#شبانه_سبز
"گودونویسی های شبانه من..."
درست روبروی باغ فردوس،موزه سینما درب ماشینم را کمی باز کردم و نگاه به آینه انداختم و با صدای مهیبی روبرو شدم.
درب را لوله کرد و رفت. آمدم پایین به پایی که باید نباشد نگاه کردم و به درب له شده و در دوردستها به ماشینی که برای همیشه رفت.
چند نفر به سمتم آمدند و گفتند کاری بکن و من آرام نگاهشان کردم و به سمت سوپر مارکتی رفتم و آبی خریدم و جرعه جرعه خوردم.
برای اولین بار به صرافی رفتم، نه برای خرید دلار، آخر دوربینش درست صحنه تصادف را دیده بود، از پیگیری پشیمان شدم، و با گرفتن درب ماشین نَم نَمَک به سمت صافکاری رفتم.
خسته تصادف و گرما بودم، کولر را روی دور تند گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم تا آرام بخوابم، دود و بویی از کولر بلند شد. تا ساعت ۵ عصر طول کشید تا به همت سرویس کار و موتور جدید دوباره خنک شوم.
برادرم از شهرستان تماس گرفت و گفت پدر و مادرم تِستِ کرونایشان مثبت بوده. دلم لرزید و تماس گرفتم. مادرم صدای ناله گونه ای داشت، پدرم صدایش قوی تر بود و من می دانستم برای تزریق امید به مادرم هست و گرنه خودش با وجود شیمی درمانی های مکرر وضعش بدتر است.
وقتی بیهوده امیدشان میدهم، مادرم میگوید مواظب خودت باش و من انرژی میگیرم.
همسرم تماس گرفت و گفت جواب آزمایش پدرش را گرفته و تومور کبد را هم درگیر کرده است. مسیرم تا آزمایشگاه دور بود گفتم با آژانس به خانه برو.
در راه خانه دنبال نقشه جدید انرژی درمانی می گشتم، یاد یکی از شعرهای قدیمیم افتادم:
گاهی به آسمان نگاه کن
گاهی زمین را
و فرصت اگر دست داد،
آینه را...
پدر یکی از دوستان خانوادگی مان بر اثر کرونا مرد....
این اخرین خبر ده روز گذشته بود.
جعبه جادو هر روز رقابت آمار مرگ و میر را بدون حس و حال می گوید، دوباره یاد شعری می افتم اما از کمال الدین اصفهانی:
دی بر سر مرده ای دوصد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
پیامک جریمه سرعت روی گوشی چرت عصرم را پاره می کند.
هندوانه را از یخچال بیرون می گذارم و با قاشق می خورم .
روی پستهای غیر تکراری پاسخ می گذارم و دلم میخواهد شعر بنویسم.
به طرح نیمه تمام فیلنامه ام فکر میکنم و دلم به حال سینما و تاتر میسوزد که دارد جان میدهد.
و من در میان این هیاهو به واژه زندگی فکر میکنم و در تمام لغت نامه ها در پی املای درست آن هستم و دوست دارم بدانم با کدام "ز" نوشته می شود.
یاد فروغ می افتم..دیوانش را ورق می زنم:
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم
#فرزادسنایی
#گودونویسی
#مرداد۹۹
#کرونا
@chekamehsabz🍀
"گودونویسی های شبانه من..."
درست روبروی باغ فردوس،موزه سینما درب ماشینم را کمی باز کردم و نگاه به آینه انداختم و با صدای مهیبی روبرو شدم.
درب را لوله کرد و رفت. آمدم پایین به پایی که باید نباشد نگاه کردم و به درب له شده و در دوردستها به ماشینی که برای همیشه رفت.
چند نفر به سمتم آمدند و گفتند کاری بکن و من آرام نگاهشان کردم و به سمت سوپر مارکتی رفتم و آبی خریدم و جرعه جرعه خوردم.
برای اولین بار به صرافی رفتم، نه برای خرید دلار، آخر دوربینش درست صحنه تصادف را دیده بود، از پیگیری پشیمان شدم، و با گرفتن درب ماشین نَم نَمَک به سمت صافکاری رفتم.
خسته تصادف و گرما بودم، کولر را روی دور تند گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم تا آرام بخوابم، دود و بویی از کولر بلند شد. تا ساعت ۵ عصر طول کشید تا به همت سرویس کار و موتور جدید دوباره خنک شوم.
برادرم از شهرستان تماس گرفت و گفت پدر و مادرم تِستِ کرونایشان مثبت بوده. دلم لرزید و تماس گرفتم. مادرم صدای ناله گونه ای داشت، پدرم صدایش قوی تر بود و من می دانستم برای تزریق امید به مادرم هست و گرنه خودش با وجود شیمی درمانی های مکرر وضعش بدتر است.
وقتی بیهوده امیدشان میدهم، مادرم میگوید مواظب خودت باش و من انرژی میگیرم.
همسرم تماس گرفت و گفت جواب آزمایش پدرش را گرفته و تومور کبد را هم درگیر کرده است. مسیرم تا آزمایشگاه دور بود گفتم با آژانس به خانه برو.
در راه خانه دنبال نقشه جدید انرژی درمانی می گشتم، یاد یکی از شعرهای قدیمیم افتادم:
گاهی به آسمان نگاه کن
گاهی زمین را
و فرصت اگر دست داد،
آینه را...
پدر یکی از دوستان خانوادگی مان بر اثر کرونا مرد....
این اخرین خبر ده روز گذشته بود.
جعبه جادو هر روز رقابت آمار مرگ و میر را بدون حس و حال می گوید، دوباره یاد شعری می افتم اما از کمال الدین اصفهانی:
دی بر سر مرده ای دوصد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید
پیامک جریمه سرعت روی گوشی چرت عصرم را پاره می کند.
هندوانه را از یخچال بیرون می گذارم و با قاشق می خورم .
روی پستهای غیر تکراری پاسخ می گذارم و دلم میخواهد شعر بنویسم.
به طرح نیمه تمام فیلنامه ام فکر میکنم و دلم به حال سینما و تاتر میسوزد که دارد جان میدهد.
و من در میان این هیاهو به واژه زندگی فکر میکنم و در تمام لغت نامه ها در پی املای درست آن هستم و دوست دارم بدانم با کدام "ز" نوشته می شود.
یاد فروغ می افتم..دیوانش را ورق می زنم:
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم
#فرزادسنایی
#گودونویسی
#مرداد۹۹
#کرونا
@chekamehsabz🍀
تمام بکارت زمین را،
درنَوَردیدند،
مردگان در گور خفته.
و ما زندگان
تنهاییم
با این باکره گی سرد
#فرزادسنایی
#مرداد۹۹
#آنی
@chekamehsabz🍀
درنَوَردیدند،
مردگان در گور خفته.
و ما زندگان
تنهاییم
با این باکره گی سرد
#فرزادسنایی
#مرداد۹۹
#آنی
@chekamehsabz🍀