#یاحسین_علیهالسلام
کی شهادتنامه ام را مهر و امضا میکنی؟
چند سالی میشود از مرگ بیزارم حسین(ع)!
#شاعر_مرضیه_عاطفی
#عکاس_کاظم_اخوان
#ما_آن_شقایقیم_که_با_داغ_زادهایم
@bisimchi1
کی شهادتنامه ام را مهر و امضا میکنی؟
چند سالی میشود از مرگ بیزارم حسین(ع)!
#شاعر_مرضیه_عاطفی
#عکاس_کاظم_اخوان
#ما_آن_شقایقیم_که_با_داغ_زادهایم
@bisimchi1
#پست_اینستاگرامی_منصوره_معتمدی
#عکاس_اجتماعی
این تصویر، پلانی از سریال طنزی بود که چند روزه داشتیم تبلیغش رو هم میدیدیم اما دیشب وقتی این صحنه رو کامل دیدیم، چه حسی بهمون دست داد؟ نفسمون در سینه حبس شد، قلبمون به طپش افتاد، پلک نمیتونستیم بزنیم که قراره چه اتفاقی برای آن خانواده بیفته روبرو شدن با #وحوش_داعشی، حتی در یک سریال طنز، میتونه حالمون رو بد کنه اما در دنیای واقعی، عده ای بودند که، زن و بچه و زندگی شون رو رها کردند، سینه شون رو سپر کردند و رفتند مقابل همین دیوهای سیاه پوش داعشی رفتن تو قلب دشمن و جونشون رو گذاشتند کف دستشون، که آب توی دل هموطنانشان تکون نخوره امیدوارم که این چند دقیقه از سریال رو همه دیده باشند، همه اونایی که تلخ میگن، بی حرمتی میکنن و گاهی دل خانواده های این شهدا رو می شکنند
پ.ن: روح تمام #شهدای مدافع حرم شاد و دم تمام #رزمندگان اسلام گرم و خدا قوت
شادی روح شهدای مدافع حرم صلواتی هدیه کنیم
#پایتخت۵
#به_وقت_شام_حاتمیکیا
@bisimchi1
#عکاس_اجتماعی
این تصویر، پلانی از سریال طنزی بود که چند روزه داشتیم تبلیغش رو هم میدیدیم اما دیشب وقتی این صحنه رو کامل دیدیم، چه حسی بهمون دست داد؟ نفسمون در سینه حبس شد، قلبمون به طپش افتاد، پلک نمیتونستیم بزنیم که قراره چه اتفاقی برای آن خانواده بیفته روبرو شدن با #وحوش_داعشی، حتی در یک سریال طنز، میتونه حالمون رو بد کنه اما در دنیای واقعی، عده ای بودند که، زن و بچه و زندگی شون رو رها کردند، سینه شون رو سپر کردند و رفتند مقابل همین دیوهای سیاه پوش داعشی رفتن تو قلب دشمن و جونشون رو گذاشتند کف دستشون، که آب توی دل هموطنانشان تکون نخوره امیدوارم که این چند دقیقه از سریال رو همه دیده باشند، همه اونایی که تلخ میگن، بی حرمتی میکنن و گاهی دل خانواده های این شهدا رو می شکنند
پ.ن: روح تمام #شهدای مدافع حرم شاد و دم تمام #رزمندگان اسلام گرم و خدا قوت
شادی روح شهدای مدافع حرم صلواتی هدیه کنیم
#پایتخت۵
#به_وقت_شام_حاتمیکیا
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
من میترسیدم، ولی راستش را هم نگفتم دکتر #چمران از من پرسید: با ما بیایی نمیترسی؟ از بیم آن که مرا با خودشان نبرند، تنها تجربهٔ دیدن فیلمهای سینماییِ جنگی را برایش گفتم و او هم مرا با خود برد...
در راه بازگشت، از ترس تکتیراندازها تقریباً نیمخیز میآمدیم اما #تیربارچی جلوی من بیهیچ ملاحظهای، خرواری از آهن را در پناه تابش آفتاب و در میان علفزار بر دوش میکشید و میدوید من میترسیدم و اگرچه آن روز مصطفی چمران این را به رویم نیاورد، اما عکسی که از آن تیربارچی گرفتهام، امروز ترس مرا فریاد میزند اضطرابی که حاصلش فاصلهٔ امروز من با آنها شده است...
پ.ن: خوزستان، حوالی حمیدیه، ده خرما، گروه جنگهای نامنظم دکتر چمران پاییز ۱۳۵۹
#بهرام_محمدیفرد
#عکاس_دفاعمقدس
@bisimchi1
در راه بازگشت، از ترس تکتیراندازها تقریباً نیمخیز میآمدیم اما #تیربارچی جلوی من بیهیچ ملاحظهای، خرواری از آهن را در پناه تابش آفتاب و در میان علفزار بر دوش میکشید و میدوید من میترسیدم و اگرچه آن روز مصطفی چمران این را به رویم نیاورد، اما عکسی که از آن تیربارچی گرفتهام، امروز ترس مرا فریاد میزند اضطرابی که حاصلش فاصلهٔ امروز من با آنها شده است...
پ.ن: خوزستان، حوالی حمیدیه، ده خرما، گروه جنگهای نامنظم دکتر چمران پاییز ۱۳۵۹
#بهرام_محمدیفرد
#عکاس_دفاعمقدس
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
بوی پیراهن یوسف
عطر گلهای نرجس
و سایه ای از باغ محمدی
بر بهارمان کم است
#مولاجان!
تو شکوفه بهاری...
پ.ن ۱: این جاده ها بوی آمدن می دهند
خبر آمدنش را همه جا پخش کنید
پ.ن ۲: خوزستان ۱۳۶۱/۸/۵
#عکاس: محمدرضا شرفالدین
@bisimchi1
عطر گلهای نرجس
و سایه ای از باغ محمدی
بر بهارمان کم است
#مولاجان!
تو شکوفه بهاری...
پ.ن ۱: این جاده ها بوی آمدن می دهند
خبر آمدنش را همه جا پخش کنید
پ.ن ۲: خوزستان ۱۳۶۱/۸/۵
#عکاس: محمدرضا شرفالدین
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
با داغ هــزار ســالہ خندیـد #شـهـید
از باغ خزان چو لالہ ڪوچید شـهـید
هرچند در این میانہ جان داد شـهـید
جان دگرے بہ #عشـق بخشید شـهـید
پ.ن:
منطقه ی عملیاتی شلمچه، کانال ماهی تیر ۱۳۶۱
رزمنده ای آخرین لحظات خود را در آغوش هم رزمش می گذراند
#عکاس: سعید صادقی
@bisimchi1
از باغ خزان چو لالہ ڪوچید شـهـید
هرچند در این میانہ جان داد شـهـید
جان دگرے بہ #عشـق بخشید شـهـید
پ.ن:
منطقه ی عملیاتی شلمچه، کانال ماهی تیر ۱۳۶۱
رزمنده ای آخرین لحظات خود را در آغوش هم رزمش می گذراند
#عکاس: سعید صادقی
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
پایانِ سخت و جانفرسای #عملیات_خیبر، برایم با عکسی تمام شد که هرگز فکر نمیکردم بخشی از زندگی مرا با خودش ببرد...
«تَنَم» خودش را در اسفند ۱۳۶۲ از مهلکه نجات داد، ولی «جانَم»، بر روی لبه آن وانتی که عکساش را گرفتم، نشست و با دوستانش برای همیشه رفت... سالهاست که از او خبری ندارم گهگاهی در حفرهای از زمان او را ملاقات میکنم روز دفن پدرم با همان وانتی که با دوستانش رفته بود، آمد چند ساعتی بود و دوباره رفت بعضی اوقات در بیماریهای مادرم به او سر میزند، میبینم که آمده و در کنار تخت او زانو زده و دستان مادر را در دست گرفته و با او حرف میزند هرگز از او دربارۀ تصمیمِ رفتنش در روزهای آخر سال ۶۲ نپرسیدم حتی نمیدانم اکنون کجا زندگی میکند از برق چشمانش میفهمم که از رفتنش راضی است هر بار که به بهانهای میبینمش، حسادت همه تنم را فرا میگیرد، آزاد است و رها هنوز جوان است و موهای مشکیاش پُرپُشت و براق سالهاست که آرزو دارم، روزی در میان خلسۀ زمان، مرا به جمع دوستانش دعوت کند و در حالیکه در پشت وانت، باد در موهایمان میپیچد و حسابی میگوییم و میخندیم، مرا به خانه خود ببرد....
[عراق، جزیره مجنون، اسفند ۱۳۶]
عکس و دلنوشته: بهرام محمدی فرد
#عکاس_دفاع_مقدس
@bisimchi1
«تَنَم» خودش را در اسفند ۱۳۶۲ از مهلکه نجات داد، ولی «جانَم»، بر روی لبه آن وانتی که عکساش را گرفتم، نشست و با دوستانش برای همیشه رفت... سالهاست که از او خبری ندارم گهگاهی در حفرهای از زمان او را ملاقات میکنم روز دفن پدرم با همان وانتی که با دوستانش رفته بود، آمد چند ساعتی بود و دوباره رفت بعضی اوقات در بیماریهای مادرم به او سر میزند، میبینم که آمده و در کنار تخت او زانو زده و دستان مادر را در دست گرفته و با او حرف میزند هرگز از او دربارۀ تصمیمِ رفتنش در روزهای آخر سال ۶۲ نپرسیدم حتی نمیدانم اکنون کجا زندگی میکند از برق چشمانش میفهمم که از رفتنش راضی است هر بار که به بهانهای میبینمش، حسادت همه تنم را فرا میگیرد، آزاد است و رها هنوز جوان است و موهای مشکیاش پُرپُشت و براق سالهاست که آرزو دارم، روزی در میان خلسۀ زمان، مرا به جمع دوستانش دعوت کند و در حالیکه در پشت وانت، باد در موهایمان میپیچد و حسابی میگوییم و میخندیم، مرا به خانه خود ببرد....
[عراق، جزیره مجنون، اسفند ۱۳۶]
عکس و دلنوشته: بهرام محمدی فرد
#عکاس_دفاع_مقدس
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
منطقه مهران تیر ۱۳۶۵
لحظه شهادت یک رزمنده در عملیات کربلای یک او چند لحظه قبل از شهادتش از عکاس خواسته بود که از وی عکس یادگاری بگیرد و عکاس به دلیل نداشتن نگاتیو به سختی قبول کرده و آخرین عکس یادگاری او را ثبت می کند...
#عکاس: سیدمسعود شجاعی طباطبایی
@bisimchi1
لحظه شهادت یک رزمنده در عملیات کربلای یک او چند لحظه قبل از شهادتش از عکاس خواسته بود که از وی عکس یادگاری بگیرد و عکاس به دلیل نداشتن نگاتیو به سختی قبول کرده و آخرین عکس یادگاری او را ثبت می کند...
#عکاس: سیدمسعود شجاعی طباطبایی
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
روزهای اول آبان ۱۳۵۹ هنگامی که زردی و سردی پاییز، همه جا و حتی چهرهٔ مدافعان #خرمشهر را تسخیر کرده بود، من با دوربینم شاهد بودیم که زمزمههای اشغال کامل شهر، در گلوی مدافعانِ تنها و خسته خرمشهر چه بغضی مینشاند صبح یکی از روزهای قبل از سقوط شهر، آن پنج نفر، از تنها پل باقیماندهٔ میان آبادان و خرمشهر میگذشتند تا با چند هجوم کوچک، شاید بتوانند انبوهِ نظامیان عراقی را کمی عقبتر برانند، کاری که شاید عاقلانه به نظر نیاید آن روز من با چشمهای نمناکم، آنها را بدرقه کردم و امروز خوشحالم که همهٔ ما از پَسِ زمان و از پشت مونیتورهای شیشهای در پناه آرامش، با چشمانمان آنها را بدرقه میکنیم و برایشان دوباره «فالله خیراٌ حافظاً» میخوانیم...
[خرمشهر، اوایل آبان 1359]
عکس و نوشته: بهرام محمدی فرد
#عکاس_دفاع_مقدس
@bisimchi1
[خرمشهر، اوایل آبان 1359]
عکس و نوشته: بهرام محمدی فرد
#عکاس_دفاع_مقدس
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
در آخرین ساعات ماه مبارک رمضان دعا کنیم که انشاالله این آخرین ماه رمضان بدون امام زمان(عج) باشه
خدایا خیلی دلمون برای آقامون تنگه...
خواهید که دراین ماه شودحق ز تو راضی با هر نـــفس روزه دعـــــــا بــــهر فــــرج کــن
پ.ن: عراق، سلیمانیه، منطقه عملیاتی بیت المقدس چهار، فروردین ۱۳۶۷، وضو پیش از اعزام به منطقه عملیاتی
#عکاس: احسان رجبی
#الهی_به_انفاس_قدسی_شهدا_العفو
#الهی_به_اشک_چشم_شهیدان_عجل_لولیک_الفرج
@bisimchi1
خدایا خیلی دلمون برای آقامون تنگه...
خواهید که دراین ماه شودحق ز تو راضی با هر نـــفس روزه دعـــــــا بــــهر فــــرج کــن
پ.ن: عراق، سلیمانیه، منطقه عملیاتی بیت المقدس چهار، فروردین ۱۳۶۷، وضو پیش از اعزام به منطقه عملیاتی
#عکاس: احسان رجبی
#الهی_به_انفاس_قدسی_شهدا_العفو
#الهی_به_اشک_چشم_شهیدان_عجل_لولیک_الفرج
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
آسمان مسیری برای پرواز و رسیدن به مقصد است اما پروازی را میشناسم که مقصدش آسمان بود...
تهران سال ۱۳۶۷
مادر یکی از شهدای هواپیمای مسافری ایرباس برای آخرین بار فرزند شهیدش را به آغوش می کشد...
#عکاس: اسماعیل داوری
پ.ن: در دوازدهم تيرماه ۱۳۶۷ شمسی هواپيمای مسافری ايرباس ايران که از بندرعباس عازم دُبی بود، بر فراز آب های خليج فارس و در نزديکی جزيره هنگام مورد هجوم يگان های دريايی متجاوز آمريکايی مستقر در آب های خليج فارس قرار گرفت و سقوط کرد و ۲۹۰ مسافر بی گناه مظلومانه به شهادت رسیدند، و به ناخدا ناو وینسنس مدال شجاعت دادند...
@bisimchi1
تهران سال ۱۳۶۷
مادر یکی از شهدای هواپیمای مسافری ایرباس برای آخرین بار فرزند شهیدش را به آغوش می کشد...
#عکاس: اسماعیل داوری
پ.ن: در دوازدهم تيرماه ۱۳۶۷ شمسی هواپيمای مسافری ايرباس ايران که از بندرعباس عازم دُبی بود، بر فراز آب های خليج فارس و در نزديکی جزيره هنگام مورد هجوم يگان های دريايی متجاوز آمريکايی مستقر در آب های خليج فارس قرار گرفت و سقوط کرد و ۲۹۰ مسافر بی گناه مظلومانه به شهادت رسیدند، و به ناخدا ناو وینسنس مدال شجاعت دادند...
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
همیشه مثل دریا می دیدمش
به موقع آروم بود
و به موقع خروشان و زیبا
به معنای واقعی، مصداق آنچه خوبان همه دارند، تو یک جا داری
پ.ن: منطقه عمومی پنجوین، دره شیلر، سال ۱۳۶۲، عملیات والفجر ۴
لبخند زیبای #شهید_حاج_حسین_خرازی
#عکاس: امیر هوشنگ جمشیدیان
@bisimchi1
به موقع آروم بود
و به موقع خروشان و زیبا
به معنای واقعی، مصداق آنچه خوبان همه دارند، تو یک جا داری
پ.ن: منطقه عمومی پنجوین، دره شیلر، سال ۱۳۶۲، عملیات والفجر ۴
لبخند زیبای #شهید_حاج_حسین_خرازی
#عکاس: امیر هوشنگ جمشیدیان
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
یادت باشد
#شهید اسم نیست،
رسم است
شهید عکس نیست
که اگر از دیوار اتاقت
برداشتی فراموش بشود شهید مسیر است،
زندگیست،
راه است،
مرام است
شهید امتحانِ پس داده است
شهید راهیست بسوی خدا...
پ.ن: منطقه عملیاتی بیت المقدس، اردیبهشت ۱۳۶۱، مرحله دوم عملیات، وقتی رزمنده ای رفیق مجروحش رو به دوش می کشه تا به بهداری ببره..
#عکاس: مهرزاد ارشدی
@bisimchi1
#شهید اسم نیست،
رسم است
شهید عکس نیست
که اگر از دیوار اتاقت
برداشتی فراموش بشود شهید مسیر است،
زندگیست،
راه است،
مرام است
شهید امتحانِ پس داده است
شهید راهیست بسوی خدا...
پ.ن: منطقه عملیاتی بیت المقدس، اردیبهشت ۱۳۶۱، مرحله دوم عملیات، وقتی رزمنده ای رفیق مجروحش رو به دوش می کشه تا به بهداری ببره..
#عکاس: مهرزاد ارشدی
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
بغضهای حقیر ما
روبهروی تصاویر
گلگون شما سرریز میشود
و راه را برای کلام میبندد؛
با شما شقایقهایم
از شما چه باید گفت
و چه باید نوشت؟
پ.ن: دشت عباس، فروردین ۱۳۶۱، عملیات فتح المبین
#عکاس: کامران جبرئیلی
@bisimchi1
روبهروی تصاویر
گلگون شما سرریز میشود
و راه را برای کلام میبندد؛
با شما شقایقهایم
از شما چه باید گفت
و چه باید نوشت؟
پ.ن: دشت عباس، فروردین ۱۳۶۱، عملیات فتح المبین
#عکاس: کامران جبرئیلی
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
باید این خاک فرارفته تا آسمان را که میراث خونهای شهید و بیباک است، با دستهای خداخواهی و با باور بیتردید، در آغوش بگیریم و پاسدار این مرز روبه خدا باشیم...
پ.ن: خرمشهر، ایستگاه گرمدشت، اردیبهشت سال۱۳۶۱
#عکاس: امیرعلی جوادیان
@bisimchi1
پ.ن: خرمشهر، ایستگاه گرمدشت، اردیبهشت سال۱۳۶۱
#عکاس: امیرعلی جوادیان
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
#چشم_تفحص_تاریخ
شهید، چشم تفحص تاریخ است؛
چشمی که تا ابدیت امتداد دارد و تا قیامت، دوام...
پ.ن: تصاویر تفحص شهید دفاع مقدس #عکاس: کامران جبرئیلی
@bisimchi1
شهید، چشم تفحص تاریخ است؛
چشمی که تا ابدیت امتداد دارد و تا قیامت، دوام...
پ.ن: تصاویر تفحص شهید دفاع مقدس #عکاس: کامران جبرئیلی
@bisimchi1
در روز ورود آزادگان
بعضیهاهم به دنبال يافتن
سرانگشتانی گره گشابودند
و درجستجوی #یوسف گم گشته شان
ازهمه سراغ می گرفتند...
پ.ن: مادرمهربانی باعکس دوقهرمان شهیدش
#عکاس: محمودرضاامیری
@bisimchi1
بعضیهاهم به دنبال يافتن
سرانگشتانی گره گشابودند
و درجستجوی #یوسف گم گشته شان
ازهمه سراغ می گرفتند...
پ.ن: مادرمهربانی باعکس دوقهرمان شهیدش
#عکاس: محمودرضاامیری
@bisimchi1
با من سخن می گوید این نگاه!
سخن می گوید
از حرف هایی که گفتنی است و من نگفتم
از صداهایی که شنیدنی است و من نشنیدم
از راه هایی که رفتنی است و من نرفتم این حرف ها و صداها و راه ها را تو به سادگی یک انتخاب، گفتی و شنیدی و رفتی...
عقل و ادراک من در فهم همین انتخاب، کندی می کند
پ.ن: عراق پنجوین سال ۱۳۶۲
#عکاس: علی فریدونی
@bisimchi1
سخن می گوید
از حرف هایی که گفتنی است و من نگفتم
از صداهایی که شنیدنی است و من نشنیدم
از راه هایی که رفتنی است و من نرفتم این حرف ها و صداها و راه ها را تو به سادگی یک انتخاب، گفتی و شنیدی و رفتی...
عقل و ادراک من در فهم همین انتخاب، کندی می کند
پ.ن: عراق پنجوین سال ۱۳۶۲
#عکاس: علی فریدونی
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
آوردن عکس شهید از طرف مادران شهدا حکایت های جالبی دارد:
یکی عکس را آورده تا به #شهید_گمنام که مدت ها چون فاطمه بی نشان بوده خبر و سراغ از پسر شهیدش بگیرد، درد دل کند، حرف های بزرگی میان مادر و شهید رد و بدل می شود...
مادر نشانی فرزندش را می پرسد، باید چشم مادرانه داشت تا لبخند و سکوت #شهید را ترجمه کرد...
یکی عکس آورده تا چروک های روی صورت مادر مانع از شناسایی اش توسط شهید نشود، آخر روزی که شهید رفته بود مادر موهایش سفید نبود، این عصایی که حالا عصای دست پیری اش شده با مادر مناسبتی نداشت، صورت مادر چروک نداشت؛ #مادر عکس می آورد تا شهید از لابه لای این همه مادر زجر کشیده مادرش را بشناسد...
یکی عکس آورده تا تنها نیامده باشد، مادران همیشه علاقه دارند اگر در مراسمی شرکت می کنند همراه پسرشان به آن مراسم دعوت شوند، پسر امید مادر است، این عکس ها نشان از ایمان به آیه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سیل الله امواتا است...
#عکاس: حسین بهارلو
#شب_بخیــــر
@bisimchi1
یکی عکس را آورده تا به #شهید_گمنام که مدت ها چون فاطمه بی نشان بوده خبر و سراغ از پسر شهیدش بگیرد، درد دل کند، حرف های بزرگی میان مادر و شهید رد و بدل می شود...
مادر نشانی فرزندش را می پرسد، باید چشم مادرانه داشت تا لبخند و سکوت #شهید را ترجمه کرد...
یکی عکس آورده تا چروک های روی صورت مادر مانع از شناسایی اش توسط شهید نشود، آخر روزی که شهید رفته بود مادر موهایش سفید نبود، این عصایی که حالا عصای دست پیری اش شده با مادر مناسبتی نداشت، صورت مادر چروک نداشت؛ #مادر عکس می آورد تا شهید از لابه لای این همه مادر زجر کشیده مادرش را بشناسد...
یکی عکس آورده تا تنها نیامده باشد، مادران همیشه علاقه دارند اگر در مراسمی شرکت می کنند همراه پسرشان به آن مراسم دعوت شوند، پسر امید مادر است، این عکس ها نشان از ایمان به آیه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سیل الله امواتا است...
#عکاس: حسین بهارلو
#شب_بخیــــر
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
إرباً إربا
پیکر پسر
یا قلب پدر...؟
پ.ن ۱: الگوی علی اکبرهای خمینی (شهدای دفاع مقدس)، علی اکبرهای حسینی بودند...
#علی_اکبرهای_خمینی با علی اکبرهای حسینی هیچ فرقی نداشتند چرا که همه لب تشنه در دفاع از وطن، ناموس و شرف و دین اسلام از جان گذشتند و قطعه قطعه و پرپر شدند...
و سخن آخر اینکه علی اکبرهای خامنه ای (شهدای مدافع حرم و جوانان انقلابی) همچنان با تعمیق ریشه های اسلامی در سراسر جهان هراس در دل دشمن را همیشگی خواهند ساخت...
پ.ن ۲: تصویر پایین منطقه عملیاتی سومار اردوگاه عقبه، عملیات مسلم بن عقیل، ۱۲ مهر ۱۳۶۱، انتقال پیکر قطعه قطعه شده شهیدی که در پتو پیچیده شده توسط رزمندگان به عقب خط مقدم
#عکاس: علی فریدونی
پ.ن ۳: تصویر بالا اثر استاد حسن روح الامین، نقاشی جوانان بنی هاشم
@bisimchi1
پیکر پسر
یا قلب پدر...؟
پ.ن ۱: الگوی علی اکبرهای خمینی (شهدای دفاع مقدس)، علی اکبرهای حسینی بودند...
#علی_اکبرهای_خمینی با علی اکبرهای حسینی هیچ فرقی نداشتند چرا که همه لب تشنه در دفاع از وطن، ناموس و شرف و دین اسلام از جان گذشتند و قطعه قطعه و پرپر شدند...
و سخن آخر اینکه علی اکبرهای خامنه ای (شهدای مدافع حرم و جوانان انقلابی) همچنان با تعمیق ریشه های اسلامی در سراسر جهان هراس در دل دشمن را همیشگی خواهند ساخت...
پ.ن ۲: تصویر پایین منطقه عملیاتی سومار اردوگاه عقبه، عملیات مسلم بن عقیل، ۱۲ مهر ۱۳۶۱، انتقال پیکر قطعه قطعه شده شهیدی که در پتو پیچیده شده توسط رزمندگان به عقب خط مقدم
#عکاس: علی فریدونی
پ.ن ۳: تصویر بالا اثر استاد حسن روح الامین، نقاشی جوانان بنی هاشم
@bisimchi1
Telegram
attach 📎
Forwarded from 📞بیسیم چی 👣
برای وطنت #مادری کردی
از ظرف شستن بگیر
تا دست از #جان شستن...
پ.ن: عراق، سلیمانیه، منطقه عملیاتی بیت المقدس چهار
فروردین ۱۳۶۷، نیروهای واحد تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در حال آماده سازی امکانات پیش از اعزام به منطقه عملیاتی
#عکاس: احسان رجبی
@bisimchi10
از ظرف شستن بگیر
تا دست از #جان شستن...
پ.ن: عراق، سلیمانیه، منطقه عملیاتی بیت المقدس چهار
فروردین ۱۳۶۷، نیروهای واحد تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) در حال آماده سازی امکانات پیش از اعزام به منطقه عملیاتی
#عکاس: احسان رجبی
@bisimchi10