نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد
#حافظ
@chekamehsabz🍀
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد
#حافظ
@chekamehsabz🍀
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
#حافظ
@chekamehsabz🍀
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
#حافظ
@chekamehsabz🍀
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
#حافظ
@chekamehsabz🍀
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
#حافظ
@chekamehsabz🍀
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژهات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری میآشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
#حافظ
@chekamehsabz🍀
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژهات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری میآشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
#حافظ
@chekamehsabz🍀
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
#حافظ
@chekamehsabz🍀
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
#حافظ
@chekamehsabz🍀
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
#حافظ
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Taranom)
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
#حافظ
@chekamehsabz🍀
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
#حافظ
@chekamehsabz🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🧡
گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو...
✍#حافظ
💚 با مهر آمد و با مهر رفت 🖤
@chekamehsabz🍀
گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو...
✍#حافظ
💚 با مهر آمد و با مهر رفت 🖤
@chekamehsabz🍀
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
#حافظ
@chekamehsabz🍀
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
#حافظ
@chekamehsabz🍀
قصیده قصیده می بارید
روی قلب من
شعرهای ناب دفترت
و قطره قطره می چکید،
روی شعر من
باران چشمان ترت
"کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد..."
خاطر که حزین باشد...
و در این اکنون فاصله ها
غزل غزل
مثنوی قونیه
"بشنو از نی" را "حکایت می کند"
و شاعری در حوالی دیروز گفت
"بی داد دی ماه، چگونه بگریم از این همه فاصله من"
و در این اکنون تردید ها
"یک نکته از این معنی گفتیم وهمین باشد"
از قونیه باز،زمزمه هاست
"وز جداییها شکایت می کند"
بی داد دی ماه....
بی داد دی ماه...
"مرگ من روزی فرا خواهد رسید،
در بهاری روشن از امواج نور،
در زمستانی غبارآلود و دور،
یا خزانی خالی از فریاد و شور،.."
#فرزادسنایی
#حافظ
#مولانا
#فروغ_فرخزاد
#شاعر_دیروز
#بهمن1400
@chekamehsabz🍀
روی قلب من
شعرهای ناب دفترت
و قطره قطره می چکید،
روی شعر من
باران چشمان ترت
"کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد..."
خاطر که حزین باشد...
و در این اکنون فاصله ها
غزل غزل
مثنوی قونیه
"بشنو از نی" را "حکایت می کند"
و شاعری در حوالی دیروز گفت
"بی داد دی ماه، چگونه بگریم از این همه فاصله من"
و در این اکنون تردید ها
"یک نکته از این معنی گفتیم وهمین باشد"
از قونیه باز،زمزمه هاست
"وز جداییها شکایت می کند"
بی داد دی ماه....
بی داد دی ماه...
"مرگ من روزی فرا خواهد رسید،
در بهاری روشن از امواج نور،
در زمستانی غبارآلود و دور،
یا خزانی خالی از فریاد و شور،.."
#فرزادسنایی
#حافظ
#مولانا
#فروغ_فرخزاد
#شاعر_دیروز
#بهمن1400
@chekamehsabz🍀
#یاد_دوست
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
#حافظ
#رباعی
@chekamehsabz🍀
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
#حافظ
#رباعی
@chekamehsabz🍀
"بنیاد و بُنیان"
اغلب فرهنگها معنای این دو کلمه را یکسان نوشتهاند، اما این دو کلمه مترادف نیستند.
بنیاد واژهی فارسی به معنای پایهی بنا و پیِ بنا است.
اما بنیان کلمهی عربی و به معنای خود بنا و به معنای خانه است.
#######
سرای آخرت آباد کن به حسن عمل
که اعتمادِ بقا را نشاید این بنیان
#سعدی
#######
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
#حافظ
#باید_بدانیم
#غلط_ننویسیم
@chekamehsabz🍀
اغلب فرهنگها معنای این دو کلمه را یکسان نوشتهاند، اما این دو کلمه مترادف نیستند.
بنیاد واژهی فارسی به معنای پایهی بنا و پیِ بنا است.
اما بنیان کلمهی عربی و به معنای خود بنا و به معنای خانه است.
#######
سرای آخرت آباد کن به حسن عمل
که اعتمادِ بقا را نشاید این بنیان
#سعدی
#######
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
#حافظ
#باید_بدانیم
#غلط_ننویسیم
@chekamehsabz🍀
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوییا باور نمیدارند روزِ داوری
کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور میکنند
یا رب این نودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان
کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر میکنند
ای گدایِ خانقه بَرْجَه که در دیرِ مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حُسنِ بیپایان او چندان که عاشق میکُشد
زمرهٔ دیگر به عشق از غیب سر بَر میکنند
بر درِ میخانهٔ عشق ای مَلَک تسبیح گوی
کَاندر آنجا طینتِ آدم مُخَمَّر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت
قدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر میکنند
#حافظ
@chekamehsabz🍀
چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
گوییا باور نمیدارند روزِ داوری
کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور میکنند
یا رب این نودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان
کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر میکنند
ای گدایِ خانقه بَرْجَه که در دیرِ مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حُسنِ بیپایان او چندان که عاشق میکُشد
زمرهٔ دیگر به عشق از غیب سر بَر میکنند
بر درِ میخانهٔ عشق ای مَلَک تسبیح گوی
کَاندر آنجا طینتِ آدم مُخَمَّر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت
قدسیان گویی که شعرِ حافظ از بَر میکنند
#حافظ
@chekamehsabz🍀