Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
#یاد_دوست
تو نباشی که دگر در دل من غوغا نیست
بی دو چشم سیه ات هیچ دلی شیدا نیست
تو نباشی من و این خنده ی ناشاد و حزین
در به در, چرخ زنان, عشق ولی پیدا نیست
شعر از :
#مرجانه_جعفریان
خوانش از :
#سیروان_حبیبی
@chekamehsabz🍀
تو نباشی که دگر در دل من غوغا نیست
بی دو چشم سیه ات هیچ دلی شیدا نیست
تو نباشی من و این خنده ی ناشاد و حزین
در به در, چرخ زنان, عشق ولی پیدا نیست
شعر از :
#مرجانه_جعفریان
خوانش از :
#سیروان_حبیبی
@chekamehsabz🍀
با تو بسیار جنگیدهام
شعرهایم بوی باروت میدهد
تکهای از دوست داشتنم را
همیشه به اسارت بردهای
خودم را میان بغضهایم سر بریدهام
بیا صلح کنیم
پرچم آتشبس را میبینی؟
کنار هزار خاطرهی زخمی
بالا گرفتهام...
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
شعرهایم بوی باروت میدهد
تکهای از دوست داشتنم را
همیشه به اسارت بردهای
خودم را میان بغضهایم سر بریدهام
بیا صلح کنیم
پرچم آتشبس را میبینی؟
کنار هزار خاطرهی زخمی
بالا گرفتهام...
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
رد شدی از من
چونان تبر که از گلوی درخت
یا
طوفان که از آخرین ستون نیمه استوار خانه
و یا سیل از ویرانه ی آخرین پل
رد شدی
چونان رد تیغ
از آبی آرام آخرین شاهرگ
مبارکت باد
این واپسین رد خون
بر آیینه ی دلی که هنوز رنگ تو داشت
مبارکت باد
مهمانی ات بر سر لاشه های پوسیده ی دروغ
مبارکت باد اما
خوش خیال نباش
من هنوز زنده ام
هنوز چیزی در من می تپد
چیزی که دیگر به نام نیست
این رنگ تند خونین خشم هم که بگذرد
در سحرگاهی دیگر
پس از طوفان
جوانه خواهم زد
سحرگاهی که دیگر
به نام تو نیست
شعر و خوانش از :
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
چونان تبر که از گلوی درخت
یا
طوفان که از آخرین ستون نیمه استوار خانه
و یا سیل از ویرانه ی آخرین پل
رد شدی
چونان رد تیغ
از آبی آرام آخرین شاهرگ
مبارکت باد
این واپسین رد خون
بر آیینه ی دلی که هنوز رنگ تو داشت
مبارکت باد
مهمانی ات بر سر لاشه های پوسیده ی دروغ
مبارکت باد اما
خوش خیال نباش
من هنوز زنده ام
هنوز چیزی در من می تپد
چیزی که دیگر به نام نیست
این رنگ تند خونین خشم هم که بگذرد
در سحرگاهی دیگر
پس از طوفان
جوانه خواهم زد
سحرگاهی که دیگر
به نام تو نیست
شعر و خوانش از :
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
پلک هایم را
روی هم می گذارم
کابوس به سراغم می آید!
گم گشته ای دارم
به دنبالش میگردم
میترسم
ولی چاره ای نیست
در رویا ندیدمش
شاید در آنجا باشد
#م_ق_ز
@chekamehsabz🍀
روی هم می گذارم
کابوس به سراغم می آید!
گم گشته ای دارم
به دنبالش میگردم
میترسم
ولی چاره ای نیست
در رویا ندیدمش
شاید در آنجا باشد
#م_ق_ز
@chekamehsabz🍀
هر صبحگاه
باور-پاره هایم را
وصالی می کنم و
چون
ردائی چهل تکه
به شانه های بی کسی ام
می آویزم...
و هر شامگاه
چون غریبه ای حیران
تنهایی عریان خویش را
به نظاره می نشینم
شاید
فردا
شاید
هرگز...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
باور-پاره هایم را
وصالی می کنم و
چون
ردائی چهل تکه
به شانه های بی کسی ام
می آویزم...
و هر شامگاه
چون غریبه ای حیران
تنهایی عریان خویش را
به نظاره می نشینم
شاید
فردا
شاید
هرگز...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
شاخهای خشکم
که با باد گلاویز شدم
با بهار آمدم
ساکن پائیز شدم
شهر ممنوعهی خالی
و غمانگیز شدم
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
که با باد گلاویز شدم
با بهار آمدم
ساکن پائیز شدم
شهر ممنوعهی خالی
و غمانگیز شدم
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
هوا سرد
گرگ و میش بسی دلگیر
می لرزد تنم
نه از سرما
از هق هق
از تنش شانه های تنها
#حسین_ابراهیم_نژاد
@chekamehsabz🍀
گرگ و میش بسی دلگیر
می لرزد تنم
نه از سرما
از هق هق
از تنش شانه های تنها
#حسین_ابراهیم_نژاد
@chekamehsabz🍀
لمس دست هایش
بوییدن گیسوی پریشانش
دل دادن به ترانه هایش
چشم در چشم سیاهش
سر بر بالینش
و ....
گفتن دوستت دارم
هیچکدام......
هیچکدام را انجام ندادم
مانده ام سر پل صراط
شکایت اعضایم را
چه پاسخ دهم
اگر به حرف بیایند......
در دوزخ مانده ام
#م_ق_ز
@chekamehsabz🍀
بوییدن گیسوی پریشانش
دل دادن به ترانه هایش
چشم در چشم سیاهش
سر بر بالینش
و ....
گفتن دوستت دارم
هیچکدام......
هیچکدام را انجام ندادم
مانده ام سر پل صراط
شکایت اعضایم را
چه پاسخ دهم
اگر به حرف بیایند......
در دوزخ مانده ام
#م_ق_ز
@chekamehsabz🍀
Forwarded from اتچ بات
.
از زبان مومیایی
ایرانیا! در این شبِ بیدَر چگونهای؟
از ظالمی به ظالمِ دیگر چگونهای؟!
ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطهور!
حالی در این فضای معطر چگونهای!
ای شانهات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!
امروز زیرِ پایهی منبر چگونهای؟!
از کشتیِ شکسته رها کرده خویش را،
بر تختهپاره مانده شناور چگونهای؟!
ای گاوِ چاقِ خویش به دَر بُرده از مسیل!
با هفت گاوِ گُشنهی لاغر چگونهای؟!
ای از قفس پریده به شوقِ رهاشدن!
در باغ با شکستگیِ پر چگونهای؟!
هان ای زنِ گُریخته از شویِ بدسرشت!
افتاده زیرِ یوغِ دو شوهر چگونهای؟!
از زیرِ خاک رفته برون همچو مارِ گنج،
مغبون نشسته بر زبَرِ زَر چگونهای؟!
ای کُلفَتِ رهاشده از خانِ خانگی!
همسایه را کنون شده نوکر چگونهای؟!
از “باختر” رها شده اندر خیالِ خویش،
افتاده گیرِ قُلدُرِ خاور چگونهای؟!
ای خلقِ خسته از سگکِ کفشِ داریوش!
زیرِ سُمِ جنابِ سکندر چگونهای؟!
ای مرغِ پرکشیده از آن شاخهی فقیر!
پَرکَنده بر زغالِ صنوبر چگونهای؟!
از یک فریب گشته رها، این زمان بگو:
حیران میانِ مکرِ مُکرّر چگونهای؟!
زین پیش هرچه بود تنی بود و گردنی،
بر نیزهی گداخته، ای سر چگونهای؟!
ای شاکی از زمین و زمان! حُکم حُکمِ توست،
اینک بگو به کسوتِ داور چگونهای؟!
ای از جهان شناخته چاهی و چالهای!
یک عُمر در مدارِ مدوّر چگونهای؟!
برما گذشت نیک و بدِ روزگار و رفت…
تا بینمت که در صفِ محشر چگونهای!
شعر : #حسین_جنتی
خوانش : #محمدرضا_م
@chekamehsabz🍀
از زبان مومیایی
ایرانیا! در این شبِ بیدَر چگونهای؟
از ظالمی به ظالمِ دیگر چگونهای؟!
ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطهور!
حالی در این فضای معطر چگونهای!
ای شانهات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!
امروز زیرِ پایهی منبر چگونهای؟!
از کشتیِ شکسته رها کرده خویش را،
بر تختهپاره مانده شناور چگونهای؟!
ای گاوِ چاقِ خویش به دَر بُرده از مسیل!
با هفت گاوِ گُشنهی لاغر چگونهای؟!
ای از قفس پریده به شوقِ رهاشدن!
در باغ با شکستگیِ پر چگونهای؟!
هان ای زنِ گُریخته از شویِ بدسرشت!
افتاده زیرِ یوغِ دو شوهر چگونهای؟!
از زیرِ خاک رفته برون همچو مارِ گنج،
مغبون نشسته بر زبَرِ زَر چگونهای؟!
ای کُلفَتِ رهاشده از خانِ خانگی!
همسایه را کنون شده نوکر چگونهای؟!
از “باختر” رها شده اندر خیالِ خویش،
افتاده گیرِ قُلدُرِ خاور چگونهای؟!
ای خلقِ خسته از سگکِ کفشِ داریوش!
زیرِ سُمِ جنابِ سکندر چگونهای؟!
ای مرغِ پرکشیده از آن شاخهی فقیر!
پَرکَنده بر زغالِ صنوبر چگونهای؟!
از یک فریب گشته رها، این زمان بگو:
حیران میانِ مکرِ مُکرّر چگونهای؟!
زین پیش هرچه بود تنی بود و گردنی،
بر نیزهی گداخته، ای سر چگونهای؟!
ای شاکی از زمین و زمان! حُکم حُکمِ توست،
اینک بگو به کسوتِ داور چگونهای؟!
ای از جهان شناخته چاهی و چالهای!
یک عُمر در مدارِ مدوّر چگونهای؟!
برما گذشت نیک و بدِ روزگار و رفت…
تا بینمت که در صفِ محشر چگونهای!
شعر : #حسین_جنتی
خوانش : #محمدرضا_م
@chekamehsabz🍀
Telegram
attach 📎
خاطراتم
کولیهای دورهگردند
کولهبارشان را یک روز
جمع میکنند
میروند
تو ماندهای و
دلی که هنوز در آتش است
دوباره میآیند
خیمه بر دل سوختهات میزنند...
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
کولیهای دورهگردند
کولهبارشان را یک روز
جمع میکنند
میروند
تو ماندهای و
دلی که هنوز در آتش است
دوباره میآیند
خیمه بر دل سوختهات میزنند...
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
به گلویم چنگ میکشم
بغضی تلخ
از درون
مرا
نشخوار میکند
صبر میکنم
تا ماه
سایه ام را
از خورشید پس بگیرد
و من
تورا
از ماه...
#روژان_سایهها
@chekamehsabz🍀
بغضی تلخ
از درون
مرا
نشخوار میکند
صبر میکنم
تا ماه
سایه ام را
از خورشید پس بگیرد
و من
تورا
از ماه...
#روژان_سایهها
@chekamehsabz🍀
ما
اسباب بازی نیستیم
ما
در
اسباب بازی فروشی های یکدیگر
چند لحظه ای
مجانی
بازی میکنیم
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
اسباب بازی نیستیم
ما
در
اسباب بازی فروشی های یکدیگر
چند لحظه ای
مجانی
بازی میکنیم
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
تا کجا؟
تا کی؟
محکم
مثل دیوار باشم
از این منِ
دیوانهی سرسخت خستهام
بیــــــــــزارم...
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
تا کی؟
محکم
مثل دیوار باشم
از این منِ
دیوانهی سرسخت خستهام
بیــــــــــزارم...
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
دستهایم را بگیر
مرا از این منجلاب تنهایی برهان
دستهای بسیاری
بسویم نشانه رفته
اما من
دستان تو را میخواهم
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
مرا از این منجلاب تنهایی برهان
دستهای بسیاری
بسویم نشانه رفته
اما من
دستان تو را میخواهم
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀