🌈🍀چکامه سبز🤍💚
218 subscribers
3.18K photos
370 videos
59 files
237 links
Download Telegram
#یاد_دوست

ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی

من بی‌لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی‌رخ زرد من ندانم چونی
 

#مولانا_جان
#رباعیات


@chekamehsabz🍀
Forwarded from اتچ بات
#یاد_دوست

یک چند میان خلق کردیم درنگ
ز ایشان بوفا نه بوی دیدیم نه رنگ

آن به که نهان شویم از دیدهٔ خلق
چون آب در آهن و چو آتش در سنگ


#مولانا_جان
#رباعیات

 

@chekamehsabz🍀
عشق درآمد از درم
دست نهاد بر سرم

دید مرا که بی‌توام
گفت مرا که وای تو...

#مولانا_جان  



@chekamehsabz🍀
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

یعقوب وار وا اسفاها همی‌زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است
وآن لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

#مولانا_جان
 



@chekamehsabz🍀
برو ای عشق که تا شحنه خوبان شده‌ای
توبه و توبه کنان را همه گردن زده‌ای

کی شود با تو معول که چنین صاعقه‌ای
کی کند با تو حریفی که همه عربده‌ای

نی زمین و نه فلک را قدم و طاقت توست
نه در این شش جهتی پس ز کجا آمده‌ای

هشت جنت به تو عاشق تو چه زیبا رویی
هفت دوزخ ز تو لرزان تو چه آتشکده‌ای

دوزخت گوید بگذر که مرا تاب تو نیست
جنت جنتی و دوزخ دوزخ بده‌ای

چشم عشاق ز چشم خوش تو تردامن
فتنه و رهزن هر زاهد و هر زاهده‌ای

بی تو در صومعه بودن به جز از سودا نیست
ز آنک تو زندگی صومعه و معبده‌ای

دل ویران مرا داد ده ای قاضی عشق
که خراج از ده ویران دلم بستده‌ای

ای دل ساده من داد ز کی می‌خواهی
خون مباح است بر عشق اگر زین رده‌ای

داد عشاق ز اندازه جان بیرون است
تو در اندیشه و در وسوسه بیهده‌ای

جز صفات ملکی نیست یقین محرم عشق
تو گرفتار صفات خر و دیو و دده‌ای

بس کن و سحر مکن اول خود را برهان
که اسیر هوس جادویی و شعبده‌ای

 
#مولانا_جان



@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست


من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

#مولانا_جان
#رباعیات
 

@chekamehsabz🍀
صوفیی بر میخ روزی سفره دید
چرخ می‌زد جامه‌ها را می‌درید

بانگ می‌زد نک نوای بی‌نوا
قحطها و دردها را نک دوا

چونک درد و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود با او یار شد

کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند
تا که چندی مست و بی‌خود می‌شدند

بوالفضولی گفت صوفی را که چیست
سفره‌ ی آویخته از نان تهیست

گفت رو رو نقش بی‌معنیستی
بی خبر از خویش و عاشق نیستی

عشق نان بی نان غذای عاشق است
بند هستی نیست هر کو صادقست

عاشقان را کار نبود با وجود
عاشقان را هست بی سرمایه سود

بال نی و گرد عالم می‌پرند
دست نی و گو ز میدان می‌برند

آن فقیری کو ز معنی بوی یافت
دست ببریده همی زنبیل بافت

عاشقان اندر عدم خیمه زدند
چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند



#مولانا_جان
#مثنوی_معنوی


@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست



من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

#مولانا_جان
#رباعیات




@chekamehsabz🍀
....
دانه باشی مرغکانت بر چنند
غنچه باشی کودکانت بر کنند

دانه پنهان کن بکلی دام شو
غنچه پنهان کن گیاه بام شو

هر که داد او حسن خود را در مزاد
صد قضای بد سوی او رو نهاد

چشمها و خشمها و رشکها
بر سرش ریزد چو آب از مشکها

دشمنان او را ز غیرت می‌درند
دوستان هم روزگارش می‌برند

......

#مولانا_جان



@chekamehsabz🍀
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست

گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا

دل‌شکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب

باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند

هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوش‌جواب خوب‌رو

گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست

محو می‌باید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بی‌خطر در آب ران

آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد

چون بمردی تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر


#مولانا_جان
#مثنوی_معنوی

@chekamehsabz🍀
هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو
مست و خراب می‌روی خانه به خانه کو به کو

با کی حریف بوده‌ای بوسه ز کی ربوده‌ای
زلف که را گشوده‌ای حلقه به حلقه مو به مو

نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی
خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو

راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو
ای دل همچو شیشه‌ام خورده میت کدو کدو

راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن
چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو

در طلبم خیال تو دوش میان انجمن
می‌نشناخت بنده را می‌نگریست رو به رو

چون بشناخت بنده را بنده کژرونده را
گفت بیا به خانه هی چند روی تو سو به سو

عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر حجره به حجره شو به شو

گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان
ز آنک تو خورده‌ای بده چند عتاب و گفت و گو

گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان
حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو

لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا
آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو

گفتم کو شراب جان ای دل و جان فدای آن
من نه‌ام از شتردلان تا برمم به های و هو

حلق و گلوبریده با کو برمد از این ابا
هر کی بلنگد او از این هست مرا عدو عدو

دست کز آن تهی بود گر چه شهنشهی بود
دست بریده‌ای بود مانده به دیر بر سمو

خامش باش و معتمد محرم راز نیک و بد
آنک نیازمودیش راز مگو به پیش او

 #مولانا_جان
#غزلیات


@chekamehsabz🍀
 

سلطان منی سلطان منی
و اندر دل و جان ایمان منی

در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی

نان بی‌تو مرا زهرست نه نان
هم آب منی هم نان منی

زهر از تو مرا پازهر شود
قند و شکر ارزان منی

باغ و چمن و فردوس منی
سرو و سمن خندان منی

هم شاه منی هم ماه منی
هم لعل منی هم کان منی

خاموش شدم شرحش تو بگو
زیرا به سخن برهان منی


#مولانا_جان
#غزلیات


@chekamehsabz🍀
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر

همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر

همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر

تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر

نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر

همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر

که اگر بتان چنین‌اند ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر


#مولانا_جان
#غزلیات


@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست

روزت بستودم و نمی‌دانستم
شب با تو غنودم و نمی‌دانستم

ظن برده بدم به خود که من من بودم
من جمله تو بودم و نمی‌دانستم

#مولانا_جان
#رباعیات

@chekamehsabz🍀
آمده‌ام که سر نهم
عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی
نی شکنم شکر برم

#مولانا_جان


@chekamehsabz🍀
 

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

#مولانا_جان

@chekamehsabz🍀
 
 
یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
دیوانگان بندی زنجیرها دریدند

بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان
گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند

جان‌های جمله مستان دل‌های دل پرستان
ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند

مستان سبو شکستند بر خنب‌ها نشستند
یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند

من دی ز ره رسیدم قومی چنین بدیدم
من خویش را کشیدم ایشان مرا کشیدند

آن را که جان گزیند بر آسمان نشیند
او را دگر که بیند جز دیده‌ها که دیدند

یک ساقیی عیان شد آشوب آسمان شد
می تلخ از آن زمان شد خیکش از آن دریدند
 
#مولانا_جان

@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز🤍💚 (Marjaneh)
عشق درآمد از درم
دست نهاد بر سرم

دید مرا که بی‌توام
گفت مرا که وای تو...

#مولانا_جان  



@chekamehsabz🍀
وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بردرانم پندها را بشکنم

چرخ بدپيوند را من برگشايم بند بند
همچو شمشير اجل پيوندها را بشکنم

پنبه اي از لاابالي در دو گوش دل نهم
پند نپذيرم ز صبر و بندها را بشکنم

مهر برگيرم ز قفل و در شکرخانه روم
تا ز شاخي زان شکر اين قندها را بشکنم

تا به کي از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد
کي ز چوني برتر آيم چندها را بشکنم

#مولانا_جان

@chekamehsabz🍀
 
 
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دل‌شکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوش‌جواب خوب‌رو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست
محو می‌باید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بی‌خطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر
بحرِ اسرارت نهد بر فرق سر
ای که خلقان را تو خر می‌خوانده‌ای
این زمان چون خر برین یخ مانده‌ای
گر تو علامه زمانی در جهان
نک فنای این جهان بین وین زمان
مرد نحوی را از آن در دوختیم
تا شما را نحوِ محو آموختیم
فقهِ فقه و نَحوِ نحو و صَرفِ صرف
در کم آمد یابی ای یار شگرف
آن سبوی آب، دانشهای ماست
وان خلیفه دجلهٔ علم خداست
ما سبوها پر به دجله می‌بریم
گرنه خر دانیم خود را، ما خریم
باری اعرابی بدان معذور بود
کو ز دجله غافل و بس دور بود
گر ز دجله با خبر بودی چو ما
او نبردی آن سبو را جا بجا
بلک از دجله چو واقف آمدی
آن سبو را بر سر سنگی زدی

#مولانا_جان

@chekamehsabz🍀