دریچه کتاب
1.14K subscribers
1.37K photos
14 links
کتاب بخوانیم
راه فردای ایران بهتر، از آگاهی و دانستن و فهمیدن می‌گذرد
پس
بخوانیم
از ایران بخوانیم
تا ملت تغییر نکند، هیچ چیز در این کشور تغییر نخواهد کرد
تغییر را از خود شروع کنیم
📚
راهی برای ارتباط
@Mshogh
Download Telegram
Forwarded from توفان یزد (توفان)
دریا همیشه بی قرار و ناآرام و پر از حرف و درد و رنج و بغض است و هیچ صبح و شب و لحظه ای نیست که قرار و ارام داشته باشد، و اما صدای اواز و فریاد و بی قراری دریا در لحظه طلوع خورشید و برامدن افتاب، یک حرف و حدیث و اواز پر از شور عشق دیگریست، که برای رسیدن به قرلر و آرامش، باید بی قرار و ناآرام، در هوای خوب صبح همراه با رویا و لحظه های دریا شد و بی واهمه قدم برداشت و با بوی عطر نفس دریا نفس کشید و رفت و  به حرف ها و ترانه هایی که دریا در گوش نسیم و رهگذرلن زمزمه  می کند گوش داد ، و هم آواز شد با موج ها و قطره ها و  از عشق گفت و از امید و از بودن و رقصید چون پرندگانی که در اغوش دریا و اسمان می رقصند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
تنها راه زندگی همین است. کوچ‌کردن از یک جا به جای دیگر. نماندن مدت دراز در یک جا. شما چرا چنین کاری نکنید؟ ببینید چگونه همیشه روز و شب دنبال یکدیگر دور زمین می‌گردند؟ شما هم اگر عشق به زندگی را از دست نداده‌اید، باید اندیشه‌هایتان دنبال هم تغییر کند. تنها کسی که زیاد دربارهٔ زندگی به فکر فرو می‌رود بی‌گمان عشق به آن را از دست می‌دهد...
#ماکار_چودرا
#ماکسیم_گورکی
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
قطره ها هر کدام حرفی و بغضی و دردی و غمی و رویایی و عشقی دارند و زمزمه کنان میان تاریکی شب به هم می پیوندد و در دل پر از شور و هیاهوی دریا،  موج و موج هایی می شوند و قصه شان را در  طلوع خورشید به نسیم می گویند و  با فریاد بسوی ساحل می روند، و  قطره هایی از تن دریا جدا شده و در ساحل بجا می مانند تا دوباره کی و چه زمانی به دریا بازگردند، که راه برای دوباره به دریا بازگشتن با همه نزدیکی، خیلی  دور و  طولانی است، و این حکایت بودن و نبودن و رفتن و امدن های بسیاری است که در دریا گم می شوند و در ساحل رها
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهار شنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می‌دارد .. آن آتش، غذای روح است‌. اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله‌ور می‌کند، قوطی کبریت وجودش‌، نم برمیدارد و هیچ یک از چوب کبریت‌هایش هیچ‌وقت روشن نمی‌شود ...
#مثل_آب_برای_شکلات
#لورا_اسکوئیل
دریچه کتاب
@daricheketab
اکنون کاری را شروع کرده ام که می‌توانستم ده سال پیش آغاز کنم، اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم، دلشادم.
#کیمیاگر
#پائولو_کوئلیو
دریچه کتاب
@daricheketab
جنگی که سرنوشت ایران و ایرانیان را تغییر داد
شکست تیر و کمان و شمشیر و غرور و جهل و تعصب، از تفنگ و توپ خانه و عقلانیت و برنامه
دورمیش خان شاملو، عاملی برای شکست شاه اسماعیل و ایران در جنگ چالدران

جنگ چالدران، نخستین نبرد ایران (در زمان صفویان) با عثمانی بود که در نزدیکی شهرستان چالدران در شمال غربی ایران، در ۲۱ جمادی‌الثانی ۹۲۰ ه‍.ق/۲۳ اوت ۱۵۱۴ میلادی رخ داد؛ نتیجه این نبرد، پیروزی سپاهیان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول بر سپاه صفوی به فرماندهی  شاه  اسماعیل اول بود.
در این جنگ، نیروهای قزلباش ایران نزدیک به چهل‌هزار تن و سپاه عثمانی قریب به یکصد هزار نفر بودند، که  قزلباشان  به  علت شمار کمتر، نداشتن تجهیزات مناسب، از سپاه عثمانی شکست خوردند. در این جنگ سربازان صفوی با شمشیر، نیزه و تیر و کمان می‌جنگیدند، در حالی‌ که  ارتش  عثمانی از توپ و تفنگ بهره می‌برد. البته صفویان پیش از این جنگ سلاح‌های آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آن‌ها نیز، آشنایی داشتند و شاه اسماعیل برای رسیدن به سلطنت، از توپ و تفنگ استفاده کرده بود. دلیل استفاده نکردن از این سلاح‌ها در جنگ چالدران، ناشی از سیاست‌های جنگی او بود. چون توپخانه، تحرک  سواره‌ نظام  را محدود می‌کرد، در جنگ‌های صحرایی از توپخانه استفاده نمی‌کردند و در مواردی هم که استفاده شد، به دلیل کم بودن تعداد توپ ها مؤثر واقع نشد،  سلاح‌های  گرم  ایرانیان  از لحاظ تعداد انگشت شمار و از لحاظ کیفیت قابل قیاس با سلاح‌های ارتش عثمانی نبود. بنابراین، از استفاده از توپخانه صرف نظر شد چون به لحاظ کم بودن تعداد ثمری نداشت. همچنین، صفویان ذاتاً به سلاح آتشین بی‌علاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از بزدلی می‌دانستند.
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ، حضورشان در خراسان بود تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری شود. دلیل دیگر شکست قزلباشها، پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز، با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.
موقعیت سوق‌الجیشی منطقهٔ چالدران و عدم رویارویی با متجاوزان در دشت باز، از مزیت‌های سپاه ایران بود. شمار قشون ایران را در این جنگ حدود ۲۹٬۰۰۰ تن نوشته‌اند. پیش از نبرد، شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی،  تشکیل جلسه دادند. نورعلی خلیفه لو و محمدخان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی با روش‌های جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه پیشنهاد کردند که پیش از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد، حمله را از پشت به آن‌ها آغاز کنند. این نظر منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیش‌خان استاجلو مواجه شد که نتیجهٔ آن شکستی سخت بود.
شاه اسماعیل به عثمانیان فرصت داد تا آرایش دفاعی خود را کامل کنند. دوازده هزار ینی‌چری مسلح به شمخال در پشت زنجیره‌ای از توپ‌ها قرار گرفتند، مانعی که همانند سدی نفوذناپذیر در برابر سپاه غالباً سوار ایرانی عمل نمود. با آغاز جنگ جناح راست سپاه ایران جناح چپ عثمانی را در هم کوبید و فرماندهٔ آن‌ها حسن پاشا نیز کشته شد. صلابت نخستین یورش ایرانیان به‌حدی بود که سلطان سلیم لحظاتی پس از شروع درگیری به گمان این‌که کارش با شکستی برق‌آسا به اتمام رسیده در پی گریز از کارزار بود. کثرت سپاه عثمانی و محدودیت فضای نبرد به قدری بود که عثمانیان برای رویارویی با سپاه ایران پشت نیروهای خود مدت‌ها به انتظار می‌ایستادند.
با آغاز به کار توپ‌ها، نتیجهٔ جنگ به‌سرعت به سود عثمانی تغییر کرد. آتش توپخانه برای ایرانیان مصیبت‌بار بود. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم به در برد. سلطان سلیم یکم پس از در هم شکستن سپاه صفوی به‌دلیل ترس از وجود تله به تعقیب ایرانیان نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد. تلفات جنگ چالدران ۲۷ هزار تن از ایران و ۴۲ هزار تن از سپاه عثمانی بود.
با شکست سپاه قزلباش، درفش ارتش ایران به‌دست سپاه عثمانی افتاد.
پس از جنگ چالدران، شاه اسماعیل افسردگی گرفت و دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. پیوند میان شاه به‌عنوان روح هدایتگر نیمه‌خدایی و قزلباش، به‌طور جبران‌ناپذیری شکسته شد.
پس از این جنگ، کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی)، از ایران جدا شد و به‌دست عثمانی افتاد.
این نبرد از اهمیت مهمی در تاریخ برخوردار است زیرا نه تنها این عقیده را که مرشد شیعه، «معصوم» است، نفی نمود بلکه روسای قبایل کُرد را نیز بر آن داشت تا بیعت خود را از صفویان به امپراتوری عثمانی تغییر دهند.
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
زندگی، گذر و گذشتن از لحظه هایی است که می آیند تا بگذرند و بدون درنگ می گذرند و از خود بجای می گذارند انچه را که از انان در مسیر گذشتن، گرفته باشند
می شود در میان لحظه ها راه رفت و عشق ورزید و به طلوع خورشید و موج های دریا نگاه کرد، و بوی عطر تن دریا را که بوی عشق می دهد نفس کشید، می شود راه رفت و نوشت، می شود راه رفت و اواز خواند و دوید، می توان چشم بست و نشست، می توان زنده بود و زندگی کرد و می توان زنده بود و زندگی نکرد و فقط همراه با لحظه ها در یک دایره بسته بدون هیچ رویایی چرخید و عمر و لحظه ها را گذراند و به پایان برد، انتخاب ساده ای است که ساده نیست
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
ضرب‌المثلی تقریبا در همه فرهنگ های دنیا وجود دارد که می‌گوید:
"زمانی که چشم نمی‌بیند، قلب هم احساس نمی‌کند "
ولی من تاکید می‌کنم که این گفته اشتباه است
هر کس هر چه دورتر برود، به قلب نزدیک‌تر خواهد بود حتی اگر بکوشیم او را به فراموشی بسپاریم!
حتی اگر در غربت زندگی کنیم‌ باز هم کوچک ترین خاطراتِ مربوط به اصل و نسب خود را به یاد داریم. و اگر از کسی که دوست داریم دور باشیم
حتی عبور رهگذران نیز ما را به یاد او می‌اندازد.
#یازده_دقیقه
#پائولو_کوئلیو
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
خورشید در هر صبح با شراره های اتش عشقی که درونش شعله ور است، صدا و فریاد می زند، بلند شو، راه بیفت، پارو بزن، قایق زندگی در دریای متلاطم و مواج زمان ، که هر لحظه به رنگی است، فصل ها و طلوع و غروب های زیادی را در مسیر می بیند، گاه از طوفان ها بسلامت می گذرد و جایی دور یا نزدیک، به مقصد و پایان رویا می رسد،، گاه غرق شده و مقصد  جایی می شود در قعر این دریای بی پایان، و گاه زنجیر شده به یک ساحل، فقط دور خود می چرخد و تا قایق از بند به ساحل بسته رها نشود معنی موج و لذت و رنج در طوفان رفتن را نمی فهمد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه هیجدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
كسی چه می‌داند؟
شايد همه‌ی آرزوهای ما همين طورند!
شايدم تمام آرزوهايمان جايی منتظرند ...
منتظرند كه ما آن‌ها را
از تَهِ دل بخواهيم تا برآورده شوند!
#آرزوهای_کوچک
#کارن_هس
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(ارسالی به قله شیرکوه رفتگان مجومردی)
بین کوه بلندی که همه سنگ و ساکت و خاموش، سر به آسمان برافراشته و بوی عطر تن ابرهای رهگذری را که می آیند و می روند و گاه می بارند، حس کرده و موج ابرهای پر از قطره های عشق را عاشقانه در آغوش می گیرد، با دریای دوری که بوی عطر نفس هایش را برداشته و  همراه با موج هایش در هر صبح ترانه خوان، به پیشواز طلوع خورشید می رود، یک دشت فاصله است، دشت پر از حسرتی که تنش را آفتاب می سوزاند و همنفس نسیم و باد و طوفان و گرد و غبار است و همیشه منتظر باران، که چون رویایی از دور  بیاید و  ببارد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
ترس از تنها ماندن ترس مهلکی است که بسیاری از مشکلات‌مان از آن سرچشمه می‌گیرد.
برای آغاز اصلاح این وضعیت، باید از بچگی یاد بگیریم که تنها ماندن بـه معنی مشکل داشتن نیست؛ تنهایی یعنی به قدر کافی صبور بودن تا پیدا شدن چیزی که واقعا مورد نظرمان است. این کار نتیجه تصميم ماست، نه اینکه سزای اشتباهات‌مان باشد. به علاوه، تنها بودن به معنی جدا افتادن از دیگران نیست؛ این حالت مطمئن‌ترین راه برای ارتباط عمیق با دیگران و پر کردن ذهن‌مان با ایده‌ها و خیالات میلیاردها نفر در سراسر جهان و تاریخ است.
#گاهی_که_از_نه_شنیدن_می‌ترسیم
#آلن_دوباتن
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
(جنگل و رودخانه ویسادار)
خورشید از پشت سایه های پر از وهم شب در می اید و آتش میزند به دل تاریکی و  طلوع می کند و پرنده رسیده به روشنایی روز با اواز برگ هایی که در آغوش نسیم می خندند، تراته ای را که رود می خواند، تکراز و بازخوانی کرده و به صدای عشق تبدیل می کند و پر می شود جنگل از صدای اواز پرنده و برگ و رودخانه،  و قدم برمی دارد و نفس می کشد هوای پر از بوی عطر و صدای عشق را رهگذر عاشقی که پا به پای رود و قطره ها بسوی دریا می رود و  برای رفتن بهانه ای دارد و برای ماندن نه، که رویایش رفتنست و نه ماندن
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
کمال‌گرایی شما را وادار می‌کند در خانه بمانید، مانع از آن می‌شود که از فرصت‌ها استفاده کنید. و انجام پروژه‌هایتان را به تأخیر می‌اندازد، باعث می‌شود فکر کنید زندگی‌تان از آنچه که در واقعیت هست، بدتر است؛ نمی‌گذارد خودتان باشید؛ به شما استرس می‌دهد؛ آنچه خوب است را در نظرتان بد جلوه می‌دهد؛ و سیر طبیعی انجام کارها را تکذیب می‌کند
#چگونه_کمالگرا_نباشیم
#استفان_گایز
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
در دریای همیشه ناآزام و گاه متلاطم زندگی در هر صبح و در هر طلوع خورشید ، قایقی بسته به ساحل منتظر فرصت و از بند رستن و در دریا رها شدن و همراه با موج ها رفتنست ، و موج ها و لحظه ها هر لحظه فریاد می  زنند : نخواب! ننشین و  نگاه کن به قایق و موج ها!
برخیز! بلند شو! راه بیفت، حرکت کن و نترس و  بیا، زنجیر بسته به پایت و بندی که قایق را به ساحل بسته پاره کن، پارویت را بردار و با شور عشق پارو بزن و  برو تا که به رویایت برسی
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
خوشبختى سراغ کسانى میرود که بلدند بخندند.
این زندگى نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید.
#کمی_قبل_از_خوشبختی
#انیس_لودینگ
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
دمی با #حافظ
حالیا مصلحتِ وقت در آن می‌بینم
که کشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم

جامِ مِی گیرم و از اهلِ ریا دور شَوَم
یعنی از اهلِ جهان پاکدلی بُگزینم


جز صُراحی و کتابم نَبُوَد یار و ندیم
تا حریفانِ دَغا را به جهان کم بینم


سر به آزادگی از خَلق برآرم چون سَرو
گر دهد دست که دامن ز جهان دَرچینم


بس که در خرقهٔ آلوده زدم لافِ صَلاح
شرمسار از رخِ ساقی و مِیِ رنگینم


سینهٔ تَنگِ من و بارِ غمِ او، هیهات
مردِ این بارِ گران نیست دلِ مسکینم


من اگر رندِ خراباتم و گر زاهدِ شهر
این مَتاعم که همی‌بینی و کمتر زینم


بندهٔ آصفِ عهدم دلم از راه مَبَر
که اگر دَم زَنَم از چرخ بخواهد کینم

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم

توفان یزد
@Toofaneyazd
Forwarded from توفان یزد (توفان)
نمی توان خوابید و راه رفت و اما می توان خواب راه رفتن را دید و می توان بیدار بود و راه نرفت و به راه رفتن فکر نکرد، نمی شود چشم ها را بست و خوابید و طلوع خورشید را دید و می توان در خواب برامدن آفتاب و  طلوع خورشید را دید و می شود بیدار بود و به طلوع خورشید نگاه نکرد، اگر به خواب دیدن و در خواب ماندن و در خواب راه رفتنست، چه تفاوتی دارد خواب کنار ساحل کویر با ساحل دریا؟ می توان کنار دریا رویای کویر را داشت و کنار کویر رویای دریا را و با هر دو در خواب همراه بود ، و می شود هم که در هر دو ساحل فقط بود و هیچ رویایی نداشت، و اما زندگی شور و شوق و عشق رفتن داشتنست، و در جستجوی هوای تازه ای برای نفس کشیدن بودن و یافتن پنجره های بسته جدیدی برای باز کردن
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۳ #ساحل_تکی_آباد_تالش
توفان یزد
@Toofaneyazd
همیشه که صبر کردن، بخشیدن، ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می‌شود. لازمه گاهی وقت‌ها دست از این تظاهر کردن برداری باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ وقتی میمانی و می‌بخشی فکر می‌کنند رفتن را بلد نیستی ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ...
#گریز_دلپذیر
#آنا_گاوالدا
دریچه کتاب
@daricheketab
مارکوس کاتو می گوید: یک برده نباید وقتی که بیدار است، بیکار بماند. کارش مفید باشد یا نه، اهمیتی ندارد، او فقط باید کار کند؛ زیرا همین کار کردن، حداقل برای خود برده، مفید است.

این شیوه ی تفکر هنوز هم پایدار مانده و دلیل همه کارهای پرمشقت و طاقت فرسای بیهوده ی دنیای امروز است. من بر این باورم که کارهای بیهوده و بی فایده به این خاطر ادامه دارند که از عصیان مردم می ترسند.

عقیده ای که رواج دارد چنین است که انبوه مردم، حیوان های حقیری هستند که اگر بیکار بمانند خطر خواهند داشت و بنابراین باید آنها را چنان مشغول کرد که فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند.
#جورج_اورول
#آس_و_پاس_در_پاریس_و_لندن
دریچه کتاب
@daricheketab