دریچه کتاب
1.14K subscribers
1.37K photos
14 links
کتاب بخوانیم
راه فردای ایران بهتر، از آگاهی و دانستن و فهمیدن می‌گذرد
پس
بخوانیم
از ایران بخوانیم
تا ملت تغییر نکند، هیچ چیز در این کشور تغییر نخواهد کرد
تغییر را از خود شروع کنیم
📚
راهی برای ارتباط
@Mshogh
Download Telegram
Forwarded from توفان یزد (توفان)
اسیر لذت خواب که بمانی و دیر که از بند سکوت و سیاهی شب رها شوی به لحظه طلوع خورشید نمی رسی و برامدن آفتاب و سر زدن سپیده را نمی بینی، چه در برهوت کویر و میان موج های نفس گیر ریگ های بیابان باشی و چه  در ساحل دریای بی کران و کنار موج های دریا، برای دیدن طلوع و تماشای برامدن آفتاب از میان تاریکی، باید رویایی  داشته باشی که یا همه شب ترا به صبح برساند و یا صبح در انتظارت باشد و دلیل و بهانه ای باشد برای از بند خواب گذشتن و بیدار شدن، پس اگر رویایی نداری بخواب، برنخیز و نرو و خودت را خسته نکن! چرا که فرقی نمی کند خواب با بیداری و رفتن یا نرفتن، وقتی که عشق و  رویایی نداشته باشی
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
دریا همیشه بی قرار و ناآرام و پر از حرف و درد و رنج و بغض است و هیچ صبح و شب و لحظه ای نیست که قرار و ارام داشته باشد، و اما صدای اواز و فریاد و بی قراری دریا در لحظه طلوع خورشید و برامدن افتاب، یک حرف و حدیث و اواز پر از شور عشق دیگریست، که برای رسیدن به قرلر و آرامش، باید بی قرار و ناآرام، در هوای خوب صبح همراه با رویا و لحظه های دریا شد و بی واهمه قدم برداشت و با بوی عطر نفس دریا نفس کشید و رفت و  به حرف ها و ترانه هایی که دریا در گوش نسیم و رهگذرلن زمزمه  می کند گوش داد ، و هم آواز شد با موج ها و قطره ها و  از عشق گفت و از امید و از بودن و رقصید چون پرندگانی که در اغوش دریا و اسمان می رقصند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
قطره ها هر کدام حرفی و بغضی و دردی و غمی و رویایی و عشقی دارند و زمزمه کنان میان تاریکی شب به هم می پیوندد و در دل پر از شور و هیاهوی دریا،  موج و موج هایی می شوند و قصه شان را در  طلوع خورشید به نسیم می گویند و  با فریاد بسوی ساحل می روند، و  قطره هایی از تن دریا جدا شده و در ساحل بجا می مانند تا دوباره کی و چه زمانی به دریا بازگردند، که راه برای دوباره به دریا بازگشتن با همه نزدیکی، خیلی  دور و  طولانی است، و این حکایت بودن و نبودن و رفتن و امدن های بسیاری است که در دریا گم می شوند و در ساحل رها
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهار شنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
زندگی، گذر و گذشتن از لحظه هایی است که می آیند تا بگذرند و بدون درنگ می گذرند و از خود بجای می گذارند انچه را که از انان در مسیر گذشتن، گرفته باشند
می شود در میان لحظه ها راه رفت و عشق ورزید و به طلوع خورشید و موج های دریا نگاه کرد، و بوی عطر تن دریا را که بوی عشق می دهد نفس کشید، می شود راه رفت و نوشت، می شود راه رفت و اواز خواند و دوید، می توان چشم بست و نشست، می توان زنده بود و زندگی کرد و می توان زنده بود و زندگی نکرد و فقط همراه با لحظه ها در یک دایره بسته بدون هیچ رویایی چرخید و عمر و لحظه ها را گذراند و به پایان برد، انتخاب ساده ای است که ساده نیست
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
خورشید در هر صبح با شراره های اتش عشقی که درونش شعله ور است، صدا و فریاد می زند، بلند شو، راه بیفت، پارو بزن، قایق زندگی در دریای متلاطم و مواج زمان ، که هر لحظه به رنگی است، فصل ها و طلوع و غروب های زیادی را در مسیر می بیند، گاه از طوفان ها بسلامت می گذرد و جایی دور یا نزدیک، به مقصد و پایان رویا می رسد،، گاه غرق شده و مقصد  جایی می شود در قعر این دریای بی پایان، و گاه زنجیر شده به یک ساحل، فقط دور خود می چرخد و تا قایق از بند به ساحل بسته رها نشود معنی موج و لذت و رنج در طوفان رفتن را نمی فهمد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه هیجدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(ارسالی به قله شیرکوه رفتگان مجومردی)
بین کوه بلندی که همه سنگ و ساکت و خاموش، سر به آسمان برافراشته و بوی عطر تن ابرهای رهگذری را که می آیند و می روند و گاه می بارند، حس کرده و موج ابرهای پر از قطره های عشق را عاشقانه در آغوش می گیرد، با دریای دوری که بوی عطر نفس هایش را برداشته و  همراه با موج هایش در هر صبح ترانه خوان، به پیشواز طلوع خورشید می رود، یک دشت فاصله است، دشت پر از حسرتی که تنش را آفتاب می سوزاند و همنفس نسیم و باد و طوفان و گرد و غبار است و همیشه منتظر باران، که چون رویایی از دور  بیاید و  ببارد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(جنگل و رودخانه ویسادار)
خورشید از پشت سایه های پر از وهم شب در می اید و آتش میزند به دل تاریکی و  طلوع می کند و پرنده رسیده به روشنایی روز با اواز برگ هایی که در آغوش نسیم می خندند، تراته ای را که رود می خواند، تکراز و بازخوانی کرده و به صدای عشق تبدیل می کند و پر می شود جنگل از صدای اواز پرنده و برگ و رودخانه،  و قدم برمی دارد و نفس می کشد هوای پر از بوی عطر و صدای عشق را رهگذر عاشقی که پا به پای رود و قطره ها بسوی دریا می رود و  برای رفتن بهانه ای دارد و برای ماندن نه، که رویایش رفتنست و نه ماندن
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
در دریای همیشه ناآزام و گاه متلاطم زندگی در هر صبح و در هر طلوع خورشید ، قایقی بسته به ساحل منتظر فرصت و از بند رستن و در دریا رها شدن و همراه با موج ها رفتنست ، و موج ها و لحظه ها هر لحظه فریاد می  زنند : نخواب! ننشین و  نگاه کن به قایق و موج ها!
برخیز! بلند شو! راه بیفت، حرکت کن و نترس و  بیا، زنجیر بسته به پایت و بندی که قایق را به ساحل بسته پاره کن، پارویت را بردار و با شور عشق پارو بزن و  برو تا که به رویایت برسی
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
نمی توان خوابید و راه رفت و اما می توان خواب راه رفتن را دید و می توان بیدار بود و راه نرفت و به راه رفتن فکر نکرد، نمی شود چشم ها را بست و خوابید و طلوع خورشید را دید و می توان در خواب برامدن آفتاب و  طلوع خورشید را دید و می شود بیدار بود و به طلوع خورشید نگاه نکرد، اگر به خواب دیدن و در خواب ماندن و در خواب راه رفتنست، چه تفاوتی دارد خواب کنار ساحل کویر با ساحل دریا؟ می توان کنار دریا رویای کویر را داشت و کنار کویر رویای دریا را و با هر دو در خواب همراه بود ، و می شود هم که در هر دو ساحل فقط بود و هیچ رویایی نداشت، و اما زندگی شور و شوق و عشق رفتن داشتنست، و در جستجوی هوای تازه ای برای نفس کشیدن بودن و یافتن پنجره های بسته جدیدی برای باز کردن
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
پنجره های تازه ای بر روی هواهای تازه و راههایی نو در هر صبح با طلوع خورشید باز می شود تا اندیشه ها چون پرنده ای از دریچه های بسته باز شده بیرون بیایند و بال بگشایند در اسمان عشق و  نگاه ها دنبال کنند مسیری را که قدم ها برای رفتن برمی دارند، هر کس در این راه و دریایی که تا افق دور گسترده است، راهی را می رود و مقصد و رویایی دارد، یکی می رود که برود و رفته باشد، و  یکی می رود که بازگردد و یکی می ماند و می نشیند کنار قایق و  نگاه می کند رفتن و برگشتن ها را و نسیم می پرسد : تو چه می کنی؟
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهار شنبه بیست و سوم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd