میستایمت
که قانون #جوانمردی را بر صفحههای تاریخ این دیار حک کردی
و سرانگشتان حماسیات ثانیههای ظلم را به کام مستبدان زمین جهنم کرده است
پ.ن:
بهمن ماه سال ۱۳۶۱
عملیات #والفجر_مقدماتی
در شمال غربی #فکه
@bisimchi1
که قانون #جوانمردی را بر صفحههای تاریخ این دیار حک کردی
و سرانگشتان حماسیات ثانیههای ظلم را به کام مستبدان زمین جهنم کرده است
پ.ن:
بهمن ماه سال ۱۳۶۱
عملیات #والفجر_مقدماتی
در شمال غربی #فکه
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#عاشقانه آمدید
مثل نسیم
#عارفانه رفتید
مثل قاصدک
پن:
#خوزستان
#فکه
سال ۱۳۶۱
اطراف جنگل انقر
محور تیپ #قمر_بنی_هاشم
عملیات والفجر مقدماتی
#عکاس: مرتضی اکبری
@bisimchi1
مثل نسیم
#عارفانه رفتید
مثل قاصدک
پن:
#خوزستان
#فکه
سال ۱۳۶۱
اطراف جنگل انقر
محور تیپ #قمر_بنی_هاشم
عملیات والفجر مقدماتی
#عکاس: مرتضی اکبری
@bisimchi1
.
در سال ۱۳۷۳ تعدادی از شهدای گمنام را به معراج شهدا آوردند. در همان شب یکی از کارکنان معراج در خواب می بیند که فردی به او می گوید: « من یکی از شهدای گمنامی هستم که امشب آورده اند. سال هاست که خوانده ام خبری از من ندارند. شما زحمت بکش و برو مدارکم را که شامل پلاک، کارت و چشم مصنوعی من است و داخل کیسه ای گلی به همراه پیکرم می باشد، بردار و بگو که مشخصات مرا ثبت کنند.» بعد از این که این برادر خوابش را بازگو می کند، کسی تحویلش نمی گیرد، اما با دیدن مجدد این خواب و با اصرار او، پیکرهای شهدا بررسی می شوند و در کنار یکی از اجساد، کیسه ای پیدا می شود که با گل همراه بود و برادران تفحص چون احتمال داده بودند از خاک شهید است، ضمیمه جسد کرده بودند. چیزهایی که شهید گفته بود، درون آن بود. بعد از شناسایی جسد، معلوم شد که ایشان در سال ۱۳۶۵ مفقود الاثر شده است و در سال ۱۳۶۱ هم یکی از چشم هایش را از دست داده بود.
#شهيد_سيداميرتشت_زرين
#شهيد_محمدرضا_رسولى
#شهيد_عليرضا_شهبازى
#شهيد_على_محمودوند
#شهيد_عليرضا_غلامى
#شهيد_محمود_غلامى
#شهيد_سعيد_شاهدى
#شهيد_مجيد_پازوكى
#شهيد_حسين_صابرى
#شهيد_عباس_صابرى
#شهيد_محمد_زمانى
#جستجوگران_نور
#شهداى_تفحص
#معراج_الشهدا
#خادم_الشهدا
#قطعه_۴۰
#تفحص
#شهدا
#فکه
@bisimchi1
در سال ۱۳۷۳ تعدادی از شهدای گمنام را به معراج شهدا آوردند. در همان شب یکی از کارکنان معراج در خواب می بیند که فردی به او می گوید: « من یکی از شهدای گمنامی هستم که امشب آورده اند. سال هاست که خوانده ام خبری از من ندارند. شما زحمت بکش و برو مدارکم را که شامل پلاک، کارت و چشم مصنوعی من است و داخل کیسه ای گلی به همراه پیکرم می باشد، بردار و بگو که مشخصات مرا ثبت کنند.» بعد از این که این برادر خوابش را بازگو می کند، کسی تحویلش نمی گیرد، اما با دیدن مجدد این خواب و با اصرار او، پیکرهای شهدا بررسی می شوند و در کنار یکی از اجساد، کیسه ای پیدا می شود که با گل همراه بود و برادران تفحص چون احتمال داده بودند از خاک شهید است، ضمیمه جسد کرده بودند. چیزهایی که شهید گفته بود، درون آن بود. بعد از شناسایی جسد، معلوم شد که ایشان در سال ۱۳۶۵ مفقود الاثر شده است و در سال ۱۳۶۱ هم یکی از چشم هایش را از دست داده بود.
#شهيد_سيداميرتشت_زرين
#شهيد_محمدرضا_رسولى
#شهيد_عليرضا_شهبازى
#شهيد_على_محمودوند
#شهيد_عليرضا_غلامى
#شهيد_محمود_غلامى
#شهيد_سعيد_شاهدى
#شهيد_مجيد_پازوكى
#شهيد_حسين_صابرى
#شهيد_عباس_صابرى
#شهيد_محمد_زمانى
#جستجوگران_نور
#شهداى_تفحص
#معراج_الشهدا
#خادم_الشهدا
#قطعه_۴۰
#تفحص
#شهدا
#فکه
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
انسان در درون خودش زندانی است
اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
پ.ن: عکس مربوط به سال ۱۳۷۳
منطقه #فکه شمالی
#عکاس: احسان رجبی
#جستجوگران_نور
#خادم_الشهدا
@bisimchi1
اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
پ.ن: عکس مربوط به سال ۱۳۷۳
منطقه #فکه شمالی
#عکاس: احسان رجبی
#جستجوگران_نور
#خادم_الشهدا
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
آخرین برگ دفترچه یادداشت شهید تفحص شده در #کانال_کمیل
امروز روز پنجم است که در محاصره ایم، #آب را جیره بندی کرده ایم عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند دیگر شهدا تشنه نیستند فدای لب تشنه ات ای پسر #فاطمه...
#کانال_کمیل_و_حنظله
#رمل
#عطش
#فکه
@bisimchi1
امروز روز پنجم است که در محاصره ایم، #آب را جیره بندی کرده ایم عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند دیگر شهدا تشنه نیستند فدای لب تشنه ات ای پسر #فاطمه...
#کانال_کمیل_و_حنظله
#رمل
#عطش
#فکه
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
" کونیکو یامامورا" مادر ژاپنی #شهید_بابایی
#کونیکو_یامامورا که حالا خودش را با نام ایرانی «سباء بابایی» معرفی می کند، اصالتا #ژاپنی و مادر «شهید محمد بابایی» است.
او میگوید: من در کشور ژاپن و استان کیوتو در شهر آشیا به دنیا آمدم. تقریبا 21 سال داشتم که در یک آموزشگاه زبان انگلیسی با جوان ایرانی آشنا شدم که برای تجارت به ژاپن آمده بود. در حین همین آشنایی با دین اسلام آشنا و #مسلمان شدم. بعدها با همین جوان ایرانی که آقای بابایی بود ازدواج کردم و یک سال در شهر کوبه در ژاپن ماندیم. وقتی فرزند اولم به دنیا آمد و ده ماهه شد، به ایران آمدیم. در ایران خدا دو فرزند دیگر هم به ما داد: بلقیس و محمد. البته #محمد وقتی 19 ساله بود در عملیات جنگ تحمیلی در منطقه #فکه به شهادت رسید.
@bisimchi1
#کونیکو_یامامورا که حالا خودش را با نام ایرانی «سباء بابایی» معرفی می کند، اصالتا #ژاپنی و مادر «شهید محمد بابایی» است.
او میگوید: من در کشور ژاپن و استان کیوتو در شهر آشیا به دنیا آمدم. تقریبا 21 سال داشتم که در یک آموزشگاه زبان انگلیسی با جوان ایرانی آشنا شدم که برای تجارت به ژاپن آمده بود. در حین همین آشنایی با دین اسلام آشنا و #مسلمان شدم. بعدها با همین جوان ایرانی که آقای بابایی بود ازدواج کردم و یک سال در شهر کوبه در ژاپن ماندیم. وقتی فرزند اولم به دنیا آمد و ده ماهه شد، به ایران آمدیم. در ایران خدا دو فرزند دیگر هم به ما داد: بلقیس و محمد. البته #محمد وقتی 19 ساله بود در عملیات جنگ تحمیلی در منطقه #فکه به شهادت رسید.
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
مــــن از جـــستـــجوے زمـــین خستــــہ ام
ڪـــجاے آســـمان بــبــینمـــت؟
اَللَهِم ِطَالَ ِاِلِاِنتِظاَرَ
اَللَهـِمَ ِعجَلِ لَولَیڪ ِالَفِرجِ
پ.ن: #فکه شمالی
ارتفاع ۱۱۲
اردیبهشت ۱۳۷۳
ساعتی پس از پیدا شدن پیکر شهیدی که گروه #تفحص، چندین روز در جستجوی او بودند، سرانجام #پلاک_هویت او هم پیدا می شود...
#عکاس: احسان رجبی
#جستجوگران_نور
@bisimchi1
ڪـــجاے آســـمان بــبــینمـــت؟
اَللَهِم ِطَالَ ِاِلِاِنتِظاَرَ
اَللَهـِمَ ِعجَلِ لَولَیڪ ِالَفِرجِ
پ.ن: #فکه شمالی
ارتفاع ۱۱۲
اردیبهشت ۱۳۷۳
ساعتی پس از پیدا شدن پیکر شهیدی که گروه #تفحص، چندین روز در جستجوی او بودند، سرانجام #پلاک_هویت او هم پیدا می شود...
#عکاس: احسان رجبی
#جستجوگران_نور
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم_لحظه_شهادت
شهید سیدمرتضی آوینی در منطقه #فکه توسط ترکش مین باقی مانده از جنگ ایران و عراق شکار شد و با پوتینهای کهنه اش در سن ۴۶ سالگی به آسمان پرواز کرد...
@bisimchi1
شهید سیدمرتضی آوینی در منطقه #فکه توسط ترکش مین باقی مانده از جنگ ایران و عراق شکار شد و با پوتینهای کهنه اش در سن ۴۶ سالگی به آسمان پرواز کرد...
@bisimchi1
در حالی اين وصيتنامه را مي نويسم که يک لحظه آرام ندارم و حتی سر سوزنی دیگر تعلق به دنیا ندارم
چون عشق #شهادت در سر دارم و مرگ با شرف را بر زندگی ننگين ترجيح ميدهم و با چشم خود مرگ را در جلوی گامهايم ميبينم که چطور استقبال میکند
#فرمانده دلاور و شجاع تیپ دوم لشکر ۸ نجف اشرف
#قائممقام لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) #فرمانده قلبها
#دلسوخته شیدا
#دلداده حضرت علی ابن موسی الرضا(ع)
#شهید_حاج_غلامرضا_صالحی
#تنگه_ابوغریب
#فکه
@bisimchi1
چون عشق #شهادت در سر دارم و مرگ با شرف را بر زندگی ننگين ترجيح ميدهم و با چشم خود مرگ را در جلوی گامهايم ميبينم که چطور استقبال میکند
#فرمانده دلاور و شجاع تیپ دوم لشکر ۸ نجف اشرف
#قائممقام لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) #فرمانده قلبها
#دلسوخته شیدا
#دلداده حضرت علی ابن موسی الرضا(ع)
#شهید_حاج_غلامرضا_صالحی
#تنگه_ابوغریب
#فکه
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
گفته بودى امروز به عشق حضرت عباس كار مى كنيم به من الهام شده يك #شهيد پيدا ميكنيم...
آن روز يك شهيد را به #معراج آوردند تو را...
پنجم خرداد ماه سالروز شهادت دل سوخته شهدا #عباس_صابرى عزيز...
#شهيد_عباس_صابرى از سال ١٣٧٠ به عنوان #تخريبچى از سوى لشگر ٢٧محمد رسول الله تهران به مناطق جنگى جنوب و غرب كشور اعزام گرديد ،پنجم خرداد ماه ١٣٧٥ مصادف با ايام #تاسوعاى حسينى در منطقه #فكه حين تفحص پيكر شهدا بر اثر انفجار مين به شهادت رسيد.
عباس صابرى برادر شهيدان حسن و حسين صابرى سابقه حضور در دفاع مقدس به عنوان بسيجى را داشته و #جانباز_شيميايى نيز بود علاقه او به شهدا و خانواده معظم شهدا دليل خوبى براى حضورش در گروه تفحص لشگر محمد رسول الله بعد از دوران دفاع مقدس بود. به مدت پنج سال در مناطق مختلف جنگى حضور داشت و به تفحص پيكر شهدا مى پرداخت، انفجار چند باره مين نتوانسته بود او را از مناطق جدا كند و عاشقانه پاى شهدا و خدمت به خانواده ايشان تلاش ميكرد، روز هشتم محرم براى معبر گشايی همراه با يكى از دوستان به ميدان مى رود و بر اثر انفجار مين به شهادت مى رسد، امروز مزارش در گلزار مطهر شهداى تهران زيارتگاه عاشقان شهداست.
#جستجوگر_نور
#شهداى_تفحص
#معراج_الشهدا
#خادم_الشهدا
#قطعه۴۰
#تفحص_شهدا
#فکه
@bisimchi1
آن روز يك شهيد را به #معراج آوردند تو را...
پنجم خرداد ماه سالروز شهادت دل سوخته شهدا #عباس_صابرى عزيز...
#شهيد_عباس_صابرى از سال ١٣٧٠ به عنوان #تخريبچى از سوى لشگر ٢٧محمد رسول الله تهران به مناطق جنگى جنوب و غرب كشور اعزام گرديد ،پنجم خرداد ماه ١٣٧٥ مصادف با ايام #تاسوعاى حسينى در منطقه #فكه حين تفحص پيكر شهدا بر اثر انفجار مين به شهادت رسيد.
عباس صابرى برادر شهيدان حسن و حسين صابرى سابقه حضور در دفاع مقدس به عنوان بسيجى را داشته و #جانباز_شيميايى نيز بود علاقه او به شهدا و خانواده معظم شهدا دليل خوبى براى حضورش در گروه تفحص لشگر محمد رسول الله بعد از دوران دفاع مقدس بود. به مدت پنج سال در مناطق مختلف جنگى حضور داشت و به تفحص پيكر شهدا مى پرداخت، انفجار چند باره مين نتوانسته بود او را از مناطق جدا كند و عاشقانه پاى شهدا و خدمت به خانواده ايشان تلاش ميكرد، روز هشتم محرم براى معبر گشايی همراه با يكى از دوستان به ميدان مى رود و بر اثر انفجار مين به شهادت مى رسد، امروز مزارش در گلزار مطهر شهداى تهران زيارتگاه عاشقان شهداست.
#جستجوگر_نور
#شهداى_تفحص
#معراج_الشهدا
#خادم_الشهدا
#قطعه۴۰
#تفحص_شهدا
#فکه
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
روایت شهید تفحص، عباس صابری از رویای صادقهاش:
(انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید)
در عالم خواب دیدم که یک عده از بسیجیهای آشنا پشت در ورودی مسجد جامع نارمک تهران جمع شده و التماس میکنند که داخل مسجد شوند ولی اجازه نمیدادند، من و چند نفر از بچههای #تفحص وارد مسجد شده، پشت سر امام جماعت نماز خواندیم، سپس پشت سرم را نگاه کرده، دیدم بقیه نیروهای تفحص هم هستند پرسیدم: شما هم آمدید؟ گفتند: بله! بالاخره اجازه ورود دادند آنجا برگههایی را امضاء میکردند و شاید برای #شهادت تأییدشان میکردند...
یکبار هم خواب دیدم سیدسجاد به من گفت: عباس تو در #فکه شهید میشوی وقتی وارد محور فکه شدم، کتاب حماسه قلاویزان را دیدم با ناراحتی و برای متوجه شدن تعبیر خوابم به آن کتاب تفالی زدم و این شعر آمد:
شهادت تو را خلعتی تازه داد
تو از سمت خورشید میآمدی
#راوی: خودِ شهید
#شهید_عباس_صابری
#جستجوگر_نور
#تفحص
@bisimchi1
(انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید)
در عالم خواب دیدم که یک عده از بسیجیهای آشنا پشت در ورودی مسجد جامع نارمک تهران جمع شده و التماس میکنند که داخل مسجد شوند ولی اجازه نمیدادند، من و چند نفر از بچههای #تفحص وارد مسجد شده، پشت سر امام جماعت نماز خواندیم، سپس پشت سرم را نگاه کرده، دیدم بقیه نیروهای تفحص هم هستند پرسیدم: شما هم آمدید؟ گفتند: بله! بالاخره اجازه ورود دادند آنجا برگههایی را امضاء میکردند و شاید برای #شهادت تأییدشان میکردند...
یکبار هم خواب دیدم سیدسجاد به من گفت: عباس تو در #فکه شهید میشوی وقتی وارد محور فکه شدم، کتاب حماسه قلاویزان را دیدم با ناراحتی و برای متوجه شدن تعبیر خوابم به آن کتاب تفالی زدم و این شعر آمد:
شهادت تو را خلعتی تازه داد
تو از سمت خورشید میآمدی
#راوی: خودِ شهید
#شهید_عباس_صابری
#جستجوگر_نور
#تفحص
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
ما را مراد ازین همه «یا رب» وصال اوست
یارب! مراد «یا ربِ» ما را به ما رسان
پ.ن: تنها عکس منتشر شده از
#شهید_ابراهیم_هادی بعد از شهادت توسط بعثی ها
#فکه
#کانال_کمیل
@bisimchi1
یارب! مراد «یا ربِ» ما را به ما رسان
پ.ن: تنها عکس منتشر شده از
#شهید_ابراهیم_هادی بعد از شهادت توسط بعثی ها
#فکه
#کانال_کمیل
@bisimchi1
جانباز شهید علی محمودوند که بود؟
#علی_محمودوند در ۶ تیر ماه سال ۱۳۴۳ در بیمارستان مادر واقع در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد او تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد و عجیب به مسجد علاقه داشت و هر وقت که می خواستند پیدایش کنند باید آنجا سراغش را می گرفتند وی با شروع جنگ تحمیلی در تابستان سال ۱۳۶۱ همزمان با شروع عملیات رمضان به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) آغاز کرد او در عملیات والفجر مقدماتی همراه با گردان حنظله به منطقه #فکه رفت و مجروح شد و در عملیات والفجر ۸ برای همیشه یک پایش را از دست داد اما با وجود ۷۰ درصد جانبازی شیمیایی، قطع پا و ترکش در بدنش در مقابل مشکلات، سر تعظیم فرود نمی آورد وی در سال ۱۳۶۸ زندگی مشترک را با سفر به آستان علی ابن موسی الرضا(ع) آغاز کرد و ندبه های فراق امام خمینی(ره) را به حجره های دلتنگی گره بست
او در سال ۱۳۷۱ تجربیات دست نیافتنی جنگ را در کوله باری از امید با خود به #تفحص برد و در سمت مسئول گروه تفحص لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص)، باز خاک نشین #رملهای فکه شد
وی سرانجام پس از سالها تلاش و مجاهدت در عصر ۲۲ بهمن ماه ۱۳۷۹ با سجده ای خونین، بر خاکهای فکه بوسه زد و از همان جا زائر شهر #شهادت گردید.
#افلاکیان_خاکی
@bisimchi1
#علی_محمودوند در ۶ تیر ماه سال ۱۳۴۳ در بیمارستان مادر واقع در خیابان مولوی تهران به دنیا آمد او تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد و عجیب به مسجد علاقه داشت و هر وقت که می خواستند پیدایش کنند باید آنجا سراغش را می گرفتند وی با شروع جنگ تحمیلی در تابستان سال ۱۳۶۱ همزمان با شروع عملیات رمضان به جبهه رفت و کارش را در گردان تخریب لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) آغاز کرد او در عملیات والفجر مقدماتی همراه با گردان حنظله به منطقه #فکه رفت و مجروح شد و در عملیات والفجر ۸ برای همیشه یک پایش را از دست داد اما با وجود ۷۰ درصد جانبازی شیمیایی، قطع پا و ترکش در بدنش در مقابل مشکلات، سر تعظیم فرود نمی آورد وی در سال ۱۳۶۸ زندگی مشترک را با سفر به آستان علی ابن موسی الرضا(ع) آغاز کرد و ندبه های فراق امام خمینی(ره) را به حجره های دلتنگی گره بست
او در سال ۱۳۷۱ تجربیات دست نیافتنی جنگ را در کوله باری از امید با خود به #تفحص برد و در سمت مسئول گروه تفحص لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص)، باز خاک نشین #رملهای فکه شد
وی سرانجام پس از سالها تلاش و مجاهدت در عصر ۲۲ بهمن ماه ۱۳۷۹ با سجده ای خونین، بر خاکهای فکه بوسه زد و از همان جا زائر شهر #شهادت گردید.
#افلاکیان_خاکی
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#شهید_مجید_پازوکی
در سال ۱۳۴۶ در تهران چشم به جهان گشود او پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به عضویت بسیج در آمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی جبهه گرفت وی در طول حضورش در جنگ تحمیلی یکبار از ناحیه دست راست و بار دیگر از ناحیه شکم به سختی مجروح شد ولی همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد پس از پایان هشت سال دفاع مقدس در سال ۱۳۶۹ منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین خاطرات رشادتهای او را به خاطر سپرد و دفاع همچنان برایش ادامه داشت و این سرباز امام خمینی(ره) با بیش از هفتاد ماه حضور در صحنه های نبرد و شرکت در بیست عملیات، #جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود...
وی در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار #تفحص لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در خیل #جستجوگران_نور در منطقه جنوب مشغول به پیدا کردن گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران زمین شد و در این راه سختیها و مرارتهای بسیاری را به جان خرید
او پس از شهادت یار دیرینه اش
#شهید_علی_محمودوند مسئول گروه تفحص لشگر حضرت رسول(ص) شد و سرانجام در ۱۷ مهر ماه سال ۱۳۸۰ در منطقه #فکه به دلیل انفجار مین، به خیل یاران شهیدش پیوست.
#افلاکیان_خاکی
#جستجوگر_نور
@bisimchi1
در سال ۱۳۴۶ در تهران چشم به جهان گشود او پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به عضویت بسیج در آمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی جبهه گرفت وی در طول حضورش در جنگ تحمیلی یکبار از ناحیه دست راست و بار دیگر از ناحیه شکم به سختی مجروح شد ولی همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد پس از پایان هشت سال دفاع مقدس در سال ۱۳۶۹ منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین خاطرات رشادتهای او را به خاطر سپرد و دفاع همچنان برایش ادامه داشت و این سرباز امام خمینی(ره) با بیش از هفتاد ماه حضور در صحنه های نبرد و شرکت در بیست عملیات، #جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود...
وی در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار #تفحص لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در خیل #جستجوگران_نور در منطقه جنوب مشغول به پیدا کردن گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران زمین شد و در این راه سختیها و مرارتهای بسیاری را به جان خرید
او پس از شهادت یار دیرینه اش
#شهید_علی_محمودوند مسئول گروه تفحص لشگر حضرت رسول(ص) شد و سرانجام در ۱۷ مهر ماه سال ۱۳۸۰ در منطقه #فکه به دلیل انفجار مین، به خیل یاران شهیدش پیوست.
#افلاکیان_خاکی
#جستجوگر_نور
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
خواب ديده بود شب وفات ام البنين(س) كه دست راستش را توى دست حضرت ابوالفضل(ع) گذاشته اند توى ميدان مين رسيدم بالاى سرش همان دست از مچ قطع شده بود....
#جستجوگرنور_شهیدمجید_پازوکی
#تفحص_شهدا
#فکه
@bisimchi1
#جستجوگرنور_شهیدمجید_پازوکی
#تفحص_شهدا
#فکه
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
سفیدى اى در زمین نمایان شد دولا شدم و خاک ها را کنار زدم درست حدس زده بودم جمجمه یک انسان بود بچه ها آمدند داخل گودال آرام و با احترام، اطراف سر را خالى کردیم، بلکه پلاکش را پیدا کنیم چیزى چشممان را گرفت دندان هاى مصنوعى اش بود که در دهانش، میان فک هاى بالا و پائین دیده مى شد بعد از آن، عینک ته استکانى اش را که پیدا کردیم، مطمئن شدیم پیرمردى مسن بوده که همچون حبیب بن مظاهر، خود را به #جهاد رسانده، پا به پاى رزمندگان تا آخرین اهداف جلو آمده و در آخرین سال هاى عمر، جاودانه شده است پیکر کنار اورژانس ارتفاع ۱۱۲ افتاده بود کارت شناسایى اش پیدا شد «هادى خداپرست» بود و سن و سالى بالا داشت عکسش روى کارت خشکیده و پوسیده بود، ولى مى شد فهمید که چقدر موهایش سپید بوده جالب بود در منطقه اى که نیروهاى جوان و تازه نفس، به سختى شیارها و تپه هاى #فکه را در عملیات والفجر در بهار سال ۶۲، زیر پا مى گذاشتند، او با آن سن و سال بالا، همگام با آنها خود را جلو کشیده و در مقابل سنگر دوشکا، به #شهادت رسیده بود...
@bisimchi1
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
به روی دست این مادرها
همیشه پرچم بالا خواهد بود
پ.ن: پیکر شهید منصور علی مهدی آرانی متولد کاشان در سن ۱۸ سالگی. و در ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ به آرزوی خود رسید و در #فکه به فیض شهادت نائل شد..
@bisimchi1
همیشه پرچم بالا خواهد بود
پ.ن: پیکر شهید منصور علی مهدی آرانی متولد کاشان در سن ۱۸ سالگی. و در ۲۲ فروردین ۱۳۶۲ به آرزوی خود رسید و در #فکه به فیض شهادت نائل شد..
@bisimchi1
آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه #تفحص کرد...
آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود #محمد قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در #فکه پر کشید...
شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود:
عشق است در آسمان پریدن
عشق است در خاک و خون غلطیدن
#جستجوگر_نور
#شهید_محمد_زمانی
@bisimchi1
آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود #محمد قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در #فکه پر کشید...
شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود:
عشق است در آسمان پریدن
عشق است در خاک و خون غلطیدن
#جستجوگر_نور
#شهید_محمد_زمانی
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#اقیانوس_عطش
قسمت دوم
🥀 اجازه میخوام حاشیه را رها کنم و اعمال را در این دشت مظلوم که اقیانوس عطشاش گویند به همراه حاجیان شروع کنم...
🌱 آری رسیدیم به منی... دشت خلف شنبل... در حج از عناوین جالبی استفاده میشود...از میقات تا عرفات... میقات
رهروان...
🌷 عزیزان من اینجا تنها یک جمله است و بس... از منی تا خدای
🥀 خاکیان با جسمی خسته و دلی پر حرارت ز شوق وصل، وارد منی شدند هر یک دنبال رف رف عشق هستند برای معراج جهت رسیدن به... عند ربهم...
ماسههای نرم #فکه زیر پای واصلان عشق در هم تنیده میشوند... آتش دشمن بعثی لحظهای امان نمیدهد...
🥀 فوج شهدای محراب به فرماندهی علی اکبر رهبری و فوج علی اصغر به فرماندهی مرحوم اکبر سبزی وارد قتلگاه مثلثی میشود.
🌷 تپه ماهورهای اقیانوس عطش مرا یاد #تل_زینبیه میاندازد کهام المصائب نبرد داداش و امام خویش رابه نظاره نشسته است...
🌱 ولی اینجا خاکیان که با آتش دشمن پرپر میشدند نه بالای سرشان مادر بود نه خواهر...
چه غریبانه سرخونین روی #رمل میافتاد... نه نه زبانم لال گردد که چه هزیان فاحشی کردم من... لَختی درنگ... اجازه فرمائید جملهی غلط خویش را تصحیح کنم... آری وقتی سری با گلوله دوشکای دشمن زخمی میشد هنوز پیکر خونین به زمین نیفتاده... مادری قد خمیده و پهلو شکسته پیکر را روی زانوی خویش میگرفت و با دستان پر مهرش خون از روی چشمان نرگس #انصارالحسین را پاک میکرد و میفرمود: خسته نباشی... خوش آمدی... جنت در انتظار توست...
🥀صحنه عجیبی بود... عاشورا را در جلوی چشمانم تداعی میکرد... یاران سیدالشهدا علیه السلام یکی یکی پرپر میشد و روی دشت فکه میافتاد... کانالهای عریض و عمیق که با مواد آتش زا و مین و خورشیدی و سیم خادار پر شده بود هر لحظه به پیکر خونین شهیدی متبرک میشد...
عزیزی کنارم بود که درست روی سینهاش گلولهای خورد که مرسوم است در عرف نظامی که با آن گلوله عظیم، هواپیما میزنند...
🥀 وقتی برگشتم با معادله چند مجهولی مواجه شدم... جسم تکه تکه شده این فرزند مادر مرده را چگونه از میان رملها باید جمع کرد... کدامین تکهاش گم خواهد شد در این تاریکی...
اگر تکه گم شدهاش، چشمان زیبایش باشد چه میشود... نهایتاً این جسم پاره پاره شده را چگونه به مادر و خواهر باید نشان داد... امان از دل زینب...
ادامه دارد
بازمانده
@bisimchi1
قسمت دوم
🥀 اجازه میخوام حاشیه را رها کنم و اعمال را در این دشت مظلوم که اقیانوس عطشاش گویند به همراه حاجیان شروع کنم...
🌱 آری رسیدیم به منی... دشت خلف شنبل... در حج از عناوین جالبی استفاده میشود...از میقات تا عرفات... میقات
رهروان...
🌷 عزیزان من اینجا تنها یک جمله است و بس... از منی تا خدای
🥀 خاکیان با جسمی خسته و دلی پر حرارت ز شوق وصل، وارد منی شدند هر یک دنبال رف رف عشق هستند برای معراج جهت رسیدن به... عند ربهم...
ماسههای نرم #فکه زیر پای واصلان عشق در هم تنیده میشوند... آتش دشمن بعثی لحظهای امان نمیدهد...
🥀 فوج شهدای محراب به فرماندهی علی اکبر رهبری و فوج علی اصغر به فرماندهی مرحوم اکبر سبزی وارد قتلگاه مثلثی میشود.
🌷 تپه ماهورهای اقیانوس عطش مرا یاد #تل_زینبیه میاندازد کهام المصائب نبرد داداش و امام خویش رابه نظاره نشسته است...
🌱 ولی اینجا خاکیان که با آتش دشمن پرپر میشدند نه بالای سرشان مادر بود نه خواهر...
چه غریبانه سرخونین روی #رمل میافتاد... نه نه زبانم لال گردد که چه هزیان فاحشی کردم من... لَختی درنگ... اجازه فرمائید جملهی غلط خویش را تصحیح کنم... آری وقتی سری با گلوله دوشکای دشمن زخمی میشد هنوز پیکر خونین به زمین نیفتاده... مادری قد خمیده و پهلو شکسته پیکر را روی زانوی خویش میگرفت و با دستان پر مهرش خون از روی چشمان نرگس #انصارالحسین را پاک میکرد و میفرمود: خسته نباشی... خوش آمدی... جنت در انتظار توست...
🥀صحنه عجیبی بود... عاشورا را در جلوی چشمانم تداعی میکرد... یاران سیدالشهدا علیه السلام یکی یکی پرپر میشد و روی دشت فکه میافتاد... کانالهای عریض و عمیق که با مواد آتش زا و مین و خورشیدی و سیم خادار پر شده بود هر لحظه به پیکر خونین شهیدی متبرک میشد...
عزیزی کنارم بود که درست روی سینهاش گلولهای خورد که مرسوم است در عرف نظامی که با آن گلوله عظیم، هواپیما میزنند...
🥀 وقتی برگشتم با معادله چند مجهولی مواجه شدم... جسم تکه تکه شده این فرزند مادر مرده را چگونه از میان رملها باید جمع کرد... کدامین تکهاش گم خواهد شد در این تاریکی...
اگر تکه گم شدهاش، چشمان زیبایش باشد چه میشود... نهایتاً این جسم پاره پاره شده را چگونه به مادر و خواهر باید نشان داد... امان از دل زینب...
ادامه دارد
بازمانده
@bisimchi1
Telegram
attach 📎