Book_tips
18.2K subscribers
6.73K photos
2.06K videos
67 files
337 links
اهدای کتاب اهدای کلمه است.
کلمات نور هستند، باعث می‌شوند زندگی را بهتر ببینیم.

ارتباط با ادمین
@zarnegar503
@Missino

تبلیغات
@booktips_ads


❤️ تاریخ تاسیس کانال❤️
26, March, 2016

گروه بوک تیپس
https://t.me/+XJ1JFjF5FsllNjA8
Download Telegram
در عالم کودکی به مادرم قول دادم ،
که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
مادرم مرا بوسید.
و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .
مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .
ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .
ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛
کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .
آخر من خودم مادر شده بودم ...

#سیمین_بهبهانی

@book_tips
باورِ آدمهای ساده را خراب نکن !
آدمهای ساده با تو تا ته خط می‌آیند ،
و اگر بی‌معرفتی ببینند
قهر نمیکنند، میمیرند !
مرگِ پروانه را دیده‌ای؟
پروانه با یک تلنگر می‌میرد !


✍🏼 #سیمین_بهبهانی

@book_tips 🌺🌺🌺
🍃🌺🍃
باور آدم‌های ساده را خراب نکن
آدم‌های ساده با تو تا ته خط می‌آیند و اگر بی معرفتی ببینند، قهر نمی‌کنند!
می‌میرند.
مرگِ پروانه را آیا دیده‌ای؟
پروانه با یک تلنگر میمیرد...

#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃

#مادر

در عالم کودکی به مادرم قول دادم ،
که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
مادرم مرا بوسید.
و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .
مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .
ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .
ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛
کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .

آخر من خودم مادر شده بودم ...

#سیمین_بهبهانی

@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#عصرانه
گفتا که می بوسم تو را ،
گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی ،
گفتم که حاشا می کنم

گفتا ز بخت بد اگر ،
ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری ،
او را ز سر وا می کنم

گفتا که تلخی های می
گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم ،
آنرا گوارا می کنم

گفتا چه می بینی بگو ،
در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن
عریان تماشا می کنم

گفتا که از بی طاقتی
دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران
باری مدارا می کنم

گفتا که پیوند تو را
با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این
من با تو سودا می کنم

گفتا اگر از کوی خود
روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر
امروز و فردا می کنم.

#سیمین_بهبهانی

@book_tips 🐞
منم آن شکسته سازی که توام نمی‌نوازی
چه فغان کنم ز دستی
که گسسته تار ما را ...

#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞
تو می دانی ، به هر جای و به هر حال
شب تاریک را صبحی سپیدست
ز شادی می تپد دل در بر من
به چشمم برق اشکی می نشیند


#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞
‌‌
صدای پای که می آید؟
به کوچه ام که گذر دارد؟
بگو که پنجره بگشایم
اگر ز عشق خبر دارد...

#سیمین_بهبهانی

@book_tips 🐞
به زنده ماندن در این دیار
چه پای سختی فشرده‌ام
چه مرگ‌ها آزموده‌ام
ولی شگفتا نمرده‌ام.

#سیمین_بهبهانی
@book_tips 🐞