گرسنگی روح انسان ها رو خورده و خصاٸص بشری رو محو کرده.
مردم زندگی نمی کنن بلکه در فلاکت و بدبختی می پوسن، و مقاماتِ حاکمه کاملا کشیک میدن. مثل کلاغ در کمینند تا ببینن مردم لقمه ای نونِ زیادی دارن یا نه!
به محض اینکه یک لقمه ی زیادی دیدن، اونو از صاحبش می گیرن و به او کشیده ای هم میزنن!
| کتاب: #مادر | #ماکسیم_گورکی | برگردان: #علی_اصغر_سروش
@book_tips
مردم زندگی نمی کنن بلکه در فلاکت و بدبختی می پوسن، و مقاماتِ حاکمه کاملا کشیک میدن. مثل کلاغ در کمینند تا ببینن مردم لقمه ای نونِ زیادی دارن یا نه!
به محض اینکه یک لقمه ی زیادی دیدن، اونو از صاحبش می گیرن و به او کشیده ای هم میزنن!
| کتاب: #مادر | #ماکسیم_گورکی | برگردان: #علی_اصغر_سروش
@book_tips
🍃🌺🍃
#معرفی_کتاب
#مادر
«مادر» در سال ۱۹۰۲ طرحریزی شد و در ۱۹۰۶ روی کاغذ آمد و این زمانی بود که نهضت کارگری، بر بستر اندیشههای کارل مارکس و بر پایهی تفکرات لنین، تازه داشت میرویید و میبالید و پخته میشد. داستان از شهرکی کوچک، در کنار کارخانهای آغاز میشود و به شرح زندگانی معمولی مردم آنجا میپردازد. نخستین شخصیت داستان، شوهر «مادر» است؛ مردی که جز مست کردن و کتک زدن خانوادهاش، بهسختی به کار دیگری میپردازد. مرگ این شخصیت، پایان نخستین فصل کتاب است و در همین خلال، درست وسط خانوادهای کارگر و کاملاً عامی و عادی، جا خوش کردهایم. تنها پسر این خانواده، با خطاب کردن پدرش و گفتن تکجملهای بهیادماندنی، به ما معرفی میشود:
«به من دست نزنیها!»
كتاب «مادر». اين كتاب يكي از تاثير گذار ترين كتابهاي گوركي در ادبيات ماركسيستي محسوب ميشه، اين كتاب الان در ايران چاپ ميشود اما قبل از انقلاب ممنوع بود. برخي از منتقدين آثار گوركي «مادر» رو تنها اثر انقلابي(يا به عبارتي سياسي) اين نويسنده ميدانند
@book_tips🐞
#معرفی_کتاب
#مادر
«مادر» در سال ۱۹۰۲ طرحریزی شد و در ۱۹۰۶ روی کاغذ آمد و این زمانی بود که نهضت کارگری، بر بستر اندیشههای کارل مارکس و بر پایهی تفکرات لنین، تازه داشت میرویید و میبالید و پخته میشد. داستان از شهرکی کوچک، در کنار کارخانهای آغاز میشود و به شرح زندگانی معمولی مردم آنجا میپردازد. نخستین شخصیت داستان، شوهر «مادر» است؛ مردی که جز مست کردن و کتک زدن خانوادهاش، بهسختی به کار دیگری میپردازد. مرگ این شخصیت، پایان نخستین فصل کتاب است و در همین خلال، درست وسط خانوادهای کارگر و کاملاً عامی و عادی، جا خوش کردهایم. تنها پسر این خانواده، با خطاب کردن پدرش و گفتن تکجملهای بهیادماندنی، به ما معرفی میشود:
«به من دست نزنیها!»
كتاب «مادر». اين كتاب يكي از تاثير گذار ترين كتابهاي گوركي در ادبيات ماركسيستي محسوب ميشه، اين كتاب الان در ايران چاپ ميشود اما قبل از انقلاب ممنوع بود. برخي از منتقدين آثار گوركي «مادر» رو تنها اثر انقلابي(يا به عبارتي سياسي) اين نويسنده ميدانند
@book_tips🐞
🍃🌺🍃
#مادر
در عالم کودکی به مادرم قول دادم ،
که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
مادرم مرا بوسید.
و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .
مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .
ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .
ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛
کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .
آخر من خودم مادر شده بودم ...
#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞
#مادر
در عالم کودکی به مادرم قول دادم ،
که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
مادرم مرا بوسید.
و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .
مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .
ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .
ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛
کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .
آخر من خودم مادر شده بودم ...
#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#مادر
نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده.
مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست.
زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم،
صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود
میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند
مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند
میرود سراغ کتاب هایش
ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد
بعد از ناهار چرت میزند
بعدازظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود.
خوشحال و سرحال است
کمی چاق تر شده
در این مدت هرکس اورا دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل!
پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست.
به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.
اما!
مدتی ست به مادرم فکر میکنم.
پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده
اگر پدر سی سال هرروز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده..
پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند
اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند
پدر در آرامش کتاب میخواند
مادر جارو بدست خانه تکانی میکند
هرازگاهی پدر ظرف هارا میشوید
یا سیب زمینی میپزد
و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند!
مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است
همه از او انتظار دارند
و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد.
مادر را نگاه میکنم.
کی قرار است بازنشسته شود؟
کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟
مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!!!....
@book_tips🐞
#مادر
نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده.
مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست.
زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم،
صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود
میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند
مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند
میرود سراغ کتاب هایش
ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد
بعد از ناهار چرت میزند
بعدازظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود.
خوشحال و سرحال است
کمی چاق تر شده
در این مدت هرکس اورا دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل!
پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست.
به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.
اما!
مدتی ست به مادرم فکر میکنم.
پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده
اگر پدر سی سال هرروز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده..
پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند
اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند
پدر در آرامش کتاب میخواند
مادر جارو بدست خانه تکانی میکند
هرازگاهی پدر ظرف هارا میشوید
یا سیب زمینی میپزد
و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند!
مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است
همه از او انتظار دارند
و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد.
مادر را نگاه میکنم.
کی قرار است بازنشسته شود؟
کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟
مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!!!....
@book_tips🐞
🍃🌺🍃
#مادرم_می_آید
مادرم می آید...
کوزه اى آوردم، ریختم آب در این گلدانها
و به گلها گفتم با طراوت باشید..
صورت طاقچه ها را شستم
روى لک هاى سیاه دیوار، رنگ را پاشیدم
و به آن پنجره ها هم گفتم
هرچه نور است، بپاشند به چشمانِ اتاق
و از آن گوشه ى باغ، گل سرخى چیدم
کاشتم در اِیوان
مـادرم مى آیـد؛
با دو زنبیلِ پُـر از خاطره در چشمانش
سبدى از پاکى در دستش
مُشتى از عاطفه در دامانش
همه جا بوىِ تنِ کـودکیـم را دارد
مـادرم خسته شدى
چمدان پُر نکنى
برگى از غنچه ى عشقت کافیست
گلى از رازقى باغچه ات
عکسى از گوشه ى پشتِ خانه
جاىِ دنجى که در آنجا هر دم
دستهایم هوسِ شعر و سرودى میکرد
عطرى از جانِ گل سرخ که همرازت بود
..مـادرم تـنــهایى
میدانم
جُـز همان پادردَت
تکه هاى ورقِ نامه ى من
قاصدى نیست که گاهى به سراغت آید
من همیشه نگرانت هستم!
لحظه اى که تـنها
در شبانِ سردت
دردها را با دست، روىِ آن دامنِ بیدارىِ خود مى سایى،
کاش پیشـت بودم..
تا تو در سینه ى باد،
تکیه میدادى بر شانه ى من
تا نَـلغـزى دیگر
مادرم میـدانـى؟
در شبِ ساکتِ این خانه ى سرد
مـن به اندازه ى اینجا تا تــو تـــنــــهایـم ..
مــادرم مى دانـــى ؟
#مادر
@book_tips 🐞
#مادرم_می_آید
مادرم می آید...
کوزه اى آوردم، ریختم آب در این گلدانها
و به گلها گفتم با طراوت باشید..
صورت طاقچه ها را شستم
روى لک هاى سیاه دیوار، رنگ را پاشیدم
و به آن پنجره ها هم گفتم
هرچه نور است، بپاشند به چشمانِ اتاق
و از آن گوشه ى باغ، گل سرخى چیدم
کاشتم در اِیوان
مـادرم مى آیـد؛
با دو زنبیلِ پُـر از خاطره در چشمانش
سبدى از پاکى در دستش
مُشتى از عاطفه در دامانش
همه جا بوىِ تنِ کـودکیـم را دارد
مـادرم خسته شدى
چمدان پُر نکنى
برگى از غنچه ى عشقت کافیست
گلى از رازقى باغچه ات
عکسى از گوشه ى پشتِ خانه
جاىِ دنجى که در آنجا هر دم
دستهایم هوسِ شعر و سرودى میکرد
عطرى از جانِ گل سرخ که همرازت بود
..مـادرم تـنــهایى
میدانم
جُـز همان پادردَت
تکه هاى ورقِ نامه ى من
قاصدى نیست که گاهى به سراغت آید
من همیشه نگرانت هستم!
لحظه اى که تـنها
در شبانِ سردت
دردها را با دست، روىِ آن دامنِ بیدارىِ خود مى سایى،
کاش پیشـت بودم..
تا تو در سینه ى باد،
تکیه میدادى بر شانه ى من
تا نَـلغـزى دیگر
مادرم میـدانـى؟
در شبِ ساکتِ این خانه ى سرد
مـن به اندازه ى اینجا تا تــو تـــنــــهایـم ..
مــادرم مى دانـــى ؟
#مادر
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
آدم نباید از اهانت دیگران نسبت به خویش گذشت کند.
مادر آهسته پاسخ داد بله! با این وجود به ما زن ها در تمام عمرمان اهانت می شود.
#مادر
#ماکسیم_گورکی
@book_tips 🐞
آدم نباید از اهانت دیگران نسبت به خویش گذشت کند.
مادر آهسته پاسخ داد بله! با این وجود به ما زن ها در تمام عمرمان اهانت می شود.
#مادر
#ماکسیم_گورکی
@book_tips 🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸
زنی را می شناسم
كه پاى تمام قول هاى مردانه اش
ایستاده است!
و من
#مادر ، خطابش می کنم.
🌸
خط من امضای قلب من است!
#جعفری
@sarire_kelk
@book_tips 🐞
زنی را می شناسم
كه پاى تمام قول هاى مردانه اش
ایستاده است!
و من
#مادر ، خطابش می کنم.
🌸
خط من امضای قلب من است!
#جعفری
@sarire_kelk
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
پس سحرگاه به درِ خانهی #مادر رفت، و گوش داد.
آوازِ مادر شنید که #طهارت میساخت و میگفت: «الهی آن غریبِ مرا نیکو دار...»
#بایزید چون این بشنید، بگریست...
پس در بزد.
مادر گفت: «کیست؟»
گفت: «غریبِ تو».
#تذکرةالاولیاء
#بایزید_بسطامی
@book_tips 🐞
پس سحرگاه به درِ خانهی #مادر رفت، و گوش داد.
آوازِ مادر شنید که #طهارت میساخت و میگفت: «الهی آن غریبِ مرا نیکو دار...»
#بایزید چون این بشنید، بگریست...
پس در بزد.
مادر گفت: «کیست؟»
گفت: «غریبِ تو».
#تذکرةالاولیاء
#بایزید_بسطامی
@book_tips 🐞
Forwarded from Love English (M Fa)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#clip
Being Mother
سختترین کار دنیا #مادر بودن و انجام وظایف مادری است. و سختتر از آن اینست که در حین #مادر بودن برای موفقیت و رسیدن به اهدافت بجنگی.
هستند #مادرانی که الهام بخش هستند.
آنها در زمانیکه مادر هستند و به تعهدات
#مادر بودنشان به نحو احسن عمل میکنند، در بالاترین سطح رقابتهای ورزشی جهان در المپیک با تمام محدودیتهای کرونایی و ورزشی حضور دارند.
@Ladybug_English
Being Mother
سختترین کار دنیا #مادر بودن و انجام وظایف مادری است. و سختتر از آن اینست که در حین #مادر بودن برای موفقیت و رسیدن به اهدافت بجنگی.
هستند #مادرانی که الهام بخش هستند.
آنها در زمانیکه مادر هستند و به تعهدات
#مادر بودنشان به نحو احسن عمل میکنند، در بالاترین سطح رقابتهای ورزشی جهان در المپیک با تمام محدودیتهای کرونایی و ورزشی حضور دارند.
@Ladybug_English
انسانها را از دور دوست داشتن،کار دشواری نیست،
دوست داشتن آنهایی كه به ما نزدیك هستند، كار دشواری است.
بخشیدن یك كاسه برنج برای سیر كردن یك گرسنه، بسی آسانتر از كاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانهی خودمان است.
#عشق را به خانهی خود بیاورید؛ چرا كه عشق ورزیدن به یكدیگر را باید از #خانه آغاز كنیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
دوست داشتن آنهایی كه به ما نزدیك هستند، كار دشواری است.
بخشیدن یك كاسه برنج برای سیر كردن یك گرسنه، بسی آسانتر از كاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانهی خودمان است.
#عشق را به خانهی خود بیاورید؛ چرا كه عشق ورزیدن به یكدیگر را باید از #خانه آغاز كنیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
«برای نان #مادرم دلتنگم
قهوهى مادرم
و نوازشهایش.
کودکی در من بزرگ میشود روز به روز
و من عاشق عمر خویشم
چرا که اگر بمیرم
شرم خواهم کرد از اشک مادرم!
...
من پیر میشوم
ستارههای کودکیام را برگردان!
که راه برگشت به آشیان انتظار تو را
با گنجشکان کوچک قسمت کنم.»
شعر از محمود درویش است
از زیباترین شعرهایی است که در هوای #مادر نوشته شده است.
دلتنگی برای #مادر، شاعر را به کودکی بازگردانده است. آنچه در او هر روز قد میکشد و میبالد کودکی است. روزگار کودکی است. روزگاری که از هوای مادرانه پُر بود.
و از همه زیباتر آنجا که این عشق بیتاب و دلتنگی دردمند او را به زندگی دلبسته میکند. چرا؟ از اینکه سبب اشک #مادر شود شرم دارد. میخواهد زنده بمانَد، تا گونههای #مادر خیس نباشد.
و اینجاست که تعهد به دیگری در خدمت زندگی است. باید باشم، چرا که تو را دوست دارم. لبخند خرسندت را دوست دارم. باید باشم، تا چشمهایت اشکبار نباشند.
اما اگر کسی در زندگی نباشد که تعهد به لبخند او ما را به زندگی پیوند دهد، چه چیز، راستی چه چیز قادر است ما را به تاب آوردن و ادامه دادن گرم کند؟
#صدیق
@book_tips 🐞
«برای نان #مادرم دلتنگم
قهوهى مادرم
و نوازشهایش.
کودکی در من بزرگ میشود روز به روز
و من عاشق عمر خویشم
چرا که اگر بمیرم
شرم خواهم کرد از اشک مادرم!
...
من پیر میشوم
ستارههای کودکیام را برگردان!
که راه برگشت به آشیان انتظار تو را
با گنجشکان کوچک قسمت کنم.»
شعر از محمود درویش است
از زیباترین شعرهایی است که در هوای #مادر نوشته شده است.
دلتنگی برای #مادر، شاعر را به کودکی بازگردانده است. آنچه در او هر روز قد میکشد و میبالد کودکی است. روزگار کودکی است. روزگاری که از هوای مادرانه پُر بود.
و از همه زیباتر آنجا که این عشق بیتاب و دلتنگی دردمند او را به زندگی دلبسته میکند. چرا؟ از اینکه سبب اشک #مادر شود شرم دارد. میخواهد زنده بمانَد، تا گونههای #مادر خیس نباشد.
و اینجاست که تعهد به دیگری در خدمت زندگی است. باید باشم، چرا که تو را دوست دارم. لبخند خرسندت را دوست دارم. باید باشم، تا چشمهایت اشکبار نباشند.
اما اگر کسی در زندگی نباشد که تعهد به لبخند او ما را به زندگی پیوند دهد، چه چیز، راستی چه چیز قادر است ما را به تاب آوردن و ادامه دادن گرم کند؟
#صدیق
@book_tips 🐞
شما همهتان که اربابان ما هستید، از ما بردهترید. زیرا روح شما برده شده است، و حال آنکه ما فقط جسما برده هستیم. شما قادر نیستید خودتان را از زیر یوغ پرمدعاییها و عادتهایی که روحا و اخلاقا قاتل شما هستند خلاص کنید.
#مادر
#ماکسیم_گورکی
@book_tips 🐞
#مادر
#ماکسیم_گورکی
@book_tips 🐞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیدهی مرا، قد کشیدهی تو را
#فروغی_بسطامی
#مادر
@book_tips 🐞
پشت خمیدهی مرا، قد کشیدهی تو را
#فروغی_بسطامی
#مادر
@book_tips 🐞
همه ما نمیتوانیم کارهای بزرگ انجام دهیم
تنها کاری که از ما ساخته است
این است که کارهای کوچک را
با عشقی بزرگ انجام دهیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
تنها کاری که از ما ساخته است
این است که کارهای کوچک را
با عشقی بزرگ انجام دهیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
انسانها را از دور دوست داشتن،کار دشواری نیست،
دوست داشتن آنهایی كه به ما نزدیك هستند، كار دشواری است.
بخشیدن یك كاسه برنج برای سیر كردن یك گرسنه، بسی آسانتر از كاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانهی خودمان است.
#عشق را به خانهی خود بیاورید؛ چرا كه عشق ورزیدن به یكدیگر را باید از #خانه آغاز كنیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
انسانها را از دور دوست داشتن،کار دشواری نیست،
دوست داشتن آنهایی كه به ما نزدیك هستند، كار دشواری است.
بخشیدن یك كاسه برنج برای سیر كردن یك گرسنه، بسی آسانتر از كاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانهی خودمان است.
#عشق را به خانهی خود بیاورید؛ چرا كه عشق ورزیدن به یكدیگر را باید از #خانه آغاز كنیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
انسانها را از دور دوست داشتن،کار دشواری نیست،
دوست داشتن آنهایی كه به ما نزدیك هستند، كار دشواری است.
بخشیدن یك كاسه برنج برای سیر كردن یك گرسنه، بسی آسانتر از كاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانهی خودمان است.
#عشق را به خانهی خود بیاورید؛ چرا كه عشق ورزیدن به یكدیگر را باید از #خانه آغاز كنیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
انسانها را از دور دوست داشتن،کار دشواری نیست،
دوست داشتن آنهایی كه به ما نزدیك هستند، كار دشواری است.
بخشیدن یك كاسه برنج برای سیر كردن یك گرسنه، بسی آسانتر از كاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانهی خودمان است.
#عشق را به خانهی خود بیاورید؛ چرا كه عشق ورزیدن به یكدیگر را باید از #خانه آغاز كنیم.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
عشق را هر جایی که میروی جاری کن.
بگذار هر کس که به نزد تو می آید،
هنگام رفتن شادمان تر از لحظه ورود باشد.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞
بگذار هر کس که به نزد تو می آید،
هنگام رفتن شادمان تر از لحظه ورود باشد.
#مادر_ترزا
@book_tips 🐞