دریچه کتاب
1.08K subscribers
1.37K photos
14 links
کتاب بخوانیم
راه فردای ایران بهتر، از آگاهی و دانستن و فهمیدن می‌گذرد
پس
بخوانیم
از ایران بخوانیم
تا ملت تغییر نکند، هیچ چیز در این کشور تغییر نخواهد کرد
تغییر را از خود شروع کنیم
📚
راهی برای ارتباط
@Mshogh
Download Telegram
دریچه کتاب
خطای کنکورد؛ چرا به اشتباهات خود ادامه می‌دهیم؟(۲) چرا دولت‌های فرانسه و انگلستان با وجود ایرادهای آشکار، بیش از ۳۰ سال پروژه کنکورد را ادامه دادند؟ اکنون می‌دانیم که تنها دلیل چنین رفتار لجوجانه‌ای وجود خطای شناختی در انسان‌هاست که به موجب آن در فرآیند تصمیم‌گیری‌شان…
خطای کنکورد؛ چرا به اشتباهات خود ادامه می‌دهیم؟(۳)
واژه «خطای کنکورد» به رفتار لجوجانه‌ای در انسان‌ها اشاره می‌کند که همان پافشاری بر تکرار یک اشتباه در سیاست، تجارت و حتی تصمیم‌های روزمره است. این در حالی است که گاهی اصرار بر اجرای تصمیم‌های اشتباه هزینه بیشتری نسبت به رها کردن آن تصمیم دارد.
همان‌طور که چهار قرن قبل از کنکورد ویلیام شکسپیر درباره اهمیت تصمیم‌گیری می‌گوید: «بهترین بخش شجاعت، قدرت تصمیم‌گیری است» و قدرت تصمیم‌گیری فقط محدود به شروع انجام کار نمی‌شود، بلکه رها کردن کار زیانده نیز به قدرت و اراده زیادی نیاز دارد.
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
چشمهایت را باز کن، بلند شو، قدم بردار، با همه توان نفس عمیق بکش و عشق بورز و از لحظه هایی که هست، تصویرهایی که می بینی، صداهای آوازی که می شنوی، بوهای عطری که حس می کنی، لذت ببر، و برو بدنبال رویایت و نترس از اینکه بروی و نرسی، و اینها همه ان حرف هایی هست که خورشید در هر طلوع و با شراره های اتش نگاهش برای چشم هایی که می خواهند ببینند و دل هایی که می خواهند با شور عشق بتپند و ذهن هایی که می اندیشند و قدم هایی که بهانه ای برای رفتن دارند، فریاد می زند، فریادی که چشم هایی را باز کرده و چشم هایی را می بندد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهارشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
در سراسر تاریخ مکتوب، و شاید از پایان عصر نوسنگی، سه گونه آدم در دنیا بوده اند:
بالا، متوسط، پایین... که هدف های این سه گروه کاملا سازش ناپذیر است.
هدف طبقه بالا، اینست که سر جای خود بماند،
هدف طبقه متوسط، این است که جای خود را با طبقه بالا عوض کند،
هدف طبقه پایین، زمانی که هدفی داشته باشد، اینست که تمایزات را در هم شکسته و جامعه ای بیافریند که در آن همه انسان ها برابر باشند.

خصلت پایدار طبقه پایین اینست که خرکاری چنان از پا درش می آورد که جز به تناوب، از آنچه بیرون از زندگی روزمره است آگاهی ندارد.
کتاب #۱۹۸۴
#جورج_اورول
دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
خطای کنکورد؛ چرا به اشتباهات خود ادامه می‌دهیم؟(۳) واژه «خطای کنکورد» به رفتار لجوجانه‌ای در انسان‌ها اشاره می‌کند که همان پافشاری بر تکرار یک اشتباه در سیاست، تجارت و حتی تصمیم‌های روزمره است. این در حالی است که گاهی اصرار بر اجرای تصمیم‌های اشتباه هزینه…
خطای کنکورد؛ چرا به اشتباهات خود ادامه می دهیم؟(۴)
عامل دیگری که بروز خطای کنکورد را تشدید می‌کند، غیرمنطقی بودن و احساسی بودن انسان‌هاست. وقتی انتخابی کرده‌ایم، تصمیمی گرفته‌ایم و در انتخاب خود سرمایه‌گذاری کرده‌ایم، انصراف از تصمیم گرفته‌شده ما را به ورطه عذاب وجدان و افسوس می‌کشاند. به زبان دیگر، بسیاری از ما مبتلا به سوگیری تعهد هستیم که به چسبندگی ما به تصمیم‌های قبلی منجر شده، حتی اگر راهی که در پیش گرفته‌ایم منافع ما را تامین نکند و مسیرمان اشتباه باشد. ذهن ما با وجود دریافت سیگنال‌هایی از اشتباه بودن تصمیم، این‌گونه پیام می‌دهد که همه زمان، انرژی و پولی که هزینه شده است به هر حال جبران خواهد شد و انصراف از مسیر پیش‌رو عذاب‌آور و به معنی تجربه شکست است. این همان سوگیری «زیان‌گریزی» است که تصور ذهنی رنج‌آوری از شکست نسبت به پیروزی در ما ایجاد می‌کند و ما را بر آن می‌دارد از ترس شکست در سرمایه‌گذاری، همچنان متعهد به آن باقی بمانیم و منافع احتمالی حاصل از رها کردن را قربانی تعهد بی‌منطق خود کنیم.

در نتیجه به جای اینکه تصمیم‌های ما بر اساس منافع و هزینه‌های حال و آینده شکل گیرد، از هزینه‌هایی که در گذشته انجام دادیم تاثیر می‌پذیرند. هرچه بیشتر روی یک پروژه یا یک شخص سرمایه‌گذاری مالی و حتی عاطفی کنیم، رها کردن آن سخت‌تر می‌شود. مغز، ما را طوری فریب می‌دهد که تصور کنیم ارزش هر چیزی به میزان انرژی که برای آن صرف می‌کنیم بستگی دارد.
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
لحظه ای که هست، لحظه ای دیگر نیست و از لحظه ای که گذشته و دیگر نیست چی برجای مانده بر ذهن و نگاه و دل جز افسوس و یا ردی از یک خاطره و هر لحظه خود در چرخه زمان، یک فرصت نابست که می تواند در ان رویایی نقش،و جان بگیرد و یا بمیرد، و با این لحظه ها که بسرعت از غروب تا طلوع و از طلوع تا غروب خورشید در حال امدن و گذشتن هستند چه می کنیم و در هر لحظه به چی میاندیشیم و برای چه نفس می کشیم و  بسوی چی می رویم و از چی دور و به چی نزدیک می شویم، و به چی عشق می ورزیم و عشق و رویایمان چیست؟ بازهم لحظاتی از رفتن شب و بیداری و امدن صبح گذشت، و همین فرصت لحظه ها را هم گاه قدر ندانستیم و  با غفلت، تبدیل به حسرت و افسوس کردیم
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
ضعفِ فرهنگ و گسیختگی در یک جامعه می‌تواند به جایی برسد که برای روی کار آمدن، فقط مجال به نُخاله‌ترین افراد داده شود؛ شما در هر شأنی از شئون که نگاه کنید _چه بخش خصوصی و چه بخش عمومی_ کسانی را  ببینید که بیشتر "ترفند" را وسیله‌ی کار قرار داده‌اند تا قاعده! کسان دیگر یعنی ساده‌ترها، اصولی‌ترها و معقول‌ترها به صفهای عقب رانده شده‌اند.
در این‌ صورت طبیعی است که پس از چندی آنها که در صف جلو هستند و سر رشته‌ی کارها را در دست دارند قالبِ جامعه را به ترکیبِ میل و فراخورِ منافعِ خود درآورند، در این‌ صورت چه پیش خواهد آمد؟
اگر چنین عملی در جامعه روی نمود باید به فکر فرو رفت، باید نگران شد.
#راه_و_بی‌راه
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
دریچه کتاب
@daricheketab
نظر اردشیر بابکان موسس شاهنشاهی ساسانی درباره بیکاری رعیت
به نظر اردشیر بزرگترین چیزی که انبوه رعیت را به فساد می کشاند بیکارگی و بی تکلیفی است. او می گوید: «بیکاری مردم را در خرده گیری بر حکومت و باریک شدن در کارهای آن و آگاه شدن بر عیب های نهفته دلیر می سازد...بیکاری به نظر اردشیر یک بیماری است که به شاه و مردم هر دو آسیب می رساند...زیرا تباهی شهریاران در بیکار ماندن پادشاهان است و تباهی کشور در بیکار ماندن رعیت.»

اردشیر از جابجا شدن افراد از طبقه ای به طبقه ی دیگر سخت بیمناک است و در بند سیزدهم اندرز نامه خود می نویسد: «پس هیچ چیز بیم آور تر از آن نیست که سَری بُن گردد و بُنی سَر، یا دست مشغول به کاری بیکار ماند.»

به نظر اردشیر، تنها راه، برای جلوگیری از بدگفتن و عیب جویی مردم از شاه و دولت مشغول کردن مردم به کار و مبارزه با بیکاری است.
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد چهارم، ص۱۱
#مرتضی_راوندی،
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
خورشید شراره های گرم و  پر از مهر و شور عشق نگاهش را  در هر صبح و در  لحظه طلوع، هدیه می دهد به چشم و نگاهی که نگاهش می کند ، و پرنده عاشق می خواند بی تاب  از عشق و زندگی همراه با شراره های آفتاب برای راه افتادگانی که عشق و رویایی دارند و بی پروا بسوی رویایشان قدم برمی دارند، و گلهای جان گرفته در هوای خوب صبح ، بوی عطر تن و وجودشان را می سپارند به جان های شیفته ای که هستند و نفس می کشند تا عشق بورزند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
روزی به نام و برای بزرگداشت خیام
بیست و هشتم اردیبهشت

گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می‌نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را

کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
می در کف و زلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد و نمانَد این روزی چند

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

امروز تو را دسترس فردا نیست
واندیشهٔ فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
دریچه کتاب
@daricheketab
شیوه حکمرانی بنی‌عباس
حماد بن عثمان از امام صادق (ع) نقل میکند که ایشان فرمودند:
«بنی مرداس [بنی عباس] هر کس که به آنان نزدیک شود را کافر می‌کنند، و هر کس که از آنان دوری کند را فقیر می‌گردانند، و هر کس علیه شان اعتراض کند را به قتل می‌رسانند، و هر کس از شرِّشان به جایی پناهنده شود را از آنجا بیرون می‌کشند، و هر کس از ایشان فرار کند را دستگیر می‌کنند، تا زمانی که حکومتشان متلاشی شود.»

مروری بر روایت ؛
مرحوم مجلسی در مرآةالعقول درباره تعبیر ولدالمرداس مي‌فرمايد ولد‌المرداس، کنایه از فرزندان عباس یعنی همان بنی‌عباس دارد.
در البضاعةالمزجاة نیز همین تعبیر به کار رفته است.
امام صادق (ع) در اوصاف حکومت بنی‌عباس می‌فرماید: تقرب و نزدیکی به آنها انسان را به کفر می‌کشاند، چراکه هرکس به آنان نزدیک شود باید مانند آنان بیندیشد و عمل کند، و اندیشه بنی‌عباس بر دشمنی با ائمه‌معصوم (ع) و کتمان ولایت ایشان استوار بود و خلفای بنی‌عباس برای خود قائل به ولایت مطلق و جانشینی رسول‌الله بودند.
کلمه تَبَاعَدَ بر وزن تفاعل و به فتح (ع) به معنای فاصله گرفتن و دوری کردن از دیگری است
امام صادق می‌فرماید: هرکس از بنی‌عباس فاصله گرفته و دوری کند، او را دچار فقر و تنگ‌دستی می‌کنند، چراکه هیج چیزی مانند فقر نمی‌تواند انسان را به ستوه آورد و اساسا آدمی تحمل فقر را ندارد.
اصطلاح ناوا به معنای مخالفت کردن است، مترجمان نَاوَاهُمْ را به دشمنی کردن نیز ترجمه کرده‌اند، در هر صورت به تصریح حضرت هرکس با بنی‌عباس مخالفت یا دشمنی کند، کشته می‌شود.
تَحَصَّنَ به فتح (ص) از ریشه حصن(پناه یا پناه‌گاه) و به معنای پناهنده شدن است
به بیان امام صادق هرکس از شرِّ بنی‌عباس به جایی یا کسی پناهنده شود، در صدد بیرون کشیدن و بی‌پناه کردن او برآمده و هرکس از این جماعت گریخته و در فرار باشد، در صدد دستگیری و رسیدن به او برمی‌آیند.
نتیجه اینکه بنی‌عباس در حکمرانی خود از شیوه‌‌ی تحریم اقتصادی، تحمیل فقر، قتل، فریب و دستگیری و آزار، برای از بین بردن معترضان و مخالفان خود و ایجاد جوی یکدست و آرام استفاده می‌کردند.
از سوی دیگر نیز نزدیکی و تقرب به دستگاه ایشان، سرنوشتی جز کفر و هلاکت برای انسان نداشت.

حضرت در انتهای این روایت تصریح فرموده‌اند که این شیوه حکمرانی بنی‌عباس ادامه خواهد داشت تا روزیکه 《تَنْقَضِيَ دَوْلَتُهُمْ، یعنی دولتشان به سر آمده و نابود شود، اما در واژه تَنْقَضِيَ نکته‌ای نهفته و آن به سر آمدن و پایانی است که به یک‌باره و بدون مقدمه و آمادگی و دفعتاً واقع می‌شود.
و این هشداری است بر حکومت‌هایی با شیوه‌ی حکمرانی بنی‌عباس، چراکه آنان نیز نباید از بقا و استمرار حکومت خود اطمینان داشته باشند و فرصت اصلاح را از دست بدهند.

الکافی/جلد۸/صفحه۱۸۲/حدیث۵۳۹
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
انچه که بدنبال خود می کشاند و راه می برد و بهانه ای می شود برای قبل از طلوع خورشید چشم بازکردن و برخاستن و پا به پای صبح راه رفتن، رویا و عشق است، رویایی که ذهن را درگیر می کند، و عشقی که قلب را به تپیدن برای رسیدن به رویایی که در ذهن است همراهی می کند، و اگر عشق و رویایی وجود نداشته و  در زندگی نباشد و ان را از زندگی جدا کنند، چی جز فقط نفس کشیدن و تکرار لحظه ها و دقیقه ها و ساعت ها و روزها و ماه ها و سالها و چرخیدن در یک دایره بسته برجای می ماند؟ و کی گفته تکرار دیروز در امروز نامش زندگیست!؟
محمدرضا شوق الشعراء
شنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
ما به کتاب‌هایی نیاز داریم که اثرشان بر ما مثل اثر یک فاجعه باشد؛ کتاب‌هایی که عمیقاً متأثرمان کنند؛ مثل تأثیر مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش داشتیم، مثل تبعید شدن به جنگل‌هایی دور از همه، مثل یک خودکشی.
کتاب باید همچون تیشه‌ای باشد برای شکستن دریای یخ‌زده ی درونمان.
#تولستوی_و_مبل_بنفش
#نینا_سنکویچ
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
در هوای خوب و پر از بوی عطر صبح و وقتی خورشید، بند تاریک ترین نقطه های شب را پاره کرده و از دل سیاهی و سکوت برمی اید و طلوع می کند، می توان راه رفت و گام برداشت و نفس عمیق کشید و از بودن در لحظه های زیبا لذت برد و جلوه های رویش عشق را در هر گوشه و کنار و در هر تصویری زیبایی که مهر و عشق را نشان می دهد و  فریاد می زند، دید و خندید همراه با خنده های مستانه پرندگان و گل ها و نسیمی که می رقصد و می چرخد و  با خود می برد، صدای اواز و بوی عطر را تا انسوی مرز رویاها، رویاهایی که هستند و خواهند بود و تا شور عشق هست، هیچوقت نمی میرند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
یکشنبه سی اردیبهشت ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
هرگونه رشدی نیازمند وداع است
وداع با ارزش‌های سابق، رفتار سابق
عشق‌های سابق و هویت سابق تان
از این رو رشد، گاهی با چاشنی اندوه همراه است.
#هنر_ظریف_رهایی_از_دغدغه‌ها
#مارک_منسن
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
لحظه های تاریک و سیاه شب، برای انکس که درد می کشد و میان تاریکی چشم براه رسیدن صبح مانده ، کند و بسختی می گذرد و انکس که خوابست، نمی فهمد گذشتن این لحظه هایی را که در نهایت به صبح و طلوع خورشید می رسد، صبحی که سرشار از زیبایی و شور عشق و  لحظه های ناب و امید است، و در این صبح خوب هنوز هم می توان امید و بهانه ای برای بودن و رویایی داشت ، و بی نگاه به شبی که گذشت و  دیگر نیست، در روز امده به افتاب و عشق و راه پیش رو لبخند زد و  یکبار دیگر زندگی را از نو شروع کرد ، که هر صبح خود یک تولد و شروع تازه است
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
هر"پرهیزکاری" گذشته ای دارد و هر "گناه کاری" آینده ای پس قضاوت نکن. می دانم اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم، دنیا تمام تلاشش را می کند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند. در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.
#شیاطین
#داستايوفسكى
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
آسمان زمزمه می کند بی صدا رنگی را که جان گرفته با طلوع خورشید و گوش می دهد به زمزمه نسیمی که رویایش رفتن و طوفان شدنست و  همه شب در آغوشش می چرخیده و  از عشق و رفتنی که بودنست، می خوانده ، شب به پایان و نسیم به خنکای صبح و آسمان به روشنایی و موج به ساحل و رود به دریا می رسد ، و زمان و فرصت بودن، برای عده ای شروع می شود و برای عده ای به پایان می رسد، و عده ای همچنان فرصت دارند تا نفس یکشند و قدم بردارند و  به اسمان و زیبایی ها بنگرند و از زمان و مهلتی که هست برای به گونه ای دیگر بودن استفاده کنند
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
سه شنبه اول خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
برای هر رنجی مرزی وجود دارد که رنج را تنها تا بدانجا راه است.
پس از آن یا پایان فرا میرسد و یا رنج دگرگون میشود و رنگ زندگی به خود میگیرد.
این دگرگونی هرچند میتواند دردآور باشد، اما در این حال، رنج به منزله‌ی امید و زندگیست...
#شادمانی‌های_کوچک
#هرمان_هسه
دریچه کتاب
@daricheketab
Forwarded from توفان یزد (توفان)
چیزی جز عشق و رویا از سفری که در بستر زمان، هر صبح با رفتن شب و طلوع خورشید آغاز می شود، همراه رهروان عاشقی که زنده هستند و نفس می کشند تا عشق بورزند، نیست، و در انتهای راه و تحمل رنج همه رفتن ها نیز جز رد یک خاطره چیزی بر جای نمی ماند، خاطره ای که ان هم از یاد و بر باد می رود ، پس قبل از خاطره شدن، باید خاطره ها ساخت و بی نهایت عشق ورزید و عاشقانه زیست و رویایی داشت و  از رفتن بسوی رویایی که بخود می خواندمان نترسید، که زندگی فقط عشق است و امید و رویا و فقط عشقست که هیچوقت نمی میرد
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
چهارشنبه دوم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd
«نیمی از نگرانی‌ها و اضطراب های ما مربوط به نظر دیگران است... ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم».

نظر دیگران تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغییر کند.
نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده آنان می‌کند. برده نظراتشان و بدتر، برده ‌آنچه وانمود می‌کنند به نظرشان می‌رسد.
#درمان_شوپنهاور
#اروین_د_یالوم
Forwarded from توفان یزد (توفان)
و صبح آغاز می شود با طلوع و برآمدن خورشید از میان سیاهی و تاریکی و برپا خاستن و براه افتادن انهایی که زنده هستند و نفس می کشند و بهانه ای برای بودن و زندگی کردن و عشق ورزیدن دارند، و لذت می برند از لحظه ها حتی اگر که حتی با درد باشد، و بسیاری هم زنده هستند و نفس می کشند و  برمی خیزند و براه می افتند و راه می روند و می دوند و رنج می کشند، بدون انکه بهانه ای برای بودن و هدفی برای زندگی کردن و رویایی داشته باشند، و بودنشان با نبودنشان هیچ تفاوتی ندارد، و فقط،تکرار می کنند، روزها و شب ها و فصل ها را و می چرخند در دایره ای که یکسویش صبحست و یک سویش شب ، و هیچگاه هم لخطه ای نمی ایستند و درنگ نمی کنند و  از خود نمی پرسند که برای چی هستیم و نفس می کشیم!؟
صبح بخیر
سلام
محمدرضا شوق الشعراء
پنجشنبه سوم خرداد ۱۴۰۳
توفان یزد
@Toofaneyazd