لیبراسیون/لیبرالیسم
🔺مورگان شوستر حقوقدان و اقتصاددان آمریکایی @cafe_andishe95
ادامه مورگان شوستر/
🔻ایران در اواخر قاجار در هزارتویی از مشکلات عدیده افتاده بود. کشور عقبمانده بود و نتوانسته بود از درون خود نیروی انسانی کارآمدی تربیت کند تا با آن بتواند ثروت تولید کند و با اتکا به آن روی پای خود بایستد. شکاف بزرگی میان کشورهای پیشرفته و عقبمانده ایجاد شده بود. عقبماندگان بدون کمک پیشرفتگان اصلاً نمیتوانستند این شکاف را کم کنند، اما آن سالها مصادف بود با عصر امپریالیسم (1884ـ1914)، و کشورهای عقبمانده وقتی دست به سوی پیشرفتگان دراز میکردند، گرفتار زیادهخواهی آنها میشدند. راهحل ناگزیر و معقولی که به ذهن برخی دولتمردان ایرانی میرسید این بود که برای کاستن از فشار روسیه و انگلیس که در ایران رسماً برای خود حق آبوگل قائل بودند، نیروی سومی وارد بازی کنند تا هم توازن قوایی در بلندمدت ایجاد شود و هم بازی قدیمی روس و انگلیس به هم بخورد. فلسفۀ سیاسی آمدن مورگان شوستر به ایران این بود، البته نیاز مبرم به ساماندهی امور مالی هم معضلی بزرگ بود.
در پست پیشین شرح دادیم که شوستر با قاطعیتی نامنتظره دست به کار شد و در راه جمعآوری مالیات و ساماندهی امور مالی ایران از سرشاخ شدن با روسها و انگلیسیها هم ابایی نداشت. به همین دلیل، کاسۀ صبر روسیه پس از چند ماه لبریز شد و تصمیم گرفت بهانهای بتراشد و به ایران اولتیماتوم دهد که شوستر از کار برکنار شود (بنگرید به پست قبل). این بهانه به زودی جور شد.
محمدعلی شاه مخلوع برای تصاحب دوبارۀ تاج و تخت با نام جعلی از تبعید روسیه وارد ایران شد و کوشید با قوای نظامی و با پشتیبانی روسیه دوباره بر تخت شاهی بنشیند. او شکست خورد و برای همیشه از ایران تبعید شد. طبق خواست دولت، اموال برادر شاه، شعاعالسلطنه که در تکاپوی محمدعلی شاه نقش داشت، باید مصادره میشد. شوستر هم درنگ نکرد و با قوای ژاندارمری خزانه کوشید پارک شعاعالسلطنه را مصادره کند. در اینجا با روسها درگیر شد که مدعی بودند اموال شعاعالسلطنه به دلیل بدهی به روسیه، متعلق به آنهاست. به همین دلیل به دولت فشار آوردند که شوستر باید اموال تصرفشده را به روسها دهد. مجلس میکوشید از شوستر حمایت کند، اما دولت تصمیم گرفت خواست روسیه را اجرا کند و از روسها عذرخواهی هم کرد، اما روسیه دیگر نمیتوانست شوستر را تحمل کند، برای همین اولتیماتوم داد که اگر شوستر برکنار نشود، به ایران قشون میکشد.
مجلس مقاومت میکرد و شوستر به احترام مجلس کنارهگیری نمیکرد تا اینکه دولت مجلس را تعطیل کرد و شوستر را برکنار کرد، اما حتا این هم باعث نشد روسها دست از قشونکشی بردارند!
همانهایی که شوستر را از این رانده بودند، جانشینش را هم انتخاب کردند و به کار گماردند: «ژوزف مورنارد». مورناردِ بلژیکی چند سال بود که رئیس گمرکات ایران و عملاً پیشکار روسها و انگلیسیها بود. در مدتی هم که شوستر در ایران بود، اختلاف شدیدی میان شوستر و مورنارد وجود داشت. وقتی شوستر رفت، روسها میترسیدند اگر یک آمریکایی دیگر جای شوستر را بگیرد، حرفشنوی نداشته باشد و دردسر شود، برای همین با همکاری انگلیسیها مورنارد را به ایران تحمیل کردند.
ده سال بعد، قوام السلطنه کوشید با دور زدن روسیه و انگلیس امتیاز نفت شمال را به آمریکاییها (استاندارد اویل) بدهد، در تنظیم این قرارداد شوستر با ایرانیها همکاری کرد تا بدخواهی قدیمی روسیه و انگلستان را هم تلافی کند. البته برای کسانی که دلبستۀ تئوری توطئهاند همین نشانه کافی است تا شوستر را اصلاً از اول مأمور کمپانیهای نفتی آمریکا بدانند، به خصوص تاریخنگاران کمونیست شوروی و شورویدوستان داخلی که امپریالیسم و توسعهطلبی همۀ کشورها را میبینند مگر امپریالیسم افسارگسیختۀ شوروی را!
قوام از همان دولتمردانی بود که معتقد بود از طریق قدرت آمریکا باید دستوپای روسیه و انگلستان را در ایران محدود کرد، برای همین وقتی در سال 1300 نخستوزیر شد کوشید شوستر را به ایران بازگرداند. شوستر قبول نکرد، اما در گفتگوهای بعد، با همراهی شوستر فرد دیگری به نام آرتور میلسپو به عنوان مشاور مالی ایران انتخاب شد که در سال 1301 به ایران آمد و رئیس کل مالیه شد (دربارۀ او در آینده صحبت خواهیم کرد).
🔻مورگان شوستر خاطرات خود از ایران را یک سال بعد (1912) در کتابی با عنوان «اختناق ایران» منتشر کرد. او در آنجا آشکارا میگوید: «آشکار بود که ایرانیها شایستگی چیزی بسیار بهتر از آنچه نصیبشان میشود داشتند و میخواستند ما موفق شویم. اما این انگلیسیها و روسها بودند که مصمم بودند نگذارند ما موفق شویم.»
م.تدینی
@cafe_andishe95
🔻ایران در اواخر قاجار در هزارتویی از مشکلات عدیده افتاده بود. کشور عقبمانده بود و نتوانسته بود از درون خود نیروی انسانی کارآمدی تربیت کند تا با آن بتواند ثروت تولید کند و با اتکا به آن روی پای خود بایستد. شکاف بزرگی میان کشورهای پیشرفته و عقبمانده ایجاد شده بود. عقبماندگان بدون کمک پیشرفتگان اصلاً نمیتوانستند این شکاف را کم کنند، اما آن سالها مصادف بود با عصر امپریالیسم (1884ـ1914)، و کشورهای عقبمانده وقتی دست به سوی پیشرفتگان دراز میکردند، گرفتار زیادهخواهی آنها میشدند. راهحل ناگزیر و معقولی که به ذهن برخی دولتمردان ایرانی میرسید این بود که برای کاستن از فشار روسیه و انگلیس که در ایران رسماً برای خود حق آبوگل قائل بودند، نیروی سومی وارد بازی کنند تا هم توازن قوایی در بلندمدت ایجاد شود و هم بازی قدیمی روس و انگلیس به هم بخورد. فلسفۀ سیاسی آمدن مورگان شوستر به ایران این بود، البته نیاز مبرم به ساماندهی امور مالی هم معضلی بزرگ بود.
در پست پیشین شرح دادیم که شوستر با قاطعیتی نامنتظره دست به کار شد و در راه جمعآوری مالیات و ساماندهی امور مالی ایران از سرشاخ شدن با روسها و انگلیسیها هم ابایی نداشت. به همین دلیل، کاسۀ صبر روسیه پس از چند ماه لبریز شد و تصمیم گرفت بهانهای بتراشد و به ایران اولتیماتوم دهد که شوستر از کار برکنار شود (بنگرید به پست قبل). این بهانه به زودی جور شد.
محمدعلی شاه مخلوع برای تصاحب دوبارۀ تاج و تخت با نام جعلی از تبعید روسیه وارد ایران شد و کوشید با قوای نظامی و با پشتیبانی روسیه دوباره بر تخت شاهی بنشیند. او شکست خورد و برای همیشه از ایران تبعید شد. طبق خواست دولت، اموال برادر شاه، شعاعالسلطنه که در تکاپوی محمدعلی شاه نقش داشت، باید مصادره میشد. شوستر هم درنگ نکرد و با قوای ژاندارمری خزانه کوشید پارک شعاعالسلطنه را مصادره کند. در اینجا با روسها درگیر شد که مدعی بودند اموال شعاعالسلطنه به دلیل بدهی به روسیه، متعلق به آنهاست. به همین دلیل به دولت فشار آوردند که شوستر باید اموال تصرفشده را به روسها دهد. مجلس میکوشید از شوستر حمایت کند، اما دولت تصمیم گرفت خواست روسیه را اجرا کند و از روسها عذرخواهی هم کرد، اما روسیه دیگر نمیتوانست شوستر را تحمل کند، برای همین اولتیماتوم داد که اگر شوستر برکنار نشود، به ایران قشون میکشد.
مجلس مقاومت میکرد و شوستر به احترام مجلس کنارهگیری نمیکرد تا اینکه دولت مجلس را تعطیل کرد و شوستر را برکنار کرد، اما حتا این هم باعث نشد روسها دست از قشونکشی بردارند!
همانهایی که شوستر را از این رانده بودند، جانشینش را هم انتخاب کردند و به کار گماردند: «ژوزف مورنارد». مورناردِ بلژیکی چند سال بود که رئیس گمرکات ایران و عملاً پیشکار روسها و انگلیسیها بود. در مدتی هم که شوستر در ایران بود، اختلاف شدیدی میان شوستر و مورنارد وجود داشت. وقتی شوستر رفت، روسها میترسیدند اگر یک آمریکایی دیگر جای شوستر را بگیرد، حرفشنوی نداشته باشد و دردسر شود، برای همین با همکاری انگلیسیها مورنارد را به ایران تحمیل کردند.
ده سال بعد، قوام السلطنه کوشید با دور زدن روسیه و انگلیس امتیاز نفت شمال را به آمریکاییها (استاندارد اویل) بدهد، در تنظیم این قرارداد شوستر با ایرانیها همکاری کرد تا بدخواهی قدیمی روسیه و انگلستان را هم تلافی کند. البته برای کسانی که دلبستۀ تئوری توطئهاند همین نشانه کافی است تا شوستر را اصلاً از اول مأمور کمپانیهای نفتی آمریکا بدانند، به خصوص تاریخنگاران کمونیست شوروی و شورویدوستان داخلی که امپریالیسم و توسعهطلبی همۀ کشورها را میبینند مگر امپریالیسم افسارگسیختۀ شوروی را!
قوام از همان دولتمردانی بود که معتقد بود از طریق قدرت آمریکا باید دستوپای روسیه و انگلستان را در ایران محدود کرد، برای همین وقتی در سال 1300 نخستوزیر شد کوشید شوستر را به ایران بازگرداند. شوستر قبول نکرد، اما در گفتگوهای بعد، با همراهی شوستر فرد دیگری به نام آرتور میلسپو به عنوان مشاور مالی ایران انتخاب شد که در سال 1301 به ایران آمد و رئیس کل مالیه شد (دربارۀ او در آینده صحبت خواهیم کرد).
🔻مورگان شوستر خاطرات خود از ایران را یک سال بعد (1912) در کتابی با عنوان «اختناق ایران» منتشر کرد. او در آنجا آشکارا میگوید: «آشکار بود که ایرانیها شایستگی چیزی بسیار بهتر از آنچه نصیبشان میشود داشتند و میخواستند ما موفق شویم. اما این انگلیسیها و روسها بودند که مصمم بودند نگذارند ما موفق شویم.»
م.تدینی
@cafe_andishe95
📊بيشترين ذخاير نفتي جهان در كدام كشورهاست
‼️در فقر و فلاکت فرو بردن صاحب بزرگترین منبع ذخیره نفتی جهان شاهکاریست که تنها از کمونیستها بر می آید!
@cafe_andishe95
‼️در فقر و فلاکت فرو بردن صاحب بزرگترین منبع ذخیره نفتی جهان شاهکاریست که تنها از کمونیستها بر می آید!
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
شادی مردم سودان @cafe_andishe95
شادی مردم #سودان از به زیر کشیدن دیکتاتورشان.عمر البشیر پس از سی سال حکومت مستبدانه سرانجام تحت فشار مردم و در پی سه ماه اعتراضهای عمومی صبح امروز ساقط شد. بشیر که روابط حسنه ای هم با کشور ما داشت و پیروی از خط امام خمینی را مایه اتحاد جهان اسلام می دانست در طول دوران حکومتش بخش عمده ای از خاک کشور و بیش از نیمی از منابع نفتی کشور را از دست داد و ارزش پول ملی را چند صد در صد تضعیف کرد. مجلس سودان را بست و رسانه های آزاد را تعطیل کرد و مخالفانش را از دم تیغ گذراند. به هر حال امروز به زباله دان تاریخ پرتاپ شد. تبریک به ملت سودان که امروز خوشحالترین ملت جهان هستند. ده روز پیش هم بوتفليقه دیکتاتور الجزایر پس از بیست سال حکومت مستبدانه در پی خروش ملت الجزایر مجبور به کناره گیری از قدرت شد. ظاهرا بهار دیگری در منطقه از راه رسیده است . مردم بار دیگر قدرت خویش را برای تغییر وضع موجود به رخ میکشند.هیچ قدرتی تاب تحمل در برابر قدرت مردم متحد را ندارد. بهاران به راستی خجسته باد بر مردم سودان، الجزایر ،و....
@cafe_andishe95
شادی مردم #سودان از به زیر کشیدن دیکتاتورشان.عمر البشیر پس از سی سال حکومت مستبدانه سرانجام تحت فشار مردم و در پی سه ماه اعتراضهای عمومی صبح امروز ساقط شد. بشیر که روابط حسنه ای هم با کشور ما داشت و پیروی از خط امام خمینی را مایه اتحاد جهان اسلام می دانست در طول دوران حکومتش بخش عمده ای از خاک کشور و بیش از نیمی از منابع نفتی کشور را از دست داد و ارزش پول ملی را چند صد در صد تضعیف کرد. مجلس سودان را بست و رسانه های آزاد را تعطیل کرد و مخالفانش را از دم تیغ گذراند. به هر حال امروز به زباله دان تاریخ پرتاپ شد. تبریک به ملت سودان که امروز خوشحالترین ملت جهان هستند. ده روز پیش هم بوتفليقه دیکتاتور الجزایر پس از بیست سال حکومت مستبدانه در پی خروش ملت الجزایر مجبور به کناره گیری از قدرت شد. ظاهرا بهار دیگری در منطقه از راه رسیده است . مردم بار دیگر قدرت خویش را برای تغییر وضع موجود به رخ میکشند.هیچ قدرتی تاب تحمل در برابر قدرت مردم متحد را ندارد. بهاران به راستی خجسته باد بر مردم سودان، الجزایر ،و....
@cafe_andishe95
Forwarded from ربات حذف ✂️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚡️ ویدیوی "آلاء صلاح" دختر معترض سودانی تنها در چند ساعت از قلب خیابانهای خارطوم تا اقصینقاط جهان سفر کرد و او به یک چهره مشهور جهانی تبدیل شد. در کمتر از ۲۴ ساعت بزرگترین رسانههای دنیا به دنبال راهی بودند تا با او تماس بگیرند. اطرافیانش در پاسخ به شعارهایش فریاد میزدند: "انقلاب." انقلابی که ساعاتی پیش سرانجام پیروز شد. مردم سودان پس از مدت ها اعتراض و تظاهرات سراسری موفق شدند دولت عمر البشیر را سرنگون کنند. ارتش سودان سرانجام از مردم حمایت کرد و به زودی بیانیه ارتش در تلویزیون رسمی سودان خوانده می شود. عمر البشیر که سه دهه قدرت را در سودان در دست داشت در حصر خانگی است.
#تکمیلی بیانیه ارتش خوانده شد اما برای مردم رضایت بخش نبود. در این بیانیه حکومت نظامی و مقررات منع رفت و آمد شبانه دیده می شود. مردم می گویند در خیابان ها می مانند تا انقلابشان دزدیده نشود. #بهار_عربی با تأخیر به #الجزایر و #سودان رسیده و فعلا نمی توان درباره نتیجه آن اظهارنظر کرد.
🔗
#تکمیلی بیانیه ارتش خوانده شد اما برای مردم رضایت بخش نبود. در این بیانیه حکومت نظامی و مقررات منع رفت و آمد شبانه دیده می شود. مردم می گویند در خیابان ها می مانند تا انقلابشان دزدیده نشود. #بهار_عربی با تأخیر به #الجزایر و #سودان رسیده و فعلا نمی توان درباره نتیجه آن اظهارنظر کرد.
🔗
♦️چه گوارا؛آدمکُش، انسانستیز، متعصب و دشمن آزادی♦️
غیر از بوقهای تبلیغاتی حکومتی جمهوری اسلامی و وبسایتها و مطبوعاتی که در داخل کشور بیشتر دغدغهی گرفتن سوبسید دولتی و تداوم حکومت نکبت و فلاکت را دارند تا کار حرفهای و متوازن، بیشتر رسانههای فارسیزبان خارج کشور نیز از همان بیماریها به علت:
۱) دولتی بودن و فراموش کردن استقلال خود
۲) به کار گرفتن افرادی که بجای کار حرفهای فعال سیاسی چپگرا و اسلامگرا هستند
۳) عادت مخاطبان به نشنیدن دیدگاههای رقیب
به همان بیماریها دچار شدهاند.
🔻نمونههای این بیماریها و علائم آنها از شماره بیرون است اما در این نوشته به یک نمونهی بسیار روشن و علائم انکارناپذیر آن اشاره میکنم و آن نحوهی گزارش از زندگی چه گوارا است. به عنوان یک علامت، وبسایت و تلویزیون فارسی بیبیسی و وبسایت و تلویزیون فارسی یورونیوز و وبسایت رادیو زمانه (که گفتمان چپ بر آنها حاکم است) تا کنون دهها گزارش و مطلب در ستایش و نقش و نفوذ انقلابی آمریکای جنوبی، چه گوارا، به خوانندگان و بینندگانشان عرضه کردهاند بدون حتی یک مطلب انتقادی در مورد زندگی و عملکرد وی. در حالی که فرزندان چه گوارا به تهران تحت حکومت اسلامگرایان ضد آمریکایی دعوت شده و بزرگ داشته میشوند، چه گوارا در شصت سال گذشته گل سرسبد رسانههای داخل و رسانههای فارسیزبان خارج کشور بوده است.
🔸این شیفتگی البته به فارسیزبانان چپ و اسلامگرا محدود نمیشود. همقطاران نادان و بیخیال آنها در غرب نیز چنین توهمی نسبت به چه گوارا داشتهاند. در کشورهای غربی برخی چهرههای نادان و پرمدعا از این قهرمان چپ چهرهای مقدس ساختهاند. عکس این جنایتکار بر روی پیراهنهایی نقش شده و توسط مدعیان انقلاب پوشیده میشود یا در اتاقهایشان نصب میگردد. آنها وی را نماد مبارزه با سرمایهداری میدانند در حالی که وی نماد مبارزه با انسانیت و اخلاق و آزادی بود. خوانندهای مثل جی زی که خود از توزیعکنندگان مواد مخدر بوده و امروز به قهرمان چپ تبدیل شده پیراهنی با عکس چه گوارا را در یکی از کنسرتهایش پوشید. مدلی به نام جیزل لباس شنایی با عکس صورت چه گوارا پوشیده و عکس گرفته و حتی شاهزاده هری بریتانیا در دوران جوانی در لباس معمول چه گوارا عکس گرفته است. تعداد قابل توجهی از فیلمهای هالیوودی چه گوارا را به یکی از نمادهای فرهنگ رسمی و مورد توجه تبدیل کردهاند.
💢اما بُت چپ و اسلامگرایان با عدم انجام مسئولیت حرفهای رسانهها به درستی به جامعهی جهانی معرفی نشده است. اطلاعاتی وجود دارد که هرگز در اختیار خوانندهی فارسیزبان در مورد این فرد متعصب، جنایتکار، انسانهراس، متوهم، سرکوبگر و با خوی حیوانی در اختیار مردم ایران بالاخص جوانان ایرانی قرار نگرفته است. به بخشی از این اطلاعات که همه مستند هستند اشاره میکنم:
@cafe_andishe95
غیر از بوقهای تبلیغاتی حکومتی جمهوری اسلامی و وبسایتها و مطبوعاتی که در داخل کشور بیشتر دغدغهی گرفتن سوبسید دولتی و تداوم حکومت نکبت و فلاکت را دارند تا کار حرفهای و متوازن، بیشتر رسانههای فارسیزبان خارج کشور نیز از همان بیماریها به علت:
۱) دولتی بودن و فراموش کردن استقلال خود
۲) به کار گرفتن افرادی که بجای کار حرفهای فعال سیاسی چپگرا و اسلامگرا هستند
۳) عادت مخاطبان به نشنیدن دیدگاههای رقیب
به همان بیماریها دچار شدهاند.
🔻نمونههای این بیماریها و علائم آنها از شماره بیرون است اما در این نوشته به یک نمونهی بسیار روشن و علائم انکارناپذیر آن اشاره میکنم و آن نحوهی گزارش از زندگی چه گوارا است. به عنوان یک علامت، وبسایت و تلویزیون فارسی بیبیسی و وبسایت و تلویزیون فارسی یورونیوز و وبسایت رادیو زمانه (که گفتمان چپ بر آنها حاکم است) تا کنون دهها گزارش و مطلب در ستایش و نقش و نفوذ انقلابی آمریکای جنوبی، چه گوارا، به خوانندگان و بینندگانشان عرضه کردهاند بدون حتی یک مطلب انتقادی در مورد زندگی و عملکرد وی. در حالی که فرزندان چه گوارا به تهران تحت حکومت اسلامگرایان ضد آمریکایی دعوت شده و بزرگ داشته میشوند، چه گوارا در شصت سال گذشته گل سرسبد رسانههای داخل و رسانههای فارسیزبان خارج کشور بوده است.
🔸این شیفتگی البته به فارسیزبانان چپ و اسلامگرا محدود نمیشود. همقطاران نادان و بیخیال آنها در غرب نیز چنین توهمی نسبت به چه گوارا داشتهاند. در کشورهای غربی برخی چهرههای نادان و پرمدعا از این قهرمان چپ چهرهای مقدس ساختهاند. عکس این جنایتکار بر روی پیراهنهایی نقش شده و توسط مدعیان انقلاب پوشیده میشود یا در اتاقهایشان نصب میگردد. آنها وی را نماد مبارزه با سرمایهداری میدانند در حالی که وی نماد مبارزه با انسانیت و اخلاق و آزادی بود. خوانندهای مثل جی زی که خود از توزیعکنندگان مواد مخدر بوده و امروز به قهرمان چپ تبدیل شده پیراهنی با عکس چه گوارا را در یکی از کنسرتهایش پوشید. مدلی به نام جیزل لباس شنایی با عکس صورت چه گوارا پوشیده و عکس گرفته و حتی شاهزاده هری بریتانیا در دوران جوانی در لباس معمول چه گوارا عکس گرفته است. تعداد قابل توجهی از فیلمهای هالیوودی چه گوارا را به یکی از نمادهای فرهنگ رسمی و مورد توجه تبدیل کردهاند.
💢اما بُت چپ و اسلامگرایان با عدم انجام مسئولیت حرفهای رسانهها به درستی به جامعهی جهانی معرفی نشده است. اطلاعاتی وجود دارد که هرگز در اختیار خوانندهی فارسیزبان در مورد این فرد متعصب، جنایتکار، انسانهراس، متوهم، سرکوبگر و با خوی حیوانی در اختیار مردم ایران بالاخص جوانان ایرانی قرار نگرفته است. به بخشی از این اطلاعات که همه مستند هستند اشاره میکنم:
@cafe_andishe95
🔴آدمکُش
چه گوارا در سال ۱۹۶۲ میگوید: «در شرایط تنش بیحد و حصر ما نمیتوانستیم ضعیف عمل کنیم. در سیِیرا مِسترا ما تعداد زیادی از مردم را بدون اطلاع از مجرم بودن آنها تیرباران کردیم. انقلاب در دورههایی نمیتواند برای چنین تحقیقاتی متوقف شود. انقلاب مجبور به پیروزی است» (روزنامهی رسمی دولت کوبا). چه گوارا در خاطراتش مینویسد: «آنچه میبینم این است که در آسمان شب حک شده است که من… همانند یک روح تسخیرشده زوزه میکشم، به پادگانها و سنگرها حمله میکنم، سلاح خونینم را در دست میگیرم و با خشم هر دشمنی را در دستم قرار گیرد سلاخی میکنم.» او در این خاطرات در مورد یک روستایی که برای «دشمن» خبرچینی میکرده مینویسد: «او برای اندک زمانی به راحتی نفس نمیکشید و بعد مُرد. اعدام یک انسان زشت است اما مثال زدنی نیز هست.» رژیم کوبا بعد از براندازی باتیستا هزاران نفر را کشت و بسیاری از کشتارها به دست چه گوارا انجام شد. ماریا ولرو در کتابی تحت عنوان «قربانیان گمنام چه گوارا» میگوید: «او حداقل مستقیما مسئول قتل ۱۲۴ نفر بوده است.» البته طرفداران او میگویند این کارها برای انقلاب لازم بوده است. دختر وی می گوید: «بله پدر من میکشت اما انقلابها همیشه خشونتآمیز بودهاند» (سخنرانی در انگلستان، ۲۰۱۲).
🔴انسانهراس.
چه گوارا در خاطراتش در مورد فردی مینویسد: «جدا از همجنسگرا و دردسر درستکن درجه اول، آدم خوبی بود.» بنا به گفتهی اومبرتو فونتووا نویسندهی کتاب «آشکارسازی چه گوارای واقعی» «رژیمی که چه گوارا یکی از بنیانگذارانش بود تنها رژیمی در نیمکرهی غربی است که همجنسگرایان را به اردوگاههای کار اجباری فرستاده است.» خود وی اولین اردوگاههای کار اجباری را برای کسانی که مجرم شناخته میشدند بنیان گذاشت. هر کس که دارای ویژگیهای سرمایهدارانه تلقی میشد به این اردوگاهها فرستاده میشد. طنز تاریخ اینجاست که موسیقیدانان ابلهی که در کنسرتهایشان چه گوارا را ستایش میکنند متوجه نیستند که شهروندان کوبایی به خاطر گوش دادن به آهنگهایشان تحت تعقیب و آزار قرار میگرفتند.
🔴دشمن رسانهها
بنا به نقل قول خوزه پادرو لادا، روزنامهنگار چپ، چه گوارا گفته است: «ما باید همهی روزنامهها را نابود کنیم؛ ما نمیتوانیم با مطبوعات آزاد انقلاب کنیم. روزنامهها ابزار الیگارشی هستند.» بنا به گفتهی فونتووا «وقتی چه گوارا برای اولین بار به هاوانا آمد به بزرگترین و مجللترین عمارت شهر نقل مکان کرد. آنتونیو لانو مونتس در اینباره در سال ۱۹۵۹ مطلبی نوشت. اراذل و اوباش چه گوارا خدمت وی رسیدند.» مونتس در کتابی که در سال ۱۹۸۴ منتشر کرد گزارش میکند که مردان گوارا او را نزد وی بردند و او حکم اعدام ۲۶ نفر را در برابرش امضا کرد. مونتس میگوید چه گوارا به او گفت «میتوانم همین امشب دستور تیربارانت را بدهم. چی فکر میکنی؟» او پس از این تهدید بلافاصله کوبا را ترک کرد.
@cafe_andishe95
چه گوارا در سال ۱۹۶۲ میگوید: «در شرایط تنش بیحد و حصر ما نمیتوانستیم ضعیف عمل کنیم. در سیِیرا مِسترا ما تعداد زیادی از مردم را بدون اطلاع از مجرم بودن آنها تیرباران کردیم. انقلاب در دورههایی نمیتواند برای چنین تحقیقاتی متوقف شود. انقلاب مجبور به پیروزی است» (روزنامهی رسمی دولت کوبا). چه گوارا در خاطراتش مینویسد: «آنچه میبینم این است که در آسمان شب حک شده است که من… همانند یک روح تسخیرشده زوزه میکشم، به پادگانها و سنگرها حمله میکنم، سلاح خونینم را در دست میگیرم و با خشم هر دشمنی را در دستم قرار گیرد سلاخی میکنم.» او در این خاطرات در مورد یک روستایی که برای «دشمن» خبرچینی میکرده مینویسد: «او برای اندک زمانی به راحتی نفس نمیکشید و بعد مُرد. اعدام یک انسان زشت است اما مثال زدنی نیز هست.» رژیم کوبا بعد از براندازی باتیستا هزاران نفر را کشت و بسیاری از کشتارها به دست چه گوارا انجام شد. ماریا ولرو در کتابی تحت عنوان «قربانیان گمنام چه گوارا» میگوید: «او حداقل مستقیما مسئول قتل ۱۲۴ نفر بوده است.» البته طرفداران او میگویند این کارها برای انقلاب لازم بوده است. دختر وی می گوید: «بله پدر من میکشت اما انقلابها همیشه خشونتآمیز بودهاند» (سخنرانی در انگلستان، ۲۰۱۲).
🔴انسانهراس.
چه گوارا در خاطراتش در مورد فردی مینویسد: «جدا از همجنسگرا و دردسر درستکن درجه اول، آدم خوبی بود.» بنا به گفتهی اومبرتو فونتووا نویسندهی کتاب «آشکارسازی چه گوارای واقعی» «رژیمی که چه گوارا یکی از بنیانگذارانش بود تنها رژیمی در نیمکرهی غربی است که همجنسگرایان را به اردوگاههای کار اجباری فرستاده است.» خود وی اولین اردوگاههای کار اجباری را برای کسانی که مجرم شناخته میشدند بنیان گذاشت. هر کس که دارای ویژگیهای سرمایهدارانه تلقی میشد به این اردوگاهها فرستاده میشد. طنز تاریخ اینجاست که موسیقیدانان ابلهی که در کنسرتهایشان چه گوارا را ستایش میکنند متوجه نیستند که شهروندان کوبایی به خاطر گوش دادن به آهنگهایشان تحت تعقیب و آزار قرار میگرفتند.
🔴دشمن رسانهها
بنا به نقل قول خوزه پادرو لادا، روزنامهنگار چپ، چه گوارا گفته است: «ما باید همهی روزنامهها را نابود کنیم؛ ما نمیتوانیم با مطبوعات آزاد انقلاب کنیم. روزنامهها ابزار الیگارشی هستند.» بنا به گفتهی فونتووا «وقتی چه گوارا برای اولین بار به هاوانا آمد به بزرگترین و مجللترین عمارت شهر نقل مکان کرد. آنتونیو لانو مونتس در اینباره در سال ۱۹۵۹ مطلبی نوشت. اراذل و اوباش چه گوارا خدمت وی رسیدند.» مونتس در کتابی که در سال ۱۹۸۴ منتشر کرد گزارش میکند که مردان گوارا او را نزد وی بردند و او حکم اعدام ۲۶ نفر را در برابرش امضا کرد. مونتس میگوید چه گوارا به او گفت «میتوانم همین امشب دستور تیربارانت را بدهم. چی فکر میکنی؟» او پس از این تهدید بلافاصله کوبا را ترک کرد.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔴آدمکُش چه گوارا در سال ۱۹۶۲ میگوید: «در شرایط تنش بیحد و حصر ما نمیتوانستیم ضعیف عمل کنیم. در سیِیرا مِسترا ما تعداد زیادی از مردم را بدون اطلاع از مجرم بودن آنها تیرباران کردیم. انقلاب در دورههایی نمیتواند برای چنین تحقیقاتی متوقف شود. انقلاب مجبور…
🔴متعصب برتریطلب
[چپها امروز خود را قهرمان مبارزه علیه نژادپرستیای که خود خالق آن هستند (و به تاریخ پیوسته) معرفی میکنند اما یکی از قهرمانان آنها یک نژادپرست قهار (با تعاریف خود آنها) بوده است]. چه گوارا در خاطراتش مینویسد که سیاهانی که در کاراکاس زندگی میکنند «نمونههای عالی از نژاد آفریقایی هستند که خلوص نژادی خود را حفظ کردهاند و از این جهت باید شکرگذار بیتوجهی آنها به شستشوی خود بود.» او در ادامه مینویسد: «سیاه فردی سستعنصر و رویاپرداز است که درآمد اندکش را صرف سبکسری یا مشروب میکند؛ اروپایی دارای سنت کار و پسانداز است.» فونتووا میگوید: «بسیاری از افرادی که چه گوارا برای تیرباران شدن میفرستاد اعضای ارتش باتیستا بودند که بیشتر از میان سیاهان و مولاتوها [چند نژادی] بودند. خود باتیستا مولاتو بود.» کوباییها باتیستا را دوست اقلیت سیاه کوبایی میشناختند و آنها به مقامات بالایی در حکومت رسیده بودند. فونتووا میگوید: «چه گوارای سفید زنبقی و فیدل کاسترو رژیم چندنژادی باتیستا را سرنگون کردند.» البته چه گوارا در میان افرادش کسانی را از سیاهان داشت تا برایش بجنگند.
🔴دارای عقدهی نجاتبخشی
چه گوارا در خاطراتش خود را یک منجی معرفی میکند که کارش از میان بردن امتیاز با خونریزی است. او در خاطراتش در مورد شبی مینویسد که با دوست کمونیستاش سخن میگفته و همانجا دچار کشف و شهود میشود: «حالا میدانستم… که وقتی روح هدایتگر بزرگ انسانیت را به دو قسمت در حال تخاصم تقسیم میکند من با مردم خواهم بود… خودم را میبینم… تعادلبخشِ بزرگ ارادهی فردی، مدعی نهایت عذرخواهی. احساس میکنم سوراخهای بینیام منبسط میشوند، بوی خوش و تند پودر اسلحه و خون، مرگ دشمن؛ من بدنم را پولادین میسازم، آماده برای نبرد و خودم را آماده می کنم تا فضایی مقدس باشم که در آن زوزههای حیوانی پرولتاریایی پیروز به گوش برسند.»
او پس از آنکه همراه با دوستانش مردم کوبا را برای هشت دهه به خاک سیاه نشاند به کشورهای دیگر رفت تا انقلابش را صادر کند اما سربازان بولیویایی او را پس از یک نبرد بدون محاکمه اعدام کردند [کاری که خود او با دیگران می کرد].
————————————-
* غیر از بخش نخست، بقیهی مطلب ترجمهی نوشتهای است از ماکسیم لات که در وبسایت فاکس نیوز در تاریخ ۱۸ فوریه ۲۰۱۹ منتشر شده است. نکاتی هم به ترجمه از سوی من در کروشه افزوده شده است.
دکتر.م.محمدی
@cafe_andishe95
[چپها امروز خود را قهرمان مبارزه علیه نژادپرستیای که خود خالق آن هستند (و به تاریخ پیوسته) معرفی میکنند اما یکی از قهرمانان آنها یک نژادپرست قهار (با تعاریف خود آنها) بوده است]. چه گوارا در خاطراتش مینویسد که سیاهانی که در کاراکاس زندگی میکنند «نمونههای عالی از نژاد آفریقایی هستند که خلوص نژادی خود را حفظ کردهاند و از این جهت باید شکرگذار بیتوجهی آنها به شستشوی خود بود.» او در ادامه مینویسد: «سیاه فردی سستعنصر و رویاپرداز است که درآمد اندکش را صرف سبکسری یا مشروب میکند؛ اروپایی دارای سنت کار و پسانداز است.» فونتووا میگوید: «بسیاری از افرادی که چه گوارا برای تیرباران شدن میفرستاد اعضای ارتش باتیستا بودند که بیشتر از میان سیاهان و مولاتوها [چند نژادی] بودند. خود باتیستا مولاتو بود.» کوباییها باتیستا را دوست اقلیت سیاه کوبایی میشناختند و آنها به مقامات بالایی در حکومت رسیده بودند. فونتووا میگوید: «چه گوارای سفید زنبقی و فیدل کاسترو رژیم چندنژادی باتیستا را سرنگون کردند.» البته چه گوارا در میان افرادش کسانی را از سیاهان داشت تا برایش بجنگند.
🔴دارای عقدهی نجاتبخشی
چه گوارا در خاطراتش خود را یک منجی معرفی میکند که کارش از میان بردن امتیاز با خونریزی است. او در خاطراتش در مورد شبی مینویسد که با دوست کمونیستاش سخن میگفته و همانجا دچار کشف و شهود میشود: «حالا میدانستم… که وقتی روح هدایتگر بزرگ انسانیت را به دو قسمت در حال تخاصم تقسیم میکند من با مردم خواهم بود… خودم را میبینم… تعادلبخشِ بزرگ ارادهی فردی، مدعی نهایت عذرخواهی. احساس میکنم سوراخهای بینیام منبسط میشوند، بوی خوش و تند پودر اسلحه و خون، مرگ دشمن؛ من بدنم را پولادین میسازم، آماده برای نبرد و خودم را آماده می کنم تا فضایی مقدس باشم که در آن زوزههای حیوانی پرولتاریایی پیروز به گوش برسند.»
او پس از آنکه همراه با دوستانش مردم کوبا را برای هشت دهه به خاک سیاه نشاند به کشورهای دیگر رفت تا انقلابش را صادر کند اما سربازان بولیویایی او را پس از یک نبرد بدون محاکمه اعدام کردند [کاری که خود او با دیگران می کرد].
————————————-
* غیر از بخش نخست، بقیهی مطلب ترجمهی نوشتهای است از ماکسیم لات که در وبسایت فاکس نیوز در تاریخ ۱۸ فوریه ۲۰۱۹ منتشر شده است. نکاتی هم به ترجمه از سوی من در کروشه افزوده شده است.
دکتر.م.محمدی
@cafe_andishe95
پاپ، رهبر کاتولیک های جهان، بر کفش های رئیس جمهور سودان جنوبی و رهبر مخالفان این کشور بوسه می زند تا آنها را تشویق به صلح با یکدیگر کند.طرفین قرار است در ماه آینده بنشینند و با هم به توافق برسند و به جنگی دیرینه پایان دهند. پاپ فرانسیس هشتاد و دو ساله برای احتراز از کشته شدن احتمالی ده ها هزار سودانی بیگناه بر پاهای رهبران دو گروه متخاصم بوسه میزند و از آنها التماس صلح میکند.رهبران بزرگ معنوی این چنین هستند. گاندی نیز رهبری از این دست بود . او مسلمان نبود اما هر گاه هندوها و مسلمان های هند درگیر جنگ های مذهبی با هم می شدند اعلام روزه یا اعتصاب غذا می کرد و طرفین را تهدید می کرد که اگر با هم صلح نکنند روزه خود را تا مرگ ادامه خواهد داد. دستبوسی و پابوسی در فرهنگ ما ایرانی ها زشت و نکوهیده است اما بوسه زدن پاپ بر پای این دو سیاستمدار سودانی زیبا، ستودنی ، الهام بخش و ارزشمند است زیرا حفظ جان آدمها را مهمتر از هر چیز دیگری میداند. آن که بر زمین خم شده ،رهبر معنوی تقریبا نیمی از مردم جهان و یکی از قدرتمندترین رهبران فکری و معنوی جهان ماست.
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
Forwarded from انجمن علمی علوم سیاسی تربیت مدرس
فدرالیسم_در_ایران؟_______فرزین_رحیمی.mp3
20.9 MB
📢 سمینار
➖ "فدرالیسم در ایران؟" ➖
📊 ارائه همزمان در اتحادیه انجمنهای علمی علوم اجتماعی و گروه تلگرامی پویش
.
➖ "فدرالیسم در ایران؟" ➖
📊 ارائه همزمان در اتحادیه انجمنهای علمی علوم اجتماعی و گروه تلگرامی پویش
.
Forwarded from ربات حذف ✂️
🔴 فوربس: برنی سندرز سناتور سوسیالیست منتقد ثروتمندان در آمریکا، ۲.۵ میلیون دلار ثروت جمع کرده است
«عمرالبشیر از نخستین شکوفهها و رویشهای بیداری اسلامی بود که عطر خودباوری و بازگشت به خویشتن را با سنگسار و قطع دست و سلاخی سیصد هزار نفر در شمال آفریقا پراکنده کرد.
به علاوه از پیشگامان وحدت شیعه و سنی و جنبش جهانی ضد امپریالیستی به شمار میرفت چرا که هم متحد جیرهخوار جمهوری اسلامی بود و هم پایگاه القاعده و بنلادن و هم پناهگاه ایلیچ رامیرز کارلوس، ستاره بینالمللی تروریسم سرخ در دهه هفتاد میلادی».
➖ از فیسبوک ت. طهماسبی
——————————
همچنین
🔻قدردانی علی خامنهای از ایستادگی ومقاومت عمرالبشیر وحکومت اسلامی سودان در برابر توطئههای غرب (۵ تیر۱۳۹۰؛ یک سال پس از صدور حکم دوم بازداشت عمرالبشیر توسط دیوان بینالمللی کیفری به اتهام جنایت علیه بشریت در نسلکشی دارفور، ۲۱ تیر ۱۳۸۹)
🔻رئیس سازمان ملل خواستار تحویل عمرالبشیر به این سازمان به عنوان جنایتکار جنگی شده است.
@cafe_andishe95
به علاوه از پیشگامان وحدت شیعه و سنی و جنبش جهانی ضد امپریالیستی به شمار میرفت چرا که هم متحد جیرهخوار جمهوری اسلامی بود و هم پایگاه القاعده و بنلادن و هم پناهگاه ایلیچ رامیرز کارلوس، ستاره بینالمللی تروریسم سرخ در دهه هفتاد میلادی».
➖ از فیسبوک ت. طهماسبی
——————————
همچنین
🔻قدردانی علی خامنهای از ایستادگی ومقاومت عمرالبشیر وحکومت اسلامی سودان در برابر توطئههای غرب (۵ تیر۱۳۹۰؛ یک سال پس از صدور حکم دوم بازداشت عمرالبشیر توسط دیوان بینالمللی کیفری به اتهام جنایت علیه بشریت در نسلکشی دارفور، ۲۱ تیر ۱۳۸۹)
🔻رئیس سازمان ملل خواستار تحویل عمرالبشیر به این سازمان به عنوان جنایتکار جنگی شده است.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
بحران بزرگ پِهِن ۱۸۹۴ @cafe_andishe95
🔺بحران بزرگ پِهِن ۱۸۹۴
استیون دیویس
🔸 مترجم: محمد ماشینچیان
هرروز با گزارشات و تحلیلهایی مواجه میشویم که ادعا میکنند «اگر فلان روند ادامه یابد بهمان فاجعه بوقوع خواهد پیوست.» موضوع تقریبا هرچیزی میتواند باشد ولی شکل قضیه همواره همین است؛ این گزارشات یک روند جاری را میگیرند و رشدش را به آیندهها تعمیم داده و آن را مبنای پیشگوییهای آخرالزمانی میکنند. نتیجهگیری شان این است که، بقول یک شخصیت کمدی معروف از یک سیتکام انگلیسی «بدبخت شدیم، ما بدبخت شدیم!» مگر آنکه مسیرمان را با استفاده از نسخهای که مولف پیچیده (و نه هیچ راهحل دیگری) اصلاح کنیم. و این نسخه همیشه محدودیت بیش از پیش آزادیهای شخصی را تجویز میکند.
این پیامبران نکبت روی یک چیز حساب میکنند و آن اینکه مخاطبانشان سابقه این قبیل پیشگوییها را بررسی نکنند. چرا که تاریخ به غلط و پرت بودن این قبیل پیشگوییها گواهی میدهد. خیلی از این پیشگوییها (ی معمولا آخرالزمانی) هرگز اتفاق نیفتادهاند. از سوی دیگر اتفاقات زیادی افتاده که هیچکس آنها را پیشبینی نکرده بوده. حتی یک بررسی سرسری دهها مثال از این جنس را نشان میدهد.
بعنوان نمونه دهها پیشبینی در دهه ۱۹۳۰ میلادی حاکی از این بود که کشورهای غربی در آستانه نابودی ناشی از کاهش نرخ رشد جمعیت هستند. حدود یک دهه بعد معلوم شد که اتفاقا نرخ رشد جمعیت افزایش چشمگیری داشته است.
در نمونههای دیگر مردم پیشبینیهایی کردهاند که بعدا مسخره از آب درآمده؛ بعنوان مثال پیشبینی زیادی فروتنانه روزنامهنگارهای قرن نوزدهمی که معتقد بودند تا نیمه قرن بیستم تکنولوژی آنقدر پیشرفت خواهد کرد که هر شهری در امریکا یک تلفن خواهد داشت (تا نیمه قرن بیستم هر شهروند امریکایی در خانهاش تلفن داشت.)، یا آن پیشبینی معروف بیل گیتس که همین چند سال پیش گفته بود ۶۴ کیلوبایت حافظه برای همه کاربران کافی خواهد بود. (کامپیوتر خانگی مترجم امروز ۱۰۰۰ برابر آن مقدار حافظه دارد.)
مشکل اساسی اکثر این قبیل پیشگوییها، و بخصوص پیشگوییهای منفی بافتر، این است که به غلط فرض بدیهی میگیرند که: همه چیز به همین ترتیبی که اکنون هست پیش خواهد رفت. این پیش فرض از نادیده گرفتن یکی از معارف اساسی اقتصاد ناشی میشود: تاثیر انگیزه در رفتار مردم. در یک نظام مبادله آزاد مردم برای حل کردن مشکلاتشان (یا برآورده کردن نیازهاشان) همه جور سیگنالی دریافت میکنند.
پیامبران نکبت به آن پیشبینیهای غم انگیز میرسند چون در دنیای آنها مردم از خلاقیت و استقلال فکر برخوردار نیستند و فقط خود این (به اصطلاح) اندیشمندان هستند که از قوه فکر برخوردارند.
یک مثال کلاسیک از این قبیل که در زمان خود هر روز بحرانیتر میشد قریب یکصدسال پیش اتفاق افتاد. نهایتا کار به جایی رسید که جز یاس و ناامیدی چیزی باقی نمانده بود و بسیاری خود را برای نابودی بشر آماده کرده بودند. آن بحران چیزی نبود جز «بحران بزرگ پهن».
قضیه این بود که اقتصاد و زندگی روزمره شهرهای قرن نوزدهمی حول اسب میچرخید. در لندن ۱۹۰۰ یازده هزار کالسکه رفت و آمد میکرد. همینطور چند هزار اتوبوس در جریان بود که هرکدام را ۱۲ اسب میکشید. مجموعا لندن بیش از ۵۰ هزار اسب داشت. مضاف بر اینها در لندن، که در آن زمان یکی از بزرگترین شهرهای دنیا بود، بیشمار ارابه کالاها را در شهر جابجا میکردند. این موضوع محدود به لندن نبود و آمار مشابهی در مورد اکثر شهرهای بزرگ آن زمان وجود دارد.
نیویورک در قرن نوزدهممشکل این بود که هر اسب روزانه بطور متوسط بین ۱۵ تا ۳۵ پوند پهن تولید میکند. در نتیجه شهرهای بزرگ در قرن نوزدهم پوشیده از پهن بود. طبیعتا این موضوع نظر مگسها و سایر حشرات را جلب میکرد و پهن خشک و زیر پای اسب خرد شده به هوا برمیخواست و به همه جا پراکنده میشد. (قابل توجه آنهایی که تصور میکنند هوا پیش از عصر اتومبیل پاکیزه بوده!) نیویورک ۱۹۰۰ با جمعیت ۱۰۰هزار نفر روزی دو و نیم میلیون پوند پهن اسب تولید میکرد که باید جمع آوری و امحا میشد. (مراجعه کنید به ادوین باروز و مایک والاس، گاثهام: تاریخ نیویورک تا ۱۸۹۸، و نیویورک: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۹).
@cafe_andishe95
استیون دیویس
🔸 مترجم: محمد ماشینچیان
هرروز با گزارشات و تحلیلهایی مواجه میشویم که ادعا میکنند «اگر فلان روند ادامه یابد بهمان فاجعه بوقوع خواهد پیوست.» موضوع تقریبا هرچیزی میتواند باشد ولی شکل قضیه همواره همین است؛ این گزارشات یک روند جاری را میگیرند و رشدش را به آیندهها تعمیم داده و آن را مبنای پیشگوییهای آخرالزمانی میکنند. نتیجهگیری شان این است که، بقول یک شخصیت کمدی معروف از یک سیتکام انگلیسی «بدبخت شدیم، ما بدبخت شدیم!» مگر آنکه مسیرمان را با استفاده از نسخهای که مولف پیچیده (و نه هیچ راهحل دیگری) اصلاح کنیم. و این نسخه همیشه محدودیت بیش از پیش آزادیهای شخصی را تجویز میکند.
این پیامبران نکبت روی یک چیز حساب میکنند و آن اینکه مخاطبانشان سابقه این قبیل پیشگوییها را بررسی نکنند. چرا که تاریخ به غلط و پرت بودن این قبیل پیشگوییها گواهی میدهد. خیلی از این پیشگوییها (ی معمولا آخرالزمانی) هرگز اتفاق نیفتادهاند. از سوی دیگر اتفاقات زیادی افتاده که هیچکس آنها را پیشبینی نکرده بوده. حتی یک بررسی سرسری دهها مثال از این جنس را نشان میدهد.
بعنوان نمونه دهها پیشبینی در دهه ۱۹۳۰ میلادی حاکی از این بود که کشورهای غربی در آستانه نابودی ناشی از کاهش نرخ رشد جمعیت هستند. حدود یک دهه بعد معلوم شد که اتفاقا نرخ رشد جمعیت افزایش چشمگیری داشته است.
در نمونههای دیگر مردم پیشبینیهایی کردهاند که بعدا مسخره از آب درآمده؛ بعنوان مثال پیشبینی زیادی فروتنانه روزنامهنگارهای قرن نوزدهمی که معتقد بودند تا نیمه قرن بیستم تکنولوژی آنقدر پیشرفت خواهد کرد که هر شهری در امریکا یک تلفن خواهد داشت (تا نیمه قرن بیستم هر شهروند امریکایی در خانهاش تلفن داشت.)، یا آن پیشبینی معروف بیل گیتس که همین چند سال پیش گفته بود ۶۴ کیلوبایت حافظه برای همه کاربران کافی خواهد بود. (کامپیوتر خانگی مترجم امروز ۱۰۰۰ برابر آن مقدار حافظه دارد.)
مشکل اساسی اکثر این قبیل پیشگوییها، و بخصوص پیشگوییهای منفی بافتر، این است که به غلط فرض بدیهی میگیرند که: همه چیز به همین ترتیبی که اکنون هست پیش خواهد رفت. این پیش فرض از نادیده گرفتن یکی از معارف اساسی اقتصاد ناشی میشود: تاثیر انگیزه در رفتار مردم. در یک نظام مبادله آزاد مردم برای حل کردن مشکلاتشان (یا برآورده کردن نیازهاشان) همه جور سیگنالی دریافت میکنند.
پیامبران نکبت به آن پیشبینیهای غم انگیز میرسند چون در دنیای آنها مردم از خلاقیت و استقلال فکر برخوردار نیستند و فقط خود این (به اصطلاح) اندیشمندان هستند که از قوه فکر برخوردارند.
یک مثال کلاسیک از این قبیل که در زمان خود هر روز بحرانیتر میشد قریب یکصدسال پیش اتفاق افتاد. نهایتا کار به جایی رسید که جز یاس و ناامیدی چیزی باقی نمانده بود و بسیاری خود را برای نابودی بشر آماده کرده بودند. آن بحران چیزی نبود جز «بحران بزرگ پهن».
قضیه این بود که اقتصاد و زندگی روزمره شهرهای قرن نوزدهمی حول اسب میچرخید. در لندن ۱۹۰۰ یازده هزار کالسکه رفت و آمد میکرد. همینطور چند هزار اتوبوس در جریان بود که هرکدام را ۱۲ اسب میکشید. مجموعا لندن بیش از ۵۰ هزار اسب داشت. مضاف بر اینها در لندن، که در آن زمان یکی از بزرگترین شهرهای دنیا بود، بیشمار ارابه کالاها را در شهر جابجا میکردند. این موضوع محدود به لندن نبود و آمار مشابهی در مورد اکثر شهرهای بزرگ آن زمان وجود دارد.
نیویورک در قرن نوزدهممشکل این بود که هر اسب روزانه بطور متوسط بین ۱۵ تا ۳۵ پوند پهن تولید میکند. در نتیجه شهرهای بزرگ در قرن نوزدهم پوشیده از پهن بود. طبیعتا این موضوع نظر مگسها و سایر حشرات را جلب میکرد و پهن خشک و زیر پای اسب خرد شده به هوا برمیخواست و به همه جا پراکنده میشد. (قابل توجه آنهایی که تصور میکنند هوا پیش از عصر اتومبیل پاکیزه بوده!) نیویورک ۱۹۰۰ با جمعیت ۱۰۰هزار نفر روزی دو و نیم میلیون پوند پهن اسب تولید میکرد که باید جمع آوری و امحا میشد. (مراجعه کنید به ادوین باروز و مایک والاس، گاثهام: تاریخ نیویورک تا ۱۸۹۸، و نیویورک: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۹).
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔺بحران بزرگ پِهِن ۱۸۹۴ استیون دیویس 🔸 مترجم: محمد ماشینچیان هرروز با گزارشات و تحلیلهایی مواجه میشویم که ادعا میکنند «اگر فلان روند ادامه یابد بهمان فاجعه بوقوع خواهد پیوست.» موضوع تقریبا هرچیزی میتواند باشد ولی شکل قضیه همواره همین است؛ این گزارشات…
ادامه/در ۱۸۹۸ نخستین کنفرانس بین المللی طراحی شهری در نیویورک برگزار شد اما بعوض ده روز برنامه ریزی شده پس از سه روز به بن بست رسید، چرا که هیچیک از نمایندگان متخصص شرکت کننده نمیتوانست راه حلی برای بحران رو به رشد پِهِن اسبها تصور کند.
مشکل بنظر غیرقابل بازگشت میرسید. هرچه شهرها بزرگتر و ثروتمندتر میشدند برای چرخیدن امور به اسب های بیشتری نیاز داشتند. و هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد معضل پهن شدت میگرفت.
صاحبنظری در روزنامه تایمز لندن، به سال ۱۸۹۴، تخمین زد که ظرف پنجاه سال آینده تمام خیابان های لندن زیر ۹ فوت پهن (۹ پا معادل ارتفاع یک یخچال خانگی) دفن خواهد شد.
اما معضل اسب ها محدود به پهن تولیدی آنها نبود. همه اسب های شهر نیاز به اسطبل داشتند و با رشد شهر و افزایش ارزش زمین، نیاز به این فضای فزاینده خود مشکل بزرگی بود. به همان نسبت هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد زمین های بیشتری زیر کشت علوفه میرفت. بگذریم که این علوفه باید وارد شهر شده و توزیع میشد (که با امکانات لجستیک آن زمان برای خود داستانی بود.). اما افزایش تولید. علوفه به این معنا بود که زمین های زیر کشت نیازهای انسانی کاهش یافته و تولید سایر محصولات کشاورزی کمتر میشد.
باری، بنظر میرسید که تمدن انسانی در شرف نابودی است.
🔴بحران ناپدید میشود!
البته که تمدن انسانی زیر خروارها پهن دفن نشد. بحران بزرگ با جایگزینی اسب با اتومبیل ناپدید شد. این مهم بواسطه نبوغ مخترعان و کارآفرینانی مثل گاتلیب دایملر (بعدها شرکت دایملر-بنز) و هنری فورد محقق شد، و البته نظامی که آزادی لازم برای عملی کردن ایده هایشان را فراهم میکرد.
حتی مهمتر از اینها فراهم بودن نظام قیمت گذاری بازار بود. بحرانی که شرح آن در بخش نخست مطلب رفت، باعث شد که قیمت حمل و نقل با اسب رشدی پایدار پیدا کند چرا که هزینه نگهداری و علوفه اسب به دلایلی که رفت افزایش داشت. این افزایش قیمت برای مردم انگیزه ایجاد کرد تا دنبال پیدا کردن بدیلی برای وضع موجود باشند.
شکی وجود ندارد که در عصر حجر نگرانی فزاینده ای بابت تمام شدن منابع سنگ چخماق وجود داشته است لیکن بحران سنگ چخماق، درست مثل بحران پهن، هرگز آنطور که پیشبینی میشد تحقق نیافت.
نزدیک ترین مثال معاصر به بحرانهای قرن نوزدهمی از جنس بحران پهن، دغدغه آینده نفت است…
(بحث تمام شدن منابع نفت برای اولین بار تنها چندسال پس از کشف نفت مطرح شد. از آن زمان تا کنون هرچندسال یکبار این موضوع مطرح شده و مقالات زیادی در مورد آن تولید میشود. بحران تمام شدن نفت بارها آمده و رفته و در موردش مقالهها و کتابها نوشتهاند و فیلمها ساخته اند. جدیدترین مثالش فیلم مدمکس (مکس دیوانه) است. داستان این مجموعه پس از تمام شدن طلای سیاه و درنتیجه فروریختن تمدن بشری و براه افتادن جنگ و شورش و نکبت آغاز میشود. البته در فیلم اخیر بحران آب هم به بحران نفت اضافه شده بود. حدس زدن دلیلش کار سختی نیست؛ پس از مشکلات اخیر کالیفرنیا، بحران آب نظر پیامبران نکبت را بخود جلب کرده و سناریوی جدیدی برای نابودی قریب الوقوع بشر به دست ایشان داده بود. مترجم)
آنچه این پیشبینیها در نظر نمیگیرند آنست که در بازار رقابتی هرچه قیمت منبعی افزایش یابد نبوغ انسانی برای جایگزینیاش بفکر بدیل میفتد.
🔻☑️باید از تاریخ دو درس بگیریم:
اول آنکه انسان ها اگر به حال خود گذاشته شوند برای مشکلاتشان راهحلهای نبوغآمیز پیدا خواهند کرد. اما این مهم فقط وقتی اتفاق میفتد که جلوی آنها گرفته نشود. برای تحقق این موضوع به یکسری نهادهای اقتصادی از جمله حقوق مالکیت و حق دادوستد آزادانه نیاز داریم که انگیزه و آزادی لازم را فراهم کند. اگر این پیشنیازها تامین نشده، و یا با مکانیزمهای سیاسی جایگزین شود مشکلات حل نخواهد شد.
دوم، موضوعِ دشواری یا غیرممکن بودن پیشبینی آینده بخصوص پیشبینی نتایج خلاقیت بشر است. دلیل بزرگ دیگری برای رد کردن برنامهریزی و کنترل انتخابهای مردم. مهمتر از هرچیز باید از اصل احتیاط دوری کنیم که استفاده از هر تکنولوژی ای را ممنوع میکند مگر آنکه بی خطر محض بودن آن مسلم شود.
اجداد ما وقتی به حال خود گذاشته شدند بحران بزرگ پهن را حل کردند. اگر در آن زمان معضل به طراحان شهری سپرده میشد یقینا بحران تشدید میشد.
@cafe_andishe95
مشکل بنظر غیرقابل بازگشت میرسید. هرچه شهرها بزرگتر و ثروتمندتر میشدند برای چرخیدن امور به اسب های بیشتری نیاز داشتند. و هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد معضل پهن شدت میگرفت.
صاحبنظری در روزنامه تایمز لندن، به سال ۱۸۹۴، تخمین زد که ظرف پنجاه سال آینده تمام خیابان های لندن زیر ۹ فوت پهن (۹ پا معادل ارتفاع یک یخچال خانگی) دفن خواهد شد.
اما معضل اسب ها محدود به پهن تولیدی آنها نبود. همه اسب های شهر نیاز به اسطبل داشتند و با رشد شهر و افزایش ارزش زمین، نیاز به این فضای فزاینده خود مشکل بزرگی بود. به همان نسبت هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد زمین های بیشتری زیر کشت علوفه میرفت. بگذریم که این علوفه باید وارد شهر شده و توزیع میشد (که با امکانات لجستیک آن زمان برای خود داستانی بود.). اما افزایش تولید. علوفه به این معنا بود که زمین های زیر کشت نیازهای انسانی کاهش یافته و تولید سایر محصولات کشاورزی کمتر میشد.
باری، بنظر میرسید که تمدن انسانی در شرف نابودی است.
🔴بحران ناپدید میشود!
البته که تمدن انسانی زیر خروارها پهن دفن نشد. بحران بزرگ با جایگزینی اسب با اتومبیل ناپدید شد. این مهم بواسطه نبوغ مخترعان و کارآفرینانی مثل گاتلیب دایملر (بعدها شرکت دایملر-بنز) و هنری فورد محقق شد، و البته نظامی که آزادی لازم برای عملی کردن ایده هایشان را فراهم میکرد.
حتی مهمتر از اینها فراهم بودن نظام قیمت گذاری بازار بود. بحرانی که شرح آن در بخش نخست مطلب رفت، باعث شد که قیمت حمل و نقل با اسب رشدی پایدار پیدا کند چرا که هزینه نگهداری و علوفه اسب به دلایلی که رفت افزایش داشت. این افزایش قیمت برای مردم انگیزه ایجاد کرد تا دنبال پیدا کردن بدیلی برای وضع موجود باشند.
شکی وجود ندارد که در عصر حجر نگرانی فزاینده ای بابت تمام شدن منابع سنگ چخماق وجود داشته است لیکن بحران سنگ چخماق، درست مثل بحران پهن، هرگز آنطور که پیشبینی میشد تحقق نیافت.
نزدیک ترین مثال معاصر به بحرانهای قرن نوزدهمی از جنس بحران پهن، دغدغه آینده نفت است…
(بحث تمام شدن منابع نفت برای اولین بار تنها چندسال پس از کشف نفت مطرح شد. از آن زمان تا کنون هرچندسال یکبار این موضوع مطرح شده و مقالات زیادی در مورد آن تولید میشود. بحران تمام شدن نفت بارها آمده و رفته و در موردش مقالهها و کتابها نوشتهاند و فیلمها ساخته اند. جدیدترین مثالش فیلم مدمکس (مکس دیوانه) است. داستان این مجموعه پس از تمام شدن طلای سیاه و درنتیجه فروریختن تمدن بشری و براه افتادن جنگ و شورش و نکبت آغاز میشود. البته در فیلم اخیر بحران آب هم به بحران نفت اضافه شده بود. حدس زدن دلیلش کار سختی نیست؛ پس از مشکلات اخیر کالیفرنیا، بحران آب نظر پیامبران نکبت را بخود جلب کرده و سناریوی جدیدی برای نابودی قریب الوقوع بشر به دست ایشان داده بود. مترجم)
آنچه این پیشبینیها در نظر نمیگیرند آنست که در بازار رقابتی هرچه قیمت منبعی افزایش یابد نبوغ انسانی برای جایگزینیاش بفکر بدیل میفتد.
🔻☑️باید از تاریخ دو درس بگیریم:
اول آنکه انسان ها اگر به حال خود گذاشته شوند برای مشکلاتشان راهحلهای نبوغآمیز پیدا خواهند کرد. اما این مهم فقط وقتی اتفاق میفتد که جلوی آنها گرفته نشود. برای تحقق این موضوع به یکسری نهادهای اقتصادی از جمله حقوق مالکیت و حق دادوستد آزادانه نیاز داریم که انگیزه و آزادی لازم را فراهم کند. اگر این پیشنیازها تامین نشده، و یا با مکانیزمهای سیاسی جایگزین شود مشکلات حل نخواهد شد.
دوم، موضوعِ دشواری یا غیرممکن بودن پیشبینی آینده بخصوص پیشبینی نتایج خلاقیت بشر است. دلیل بزرگ دیگری برای رد کردن برنامهریزی و کنترل انتخابهای مردم. مهمتر از هرچیز باید از اصل احتیاط دوری کنیم که استفاده از هر تکنولوژی ای را ممنوع میکند مگر آنکه بی خطر محض بودن آن مسلم شود.
اجداد ما وقتی به حال خود گذاشته شدند بحران بزرگ پهن را حل کردند. اگر در آن زمان معضل به طراحان شهری سپرده میشد یقینا بحران تشدید میشد.
@cafe_andishe95