقا هادی میخواد کونتو یه حالی بده
-گفتم نمیشه سخته بخدا دوتا
-من نمیخوام بکنم کونی جون .اقا هادی هوس کرده
حالم بد شد.هادی هم تا اینو شنید با پررویی اومد سمت دیگه من نشست و دستشو کرد توی شلوارکم.من در حالی که سعی می کردم دستاشو بگیرم گفتم
-امید توروخدا نکن خوشم نمیاد
-خفه شو کونتو بده دیگه خواهر کصده
با ناراحتی ساکت شدم بغض کرده بودم.هادی بی خیال داشت کونمو میمالید و گاهی لبامو میخورد انگشتشو میکرد توی کونم که دردم می اومد
-اخخخ آرومم
-جونن کونیییی
امید رفت روی اون یکی مبل تا جا باز بشه همزمان با گوشیش مارو هم نگاه میکردن گاهی هم فیلم می گرفت.
حالم بد شده بود هادی خیلی پلشت بود خیلی بوی عرق میداد .شلوارکمو در اورد با تیشرتش رو.شرت سوتین خواهرمو دید جوننی گفت منو نشوند جلوی پاهاش .حسین هم یهو وارد شد و نشست رو زمین و با خنده گفت
-به به کونی جون لباسای خواهرشو پوشیده چه کسی شده مثل اون جنده
حرفاش خیلی تلخ بود.هادی کیرشو در آورد عجب کیری بود.سیاه و بلند خیلی کلفت نبود البته با کلی پشم دورش بوی بدی میداد سرمو گرفت چسبوند به کیرش حالمو بد میکرد
سختم بود وقتی دو نفر تماشاچی بودن ساک بزنم .ولی چاره ای نبود دهنمو باز کردم کیرشو فرو کرد توی دهنم مشغول خوردنش شدم واقعا بوی بدی میداد خیلی پلشت بود نامرد.اوقم می اومد.سرمو محکم گرفته بود و به کیرش فشار میداد منم حسابی واسش میخوردم کاملا شق شده بود سرمو فشار داد پایینتر منظورشو فهمیدم بدم می اومد تخماشو بخورم پر پشم بود
با قهر گفتم
-اه بدم میاد اقا هادی پر پشمه
-بخور کونی زر نزن
چاره ای نبود کنترل دهنم دست خوردم نبود کنترل هیچ کجای بدنم دست خودم نبود میدونستم بخوام کلفت بازی در بیارم کونمو پاره میکنند سه تایی.دهنمو باز کردم و تخماشو کمی مک زدم.
-کونی بخورش اینارو به خواهر جنده ات هم میدم بخوره. جنده جوری منو نگاه میکنه انگار من سگم یا نجسم داداششو کردم خودشم میکنم بخور خواهرکصده
حرفاش هم آزارم میداد هم اوب کونم و آب بی غیرتیم رو بیشتر میکرد خیلی طول نداد خوشبختانه. بلندم کرد
منو داگی کف اتاق نشوند چهار دست و پا شورت رو یکم کشید پایین و پاهامو از هم باز کرد.نگاه های مشتاق حسین و امید روی گاییده شدنم معذبم میکرد سرمو انداختم پایین و چشامو بستم.با چنتا تف و انگشت کردن بالاخره فرو کرد توی کونم. اخ منو در اورد
-اییی اخخخ
-اروم مشغول گاییدنم شد دستاشو گذاشته بود روی کپلام و کونمو میکرد.من مرد مثل یک زن جنده داشتم به یک مرد دیگه سواری میدادم و این حالمو بیشتر خراب میکرد و کیرمو بلندتر .سرعتشو بیشتر کرد دیگه داشت با ریتم یکنواخت توی کونم تلمبه میزد کل کیرش توی کونم جا باز کرده بود و همین دردم می اومد
-اخخخ اییی ایییی اخخخ آقا هادی بسه بسه درد دارم بکش بیرون تورو خدا بسه اخخ
-ناله کن کونی ناله خودتو در اوردم ناله ی خواهرتم همینجوری در میارم.
حس بدی بهم میگفت دیگه این حرفها فقط بلوف یا فحش نیست.بحث غیرت نبود خوشم نمی اومد این بی سر و پا خواهرمو بکنه .خودم بهش کون میدادم به قدر کافی تحقیرکننده بود.کیرش حسابی کونمو حفاری میکرد و منو درد
سکس فوق العاده یک سیسی
#زنپوش #سیسی
سلام دوستان میخوام از یه خاطرهای بگم که خودم خیلی دوستش دارم و با یاد اون خاطره خیلی وقتا خودمو ارضا میکنم
چند وقت پیش خیلی حشری بودم تو شهوانی یه تاپیک گذاشتم که یکی رو پیدا کنم و بهش بدم؛ با چند نفر صحبت کردم چیز خاصی دستگیرم نشد از سایت رفتم بیرون و خوابیدم. چند ساعت بعد دوباره برگشتم دیدم یکی که فینگلیش تایپ کرده گفته اگه میای امشب تا صبح هستم و اینا بیشتر صحبت کردیم گفت بچه غرب تهرانه رفتیم تلگرام اونجا یکم سکس چت کردیم و من بیشتر حشری شدم عکس از کیرش فرستاد واقعاً خوش فرم بود و دوستش داشتم تو تصورات خودم بودم که گفتم برم بهش بدم فردا صبح هماهنگ کردیم گفت بیا مترو میام دنبالت.
یکم از خودم بگم ۱۸ سالمه چند ساله سیسی شدم و از بچگی دوست داشتم دختر باشم سینه های ژنتیکی بزرگی دارم؛ سفید و کم مو هستم و مفعول بودن رو خیلی دوست دارم.
خلاصه
رفتم مترو اومد دنبالم اولش گفتم بیخیال نرم ولی یه حشری تو وجودم همش منو قلقلک میداد تا اینکه گفتم جهنم بریم ببینیم چی میشه. رفتم سوار ماشینش شدم اولش خجالت میکشیدم حتی حرف بزنم همش یا خودم میگفتم من میخوام به این بدم یعنی؟
اون شروع کرد حرف زدن یکم از حالم پرسید و چند تا سوال پرسید که چیکارا میکنی و شوخی کرد تا یکم رومون بهم باز بشه.
رفتیم خونش رسیدیم یه آپارتمان بود سمت غرب تهران که با ماشین رفت تو پارکینگ و ماشینو نگه داشت رفتیم بالا در رو باز کرد من رفتم داخل؛ گفت اگه کاری داری یا چیزی میخوای بپوشی برو اون اتاق خواب رفتم دیدم یه اتاق خوابه که کامل برای سکس آماده شده چون تخت خواب بالش نداشت و روش ملحفه کشیده بود. یه آینه داشت. لباس زیر ست مشکی برده بودم با جوراب شلواری دامن و تیشرت از روشون پوشیدم رفتم بیرون تا منو دید یهو گفت جوووون تو این بودی یعنی و از این حرفا. رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم و اومدم بیرون.
نشستم پیشش خودمم بشدت حشری شده بودم یه آره گفتم و یهو ازم لب گرفت بلندم کرد برد تو همون اتاق انداختم رو تخت لباساشو در آورد دوباره اومد لب گرفت لباسهای منو هم در آورد با ست و جوراب شلواری بودم داشت همه جامو مک میزد که یهو شورتمو کشید پایین گفت این تیکه گوشت واقعاً به دردت نمیخوره
جفت پاهامو با هم داد بالا شروع کرد به خوردن سوراخم چند دقیقه همش داشت زبون میزد و میخورد که گفت بیا یکم برام ساک بزن جامونو عوض کردیم و چند دقیقه براش خوردم گفتم نکنه آبش بیاد چون همش آه میکشید که یهو بلند شد گفت بسه دیگه کاندوم رو گذاشت رو کیرش یه تق زد دم سوراخم یواش یواش کردم توش جیغم داشت میرفت هوا که آروم آروم تلمبه زد و افتاد روم پاهامو دورش حلقه کرده بودم و با هر تلمبه داشتم میمردم میگفتم یعنی من زیر یه کیر خوابیدم؛ چند تا تلمبه زد و ازم لب گرفت،داگیم کرد و فقط داشت مثل خر تلمبه میزد گفتم الان آبش میاد خیلی حشری شده بودم از دودولم داشت آب میچکید. دوباره پوزیشن رو عوض کرد گفت خودت بشین روش خودم رو ابرا بودم که یهو بلند شد منو نشوند زمین گفت بخور برام آبم داره میاد چند بار کردم تو دهنم یه لیس زدم تا یهو کلی آب پاشید رو صورتم ولی من ارضا نشده بودم هنوز.
گفت اشکال نداره دوباره میکنمت کیرش هنوز راست بود.لبه ی تخت منو دولا کرد شروع کرد تلمبه زدن که یهو من احساس سوزش و لرزش کردم و سیسیگاسم شدید شدم و حسم کامل از بین رفت.اون ولی داشت هنوز تو اون حالت تلمبه میزد چند دقیقه زد و یه آه بلند کشید و احساس گرما کردم توی سوراخم که فهمیدم ارضا شده.
بلند شدم و رفتم حموم و اونم رو تخت خوابیده بود. همش میگفتم این چه کاری بود کردم و ای وای و از این حرفا
سریع اومدم لباسامو پوشیدم گفت برسونمت گفتم نمیخواد و سریع زدم بیرون.
ولی شب باز با یاد همین سکس انقدر حشری بودم که دوباره بهش پیام دادم…
ادامه دارد✨
نوشته: باران
#زنپوش #سیسی
سلام دوستان میخوام از یه خاطرهای بگم که خودم خیلی دوستش دارم و با یاد اون خاطره خیلی وقتا خودمو ارضا میکنم
چند وقت پیش خیلی حشری بودم تو شهوانی یه تاپیک گذاشتم که یکی رو پیدا کنم و بهش بدم؛ با چند نفر صحبت کردم چیز خاصی دستگیرم نشد از سایت رفتم بیرون و خوابیدم. چند ساعت بعد دوباره برگشتم دیدم یکی که فینگلیش تایپ کرده گفته اگه میای امشب تا صبح هستم و اینا بیشتر صحبت کردیم گفت بچه غرب تهرانه رفتیم تلگرام اونجا یکم سکس چت کردیم و من بیشتر حشری شدم عکس از کیرش فرستاد واقعاً خوش فرم بود و دوستش داشتم تو تصورات خودم بودم که گفتم برم بهش بدم فردا صبح هماهنگ کردیم گفت بیا مترو میام دنبالت.
یکم از خودم بگم ۱۸ سالمه چند ساله سیسی شدم و از بچگی دوست داشتم دختر باشم سینه های ژنتیکی بزرگی دارم؛ سفید و کم مو هستم و مفعول بودن رو خیلی دوست دارم.
خلاصه
رفتم مترو اومد دنبالم اولش گفتم بیخیال نرم ولی یه حشری تو وجودم همش منو قلقلک میداد تا اینکه گفتم جهنم بریم ببینیم چی میشه. رفتم سوار ماشینش شدم اولش خجالت میکشیدم حتی حرف بزنم همش یا خودم میگفتم من میخوام به این بدم یعنی؟
اون شروع کرد حرف زدن یکم از حالم پرسید و چند تا سوال پرسید که چیکارا میکنی و شوخی کرد تا یکم رومون بهم باز بشه.
رفتیم خونش رسیدیم یه آپارتمان بود سمت غرب تهران که با ماشین رفت تو پارکینگ و ماشینو نگه داشت رفتیم بالا در رو باز کرد من رفتم داخل؛ گفت اگه کاری داری یا چیزی میخوای بپوشی برو اون اتاق خواب رفتم دیدم یه اتاق خوابه که کامل برای سکس آماده شده چون تخت خواب بالش نداشت و روش ملحفه کشیده بود. یه آینه داشت. لباس زیر ست مشکی برده بودم با جوراب شلواری دامن و تیشرت از روشون پوشیدم رفتم بیرون تا منو دید یهو گفت جوووون تو این بودی یعنی و از این حرفا. رفتم دستشویی خودمو تمیز کردم و اومدم بیرون.
نشستم پیشش خودمم بشدت حشری شده بودم یه آره گفتم و یهو ازم لب گرفت بلندم کرد برد تو همون اتاق انداختم رو تخت لباساشو در آورد دوباره اومد لب گرفت لباسهای منو هم در آورد با ست و جوراب شلواری بودم داشت همه جامو مک میزد که یهو شورتمو کشید پایین گفت این تیکه گوشت واقعاً به دردت نمیخوره
جفت پاهامو با هم داد بالا شروع کرد به خوردن سوراخم چند دقیقه همش داشت زبون میزد و میخورد که گفت بیا یکم برام ساک بزن جامونو عوض کردیم و چند دقیقه براش خوردم گفتم نکنه آبش بیاد چون همش آه میکشید که یهو بلند شد گفت بسه دیگه کاندوم رو گذاشت رو کیرش یه تق زد دم سوراخم یواش یواش کردم توش جیغم داشت میرفت هوا که آروم آروم تلمبه زد و افتاد روم پاهامو دورش حلقه کرده بودم و با هر تلمبه داشتم میمردم میگفتم یعنی من زیر یه کیر خوابیدم؛ چند تا تلمبه زد و ازم لب گرفت،داگیم کرد و فقط داشت مثل خر تلمبه میزد گفتم الان آبش میاد خیلی حشری شده بودم از دودولم داشت آب میچکید. دوباره پوزیشن رو عوض کرد گفت خودت بشین روش خودم رو ابرا بودم که یهو بلند شد منو نشوند زمین گفت بخور برام آبم داره میاد چند بار کردم تو دهنم یه لیس زدم تا یهو کلی آب پاشید رو صورتم ولی من ارضا نشده بودم هنوز.
گفت اشکال نداره دوباره میکنمت کیرش هنوز راست بود.لبه ی تخت منو دولا کرد شروع کرد تلمبه زدن که یهو من احساس سوزش و لرزش کردم و سیسیگاسم شدید شدم و حسم کامل از بین رفت.اون ولی داشت هنوز تو اون حالت تلمبه میزد چند دقیقه زد و یه آه بلند کشید و احساس گرما کردم توی سوراخم که فهمیدم ارضا شده.
بلند شدم و رفتم حموم و اونم رو تخت خوابیده بود. همش میگفتم این چه کاری بود کردم و ای وای و از این حرفا
سریع اومدم لباسامو پوشیدم گفت برسونمت گفتم نمیخواد و سریع زدم بیرون.
ولی شب باز با یاد همین سکس انقدر حشری بودم که دوباره بهش پیام دادم…
ادامه دارد✨
نوشته: باران
زن پوشی آرسام
#زنپوش
سلام آرسام هستم اسم زنونم سمیه هستم 25 سالمه قدم 175 وزنم 78 و پوستم سفیده و حس خانوم بودن رو خیلی دوس دارم
مقدمه را کوتاه میکنم که زودتر به اصل داستان برسیم این موضوع برای بهمن پارسال هستش که دلم میخواست یه جوراب سکسی شیشه ای تا بالای ران برای خودم بخرم رفتم تو سایت دیوار یکم گشتم واگهی مورد نظرمو پیدا کردم بهش پیام دادم و خودمو خانوم معرفی کردم یه چند مدل عکس جوراب داد و اینا بعد گفت جورابی که میخوای رو قبلا داشتید خودتون گفتم بله ولی یکم نخ کش شده ازم خواست عکسشو بفرستم منم فرستادم و گفت میشه بپوشید ببینم منم قبول کردم پوشیدم عکس دادم البته از ران پام به پایین عکس دادم
تادیخ شروع کرد به تعریف کردن ناز کردن و اینا ولی هنوز نمیدونست که من پسرم و زنپوشم می خواست زنگ بزنه گفتم نمیشه واینا من فقط قصدم خریده واینا گفتم ولی بیشتر گیر داد و خواست زنگ بزنه منم دلو زدم به دریا گفتم که پسرم و زنپوشم و اونم برخورد خیلی خوبی داشت گفت میشه ببینمت چندتا دیگه عکس دادم بهش گیر داد که بیا باهم باشیم ولی خب من نمیشناختمش بهش گفتم باید چند روزی باهم اشنا شیم بعد یکم اون از خودش گفت گفت آگهی فیک بوده چون عاشق این مدل جورابه که زنا براش بپوشن و مرد و حدود 40سالشه اسمش امیر بود خونه مجردی داره وایسا خلاصه بعد سه روز چت کردن و اینا قرار شد برم پیشش و چون من رابطه مقعدی نمیتونستم بهش گفتم که گیر ندی ازپشت چون واقعا اذیت میشم اونم قبول کرد گفت توانقد رون پاهات سکسین که باهمونا کارمن درمیاد
قبلش رفتم حموم وتمام بدنمو باکرم موبر تمیزکردم لباس سکسی هامو برداشتم راه افتادم توراه کلی دلشوره داشتم ازطرفی هم خیلی وقت بود باکسی رابطه نداشتم خیلی هوسی بودم نزدیک جایی که قراربود برم شدم وزنگ زدم بهش واومد دنبالم رفتیم خونش وقتی رسیدم تواسانسور وروبروش شدم یکم خجالت داشتم ولی ازطرفی هم یه حس آرامشی داشت ازسمتش میومد به سمتم رسیدیم به در واحد خونه رفتیم تو گفتم بهش من برم داخل اتاق اماده شم رفتم داخل ولباسامو دراوردم ولباس سکسیامو شروع کردم به پوشیدن یه شورت لامبادا مشکی یه دامن مشکی کوتاه تا روی باسن جوراب سکسی شیشه ای نازک تابالای زانو یه پابندطلاییم بستم یه شومیز بادی مشکی توری هم پوشیدم ازاتاق اومدم بیرون وقتی منو دید سریع اومد پیشم بغلم کردم یه لاوست توپذیرایی بود رفتم نشستم روش اومد پیشم شروع کردم به نازونوازشم تعریف کردن ازبدنم دست میکشید روپاهام ووااای خیلی خوب بود یکم گذشت از معاشقمون که اهنگ گزاشت منوبلند کرد ازپشت چسبید به باسنم شروع کردیم به رقص من باسنم چسبوندم روی کیرش کیرش تازه درحال سیخ شدن بود وکلفتیشو داشتم حس میکردم روباسنم یه ایینه قدی داشتن رفتیم جلوایینه دستاشوگزاشتم روبغلای ران پامو داشتم روکیرش براش حسابی قر میدادم اونم گردنو صورتموبوس مییکرد ونازم میکردوقربون صدقم میرفتم کم کم دامنو زدم بالاتا پوست باسنمو بهترلمس کنه یکم دیگه روکیرش قردادم ووای وقتی ازاینه میدیدم خودموشهوتم بیشترمیشد دیگه طاقتم تموم شد تواون بادستام شورتشوکشیدم پایین کیرشوگزاشتم لای باسنم اونم محکم تربغلم کرد بعد جلوپاش زانو زدم شورتشو کشیدم پایین وووای چقد کلفتو گنده بودذلم غش رفت سریع کردم دهنمو شروع به خوردنش کردم اووووم اه
بعد ازم خواست برم رولاو ست رفتم رو لاوست گفت داگی شو که پاها و باسنتو لیس بزنم منم که عاشق این بودم یه مرد این کارو برام بکنه اومدمو حسابی رونای گوشتی و باسن نرم سفیدمو لیس زد وگازگاز کردم وای انقد خوب روی سوراخمو لیس میزد که رو ابرها بودم همش از باسن و رون پاهام تعریف میکرد ونازشون میکرد می گفت باسنت خیلی بهتر ازون عکسایی بود که دادی بعد ازش خواستم کیرشو بذاره لای پاهام اینقدر کیرش کلفت بود که وقتی لاپایی تلمبه میزد کله کیرش لای پاهای نرمو سفید گوشتیم گیر میکرد خیلی خوب بود تو اوج شهوت بودیم داغی کیرش داشت منو ذوب میکرد که یهو ارضام کرد ابم ریخت خودشم داشت کم کم ارضا میشد وقتی فهمید ارضا شدم کلی قربون صدقم رفت منم براش حرفای سکسی زدم تا بهتر ارضا شه و قربون صدقه کیرش میرفتم که ابشو ریخت لای پا و جورابم وای چقدر حس خوبی داشتم زیر این مرد خیلی بهم خوش گذشت انقدر آبش زیاد بود که یکم لای باسنمم خیس شده بود یکم همونجوری روم خوابید بعد پاشد منم کلی ازش تشکر کردم و رفتم خودمو شستم هنوزم باهم هستیم امیدوارم که خوشتون اومده باشه
نوشته: عاشق جوراب سکسی پوشیدن
#زنپوش
سلام آرسام هستم اسم زنونم سمیه هستم 25 سالمه قدم 175 وزنم 78 و پوستم سفیده و حس خانوم بودن رو خیلی دوس دارم
مقدمه را کوتاه میکنم که زودتر به اصل داستان برسیم این موضوع برای بهمن پارسال هستش که دلم میخواست یه جوراب سکسی شیشه ای تا بالای ران برای خودم بخرم رفتم تو سایت دیوار یکم گشتم واگهی مورد نظرمو پیدا کردم بهش پیام دادم و خودمو خانوم معرفی کردم یه چند مدل عکس جوراب داد و اینا بعد گفت جورابی که میخوای رو قبلا داشتید خودتون گفتم بله ولی یکم نخ کش شده ازم خواست عکسشو بفرستم منم فرستادم و گفت میشه بپوشید ببینم منم قبول کردم پوشیدم عکس دادم البته از ران پام به پایین عکس دادم
تادیخ شروع کرد به تعریف کردن ناز کردن و اینا ولی هنوز نمیدونست که من پسرم و زنپوشم می خواست زنگ بزنه گفتم نمیشه واینا من فقط قصدم خریده واینا گفتم ولی بیشتر گیر داد و خواست زنگ بزنه منم دلو زدم به دریا گفتم که پسرم و زنپوشم و اونم برخورد خیلی خوبی داشت گفت میشه ببینمت چندتا دیگه عکس دادم بهش گیر داد که بیا باهم باشیم ولی خب من نمیشناختمش بهش گفتم باید چند روزی باهم اشنا شیم بعد یکم اون از خودش گفت گفت آگهی فیک بوده چون عاشق این مدل جورابه که زنا براش بپوشن و مرد و حدود 40سالشه اسمش امیر بود خونه مجردی داره وایسا خلاصه بعد سه روز چت کردن و اینا قرار شد برم پیشش و چون من رابطه مقعدی نمیتونستم بهش گفتم که گیر ندی ازپشت چون واقعا اذیت میشم اونم قبول کرد گفت توانقد رون پاهات سکسین که باهمونا کارمن درمیاد
قبلش رفتم حموم وتمام بدنمو باکرم موبر تمیزکردم لباس سکسی هامو برداشتم راه افتادم توراه کلی دلشوره داشتم ازطرفی هم خیلی وقت بود باکسی رابطه نداشتم خیلی هوسی بودم نزدیک جایی که قراربود برم شدم وزنگ زدم بهش واومد دنبالم رفتیم خونش وقتی رسیدم تواسانسور وروبروش شدم یکم خجالت داشتم ولی ازطرفی هم یه حس آرامشی داشت ازسمتش میومد به سمتم رسیدیم به در واحد خونه رفتیم تو گفتم بهش من برم داخل اتاق اماده شم رفتم داخل ولباسامو دراوردم ولباس سکسیامو شروع کردم به پوشیدن یه شورت لامبادا مشکی یه دامن مشکی کوتاه تا روی باسن جوراب سکسی شیشه ای نازک تابالای زانو یه پابندطلاییم بستم یه شومیز بادی مشکی توری هم پوشیدم ازاتاق اومدم بیرون وقتی منو دید سریع اومد پیشم بغلم کردم یه لاوست توپذیرایی بود رفتم نشستم روش اومد پیشم شروع کردم به نازونوازشم تعریف کردن ازبدنم دست میکشید روپاهام ووااای خیلی خوب بود یکم گذشت از معاشقمون که اهنگ گزاشت منوبلند کرد ازپشت چسبید به باسنم شروع کردیم به رقص من باسنم چسبوندم روی کیرش کیرش تازه درحال سیخ شدن بود وکلفتیشو داشتم حس میکردم روباسنم یه ایینه قدی داشتن رفتیم جلوایینه دستاشوگزاشتم روبغلای ران پامو داشتم روکیرش براش حسابی قر میدادم اونم گردنو صورتموبوس مییکرد ونازم میکردوقربون صدقم میرفتم کم کم دامنو زدم بالاتا پوست باسنمو بهترلمس کنه یکم دیگه روکیرش قردادم ووای وقتی ازاینه میدیدم خودموشهوتم بیشترمیشد دیگه طاقتم تموم شد تواون بادستام شورتشوکشیدم پایین کیرشوگزاشتم لای باسنم اونم محکم تربغلم کرد بعد جلوپاش زانو زدم شورتشو کشیدم پایین وووای چقد کلفتو گنده بودذلم غش رفت سریع کردم دهنمو شروع به خوردنش کردم اووووم اه
بعد ازم خواست برم رولاو ست رفتم رو لاوست گفت داگی شو که پاها و باسنتو لیس بزنم منم که عاشق این بودم یه مرد این کارو برام بکنه اومدمو حسابی رونای گوشتی و باسن نرم سفیدمو لیس زد وگازگاز کردم وای انقد خوب روی سوراخمو لیس میزد که رو ابرها بودم همش از باسن و رون پاهام تعریف میکرد ونازشون میکرد می گفت باسنت خیلی بهتر ازون عکسایی بود که دادی بعد ازش خواستم کیرشو بذاره لای پاهام اینقدر کیرش کلفت بود که وقتی لاپایی تلمبه میزد کله کیرش لای پاهای نرمو سفید گوشتیم گیر میکرد خیلی خوب بود تو اوج شهوت بودیم داغی کیرش داشت منو ذوب میکرد که یهو ارضام کرد ابم ریخت خودشم داشت کم کم ارضا میشد وقتی فهمید ارضا شدم کلی قربون صدقم رفت منم براش حرفای سکسی زدم تا بهتر ارضا شه و قربون صدقه کیرش میرفتم که ابشو ریخت لای پا و جورابم وای چقدر حس خوبی داشتم زیر این مرد خیلی بهم خوش گذشت انقدر آبش زیاد بود که یکم لای باسنمم خیس شده بود یکم همونجوری روم خوابید بعد پاشد منم کلی ازش تشکر کردم و رفتم خودمو شستم هنوزم باهم هستیم امیدوارم که خوشتون اومده باشه
نوشته: عاشق جوراب سکسی پوشیدن
نحوه زنپوش شدنم
#خاطرات_نوجوانی #زنپوش
تا جایی که تو بچه گی یادمه همدیگر رو میمالیدیم و بزرگتر که شدم ۱۵ سال اینا گاو ها رو که میبردیم چرا با یکی که دوستم بود همدیگرو میکردیم منتها چون من بلد نبودم و فقط لاپایی بهش میزدم ولی اون میکرد تو و درد نسبتا شدیدی داشت و همیشه دوست داشتم تو بغلش باشم چه از رو و چه از زیر شلوار بعدش اونا رفتن شهر و من موندم و یه اوب بالا زده و میرفتم دو جفت جوراب می خریدم و به هم میدوختم تا ساق بلند بشه و هر جا که میرفتم از زیر لباس هام می پوشیدم و خودمو با خیار و هویج ارضا میکردم
تا اینکه اومدم تهران و محل کارم هم جوراب ساق بلند بالا گیپور دارا زیر لباس هام میپوشیدم و با ناز و عشوه برخورد میکردم و چند باری هم که بیرون رفته بودم چند نفری اومدن سمتم ولی از ترس نتونستم باهاشون برم ولی یه بار تو پارک دانشجو تو ماشین یکی براش ساک زدم و پنجاه گرفتم ازش الان هم مو های پاهامو فول شیو کردم و یه جوراب مچی کرمی تو پامه و یه شلوار قد نود میپوشم و بیرون میرم دیشب هم رفتم پارک دانشجو تا بتونم یه کیس خوب پیدا کنم که نتونستم و الان تو اوج شهوت ام ولی نمیتونم خودمو راضی کنم که زیر یه نفر بخوابم
نوشته: سامیار
#خاطرات_نوجوانی #زنپوش
تا جایی که تو بچه گی یادمه همدیگر رو میمالیدیم و بزرگتر که شدم ۱۵ سال اینا گاو ها رو که میبردیم چرا با یکی که دوستم بود همدیگرو میکردیم منتها چون من بلد نبودم و فقط لاپایی بهش میزدم ولی اون میکرد تو و درد نسبتا شدیدی داشت و همیشه دوست داشتم تو بغلش باشم چه از رو و چه از زیر شلوار بعدش اونا رفتن شهر و من موندم و یه اوب بالا زده و میرفتم دو جفت جوراب می خریدم و به هم میدوختم تا ساق بلند بشه و هر جا که میرفتم از زیر لباس هام می پوشیدم و خودمو با خیار و هویج ارضا میکردم
تا اینکه اومدم تهران و محل کارم هم جوراب ساق بلند بالا گیپور دارا زیر لباس هام میپوشیدم و با ناز و عشوه برخورد میکردم و چند باری هم که بیرون رفته بودم چند نفری اومدن سمتم ولی از ترس نتونستم باهاشون برم ولی یه بار تو پارک دانشجو تو ماشین یکی براش ساک زدم و پنجاه گرفتم ازش الان هم مو های پاهامو فول شیو کردم و یه جوراب مچی کرمی تو پامه و یه شلوار قد نود میپوشم و بیرون میرم دیشب هم رفتم پارک دانشجو تا بتونم یه کیس خوب پیدا کنم که نتونستم و الان تو اوج شهوت ام ولی نمیتونم خودمو راضی کنم که زیر یه نفر بخوابم
نوشته: سامیار
زن پوشی برای پسری که تو سایت شناختم
#زنپوش #گی
سلام اینداستان که میخوامبراتونبنویسم مربوط به سال ۹۸ هستش
منخودم اسمم امیره۲۴ سالم قد۱۸۰ وزن۷۵ کونگنده وخوش فرم واز بچگی به گی کردنعلاقه زیادی داشتم و کم کم. به جوراب و لباس های سکسی علاقه من شدم و بارها که تو خونه تنها میشدم لباس سکسی های مامانمو می پوشیدم و از خودمعکس میگرفتم و عکس هامو داخل اینستا و سایت شهوانی میزاشتم. تا این که یبار ی تاپیک زدم : کسی لباس زنونه سکسی داره تا براش بپوشمباهم ی حالی بکنیم که یک ساعت بعد ی نفر به نام پیمان بهم پیام داد اره اگه دوست داری من هستم و مکان و لباس هم دارم اگه پایه هستی بیا تل
خلاصه من رفتم ایدی تلگرامش و کلی باهم صحبت کردیم وقرا گذاشتم من برم خونش من رفتم حموم کل بدنم رو شیو کردم و مقعدم رو کاملا خالی کردم وی خیار خوش فرم کردم تو سوراخش تا موقع سکس سولاخم راحت باز شده باشه
خلاصه من ساعت ۲ از شرق تهران راه افتادم. ورفتمسمتش که خونش. غرب تهران بود. وتوراه چندتا شات مشروب تو ماشین خوردم دل تو دلم نبود. وقتی رسیدم. به لوکیشن داشتم از شدت حشریت میمردم و زنگ واحدش رو زدمرفتم تو. دیدمی پسر مودب وباشخصیت داخل خانه نشسته وباهم دست دادیموروبوسی کردیم. و گفت بروتواتاق خواب لباس رو برات گذاشتماونجا:(ی بادی توری بود که کل بدنمو گرفته بود خلاصه خودمم ی مقدار وسایل :( کفش پاشنه بلند و جوراب توری با خودمبرده بودم) خلاصه لباس توری کفش پاشنه بلند رو پوشیدم ورفتم پیشش و بهش گفتممنکاملا آماده ام. با باشه دوتا شات مشروب خوردموکاملا مست شدم و رفتیم توی اتاق خوابش ومنروی شکم خوابیدم کیر کلفتشو کرد تو کونم و شروع کرد به تلمبه زدن احساس خیلی خوبی داشتم خیلی حال میداد که بهش گفتم از کردنت فیلم بگیر. و این کارم کردیم بارها از دیدن فیلم خام لذت میبردم حدودا ۳۰ دقیقه پاهام تلمبه زد تا. اینکه من احساس کردم دنیا برام رنگی شده که داشتم از پروستات ارضا میشدم که دوستمم همون موقع ارضا شد و روی من ولو شد و بعد از ۴/۵ دقیقه استراحت جفتمون رفتیم تو حموم و اومدم لباسامو پوشیدم و خدافظی کردیم رفتیم خونه. این بهترین سکسی بود که داشتم این داستان کاملا واقعی بود بدون کوچیک تر دروغی
امیدوارم دوباره پیدات کنم وی سکس خوب باهات بکنم
نوشته: امیر زنپوش
#زنپوش #گی
سلام اینداستان که میخوامبراتونبنویسم مربوط به سال ۹۸ هستش
منخودم اسمم امیره۲۴ سالم قد۱۸۰ وزن۷۵ کونگنده وخوش فرم واز بچگی به گی کردنعلاقه زیادی داشتم و کم کم. به جوراب و لباس های سکسی علاقه من شدم و بارها که تو خونه تنها میشدم لباس سکسی های مامانمو می پوشیدم و از خودمعکس میگرفتم و عکس هامو داخل اینستا و سایت شهوانی میزاشتم. تا این که یبار ی تاپیک زدم : کسی لباس زنونه سکسی داره تا براش بپوشمباهم ی حالی بکنیم که یک ساعت بعد ی نفر به نام پیمان بهم پیام داد اره اگه دوست داری من هستم و مکان و لباس هم دارم اگه پایه هستی بیا تل
خلاصه من رفتم ایدی تلگرامش و کلی باهم صحبت کردیم وقرا گذاشتم من برم خونش من رفتم حموم کل بدنم رو شیو کردم و مقعدم رو کاملا خالی کردم وی خیار خوش فرم کردم تو سوراخش تا موقع سکس سولاخم راحت باز شده باشه
خلاصه من ساعت ۲ از شرق تهران راه افتادم. ورفتمسمتش که خونش. غرب تهران بود. وتوراه چندتا شات مشروب تو ماشین خوردم دل تو دلم نبود. وقتی رسیدم. به لوکیشن داشتم از شدت حشریت میمردم و زنگ واحدش رو زدمرفتم تو. دیدمی پسر مودب وباشخصیت داخل خانه نشسته وباهم دست دادیموروبوسی کردیم. و گفت بروتواتاق خواب لباس رو برات گذاشتماونجا:(ی بادی توری بود که کل بدنمو گرفته بود خلاصه خودمم ی مقدار وسایل :( کفش پاشنه بلند و جوراب توری با خودمبرده بودم) خلاصه لباس توری کفش پاشنه بلند رو پوشیدم ورفتم پیشش و بهش گفتممنکاملا آماده ام. با باشه دوتا شات مشروب خوردموکاملا مست شدم و رفتیم توی اتاق خوابش ومنروی شکم خوابیدم کیر کلفتشو کرد تو کونم و شروع کرد به تلمبه زدن احساس خیلی خوبی داشتم خیلی حال میداد که بهش گفتم از کردنت فیلم بگیر. و این کارم کردیم بارها از دیدن فیلم خام لذت میبردم حدودا ۳۰ دقیقه پاهام تلمبه زد تا. اینکه من احساس کردم دنیا برام رنگی شده که داشتم از پروستات ارضا میشدم که دوستمم همون موقع ارضا شد و روی من ولو شد و بعد از ۴/۵ دقیقه استراحت جفتمون رفتیم تو حموم و اومدم لباسامو پوشیدم و خدافظی کردیم رفتیم خونه. این بهترین سکسی بود که داشتم این داستان کاملا واقعی بود بدون کوچیک تر دروغی
امیدوارم دوباره پیدات کنم وی سکس خوب باهات بکنم
نوشته: امیر زنپوش
شروع سکس با دوستم و زنونه پوش شدنم
#زنپوش #گی
سلام دوستان از اینکه وقت میگذارین و داستان منو می خونید تشکر میکنم امیدوارم از داستانی که واقعیت داره نهایت لذت رو ببرین
(اسمم امین هست اسم زنونم مهسا و این داستان مال زمانی هست که من 23 سالم بود رنگ پوستم سفیده و اندام تو پری دارم مخصوصا قسمت ران و ساق پاهام از باسنم که نگم براتون)
داستان از جایی شروع شد که من به واسطه ی دوستی که داخل مغازه کار می کردیم بحث در مورد فیلم پورن شد و من رو تشویق به این کرد که فیلم های پورن داستانی تایم بالایی که داره رو ببینم و عصر همون روز من رو دعوت کرد خونشون و داخل اتاقش رفتیم و فلشم رو ازم گرفت و فیلم ها رو کپی کرد روی فلشم و حین کپی شدن یدونه از فیلم ها رو که برای دانشگاه روسیه بود رو پلی کرد
که فوق العاده حشری کننده بود و صحنه های آهسته ی فیلم خیلی شهوت برانگیز بود خلاصه که تو تایمی که فیلم رو پلی کرده بود ی مقدار با کیر هامون ور میرفتیم و بین دیدن فیلم گفت که پایه مال همو ببینیم و لمس کنیم اولش گفتم نه بیخیال و گفت نترس کار خاصی نیست و به اصرارش قبول کردم.
وقتی اون شلوار و شورتش رو در آورد کیرش حدود 17 سانت و با قطر 4 بود که وقتی دیدم با اینکه حس مفعول بودنی اون موقع نداشتم تحریکم کرد بعدش من شورت و شلوارمو کشیدم پایین و مال من 13 سانت بود قلمی ی کم گذشت و گفت که بیا برای هم جق بزنیم و حال کنیم کم کم منو تحریکم کرد و بعدش یهو بیخیال شد تا حالم یه کم خراب شه و مجدد برگردم پیشش تا بتونم اون حس رو دوباره تجربه کنم گذشت و من تا هفته ی بعدش که منو دعوت کرد شب ها فیلم های پورنی که کپی کرده بود رو می دیدم و خیلی داغ شده بودم
تا اینکه تماس گرفت و شب دعوتم خونشون شب شد و رفتم پیشش و این بار بعد پلی شدن فیلم پیشنهاد داد از همین اول بیا برا هم بمالیم و بدون حرفی شروع کردیم یه کم که گذشت اومد و سر کیر کوچولوی منو کردن تو دهنش و یه کم برام ساک منم با دیدن فیلم ساک زدنش داغ کرده بود و حالمو نمی فهمیدم و بعدش بلند شد و گفت توام دوس داری امتحان کنی و می گفت خوشمزه هست
و توام انجام بده منم با اصرار اون رفتم سمت کیرش و سرشو ی کم لیس زدم و بدم نیومد و شروع کردن ساک زدن که ناله های از سر لذت میکرد و نمیذاشت سرمو بیارم بالا و میخواست ادامه بدم بعد ده دقیقه ای گفت پاشو و حالت داگی بگیر روی صندلی تا ی کم دیگ بهت لذت نشون بدم منم بدون سوال این کارو انجام دادمو براش قمبل کردم اومد پشت سرم و سرشو برد بین باسنم و یهو با لیس زدن سوراخم و داغ شدن اون قسمت نمیدونم چرا ولی لذت بردم بعد یه ربع که سوراخمو و بدنم رو لیس زد متوجه شد من کاملا داغ شدم و الان میتونه کارشو بکنه اومد جلوی صندلی و گفت ی کم دیگ برام ساک بزن و اول گفتم نه ولی گفت امشب ازم تشکر میکنی و میری و منم کنجکاو بودم دوباره براش خوردم کیرشو بعد چند مین خوردن رفت پشتم و کیرشو روی سوراخم تنظیم کرد
و یواش یواش کرد توش که دردم گرفت و منم نمیتونستم برم جلو چون روی صندلی بودم که گفت چند مین بصبر جا باز میکنه ی کم مکث کرد و بعد یواش یواش شروع کرد به تلمبه زدن منم غرق فیلم پورن بودم نفهمیدم که چجوری شد که کیرشو قبول کردمو دردی ندارم و داشتم لذت میبردم و نیم ساعتی باهم رابطه داشتیم تا اینکه آبش اومد و خالی کرد توش و این بود سکس منو دوستم و در آخر بعد مدتی که باهم بودیم بخاطر شرایط زندگیمون از هم جدا شدیم و در ادامه مسیر زندگیم با یه مرد 39 ساله اوکی شدم که تو داستان بعدی اگه دوست داشتین میگم با کیس های بعدی تبدیل به یک مفعول فول زنونه پوش شدم و هم خودم از این حسم لذت می بردم هم پارتنرم رو به لذت می رسوندم .تشکر از همراهیتون
نوشته: دوستدار شما مهسا
#زنپوش #گی
سلام دوستان از اینکه وقت میگذارین و داستان منو می خونید تشکر میکنم امیدوارم از داستانی که واقعیت داره نهایت لذت رو ببرین
(اسمم امین هست اسم زنونم مهسا و این داستان مال زمانی هست که من 23 سالم بود رنگ پوستم سفیده و اندام تو پری دارم مخصوصا قسمت ران و ساق پاهام از باسنم که نگم براتون)
داستان از جایی شروع شد که من به واسطه ی دوستی که داخل مغازه کار می کردیم بحث در مورد فیلم پورن شد و من رو تشویق به این کرد که فیلم های پورن داستانی تایم بالایی که داره رو ببینم و عصر همون روز من رو دعوت کرد خونشون و داخل اتاقش رفتیم و فلشم رو ازم گرفت و فیلم ها رو کپی کرد روی فلشم و حین کپی شدن یدونه از فیلم ها رو که برای دانشگاه روسیه بود رو پلی کرد
که فوق العاده حشری کننده بود و صحنه های آهسته ی فیلم خیلی شهوت برانگیز بود خلاصه که تو تایمی که فیلم رو پلی کرده بود ی مقدار با کیر هامون ور میرفتیم و بین دیدن فیلم گفت که پایه مال همو ببینیم و لمس کنیم اولش گفتم نه بیخیال و گفت نترس کار خاصی نیست و به اصرارش قبول کردم.
وقتی اون شلوار و شورتش رو در آورد کیرش حدود 17 سانت و با قطر 4 بود که وقتی دیدم با اینکه حس مفعول بودنی اون موقع نداشتم تحریکم کرد بعدش من شورت و شلوارمو کشیدم پایین و مال من 13 سانت بود قلمی ی کم گذشت و گفت که بیا برای هم جق بزنیم و حال کنیم کم کم منو تحریکم کرد و بعدش یهو بیخیال شد تا حالم یه کم خراب شه و مجدد برگردم پیشش تا بتونم اون حس رو دوباره تجربه کنم گذشت و من تا هفته ی بعدش که منو دعوت کرد شب ها فیلم های پورنی که کپی کرده بود رو می دیدم و خیلی داغ شده بودم
تا اینکه تماس گرفت و شب دعوتم خونشون شب شد و رفتم پیشش و این بار بعد پلی شدن فیلم پیشنهاد داد از همین اول بیا برا هم بمالیم و بدون حرفی شروع کردیم یه کم که گذشت اومد و سر کیر کوچولوی منو کردن تو دهنش و یه کم برام ساک منم با دیدن فیلم ساک زدنش داغ کرده بود و حالمو نمی فهمیدم و بعدش بلند شد و گفت توام دوس داری امتحان کنی و می گفت خوشمزه هست
و توام انجام بده منم با اصرار اون رفتم سمت کیرش و سرشو ی کم لیس زدم و بدم نیومد و شروع کردن ساک زدن که ناله های از سر لذت میکرد و نمیذاشت سرمو بیارم بالا و میخواست ادامه بدم بعد ده دقیقه ای گفت پاشو و حالت داگی بگیر روی صندلی تا ی کم دیگ بهت لذت نشون بدم منم بدون سوال این کارو انجام دادمو براش قمبل کردم اومد پشت سرم و سرشو برد بین باسنم و یهو با لیس زدن سوراخم و داغ شدن اون قسمت نمیدونم چرا ولی لذت بردم بعد یه ربع که سوراخمو و بدنم رو لیس زد متوجه شد من کاملا داغ شدم و الان میتونه کارشو بکنه اومد جلوی صندلی و گفت ی کم دیگ برام ساک بزن و اول گفتم نه ولی گفت امشب ازم تشکر میکنی و میری و منم کنجکاو بودم دوباره براش خوردم کیرشو بعد چند مین خوردن رفت پشتم و کیرشو روی سوراخم تنظیم کرد
و یواش یواش کرد توش که دردم گرفت و منم نمیتونستم برم جلو چون روی صندلی بودم که گفت چند مین بصبر جا باز میکنه ی کم مکث کرد و بعد یواش یواش شروع کرد به تلمبه زدن منم غرق فیلم پورن بودم نفهمیدم که چجوری شد که کیرشو قبول کردمو دردی ندارم و داشتم لذت میبردم و نیم ساعتی باهم رابطه داشتیم تا اینکه آبش اومد و خالی کرد توش و این بود سکس منو دوستم و در آخر بعد مدتی که باهم بودیم بخاطر شرایط زندگیمون از هم جدا شدیم و در ادامه مسیر زندگیم با یه مرد 39 ساله اوکی شدم که تو داستان بعدی اگه دوست داشتین میگم با کیس های بعدی تبدیل به یک مفعول فول زنونه پوش شدم و هم خودم از این حسم لذت می بردم هم پارتنرم رو به لذت می رسوندم .تشکر از همراهیتون
نوشته: دوستدار شما مهسا