چهره‌سان مشیانه
219 subscribers
531 photos
371 videos
9 files
152 links
تصویری از نخستین زن بدون گناه

جهت ارتباط با مدیر کانال و ارسال آثار خود به لینک و یا شماره زیر پیام بفرستید
@Koopisland
09352935958
Download Telegram
🕊
با #قلبی_شکسته برایتان می‌نویسم
و با امید این‌که مرا همراهی کنید تا از مردمِ نازنینِ سرزمینم، به ویژه #فیلمسازان در برابر #طالبان حفاظت کنم. در چند هفته گذشته، #طالبان کنترل بسیاری از مناطق را در دست گرفته‌اند. آنها دست به #قتل_عام مردم زدند، #بچه‌های زیادی را ربودند، #دختران کوچک را به عنوان #عروس به مردان خود فروختند، #زنی را به خاطر لباسش کشتند، چشمان #زنی را از حدقه درآوردند، یکی از #کمدین‌های عزیز ما را شکنجه دادند و کشتند، یک #شاعر و #مورخ را کشتند، رئیس مرکز اطلاعات و رسانه‌های دولت را کشتند، افراد وابسته به دولت را ترور کردند، در ملا عام مردان را حلق آویز کردند، و صدها هزار خانواده را آواره کردند. خانواده‌ها پس از فرار از ولایت‌هایشان در اردوگاه‌های #کابل و در وضعیتی غیربهداشتی به سر می برند. اردوگاه‌ها غارت می‌شوند و #نوزادان به دلیل نداشتن شیر، جان خود را از دست می‌دهند. این یک #فاجعه_انسانی‌ست و دنیا در برابرش #سکوت کرده است.
ما به این #سکوت‌ عادت کرده‌ایم، اما می‌دانیم که عادلانه نیست. ما می‌دانیم تصمیمی که برای رها کردن مردم #افغانستان گرفته‌اند، اشتباه است، این خروج شتابزده نیروها، خیانت به مردم ما و تمام کارهایی است که ما هنگام پیروزی #افغان‌ها در جنگ سرد برای غرب کردیم. پس از آن مردم ما فراموش شدند و نتیجه‌اش حکومت تاریک #طالبان شد و اکنون، پس از بیست سال تلاش برای حصول دستاوردهای عظیم برای کشور و به ویژه نسل جوان، همه دوباره در این رها شدن از بین می‌روند.
ما به صدای شما احتیاج داریم. رسانه‌ها، دولت‌ها و #سازمان‌های_بشردوستانه جهان به گونه‌ای سکوت کرده‌اند که گویی #توافق_صلح با #طالبان مشروع بوده است. هرگز نبوده. به رسمیت شناختن #طالبان به گونه‌ای به آنها اعتماد به نفس داد تا دوباره به قدرت برسند. #طالبان در تمام مراحل مذاکرات با مردم وحشیانه رفتار کردند. هر آنچه که من به عنوان یک #فیلمساز در کشورم برای ساختن آن تلاش کردم در خطر سقوط است. در صورت تسلط #طالبان، تمامی #هنرها ممنوع خواهد شد. من و سایر #فیلمسازان در لیست #ترور آنها قرار می‌گیریم. آنها #حقوق_زنان را نقض می‌کنند، و ما به گوشه تاریک خانه فرستاده می‌شویم ، و صدای ما برای همیشه ساکت می‌شود. زمانی که #طالبان در قدرت بودند، تعداد #دخترانی که به مدرسه می‌رفتند صفر بود. از آن زمان تاکنون بیش از ۹ میلیون #دختر_افغان به مدرسه رفته است. در شهر #هرات، سومین شهر بزرگ #افغانستان که به دست #طالبان سقوط کرد، تقریباً ۵۰ درصد دانشجویان #زنان بودند. این‌ها دستاوردهای باورنکردنی است که جهان به ندرت از آن خبر دارد. #طالبان در همین چند هفته بسیاری از مدارس را ویران کرد و دو میلیون #دختر مجبور به ترک تحصیل شدند.
من این جهان را نمی‌فهمم. این #سکوت را نمی‌فهمم. من ایستاده‌ام و برای کشورم می‌جنگم، اما تنها نمی‌توانم. من به متحدانی مانند شما نیاز دارم. لطفاً به ما کمک کنید تا دنیا به آنچه که بر ما می‌گذرد اهمیت دهد. لطفاً با اطلاع رسانی توسط مهمترین رسانه کشور خود در مورد آنچه در #افغانستان در جریان است، به ما کمک کنید. خارج از مرزهای #افغانستان صدای ما باشید.

اگر #طالبان #کابل را تصرف کند، ممکن است دیگر به #اینترنت یا هیچ ابزار ارتباطی دسترسی نداشته باشیم. لطفاً از #فیلمسازان و #هنرمندان خود دعوت کنید تا از ما حمایت کنند، تا صدای ما باشند. این #جنگ یک #جنگ داخلی نیست، این یک #جنگ_نیابتی است، این یک #جنگ_تحمیلی است و نتیجه توافق #آمریکا با #طالبان است. لطفاً تا آنجا که می‌توانید این واقعیت را در رسانه‌های خود بازتاب دهید و در مورد ما در #شبکه‌های #اجتماعی بنویسید.

جهان نباید به ما پشت کند. صدای #زنان، #کودکان، #هنرمندان و #فیلمسازان #افغان باشید. این حمایت بزرگترین کمکی است که در حال حاضر به آن نیاز داریم.

لطفاً به ما کمک کنید تا دنیا #افغانستان را رها نکند. لطفا به ما کمک کنید قبل از اینکه #طالبان #کابل را تصرف کند. فرصت کم است، شاید فقط چند روز. از شما ممنونم. قدردان شما هستم.

از میان پیام #صحرا_کریمی، #فیلمساز #افغانستانی به #سینماگران جهان
#انجمن_چهره_سان_مشیانه
@chehrehsanmashianehart
#زن، #زیبایی، #زندگی

#طالبان آمد، هم‌پیمان با تمام زشتی‌های عالم به زیبایی‌های دنیا می‌تازد.
آری آنان به درستی دشمن اصلی خود را شناسایی کرده‌اند، دشمن آنان #توپُ #تانکُ #اسلحه نیست، دشمن آنان #زیبایی و #هنر است.
دشمن اصلی آنان #زنان هستند که باید در کنج خانه‌ها پنهان شوند، گویی باطل‌السحر #شیاطین آنانند.

آنان می‌خواهند چشم و گوش و جان #انسان‌ها را بر هر #زیبایی مسدود کنند
چون آن‌که #زیبایی را نشناسد، #عشق را نچشیده باشد، #آغوش و #بوسه‌ی پر #مهر #زنی را تجربه نکرده باشد، چشمان #زیبای #زنی عمق وجودش را نلرزانده باشد، #نوازش نشده باشد، #محبت ندیده باشد.
با #موسیقی، مست نشده باشد، با #ادبیات به بلندای خیال پرواز نکرده باشد، #آواز نخوانده باشد، #نرقصیده باشد، #نقاشی، #مجسمه، #تئاتر، او را از خود بی‌خود نکرده باشد،
از وجود خود بیزار خواهد شد، دشمن #زندگی خواهد شد.

#زیبایی‌های عالم را تاب نخواهد آورد، تمام وجودش میل به تخریب و نابودی خواهد شد، #حسادت به #عاشقان زندگی انگیزه‌ای به او می‌دهد که بکشد، بگیرد، ببندد، محروم کند.
چون دیگ #زندگی برای او ‌نجوشیده است پس برای هیچ‌کس نباید بجوشد.

البته در این میان #دین و #دینداری پوشش و توجیهی است برای این نفرت‌ورزی و حسادت نهانی.

هشتصد سال پیش #مولانا در سرزمین آنان بانگ برآورد و کلید رهایی را به دست همگان داد که :
"آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد".

که ای‌کاش در این بیست سال، بیش از تلاش‌های نظامی تلاش‌هایی برای #زیبایی در #افغانستان صورت می‌گرفت،
در آن‌صورت وضعیت متفاوت بود.

#دکتر_سبزیان‌پور_روان‌درمانگر

#انجمن_چهره_سان_مشیانه
@chehrehsanmashianehart
او هم یک #زنِ #معمولی گرفت!

اغلب مردها همین‌طورند. آن‌ها #زنِ معمولی را بیشتر دوست دارند. نه این‌که #زنِ معمولی بد باشدها؛ نه.
منظورم این است که #زنِ معمولی خیلی با ایده‌ها و آمال‌‌ و حرف‌های مردها فرق دارد و دقیقا مساله‌ی من، معمولی بودن مردهاست. بیش از آن‌که #زن‌ها معمولی باشند؛ مردها معمولی‌اند. یعنی اولش معمولی نیستند. آن‌ها درباره‌ی فلسفه حرف می‌زنند؛ درباره‌ی رخ دادنِ جنگِ جهانی سوم و آن وسط‌ها درباره‌ی #تاریخ_بیهقی و #کلیدر هم حرفی به میان می‌آورند.
#موسیقی؟ آن‌ها همه‌ی #دستگاه‌های_موسیقی را می‌شناسند و حتی #قانون هم زده‌اند. آن‌ها ذهنِ #اوباما را می‌خوانند. آن‌ها می‌دانند در آینده چه اتفاقی رخ می‌دهد و همگی دوست‌ دارند
یک باغچه داشته باشند در فلان روستا و از بورژوآزی حاکم بر جامعه‌ی ایران دست بشویند. آن‌ها تا این‌جای کار اصلا معمولی نیستند. می‌نشینی آن‌ها را نگاه می‌کنی و سر تکان می‌دهی که اوهوم؛ چه خوب. می‌خوای بعدش چی کار کنی؟

و آن‌ها می‌خواهند در آن روستا که ته ایران است بزرگترین اختراع جهان را صورت بدهند. آن‌ها اعتقادات بزرگتری هم دارند :
#آزادی_زن؛ #آزادی_اندیشه و بر چیدن تبعیضِ نژادی در دنیا. آنان سفت و سخت مخالف قوانین حاکم بر جامعه‌ی اسلامی هستند و معتقدند تعریف #زن در جهان مدرن امروز فرق کرده است و #زن باید از #استقلال و #اندیشه برخوردار باشد.

چندسال بعد همان مرد، #زن می‌گیرد. نام #زنش را در فیس‌بوک نمی‌گذارد مبادا همکاران غریبه ببینند. عکسی از او ، رو نمی‌کند و اگر هم رو کند #زنی است غیرقابل دسترس. #زنی‌ست از یک خانواده‌ی معمولی که حجاب خود را به خوبی رعایت می‌کند؛ فنون بازی را بلد نیست؛ حسود است.
( آن‌قدر حسود که مرد بتواند با اعصاب او در صورت لزوم بازی کند)؛

آن #زن به عمل کردن دماغش هم فکر می‌کند. بعد می‌زنی پشت رفیقت که ای مرد؛‌
نرفتی باغچه‌ای در ته دنیا؟ جنگ جهانی سوم چه شد؟

پسران زیادی در زندگی‌ام بوده‌اند که آخر عاقبت‌شان همین شد. درباره‌ی رویاهای عجیب‌شان حرف می‌زدند و من شنونده بودم. یکی‌شان تصمیم داشت ایران را اشغال کند. یک روز یک کاغذ بزرگ را پهن کرد جلویم که : ببین؛ ببین من تا سال ۱۳۹۰ ایران رو فتح می‌کنم.
آرزوی بزرگ زندگی‌اش بوسیدن مرضیه ( خواننده)‌ بود و روی میز کوبید که من تا ابد #زن نمی‌گیرم.
حالا او روزهای متوالی است در فیس‌بوک دوست من است. عکس‌هایش این‌طوری‌ست : #خودم_و_زنم؛ #زنم_و_خودم؛ #زنم؛ #زنم_و_خواهرش؛ #خواهر_زنم_و_زنم؛ #من_و_زنم و گلدانِ کوچکِ خانه‌مان.
#زن_کیست؟
دخترِ همسایه‌ی بغلی‌شان.

گاه‌گاهی مرد از کنار اداره‌مان رد می‌شود و یادش می‌آید که پیشتر همکار بودیم. برایش سر تکان می‌دهم و به رسم قدیم خل و چل بازی‌هایم را در می‌آورم.حالِ همسرش را می‌پرسم و برایش زندگی خوبی را آرزو می‌کنم.
امروز او عکس گذاشته است. سالگرد ازدواجش است و بسیار خوشحال است. #زنِ خوبی دارد. غذا می‌پزد. سر کار نمی‌رود. دور کمرش هم خوب است. یک #زنِ معمولی‌ست با موهای بلند. #زنی که نه ایده‌ای دارد و نه هیچ‌وقت آن‌قدر باهوش است که از نقشه‌ی فتحِ ایران که شوهرش در سر می‌پرورانده آگاه شود، همکاران و دوستانِ مردِ زیادی دارم که می‌دانند دهانم قفل است. می‌دانند چقدر رفتارم با همسرانِ معمولی آن‌ها خوب است.

اما آن‌ها نمی‌دانند که همیشه ؛ هربار با مرد جدیدی در زندگی‌ام روبرو می‌شوم که ایده‌های بزرگی در سر دارد و درباره‌ی #لزوم_ایجاد_تحول_در_اندیشه‌ی_بشری حرف می‌زند توی دلم قهقهه‌ای سر می‌دهم و با خودم می‌گویم : ههههوف؛
یک مردِ معمولی دیگر که در نهایت یک #زن می‌گیرد که آشپزی‌اش خوب باشد. بعد دوتایی با هم عکس بیندازند و خوشحال باشند و از آن به بعد مدام بترسند و از خدا بخواهند هیچ‌وقت #جنگ_جهانی نشود.

#آلما_توكل

#انجمن_چهره_سان_مشیانه
@chehrehsanmashianehart
پشت این جمله‌ها که می‌خوانی،
#زنی پنهان شده است؛
#زنی که اگر می‌توانست دهان باز کند،
اگر زبانی داشت،
اگر صدایی داشت،
اگر کلماتی داشت،
از آوازهایش می‌فهمیدی پرنده‌ترین #زنِ جهان است.
و من آن پرنده‌ترینم....

#انجمن_چهره_سان_مشیانه
@chehrehsanmashianehart
من #زنی هستم #آزاد!
در فطرتِ من #حیا نهاده شده.
من یک #زنم !
با #قدرت و #صلابتی بزرگ
با روحی #طغیان‌گر
و #قلبی سرشار از #عاطفه‌ی_زنانه‌گی
می‌دانم کجا باید #شرم کنم
و کجا می‌شود #رها بود.

تو به من نیاموز
#قانون‌گذار!

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
در جامعه #بورژوایی،
یکی از وظیفه‌هایی که برای #زن تعیین شده
#نمایشی_بودن است.
زیبایی #زن، جاذبه‌اش، هوشش، ظرافتش،
نشانه‌های خارجی دارایی شوهر هستند،
درست مثلِ نوع و مدل اتومبیلش.
شوهر وقتی ثروتمند باشد، #زن را با پوست و جواهر می‌پوشاند.
وقتی فقیرتر باشد، فضیلت‌های اخلاقی و استعدادهای کدبانوگری او را می‌ستاید؛
محروم‌ترین مردان، اگر #زنی از آن خود کرده باشد که به او خدمت کند، می‌پندارد که در روی زمین چیزی به تملک خود درآورده است.

#جنس‌دوم
#سیمون_دوبووار

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
هر لحظه، در من
#زنی #برمی‌خیزد
که #دوست_دارد پشتِ تمامِ پنجره‌های شهر، #شمعدانی_بکارد.
#سرخ، #زرد، #بنفش، #صورتی.
#دوست_دارد تَنِ دیوارها را با رُزهای خیلی رونده، بپیچد.
#دوست_دارد به جای بوق‌های ممتدِ ترافیک‌ها، ترانه‌ی #جان_مریم بخواند.
#زنی در من فریاد‌کنان،
بلند می‌شود و در کوچه پس کوچه‌ها پرسه می‌زند تا اندوهی بر چشمِ #زنی و غمی بر شانه‌ی #مردی، به خانه‌ای نرود.
کار چندانی از پیش نمی‌برد این #زن !
پنجره‌ها، دلتنگ #شمعدانی‌ها می‌مانند،
دیوارها سرد و سیمانی،
و بوق‌های جان‌خراش...
اما #زنی در من،
باز هم #برمی‌خیزد و در دستش،
#شمعدانی‌ها_می‌رقصند.
گاهی کفشِ #زنی که برای مترو دویده، پایش را می‌زند.
#زنی که گوشه‌ی آشپزخانه‌ی تنهایی، ظرف می‌شوید، اشک می‌ریزد.
گاهی یقه‌ی چروکِ #مردی را اتو می‌کشد. دستانِ یخ‌زده‌ای را در مشت‌هایش، #ها می‌کند.
و تمامِ این‌ها را،
#زنانه_می‌رقصد و کلمه می‌کند شاید : پنجره‌ای #شمعدانی بخواهد
و #فنجانی_چای...

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر #زنی باید زندگی‌اش را انتخاب کند
اما انتخاب به #شجاعت محتاج است
نگرانی‌ها ما را فلج کرده است
اگر از #شکست بترسی،  هرگز #پیروز نخواهی شد
#زنان سال‌هاست که ترسیده‌اند
امروز اما #روز_نترسیدن است

#عرفان_نظرآهاری

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
آی #زنی که
در کتاب‌های جادو
از او نوشته‌اند،
پیش از تو جهان #نثر بود
آمدی
#شعر شد...!

#نزارقبانی

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
به آئینه نگاه کن
در آئینه #زنی_شجاع می‌بینی
تو پرنده‌ای می‌توانی پرواز کنی
آسمان برای توست
امروز روز زیبای پرواز است
دنیای امروز،
دنیای #جنگ_و_ناامنی‌ست
#زنان اما می‌توانند #صلح بیاورند.

#عرفان_نظرآهاری

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
برایم نوشت:
#زن بودن
غم‌انگیزترین شادی دنیاست.
و نمی‌دانی
#من به خاطر #تو
چقدر به اشک‌هایم
لبخند زده‌ام
و در جواب گفتم:
#من هرگز از #زن بودنم غمگین نبوده‌ام
#من #زنی #توانمند و #موفق هستم
که به #زن بودنم #افتخار می‌کنم
و از ته دل به #زندگی لبخند می‌زنم.

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
#اسم_زنش_کاظم_بود.

غلامعلی سبزی فروش،
#اسم_زنش_کاظم_بود.

کاظم یک #زن نامریی بود، اما وقتی غلامعلی می‌گفت: کاظم، ترخون!
از پستوی مغازه یک #زن تپل با یک دسته ترخون ظاهر می‌شد و باز به چشم برهم‌زدنی ناپدید. اسم رمز ظاهر شدن #زن غلامعلی، شوید و جعفری و گشنیز و ترخون بود.

در آن عالم بچگی سوال من همیشه این بود که چرا اسم #زن غلامعلی، کاظم است! اما #زن غلامعلی اسمش واقعاً کاظم نبود؛ کاظم اسم غیرت و حمیت و سُنت غلامعلی بود که پیش روی مشتریان فریادش می‌زد.
کاظم قرار بود از #زنانگی_زن غلامعلی حفاظت کند.

بعدها، غلامعلی #رییس_شد، #مدیر_شد. بر مسند #وزارت و #صدارت نشست و اسم همه‌ی #زنان شهر را کاظم گذاشت.
او #طرح_کاظم‌بودگی #زنان را در مجلس ارائه داد و طرح رای آورد و #کاظمانگی قانون شد و لازم‌الاجرا، در کوچه و خیابان و محل کار.
بعضی #زنان به کاظم بودن خود رضایت دادند و بعضی‌ها هم نه.

این اعتراض‌ها که کمابیش می‌بینید و می‌شنوید همه مشکل غلامعلی‌ها با کاظم‌هاست.
کاظم‌ها دیگر نمی‌خواهند پشت ترخون و جعفری و تره و گشنیز و پیازچه پنهان شوند.
آن‌ها می‌خواهند اسم خود را و رسم خود را داشته باشند؛ و غلامعلی‌ها تحمل این همه بی‌آبرویی را ندارند؛ پس مجبورند پای #دین و #مذهب و #قانون را پیش بکشند.
حقیقت این است که غلامعلی از این وضع اصلا خوشحال نیست، اگر کاظم از پشت ترخون بیرون بیاید فردا چه بسا کلید مغازه را هم بگیرد، آن وقت غلامعلی ‌و جبروتش چه خواهد شد؟
اصلا خدا هم از این وضع خوشحال نیست.

هر احضاریه که برای هر #زنی فرستاده می‌شود، یک اتفاق رو به جلوست! غلامعلی ناگزیر است که احضاریه را #به‌نام_واقعی_زنی بنویسد، #زنی_واقعی را #محکوم کند، #زنی_واقعی را #مجازات کند.

#کاظم_نبودن_تاوان_دارد.
#زن_ریحان_است.
اما اگر از #پستوی_ریحان به #پیشخوان بیاید #مجازات می‌شود…

#عرفان‌نظرآهاری

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
اگر #زنی را #دوست_داری
گاهی كمی بِترس !!

#زنی كه وسطِ #عاشقانه‌هايش
يک‌باره با #تو غريبه می‌شود
هميشه #دل به ديگری نداده
می‌خواهد ببيند....
حالا كه نيست
آيا #تو برای از دست دادنش
می‌ترسی يا نه؟!

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
من #زنی را می‌شناسم که هیچ‌گاه در انتظار ظهور دستی برای برآوردن آرزوهاش نماند، خودش بلند شد،
یک‌تنه ایستاد و برای آرزوهای خودش آستین بالا زد و ذره ذره موفق شد.
من #زنی را می‌شناسم که هم ظریف بود، هم محکم، هم تکیه‌گاه بود، هم تکیه زدن به شانه‌های مردانه‌ای را دوست داشت.
هم گریه می‌کرد، هم می‌‌خندید، هم دوست داشت، هم دوست‌داشتنی بود.
من #زنی را می‌شناسم که هم کودکانه شیطنت می‌کرد، هم بالغانه مدیریت. هم سربه‌زیر بود، هم جسور. هم عاشق بود، هم فارغ.
من #زنی را می‌شناسم که آرام بود و آرامش را به‌قدر دایره‌ی تأثیر خودش تکثیر می‌کرد. #زنی که زیباترین بود، هم درونی و هم بیرونی و متناسب با شرایط، درست‌ترین حرف‌‌ها را می‌زد و اصیل‌ترین رفتارها را داشت.
من #زنی را می‌شناسم که مستقلانه می‌زیست و مستقلانه اقدام می‌کرد، که کمک می‌گرفت اما همیشه اول و آخر، روی توانمندی‌های خودش حساب می‌کرد. که سنگفرش‌های یک خیابان معمولی با خیابان‌های پاریس براش فرقی نمی‌کرد و حالِ دلش با #تابش_آفتاب و #تماشای_گیاه و #پرنده‌ها و #کتاب‌ها و #موسیقی خوب می‌شد. که برای حال خوب خودش می‌جنگید و لایه‌های زمخت عادت و روزمرگی را کنار می‌زد و از لابلای جزئیات ساده و دست و پاگیر حیات، دلپذیرترین دلخوشی‌ها را برای خودش بیرون می‌کشید و عمیقا ذوق می‌کرد.
من #زنی را می‌شناسم که حضورش حالِ جهان را بهتر می‌کرد. که عمیق بود و وسیع بود و با گیاهان و با آسمان و با اقیانوس‌های آرام و در نوسان، نسبت داشت.

#نرگس‌صرافیان_طوفان

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
من #آزاد نيستم،
تا زمانی كه #زنی دربند باشد.
حتی وقتی زنجيرهای او با من فرق داشته باشد.

#آدری_لرد
فعالِ حقوق بشر و نویسنده آمریکایی

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
#عاشق_زنی_مشو 
که #می‌اندیشد،
که #می‌داند،
که #داناست،
که #توان_پرواز دارد،
به #زنی که خود را #باور_دارد!

#عاشق_زنی_مشو
که هنگامِ #عشق‌ورزیدن،
#می‌خندد یا #می‌گرید،
که قادر است جسمش را به روح بدل کند،
و از آن بیشتر،
#عاشق_شعر_است!
(اینان خطرناک‌ترین‌ها هستند)

و یا #زنی که می‌تواند
نیم ساعت مقابل یک #نقاشی بایستد،
و یا که توانِ زیستن بدون #موسیقی را ندارد!

#عاشق_زنی_مشو
که ُر، #مفرح، #هوشیار، #نافرمان
و #جواب‌ده است!

پیش نیاید که هرگز،
#عاشق این چنین #زنی شوی؛
چرا که وقتی
#عاشق_زنی از این دست می‌شوی،
چه با #تو بماند یا نه،
چه #عاشق_تو باشد یا نه،
از این‌گونه #زن
بازگشت به عقب،
#هرگز_ممکن_نیست!

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
#دوره‌ی_زنانه:
تضمین بقاء و آفرینندگی و زایش زن


در جمعی، کسی با دوره‌ی هفت‌روزه‌ی #زنان شوخی کرد. بنا را گذاشته بود بر تکرار این‌ مسئله که وقتی #زن‌ها در یک‌ ماه، این‌همه نوسان احساسی را تجربه می‌کنند و توان جسمی آن‌ها کاهش پیدا می‌کند، چطور می‌شود به آن‌ها اعتماد کرد و کارهای بزرگی به آن‌ها سپرد؟ ادامه‌ی بحثش هم، شوخی و خنده با موضوع بود.

این‌روزها که حرف‌زدن از دوره‌ی #زنانه‌ات به‌طور خاص یا حرف‌زدن از تجربه‌ی مشترک ماهانه‌ی #زنان بیشتر از این‌که شبیه حرف‌زدن از یک امر معمول مثل آب‌وهوا، حالِ احساسی و... باشد، شبیه به یک‌جور خودنمایی روشنفکرانه شده، وقت‌های زیادی ترجیحم این است که حرفی نزنم و تمرینِ صبوری کنم.

با این‌حال، چطور می‌شود با چنین چیزی شوخی کرد و نگاه تحقیرآمیزی به آن داشت؟ کافی‌ست هر #زنی دقیق و جزئی، جدا از همه‌ی دردهای جسمی، از اندوه‌های تماماً #زنانه‌اش و فراز و فرودهای احساسی‌‌‌‌‌اش که فقط مختص خود اوست، حرف بزند. آن‌وقت است که تمام آدم‌ها درمی‌یابند که این نسخه‌ی همگانی اگرچه در کلیت، در همه‌ی #زنان مشابه است، اما هر #زن به طور متفاوتی آن را تجربه می‌کند.
در نهایت، مگر جز این است که ما با وجود این دوهفته‌ی پرفراز و نشیب (سندروم قاعدگی + خود قاعدگی) که عملا ماهِ معمول ۳۰ روزه‌ی مردان را برای ما ۱۵ روزه می‌کند، #درس_خوانده‌ایم، #کار_کرده‌ایم، در #اجتماع_حضور_پیدا_کرده‌ایم، #روابط‌مان را از #روابط‌کاری گرفته تا #روابط‌عاطفی، #مدیریت_کرده‌ایم، #همسر_شده‌ایم، #مادر_شده‌ایم و کارهای بزرگی را به‌سرانجام رسانده‌ایم؟

#دوره‌ی‌زنانه‌ی ما برخلاف تصور غالب، نقطه‌ضعف ما نیست.
#دوره‌ی‌زنانه‌ی ما همان موهبت مطلوبی است که‌ اجازه می‌دهد به تمام ساحت‌های تنانه و روانی خود نزدیک‌تر شویم، بعد از گذراندن آن نوعی سرشوخی، شوق و انگیزه‌ی مطلوب برای فهم زندگی و معنای آن را تجربه کنیم و در زمان گذراندن همان دوره هم، #قلب‌مان بیشتر از روزهای دیگر برای کسی که #دوستش‌داریم بتپد و حضور او را بیشتر از روزهای قبل برای خودمان بخواهیم.
در آخر، مگر غیر از این است که داشتن چنین موهبتی به ما این امکان را می‌دهد که وقتی یکی از شما را #دوست‌می‌داریم، فرزندتان را در بطن خودمان تا روز موعود تولد، به‌امانت نگهداری کنیم؟

#فاطمه_بهروزفخر

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
ما آدمیم.
آدم به دردِ آدم نمی‌خندد
.

همیشه فکر می‌کردم #یائسگی یعنی: توقف عادتِ ماهانه، مدتی گُرگرفتگی و بعد تمام. قسمت69 از پادکستِ "رادیو مرز" را که شنیدم تازه فهمیدم اصلا به این سادگی نیست که، دوره‌ای است که به‌طور متوسط چهارسال طول می‌کشد، و در آن علاوه بر دردهای جسمی، انواع رنج‌های روانی‌ از جمله: اضطراب شدید، افسردگی، مشکلات خواب و غیره. بر یک #زن تحمیل می‌شود. چیزهایی که اگر راهکارهای مواجهه با آن را ندانی می‌تواند سال‌هایی از زندگی‌ات را به کابوس بدل کند.

عجیب این‌که اکثر #زنان هم اطلاعات زیادی درباره‌ی آن ندارند. تقصیری هم ندارند طفلکی‌ها. گویی جامعه‌ی ما به‌طرز بیرحمانه‌ای #زنی که دیگر توانایی تولیدمثل ندارد را کنار می‌گذارد و حتی شایسته‌ی این نمی‌داند که اندازه‌ی یک بروشور به او آموزش دهد تا چطور این دوره‌ی سخت را با رنج کمتری طی کند.
بمیرم برای #زنان‌سرزمینم که این هم مثل سایر رنج‌هایشان، جای چاره‌اندیشی، فقط سوژه‌ای برای مسخره و خنده می‌شود.
که ما حتی کلمه‌ی مناسبی برای این دوره از زندگی‌شان نداریم و فقط #یائسه را داریم که از #یأس می‌آید.

اگر #زنی هستی که این دوره را تجربه کرده‌ای بعنوان یکی از آدم‌های این جامعه صمیمانه به‌ اندازه‌ی جهلِ خودم از تو عذر می‌خواهم که این دوره‌ی سخت را در چنین فضای ناهمدلانه‌ای طی کرده‌ای.
اگر از دستت برمی‌آید حداقل با یک‌نفر که هنوز به این دوره نرسیده درباره‌ی آن حرف بزن تا او دردهای تو رو دوباره زندگی نکند.
اگر هنوز به این سن نرسیده‌ای درباره‌ی آن بیشتر بخوان (برای شروع می‌توانی همین اپیزودی که گفتم را بشنوی).
و اگر مرد هستی درباره‌ی آن اطلاعات کسب کن تا بدانی چه چیز دردناکی است تا در هر جمعی که با #یائسگی شوخی می‌کردند اولین نفری باشی که می‌گوید:
ما آدمیم.
آدم به دردِ آدم نمی‌خندد.


#حمیدباقرلو

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می‌دانی رفیق!

تازه فهمیده‌ام برای این‌که بشوم #زنِ زندگی‌اش باید ناخن‌هایم را مانیکور کنم و هر ماه بروم اپیلاسیون مرجان خانم.
از نظر او #زنی که خوب می‌نویسد و هوش و حواسش لای کتابی که بعدازظهر می‌خوانده جا مانده، #زنِ زندگی نیست!
باید یاد بگیرم چطور توی مهمانی با کفش پاشنه بلند راه بروم و ابروهایم لنگه به لنگه نباشد.
باید حواسم باشد که هی بی‌هوا نزنم زیر گریه و بعد وسط گریه بخندم.
که توی کوچه‌ها نَدوُم و از روی جوب نپرم.
دور انگشتم نخ بسته‌ام که یادم بماند دیگر ننویسم.

می‌دانی!
#مردها عاشق #زن‌هایی می‌شوند که کتاب می‌خوانند، توی بحث‌های سیاسی بیشتر از بقیه می‌فهمند، سخت کار می‌کنند و لباس‌های ساده و رژلب‌های کمرنگ می‌زنند؛ اما ترجیح می‌دهند با #زن‌هایی که عطر قورمه‌سبزی‌شان کوچه را پر کرده و شب‌ها لباس توری قرمز رنگ می‌پوشند، زندگی کنند.

پ. ن. با احترام به روزهای غمگین یک #زن،
یک #دوست.

#انجمن‌چهره‌سان‌مشیانه
@chehrehsanmashianehart