🍃🌺🍃
سوره محمد آیه 24 :
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
ترجمه :
آیا آنها در قرآن تدبّر نمیکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره محمد آیه 24 :
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
ترجمه :
آیا آنها در قرآن تدبّر نمیکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
هر آدمی از کودکی باید یاد بگیره که چطور وقتش رو به تنهایی بگذرونه؛ این به این معنی نیست که باید تنها باشه، بلکه به این معنیه که نباید از تنهایی حوصلهش سربره. چون افرادی که حوصلهشون از تنهایی سر میره، ازلحاظ عزتنفس در خطر قرار دارن.
@book_tips 🐞
هر آدمی از کودکی باید یاد بگیره که چطور وقتش رو به تنهایی بگذرونه؛ این به این معنی نیست که باید تنها باشه، بلکه به این معنیه که نباید از تنهایی حوصلهش سربره. چون افرادی که حوصلهشون از تنهایی سر میره، ازلحاظ عزتنفس در خطر قرار دارن.
@book_tips 🐞
Forwarded from Sanaz Gh
دوستان عزیز و همراهان گرامی🌺🌺🌺 انتخاب شما برای مطالعه گروهی تیر ماه (هفتادمین کتاب) کدام است؟
Final Results
35%
جهان و تأملات فیلسوف / آرتور شوپنهاور
29%
حسرت (در ستایش زندگی نازیسته) / آدام فیلیپس
17%
موبی دیک / هرمان ملویل
19%
بندباز / ساسان حبیبوند
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۶
صبح زود که هنوز تاریکی هوا غلبه داشت رفتم برای زیارت مقابر بقیع. بسیاری از بزرگان صحابه، زوجات حضرت رسول و نیز چهار امام شیعیان در آنجا به خاک سپرده شدهاند. در روز، تنها یک تا دو ساعت این قبرستان بر روی مردم باز میشود و در ساعات دیگر امکان ورود به آن نیست. برخلاف مقابر شیعی، هر قبرستان مشتی خاک برآمده است و یک سنگ که عمود بر خاک در دل زمین فرو رفته است. عقاید خاص وهابیت و همراهی حکومت سعودی هرگونه توجه به مقابر و آراستن و تزیین آن را شرک میداند و سخت با ارتباط زندگان حاضر با زندگان سابق مقابله میکند. میگویند که هر که مُرد دیگر دیدار نمیخواهد، او به پیش خدا رفته و درنگ بر قبر او و توسل جستن به روحش راه شرک را بر قلوب میگشاید. اگر چنین است چرا جناب عُمر از زنان پیامبر خواست تا اجازه دفن او را در کنار پیامبر دهند و او چسبیده به مزار نبی دفن شده است؟
مأموران پر تعداد، جدی و گاه خشن سعودی با فرمان "حرّک حرّک" مردم را به حرکت وا میدارند. تنها جنب و جوش در این قبرستان را کبوتران دارند که از روی خاک دانهای را که زائران نثار کردهاند بَرمیچینند. بیچاره زنها! آنها را به بقیع راه نمیدهند و من تعداد بسیاری از بانوان را دیدم که پشت دیوارها ایستاده و فاتحه میخواندند. این هم از ثمرات ابداعات خلیفه دوم است که از تشييع جنازه از سوی زنان و گریه آنها بر مردگان نهی کرده بود.
معروف است که خود دست به تازیانه شده و جماعتی از زنان را که بر مردهای میگریستند به ضرب تازیانه مهیب خود متفرق ساخته بود. آخر یک نفر نبوده بگوید: مرد حسابی! این مُرده که بیکس و کار نیست و از زیر بوته عمل نیامده؛شاید مادر، خواهر، همسر یا دختری داشته باشد که از فقدان او سخت غمگین و متأثر هستند و تنها اشک چشم میتواند آبی بر آتش حرمان عزیزشان باشد و آن وقت تو بر سر و شانههای آنان تازیانه میزنی که عاطفه و مِهر و عشق را در خود بکشند و یک سره بر باد دهند؟ مگر هویج یا چغندر و دست بالا سیب زمینی را در خاک پنهان میکنند؟
البته من شیعی در این کنج عافیت و زیر کولر خنک مسجدالنبی چنين شجاعتی را ابراز میدارم که اگر آن موقع بودم از ترس "درّه"جناب خلیفه یا همان تازیانه او دهان میبستم و ماستها را کیسه میکردم و حرفی از حقوق زنان نمیزدم. به من چه؟ چرا من باید از حقوق زنان دفاع میکردم در حالی که سایه تازیانه خلیفه زهرهام را آب میساخت. خدا را شکر زنان مسلح به قدرت جیغ و شیون هستند که کمتر از تازیانه خلیفه ترسناک نمیباشد!
یکی از کسانی که در بقیع آرمیده عباس عموی پیامبر است. او نیای عباسیان است که ۵۰۰ سال به عنوان جانشینان پیامبر بر سرزمینهای اسلامی حکومت راندند تا آخر سر تیغ هلاکوخان مغول به حیات مادی و معنوی آنان برای همیشه پایان داد. عموی دیگر حضرت رسول هم قدری آن طرفتر در احد دفن است؛ حمزه سیدالشهدا. این را نوشتم بدان جهت که این دو بزرگوار از برادرزاده خود به خوبی دفاع کردند؛ یکی با شمشیر و آن دیگری با رسانیدن اخبار دشمن از مکه ولی شگفت آنکه نام عمویی دیگر در قرآن آمده که سفت و سخت با برادرزاده دشمنی کرد. او ابولهب بود؛ پدر آتش که آتشها سوزانید و همسر دشنامگوی دژم خوی او سنگها بر محمد(ص) زد و دست آخر هر دو در مکه مُردند و مزد آن همه جفا را دیدند؛ حک و ثبت نامشان در قرآن.
هر روز ساعت ۳ صبح هنگام عبور برای رسیدن به مسجدالنبی صحنه تکراری ولی دیدنی را شاهد هستم. گربه مادهای با چند بچه خود جلوی فروشگاه مرغ بریانی خوابیده است. مادر طوری دراز کشیده تا بچه گربهها هر وقت که خواستند به پستان او بیاویزند. صاحب مغازه هر شب قدری از پس ماندهها را جلوی مغازه گذاشته تا مادر سیر و بچهها هم بینصیب نمانند. مادر در خواب است و این فرصتی است تا من قدری به جست و خیز و بازیگوشی بچه گربهها نگاه کنم.
چند متر آن طرفتر حرم است، حرمی حریم؛ من غذای روح در آنجا میجویم و خرسند به راز گفتن با خدا و رسولش هستم و گربهها به غذایی که روزشان را با آن سر میکنند. هر دو بهره خود را از حرم و پیرامون آن میگیریم، یکی روح را آکنده میسازد و دیگری جسم را. هر دو زندهایم و با این زندگی شاد...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۶
صبح زود که هنوز تاریکی هوا غلبه داشت رفتم برای زیارت مقابر بقیع. بسیاری از بزرگان صحابه، زوجات حضرت رسول و نیز چهار امام شیعیان در آنجا به خاک سپرده شدهاند. در روز، تنها یک تا دو ساعت این قبرستان بر روی مردم باز میشود و در ساعات دیگر امکان ورود به آن نیست. برخلاف مقابر شیعی، هر قبرستان مشتی خاک برآمده است و یک سنگ که عمود بر خاک در دل زمین فرو رفته است. عقاید خاص وهابیت و همراهی حکومت سعودی هرگونه توجه به مقابر و آراستن و تزیین آن را شرک میداند و سخت با ارتباط زندگان حاضر با زندگان سابق مقابله میکند. میگویند که هر که مُرد دیگر دیدار نمیخواهد، او به پیش خدا رفته و درنگ بر قبر او و توسل جستن به روحش راه شرک را بر قلوب میگشاید. اگر چنین است چرا جناب عُمر از زنان پیامبر خواست تا اجازه دفن او را در کنار پیامبر دهند و او چسبیده به مزار نبی دفن شده است؟
مأموران پر تعداد، جدی و گاه خشن سعودی با فرمان "حرّک حرّک" مردم را به حرکت وا میدارند. تنها جنب و جوش در این قبرستان را کبوتران دارند که از روی خاک دانهای را که زائران نثار کردهاند بَرمیچینند. بیچاره زنها! آنها را به بقیع راه نمیدهند و من تعداد بسیاری از بانوان را دیدم که پشت دیوارها ایستاده و فاتحه میخواندند. این هم از ثمرات ابداعات خلیفه دوم است که از تشييع جنازه از سوی زنان و گریه آنها بر مردگان نهی کرده بود.
معروف است که خود دست به تازیانه شده و جماعتی از زنان را که بر مردهای میگریستند به ضرب تازیانه مهیب خود متفرق ساخته بود. آخر یک نفر نبوده بگوید: مرد حسابی! این مُرده که بیکس و کار نیست و از زیر بوته عمل نیامده؛شاید مادر، خواهر، همسر یا دختری داشته باشد که از فقدان او سخت غمگین و متأثر هستند و تنها اشک چشم میتواند آبی بر آتش حرمان عزیزشان باشد و آن وقت تو بر سر و شانههای آنان تازیانه میزنی که عاطفه و مِهر و عشق را در خود بکشند و یک سره بر باد دهند؟ مگر هویج یا چغندر و دست بالا سیب زمینی را در خاک پنهان میکنند؟
البته من شیعی در این کنج عافیت و زیر کولر خنک مسجدالنبی چنين شجاعتی را ابراز میدارم که اگر آن موقع بودم از ترس "درّه"جناب خلیفه یا همان تازیانه او دهان میبستم و ماستها را کیسه میکردم و حرفی از حقوق زنان نمیزدم. به من چه؟ چرا من باید از حقوق زنان دفاع میکردم در حالی که سایه تازیانه خلیفه زهرهام را آب میساخت. خدا را شکر زنان مسلح به قدرت جیغ و شیون هستند که کمتر از تازیانه خلیفه ترسناک نمیباشد!
یکی از کسانی که در بقیع آرمیده عباس عموی پیامبر است. او نیای عباسیان است که ۵۰۰ سال به عنوان جانشینان پیامبر بر سرزمینهای اسلامی حکومت راندند تا آخر سر تیغ هلاکوخان مغول به حیات مادی و معنوی آنان برای همیشه پایان داد. عموی دیگر حضرت رسول هم قدری آن طرفتر در احد دفن است؛ حمزه سیدالشهدا. این را نوشتم بدان جهت که این دو بزرگوار از برادرزاده خود به خوبی دفاع کردند؛ یکی با شمشیر و آن دیگری با رسانیدن اخبار دشمن از مکه ولی شگفت آنکه نام عمویی دیگر در قرآن آمده که سفت و سخت با برادرزاده دشمنی کرد. او ابولهب بود؛ پدر آتش که آتشها سوزانید و همسر دشنامگوی دژم خوی او سنگها بر محمد(ص) زد و دست آخر هر دو در مکه مُردند و مزد آن همه جفا را دیدند؛ حک و ثبت نامشان در قرآن.
هر روز ساعت ۳ صبح هنگام عبور برای رسیدن به مسجدالنبی صحنه تکراری ولی دیدنی را شاهد هستم. گربه مادهای با چند بچه خود جلوی فروشگاه مرغ بریانی خوابیده است. مادر طوری دراز کشیده تا بچه گربهها هر وقت که خواستند به پستان او بیاویزند. صاحب مغازه هر شب قدری از پس ماندهها را جلوی مغازه گذاشته تا مادر سیر و بچهها هم بینصیب نمانند. مادر در خواب است و این فرصتی است تا من قدری به جست و خیز و بازیگوشی بچه گربهها نگاه کنم.
چند متر آن طرفتر حرم است، حرمی حریم؛ من غذای روح در آنجا میجویم و خرسند به راز گفتن با خدا و رسولش هستم و گربهها به غذایی که روزشان را با آن سر میکنند. هر دو بهره خود را از حرم و پیرامون آن میگیریم، یکی روح را آکنده میسازد و دیگری جسم را. هر دو زندهایم و با این زندگی شاد...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
کتاب «آسمان و ریسمان» اتر کدام نویسنده زیر میباشد؟
Anonymous Quiz
58%
محمدعلی جمالزاده
8%
احمد شاملو
21%
صادق هدایت
13%
سیمین دانشور
Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
10 قانون برای محل کار برای داشتن زندگی شاد.
1. به هیچ کس اعتماد نکنید، اما به همه افراد احترام بگذارید.
2. آنچه در دفتر اتفاق می افتد، در دفتر می ماند. هرگز شایعات خود را به خانه نبرید و برعکس.
3. به موقع وارد دفتر شوید، به موقع خارج شوید.
4. اجتناب از رابطه در محل کار. آنها اغلب می توانند نتیجه معکوس داشته باشند.
5- هیچ انتظاری نداشته باشید. اگر کسی به شما کمک کرد سپاسگزار باشید اگر نه، یاد می گیرید که به تنهایی کارها را مدیریت کنید.
6. برای یک موقعیت عجله نکنید. اگر ترفیع گرفتید، تبریک می گوییم! اگر نه خوب است.
7. دنبال امتیازات اداری نباشید. چیزهای بهتری برای لذت بردن در زندگی داری.
8. از گرفتن چیزی بصورت شخصی خودداری کنید. حقوق شما مهم است و شما حقوق می گیرید. از منابع خود برای یافتن خوشبختی استفاده کنید.
9. مهم نیست مردم با شما چگونه رفتار می کنند، متواضع باشید. تو فنجان چای همه نیستی.
10. در نهایت چیزی جز خانواده، دوستان و آرامش درونی مهم نیست.
@dailyenglish2024
10 قانون برای محل کار برای داشتن زندگی شاد.
1. به هیچ کس اعتماد نکنید، اما به همه افراد احترام بگذارید.
2. آنچه در دفتر اتفاق می افتد، در دفتر می ماند. هرگز شایعات خود را به خانه نبرید و برعکس.
3. به موقع وارد دفتر شوید، به موقع خارج شوید.
4. اجتناب از رابطه در محل کار. آنها اغلب می توانند نتیجه معکوس داشته باشند.
5- هیچ انتظاری نداشته باشید. اگر کسی به شما کمک کرد سپاسگزار باشید اگر نه، یاد می گیرید که به تنهایی کارها را مدیریت کنید.
6. برای یک موقعیت عجله نکنید. اگر ترفیع گرفتید، تبریک می گوییم! اگر نه خوب است.
7. دنبال امتیازات اداری نباشید. چیزهای بهتری برای لذت بردن در زندگی داری.
8. از گرفتن چیزی بصورت شخصی خودداری کنید. حقوق شما مهم است و شما حقوق می گیرید. از منابع خود برای یافتن خوشبختی استفاده کنید.
9. مهم نیست مردم با شما چگونه رفتار می کنند، متواضع باشید. تو فنجان چای همه نیستی.
10. در نهایت چیزی جز خانواده، دوستان و آرامش درونی مهم نیست.
@dailyenglish2024
🍃🌺🍃
سوره محمد آیه 35 :
فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ
ترجمه :
پس هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح دعوت نکنید در حالی که شما برترید، و خداوند با شماست و چیزی از (ثواب) اعمالتان را کم نمیکند!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره محمد آیه 35 :
فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ
ترجمه :
پس هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح دعوت نکنید در حالی که شما برترید، و خداوند با شماست و چیزی از (ثواب) اعمالتان را کم نمیکند!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
هیچ یک از شرایطی که در زندگی با
آن روبرو میشوید تصادفی
نیست.
هر موقعیت با هدفِ سوق دادنِ شما
به سطح بالاتری از آگاهی
ایجاد میشود
و کارِ شما فقط این است که حقیقت
را دریابید و سهمی را که هر رویداد
میتواند در زندگیتان
داشته باشد، کشف کنید.
#دبی_فورد
@book_tips 🐞
آن روبرو میشوید تصادفی
نیست.
هر موقعیت با هدفِ سوق دادنِ شما
به سطح بالاتری از آگاهی
ایجاد میشود
و کارِ شما فقط این است که حقیقت
را دریابید و سهمی را که هر رویداد
میتواند در زندگیتان
داشته باشد، کشف کنید.
#دبی_فورد
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۷
حج یک وعدگاه جهانی است. شور و شوق سفر، میلیونها نفر را از کشور اسلامی راهی سرزمین گرم و بیابانی حجاز کرده است. اینجا فقط باید نشست و به این همه تنوع نگریست. رنگ پوست مختلف، قیافههای متفاوت، گویشهای عجیب و لباسهای غریب همه چیز را دیدنی ساخته است. صف نماز در مسجدالنبی دیدنی است؛ گاه در محاصره انواع نمازگزار از ملل مختلف هستم. همزمان آفریقایی سیاهپوست سودانی، پاکستانی اردو زبان، مراکشی عرب و چند زائر کوتاه قامت شرق دور و بَرم گرفتهاند و هر یک به زبان خود مشغول راز و نیاز هستند.
تقریبا بیشتر مردان کلاه یا مندیل بر سر داشته و جوراب بر پا نکردهاند. سرها پوشیده و کف پاها لخت. این عادت به من هم سرایت کرد؛ چند روز است که جوراب را کنار گذاشتهام و شدهام همرنگ جماعت. سر را نمیپوشانم چون به کلاه عادت ندارم و به این میگویند حجاب انتخابی! ما فقه متفاوت از اهل سنت داریم با صدها اختلاف در فروع، نماز جماعتی که در حرم نبوی میخوانیم نماد تفاوت فتاوی فقهای عامه و امامیه است؛ از وضو گرفتن تا شهادتهای اذان و ترتیبات دیگر نماز. ظاهرا فقط در تعداد رکعات نماز با هم اختلاف نداریم.
امروز مدینه را ترک کرده و عازم مکه شدیم. پس از وداع با پیامبر رهسپار مسجد شجره شدیم، جایی که حاجیان به سنت نبوی احرام میبندند. برای سهولت در هتل مدینه جامهها را از تن به در کرده و دو قطعه حوله سفید بر خود پیچیده و همه در پوشش یکسان شدیم. زنها از این تکلیف معاف هستند. زنان ایرانی چادر سفید دارند ولی زنان زائر دیگر کشورها آزادانه هر ساتری را با خود حمل میکنند. فاصله حرکت میان مدینه تا مکه از صدقه سر پول نفت و همت حاکمان سعودی بسیار کوتاه شده است. این مسیر کاملا خشک و بیآب و گیاه پانصد کیلومتری که قبلا توسط اتوبوسها ۵ تا ۶ ساعته طی میشد اینک با قطار سریعالسیر در مدت ۲/۵ ساعت انجام میشود؛ این را میگویند فناوری در خدمت معنویت! قطارها تمیز، مدرن و راحت هستند.
دیشب کفنپوشان زندهای را میمانستیم که در یک قبر متحرک طی طریق میکردیم. سقف پوشیده و شیشههای مستور قطار ما را از دیدن شب پُر ستاره کویر محروم کرده بود. شیشهها را از آن جهت پوشاندهاند که حاجی مُحرِم نباید به آیینه نگاه کند. شیشه قطار آیینه بود ولی احتیاط کرده بودند. ساعت ۱ بامداد به مکه رسیدیم. شهر گرم و تبدار است و رسیدن مداوم خیل حاجیان از سراسر دنیا نویددهنده گرمای بیشتر حضور خواهد بود؛ حضور حاضران و چشمهای ناظران شکوه مراسم حج را دو چندان کرده است...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۷
حج یک وعدگاه جهانی است. شور و شوق سفر، میلیونها نفر را از کشور اسلامی راهی سرزمین گرم و بیابانی حجاز کرده است. اینجا فقط باید نشست و به این همه تنوع نگریست. رنگ پوست مختلف، قیافههای متفاوت، گویشهای عجیب و لباسهای غریب همه چیز را دیدنی ساخته است. صف نماز در مسجدالنبی دیدنی است؛ گاه در محاصره انواع نمازگزار از ملل مختلف هستم. همزمان آفریقایی سیاهپوست سودانی، پاکستانی اردو زبان، مراکشی عرب و چند زائر کوتاه قامت شرق دور و بَرم گرفتهاند و هر یک به زبان خود مشغول راز و نیاز هستند.
تقریبا بیشتر مردان کلاه یا مندیل بر سر داشته و جوراب بر پا نکردهاند. سرها پوشیده و کف پاها لخت. این عادت به من هم سرایت کرد؛ چند روز است که جوراب را کنار گذاشتهام و شدهام همرنگ جماعت. سر را نمیپوشانم چون به کلاه عادت ندارم و به این میگویند حجاب انتخابی! ما فقه متفاوت از اهل سنت داریم با صدها اختلاف در فروع، نماز جماعتی که در حرم نبوی میخوانیم نماد تفاوت فتاوی فقهای عامه و امامیه است؛ از وضو گرفتن تا شهادتهای اذان و ترتیبات دیگر نماز. ظاهرا فقط در تعداد رکعات نماز با هم اختلاف نداریم.
امروز مدینه را ترک کرده و عازم مکه شدیم. پس از وداع با پیامبر رهسپار مسجد شجره شدیم، جایی که حاجیان به سنت نبوی احرام میبندند. برای سهولت در هتل مدینه جامهها را از تن به در کرده و دو قطعه حوله سفید بر خود پیچیده و همه در پوشش یکسان شدیم. زنها از این تکلیف معاف هستند. زنان ایرانی چادر سفید دارند ولی زنان زائر دیگر کشورها آزادانه هر ساتری را با خود حمل میکنند. فاصله حرکت میان مدینه تا مکه از صدقه سر پول نفت و همت حاکمان سعودی بسیار کوتاه شده است. این مسیر کاملا خشک و بیآب و گیاه پانصد کیلومتری که قبلا توسط اتوبوسها ۵ تا ۶ ساعته طی میشد اینک با قطار سریعالسیر در مدت ۲/۵ ساعت انجام میشود؛ این را میگویند فناوری در خدمت معنویت! قطارها تمیز، مدرن و راحت هستند.
دیشب کفنپوشان زندهای را میمانستیم که در یک قبر متحرک طی طریق میکردیم. سقف پوشیده و شیشههای مستور قطار ما را از دیدن شب پُر ستاره کویر محروم کرده بود. شیشهها را از آن جهت پوشاندهاند که حاجی مُحرِم نباید به آیینه نگاه کند. شیشه قطار آیینه بود ولی احتیاط کرده بودند. ساعت ۱ بامداد به مکه رسیدیم. شهر گرم و تبدار است و رسیدن مداوم خیل حاجیان از سراسر دنیا نویددهنده گرمای بیشتر حضور خواهد بود؛ حضور حاضران و چشمهای ناظران شکوه مراسم حج را دو چندان کرده است...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
🍃🌺🍃
سوره العلق آیه ۵
عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
ترجمه :
و به انسان آنچه را نمیدانست یاد داد!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
سوره العلق آیه ۵
عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
ترجمه :
و به انسان آنچه را نمیدانست یاد داد!
#کلام_پروردگار
@book_tips 🐞
Forwarded from Daily English practice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#positive_thoughts
سه چیز که باید بپذیرید.
اکثر مردم آخرین مورد را نادیده می گیرند.
1. خویشتن داری یعنی قدرت و آرامش یعنی تسلط.
شما باید به نقطه ای برسید که خلق و خوی شما بر اساس اعمال شخص دیگری تغییر نکند.
به دیگران اجازه ندهید مسیر زندگی شما را کنترل کنند
و اجازه ندهید احساسات شما هوش شما را بهبود بخشد.
2. ترس از خرج کردن پول را متوقف کنید.
شما بیرون می روید و 100 دلار خرج غذا و نوشیدنی خوب می کنید، پس چه؟
با دوستات خوش گذشت
شما 1000 دلار برای سفر خرج می کنید، پس چه؟
زمان شما در این سیاره یک هدیه است.
شما همیشه می توانید پول را پس بگیرید، اما نمی توانید زمان را به عقب برگردانید.
3. در سه نسل، همه کسانی که شما را میشناسند، میمیرند، از جمله افرادی که نظراتشان شما را از انجام کاری که میخواستید در تمام مدت انجام دهید، باز داشته است.
پس برو و به اهداف و رویاهایت برسی
بدون فکر کردن.
زیاد به نظرات دیگران فکر نکنید.
@dailyenglish2024
سه چیز که باید بپذیرید.
اکثر مردم آخرین مورد را نادیده می گیرند.
1. خویشتن داری یعنی قدرت و آرامش یعنی تسلط.
شما باید به نقطه ای برسید که خلق و خوی شما بر اساس اعمال شخص دیگری تغییر نکند.
به دیگران اجازه ندهید مسیر زندگی شما را کنترل کنند
و اجازه ندهید احساسات شما هوش شما را بهبود بخشد.
2. ترس از خرج کردن پول را متوقف کنید.
شما بیرون می روید و 100 دلار خرج غذا و نوشیدنی خوب می کنید، پس چه؟
با دوستات خوش گذشت
شما 1000 دلار برای سفر خرج می کنید، پس چه؟
زمان شما در این سیاره یک هدیه است.
شما همیشه می توانید پول را پس بگیرید، اما نمی توانید زمان را به عقب برگردانید.
3. در سه نسل، همه کسانی که شما را میشناسند، میمیرند، از جمله افرادی که نظراتشان شما را از انجام کاری که میخواستید در تمام مدت انجام دهید، باز داشته است.
پس برو و به اهداف و رویاهایت برسی
بدون فکر کردن.
زیاد به نظرات دیگران فکر نکنید.
@dailyenglish2024
📕📗📘
🍃📚هفتادمین کتاب 📚🍃
🔴درود بر همراهان عزیز مطالعه گروهی
✅ ضمن تشکر از مشارکت شما عزیزان در نظر سنجی، کتاب #جهان_و_تأملات_فیلسوف از #آرتور_شوپنهاور جهت مطالعه این دوره انتخاب شد.
کتاب منتخب تیر ماه:
#جهان_و_تأملات_فیلسوف
نویسنده: #آرتور_شوپنهاور
مترجم: #رضا_ولییاری
🎥 فیلم هفته
۱- مستند سهگانه درباره سه نخستوزیر ایران / احسان عمادی:
-رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت
-محاکمه (درباره مصدق)
-اشغال (درباره فروغی و شهریور ۱۳۲۰)
۲- روزهای عالی (perfect days) / ویم وندرس
تاریخ شروع : 《۱۴۰۳/۰۴/۰۷》
تاریخ پایان : 《۱۴۰۳/۰۴/۳۱》
📕📗📘📙📕📗📘📙
🍃📚هفتادمین کتاب 📚🍃
🔴درود بر همراهان عزیز مطالعه گروهی
✅ ضمن تشکر از مشارکت شما عزیزان در نظر سنجی، کتاب #جهان_و_تأملات_فیلسوف از #آرتور_شوپنهاور جهت مطالعه این دوره انتخاب شد.
کتاب منتخب تیر ماه:
#جهان_و_تأملات_فیلسوف
نویسنده: #آرتور_شوپنهاور
مترجم: #رضا_ولییاری
🎥 فیلم هفته
۱- مستند سهگانه درباره سه نخستوزیر ایران / احسان عمادی:
-رزمآرا؛ یک دوسیه مسکوت
-محاکمه (درباره مصدق)
-اشغال (درباره فروغی و شهریور ۱۳۲۰)
۲- روزهای عالی (perfect days) / ویم وندرس
تاریخ شروع : 《۱۴۰۳/۰۴/۰۷》
تاریخ پایان : 《۱۴۰۳/۰۴/۳۱》
📕📗📘📙📕📗📘📙
🍃🌺🍃
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۸
شب دو ساعت بیشتر نخوابیدم؛ با همان حولهها. تا حالا در چنان لباسی نخوابیده بودم. ساعت ۴ به وقت محلی برای نماز بیدارمان کردند. هنوز آسمان چون قیر سیاه بر صورت آغاز صبح پاشیده شده بود که با اتوبوسها راهی اعمال حج عمره شدیم. روشنایی آن حولههای سفید در آخرین مقاومتهای تاریکی روز دیدنی بود. در اتوبوس چند دقیقهای چشمهای خسته را بر روی هم گذاشتم و از عالَم معقول و محسوس بیرون شدم. غلبه خواب وضوی دوباره را تکلیف میکرد. وضو گرفته که برگشتم کاروان را از دست داده بودم؛ منتظر زائر خواب آلوده نمانده بودند. حولهها را سفت کرده و وارد محل طواف شدم. نگاهم که به کعبه افتاد، گویی خواب میدیدم.
شعر سلمان ساوجی را زیر لب زمزمه کردم: *آنچه میبینم تصور بود، آیا یا خیال... و اینکه میبینم به بیداری است یا رب یا به خواب*. عقربه کوچک ساعت هنوز به شش نرسیده طواف را شروع کردم، از مقابل سنگ سیاه. جمعیت فراوان بود از زن و مرد، سفید و سیاه، شیخ و شاب، سالم و ناتوان. هر کس به ذکری مشغول و به یادی مالوف. صداها به تکبیر و تهلیل بلند بود و هر کس به طریقی صفت حمد صاحب خانه میکرد.
خانه ثابت و ما دوار، یار ایستاده و عشاق دوان، خانه چون کوه عیان و ما ذرهای پنهان، خانه پر اسرار و ما در تلاشی پر اصرار. دیدم بهتر آن است که متوسل به اشعار حکیم ظریف گفتار شیرین و سخن خوشبیان بهاالدین محمد معروف به شیخ بهایی شوم:
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو... هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو... در میکده و دیر که جانانه تویی تو... مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو.
دو رکت نماز در پشت مقام ابراهیم خواندم و برای سعی عازم صفا شدم. چه صفایی که صفا در حرکت بود و تکاپو. به خود گفتم: "تو برای خیلی چیزها در زندگی دویدهای و بسیاری از آنچه را که در پیاش دوان بودهای به دست آوردهای؛ حالا کمتر از ساعتی برای مطلوب دیگر بدو، هروله کن، سعی کن با صفای دل در این مقام صفا" و تکاپو را آغاز کردم.
آدمها در این هفت بار رفت و آمد متفاوت بودند. زن و شوهری را دیدم که دست یکدیگر را گرفته و میروند، گویی در نزهتگاهی به تفریح آمدهاند. پیران سالخورده با زحمت و عصا زنان خود را به جلو میکشند. زائران اهل اندونزی دست جمعی از زن و مرد سرودی را که اذکار مذهبی در آن بود، دم گرفته بودند. مثل آنکه آمدهاند به تماشای مسابقه فوتبال و تیم محبوبشان را تشویق میکنند. چنان موزون و زیبا و دست جمعی خدا و رسولش را میخواندند که یکی دوبار من سنگدلِ آهنین قلب را منقلب کردند. دیدم دارم گریه میکنم در حالی که زبان آن قوم را نمیدانستم. در دور هفتم چون دوندهای میمانستم که به دنبال طناب آخر مسابقه میگردد. بالاخره به پایان خط رسیدم وقت موی ستردن و کوتاه کردن ناخن بود.
قیچی کوچک را که در آوردم، مشتری پیدا کرد. حاجی مالزیایی که با همسرش آمده بود جلو آمد و دستش را با لبخند دراز کرد. قیچی را دادم. از زیر روسری اندکی موهای زنش را کوتاه کرد و بعد خودش را. نمیدانستم که زنها هم چنین میکنند. شاید فقه آنان چنین حکم میکند. به پاس عاریتی که داده بودم چند تار موی سر مرا هم چید و به انگلیسی تشکر کرد. حالا من و او و همسرش حج عمره گذارده بودیم؛ حجی نیمه تا به تقدیر صاحبخانه تمام گردد...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
#داستانک
#سفرنامه_حج قسمت ۸
شب دو ساعت بیشتر نخوابیدم؛ با همان حولهها. تا حالا در چنان لباسی نخوابیده بودم. ساعت ۴ به وقت محلی برای نماز بیدارمان کردند. هنوز آسمان چون قیر سیاه بر صورت آغاز صبح پاشیده شده بود که با اتوبوسها راهی اعمال حج عمره شدیم. روشنایی آن حولههای سفید در آخرین مقاومتهای تاریکی روز دیدنی بود. در اتوبوس چند دقیقهای چشمهای خسته را بر روی هم گذاشتم و از عالَم معقول و محسوس بیرون شدم. غلبه خواب وضوی دوباره را تکلیف میکرد. وضو گرفته که برگشتم کاروان را از دست داده بودم؛ منتظر زائر خواب آلوده نمانده بودند. حولهها را سفت کرده و وارد محل طواف شدم. نگاهم که به کعبه افتاد، گویی خواب میدیدم.
شعر سلمان ساوجی را زیر لب زمزمه کردم: *آنچه میبینم تصور بود، آیا یا خیال... و اینکه میبینم به بیداری است یا رب یا به خواب*. عقربه کوچک ساعت هنوز به شش نرسیده طواف را شروع کردم، از مقابل سنگ سیاه. جمعیت فراوان بود از زن و مرد، سفید و سیاه، شیخ و شاب، سالم و ناتوان. هر کس به ذکری مشغول و به یادی مالوف. صداها به تکبیر و تهلیل بلند بود و هر کس به طریقی صفت حمد صاحب خانه میکرد.
خانه ثابت و ما دوار، یار ایستاده و عشاق دوان، خانه چون کوه عیان و ما ذرهای پنهان، خانه پر اسرار و ما در تلاشی پر اصرار. دیدم بهتر آن است که متوسل به اشعار حکیم ظریف گفتار شیرین و سخن خوشبیان بهاالدین محمد معروف به شیخ بهایی شوم:
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو... هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو... در میکده و دیر که جانانه تویی تو... مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو.
دو رکت نماز در پشت مقام ابراهیم خواندم و برای سعی عازم صفا شدم. چه صفایی که صفا در حرکت بود و تکاپو. به خود گفتم: "تو برای خیلی چیزها در زندگی دویدهای و بسیاری از آنچه را که در پیاش دوان بودهای به دست آوردهای؛ حالا کمتر از ساعتی برای مطلوب دیگر بدو، هروله کن، سعی کن با صفای دل در این مقام صفا" و تکاپو را آغاز کردم.
آدمها در این هفت بار رفت و آمد متفاوت بودند. زن و شوهری را دیدم که دست یکدیگر را گرفته و میروند، گویی در نزهتگاهی به تفریح آمدهاند. پیران سالخورده با زحمت و عصا زنان خود را به جلو میکشند. زائران اهل اندونزی دست جمعی از زن و مرد سرودی را که اذکار مذهبی در آن بود، دم گرفته بودند. مثل آنکه آمدهاند به تماشای مسابقه فوتبال و تیم محبوبشان را تشویق میکنند. چنان موزون و زیبا و دست جمعی خدا و رسولش را میخواندند که یکی دوبار من سنگدلِ آهنین قلب را منقلب کردند. دیدم دارم گریه میکنم در حالی که زبان آن قوم را نمیدانستم. در دور هفتم چون دوندهای میمانستم که به دنبال طناب آخر مسابقه میگردد. بالاخره به پایان خط رسیدم وقت موی ستردن و کوتاه کردن ناخن بود.
قیچی کوچک را که در آوردم، مشتری پیدا کرد. حاجی مالزیایی که با همسرش آمده بود جلو آمد و دستش را با لبخند دراز کرد. قیچی را دادم. از زیر روسری اندکی موهای زنش را کوتاه کرد و بعد خودش را. نمیدانستم که زنها هم چنین میکنند. شاید فقه آنان چنین حکم میکند. به پاس عاریتی که داده بودم چند تار موی سر مرا هم چید و به انگلیسی تشکر کرد. حالا من و او و همسرش حج عمره گذارده بودیم؛ حجی نیمه تا به تقدیر صاحبخانه تمام گردد...
ادامه دارد...
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
@book_tips 🐞
اولین شخصیتی که در رمان «کلیدر» به ما معرفی می شود کدام شخصیت میباشد؟
Anonymous Quiz
39%
مارال
11%
عبدوس
44%
گل محمد
6%
دلاور