🌈🍀چکامه سبز🤍💚
217 subscribers
3.17K photos
365 videos
58 files
236 links
Download Telegram
#پاییزانه


پاییز آمدست کــــه خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگرِ "من دوست دارمت"

بر باد می دهـم همه‌ی بـود خویش را
یعنی تو را بدست خودت می‌سپارمت

باران بشو ببار بــه کاغذ، سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنـی کـه مرا زود تر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

پاییز من، عزیز غــم انگیزِ برگریـز
یک روز میرسم و تو را می بهارمت!!!

#سیدمهدی_موسوی




@chekamehsabz🍀
#پاییزانه



پاییز حال خوبی ندارم، 
قطره‌های شور خاطرات، طعم مشق و شلغم می‌دهد
گویی مرگ از هم اکنون 
از میان خون و استخوان‌ها، ناخودآگاهم را می‌خاراند
و در رکودی آرام
لخته‌های رویا در اطرافم چروک می‌خورند
و خشک می‌شوند.
انگار زندگی دود سیگاریست 
بر باد 
که از آن تنها
کلمات می‌ماند
کلمات ...
کلماتی بر کاغذ
کاغذی در کتاب 
از میان خون و استخوان‌ها 
و من همچون جنینی در این زهدان سفید،
لگد خواهم زد
تا ابد ...


#افشین_داراب_بیگی
۳۱ شهريور ۱۳۹۳




@chekamehsabz🍀
#پاییزانه



"پاییز"

غم
درهای شادی را به رویت قفل میکند
زمانی که
خودت پنجره را در عاشقانه ترین فصل سال بسته ای
زمستان درونت فقط با پاییز بهار میشود

#تپوری

پاییز 1395



@chekamehsabz🍀
#پاییزانه

گِله از مرگِ گل و منظره در پاییز نیست
و نه از زردیِ برگ
راضی اَم از هَرَسِ لاله یِ از بن چیده
ریشه اش خشکیده

گله ای نیست از مرگِ بهار
وصلتِ بوته یِ آلاله و خار
من ندارم گله از سوزشِ باد
گله ای نیست از غیبتِ موسیقیِ شاد

گله از اشکِ به زیر آمده در ظلمتِ دژخیمان است
گله ام از قفس و زندان است
دلم از رد شدنِ روح زِ جان می گیرد
قلبِ فرسوده یِ من می میرد

#شهرام_قاسمی



@chekamehsabz🍀
Forwarded from عکس نگار
#پاییزانه

عاشقت بودم
و پاییز
در عمق خروارها برگ آتشین
پنهانت کرد
من
عاشقت بودم و
برگها را
دانه
دانه
دانه
کنار زدم....
و
آخرین روز!
پاییز!
گیسوی سپید و انبوهم را
به برف زمستان
گره زد
و من و آسمان و زمین
قندیل های اشکمان را
به روزگاری تقدیم کردیم
که عهدشکنانه
تو را
دریغ کرد!
مرا
فرسود!
و
" ما "را
شکست به
" من "
و
" تو "
...


#مرجانه_جعفریان



@chekamehsabz🍀
#پاییزانه

آهای !
لحظه های مرا پس بده
همانگونه که بود
سرخوش
سر مست
عاشق
گویی که انگار زمان سیاهی نگاهش
ایستاده است

لحظه های مرا پس بده
همانگونه که بود
نه با این عقربه های کج و معوج سرگردان
به وقت ساعت رسمی
که نهایتش چند خمیازه ی بیهوده است
تا ساعت تکرار صبح

#مریم_ک


@chekamehsabz🍀
#پاییزانه

با ساعت ِ من
شهر پُر از خوابِ خزان است
من در گوشه ی تنهایی خود خواب
از خشکی بــاغ و نفس خاطره پیداست
که ما
مظهر پاییزی دردیم چو مرداب

#روژان_ب


@chekamehsabz🍀
#پاییزانه

ای ساعت کِش دار
امشب به سرت هوای آزار که داری؟
ما خواب نشینان
مگر حوصله داریم؟

میل از دل مان رفت
رنگ رخ مان زرد
با ثانیه ها قهر


ما چون خود اشکیم
از داغ شکستیم
بی سایه نشستیم
امشب به سرت هوای آزار که داری؟

#فیروزه


@chekamehsabz🍀
#پاییزانه

عصر قشنگ پاییزی بود ،رفته بودم واسه قدم زدن زیر نمِ بارون ، از کنار یه دستفروش عبور میکردم چشمم افتاد به انارهایی که با حوصله چیده بود روی پارچه ی گلدار ،دلم پر کشید بشینم کنارش و همونطور که انار میخورم شاعری کنم ،یک دقیقه کنار بساط قشنگش ایستادم ، نگام کرد و با جدیت یک فروشنده ی موفق گفت : خریدار نیستی برو مشتری از دست ندم ، لبخندی زدم و گفتم چه انارهای خوشگلی ، سری تکان داد و گفت : معلومه اهل شعر و شاعری هستی ؛ خندیدم ،آه کشید و گفت : شعرهای زیادی از حفظ بلدم اما شعر نون و آب نمیشه ،کرایه خونه و نون تو سفره نمیشه بعدش یه آه بلند کشید و با صدای محزونی خوند"‌ کاش این مردم مثل دانه های انار دلشان پیدا بود" دلم گرفت سرمو تکون دادم و راه افتادم ، راست میگفت ،مختصر و کوتاه از فقر گفت ، از اینکه معضل اختلاف طبقاتی قادره خیلی از استعدادها رو نابود کنه ، آدمها تو فصل پاییز یه جور دیگه میشن ، یه جورِ تازه ، انگار خود واقعیشون میشن و تمام حرفهایی که در فصلهای دیگه تلنبارِ دلشون بود به زبون میارن .
بارون تند تر شده و پیاده رو خیس ،همونطور که سعی میکردم برگهای نارنجی رنگ ریخته روی زمین رو لگد نکنم به حرفهای کوتاه اما عمیق مرد دستفروش فکر میکردم.


#ترنم


@chekamehsabz🍀