This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آزادی وقتی معنی دارد
که برای دشمنمان بخواهیم
وگرنه برای خودمان که طبیعی است
دکتر هما ناطق گنجینهی ارزشمند تاریخ و فرهنگ ایران بودند ایشان سابقه تدریس در دانشگاه سوربن و دانشگاه تهران را در کارنامه خود داشتند
و تحقیقات فراوانی در زمینه تاریخمشروطیت و دوران قاجار انجام داده بودند
@chekamehsabz🍀
که برای دشمنمان بخواهیم
وگرنه برای خودمان که طبیعی است
دکتر هما ناطق گنجینهی ارزشمند تاریخ و فرهنگ ایران بودند ایشان سابقه تدریس در دانشگاه سوربن و دانشگاه تهران را در کارنامه خود داشتند
و تحقیقات فراوانی در زمینه تاریخمشروطیت و دوران قاجار انجام داده بودند
@chekamehsabz🍀
انگار!
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
چقدر قلبم خسته است
در بعد از ظهر پنجشنبه !
صدایم در نمی آید
نگاهم ماهی مرده ایست
بی رونق
بی امتداد
در بعد از ظهر پنجشنبه !
و نشان هایی که
می جستم
گم شده اند
در انبوه شبح های
بی لبخند
در بعدازظهر پنجشنبه !
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
در بعد از ظهر پنجشنبه !
صدایم در نمی آید
نگاهم ماهی مرده ایست
بی رونق
بی امتداد
در بعد از ظهر پنجشنبه !
و نشان هایی که
می جستم
گم شده اند
در انبوه شبح های
بی لبخند
در بعدازظهر پنجشنبه !
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from اقلیم ادب و هنر (Mahhnaz_rz)
انگار!
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
خوانش :#مهناز_رضازاده
🆔️ @Eqlim_adab_o_honar
صد سال
از آمدنت
می گذرد....
انگار!
در ژرفنای تاریخ
جایی!
روزی!
کنار هم جنگیده ایم ...
انگار!
خونِ بهم آمیخته مان را
مادر زمین
در رگهای گلهای نورسته
جاری کرده.....
دامن سبز کوه را
نفس می کشم...
چقدر شقایق های وحشی
شبیه تواند!
...
#مرجانه_جعفریان
خوانش :#مهناز_رضازاده
🆔️ @Eqlim_adab_o_honar
شانه ای نیست برای گریستن!
دستی برای فشردن!
لبخندی از سر مهر!
و "تنهایی"
یگانه واژه ایست
که پژواکش
تن زمین را می لرزاند!
...
در عصای کهنه ی من!
هیچ معجزتی پنهان نیست...
باید ایستادگی کرد
و
رفت!
همین!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
دستی برای فشردن!
لبخندی از سر مهر!
و "تنهایی"
یگانه واژه ایست
که پژواکش
تن زمین را می لرزاند!
...
در عصای کهنه ی من!
هیچ معجزتی پنهان نیست...
باید ایستادگی کرد
و
رفت!
همین!
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
از دستانم
پرنده روییده است
از چشمانم
نسترن!
و قلبم
چراگاه گوسفندان معصوم....
اینک!
مصونم
از ترس
از اندوه
از عشق
از تو
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
پرنده روییده است
از چشمانم
نسترن!
و قلبم
چراگاه گوسفندان معصوم....
اینک!
مصونم
از ترس
از اندوه
از عشق
از تو
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
باز ماندهایم
در تنگنای تاریکی
دست را تبر زدیم تا پلکانی شود برای رهایی
اما دریغ
هنوز گیجیم از آوار این همه مصیبت
و عجیب که به درد خو گرفتهایم
به انتظارنشستهایم
به انتظار دستی از ماورا
که پایان دهد به رنج
که پایان دهد به درد عمیق این سالیان سیاه
یا شاید
تاریخ انقضای عمرمان به سرآید !
و به زودی
پیامآوران تاریکی
در محبس تنگ و تاریک دیگری
پنهانمان خواهند کرد
باید پر بکشیم...
باید پرواز کنیم...
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
در تنگنای تاریکی
دست را تبر زدیم تا پلکانی شود برای رهایی
اما دریغ
هنوز گیجیم از آوار این همه مصیبت
و عجیب که به درد خو گرفتهایم
به انتظارنشستهایم
به انتظار دستی از ماورا
که پایان دهد به رنج
که پایان دهد به درد عمیق این سالیان سیاه
یا شاید
تاریخ انقضای عمرمان به سرآید !
و به زودی
پیامآوران تاریکی
در محبس تنگ و تاریک دیگری
پنهانمان خواهند کرد
باید پر بکشیم...
باید پرواز کنیم...
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی رنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگر چه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
#سعدی
#بوستان
@chekamehsabz🍀
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی رنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگر چه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
#سعدی
#بوستان
@chekamehsabz🍀
به خودم
دروغ می گویم !
تو برایم
زنده ای
هنوز !
جاری و مهربان !
و عطرت
می پراکند در ثانیه هایم
بی دریغ !
زنده ای
حقیقی ترین خیال من !
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
دروغ می گویم !
تو برایم
زنده ای
هنوز !
جاری و مهربان !
و عطرت
می پراکند در ثانیه هایم
بی دریغ !
زنده ای
حقیقی ترین خیال من !
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
#یکبار_برای_همیشه
بارها در گفتگوهای شفاهی یا کتبی شاهد به کار بردن کلمه ی " خوشبخت" به جای کلمه ی "خوشوقت" بوده ام!
توضیح : هنگامی که با کسی برای بار نخست آشنا می شویم , می گوییم از آشنایی با شما خوشوقتم !
یعنی از آشنایی شما شاد و مسرورم.
به کار بردن کلمه ی " خوشبخت" در این مورد فاقد معنا و مفهوم است.
#ادمین
@chekamehsabz🍀
بارها در گفتگوهای شفاهی یا کتبی شاهد به کار بردن کلمه ی " خوشبخت" به جای کلمه ی "خوشوقت" بوده ام!
توضیح : هنگامی که با کسی برای بار نخست آشنا می شویم , می گوییم از آشنایی با شما خوشوقتم !
یعنی از آشنایی شما شاد و مسرورم.
به کار بردن کلمه ی " خوشبخت" در این مورد فاقد معنا و مفهوم است.
#ادمین
@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ابوالفتح: رضا! وقتی مردهای همسایه آنقدر دیر به خانه میرَن تا طفلها بخوابند که نان از دستِ خالی پدر نخواهند، چه جای عشرت؟
رضا تفنگچی: مملکت صاحاب داره؛ پادشاه باید به فکر رعیّت باشه.
ابوالفتح: رعیّت؟ رعیّتِ کدام پدرسوخته؟ میراثِ کدام مُخنّث؟ این مردم انسانهای شریفی هستند؛ بسیار والاتر از همپالکیهای فالودهخور تو… فقط مظلومند… ملّتی که ادبش قناعت را فضیلت میداند هرساله دچار قحطیست.
رضا تفنگچی: پس مجلس و عدالتخانه در این میان چهکارهن؟
#هزار_دستان
#علی_حاتمی
@chekamehsabz🍀
رضا تفنگچی: مملکت صاحاب داره؛ پادشاه باید به فکر رعیّت باشه.
ابوالفتح: رعیّت؟ رعیّتِ کدام پدرسوخته؟ میراثِ کدام مُخنّث؟ این مردم انسانهای شریفی هستند؛ بسیار والاتر از همپالکیهای فالودهخور تو… فقط مظلومند… ملّتی که ادبش قناعت را فضیلت میداند هرساله دچار قحطیست.
رضا تفنگچی: پس مجلس و عدالتخانه در این میان چهکارهن؟
#هزار_دستان
#علی_حاتمی
@chekamehsabz🍀
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
تو گوئی نتابد دگر مهر و ماه
ز مِی نشئه و نغمه از چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وَبال
ببستند اندیشه را پَر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی
زبان مُهر ورزید و دل دشمنی
کنون بیغمان را چه حاجت به می
کران را چه سودی به آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام
گناه است در گردش آریم جام
بجائی که خشکیده باشد گیاه
هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عُمَر شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بجائی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو
تُفو بر توای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
#########
#ابوالقاسم_فردوسی_طوسی (۳۲۹ هجری قمری – ۴۱۶ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.
@chekamehsabz🍀
همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
تو گوئی نتابد دگر مهر و ماه
ز مِی نشئه و نغمه از چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وَبال
ببستند اندیشه را پَر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی
زبان مُهر ورزید و دل دشمنی
کنون بیغمان را چه حاجت به می
کران را چه سودی به آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام
گناه است در گردش آریم جام
بجائی که خشکیده باشد گیاه
هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عُمَر شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بجائی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو
تُفو بر توای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
#########
#ابوالقاسم_فردوسی_طوسی (۳۲۹ هجری قمری – ۴۱۶ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، حماسهٔ ملی ایران، است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.
@chekamehsabz🍀
(بعد از تولد)
پتک نام دیگر کیست؟
پتک
دست نوازش بود
راه روشنی که معلم
خاموش کرد
کودکیام را
پتک
بت پژواک ها بود
_میدانی پتک چیست ؟
+نه ، باید بدانم ؟
_نه نه
_تو نباید بدانی !
پتک نعرهای میان بیخوابیِ در خواب بود
+یعنی چه ؟
_یعنی سقوط کودکی
نزدیک میانسالی
یعنی هبوط زندگی در روح و جسم درمانده
_میدانی چندسال دارم ؟
+نه ، باید بدانم ؟
_نه نه
تو نباید بدانی !
پتک
آدم تفتیدهست
من میدانم و نمیدانم
سن چگونه محاسبه میشود
با گردش زمین به دور خورشید
یا رنجِ ، دردهای تکثیر شده
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
پتک نام دیگر کیست؟
پتک
دست نوازش بود
راه روشنی که معلم
خاموش کرد
کودکیام را
پتک
بت پژواک ها بود
_میدانی پتک چیست ؟
+نه ، باید بدانم ؟
_نه نه
_تو نباید بدانی !
پتک نعرهای میان بیخوابیِ در خواب بود
+یعنی چه ؟
_یعنی سقوط کودکی
نزدیک میانسالی
یعنی هبوط زندگی در روح و جسم درمانده
_میدانی چندسال دارم ؟
+نه ، باید بدانم ؟
_نه نه
تو نباید بدانی !
پتک
آدم تفتیدهست
من میدانم و نمیدانم
سن چگونه محاسبه میشود
با گردش زمین به دور خورشید
یا رنجِ ، دردهای تکثیر شده
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
نقاشم
لبخند میکشم
روی عکسهای سپیدو سیاهی که غمگینند؛
عدالت برای ترازوی زمان؛
رخت برای برهنه...
نان میکشم؛
برای خالی نبودن عریضه
که نامش سفره است.
شاعری درد است...
ومن شاعر نقاشی که درد میکشد!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
لبخند میکشم
روی عکسهای سپیدو سیاهی که غمگینند؛
عدالت برای ترازوی زمان؛
رخت برای برهنه...
نان میکشم؛
برای خالی نبودن عریضه
که نامش سفره است.
شاعری درد است...
ومن شاعر نقاشی که درد میکشد!
#شکوفه_پورصفری
@chekamehsabz🍀
از کدام باید بگریزم
از خیابان های صبح
که بوی نان نمی دهد
یا سکوت شبهای شهرم که بوی خون...
هر شب
روی شانه هایم
به بار سنگین فرو افتاده ای
در تاول پاهایم
به مسیری بی سرانجام
وبر گلویم
به فریادی ناتمام
جای زخمی
تازه می شود
خاکستری خیابان های شهرم
دیگر بوی عطش برای کاهی کاغذ کتابهای ممنوعه نمی دهد
و فریاد های گلو بریده ی خیابان
نه برای آزادی
که
صدای زخمی از هم گسیخته ی گرسنگی ست
که در بی سرانجامی خود دفن می شود
و من هنوز
به خاطرات جوانی ام می اندیشم
که گل نبود
گلوله های سرخ بود
بر گلوی خیابان
از کدام یک بگریزم
بر کدام یک بگریم
بر جای خالی آزادی
از بار سنگین فروافتاده از شانه هایم
یا جای خالی نان
در سفره ی کودکان شهرم
از کدام یک بگریزم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
از خیابان های صبح
که بوی نان نمی دهد
یا سکوت شبهای شهرم که بوی خون...
هر شب
روی شانه هایم
به بار سنگین فرو افتاده ای
در تاول پاهایم
به مسیری بی سرانجام
وبر گلویم
به فریادی ناتمام
جای زخمی
تازه می شود
خاکستری خیابان های شهرم
دیگر بوی عطش برای کاهی کاغذ کتابهای ممنوعه نمی دهد
و فریاد های گلو بریده ی خیابان
نه برای آزادی
که
صدای زخمی از هم گسیخته ی گرسنگی ست
که در بی سرانجامی خود دفن می شود
و من هنوز
به خاطرات جوانی ام می اندیشم
که گل نبود
گلوله های سرخ بود
بر گلوی خیابان
از کدام یک بگریزم
بر کدام یک بگریم
بر جای خالی آزادی
از بار سنگین فروافتاده از شانه هایم
یا جای خالی نان
در سفره ی کودکان شهرم
از کدام یک بگریزم
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
#بیست_هشت_اردیبهشت
#بزرگداشت_خیام
@chekamehsabz🍀
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
#بیست_هشت_اردیبهشت
#بزرگداشت_خیام
@chekamehsabz🍀