دریچه کتاب
1.02K subscribers
1.3K photos
13 links
کتاب بخوانیم
راه فردای ایران بهتر، از آگاهی و دانستن و فهمیدن می‌گذرد
پس
بخوانیم
از ایران بخوانیم
تا ملت تغییر نکند، هیچ چیز در این کشور تغییر نخواهد کرد
تغییر را از خود شروع کنیم
📚
راهی برای ارتباط
@Mshogh
Download Telegram
مردم انگلستان، که اکنون پیرو و طرفدار قانونند، در طی تاریخ هیچ گاه چون آن زمان[قرن 15میلادی] دور از قانون و طاغی نبوده اند.

صد سال جنگ، مردم را حیوان صفت و درنده خو کرده بود؛ نجبا و اشرافی که از نبرد فرانسه بازگشته بودند در انگلستان به جان یکدیگر افتادند و سربازان آزادشده را در تیول خود به کار گماشتند. حرص و آز اشراف و سوداگران به پول تمام قوانین اخلاقی را لگدمال می کرد.

سرقت های کوچک بی شمار رخ می داد. سوداگران کالای تقلبی می فروختند و وزنه های نادرست به کار می بردند. یک بار تقلب در جنس و مقدار کالای صادراتی به تجارت خارجی انگلستان لطمه شدیدی زد.
ارتشا عمومیت داشت. قضات تقریبا بدون دریافت «پیشکشی» به قضا نمی نشستند؛ به دادرسان رشوه داده می شد تا در محاکمه از متظلم، ظالم، و یا هر دو جانبداری کنند. ماموران مالیاتی را تطمیع می کردند تا حکم معافیت صادر کنند، و افسرانی را که برای سربازگیری می رفتند، چنان می فریفتند که شهری را به کلی از قلم بیندازند.

#تاریخ_تمدن
#ویل_دورانت
ترجمه فریدون بدره ای و سهیل آذری و پرویز مرزبان، جلد ششم، ص ۱۳۸ و ۱۳۷
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
هر طلوع خورشید و هر صبح، یک تولد و  شانس دوباره است برای بودن و نفس کشیدن و قدم برداشتن و زندگی کردن و رفتن راه های نرفته و دیدن تصویرهای تازه و از لحظه های عمر لذت بردن و سرشار از شور عشق به رویا و دنیایی نو اندیشیدن ، و امروز همان رویای دور از دسترس دیروز است که می رود و  فردا می شود دیروز و اگر امروز هم چون دیروز باشیم و دیروز را در آئینه امروز باز تکرار کنیم، و همان راه رفته دیروز را برویم، فرق روزها و لحظه ها و دبروز و امروز و  بود و نبودمان چیست ؟
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه ششم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
زمان همیشه با همین‌ سرعت می‌گذرد، فقط احساسات هستند که سرعتشان تغییر می‌کند. هر روز می‌تواند به اندازه تمام زندگی کش بیاید یا به اندازه‌ی یک تپش قلب بگذرد. بستگی به این دارد که آن زمان را با چه کسی می‌گذرانی.
#شهر_خرس
#فردریک_بکمن
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
زیباست صبحی که در هوای پر از غبار و عطر عشق، با نگاه به چشم گلی که منتظر طلوع خورشیدست آغاز  می شود، صبح همیشه زیبا و چون یک رویاست، حتی وقتی در غبار پنهانست و در ابن صبح خوبی که از راه رسیده و آغوشش را برای منتظرانش باز کرده ، کدامین چشمها و قدم ها و قلب ها و اندیشه هایی میخندند و  با او همراه می شوند و چه کسانی می نشینند و فقط امدن و گذشتنش را تماشا می کنند، و بسیاری هم که در بند شب مانده، و متوجه امدن صبح نمی شوند، چرا که وقتی صبح می اید و می رود در خوابند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
همیشه باید بابتِ عشق بهایی پرداخت، و تنهایی بخشی از آن‌ست. هر آدمی که عاشق باشد، یا به کسی فکر کند، در غیابِ آن فرد، وقتی که چه جسمانی چه عاطفی ترک می‌شود، حتماً تنهایی را تجربه خواهد کرد. البته شما می‌توانید رابطهٔ صمیمی و نزدیکی با دیگران نداشته باشید تا آسیب‌پذیری‌تان را به حداقل برسانید؛ اما بهایی که می‌پردازید چه بسا تجربهٔ تنهاییِ بزرگتری باشد.
#فلسفه_تنهایی
#لارس_اسوندسن
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
هر «سپیده» یک «تغییر» است ، شب تاریکی می گذرد و روز روشنی می آید، و واژه ها در هر صبح چون «طلوع خورشید» تکرار می شوند، «عشق» و «رویا» و «امید» و زندگی خود تکرار نفس کشیدن و بودن و  لحظه هایی است که می گذرند و می تواند هر لحظه چون لحظه قبل نباشد، و در حال «تغییر» باشد، پس حرف نگاه خورشید که نسیم در هر صبح برای چشم هایی که می خواهند ببینند، تکرار می کند اینست: باید بخواهی و  گام برداری و عشقی و رویایی و امیدی و «انتخابی» درست  داشته باشی تا برای رسیدن به «رویایت» زمان و «فرصتی» مناسب پیدا کنی
واگرنه
زندگیت هیچگاه «تغییر» نخواهد کرد، و اگر تغییر نکنی، امروز هم همانی که دیروز بودی، خواهی بود، و نمی فهمی که پس از درد، چه لذتی دارد این تغییری که سکوت را تبدیل به فریاد و واژه را شعر و رنج را معنا می کند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه هشتم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
باید افراد را به سه دسته قسمت کرد:
احمق، باهوش، و بسیار باهوش
با احمق هر چه بخواهیم می توانیم انجام دهیم
باهوش را می توانیم به خدمت درآوریم
اما بسیار باهوش، حتی اگر در کنار ما هم باشد خطرناک است؛
نمی تواند دست از کنکاش خود بکشد و همواره باید مراقب او باشیم!
#بینایی
#ژوزه_ساراماگو
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
صدای عشق و بوی عطر عشق می پیچد با طلوع خورشید در آسمان و رویایی در رویای دیگر جان می گیرد و متولد می شود در روز خوبی که پس از  رفتن سیاهی شب پر ظلمت رسیده و باز می شود ورق سفید دیگری از دفتر زندگی که کتابی می شود به یادگار،  کتابی که می تواند همه صفحاتش پر از نوشته و کلمه و تصویرهای ناب و زیبا باشد، و می تواند خالی و پر از نوشته و تصویر نباشد و  صفحات سفید زیادی داشته باشد،  و اما مهم اینست که این کتاب با کدام قصه و حکایت و کلماتی پر شود و چگونه به پایان برسد ، که هر کس برای عمر خود کتابی دارد، کتابی که با نگاه و نفس کشیدن و قدم ها و رفتن ها و کارهایش نوشته می شود، کتابی همه خاطره، که گاهی باید یک لحظه مکث و صفحاتی از گذشته را مرور کرد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهارشنبه نهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
بیشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌های‌شان زنجیر شده‌اند و جرئت ندارند بی‌طرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگی‌شان چیست.بیشتر آدم‌ها همین‌طور زندگی‌شان را بی‌هیچ رضایتی ادامه می‌دهند،بدون آن‌که تلاش کنند تا بفهمند سرچشمه‌ی نارضایتی‌شان کجاست یا بخواهند تغییری در زندگی‌شان ایجاد کنند،سرآخر می‌میرند...!
#برادران_سیسترز
#پاتریک_دوویت
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
بوی عشق می دهد عطر تن یاس سپیدی که در هوای خوب و بی غبار صبح نسیم ان را با خود می برد تا ان دور، جایی که نفس بکشد ان را و جان دوباره ای بگیرد عاشق چشم براهی که رویایش در همه شب، رسیدن به صبحی در کنار موج های ساحل بوده و موج های دریا را می بیند با همه وجودش، در چشمانی که باز می شود و  خورشید در ان طلوع می کند و با شراره هایش او را مست و از خود بی خود، و می سراید بی تاب از عشق و می خواند از عشق که زندگی و بودن را جز عشق و عشق ورزی نمی داند پرنده عاشقی که هست و نفس می کشد، تا عشق بورزد حتی با بال بسته و شکسته در درون قفس
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه دهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
تنها یک چیز می‌تواند تحقق یک رویا را غیر ممکن سازد، ترس از شکست!
اگر در مسیر افسانه شخصی‌ات بمیری
بهتر از مردن همچون میلیونها انسان است
که حتی نمی‌دانند افسانه شخصی وجود دارد..‌.
#کیمیاگر
#پائولو_کوئلیو
دریچه کتاب
@daricheketab
روزی چند دروغ سفید می گوییم!؟
دروغ سفید نگوییم تا پیشرفت کنیم...

دروغهای سفید دروغهایی است که برای آسیب به دیگران گفته نمی شوند: در جاده با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت رانندگی میکنم اما در جمع دوستان میگویم که کمتر از ۱۲۰ کیلومتر در ساعت نمیروم...!
روزی یک صفحه کتاب میخوانم اما در حضور دیگران میگویم اگر کمتر از ده صفحه در روز بخوانم نمیخوابم...!

#پاول_اکمن میگوید: من دروغهای سیاه را بخشودنی میدانم اما دروغ سفید نابخشودنی است. این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی میبرد. ما با دروغ سفید دیگران را فریب نمیدهیم بلکه خود را فریب میدهیم... به اندازه ای که تصویر بیرونی ما با واقعیت درونی ما تفاوت دارد، دچار تعارض و اضطراب و تنش میشویم. به همان اندازه وادار میشویم در مواجهه با دیگران نقاب بر چهره بزنیم و به همان اندازه از تحقق برنامه های توسعه تواناییهای فردی خویش، جا میمانیم...
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
بازی باخت باخت اصلاح طلبان
در صورتیکه نامزد اصلاح طلبان تائید صلاحیت شود ، و خاتمی و همه اصلاح طلبان هم پشت سر او بایستند، دو حال پیش می اید
یا اینکه مردم یک نه بزرگ به خاتمی و اصلاح طلبان می گویند و خاتمی برای همیشه از صحنه سیاست محو می شود و اصلاح طلبان نیز دیگر هیچ ادعایی نمی توانند داشته باشند و یا اینکه مردم وارد صحنه می شوند و دوباره فریب می خورند و  از ترس ابنکه دیگری رای نیاورد، قضیه انتخاب روحانی بنوعی تکرار می شود که با این مجلس و اقتصاد ورشکسته و بحران های پیش رو در عمل هیچ کاری نمی توانند انجام دهند و اوضاع بمراتب بدتر و سخت تر از اوضاع پایان دوران روحانی می شود، و اصولگرایان پیروزمندانه، خرد شدن اخرین تکه های بدنه اصلاح طلبان را به تماشا می نشینند، و البته بزرگترین شانس اصلاح طلبان این خواهد بود که شورای نگهبان به کمکشان بیاید و  انتخابات ۱۴۰۰ دوباره تکرار و انتخابات در دایره حلقه بسته اصولگرایان تندرو برگزار شود که بعید است این اتفاق بیفتد
محمدرضا شوق الشعراء
۱۴۰۳/۳/۱۰
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(جنگل های قره داغ/آذربایجان شرقی- یاشار گنجی گرگری)
بودن و عشق ورزیدن و نفس کشیدن یک سوی زندگی است و نبودن و عشق نورزیدن و نفس نکشیدن هم یک سوی زندگی و فاصله بین بودن و نبودن همان قدم هایی است که برداشته  و خاطره هایی هست که ساخته می شود و همه زندگی یک رویای بی پایان و سفر از رویایی به رویایی است که هر طلوع خورشید یک روز به ان اضافه و یک روز از ان کم می کند، عمرست، و با شتاب می گذرد و گاه با رسیدن به رویاها پایان می یابد و گاه در حسرت رسیدن به رویاها، و تفاوت بودن و نبودن ها در همینست، در رسیدن و نرسیدن، رفتن و نرفتن، و  راه و انتخاب راه و رویاها
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه یازدهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
اگر شما به تکرار باورهای منفی و نامطلوب درباره‌ی خودتان ادامه دهید، دیگران نیز همان چیزها را در مورد شما باور می‌کنند.
چرا که می‌گویند هر آدمی خودش را بهتر از هر کس دیگر می‌شناسد. پس دیگران باور می‌کنند که شما همان چیزی هستید که خودتان می‌گویید.
#آدمهای_سمی
#لیلیان_گلاس
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(آبشار بیشه لرستان)
جاده با طلوع خورشید صدا می زند مسافر از بند سیاهی شب گذشته را تا بیاید و قدم بردارد و بگذرد از تردیدها و بسوی رویایی که در همه راه منتظرش هست برود، و نترسد از رفتن و نرسیدن، که مقصد خود راه هست، راهی که تا افق دور گسترده است و پر از بوی عطر امید و  تصویرهای ناب عشق است، و در هر قدم می توان  حرفی و صدای آوازی نو شنید و تصویرهای نادیده را دید و حرف های تازه گفت و به زندگی و بودن به گونه دیگری نگاه کرد، که زندگی همه رفتنست و دیدن و بودنست برای عشق ورزیدن
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
نمی‌توانی شیرینی زندگی را بچشی بی‌آنکه همزمان خشمی مطلق نسبت به بدی‌هایی که از هر سو آن را در بر گرفته است، احساس کنی.این همان قانونی است که نقاشان از آن پیروی می‌کنند زمانی که سیاه را تقویت می‌کنند تا روشنایی‌هایشان واقعا بدرخشد.
#جشنی_بر_بلندی‌ها
#کریستین_بوبن
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
با طلوع خورشید سفر ذره ذره های نور در هزاران هزار راه اغاز می شود و مقصد هر شراره از شراره های نگاه خورشید تصویری هست و جایی در بیکرانه هستی و نور می رود تا جایی قراری پیدا کند و اتش و گرمای خورشید را هدیه دهد به نگاهی و بسپارد به تنی، از تن گلبرگ ها گرفته تا  پر پرنده های تشنه پرواز و برگ ها و قطره های دریا و ذره های هوایی که نفس کشیده می شود و قصه نور را پایانی نیست که خود اعازی است برای شکستن سیاهی و تاریکی و تبدیل به فریاد و رویا شدن که اگر نور نبود و افتاب نبود، در میان تاریکی جز سیاهی و مرگ و نیستی دیگر چیزی نبود
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
افرادی که منتظر می‌مانند تا اوضاع و شرایط عالی از راه برسد، هیچوقت کاری را به انجام نمی‌رسانند!
زمان مناسب برای اقدام به کار، همین حالاست.
#حکایت_دولت_و_فرزانگی
#مارک_فیشر
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
اسیر لذت خواب که بمانی و دیر که از بند سکوت و سیاهی شب رها شوی به لحظه طلوع خورشید نمی رسی و برامدن آفتاب و سر زدن سپیده را نمی بینی، چه در برهوت کویر و میان موج های نفس گیر ریگ های بیابان باشی و چه  در ساحل دریای بی کران و کنار موج های دریا، برای دیدن طلوع و تماشای برامدن آفتاب از میان تاریکی، باید رویایی  داشته باشی که یا همه شب ترا به صبح برساند و یا صبح در انتظارت باشد و دلیل و بهانه ای باشد برای از بند خواب گذشتن و بیدار شدن، پس اگر رویایی نداری بخواب، برنخیز و نرو و خودت را خسته نکن! چرا که فرقی نمی کند خواب با بیداری و رفتن یا نرفتن، وقتی که عشق و  رویایی نداشته باشی
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
مادربزرگم نظریه ی بسیار جالبی داشت. می‌گفت هریک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می‌شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت ها را روشن کنیم. برای این کار، محتاجِ اکسیژن و شعله هستیم. در این مورد، به عنوان مثال، اکسیژن از نفسِ کسی می‌آید که دوستش داریم؛ شعله می‌تواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلاک یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت ها را مشتعل می‌کند.

آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می‌دارد ... آن آتش، غذای روح است. اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله ور می‌کند، قوطی کبریت وجودش، نم برمی‌دارد و هیچ یک از چوب کبریت هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود ...
#مثل_آب_برای_شکلات
#لورا_اسکوئیل
دریچه کتاب
@daricheketab