از همه چیز جنگ ساختهای
پارو بر سنگ میکوبی
و سنگ را بر لبخند
نه آب را میفهمی
نه موج بیقراری را
نه بوسه ای میخواهی
نه سکوت دریاچه را
لااقل روی سنگفرشهای دوستی
قدم زنان سیبی بخور
تا در سردخانهات نترشیده ...
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
پارو بر سنگ میکوبی
و سنگ را بر لبخند
نه آب را میفهمی
نه موج بیقراری را
نه بوسه ای میخواهی
نه سکوت دریاچه را
لااقل روی سنگفرشهای دوستی
قدم زنان سیبی بخور
تا در سردخانهات نترشیده ...
#افشین_د
@chekamehsabz🍀
به خاطر آنچه هستم
خجالت می کشم!
به خاطر آنچه نیستم
خجالت می کشم!
بر گرده ام
تاریخِ نانوشته
یله داده
و من
بر هر چه
هست و نیست
لعنت می فرستم...
اینک!
لِه شده ام
زیر غبار سنگین سالها!
و
از منِ ترسانِ شرمزده
خجالت می کشم!
و بر هر آنچه
مرا از من گرفت
لعنت می فرستم....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
خجالت می کشم!
به خاطر آنچه نیستم
خجالت می کشم!
بر گرده ام
تاریخِ نانوشته
یله داده
و من
بر هر چه
هست و نیست
لعنت می فرستم...
اینک!
لِه شده ام
زیر غبار سنگین سالها!
و
از منِ ترسانِ شرمزده
خجالت می کشم!
و بر هر آنچه
مرا از من گرفت
لعنت می فرستم....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
#پاییزانه
آهای !
لحظه های مرا پس بده
همانگونه که بود
سرخوش
سر مست
عاشق
گویی که انگار زمان سیاهی نگاهش
ایستاده است
لحظه های مرا پس بده
همانگونه که بود
نه با این عقربه های کج و معوج سرگردان
به وقت ساعت رسمی
که نهایتش چند خمیازه ی بیهوده است
تا ساعت تکرار صبح
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
آهای !
لحظه های مرا پس بده
همانگونه که بود
سرخوش
سر مست
عاشق
گویی که انگار زمان سیاهی نگاهش
ایستاده است
لحظه های مرا پس بده
همانگونه که بود
نه با این عقربه های کج و معوج سرگردان
به وقت ساعت رسمی
که نهایتش چند خمیازه ی بیهوده است
تا ساعت تکرار صبح
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#پاییزانه
با ساعت ِ من
شهر پُر از خوابِ خزان است
من در گوشه ی تنهایی خود خواب
از خشکی بــاغ و نفس خاطره پیداست
که ما
مظهر پاییزی دردیم چو مرداب
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
با ساعت ِ من
شهر پُر از خوابِ خزان است
من در گوشه ی تنهایی خود خواب
از خشکی بــاغ و نفس خاطره پیداست
که ما
مظهر پاییزی دردیم چو مرداب
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
#پاییزانه
ای ساعت کِش دار
امشب به سرت هوای آزار که داری؟
ما خواب نشینان
مگر حوصله داریم؟
میل از دل مان رفت
رنگ رخ مان زرد
با ثانیه ها قهر
ما چون خود اشکیم
از داغ شکستیم
بی سایه نشستیم
امشب به سرت هوای آزار که داری؟
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
ای ساعت کِش دار
امشب به سرت هوای آزار که داری؟
ما خواب نشینان
مگر حوصله داریم؟
میل از دل مان رفت
رنگ رخ مان زرد
با ثانیه ها قهر
ما چون خود اشکیم
از داغ شکستیم
بی سایه نشستیم
امشب به سرت هوای آزار که داری؟
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
#پاییزانه
عصر قشنگ پاییزی بود ،رفته بودم واسه قدم زدن زیر نمِ بارون ، از کنار یه دستفروش عبور میکردم چشمم افتاد به انارهایی که با حوصله چیده بود روی پارچه ی گلدار ،دلم پر کشید بشینم کنارش و همونطور که انار میخورم شاعری کنم ،یک دقیقه کنار بساط قشنگش ایستادم ، نگام کرد و با جدیت یک فروشنده ی موفق گفت : خریدار نیستی برو مشتری از دست ندم ، لبخندی زدم و گفتم چه انارهای خوشگلی ، سری تکان داد و گفت : معلومه اهل شعر و شاعری هستی ؛ خندیدم ،آه کشید و گفت : شعرهای زیادی از حفظ بلدم اما شعر نون و آب نمیشه ،کرایه خونه و نون تو سفره نمیشه بعدش یه آه بلند کشید و با صدای محزونی خوند" کاش این مردم مثل دانه های انار دلشان پیدا بود" دلم گرفت سرمو تکون دادم و راه افتادم ، راست میگفت ،مختصر و کوتاه از فقر گفت ، از اینکه معضل اختلاف طبقاتی قادره خیلی از استعدادها رو نابود کنه ، آدمها تو فصل پاییز یه جور دیگه میشن ، یه جورِ تازه ، انگار خود واقعیشون میشن و تمام حرفهایی که در فصلهای دیگه تلنبارِ دلشون بود به زبون میارن .
بارون تند تر شده و پیاده رو خیس ،همونطور که سعی میکردم برگهای نارنجی رنگ ریخته روی زمین رو لگد نکنم به حرفهای کوتاه اما عمیق مرد دستفروش فکر میکردم.
#ترنم
@chekamehsabz🍀
عصر قشنگ پاییزی بود ،رفته بودم واسه قدم زدن زیر نمِ بارون ، از کنار یه دستفروش عبور میکردم چشمم افتاد به انارهایی که با حوصله چیده بود روی پارچه ی گلدار ،دلم پر کشید بشینم کنارش و همونطور که انار میخورم شاعری کنم ،یک دقیقه کنار بساط قشنگش ایستادم ، نگام کرد و با جدیت یک فروشنده ی موفق گفت : خریدار نیستی برو مشتری از دست ندم ، لبخندی زدم و گفتم چه انارهای خوشگلی ، سری تکان داد و گفت : معلومه اهل شعر و شاعری هستی ؛ خندیدم ،آه کشید و گفت : شعرهای زیادی از حفظ بلدم اما شعر نون و آب نمیشه ،کرایه خونه و نون تو سفره نمیشه بعدش یه آه بلند کشید و با صدای محزونی خوند" کاش این مردم مثل دانه های انار دلشان پیدا بود" دلم گرفت سرمو تکون دادم و راه افتادم ، راست میگفت ،مختصر و کوتاه از فقر گفت ، از اینکه معضل اختلاف طبقاتی قادره خیلی از استعدادها رو نابود کنه ، آدمها تو فصل پاییز یه جور دیگه میشن ، یه جورِ تازه ، انگار خود واقعیشون میشن و تمام حرفهایی که در فصلهای دیگه تلنبارِ دلشون بود به زبون میارن .
بارون تند تر شده و پیاده رو خیس ،همونطور که سعی میکردم برگهای نارنجی رنگ ریخته روی زمین رو لگد نکنم به حرفهای کوتاه اما عمیق مرد دستفروش فکر میکردم.
#ترنم
@chekamehsabz🍀
در شبی سرد و بلند
در سکونی مطلق
در همان خلوت سرد
در همان لذت گنگ
در حضور دو چکاوک در باغ
و درختی تنها
من به ناز نفست گرم شدم
و دل انگیز ترین حرف زمان
به لبانت بنشست
که مرا،
دوست می داری و باهر تپش سبز دلت
نام من
روی لبانت جاری ست
و به آواز دلت
تو برایم خواندی
و درآن لحظه ی سردر گمی
عقل و دلم
بوسه ای بی پروا
بر لبم بنشاندی
تو مرا بوسیدی
و دل تنگ مرا،
به سپیدار ترین شعر جهان بخشیدی
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
در سکونی مطلق
در همان خلوت سرد
در همان لذت گنگ
در حضور دو چکاوک در باغ
و درختی تنها
من به ناز نفست گرم شدم
و دل انگیز ترین حرف زمان
به لبانت بنشست
که مرا،
دوست می داری و باهر تپش سبز دلت
نام من
روی لبانت جاری ست
و به آواز دلت
تو برایم خواندی
و درآن لحظه ی سردر گمی
عقل و دلم
بوسه ای بی پروا
بر لبم بنشاندی
تو مرا بوسیدی
و دل تنگ مرا،
به سپیدار ترین شعر جهان بخشیدی
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (M Chekamehsabz)
تو. هم آمدی که زخمی بزنی
به دل و پیکر این. کولی مست
رد شوی. باد خزان. بفشانی
به گل و باغ و چمن هر چه که هست
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
به دل و پیکر این. کولی مست
رد شوی. باد خزان. بفشانی
به گل و باغ و چمن هر چه که هست
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
این اولین صبح یه پاییزه
زیباست هرچند که غم انگیزه
امید یعنی اینکه بیداره
جسمی که سال ها این روز خوابیده
هیچ از نگاه زردش نپرسیدند در این سالها
زردی تو بر چه منواله ؟!
این یک شعار نون و آب داره
پنجره بگشای در بگشای دنیا همیشه در همین حاله
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
زیباست هرچند که غم انگیزه
امید یعنی اینکه بیداره
جسمی که سال ها این روز خوابیده
هیچ از نگاه زردش نپرسیدند در این سالها
زردی تو بر چه منواله ؟!
این یک شعار نون و آب داره
پنجره بگشای در بگشای دنیا همیشه در همین حاله
#بلال_اصغری
@chekamehsabz🍀
پاییز و خزان
برگهای نارنجی پوش
درختان رنگ پریده و زرد شده
غمزده و خیس از گریه باران
پاییز مادر زمستان
پیر این فصل سرد
به رنگ چای دلنشین خانه
گرم گرم. پاییز را نوش کن
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
برگهای نارنجی پوش
درختان رنگ پریده و زرد شده
غمزده و خیس از گریه باران
پاییز مادر زمستان
پیر این فصل سرد
به رنگ چای دلنشین خانه
گرم گرم. پاییز را نوش کن
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
درخت لخت پاییز را
شبها...
در پیش چشمان بسته ماه
در آغوش میفشارم
و تا بر آمدن خورشید رسوا
بوسه باران شعرش می کنم
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
شبها...
در پیش چشمان بسته ماه
در آغوش میفشارم
و تا بر آمدن خورشید رسوا
بوسه باران شعرش می کنم
#فرزاد_سنایی
@chekamehsabz🍀
آه که نمیدانی...
تا پا می گذاری در تنهایی پردردم
پائیز می آید
با اشک های من...!!!
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
تا پا می گذاری در تنهایی پردردم
پائیز می آید
با اشک های من...!!!
#خانوم_گل
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
کجایی؟!
پاییز از دروازه ی زمان
سر می رسد
دستهایش می بارد و
از جیب هایش
ورق ورق خاطره
می فشاند بر زمین...
کجایی؟!
رنگین کمان برگها
تشنه ی گامهای متین توست
کجایی؟!....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
پاییز از دروازه ی زمان
سر می رسد
دستهایش می بارد و
از جیب هایش
ورق ورق خاطره
می فشاند بر زمین...
کجایی؟!
رنگین کمان برگها
تشنه ی گامهای متین توست
کجایی؟!....
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Audio
میباره برگ بارون
دلتنگم , تو کجایی ؟
بعد از تو با این بغض میجنگم
تو کجایی ...
#حجت_اشرف_زاده
@chekamehsabz🍀
دلتنگم , تو کجایی ؟
بعد از تو با این بغض میجنگم
تو کجایی ...
#حجت_اشرف_زاده
@chekamehsabz🍀
Forwarded from 🌈🍀چکامه سبز❤🤍💚 (Marjaneh)
"عشق پاییزی"
ای دلبر تنهایم, از تو خبری نیست!
ای مونس غمهایم, از تو خبری نیست!
پاییز رسید انگار ,ای زاده ی پاییز
زرد است سراپایم,از تو خبری نیست!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
ای دلبر تنهایم, از تو خبری نیست!
ای مونس غمهایم, از تو خبری نیست!
پاییز رسید انگار ,ای زاده ی پاییز
زرد است سراپایم,از تو خبری نیست!
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
Forwarded from Marjaneh
ساعت دوازه بار صدا زدماه را
شب از نیمه گذشت
میان کوچه مستی آواز میخواند
باد از پنجره به درون خزید
بی محابا در آغوشم کشید
بوی پاییز میداد تنش
مو پریشان کرده بودم آن دم
در تنم رعشه ی یک بلوغ
من که بودم در هیاهوی غریب زیستن؟؟!!
که اینسان در تکرار آیه هایی از زبان شعرهایم عاشقی میکردم
و شب از نیمه گذشت
صدایی از آنسوی پنجره
مرا بنام میخواند
برخاستم گشودم پنجره را
آنکه روی فضا معلق بود من بودم
و
باد مرا با خود برد
در شبی آنچنان سیه به میهمانی پاییز رسیدم
در وسوسه های نارنجی رنگش پیچیدم
رقصیدم روی پیکرش
فصل من بود
پاییز
......
خورشید برآمده بود
در اتاقی به وسعت یک رویا
در بستری از آرزو خفته بودم
اولین صبح پاییزی بود
#ترنم
@chekamehsabz🍀
شب از نیمه گذشت
میان کوچه مستی آواز میخواند
باد از پنجره به درون خزید
بی محابا در آغوشم کشید
بوی پاییز میداد تنش
مو پریشان کرده بودم آن دم
در تنم رعشه ی یک بلوغ
من که بودم در هیاهوی غریب زیستن؟؟!!
که اینسان در تکرار آیه هایی از زبان شعرهایم عاشقی میکردم
و شب از نیمه گذشت
صدایی از آنسوی پنجره
مرا بنام میخواند
برخاستم گشودم پنجره را
آنکه روی فضا معلق بود من بودم
و
باد مرا با خود برد
در شبی آنچنان سیه به میهمانی پاییز رسیدم
در وسوسه های نارنجی رنگش پیچیدم
رقصیدم روی پیکرش
فصل من بود
پاییز
......
خورشید برآمده بود
در اتاقی به وسعت یک رویا
در بستری از آرزو خفته بودم
اولین صبح پاییزی بود
#ترنم
@chekamehsabz🍀
فهرستِ زردِ زن
زن به همسرش سفارش خرید داد. روی کاغذ نوشت:
"لامپ صد برای آشپزخانه.
شامپو فرش.
کیف پول زهرا پاره شده، از حبیب آقا یه کیف قهوه ای بخر.
نان سنگک.
دمپایی سفید رنگ برای حمام.
دو کیلو انگور کشمشی.
نوشابه خانواده حتما پپسی.
یه جعبه شکلات واسه عمو تراب.
چند تا نخل که سر داشته باشه.
یه ناهار دسته جمعی لب شط.
یه مشت از آب اروند.
یه دونه کاشی مسجد جامع خرمشهر.
صدای سوت قطار خرمشهر - تهران.
اون مینی بوس قرمز رنگی که همگی باهاش رفتیم خزر آباد ساری.
اون صندلی لهستانی که تو هتل بزرگ بندر انزلی نشستم روی آن و صبحونه خوردم.
دامن قرمز رنگم تو شبی که اومدی خواستگاری من.
کیک جشن عروسی مون.
رفیقای دوره نوجوانی، همون وقت که با آفاق، اریسا، اسما، بلور، تو خرمشهر سنج می زدیم. دهل می زدیم. می رقصیدیم...
دکتر بیمارستان روانی روزبه تهران بالای سر زن آمد. زن خوابش برده بود.
کاغذ ِ زرد ِ فهرست را به سختی از لابلای انگشتان زن بیرون کشید...
#رضا_مهدوی_هزاوه
@chekamehsabz🍀
زن به همسرش سفارش خرید داد. روی کاغذ نوشت:
"لامپ صد برای آشپزخانه.
شامپو فرش.
کیف پول زهرا پاره شده، از حبیب آقا یه کیف قهوه ای بخر.
نان سنگک.
دمپایی سفید رنگ برای حمام.
دو کیلو انگور کشمشی.
نوشابه خانواده حتما پپسی.
یه جعبه شکلات واسه عمو تراب.
چند تا نخل که سر داشته باشه.
یه ناهار دسته جمعی لب شط.
یه مشت از آب اروند.
یه دونه کاشی مسجد جامع خرمشهر.
صدای سوت قطار خرمشهر - تهران.
اون مینی بوس قرمز رنگی که همگی باهاش رفتیم خزر آباد ساری.
اون صندلی لهستانی که تو هتل بزرگ بندر انزلی نشستم روی آن و صبحونه خوردم.
دامن قرمز رنگم تو شبی که اومدی خواستگاری من.
کیک جشن عروسی مون.
رفیقای دوره نوجوانی، همون وقت که با آفاق، اریسا، اسما، بلور، تو خرمشهر سنج می زدیم. دهل می زدیم. می رقصیدیم...
دکتر بیمارستان روانی روزبه تهران بالای سر زن آمد. زن خوابش برده بود.
کاغذ ِ زرد ِ فهرست را به سختی از لابلای انگشتان زن بیرون کشید...
#رضا_مهدوی_هزاوه
@chekamehsabz🍀
Audio
.
رفتنت
در لحظه لحظهی بودنت
جاری بود...
گویی هر ثانیهی ما
در آنی های گذرندهی کوتاه
گامی بلند به سوی تنهایی قریبمان بود!
انگار از میان مه و سرما به سوی هم
تاختیم و
دمی کوتاه، دستهای دیگری را
فشردیم و
لحظهی بعد
رهایش کردیم!
و واژه ی "ما" را هر چند کوتاه
اما با خط خوش نگاشتیم...
اینک
هر یک انجمن های کوچک یک نفره مان را
با شمعهای رنگی
روشن می کنیم و
یادواره های عقیممان را
به سوگ می نشینیم!
شعرهامان را
برای غریبه ها می خوانیم و
دلتنگی هامان را
برای خویش زمزمه می کنیم و
قلبهامان تهی می شود دمادم...
سکوت،
شال گردن سیاهش را
می بافد و می بافد
و دور تمام حادثه های خوب
می پیچد و نرم نرمک
خانه ی فراموشی شان می شود...
و ما،
به سوی اسارت رها می شویم
اسیر تنهایی،
رها از یکدیگر...
آه هرگز ندانستم،
کدامین خنجر،
اینگونه سهمگین
دو پاره مان کرد...
شعر از: #مرجانه_جعفریان
خوانش از: #محمدرضا_م
@chekamehsabz🍀
رفتنت
در لحظه لحظهی بودنت
جاری بود...
گویی هر ثانیهی ما
در آنی های گذرندهی کوتاه
گامی بلند به سوی تنهایی قریبمان بود!
انگار از میان مه و سرما به سوی هم
تاختیم و
دمی کوتاه، دستهای دیگری را
فشردیم و
لحظهی بعد
رهایش کردیم!
و واژه ی "ما" را هر چند کوتاه
اما با خط خوش نگاشتیم...
اینک
هر یک انجمن های کوچک یک نفره مان را
با شمعهای رنگی
روشن می کنیم و
یادواره های عقیممان را
به سوگ می نشینیم!
شعرهامان را
برای غریبه ها می خوانیم و
دلتنگی هامان را
برای خویش زمزمه می کنیم و
قلبهامان تهی می شود دمادم...
سکوت،
شال گردن سیاهش را
می بافد و می بافد
و دور تمام حادثه های خوب
می پیچد و نرم نرمک
خانه ی فراموشی شان می شود...
و ما،
به سوی اسارت رها می شویم
اسیر تنهایی،
رها از یکدیگر...
آه هرگز ندانستم،
کدامین خنجر،
اینگونه سهمگین
دو پاره مان کرد...
شعر از: #مرجانه_جعفریان
خوانش از: #محمدرضا_م
@chekamehsabz🍀
میگویند....
هیچ پیامبر مونثی
نیامده است
اما تو
از عمق لاجوردی آسمانت
به سرانگشت من
آیه
آیه
نازل میکنی
وحی زلال مادرانه را
که خواندن
هر قطرهاش
ایمان مطلق من است ....
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
هیچ پیامبر مونثی
نیامده است
اما تو
از عمق لاجوردی آسمانت
به سرانگشت من
آیه
آیه
نازل میکنی
وحی زلال مادرانه را
که خواندن
هر قطرهاش
ایمان مطلق من است ....
#روژان_ب
@chekamehsabz🍀
برای لحظه ای دریا شدم
خواستم غرق در آغوشت شوم
موجی خروشید
و تورا تا بی نهایت
دور از من برد
مرغان دریایی
برایم مرثیه سرایی کردند
و من در غم بی آغوشی تو
مویه وار نشستم
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀
خواستم غرق در آغوشت شوم
موجی خروشید
و تورا تا بی نهایت
دور از من برد
مرغان دریایی
برایم مرثیه سرایی کردند
و من در غم بی آغوشی تو
مویه وار نشستم
#مهناز_رضازاده
@chekamehsabz🍀