دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی (۱۹) اخلاق ایرانیان واتسن که در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمده است در مورد اخلاق مردم ایران چنین داوری می کند: علاقه به وطن به آن مفهوم که در…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۰)
تملق
ناصرالدین شاه که در نقاشی استعداد متوسطی داشت روزی از راه تفنن گل سرخی را با سیاه قلم کشید، در پایان هر یک از اطرافیان به نحوی زبان به تحسین گشودند و آنچه از تملق و مزاج گوئی فراگرفته بودند، تحویل دادند. یکی گفت از نقش مانی بهتر است. دیگری طرح کننده آن را ثانی رافائل شمرد. یکی از درباریان که دیرتر رسیده بود
«بلا تامل صورت نقاشی شده را از دست شاه گرفت و بوئید و گفت: «اللهم صل على محمد وآل محمد. ناصرالدین شاه که از هوش و زیرکی خالی نبود به لفظ مبارک چیزی به او گفت که آن درباری آنرا نشانه لطف خاص شاه نسبت به خود شمرد و از آن ببعد پیوسته برهمگنان افتخار می ورزید.»
میرزا ملکم خان در رساله عدالت، نشان می دهد که یکی از علل انحطاط و عقب ماندگی ما وجود درباریان متملق و چاپلوس است. می گوید: «مانع دیگر ترقی ایران که باید با هزار شرمندگی اعتراف کرد، آن گروه متملقين است... که به جز هرج و مرج امور و پرورش حماقت دیگران هیچ وسیله زندگی ندارند. همینکه در دایره سلطنت اسم قانون می شنوند، فریاد می کنند: ای شاه این چه کفر است؟ چه قانونی بهتر از امر مبارک شاهنشاهی؟ تو خداوند جان و مال عالميان هستی. چرا از رسوائیهای قانون که فرنگیان را ذليل ظلمت ساخته عبرت نمی گیری؟ پادشاهی که مثل سلاطین سیاه بخت خارجه ... بدون میرغضب در کوچه ها سکندر بگردد چه مصرف دارد؟» کسی نیست از این احمقهای بی دین بپرسد: ای ننگ جنس ایرانی اینک ببینید... هریک از آن سلاطين بی مصرف به قدر مالیات دولت جمشید واردات شخصی دارد. چند نفر یهودی آنها كل تجار ما را می خرند. کدام امیر، کدام خدیو، کدام سلطان، کدام مالک الرقاب آسیاست که با همه حشمت بی قانونی خود، به پای بوس این سلاطین قانون پرست نرفته باشد؟»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۰)
تملق
ناصرالدین شاه که در نقاشی استعداد متوسطی داشت روزی از راه تفنن گل سرخی را با سیاه قلم کشید، در پایان هر یک از اطرافیان به نحوی زبان به تحسین گشودند و آنچه از تملق و مزاج گوئی فراگرفته بودند، تحویل دادند. یکی گفت از نقش مانی بهتر است. دیگری طرح کننده آن را ثانی رافائل شمرد. یکی از درباریان که دیرتر رسیده بود
«بلا تامل صورت نقاشی شده را از دست شاه گرفت و بوئید و گفت: «اللهم صل على محمد وآل محمد. ناصرالدین شاه که از هوش و زیرکی خالی نبود به لفظ مبارک چیزی به او گفت که آن درباری آنرا نشانه لطف خاص شاه نسبت به خود شمرد و از آن ببعد پیوسته برهمگنان افتخار می ورزید.»
میرزا ملکم خان در رساله عدالت، نشان می دهد که یکی از علل انحطاط و عقب ماندگی ما وجود درباریان متملق و چاپلوس است. می گوید: «مانع دیگر ترقی ایران که باید با هزار شرمندگی اعتراف کرد، آن گروه متملقين است... که به جز هرج و مرج امور و پرورش حماقت دیگران هیچ وسیله زندگی ندارند. همینکه در دایره سلطنت اسم قانون می شنوند، فریاد می کنند: ای شاه این چه کفر است؟ چه قانونی بهتر از امر مبارک شاهنشاهی؟ تو خداوند جان و مال عالميان هستی. چرا از رسوائیهای قانون که فرنگیان را ذليل ظلمت ساخته عبرت نمی گیری؟ پادشاهی که مثل سلاطین سیاه بخت خارجه ... بدون میرغضب در کوچه ها سکندر بگردد چه مصرف دارد؟» کسی نیست از این احمقهای بی دین بپرسد: ای ننگ جنس ایرانی اینک ببینید... هریک از آن سلاطين بی مصرف به قدر مالیات دولت جمشید واردات شخصی دارد. چند نفر یهودی آنها كل تجار ما را می خرند. کدام امیر، کدام خدیو، کدام سلطان، کدام مالک الرقاب آسیاست که با همه حشمت بی قانونی خود، به پای بوس این سلاطین قانون پرست نرفته باشد؟»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۰) تملق ناصرالدین شاه که در نقاشی استعداد متوسطی داشت روزی از راه تفنن گل سرخی را با سیاه قلم کشید، در پایان هر یک از اطرافیان به نحوی زبان به…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۱)
تملق(۲)
ملكم در نامه ای که به وزارت خارجه در تاریخ ۱۵/ جمادی الاول /۱۲۹۳ نوشته است رجال عثمانی و ایران را به علت تملق گوئی و مداهنه کاری به باد انتقاد شدید می گیرد و فساد و انحراف سلاطین را نتیجه مستقیم این دروغها و تملقات می داند. ملکم می نویسد که وقتی شما به پادشاه جوان و بی اطلاعی بگوئید: نطر شما کیمیاست. آنچه به خاطر شما می رسد الهام الهی است. شما سایه خدا هستيد. شما عقل کل و دانای مطلق هستید... باید حقیقتا عقل کل و وجود خارق عادت باشد که خود را به کلی گم نکند. هرگاه سلطان بیچاره یک نفر آدم می داشت که او را گاهی ملتفت بر حقایق اوضاع می کرد، قطعا کارش به اینجا نمی کشید. ملکم در یکی از مقالات انتقادی خود تحت عنوان «اصول مذهب دیوانیان» رفتار رجال و درباریان ایران را مورد انتقاد قرار می دهد و می گوید هنر «اولیای دولت علیه ایران» این است که «ایران را فقیرتر و ذلیل تر و خرابتر از هر نقطه روی زمین ساخته اند... از هیچ نوع رسوائی ابدا خجالت نمیکشند... از روی صدق و ایمان دشمن معرفت و مروج منتهای قرمساقی هستند... برادران و اقوام و جميع منسوبان خود را على الخصوص آنها که نالایق تر هستند بر دور سلطنت طوری سوارکار می سازند... که ذات همایون نتواند بدون اجازه... قدمی بردارد و نفس بکشد. باید جميع ولايات و مناصب و نشانها و القاب و کل حقوق ملت را به وضعی که از آن فجیع تر نباشد حراج نماید، و در آن ضمن تمام ایران را به هر قسم شقاوت سراسر بچاپد و هر شب یک قسمت کثیف غارت خود را به دهن شاهنشاه ایران به زور بیندازد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۱)
تملق(۲)
ملكم در نامه ای که به وزارت خارجه در تاریخ ۱۵/ جمادی الاول /۱۲۹۳ نوشته است رجال عثمانی و ایران را به علت تملق گوئی و مداهنه کاری به باد انتقاد شدید می گیرد و فساد و انحراف سلاطین را نتیجه مستقیم این دروغها و تملقات می داند. ملکم می نویسد که وقتی شما به پادشاه جوان و بی اطلاعی بگوئید: نطر شما کیمیاست. آنچه به خاطر شما می رسد الهام الهی است. شما سایه خدا هستيد. شما عقل کل و دانای مطلق هستید... باید حقیقتا عقل کل و وجود خارق عادت باشد که خود را به کلی گم نکند. هرگاه سلطان بیچاره یک نفر آدم می داشت که او را گاهی ملتفت بر حقایق اوضاع می کرد، قطعا کارش به اینجا نمی کشید. ملکم در یکی از مقالات انتقادی خود تحت عنوان «اصول مذهب دیوانیان» رفتار رجال و درباریان ایران را مورد انتقاد قرار می دهد و می گوید هنر «اولیای دولت علیه ایران» این است که «ایران را فقیرتر و ذلیل تر و خرابتر از هر نقطه روی زمین ساخته اند... از هیچ نوع رسوائی ابدا خجالت نمیکشند... از روی صدق و ایمان دشمن معرفت و مروج منتهای قرمساقی هستند... برادران و اقوام و جميع منسوبان خود را على الخصوص آنها که نالایق تر هستند بر دور سلطنت طوری سوارکار می سازند... که ذات همایون نتواند بدون اجازه... قدمی بردارد و نفس بکشد. باید جميع ولايات و مناصب و نشانها و القاب و کل حقوق ملت را به وضعی که از آن فجیع تر نباشد حراج نماید، و در آن ضمن تمام ایران را به هر قسم شقاوت سراسر بچاپد و هر شب یک قسمت کثیف غارت خود را به دهن شاهنشاه ایران به زور بیندازد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۱) تملق(۲) ملكم در نامه ای که به وزارت خارجه در تاریخ ۱۵/ جمادی الاول /۱۲۹۳ نوشته است رجال عثمانی و ایران را به علت تملق گوئی و مداهنه کاری به…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۲)
حاج سیاح از بی صفتی و نامردی بعضی از هموطنان خود گله می کند و مینویسد: «این تغيير وضع و سلوک شاه با من چقدر اثر کرد. مردم دنیا چه اندازه بی وفا و بی صدق و صفا بوده اند. آنانی که سابقا به آشنایی من فخر و اظهار صداقت می کردند و توسط و وجودم را موثر می دانستند، تملقها می گفتند. الان چون وجودم را بی اثر می بینند، گویا بسیار جاها اظهار می کنند، که از اول ما او را آدم بدی می دانستیم... در ولایت خودم که ملاحظه از من داشتند...بنای کج رفتاری را گذاشته و کسانم در فشار و اذیت بودند.
من که به واسطه سیاحت در عالم و دیدن آزادی و حق گوئی در امم عادت به تقیه و نفاق و تملق نداشته، آزادانه حق گوئی کرده بودم رفتار مرا نقض و عيب بلکه افساد نامیده برای رضای خاطر ظالمان مرا طعن می کردند.» حاج سیاح پس از خلاص از زندان در مقام اعتراض به هیئت حاکمه می نویسد: «... اینها، از بدترین تقصیرات، حرف حق و آزادیخواهی را می دانند. اینان همیشه می خواهند که این ملت را از نادانی کور کرده مثل گوسفند قربانی گوشتشان را بخورند. چنانکه اگر گاو قربانی می دانست که او را برای کشتن می برند... سر به صحرا می گذاشت، اینان هم خیال کرده اند که هرگاه این ملت بدبخت معنی حقوق بشری را بدانند و لذت آزادی را بچشند دیگر تن به زنجیر اسارت نمی دهند. و گمان می کنند که من از کسانیم که می توانم به این اسیران راه خلاصی بیاموزم...».
ملکم در رساله فرقه کج بینان از تملق گوئی و مدیحه سرائی ایرانیان انتقاد می کند و می نویسد: «در سالی که وبا در ایران کشتار می کرد، نویسندگان می نوشتند... رقيمه شریفه کریمه در احسن از منه واصل شد. هیچکس نمی پرسد که ای بی انصاف یاوه گو، «اَحسن ازمنه» که وقت وبایی باشد، اَكرَهش کی خواهد بود؟»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۲)
حاج سیاح از بی صفتی و نامردی بعضی از هموطنان خود گله می کند و مینویسد: «این تغيير وضع و سلوک شاه با من چقدر اثر کرد. مردم دنیا چه اندازه بی وفا و بی صدق و صفا بوده اند. آنانی که سابقا به آشنایی من فخر و اظهار صداقت می کردند و توسط و وجودم را موثر می دانستند، تملقها می گفتند. الان چون وجودم را بی اثر می بینند، گویا بسیار جاها اظهار می کنند، که از اول ما او را آدم بدی می دانستیم... در ولایت خودم که ملاحظه از من داشتند...بنای کج رفتاری را گذاشته و کسانم در فشار و اذیت بودند.
من که به واسطه سیاحت در عالم و دیدن آزادی و حق گوئی در امم عادت به تقیه و نفاق و تملق نداشته، آزادانه حق گوئی کرده بودم رفتار مرا نقض و عيب بلکه افساد نامیده برای رضای خاطر ظالمان مرا طعن می کردند.» حاج سیاح پس از خلاص از زندان در مقام اعتراض به هیئت حاکمه می نویسد: «... اینها، از بدترین تقصیرات، حرف حق و آزادیخواهی را می دانند. اینان همیشه می خواهند که این ملت را از نادانی کور کرده مثل گوسفند قربانی گوشتشان را بخورند. چنانکه اگر گاو قربانی می دانست که او را برای کشتن می برند... سر به صحرا می گذاشت، اینان هم خیال کرده اند که هرگاه این ملت بدبخت معنی حقوق بشری را بدانند و لذت آزادی را بچشند دیگر تن به زنجیر اسارت نمی دهند. و گمان می کنند که من از کسانیم که می توانم به این اسیران راه خلاصی بیاموزم...».
ملکم در رساله فرقه کج بینان از تملق گوئی و مدیحه سرائی ایرانیان انتقاد می کند و می نویسد: «در سالی که وبا در ایران کشتار می کرد، نویسندگان می نوشتند... رقيمه شریفه کریمه در احسن از منه واصل شد. هیچکس نمی پرسد که ای بی انصاف یاوه گو، «اَحسن ازمنه» که وقت وبایی باشد، اَكرَهش کی خواهد بود؟»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۲) حاج سیاح از بی صفتی و نامردی بعضی از هموطنان خود گله می کند و مینویسد: «این تغيير وضع و سلوک شاه با من چقدر اثر کرد. مردم دنیا چه اندازه بی…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۳)
آزمندی آغا محمد خان قاجار
سرجان ملکم می نویسد: هر وقت حرص و طمع بر آغا محمدخان غلبه می کرد وزراء را جریمه می کرد و گاه یکی از متمولین را به دیگری می فروخت چنانکه یکبار شاه خواست مبلغی از میرزا شفیع وصول کند، بدین جهت او را به حاجی ابراهیم فروخت «...نوکر حاجی ابراهیم رفت و در مجلس عام شال از کمر میرزا شفیع باز کرده به گردنش انداخت و به همین صورت او را به خانه حاجی ابراهیم کشید و به او فهماند که این عمل محض خشنودی آغا محمد خان بود و اگر اینگونه سلوک نمی کرد، احتمال داشت میرزا شفیع در دادن مبلغ تأملی می کرد و کار به جایی بدتر از این منجر می شد، چون میرزا شفيع هر قدر سعی کرد نتوانست مبلغ مزبور را تمام و کمال ادا کند، بقیه را حاجی ابراهیم از خود داد و میرزا شفیع خلاص شد...» از این سرگذشت می توان به خوبی به فقدان آزادی فردی در محیط اجتماعی عهد قاجاریه پی برد و آثار ظلم و استبداد را حتی در مورد طبقه ممتاز جامعه مشاهده کرد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۳)
آزمندی آغا محمد خان قاجار
سرجان ملکم می نویسد: هر وقت حرص و طمع بر آغا محمدخان غلبه می کرد وزراء را جریمه می کرد و گاه یکی از متمولین را به دیگری می فروخت چنانکه یکبار شاه خواست مبلغی از میرزا شفیع وصول کند، بدین جهت او را به حاجی ابراهیم فروخت «...نوکر حاجی ابراهیم رفت و در مجلس عام شال از کمر میرزا شفیع باز کرده به گردنش انداخت و به همین صورت او را به خانه حاجی ابراهیم کشید و به او فهماند که این عمل محض خشنودی آغا محمد خان بود و اگر اینگونه سلوک نمی کرد، احتمال داشت میرزا شفیع در دادن مبلغ تأملی می کرد و کار به جایی بدتر از این منجر می شد، چون میرزا شفيع هر قدر سعی کرد نتوانست مبلغ مزبور را تمام و کمال ادا کند، بقیه را حاجی ابراهیم از خود داد و میرزا شفیع خلاص شد...» از این سرگذشت می توان به خوبی به فقدان آزادی فردی در محیط اجتماعی عهد قاجاریه پی برد و آثار ظلم و استبداد را حتی در مورد طبقه ممتاز جامعه مشاهده کرد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۳) آزمندی آغا محمد خان قاجار سرجان ملکم می نویسد: هر وقت حرص و طمع بر آغا محمدخان غلبه می کرد وزراء را جریمه می کرد و گاه یکی از متمولین را به…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۳)
در جوامع منحط و عقب مانده یعنی در کشورهایی که اکثریت مردم از تعلیم و رشد اجتماعی و اخلاقی کافی بی بهرهاند مجاهدان و خدمتگزاران و فرزندان و بازماندگان آنها مورد تأیید و احترام مردم قرار نمی گیرند. میرزا محمدخان قزوینی دانشمند معاصر ما نمونه ای از این انحطاط اخلاقی را تصویر می کند:
رفتار مردم جاهل با فرزند میرزا رضای کرمانی
میرزا رضا کرمانی فرزند ملاحسين عقدانی از مریدان سیدجمال الدین افغانی معروف به اسد آبادی بود. تفصيل احوال او و علل و اسبابی که او را به قتل ناصرالدین شاه وادار نمود در استنطاق مفصل مبسوطی که از او و کسان و آشنایان او پس از واقعه قتل ناصرالدین شاه در نظمیه تهران به عمل آمد شرح داده شده است. علاوه بر این در تاریخ پیدایش تأليف ناظم الاسلام کرمانی و نیز در تاریخ «انقلاب ایران» تأليف براون شرح واقعه به تفصیل آمده است. استاد فقيد محمد قزوینی شرح قتل میرزا رضا را چنین توصيف می کند: «دو ماه و چیزی پس از جلوس مظفرالدین شاه در تهران، میرزا رضا را صبح روز پنج شنبه دوم ماه ربیع الاول ۱۳۱۹ قمری در میدان مشق تهران به دار آویخته و مردم از اطراف به تماشای آن جثه آویخته دستها از پشت بسته که انسان را بی اختیار منقلب می کرد می آمدند و اطراف دار را قراولان شب و روز نگاه داشته نمی گذاردند مردم از مسافتی معین نزدیکتر روند... پس از اعدام میرزا رضا پسری ۱۹-۱۷ ساله از او که گویا هموست که در صورت استنطاق میرزا رضا «تقی» ذکر شده مدتها در مجله ما در بازارچه معیرالممالک در یک دکان نانوایی تافتونی دیده می شد که به شغل شاگردی آن دکان مستخدم بود و در غایت فقر و فلاکت بنظر می آمد و من چون آن دکان در سر راهم بود و هر روز مکرر از آنجا عبور می کردم غالبا نمی دیدم که مردم راه گذار با تعجب او را مانند یک حیوان عجیب و غریبی به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند که این پسر میرزا رضا قاتل شاه شهید است و آن بیچاره که مثل گاو پیشانی سفید در تمام تهران معروف شده بود و حتی از محلات دور هم مردم به تماشای او می آمدند، هر وقت می دید که مردم لحظه ای ایست کرده او را با انگشت نشان می دهند از فرط شرم و خجالت سر را به زیر می انداخت و هیچ به طرف آنها نگاه نمی کرد...»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۳)
در جوامع منحط و عقب مانده یعنی در کشورهایی که اکثریت مردم از تعلیم و رشد اجتماعی و اخلاقی کافی بی بهرهاند مجاهدان و خدمتگزاران و فرزندان و بازماندگان آنها مورد تأیید و احترام مردم قرار نمی گیرند. میرزا محمدخان قزوینی دانشمند معاصر ما نمونه ای از این انحطاط اخلاقی را تصویر می کند:
رفتار مردم جاهل با فرزند میرزا رضای کرمانی
میرزا رضا کرمانی فرزند ملاحسين عقدانی از مریدان سیدجمال الدین افغانی معروف به اسد آبادی بود. تفصيل احوال او و علل و اسبابی که او را به قتل ناصرالدین شاه وادار نمود در استنطاق مفصل مبسوطی که از او و کسان و آشنایان او پس از واقعه قتل ناصرالدین شاه در نظمیه تهران به عمل آمد شرح داده شده است. علاوه بر این در تاریخ پیدایش تأليف ناظم الاسلام کرمانی و نیز در تاریخ «انقلاب ایران» تأليف براون شرح واقعه به تفصیل آمده است. استاد فقيد محمد قزوینی شرح قتل میرزا رضا را چنین توصيف می کند: «دو ماه و چیزی پس از جلوس مظفرالدین شاه در تهران، میرزا رضا را صبح روز پنج شنبه دوم ماه ربیع الاول ۱۳۱۹ قمری در میدان مشق تهران به دار آویخته و مردم از اطراف به تماشای آن جثه آویخته دستها از پشت بسته که انسان را بی اختیار منقلب می کرد می آمدند و اطراف دار را قراولان شب و روز نگاه داشته نمی گذاردند مردم از مسافتی معین نزدیکتر روند... پس از اعدام میرزا رضا پسری ۱۹-۱۷ ساله از او که گویا هموست که در صورت استنطاق میرزا رضا «تقی» ذکر شده مدتها در مجله ما در بازارچه معیرالممالک در یک دکان نانوایی تافتونی دیده می شد که به شغل شاگردی آن دکان مستخدم بود و در غایت فقر و فلاکت بنظر می آمد و من چون آن دکان در سر راهم بود و هر روز مکرر از آنجا عبور می کردم غالبا نمی دیدم که مردم راه گذار با تعجب او را مانند یک حیوان عجیب و غریبی به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند که این پسر میرزا رضا قاتل شاه شهید است و آن بیچاره که مثل گاو پیشانی سفید در تمام تهران معروف شده بود و حتی از محلات دور هم مردم به تماشای او می آمدند، هر وقت می دید که مردم لحظه ای ایست کرده او را با انگشت نشان می دهند از فرط شرم و خجالت سر را به زیر می انداخت و هیچ به طرف آنها نگاه نمی کرد...»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۳) در جوامع منحط و عقب مانده یعنی در کشورهایی که اکثریت مردم از تعلیم و رشد اجتماعی و اخلاقی کافی بی بهرهاند مجاهدان و خدمتگزاران و فرزندان و…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۴)
س.ه. پوتینگر درباره اخلاق ایرانیان مینویسد:
«ایرانیان با همردیف و همشأن خود مهربان و مودب اند در مقابل برترها خاضع و متواضع و نسبت به زیردستان زورگو و مغرورند، تمام طبقات وقتی که مورد مناسبی پیدا شود عموما خسيس، فرومایه و نادرست اند و نیز از تفتین و جاسوسی ابا ندارند، دروغ را در صورتیکه موجب تسهیل انجام منظورشان باشد نه فقط مجاز بلکه خیلی هم بجا می دانند از حسن نیت بلندنظری و حق شناسی تمام بیگانه اند... سرجان مک دونالد می گوید: «ایرانیان مردمی خوش سیما، شجاع، مهمان نواز و در مقام دشمنی صبور، نسبت به بیگانه مهربان و در آداب خود بسیار با نزاکت اند ایشان نجیب و در معاشرت دلپذیر و سرگرم کننده اند ولی ضمنا بکلی عاری از صفات نیک دیگرند و در تمام فنون خدعه و نیرنگ مهارت عمیق دارند نسبت به زیردستان بدمنصب و در مقابل برتران زبون، سنگدل، کینهجو، نادرست، لئيم و فاقد ایمان و عواطف دوستی و قدرشناسی یا شرف اند، »
بنظر واتسن ایرانیان صبور و حکومت بر آنان آسان، طبقات فقیر خیلی قانع و با ادب اند توانگران به هموطنان گرسنه نان می رسانند و نسبت به سلطان قانونی خود وفا دارند..»
به قول آقای محمود محمود انگلیسی ها در دوره قاجاریه برای پیش بردن مقاصد خود و مبارزه با دولت ایران همیشه از یک عده اشخاص معلوم استفاده می کردند. این عناصر که «در میان رجال پست و ناراضی دربار، بين علما و اشخاص عالم نما، و فاسد، در میان روسای غارتگر ایلات، در میان سکنه شهرهای دور و نزدیک » وجود داشتند در مواقع مقتضی بوسیله عمال و ایادی خود موجبات سقوط دولتهای مخالف، و روی کار آمدن دولتهای موافق انگلستان را فراهم می کردند. آقای جان اسکانلون (Scanlon) در صفحه ۱۳۷ کتاب خود موسوم به «این است اساس سیاست خارجی» می گوید: ...ما بزرگترین غارتگران و راهزنان عصر خود هستیم که در کره زمین زندگی می کنیم. ما از این حیث برتر از سایر جهانیان هستیم. زیرا علاوه بر آن صفات ریاکاری، منافق هم می باشیم. ما به غارت و یغما می پردازیم و این عمل را به خیر و صلاح جهانیان وانمود می کنیم.»
دکتر بلو (Belleve) که در سال ۱۸۷۲ میلادی به ایران سفر کرده و ناظر بدبختيها، قحطی ها و فقر و مسکنت ملت ایران بوده و اثرات قحطی سال ۱۲۸۸ را به چشم خود دیده است، پس از ذکر محرومیتهای مردم ایران می نویسد: «حق این بود که میرزا حسین خان سپهسالار هم خود را صرف رفع ذلت و بدبختی سکنه این شهرها بکند نه اینکه شاه را برداشته به اروپا ببرد و پولها را صرف عیاشی شاه و درباریان بکند.»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۴)
س.ه. پوتینگر درباره اخلاق ایرانیان مینویسد:
«ایرانیان با همردیف و همشأن خود مهربان و مودب اند در مقابل برترها خاضع و متواضع و نسبت به زیردستان زورگو و مغرورند، تمام طبقات وقتی که مورد مناسبی پیدا شود عموما خسيس، فرومایه و نادرست اند و نیز از تفتین و جاسوسی ابا ندارند، دروغ را در صورتیکه موجب تسهیل انجام منظورشان باشد نه فقط مجاز بلکه خیلی هم بجا می دانند از حسن نیت بلندنظری و حق شناسی تمام بیگانه اند... سرجان مک دونالد می گوید: «ایرانیان مردمی خوش سیما، شجاع، مهمان نواز و در مقام دشمنی صبور، نسبت به بیگانه مهربان و در آداب خود بسیار با نزاکت اند ایشان نجیب و در معاشرت دلپذیر و سرگرم کننده اند ولی ضمنا بکلی عاری از صفات نیک دیگرند و در تمام فنون خدعه و نیرنگ مهارت عمیق دارند نسبت به زیردستان بدمنصب و در مقابل برتران زبون، سنگدل، کینهجو، نادرست، لئيم و فاقد ایمان و عواطف دوستی و قدرشناسی یا شرف اند، »
بنظر واتسن ایرانیان صبور و حکومت بر آنان آسان، طبقات فقیر خیلی قانع و با ادب اند توانگران به هموطنان گرسنه نان می رسانند و نسبت به سلطان قانونی خود وفا دارند..»
به قول آقای محمود محمود انگلیسی ها در دوره قاجاریه برای پیش بردن مقاصد خود و مبارزه با دولت ایران همیشه از یک عده اشخاص معلوم استفاده می کردند. این عناصر که «در میان رجال پست و ناراضی دربار، بين علما و اشخاص عالم نما، و فاسد، در میان روسای غارتگر ایلات، در میان سکنه شهرهای دور و نزدیک » وجود داشتند در مواقع مقتضی بوسیله عمال و ایادی خود موجبات سقوط دولتهای مخالف، و روی کار آمدن دولتهای موافق انگلستان را فراهم می کردند. آقای جان اسکانلون (Scanlon) در صفحه ۱۳۷ کتاب خود موسوم به «این است اساس سیاست خارجی» می گوید: ...ما بزرگترین غارتگران و راهزنان عصر خود هستیم که در کره زمین زندگی می کنیم. ما از این حیث برتر از سایر جهانیان هستیم. زیرا علاوه بر آن صفات ریاکاری، منافق هم می باشیم. ما به غارت و یغما می پردازیم و این عمل را به خیر و صلاح جهانیان وانمود می کنیم.»
دکتر بلو (Belleve) که در سال ۱۸۷۲ میلادی به ایران سفر کرده و ناظر بدبختيها، قحطی ها و فقر و مسکنت ملت ایران بوده و اثرات قحطی سال ۱۲۸۸ را به چشم خود دیده است، پس از ذکر محرومیتهای مردم ایران می نویسد: «حق این بود که میرزا حسین خان سپهسالار هم خود را صرف رفع ذلت و بدبختی سکنه این شهرها بکند نه اینکه شاه را برداشته به اروپا ببرد و پولها را صرف عیاشی شاه و درباریان بکند.»
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۴) س.ه. پوتینگر درباره اخلاق ایرانیان مینویسد: «ایرانیان با همردیف و همشأن خود مهربان و مودب اند در مقابل برترها خاضع و متواضع و نسبت به زیردستان…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۵)
مادام دیولافوا در سفرنامه خود به وضع اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی قبایل چادرنشین نیز اشاره کرده است بنظر او «ثروت یک چادرنشین را از تعداد گله هایش می سنجند و هر نوع اثاثه زندگی که حمل و نقل آن مشکل باشد برای ایل مزاحم و دست و پا گیر است، لازم، پسر بزرگ شیخ ما را به چادر پدرش داخل می کند زمین ناهموار زیر چادر، فرش ندارد، چه مردم فقیری! آنها نمی توانند یک تکه حصیر که در منزل بدبخت ترین اشخاص پیدا میشود برای خود فراهم سازند، معهذا یک تکه فرش از نوع بسیار پست در گوشه ای از چادر که از باد، در پناه است، گسترده شده و لحاف و بالشهای بزرگی روی آن چیده اند، پیرمردی ریش سفید روی بالشها نشسته است او بینی عقابی دارد، و مرتب سرفه می کند، اخلاط می اندازد، نفس می زند، و با نوک انگشتان ترشحات بینی اش را می گیرد و پرتاب می کند، اگر هم ترشحات متبرک بینی و دهانش روی اطرافیان بیفتد، دغدغه ای به خود راه نمی دهد، پیراهن او بسیار کثیف است و مثل لباس گداها ژنده و چاک چاک است، آیا می شود حدس زد که صاحب این لباس کهنه و پاره ثروتمندترین مردان سرزمین و قدرتمندترین رئیس قبائل بنی لام است؟ او مردی مستبد و ستمگر است و اگر چین بر پیشانی پهنش بیفکند، والی بغداد و تمام شیوخ قبایل از ترس به لرزه می افتند از قلمرو شیخ مزعل تا تیسفون و از دجله تا کوههای بختیاری تحت اختیار شیخ قرار دارد و او فرمانروای این سرزمین است...».
مادام دیولافوا در حدود صد سال قبل اخلاق طبقات محروم را در دزفول توصیف می کند: «با وجود اینکه ما وازده های جمعیت دزفول را استخدام کرده ایم، باز اغلب آنها به علت شهری بودن از هوش و مهارت بی بهره نیستند ولی این صفات به عوض اینکه برحسب سن رشد و گسترش یابد، رفته رفته ضعیف می شود.
در شدت احساس مذهبی شان با بی رگی، ضعف نفس بسیار و فساد اخلاق آنها، تضاد زیادی دارد با دیدن نشان کمربند یک سرباز به لرزه می افتند، در مقابل قیافه محيل یک فراش حکومت خود را پست و حقیر می کنند و از چادرنشینها چنان می ترسند که اگر دسته جمعی حرکت نکنند جرات طی کردن فاصله سیصد متری بین چادرهای ما و مقبره را ندارند، از میان هر صد نفر فقط شش نفر سواد خواندن دارند، و دو نفرشان فقط می توانند کوره خطی بنویسند... لباسهای کهنه و رنگ رفته شان شاهد فقر و فلاکت بی حد آنهاست و این فقر و فلاکت تا حدی علت ناتوانی جسمی و اخلاقی آنها را روشن می کند...».
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۵)
مادام دیولافوا در سفرنامه خود به وضع اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی قبایل چادرنشین نیز اشاره کرده است بنظر او «ثروت یک چادرنشین را از تعداد گله هایش می سنجند و هر نوع اثاثه زندگی که حمل و نقل آن مشکل باشد برای ایل مزاحم و دست و پا گیر است، لازم، پسر بزرگ شیخ ما را به چادر پدرش داخل می کند زمین ناهموار زیر چادر، فرش ندارد، چه مردم فقیری! آنها نمی توانند یک تکه حصیر که در منزل بدبخت ترین اشخاص پیدا میشود برای خود فراهم سازند، معهذا یک تکه فرش از نوع بسیار پست در گوشه ای از چادر که از باد، در پناه است، گسترده شده و لحاف و بالشهای بزرگی روی آن چیده اند، پیرمردی ریش سفید روی بالشها نشسته است او بینی عقابی دارد، و مرتب سرفه می کند، اخلاط می اندازد، نفس می زند، و با نوک انگشتان ترشحات بینی اش را می گیرد و پرتاب می کند، اگر هم ترشحات متبرک بینی و دهانش روی اطرافیان بیفتد، دغدغه ای به خود راه نمی دهد، پیراهن او بسیار کثیف است و مثل لباس گداها ژنده و چاک چاک است، آیا می شود حدس زد که صاحب این لباس کهنه و پاره ثروتمندترین مردان سرزمین و قدرتمندترین رئیس قبائل بنی لام است؟ او مردی مستبد و ستمگر است و اگر چین بر پیشانی پهنش بیفکند، والی بغداد و تمام شیوخ قبایل از ترس به لرزه می افتند از قلمرو شیخ مزعل تا تیسفون و از دجله تا کوههای بختیاری تحت اختیار شیخ قرار دارد و او فرمانروای این سرزمین است...».
مادام دیولافوا در حدود صد سال قبل اخلاق طبقات محروم را در دزفول توصیف می کند: «با وجود اینکه ما وازده های جمعیت دزفول را استخدام کرده ایم، باز اغلب آنها به علت شهری بودن از هوش و مهارت بی بهره نیستند ولی این صفات به عوض اینکه برحسب سن رشد و گسترش یابد، رفته رفته ضعیف می شود.
در شدت احساس مذهبی شان با بی رگی، ضعف نفس بسیار و فساد اخلاق آنها، تضاد زیادی دارد با دیدن نشان کمربند یک سرباز به لرزه می افتند، در مقابل قیافه محيل یک فراش حکومت خود را پست و حقیر می کنند و از چادرنشینها چنان می ترسند که اگر دسته جمعی حرکت نکنند جرات طی کردن فاصله سیصد متری بین چادرهای ما و مقبره را ندارند، از میان هر صد نفر فقط شش نفر سواد خواندن دارند، و دو نفرشان فقط می توانند کوره خطی بنویسند... لباسهای کهنه و رنگ رفته شان شاهد فقر و فلاکت بی حد آنهاست و این فقر و فلاکت تا حدی علت ناتوانی جسمی و اخلاقی آنها را روشن می کند...».
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۵) مادام دیولافوا در سفرنامه خود به وضع اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی قبایل چادرنشین نیز اشاره کرده است بنظر او «ثروت یک چادرنشین را از تعداد گله…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۶)
دکتر هاز آلمانی که سالی چند در دانشگاه ایران استاد علم الاجتماع بود، تحت عنوان «روانشناسی ایرانی» از روحیات و خلقیات ایرانیان سخن می گوید و از اینکه مردم این سرزمین در تعارفات لفظی و تشریفاتی راه افراط می روند اظهار شگفتی می نماید و می گوید این تعارفات و مجامله کاریها به حدی هست که از آن بوی دروغگوئی و دوروئی به مشام می رسد سپس می نویسد «این نوع رفتار و توداری و تصنع دور از حقیقت ممکنست در مرحله بازرگانی و مذاکرات سیاسی هم به کار رود و همین سبک است که معمولا مغربیان را که به واقعیت عادت دارند متنفر می سازند و هرگز نمی خواهند در چنین بازی شرکت کنند.» وی بدون اینکه از تاثیر عوامل اقتصادی در اخلاقیات سخنی به میان آورد معتقد است که حکومت و تسلط اقوام بیگانه در ایران و دوام حکومتهای استبدادی در انحطاط اخلاقی و دوروئی مردم این سرزمین عامل موثری بوده است.
شادروان عباس اقبال آشتیانی طی مقاله ای در مجله یادگار از دوروئی، بی صفتی و نامردمی اعضای «فرهنگستان» شکایت می کند و در ضمن می نویسد: «مکرر با اعضای فرهنگستان در خارج صحبت می کردیم و خطا بودن راهی را که ایشان در آنجا پیش گرفته اند به ایشان می نمودیم، غالبا تصدیق می کردند بلکه گاهی اوقات از ما هم در راه این عیبجوئی پیشتر می رفتند اما وقتی که به ایشان می گفتم پس چرا صبح از همه زودتر به جلسات آن حاضر می شوید و اعانت باثم میکنید، می گفتند که ممکن است که اعليحضرت فقید متغير شود و یا اینکه به خواهش وزیر وقت در آنجا حاضر می شدیم، «هر چه را حضرت اشرف بفرمایند» تصویب می کنیم.
از وقتی که ایمان اهل علم و ادب مملکتی به این سستی باشد و در مقابل هر بیم و امید وهمی کش بیاید و در راه دفاع حق مقاومت و مبارزه ای صورت نگیرد، معلوم هست که علم و ادب به چه روز زاری می افتد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۶)
دکتر هاز آلمانی که سالی چند در دانشگاه ایران استاد علم الاجتماع بود، تحت عنوان «روانشناسی ایرانی» از روحیات و خلقیات ایرانیان سخن می گوید و از اینکه مردم این سرزمین در تعارفات لفظی و تشریفاتی راه افراط می روند اظهار شگفتی می نماید و می گوید این تعارفات و مجامله کاریها به حدی هست که از آن بوی دروغگوئی و دوروئی به مشام می رسد سپس می نویسد «این نوع رفتار و توداری و تصنع دور از حقیقت ممکنست در مرحله بازرگانی و مذاکرات سیاسی هم به کار رود و همین سبک است که معمولا مغربیان را که به واقعیت عادت دارند متنفر می سازند و هرگز نمی خواهند در چنین بازی شرکت کنند.» وی بدون اینکه از تاثیر عوامل اقتصادی در اخلاقیات سخنی به میان آورد معتقد است که حکومت و تسلط اقوام بیگانه در ایران و دوام حکومتهای استبدادی در انحطاط اخلاقی و دوروئی مردم این سرزمین عامل موثری بوده است.
شادروان عباس اقبال آشتیانی طی مقاله ای در مجله یادگار از دوروئی، بی صفتی و نامردمی اعضای «فرهنگستان» شکایت می کند و در ضمن می نویسد: «مکرر با اعضای فرهنگستان در خارج صحبت می کردیم و خطا بودن راهی را که ایشان در آنجا پیش گرفته اند به ایشان می نمودیم، غالبا تصدیق می کردند بلکه گاهی اوقات از ما هم در راه این عیبجوئی پیشتر می رفتند اما وقتی که به ایشان می گفتم پس چرا صبح از همه زودتر به جلسات آن حاضر می شوید و اعانت باثم میکنید، می گفتند که ممکن است که اعليحضرت فقید متغير شود و یا اینکه به خواهش وزیر وقت در آنجا حاضر می شدیم، «هر چه را حضرت اشرف بفرمایند» تصویب می کنیم.
از وقتی که ایمان اهل علم و ادب مملکتی به این سستی باشد و در مقابل هر بیم و امید وهمی کش بیاید و در راه دفاع حق مقاومت و مبارزه ای صورت نگیرد، معلوم هست که علم و ادب به چه روز زاری می افتد.
✅دریچه کتاب
@daricheketab
دریچه کتاب
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد ششم مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران تالیف #مرتضی_راوندی اخلاق و رسوم اجتماعی(۲۶) دکتر هاز آلمانی که سالی چند در دانشگاه ایران استاد علم الاجتماع بود، تحت عنوان «روانشناسی ایرانی» از روحیات و خلقیات ایرانیان سخن می گوید و…
#تاریخ_اجتماعی_ایران
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی (۲۷)
در کتاب ایران بی نقاب نوشته ترولر نیز بسیاری از خصوصیات اخلاقی و اجتماعی ایرانیان بدون پرده پوشی و تعارف بیان شده ما قسمتی از نوشته های این نویسنده آلمانی را برای بیداری و انتباه هموطنان نقل می کنیم: «...ایرانیهای امروزی می کوشند که خود را مانند اروپائیان نشان بدهند ولی انسان در هر قدم با بی ذوقی و کج سلیقگی آنها در اقتباس و تقلید روبهرو میشود...
ایرانیان تعصبی شدید دارند که عیوب و نارسائیهای خود را پنهان دارند، می کوشند چیزهائی را که ابدا ربطی به فرهنگ و هنر اصیل آنها ندارند، مانند پیشرفتهای صنعتی و خیابانهای قشنگ و هتل های سبک فرنگ و تأسیسات علمی و اقتصادی جدید را به رخ ما بکشند، اگر کسی پر روئی کند و یکی از عیوب آنها را به یادشان بیاورد فورا برافروخته می شوند و تقصیر را به گردن انگلیس می گذارند... یکی از خصال ایرانیان، کتمان حقیقت است زندگی مردم تهران از صبح تا شام عبارت از دروغ گفتن و یکدیگر را گول زدن و کلاه گذاشتن و تلاش بی ملاحظه برای پول درآوردن و پیش رفتن و پامال کردن و عقب زدن دیگران است...
مجتبی مینوی نیز در کتاب داستانها و قصه ها، از کجروی و انحرافات اخلاقی نسل جوان شکایت می کند:
«جوانهائی که درس خوانده اند و عالم شده اند و دنیا را دیده اند باید نوع دوست تر و درستکارتر از قدیمی ها باشند بالعکس می بینیم که علم و تحصیل آنها را در دزدی و کجروشی قهارتر و دلیرتر کرده است چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا، عجب اینست که داد همه شان بلند است و به هر کس بر می خوری ناله می کند که مردم دزد و بد شده اند، اما همان کسانی هم که از دزدی و بدی دیگران شاکی هستند در کاری که بدست خودشان است کم از دیگران نیستند پس این مملکت را که باید اصلاح بکند؟ به وزیران و بزرگان قوم هم که از دست زیردستانشان شکایت می بری اول چیزی که می گویند اینست که چقدر حاضری مایه بگذاری.»
رفتم از مدرسه پرسم سبب حرمت می
در هرکس که زدم بیخود و لايعقل بود
✅دریچه کتاب
@daricheketab
جلد ششم
مناظری از زندگی اجتماعی و خانواده در ایران
تالیف #مرتضی_راوندی
اخلاق و رسوم اجتماعی (۲۷)
در کتاب ایران بی نقاب نوشته ترولر نیز بسیاری از خصوصیات اخلاقی و اجتماعی ایرانیان بدون پرده پوشی و تعارف بیان شده ما قسمتی از نوشته های این نویسنده آلمانی را برای بیداری و انتباه هموطنان نقل می کنیم: «...ایرانیهای امروزی می کوشند که خود را مانند اروپائیان نشان بدهند ولی انسان در هر قدم با بی ذوقی و کج سلیقگی آنها در اقتباس و تقلید روبهرو میشود...
ایرانیان تعصبی شدید دارند که عیوب و نارسائیهای خود را پنهان دارند، می کوشند چیزهائی را که ابدا ربطی به فرهنگ و هنر اصیل آنها ندارند، مانند پیشرفتهای صنعتی و خیابانهای قشنگ و هتل های سبک فرنگ و تأسیسات علمی و اقتصادی جدید را به رخ ما بکشند، اگر کسی پر روئی کند و یکی از عیوب آنها را به یادشان بیاورد فورا برافروخته می شوند و تقصیر را به گردن انگلیس می گذارند... یکی از خصال ایرانیان، کتمان حقیقت است زندگی مردم تهران از صبح تا شام عبارت از دروغ گفتن و یکدیگر را گول زدن و کلاه گذاشتن و تلاش بی ملاحظه برای پول درآوردن و پیش رفتن و پامال کردن و عقب زدن دیگران است...
مجتبی مینوی نیز در کتاب داستانها و قصه ها، از کجروی و انحرافات اخلاقی نسل جوان شکایت می کند:
«جوانهائی که درس خوانده اند و عالم شده اند و دنیا را دیده اند باید نوع دوست تر و درستکارتر از قدیمی ها باشند بالعکس می بینیم که علم و تحصیل آنها را در دزدی و کجروشی قهارتر و دلیرتر کرده است چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا، عجب اینست که داد همه شان بلند است و به هر کس بر می خوری ناله می کند که مردم دزد و بد شده اند، اما همان کسانی هم که از دزدی و بدی دیگران شاکی هستند در کاری که بدست خودشان است کم از دیگران نیستند پس این مملکت را که باید اصلاح بکند؟ به وزیران و بزرگان قوم هم که از دست زیردستانشان شکایت می بری اول چیزی که می گویند اینست که چقدر حاضری مایه بگذاری.»
رفتم از مدرسه پرسم سبب حرمت می
در هرکس که زدم بیخود و لايعقل بود
✅دریچه کتاب
@daricheketab
نظر اردشیر بابکان موسس شاهنشاهی ساسانی درباره بیکاری رعیت
به نظر اردشیر بزرگترین چیزی که انبوه رعیت را به فساد می کشاند بیکارگی و بی تکلیفی است. او می گوید: «بیکاری مردم را در خرده گیری بر حکومت و باریک شدن در کارهای آن و آگاه شدن بر عیب های نهفته دلیر می سازد...بیکاری به نظر اردشیر یک بیماری است که به شاه و مردم هر دو آسیب می رساند...زیرا تباهی شهریاران در بیکار ماندن پادشاهان است و تباهی کشور در بیکار ماندن رعیت.»
اردشیر از جابجا شدن افراد از طبقه ای به طبقه ی دیگر سخت بیمناک است و در بند سیزدهم اندرز نامه خود می نویسد: «پس هیچ چیز بیم آور تر از آن نیست که سَری بُن گردد و بُنی سَر، یا دست مشغول به کاری بیکار ماند.»
به نظر اردشیر، تنها راه، برای جلوگیری از بدگفتن و عیب جویی مردم از شاه و دولت مشغول کردن مردم به کار و مبارزه با بیکاری است.
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد چهارم، ص۱۱
#مرتضی_راوندی،
✅دریچه کتاب
@daricheketab
به نظر اردشیر بزرگترین چیزی که انبوه رعیت را به فساد می کشاند بیکارگی و بی تکلیفی است. او می گوید: «بیکاری مردم را در خرده گیری بر حکومت و باریک شدن در کارهای آن و آگاه شدن بر عیب های نهفته دلیر می سازد...بیکاری به نظر اردشیر یک بیماری است که به شاه و مردم هر دو آسیب می رساند...زیرا تباهی شهریاران در بیکار ماندن پادشاهان است و تباهی کشور در بیکار ماندن رعیت.»
اردشیر از جابجا شدن افراد از طبقه ای به طبقه ی دیگر سخت بیمناک است و در بند سیزدهم اندرز نامه خود می نویسد: «پس هیچ چیز بیم آور تر از آن نیست که سَری بُن گردد و بُنی سَر، یا دست مشغول به کاری بیکار ماند.»
به نظر اردشیر، تنها راه، برای جلوگیری از بدگفتن و عیب جویی مردم از شاه و دولت مشغول کردن مردم به کار و مبارزه با بیکاری است.
#تاریخ_اجتماعی_ایران جلد چهارم، ص۱۱
#مرتضی_راوندی،
✅دریچه کتاب
@daricheketab