Forwarded from توفان یزد (توفان)
ایران من آرشت کو؟!
آرش کمانگیر ، سرداری بدون گور
دهم تیرماه، جشن تیرگان، روز باران و آرش و روز پاسداری از آرمان های ایران و مرزهای ایرانشهر
در گاهشماری کهن ایرانی، روز سیزدهم هر ماه «تیر» نام دارد و از آن جا که هر گاه نام روز با نام ماه برابر شود آن روز را جشن میگیرند و شادمانی میکنند، از همین رو، سیزدهم تیر به گاهشماری کهن، دهم تیر به گاهشماری کنونی، «جشن تیرگان» است که ایرانیان در این روز جشنی باشکوه برپا میکردند.
جشن تیرگان آیین آبریزان نیز نامیده میشود. جشنی شاداب از ستایش آب است. در استورهها و افسانهها پیدایش این جشن را به پیروزی آب بر خشک سالی در زندگی نسبت میدهند.
در یشتها و استورههای ایرانی آمده که «تیشتر» ستاره باران برای آبیاری زمین و گیاهان به دریای فراخکرت رفت تا آب برگیرد و به آسمان ببرد و به سان (:شکل) باران بر زمین بباراند. ولی در میان راه «اَپوش»، دیو خشک سالی، سد راهش میشود تا نگذارد آب به زمین برساند. سه شبانه روز میان این دو جنگ درمیگیرد که سرانجام «تیشتر» شکست میخورد. تیشتر، بار دیگر به دریای فراخکرت میرود و پس از برداشتن آب دوباره با آپوش درگیر میشود ولی در این نبرد تیشتر پیروز میشود و آب را به آسمان میبرد و زندگی و سرسبزی و شادابی را به جهان بر میگرداند.
این جشن از آنِ فرشتهی «تیر» یا «تیشتر» است که به باریدن باران یاری میرساند. افزون بر این، حماسهی آرش کمانگیر در این روز بوده است، روزی که میتوان آن را روز پاسداری از مرزهای ایرانزمین در برابر دشمنان دانست،
آرش کمانگیر، یکی از پهلوانان و اساطیر تاریخ ایران است که از او با عنوان «نماد ایثار و دلاوری» یاد میشود.
منوچهر پیشدادی بهعنوان هفتمین پادشاه پیشدادیان بعد از «کیومرث»، «هوشنگ»، «تهمورث»،«جمشید»، «ضحاک» و «فریدون» بهتخت پادشاهی تکیه زد و دوران پادشاهی خود را آغاز کرد. منوچهر در سالیان پایانی حکومت صد و چند ساله خود، از تورانیان بهفرماندهی «افراسیاب» شکست میخورد. افراسیاب پس از این پیروزی، تصمیم میگیرد تا با یک ایده که تنها در راستای تحقیر ایرانیان بود، منوچهر و سایر مردم ایران را حقیر بشمارد. منوچهر که شکست خورده بود و در پی یک راه صلحآمیز برای پایان جنگ با تورانیان میگشت، زیرِ بار حقه افراسیاب رفت. افراسیاب یک پادشاه بهشدت حیلهگر و زرنگ بود و در پایان پس از صحبت با مشاورانش، راهحل خود را ارائه کرد.
افراسیاب برای اینکه همزمان، هم مردمان ایران را تحقیر کرده باشد، هم بهجنگ پایان بدهد و هم اینکه بدون ریخته شدن خون سربازان خود بهمناطق بیشتری از کشور ایران دسترسی داشته باشد، پیشنهاد کرد تا یک کماندار از سپاه ایرانیان، بهبلندترین نقطه از کوه دماوند برود و از آنجا تیری را رها کند تا مرز مابین ایران و توران با همین تیر مشخص شود! آرش، این دلاور مازندرانی، از چنین قضیهای باخبر میشود و برای خنثی کردن توطئه افراسیاب و برای دور کردن سپاهیان توران از ایران، تصمیم میگیرد تا جان خود را در کمانش بگذارد و قویترین تیری که در زندگیاش پرتاب کرده را در آسمان رها کند!
اینگونه میشود که الهه زمین «اسپندارمذ» کمان را به آرش میدهد و در لحظه تحویل دادن کمان، به او حق این انتخاب را میدهد که یا یک تیر معمولی را تا فاصلهای بسیار کم پرتاب کند یا اینکه با پذیرفتن کمان اسپندارمذ، جان خود را در کمان بگذارد و مرز ایران را تا چندین و چند فرسنگ، گسترش بدهد.
آرش این جوان دلاور ایرانی، بی لحظه ای درنگ، راه دوم را انتخاب میکند، جان دادن در راه وطن و پس از دریافت کمان افسانهای و خاصی که الهه زمین به او هدیه داد، به بلندای کوه دماوند میرود، جان خود را در چله کمان مینهد و رها و در راه ایران فدا میکند.
تیر به پرواز درآمد. این تیر در باور اسطورهایی از سوی ایزد باد همراهی شد و ۱۰ روز پس از آن در کنار رودخانه جیحون بر درختی نشست و مرز ایران و توران را آشکار کرد. آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و بدین گونه مرزهای ایران گسترش یافته و جنگ پایان میپذیرد و در افسانهها آمده که بدن آرش در زمان پرتاب تیر، شرحه شرحه و در سراسر سرزمین ایران پخش شده است.
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
آرش کمانگیر ، سرداری بدون گور
دهم تیرماه، جشن تیرگان، روز باران و آرش و روز پاسداری از آرمان های ایران و مرزهای ایرانشهر
در گاهشماری کهن ایرانی، روز سیزدهم هر ماه «تیر» نام دارد و از آن جا که هر گاه نام روز با نام ماه برابر شود آن روز را جشن میگیرند و شادمانی میکنند، از همین رو، سیزدهم تیر به گاهشماری کهن، دهم تیر به گاهشماری کنونی، «جشن تیرگان» است که ایرانیان در این روز جشنی باشکوه برپا میکردند.
جشن تیرگان آیین آبریزان نیز نامیده میشود. جشنی شاداب از ستایش آب است. در استورهها و افسانهها پیدایش این جشن را به پیروزی آب بر خشک سالی در زندگی نسبت میدهند.
در یشتها و استورههای ایرانی آمده که «تیشتر» ستاره باران برای آبیاری زمین و گیاهان به دریای فراخکرت رفت تا آب برگیرد و به آسمان ببرد و به سان (:شکل) باران بر زمین بباراند. ولی در میان راه «اَپوش»، دیو خشک سالی، سد راهش میشود تا نگذارد آب به زمین برساند. سه شبانه روز میان این دو جنگ درمیگیرد که سرانجام «تیشتر» شکست میخورد. تیشتر، بار دیگر به دریای فراخکرت میرود و پس از برداشتن آب دوباره با آپوش درگیر میشود ولی در این نبرد تیشتر پیروز میشود و آب را به آسمان میبرد و زندگی و سرسبزی و شادابی را به جهان بر میگرداند.
این جشن از آنِ فرشتهی «تیر» یا «تیشتر» است که به باریدن باران یاری میرساند. افزون بر این، حماسهی آرش کمانگیر در این روز بوده است، روزی که میتوان آن را روز پاسداری از مرزهای ایرانزمین در برابر دشمنان دانست،
آرش کمانگیر، یکی از پهلوانان و اساطیر تاریخ ایران است که از او با عنوان «نماد ایثار و دلاوری» یاد میشود.
منوچهر پیشدادی بهعنوان هفتمین پادشاه پیشدادیان بعد از «کیومرث»، «هوشنگ»، «تهمورث»،«جمشید»، «ضحاک» و «فریدون» بهتخت پادشاهی تکیه زد و دوران پادشاهی خود را آغاز کرد. منوچهر در سالیان پایانی حکومت صد و چند ساله خود، از تورانیان بهفرماندهی «افراسیاب» شکست میخورد. افراسیاب پس از این پیروزی، تصمیم میگیرد تا با یک ایده که تنها در راستای تحقیر ایرانیان بود، منوچهر و سایر مردم ایران را حقیر بشمارد. منوچهر که شکست خورده بود و در پی یک راه صلحآمیز برای پایان جنگ با تورانیان میگشت، زیرِ بار حقه افراسیاب رفت. افراسیاب یک پادشاه بهشدت حیلهگر و زرنگ بود و در پایان پس از صحبت با مشاورانش، راهحل خود را ارائه کرد.
افراسیاب برای اینکه همزمان، هم مردمان ایران را تحقیر کرده باشد، هم بهجنگ پایان بدهد و هم اینکه بدون ریخته شدن خون سربازان خود بهمناطق بیشتری از کشور ایران دسترسی داشته باشد، پیشنهاد کرد تا یک کماندار از سپاه ایرانیان، بهبلندترین نقطه از کوه دماوند برود و از آنجا تیری را رها کند تا مرز مابین ایران و توران با همین تیر مشخص شود! آرش، این دلاور مازندرانی، از چنین قضیهای باخبر میشود و برای خنثی کردن توطئه افراسیاب و برای دور کردن سپاهیان توران از ایران، تصمیم میگیرد تا جان خود را در کمانش بگذارد و قویترین تیری که در زندگیاش پرتاب کرده را در آسمان رها کند!
اینگونه میشود که الهه زمین «اسپندارمذ» کمان را به آرش میدهد و در لحظه تحویل دادن کمان، به او حق این انتخاب را میدهد که یا یک تیر معمولی را تا فاصلهای بسیار کم پرتاب کند یا اینکه با پذیرفتن کمان اسپندارمذ، جان خود را در کمان بگذارد و مرز ایران را تا چندین و چند فرسنگ، گسترش بدهد.
آرش این جوان دلاور ایرانی، بی لحظه ای درنگ، راه دوم را انتخاب میکند، جان دادن در راه وطن و پس از دریافت کمان افسانهای و خاصی که الهه زمین به او هدیه داد، به بلندای کوه دماوند میرود، جان خود را در چله کمان مینهد و رها و در راه ایران فدا میکند.
تیر به پرواز درآمد. این تیر در باور اسطورهایی از سوی ایزد باد همراهی شد و ۱۰ روز پس از آن در کنار رودخانه جیحون بر درختی نشست و مرز ایران و توران را آشکار کرد. آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و بدین گونه مرزهای ایران گسترش یافته و جنگ پایان میپذیرد و در افسانهها آمده که بدن آرش در زمان پرتاب تیر، شرحه شرحه و در سراسر سرزمین ایران پخش شده است.
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
پرنده عاشقی در ساحل دریا با طلوع خورشید تن به نسیم در اسمان می سپارد و به دریا و افتاب سلام می کند و پرنده عاشقی در ساحل کویر ، برای پرنده ای که عاشق پرواز است و می خواهد در هوای خوب و پاک صبح تن به پرواز بسپارد و به اوج اسمان برسد، پرواز و پریدن و رفتن مهم است، مهمتر از هوا و مکان و پرنده رویایش پروازست، پرواز و پریدن، و در هر بال زدن، و در هر کجا که باشد تنها و تنها رویایش را می بیند و عشقش را و زیر نگاهش در اوج اسمان، موج های بیابان های کویر با موج های دریا تفاوتی ندارد، چرا که او فقط موج را می بیند و عشق
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
رنج، یگانه دلیل آگاهی ست. آگاهی به عقیدهی من، بدبختی بزرگ انسان است. این را هم میدانم که انسان آن را دوست دارد و با هیچ رضایتمندی دیگری عوض نخواهد کرد.
#یادداشتهای_زیرزمینی
#داستایفسکی
✅دریچه کتاب
@daricheketab
#یادداشتهای_زیرزمینی
#داستایفسکی
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جامعهای که فقط دو طبقه داشت!
برخی معتقدند که ساختار اجتماعی قاجاریان فاقد طبقه متوسط اعم از سنتی و جدید بود و اکثر مردم در دو طیف غنی یا فقیر قرار داشتند. این دو گروه از نظر اجتماعی نیز تفاوتهای زیادی با هم داشتند و جایگاه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنان متفاوت از یکدیگر بود.
«تا آنجا که من تجربه کردم، در ایران طبقه متوسط وجود ندارد، مردم یا فقيرند یا غنی، ثروت گروه مرفه بیشتر در زمینهای حاصلخیز است، که دهقانان در آنجا به کار کشاورزی اشتغال دارند. پرداخت مالیات مستقیم معمول نیست، زیرا دهکدهها و زمینهای کشاورزی یکساله به بیشترین پیشنهاد دهنده واگذار میشود و او خود مسئول است که با دولت کنار بیاید. مالک، کسی را به عنوان پیشکار یا ناظر برای رسیدگی به املاک و حتی رتق و فتق امور منزل استخدام میکند و میگمارد و او سهم مالک را که همیشه بیشترین مقدار است از دسترنج زحمت کشان بیچاره جمع آوری میکند. حاصل کار چنین است که دهقان همیشه بیچارهتر و درماندهتر و مالک روز به روز ثروتمندتر میشود.»
#بیست_سال_در_ایران
#جان_ویشارد
ترجمه علی پیرنیا، ص۹۱ و ۹۲
✅دریچه کتاب
@daricheketab
برخی معتقدند که ساختار اجتماعی قاجاریان فاقد طبقه متوسط اعم از سنتی و جدید بود و اکثر مردم در دو طیف غنی یا فقیر قرار داشتند. این دو گروه از نظر اجتماعی نیز تفاوتهای زیادی با هم داشتند و جایگاه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنان متفاوت از یکدیگر بود.
«تا آنجا که من تجربه کردم، در ایران طبقه متوسط وجود ندارد، مردم یا فقيرند یا غنی، ثروت گروه مرفه بیشتر در زمینهای حاصلخیز است، که دهقانان در آنجا به کار کشاورزی اشتغال دارند. پرداخت مالیات مستقیم معمول نیست، زیرا دهکدهها و زمینهای کشاورزی یکساله به بیشترین پیشنهاد دهنده واگذار میشود و او خود مسئول است که با دولت کنار بیاید. مالک، کسی را به عنوان پیشکار یا ناظر برای رسیدگی به املاک و حتی رتق و فتق امور منزل استخدام میکند و میگمارد و او سهم مالک را که همیشه بیشترین مقدار است از دسترنج زحمت کشان بیچاره جمع آوری میکند. حاصل کار چنین است که دهقان همیشه بیچارهتر و درماندهتر و مالک روز به روز ثروتمندتر میشود.»
#بیست_سال_در_ایران
#جان_ویشارد
ترجمه علی پیرنیا، ص۹۱ و ۹۲
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
امید ، این پیام روشن سپیده است در هر پایان شب و عشق، این اواز پر شوری است که پرنده می خواند در هر طلوع با شراره های خورشید ، و رویا، این تصویری است از صبح که بسوی خود می کشاند، راه افتادگان از مرز تاریکی شب گذشته را که با عشق و امید بسوی افق های دور گام برمی دارند ، و زندگی، این چیزی است که هنوز ادامه دارد و تا می توان باید عشق ورزید و عمیق نفس کشید و همراه با لحظه ها بود و راه رفت ، و امید داشت به گذشتن و رسیدن
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
دروغگوها بیقرارند. لحن صدا یا نحوهٔ صحبت کردنشان تغییر میکند. دروغگوها بیشازحد اطلاعات میدهند و جزئیات زیادی را میگویند تا خودشان یا دیگران را در مورد حرفی که میزنند متقاعد کنند.
#هیچ_وقت_دروغ_نگو
#فریدا_مک_فادن
✅دریچه کتاب
@daricheketab
#هیچ_وقت_دروغ_نگو
#فریدا_مک_فادن
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
در چشمه سار صبح، عشق می جوشد و شوری که با طلوع خورشید برپا شده است، و سلام می کند بر عشق و لبخند می زند با عشق به زندگی و قدم برمی دارد سرشار از شور بی پایان عشق تا برسد به رویایی که دارد و صدایش می زند، انکس که می داند زندگی چیزی جز عشق نیست و در هر لحظه ای که همراه با عشق نبوده و عاشقی نکرده و از لحظه ای که بوده لذت نبرده ، ان لحظه عمر را باخته است، و پرنده این را می داند، حتی اگر درون قفس دنیا امده و همه عمر در حسرت پرواز مانده باشد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهار شنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهار شنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
اولين مردی که دختر به او ابراز علاقه میکند پدر اوست.
پاسخی که پدر به ابراز علاقه او نشان میدهد برای رشد جنسی دختر بسیار حیاتی است. گرما، بازیگوشی و عشق پدر برای رشد جنسی سالم دختر بسیار مهم است.
پدری که نقش طبیعی خود را به عنوان حامی دختر جوان خود نادیده میگیرد، بیشتر به روحیه دختر آزار میرساند و به علت نیاز به سلطه مذکر، رشد جنسی عادی دختر از طریق معاشرت با محارم متوقف میشود.
چنین دختری باید بقیه عمر خود را صرف بازپسگیری جنسیت خود کند ... دخترانی که در دوران کودکی از بیتوجهی پدر رنج بردهاند در هر رابطهای دنبال آن توجه گمشده میگردند.
#ژرفای_زن_بودن
#مورین_مورداک
✅دریچه کتاب
@daricheketab
پاسخی که پدر به ابراز علاقه او نشان میدهد برای رشد جنسی دختر بسیار حیاتی است. گرما، بازیگوشی و عشق پدر برای رشد جنسی سالم دختر بسیار مهم است.
پدری که نقش طبیعی خود را به عنوان حامی دختر جوان خود نادیده میگیرد، بیشتر به روحیه دختر آزار میرساند و به علت نیاز به سلطه مذکر، رشد جنسی عادی دختر از طریق معاشرت با محارم متوقف میشود.
چنین دختری باید بقیه عمر خود را صرف بازپسگیری جنسیت خود کند ... دخترانی که در دوران کودکی از بیتوجهی پدر رنج بردهاند در هر رابطهای دنبال آن توجه گمشده میگردند.
#ژرفای_زن_بودن
#مورین_مورداک
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
سوالی ساده از جناب پزشکیان
اگر نتوانستید با طرح نور و گشت ارشاد و فیلترینگ مقابله کنید، چه خواهید کرد؟ تسلیم شده، همراهی و سکوت می کنید، یا می ایستید و حریف نشدید، استعفاء می دهيد؟
محمدرضا شوق الشعراء
۱۴۰۳/۴/۱۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
اگر نتوانستید با طرح نور و گشت ارشاد و فیلترینگ مقابله کنید، چه خواهید کرد؟ تسلیم شده، همراهی و سکوت می کنید، یا می ایستید و حریف نشدید، استعفاء می دهيد؟
محمدرضا شوق الشعراء
۱۴۰۳/۴/۱۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
طبیعی است که فرار یکی از شیوه های مقابله با تله های زندگیمان .است زمانی که تله زندگی فعال شود عواطف منفى مثل غم، شرمساری اضطراب و خشم بر ما غلبه میکنند با پناه بردن به فرار از درد ناشی از این هیجانها میگریزیم از آنجا که روبه رو شدن با مشکلات سخت شما را آشفته میکند بنابراین اصلاً دوست ندارید با واقعیتهای تلخ و گزنده روبه رو شوید.
اما فرار همیشه راه حل خوبی نیست مشکل فرار این است که هیچگاه راز و رمز غلبه بر تله زندگی را نخواهیم آموخت روبه رو نشدن با واقعیت به این معنا نیست که واقعیت دست از سر ما بر می دارد. ما مشکلات را تغییر بدهیم چون هیچگاه گردن خود را خم نکرده و به وجود مشکلات اذعان نمی توانیم نکردیم بلکه با پناه بردن به رفتارهای محکوم به شکست به تداوم روابط آسیب زا دامن .زدیم اگرچه خواهان زندگی بی دردسر و راحت هستیم عملاً شانس خودمان برای تغییر مسایل رنج آور را از دست داده ایم.
وقتی دست به فرار میزنیم عملاً سر خودمان کلاه میگذاریم در کوتاه مدت اگرچه از درد و رنج رها میشویم اما عواقب این سحر نامبارک به تدریج پیدا میشود و دامنۀ مشکلات روز به روز گسترده تر می.گردد تا زمانی که برنارد به فرار خود ادامه دهد هرگز به خواستههای خود عشق و مهرورزی که یکی از نیازهای اساسی هیجانی نوع بشر است دست نخواهد یافت برنارد در دوران کودکی اش بویی از عشق و محبت نبرده بود.
در پیش گرفتن راه فرار به بهای از دست دادن زندگی هیجانی مان تمام می.شود احساس از زندگی مان رخت بر خواهد بست. مثل موجودی متحرک راه میرویم بدون اینکه لذت و درد واقعی را تجربه کنیم. به دلیل آن که از روبه رو شدن با مشکلات طفره می رویم اغلب به اطرافیان آسیب میزنیم و موجبات آزردگی خاطر آنها را فراهم می.کنیم فرار پیامدهای ناگوارتر دیگری مثل اعتیاد به الکل یا مواد مخدر نیز دارد.
#زندگی_خود_را_دوباره_بیافرینید
#جفری_یانگ #ژانت_کلوسکو
ترجمه حمیدپور
✅دریچه کتاب
@daricheketab
اما فرار همیشه راه حل خوبی نیست مشکل فرار این است که هیچگاه راز و رمز غلبه بر تله زندگی را نخواهیم آموخت روبه رو نشدن با واقعیت به این معنا نیست که واقعیت دست از سر ما بر می دارد. ما مشکلات را تغییر بدهیم چون هیچگاه گردن خود را خم نکرده و به وجود مشکلات اذعان نمی توانیم نکردیم بلکه با پناه بردن به رفتارهای محکوم به شکست به تداوم روابط آسیب زا دامن .زدیم اگرچه خواهان زندگی بی دردسر و راحت هستیم عملاً شانس خودمان برای تغییر مسایل رنج آور را از دست داده ایم.
وقتی دست به فرار میزنیم عملاً سر خودمان کلاه میگذاریم در کوتاه مدت اگرچه از درد و رنج رها میشویم اما عواقب این سحر نامبارک به تدریج پیدا میشود و دامنۀ مشکلات روز به روز گسترده تر می.گردد تا زمانی که برنارد به فرار خود ادامه دهد هرگز به خواستههای خود عشق و مهرورزی که یکی از نیازهای اساسی هیجانی نوع بشر است دست نخواهد یافت برنارد در دوران کودکی اش بویی از عشق و محبت نبرده بود.
در پیش گرفتن راه فرار به بهای از دست دادن زندگی هیجانی مان تمام می.شود احساس از زندگی مان رخت بر خواهد بست. مثل موجودی متحرک راه میرویم بدون اینکه لذت و درد واقعی را تجربه کنیم. به دلیل آن که از روبه رو شدن با مشکلات طفره می رویم اغلب به اطرافیان آسیب میزنیم و موجبات آزردگی خاطر آنها را فراهم می.کنیم فرار پیامدهای ناگوارتر دیگری مثل اعتیاد به الکل یا مواد مخدر نیز دارد.
#زندگی_خود_را_دوباره_بیافرینید
#جفری_یانگ #ژانت_کلوسکو
ترجمه حمیدپور
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
برای بیداری و رهایی از بند سیاهی و تاریکی شب، باید بهانه ای باشد، صدایی یا نور و رویایی، چون سر زدن سپیده و طلوع خورشید و اواز پرندگانی که بی بهانه از عشق و زندگی می خوانند، یکی صبح با حس نور از خواب بیدار می شود، یکی با صدای اواز پرندگان ، یکی با شنیدن بوی عطر گل ها، یکی با نوازش نسیم و یکی هم رویایش او را بیدار می کند و راه می برد و انکه رویایی دارد، هم افتاب بهانه ای برای بیداریش هست و هم اواز پرندگان و هم بوی عطر گل و هم نوازش نسیم، و انکه بیدار می شود بی بهانه و دلیل و رویایی ندارد، پس بی دلیل هم فقط تکرار می کند لحظه ها و روزها و شبها را و نفس می کشد و راه می رود در یک دایره بسته
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنشنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنشنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
شاید انها هم که می ترسند، نترسند و نیایند
جامعه شناسان به کف خیابان بیایند، در کف خیابان خبری از انتخابات نیست!
هیاهو در شیکه های مجازی هست و در کف خیابان صحبتی از انتخابات نیست و برای بسیاری و بخصوص مردم و نسلی که چیزی برای از دست دادن ندارد، ترس دیگر معنایی ندارد و مهم نیست که چه کسی رئیس جمهور شود، و ایران به کجا رود؟
خیلی از چهره ها و روزنامه نگاران و جامعه شناسنان و استادان دانشگاه و کنشگران سیاسی اینک از ترس خود می گویند و می نویسند که جمعه قبل رای ندادیم و بخاطر ترسمان این جمعه رای می دهیم، و اما نکته اصلی اینست که اصلا چه کسی این نوشته ها و پیام ها را می خواند که بخواهد پیروی و همراهی کند؟! نسل امروز مگر نوشته های نسلی که انان را مقصر وضع امروز می داند، می خواند و به ان اعتنا دارد؟!
یک نکته را هم باز اصلاح طلبان چون سال ۸۴ و ۸۸ از یاد برده و از ان غافل شده اند و ان رای طبقه محروم و فقیر جامعه است که حداقل در این چند سال پنجره امیدی برایش باز شده، قشری که دغدغه اش حجاب و فیلتر شکن و ازادی نیست و سیر کردن شکم و اجاره خانه و گذران زندگی می باشد. دغدغه ای که خیلی از فعالان سیاسی و فعالان ستادهای انتخاباتی ندارند.
شاید اتفاقی که بسیاری منتظر هستند جمعه بیافتد، نیافتد، و درصد زیادی از ان شصت درصدی که جمعه قبل نیامدند، این جمعه هم باز نیایند و یا اگر امدند، بعنوان اعتراض به هیچکدام از نامزدها رای ندهند
فردا دیگر غیر قابل پیش بینی و تحلیل است، چرا که این مردم را نمی شود شناخت و مشخص نیست که باز فریب بخورند، یا نه؟!
منتظر شنبه می مانیم، تا ببینیم چه پنجره ای و به کدامین سو باز خواهد شد
محمدرضا شوق الشعراء
۱۴۰۳/۴/۱۴
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
جامعه شناسان به کف خیابان بیایند، در کف خیابان خبری از انتخابات نیست!
هیاهو در شیکه های مجازی هست و در کف خیابان صحبتی از انتخابات نیست و برای بسیاری و بخصوص مردم و نسلی که چیزی برای از دست دادن ندارد، ترس دیگر معنایی ندارد و مهم نیست که چه کسی رئیس جمهور شود، و ایران به کجا رود؟
خیلی از چهره ها و روزنامه نگاران و جامعه شناسنان و استادان دانشگاه و کنشگران سیاسی اینک از ترس خود می گویند و می نویسند که جمعه قبل رای ندادیم و بخاطر ترسمان این جمعه رای می دهیم، و اما نکته اصلی اینست که اصلا چه کسی این نوشته ها و پیام ها را می خواند که بخواهد پیروی و همراهی کند؟! نسل امروز مگر نوشته های نسلی که انان را مقصر وضع امروز می داند، می خواند و به ان اعتنا دارد؟!
یک نکته را هم باز اصلاح طلبان چون سال ۸۴ و ۸۸ از یاد برده و از ان غافل شده اند و ان رای طبقه محروم و فقیر جامعه است که حداقل در این چند سال پنجره امیدی برایش باز شده، قشری که دغدغه اش حجاب و فیلتر شکن و ازادی نیست و سیر کردن شکم و اجاره خانه و گذران زندگی می باشد. دغدغه ای که خیلی از فعالان سیاسی و فعالان ستادهای انتخاباتی ندارند.
شاید اتفاقی که بسیاری منتظر هستند جمعه بیافتد، نیافتد، و درصد زیادی از ان شصت درصدی که جمعه قبل نیامدند، این جمعه هم باز نیایند و یا اگر امدند، بعنوان اعتراض به هیچکدام از نامزدها رای ندهند
فردا دیگر غیر قابل پیش بینی و تحلیل است، چرا که این مردم را نمی شود شناخت و مشخص نیست که باز فریب بخورند، یا نه؟!
منتظر شنبه می مانیم، تا ببینیم چه پنجره ای و به کدامین سو باز خواهد شد
محمدرضا شوق الشعراء
۱۴۰۳/۴/۱۴
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
۱۴ تیر، روزی بنام قلم
روز قلم بر انان که برای نام و نان و مصلحت و منفعت قلم نمی زنند مبارک باد
روز قلم و سبب نامگذاری آن
«بیان دو گونه است: بیان زبان و بیان قلم. بیان زبان با زمان کهنه میشود و از بین میرود. ولی بیان قلم تا ابد باقی است.» (تفسیر مجمعالبیان-علامه طبرسی)
پیشینۀ نامگذاری چهاردهم تیرماه به نام روز قلم به سال ۱۳۸۱ برمیگردد. اعضای انجمن قلم ایران مدتها در پی اختصاص دادن و انتخاب یک روز خاص برای اهالی فرهنگ و قلم بودند تا در این روز بتوانند برنامههای فرهنگی مناسبی برای اهالی قلم برگزار کنند. تا اینکه در سال ۱۳۸۱ و پس از بررسی تاریخهای متفاوت تصمیم بر این گرفته شد که روز قلم ریشه در فرهنگ و تاریخ ملی داشته باشد و به همین خاطر روز چهاردهم تیرماه از طرف این انجمن به عنوان روز قلم پیشنهاد شده و در نهایت به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید.
اما دلایل انتخاب چهاردهم تیرماه به عنوان «روز قلم» چیست؟
اولین دلیل، جشن تیرگان و به رسمیت شناختن کاتبان در زمان هوشنگ، از پادشاهان پیشدادی است و دلیل دوم روز سیارۀ عطارد یا همان تیر است که به عنوان کاتب ستارگان شناخته میشود.
جشن تیرگان و ستایش کاتبان
در تقویم پیشینیان به غیر از ماههای سال، برای روزهای هر ماه نیز اسامی خاصی در نظر گرفته میشد؛ که این نامها تشابه زیادی به نام ماههای سال داشت. به همین خاطر در هرماه سال یکبار نام آن ماه با نام یکی از روزهای ماه یکی میشد. این یکی شدن اسم روز با اسم ماه برای پیشینیان ارزش فراوانی داشت و چنین روزهایی را مقدس شمرده و آن را جشن میگرفتند.
برای مثال روز سیزدهم هر ماه را تیر مینامیدند و هروقت که به روز سیزدهم تیرماه میرسیدند، این روز را روز تیرگان میخواندند و آن را با مراسمهای آیینی جشن میگرفتند. روایتهای بسیاری دربارۀ این روز وجود دارد. از جمله اینکه گفته میشود آرش کمانگیر در همین روز (سیزدهم تیرماه) بود که به قلۀ دماوند رفت، تیر در چلۀ کمان گذاشت و به سمت توران پرتاب کرد. تیری که یک شبانهروز در راه بود تا در نهایت بر درخت گردویی نشست و مرز ایران و توران را مشخص کرد.
یا اینکه گفته میشود در همین روز بود که هوشنگ، از پادشاهان پیشدادی، کاتبان را به رسمیت شناخت و به مردم دنیا دستور داد تا در روز جشن لباس کاتبان را بپوشند و مقام آنان را عزیز دارند. (آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، فصل نه، عید تیرگان)
عُطارِد، کاتب ستارگان
عُطارِد معروف است به کاتب ستارگان. در اشعار فارسی هم اگر کمی جستوجو کنید با مثالهای فراوانی روبرو میشوید که عطارد را کاتب، انشاکننده یا نویسندۀ سیارات دانستهاند. ازجمله بیت زیر از دیوان حافظ شیرازی:
ای که انشای عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد
(دیوان حافظ، غزل شماره ۱۰۸)
یا این بیت از غزلیات شمس:
عطارد را همیگفتم به فضل و فن شدی غره
قلم بشکن بیا بشنو پیام نیشکر باری
(غزلیات شمس، غزل شماره ۲۵۲۶)
اینکه چرا عطارد را کاتب ستارگان میدانستهاند، در ظاهر برمیگردد به نام دیگر این سیاره؛ عطارد را در گذشته به نام «تیر» نیز میشناختهاند و به همین خاطر روز تیرگان، یعنی همان شب سیزدهم تیرماه را روز مخصوص سیارۀ تیر (همان عطارد) مینامیدند. احتمالاً این نامگذاری بیارتباط با جشن تیرگان و به رسمیت شناختن کاتبان به وسیلۀ هوشنگ هم نبوده است.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
روز قلم بر انان که برای نام و نان و مصلحت و منفعت قلم نمی زنند مبارک باد
روز قلم و سبب نامگذاری آن
«بیان دو گونه است: بیان زبان و بیان قلم. بیان زبان با زمان کهنه میشود و از بین میرود. ولی بیان قلم تا ابد باقی است.» (تفسیر مجمعالبیان-علامه طبرسی)
پیشینۀ نامگذاری چهاردهم تیرماه به نام روز قلم به سال ۱۳۸۱ برمیگردد. اعضای انجمن قلم ایران مدتها در پی اختصاص دادن و انتخاب یک روز خاص برای اهالی فرهنگ و قلم بودند تا در این روز بتوانند برنامههای فرهنگی مناسبی برای اهالی قلم برگزار کنند. تا اینکه در سال ۱۳۸۱ و پس از بررسی تاریخهای متفاوت تصمیم بر این گرفته شد که روز قلم ریشه در فرهنگ و تاریخ ملی داشته باشد و به همین خاطر روز چهاردهم تیرماه از طرف این انجمن به عنوان روز قلم پیشنهاد شده و در نهایت به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید.
اما دلایل انتخاب چهاردهم تیرماه به عنوان «روز قلم» چیست؟
اولین دلیل، جشن تیرگان و به رسمیت شناختن کاتبان در زمان هوشنگ، از پادشاهان پیشدادی است و دلیل دوم روز سیارۀ عطارد یا همان تیر است که به عنوان کاتب ستارگان شناخته میشود.
جشن تیرگان و ستایش کاتبان
در تقویم پیشینیان به غیر از ماههای سال، برای روزهای هر ماه نیز اسامی خاصی در نظر گرفته میشد؛ که این نامها تشابه زیادی به نام ماههای سال داشت. به همین خاطر در هرماه سال یکبار نام آن ماه با نام یکی از روزهای ماه یکی میشد. این یکی شدن اسم روز با اسم ماه برای پیشینیان ارزش فراوانی داشت و چنین روزهایی را مقدس شمرده و آن را جشن میگرفتند.
برای مثال روز سیزدهم هر ماه را تیر مینامیدند و هروقت که به روز سیزدهم تیرماه میرسیدند، این روز را روز تیرگان میخواندند و آن را با مراسمهای آیینی جشن میگرفتند. روایتهای بسیاری دربارۀ این روز وجود دارد. از جمله اینکه گفته میشود آرش کمانگیر در همین روز (سیزدهم تیرماه) بود که به قلۀ دماوند رفت، تیر در چلۀ کمان گذاشت و به سمت توران پرتاب کرد. تیری که یک شبانهروز در راه بود تا در نهایت بر درخت گردویی نشست و مرز ایران و توران را مشخص کرد.
یا اینکه گفته میشود در همین روز بود که هوشنگ، از پادشاهان پیشدادی، کاتبان را به رسمیت شناخت و به مردم دنیا دستور داد تا در روز جشن لباس کاتبان را بپوشند و مقام آنان را عزیز دارند. (آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، فصل نه، عید تیرگان)
عُطارِد، کاتب ستارگان
عُطارِد معروف است به کاتب ستارگان. در اشعار فارسی هم اگر کمی جستوجو کنید با مثالهای فراوانی روبرو میشوید که عطارد را کاتب، انشاکننده یا نویسندۀ سیارات دانستهاند. ازجمله بیت زیر از دیوان حافظ شیرازی:
ای که انشای عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد
(دیوان حافظ، غزل شماره ۱۰۸)
یا این بیت از غزلیات شمس:
عطارد را همیگفتم به فضل و فن شدی غره
قلم بشکن بیا بشنو پیام نیشکر باری
(غزلیات شمس، غزل شماره ۲۵۲۶)
اینکه چرا عطارد را کاتب ستارگان میدانستهاند، در ظاهر برمیگردد به نام دیگر این سیاره؛ عطارد را در گذشته به نام «تیر» نیز میشناختهاند و به همین خاطر روز تیرگان، یعنی همان شب سیزدهم تیرماه را روز مخصوص سیارۀ تیر (همان عطارد) مینامیدند. احتمالاً این نامگذاری بیارتباط با جشن تیرگان و به رسمیت شناختن کاتبان به وسیلۀ هوشنگ هم نبوده است.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
مهمتر از قدم برداشتن، در کجا و کدام هوا و مسیر و برای رسیدن به کدامین رویاها و کدام سو قدم برداشتن است، اینکه بروی و رویایی نداشته باشی و بروی که رفته باشی ، و قدم برداری که قدم زده باشی که رفتن نیست، در دایره ای بسته بدور خود چرخیدنست، که عده ای به یک قدم به جلو، یک قدم به عقب می گویند زندگی، و زندگی اما لذت تماشای طلوع خورشیدن و صدای موسیقی و اواز پرندگان را شنیدن و رویایی داشتن و برای رسیدن به هدف و مقصد با عشق قدم برداشتن و در لحظه بخاطر همان لحظه ای که هست، بودن و با زندگی عشق بازی کردن است
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه پانزدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه پانزدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
مشکل ، عشق نیست ؛ بلکه مشکل تاکید بیش از حد بر روی عشق در زندگی است ؛
وقتی بیش از حد بر روی جنس مخالف در زندگی تمرکز صرف داریم و میخواهیم به هر ترتیبی به عشق برسیم ، حالمون خوب نیست و عشق برامون حکم ماده مخدر رو داره تا دردمونو تسکین بده.
عشق نباید دوای درد های ما باشه و اگر اینطور باشه و حتی اگر هم بهش برسیم ، مطمئنا عشق سالمی نیست و بیمار گونه خواهد بود.
هورنای میگوید : در تحلیل روانی بسیاری از زنان به اینجا رسیدیم که این زنان فقط یک فکر را در سر می پروراندند :
" من باید مردی داشته باشم"
یعنی این فکر چنان بر زندگی آنها سایه افکنده که جایی برای افکار دیگر نگذاشته است ، گویی در زندگی دیگر نه فعالیتی وجود دارد و نه هدفی....
فاجعه اینجاست که فرد معنی و جهت و هدف زندگیشو فقط و فقط در عشق جستجو کنه!
#روانشناسی_زنان
#کارن_هورنای
✅دریچه کتاب
@daricheketab
وقتی بیش از حد بر روی جنس مخالف در زندگی تمرکز صرف داریم و میخواهیم به هر ترتیبی به عشق برسیم ، حالمون خوب نیست و عشق برامون حکم ماده مخدر رو داره تا دردمونو تسکین بده.
عشق نباید دوای درد های ما باشه و اگر اینطور باشه و حتی اگر هم بهش برسیم ، مطمئنا عشق سالمی نیست و بیمار گونه خواهد بود.
هورنای میگوید : در تحلیل روانی بسیاری از زنان به اینجا رسیدیم که این زنان فقط یک فکر را در سر می پروراندند :
" من باید مردی داشته باشم"
یعنی این فکر چنان بر زندگی آنها سایه افکنده که جایی برای افکار دیگر نگذاشته است ، گویی در زندگی دیگر نه فعالیتی وجود دارد و نه هدفی....
فاجعه اینجاست که فرد معنی و جهت و هدف زندگیشو فقط و فقط در عشق جستجو کنه!
#روانشناسی_زنان
#کارن_هورنای
✅دریچه کتاب
@daricheketab
زمان هیچگاه دردی را درمان نکرده ؛
این ما هستیم که به مرور به دردها عادت میکنیم ...
#پاییز_پدرسالار
#گابریل_گارسیا_مارکز
✅دریچه کتاب
@daricheketab
این ما هستیم که به مرور به دردها عادت میکنیم ...
#پاییز_پدرسالار
#گابریل_گارسیا_مارکز
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
صبح امد، تاریکی و سیاهی شب، دوباره باز با تکرار سر زدن سپیده و طلوع خورشید، خاطره ای شد و به گذشته پیوست و اما پس از روز در پیش باز غروب و شب دیگری در راهست، و در لحظه ها و فرصت هایی که بین تاریکی با تاریکی قرار دارد ، و چون لحظه های شب بسرعت می گذرد، چه خواهیم کرد و به کجا و کدام سو خواهیم رفت و چه قدمی برمی داریم که تا به امروز بر نداشته بودیم و چگونه عشق خواهیم ورزید و به کدامین رویا فکر خواهیم کرد؟!
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
@Toofaneyazd
آیزایا برلین در مقالهٔ تولستوی و روشناندیشی مینویسد:
«ما مدعی نیستیم که آموزش و پرورش (و سایر شکلهای دخالت در زندگی مردمان) را بر اساس دانستن حقیقت مطلق استوار میکنیم؛ پس باید دستکم از شکنجه کردن مردمان به نام آنچه نمیدانیم دست برداریم. آنچه ما به یقین نمیدانیم این است که مردمان چه میخواهند. پس بیایید جرأت اذعان به نادانی و شک و تردید خود را داشته باشیم. دستکم میتوانیم عینک سنت و پیشداوری و جزمیت را از چشم برداریم تا بدانیم که دیگران چه میخواهند. میتوانیم با دقت و همدلی به سخنان مردمان گوش فرا دهیم تا امکان این را داشته باشیم که مردمان را چنان که هستند بشناسیم و زندگی و نیازهای یکایک آنها را دریابیم. بیایید دستکم بکوشیم آنچه را خود آنها میخواهند برایشان فراهم کنیم و آنها را هر چه بیشتر آزاد بگذاریم. به آنها سرمشق بدهیم، ولی آموزش و پرورش را به جانشان نیندازیم، زیرا که این چیزی جز جبر و جور نیست، و توانایی دانستن و عمل کردن بر اساس آنچه انسان درست و خوب میشناسد، که طبیعیترین و مقدسترین جنبۀ انسانی است با آموزش و پرورش تباه میشود و انسان قدرت و حق جهتیابی خود را از دست میدهد.»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
«ما مدعی نیستیم که آموزش و پرورش (و سایر شکلهای دخالت در زندگی مردمان) را بر اساس دانستن حقیقت مطلق استوار میکنیم؛ پس باید دستکم از شکنجه کردن مردمان به نام آنچه نمیدانیم دست برداریم. آنچه ما به یقین نمیدانیم این است که مردمان چه میخواهند. پس بیایید جرأت اذعان به نادانی و شک و تردید خود را داشته باشیم. دستکم میتوانیم عینک سنت و پیشداوری و جزمیت را از چشم برداریم تا بدانیم که دیگران چه میخواهند. میتوانیم با دقت و همدلی به سخنان مردمان گوش فرا دهیم تا امکان این را داشته باشیم که مردمان را چنان که هستند بشناسیم و زندگی و نیازهای یکایک آنها را دریابیم. بیایید دستکم بکوشیم آنچه را خود آنها میخواهند برایشان فراهم کنیم و آنها را هر چه بیشتر آزاد بگذاریم. به آنها سرمشق بدهیم، ولی آموزش و پرورش را به جانشان نیندازیم، زیرا که این چیزی جز جبر و جور نیست، و توانایی دانستن و عمل کردن بر اساس آنچه انسان درست و خوب میشناسد، که طبیعیترین و مقدسترین جنبۀ انسانی است با آموزش و پرورش تباه میشود و انسان قدرت و حق جهتیابی خود را از دست میدهد.»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
سلام می کند پرنده رها شده از قفس شب، به عشق و به زندگی و پر می زند با امید و می خندد به صبح و به سپیده و به نگاه پر مهر خورشیدی که از نهایت تاریکی و سیاهی شب بیرون می اید و طلوع می کند و می تابد نور آفتابش بر اسمان و زمین، و پرنده می داند اگر نرود و نپرد و عشق نورزد که دیگر پرنده نیست و می شود همچون ادمی بی رویا که فقط نفس می کشد و روز را دنبال می کند تا برسد به شب و شب را دنبال می کند تا که به صبح برسد، پس پر می زند و می رود و نمی ماند تا که پرنده باشد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه هفدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه هفدهم تیر ۱۴۰۳
✅توفان یزد
و چه زیبا گفت جسیکا کاتوف: چون دوستت دارم راهی پیدا خواهم کرد تا نور زندگی تو باشم، حتی اگر در تاریکترین و دلگیرترین حال خود باشم.
#اسم_من_بیلی_است
#سوسان_چیور
✅دریچه کتاب
@daricheketab
#اسم_من_بیلی_است
#سوسان_چیور
✅دریچه کتاب
@daricheketab