چیستا_دو
2.96K subscribers
347 photos
167 videos
3 files
448 links
داستانهای چیستایثربی_او یکزن _ خواب گل سرخ و..تنها کانال موثق قصه ها ی من که ؛شخصا زیر نظرخودم، چیستا، اداره میشود. ادرس کانال #رسمی من این است
@chista_yasrebi
Download Telegram
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا_متولد۱۳۷۹
#آوا
#رمان
#پاورقی
#داستان
#قسمت15
#قسمت_پانزدهم
#قصه
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کلیپ
#موسیقی



من کلید اتاقک را نداشتم.
شاید، قسمت بود که برگردیم...

می گویم: پدرم‌ نگران میشه عزیزم، میگم زمین خوردم!
بیا بریم...

هنوز نشسته است...
کنارش می نشینم.
سرش پایین است، دستش را می گیرم.
چقدر گرم است، می سوزد!

_طاها جان، مشکلی پیش آمده؟

می گوید : تو از من می ترسی؟

می خندم ...
عاشقش بودم، چطور از او بترسم؟

_نه بخدا !
جای کلیدو نمیدونم!

وگرنه مطمئنم، تو فقط می خواستی موهامو بشوری!

در چشمانم، خیره می شود...
ترجیح می دهم لبخوانی چشمانش را، ندیده بگیرم!

چیزی بیش از عشق و محبت، در آن چشمان فروزان است، شاید حق دارد.

آن بازی گرگم به هوا در تاریکی و بعد...

شاید نباید این بازی را، از او
می خواستم.
تقصیر من است!

بخشی از وجودش، بیدار شده که شاید تابه حال ، به زور ، آن را، ندیده گرفته است.

دستم را با محبت می گیرد و می بوسد...
برق از تنم می گذرد!

می گوید : فقط می خواستم از شب عقدمون، خاطره ی خوبی داشته‌ باشیم.

میگویم : این بازی!

میگوید : به جز این... گفتم که، بازیا جدی میشن!

دلم‌ می خواهد آن لحظه، محکم بغلش کنم...
جلوی خودم را می گیرم.
می دانم درست نیست!

می گوید: اونجا، یه آبگیر می بینم!

_دایی ساخته، برای آبیاری زمینش!

_اجازه میدی، موهاتو اونجا بشورم؟موهات، رنگ خورشید دم صبحه!

عاشقتم آوای من!

می گویم : پس فقط کنار آب!
شنا بلد نیستم!

_من خوب بلدم!

می خندد...
با لباس،‌ وارد آب می شود.

میگویم : تو که سردت بود؟
میگوید : دیگه‌ نیست، بیا تو آب!
وگرنه‌ نمی تونم ، موهاتو بشورم!

پایم را می کشد، داخل آبگیر می افتم...
جیغ می زنم!

با بوسه ای‌، ساکتم می کند...
سرگیجه و سراب!

تابستان صحراهای دور ، به‌ جانم
می ریزند...
گرم‌ می شوم.

صدای نفس هایش را می شنوم.

آرام، مثل نوازش خورشید، موهایم را می شوید...
دستهایش، عشق است و ذکر !

صدای شیهه ی اسبی رم‌ کرده از دور می شنوم‌ و نفس های گرگی در‌ بیابان که دعا می خواند!

مرا محکم‌ نگه داشته، که نیفتم!

تن تبدارش را حس می کنم.

با عشق، مرا در آب ، به دنیا می آورد.
انگار رسالتی دارد،
یا رازی را در جانم، جاودانه می کند.

بر شانه های نیمه عریانم ، پرنده ها، آشیان‌ می کنند و آسمان، اشک هایم را به ابر سپید بدل می کند.

به او تکیه می دهم،‌ گویی که به جهان!
او ، همسر من‌ است!

می گویم: ولم‌ کنی، غرق میشم.

می گوید: ولت‌ نمی کنم ماه من!
هیچ وقت!

ترسیده‌ام!
حس می کنم دیگر نمی توانیم همدیگر را، رها کنیم!

حس اشتیاق خاک زیر بارانم، برای جوانه‌ زدن!

می گویم:
ما که حرمت نمی شکنیم، نه؟

می گوید: معلومه که‌ نه!
حرمت ها مهمن!
فقط‌ می خواستم امشب و این آب تنی، یادت بمونه!

__ دارم‌ می افتم.

محکم، مرا می گیرد.
ما، اکنون یک نفر هستیم!
خودم‌ به خودم، تکیه داده ام.

در آغوشش، به گریه میافتم.

بادها، دلداری ام می دهند...

می گوید: چیزی نیست عزیز دل، آرام باش!
الان از آب میریم بیرون.

_نه! نمیام!

در برابر عشق، مرگ چقدر ناچیز است!

https://www.instagram.com/p/Bry1oItgAx6/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=tqeov32yk8fw
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
و زندگی ، درختی است بلند و تناور ،
که ما فقط، یکبار ، در سایه اش ، مینشینیم !
.
و تمام عاشقانه های جهان ،
همان یکبار به دنیا می آیند ،
و تمام رنجهای جهان ... . .

سپس خاطره میشویم ،
در سایه سار درخت ،
برای نسلهای بعد ...
.

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#نویسنده
#رمان
#نمایشنامه
#فیلمنامه
#نقد_ادبی
#نقد_هنری
#زن
#مادر
#اعتراض

#کلیپ
#موسیقی
#موزیک
#موزیک_ویدیو
.

#مونیکابلوچی
#مونیکا_بلوچی
#ونسان_کسل
رمان
#داستان
#قصه
#آوا_متولد۱۳۷۹ .
داستان #عاشقی و #عصیان .
.
.
هشدار نویسنده :
دوستانی که ناراحتند یا به هر دلیل ، اعصابشان ،ضعیف شده ، مطلقا قسمت ۱۶ رمان پاورقی #آوا را نخوانند !
.
.
...
صفحه ، پرایوت است.
قصه ای در کانال نمی آید.
.
فالور جدید پذیرفته نمیشود...
از این پس خیلی مراقبم .

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#novelist
#Ava
#Novel

https://www.instagram.com/p/Br3H8B5AZDE5Bvk10gOD4xerO2cYUpQ7aRWVx80/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=xm7nz5qny92y
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
خندیدم...

شاید خنده ی عصبی بود.

گفتم : نه میخوام به یاد بیارم ، و نه میخوام فراموش کنم که تو ، در حق من چه کردی ؟!

گفت :
‌اگه مدالی به نام صبوری ، وجود داشت، من روی سینه ی تو میزدم...




گفتم : وجود داره...
این مدالو به سینه ی من بزن !


و من هر دو دنیا رو ، برات صبوری میکنم...

لبهای تو داغِ طلای هر مدالند...‌‌
مدال بزن به سینه ی من استاد !
لبخند تلخی زد...

نگاهش را با شرم پایین انداخت...
جلوی پایش ، روی زمین نشستم.
دیگر نمیتوانست نگاهم نکند ...
گفتم :


__من و تو ، هر دو ، یه روز ، خاک میشیم ، خاک!

از تن ما ، ممکنه ، گُلی جوانه بزنه از خاک... .
بذار این گل ، بوی عطرِ عشق بده، علی.‌‌..

بذار یه روز خوشحال باشیم که به این دنیا آمدیم و همو دوست داشتیم !


هر اتفاقی که میخواد بیفته...
مهم اینه ما کوتاه نیامدیم ،
ما، همو دوست داشتیم !



دستش را گرفتم :

_مدال بزن!
به سینه ی من ، مدال صبوری بزن علی جان ...

من بازم صبر میکنم!


دستم خیس شد.
به چشمهایش نگاه کردم ،

اولین بار‌ بود که دیدم یک مرد ، چنین دردمندانه و بیصدا ، اشک میریزد...‌

گفت : منو حلال کن چیستا ...
خیلی اذیت شدی تو این دنیا !



گفتم : راهیست راه عشق که هیچش ، کناره نیست ...

سرش را روی شانه ام گذاشت و پیراهنم از اشک خیس شد.


گفتم : این اشکها رو نگه دار برای روز قیامت ...

اگه بعد از مرگ ، همو ندیدیم ،
یا دیدیم و نشناختیم !


الان گرمای دستاتو میخوام ،
وجودِتو میخوام ،‌ الان میخوام حست کنم ...
مثل یک گل ، عطرت رو توی خاطره م‌ ، نگه دارم !

گفت : چشم ...
اینم مدال صبوری !



فقط این مدالو ، جایی نشون نده!

ساعتش را باز کرد.
گفتم : برای چی ساعتتو باز میکنی؟!

گفتم : میخوام زمان ، توی این چند لحظه ، وجود نداشته باشه ،
میخوام متوقف شه...
میخوام وقتِ بوسیدن تو ، چند دقیقه رو از خدا بدزدم ...‌

و همیشه ، برای همیشه با خودم ، داشته باشم ...

ساعتش بزرگ و زیبا بود ،

سبز تیره ، با عقربه هایی شبیه قطب نما و بند نقره !

حواسم به ساعتش پرت شد که ...



#پستچی
#جلد_دوم
#پستچی_دو
#کتاب
#داستان
#رمان
#رمان_ایرانی
#داستان_عاشقانه
#رمان_پرفروش
#کتابخوانی
#نشر
#کتابفروشی


#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#کلیپ
#ویدیو
#موزیک
#موسیقی
#ویگن
#لالایی
#موزیک_ویدیو


#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista


#writer
#books


برای ثبت نام در کانال خصوصی #پستچی_دو ، تا آخر این ماه ، فرصت دارید با این اکانت /آیدی/در تلگرام تماس بگیرید.


آیدی، جهت ثبت‌نام این قصه درتلگرام:

@ccch999

#پستچی
#پستچی_دو
#جلد_دوم_پستچی

#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
برگرفته از اینستاگرام چیستایثربی

@chista_yasrebi
nefrin/artosh
mybestsong.blogfa.com
آرتوش
درد و نفرین بر سفر

#پستچی دو
#پستچی_دو
#جلد_دوم پستچی
قسمت پانزدهم
اکنون

ادمین کانال خصوصی پستچی دو
@ccch999


لطفا این قسمت را کودکان نخوانند.


#درد_و_نفرین_بر_سفر
#خواننده : #آرتوش
#شاعر : #پرویز_وکیلی
#موسیقی : #پرویز_مقصدی

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
به نام حضرت عشق





💙💙


در زدند...

میدانستم در آن خانه ؛ کسی جز من ؛ دری را باز نمیکند.
کسی حوصله ندارد.


به آرامی به سمت در رفتم. میدانستم یا احضاریه است یا مامور آب و برق....
کسی دیگری به آن خانه نمیآمد!

حدسم درست بود.
احضاریه بود..‌.

مامور ، خودکار را دستم داد.

نخوانده خواستم امضاء کنم ،
بعد از ماجرای بار آخر و آن رسوایی در بازداشتگاه علی؛ میدانستم ساکت نمیمانند.

عطر آشنایی گیجم کرد،
عطر جنگلهای کاج ،
عطر باغها پس از باران ،

نگاه کردم
کلاهش را برداشت...
.
.
آرام گفت :
متن احضاریه را بخوان ؛ بعد امضاء کن!

لال شدم
علی احضاریه را آورده بود؟!بالباس عادی‌؟ بدون هیچ نشان و درجه ای ؟
.

بعد از آن ماجرا در محل کار علی؛ هنوز فریادهای رفیقش در گوشم بود...

" این زن دیوانه است! "
.

علی گفت :
بعد این همه سال دوباره پستچی شدم...جای اولم برگشتم!
اماتو دیگه با دیدنم هول نمیکنی.
.

گفتم: از کجا میدونی؟ از کجا بدونم باز یه نمایش نیست؟!

از کجا بدونم خواب نیستم؟ از کجا بدونم تو بیمارستان نیستم ؟

از کجا بدونم تو واقعی هستی؟! من واقعی هست؟... اون سردخونه توی بیمارستان؛ واقعی بود؟

لبخند زد.
دستی میان موهایش کشید.

عطر جنگلها برای محل ما زیاد بود....
زیادتر از تحمل اهالی کوچه ی ما ...

همه از پنجره ؛ خیره بودند.


گفت :
احضاریه رو بخون!....


آنچه میخواندم انگار به زبان آفریقایی یود...هیچ نمیفهمیدم.....یعنی واقعا؟!....

ادامه ی #قسمت_آخر
در #کانال_خصوصی
کتاب #پستچی_دو
#جلد_دوم_پستچی

.
تا آخر همین هفته

و مرسی که #یکسال ،
در #کانال خصوصی تلگرام و واتساپ؛ برای دور هم خوانی
#پستچی_جلددوم ؛ همراه هم بودیم ...

با من ؛ عشقها و رنجهایم بودید....

آخرین قسمت ، هرگز پایانی ندارد.
در هیچ کجای زندگی...

هرگز
آخرینی وجود ندارد.
آنچه آغاز ندارد ، نپذیرد انجام....





#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#کتاب
#رمان
#نشر
#کتابخوانی

#ناشران
#نویسندگان_ایرانی

ادمین کانال پستچی_جلددوم
در #تلگرام

@ccch999

واتساپ
09122026792

#کلیپ
#داستان_یک_عشق
#ورژن_اسپانیایی

#themailman

#book
#bestseller

#Chista_yasrebi
#chistayasrebi
#amazon

#موزیک
#موسیقی

#historiadeunamor

این ویدیو ، به شکل طولانی و IGTV است
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
فرازی از رمان جدید#چیستا_یثربی#نداشتن

نداشتن، واژه ی سختی است. من نمی توانم تعریفش کنم، چون با آن بزرگ شدم و نمی دانم تعریف متضادش چیست....
روز تولد من، پدرم یکی از مستخدمان ما را از خانه بیرون کرد. کوچک بودم دلیلش را‌ نمی دانستم.
جایش زری آمد که مرا دوست داشت...
پدر او را هم بیرون کرد. پس او را هم دیگر نداشتیم.

سه اردک در حوض بودند...
یکی یکی بی دلیل مردند.
جسدهایشان آمد روی آب...

پدرم گفت: مگر اردک در آب خفه می شود!...

پس آن ها را هم دیگر نداشتیم...

یک‌ ساعت پیش به آقایی پیام دادم و خواهش کردم که با من به یک مکان اداری بیاید که در آن خیلی اذیت می شدم.
گفت: راستش دندان درد دارم...
صدای دادهای زنش می آمد...
دو دقیقه بعد بلاک شدم.
پس او را هم دیگر ندارم!

نداشتن، یعنی یک‌ حالت سرخوشی که به هر چیزی در زندگیت عادت کنی.‌..
یادم است نوجوان بودم که استادم را دیدم، از دور با اساتید دیگر داشت می آمد...
من خیره بودم، او نگاهم نمی کرد.
در دوره ی ماخیره شدن بد بود.‌‌..
.
نزدیک ما که رسیدند، نزدیک بود حرف بزنم، بگویم آقا من از سوم راهنمایی با شعرهای شما زندگی می کنم...

دوستم گفت: زشته!
چه فکری می کنه؟

استادان به داخل اتاقشان رفتند و در را بستند.
در که بسته شد، انگار دنیا بسته شد.
.
انگار یک نفر به من گفت: ول معطلی چیستا!
این درها که بسته می شوند، دیگر روی تو باز نمی شوند،
مگر خودت در را باز کنی و وارد شوی.‌‌‌‌
و
اینگونه بود که‌ زندگی من در آن‌ لحظه، ساعت سه و چهل دقیقه بعدازظهر در پارک شهر تهران؛ برای ابد ؛ عوض شد!..
.
#چیستایثربی

#موسیقی : #مرتضی_پاشایی
این رمان به نوعی، #هنر_درمانی است و به شکل #کانال_خصوصی در واتساپ و تلگرام خواهد آمد رمان دو زبانه است.دکتر#لعیا_متین_پارسا ترجمه انگلیسی کار را انجام داده است

ادمین تلگرام :@ccch999
ادمین واتساپ: 09122026792
ثبت نام تا اوایل مهر‌‌.
دوستتان دارم.
#کتاب#نشر
#مترجم:
#LaiyaMatinParsa

#Not_to_have
Not to have is a difficult word I
cannot define it as I grew up by it and I do not know its opposite. My dad dismissed one of our maids on my birthday . I was too young and did not know its reason , she was replaced by Zarei who loved me .Dad dismissed her too so we did not have her anymore. There were three ducks in the pond which died of no reason , their dead bodies were floating on water .My dad asked : can ducks be drowned in water? so I did not have them anymore .I sent a message to a man an hour ago and..
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#نیمه_شب
#قسمت_هفتم
#رمان
#نداشتن

در کانال تلگرام و واتساپ

ادمین تلگرام
@ccch999

ادمین واتساپ
09122026792

نداشتن ؛ گاهی بهترین حسی است که آدم میتواند داشته باشد....

وقتی هیچ امکان‌ و فرصتی نداری ، یعنی روی قله ای ایستاده ای ، که دیگر چیزی برای از دست دادن نداری و این قدرت‌ است و این ، جرات است.

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#موسیقی
#کلیپ
#موزیک_ویدئو
#مت_مونرو

#MATT_MONRO
Alguien Cant
https://www.instagram.com/p/CPl4jvWFAli/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
خدا روز اول
دیدنت را برای من‌
قسمت کرد
قسمت قسمت
مثل یک‌ سریال
تو چرا
قسمتهای مرا‌ میدزدی؟

تو چرا چند قسمتِ دیدنت را
دزدیدی ؟

مال من بود..‌‌‌.
مال من بود...

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#شعر_کوتاه
#مینیمال
#مینیمالها
#شعر_عاشقانه

#کلیپ
#موسیقی
#خواننده
#سلماهایک

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#poets
#poem
#iranian_poets

#salmahayek

دوستان گلم ؛ اینستاگرام لایکهای متو کمتر نشون‌میده...عدد بالا نمیره!....

حتی وقتی خودم لایک میکنم.پس حتما لایک‌کنید و کامنت حتی یه کلمه یا " هر چی " بگذارید🤗 ممنونم.

👋چیستا
https://www.instagram.com/p/CTskWL0jyTU/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
اگر ناگهان در دنیای معمولی ات ؛ زلزله ای رخ دهد و تبدیل به موجودی شوی که نمیخواهی یا نمیخواستی ؛ ‌آنوقت باید خودت را با شرایط جدید ؛ سازگار کنی.
باید قوانین دنیای جدید را بیاموزی.
دنیای غولها و جادوگران.

بقا ؛ قانون حیات است.

من اگر تبدیل به موجودی شوم که باید برای بقاء و زندگی بجنگم ؛ قطعا میجنگم.

حتی اگر کارهایی کنم که قبلا اصلا تصورش را نمیکردم !

گاهی زمانه آدم را بیرحم میکند.
اما در اعماق دلم ؛ هنوز به روشنی، مومنم.

میجنگم و میجنگم،
تا آن روشنای زیر ابر ؛ روزی تجلی کند،
و باور دارم که روزی چنین میشود.

در دنیای سراسر بیرحمی ؛ فقط نباید لبخند زد.

گاهی باید قوانین بیرحمی را هم یاد گرفت.

برای بقاء ؛ تمام آموزه ها به درد میخورد.

برای همین سریال #جادوگر را با علاقه میبینم.

#thewitcher

ضمنا، بیماری ناشناخته ای پیدا کرده ام!
هنوز میدانم نام بیماری چیست.
پستچی ها میترسند به در خانه ی ما بیایند‌!

اینها شبیه پستچیهای نسل من نیستند‌!
همه برای خودشان ، تیپ و شمایل یک بازیگر حرفه ای را دارند.

اصلا گیج شده ام.
نمیدانم چرا هر روز یک فرد جدید می آید!
پستچی خودمان چه شد؟!
چرا همه، بسته را میدهند و فرار میکنند؟

حالا مثل قدیم نیست که باید با خودکار امضاء کنیم ؛ باید با انگشت ؛ روی موبایلشان امضاء کنیم!

انگار میخواهند به زور موبایل را ، از زیر دستم بکشند و بگریزند.

همه ی اینها از وقتی شروع شد که اداره پست ؛ چند عدد#کتاب پستچی، از من‌ خرید که به پستچیهایش هدیه دهد‌.
تا اسمم را میگویم، برق میگیردشان!

یکی از آنها که از ماشینش پیاده هم نشد!
او یکی ماشین داشت ؛ نه موتور .

مجبور شدم بروم کنار شیشه ی ماشین ؛ روی گوشی اش امضاء کنم.
چنان پا را روی گاز گذاشت وگریخت، انگار مار دیده است‌‌‌‌‌!

نکند همه ی اینها فکر میکنند من بیکار خانه نشسته ام ؛ عاشق پستچی ها شوم؟

باید ببینم این بیماری چیست!
من چرا دلم میخواهد با آنها حرف بزنم؟
آیا بیمارم؟
یا نسل پستچی ها،خیلی عجول شده اند!

تا میایم نامشان را بپرسم ؛ میگریزند!

آخر من بدون نام ؛ چگونه سلام دهم؟
چگونه با آدمها حرف بزنم ؟
چگونه در جامعه ای که دیگر نمیشناسم ، منتظرجوانهای عزیزی بمانم که پیام آورِ ما هستند ؟

من بدون نگاه و نام افراد،حس میکنم وجود ندارم.

تازگیها هر بار که#پستچی میاید؛ فکر میکنم نامرئی ام!

تا میگویم :" ببخشید ؛ نام شماچیست ؟"

انگار عاشقانه ترین جمله ای است که در عمرشان شنیده اند!
لبخندی میزنند ؛ و با موتور یا ماشینشان میگریزند‌‌‌‌‌‌‌‌‌!
"ببخشید ، نام شما چیست؟"

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
موسیقی کلیپ
انتخاب خودم
#موسیقی
#میشل_استروگف
https://www.instagram.com/p/CU7ekpCjBVn/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
یک روز بارانی،
از پنجره اتاق من در باران ،
یاد عطر موهای تو می افتم

هنوز مثل روز اول ،
سرخ می شوم ،

من بزرگ نمیشوم ،
من از این‌ عشق ، پیر نمی شوم ؛
باران‌‌ می‌شوم....

شعر از
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#شعر_نو
#مینیمال

#موسیقی
#همه_بارونو_دوست_دارن
#رستاک_حلاج
@rastaak

ساخت #کلیپ
#گیلدا_خوش_سیرت_سلیمی

@s.gilda.khoshsirat.salimi

#poetry
#poetsofinstagram
#poem
#poet

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/CWpbCFvqp3V/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
همه باروتو دوست دارن
من‌ اما .....

🌹🌹🌹🌹🌹

در صبحدم عشق تو به دنیا آمدم
میخواهم همانجا بنشینم ؛ بنشینم ؛
تا‌ بیایی ...

این‌‌عشق ، مرا گل بنفشه کرده است
روی حجم مهربان سنگ

و چه زیباست بنفشه بودن؛ برای تو....
فقط برای تو ‌

رقص رستاخیز موهایت را دوست دارم
وقتی که در حال رسیدنی ...

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#شعر_مینیمال
#شعر_عاشقانه
#شعر_کوتاه

#موسیقی
همه بارونو دوست دارن
#رستاک_حلاج

#فیلم
#من_قبل_از_تو

با بازی
#امیلیا_کلارک

بر اساس #رمان
#جوجو_مویز

#کتاب
#فیلم
#عاشقی

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/tv/CWqmb7mj6oY/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
😊😊

گاهی وقتی درها را میبندی
تا همه‌چیز را فراموش کنی

پنجره ای را‌ باز بگذار
یا اشتباهی
یکی از درها را....

شاید یکی بخواهد بیاید....

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#موسیقی
#ترانه

#موزیک
#موسیقی
#مینیمال
#شعر_کوتاه

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/CZF2EuLqPhA/?utm_medium=share_sheet
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
💙💙💙

از پیچِ آن‌ آخرین جاده
آن آخرین مسافرِ ناممکن

ناگهان میرسد

چه بیاید ؛ چه نیاید
شکر میکنم
و گیسوانم راشانه میکنم

و مهم نیست‌ مرا ببیند یا نه

مهم این است

که‌آن آخرین مسافر جهان؛
میرسد ...

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#مینیمال
#شعر_کوتاه
#شعر_عاشقانه

#کلیپ
#موزیک_ویدئو
#تیزر فیلم
در این میان
In the between
#inthebetween
#فیلم_عاشقانه
#سکانس
#سینما
#تیزر

فیلم" در این میان" ؛
درباره ی پسر و دختر عاشقی است که پسر بر اثر یک سانحه ی ناگهانی میمیرد ؛

دختر دیگر نمیخواهد زندگی کند....

اما به طریقی روح پسر ؛ همراه اوست و او را به ادامه ی زندگی و دوست داشتن ؛ امیدوار میکند.

شاید فیلم تخیلی به نظر برسد؛ اما فیلمنامه خیلی خوب نوشته شده و اساسا
به قول استاد #اینشتین ؛ کمی تخیل ؛ دنیا را زیباتر میکند‌.

تماشاگر باور میکند که تمام اتفاقاتی که بعد از سوگ معشوق ؛ برای دختر می افتد؛
واقعی است ؛

در حالیکه خداوند به روح پسر اجازه میدهد از طریق برخی نشانه های معنوی ؛ با دختر ارتباط بگیرد و او را به زندگی ؛ امیدوار کند...
مثل صحنه ی امتحان نهایی کالج...که دختر هر چه مداد را کنار میاندازد ؛ مداد باز ؛ توسط روح پسر ؛ جلو میاید.😊

پسر میخواهد معشوقش ؛ شادمانه ؛ به زندگی اش ادامه دهد‌.

#موسیقی کلیپ
#موزیک انتخابی من

موزیک از
#کورس
#قایق_شکسته

#چیستا

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#poet
#poetry
#iranianpoetry
#iranianpoets
#lovesong
https://www.instagram.com/p/CZLDc7QKMf3/?utm_medium=share_sheet
https://www.instagram.com/tv/CZLm97LK-XG/?utm_medium=share_sheet