#دلنوشته_همسر
السلام علیک یا شیب الخضيب
السلام علیک یا مرمل باالدماع
وای از عاشورا
وای از التهاب و بی قراری عصر عاشورا...
وای که هرگز از یاد نمیرود و عادی نمیشود عاشورای حسین (ع)...
وای از این غم که با رفتنت تمام وقت عاشوراست در دلم....
دلم هر لحظه برای روی چون ماهت تنگ می شود و تنها نام حسین است که آرامم میکند...
امسال محرم هم برای تو متفاوت بود هم برای من ...
برای تو که #امسال کنار اربابت و کنار علی اکبر حسین بودی و من که
امسال فهمیدم روضه #رقیه را، فهمیدم روضه #رباب را ، فهمیدم روضه #علی_اکبر را ، امان از دل #زینب ...
چه کشیدی خانوم،شاید امسال محرم توانستم گوشه کوچکی از #مصیبت های خانم زینب را درک کنم...
#خداروشکر که لایق بودم برای درک مصیبت اهل بیت ...
دلتنگی و نبودنت روز به روز بیشتر میشود
خاطراتمان در شب های #محرم ، در هیئت،در روضه ارباب ...
و تو هم چنان دور ، دور ، دورتری...
حداقل این محرم #بیا و نمان
من بی تو نمیتوانم غروب های تلخ را شیرین کنم
این محرم بیا...
بیا و مرهمي باش بر دل شکسته ام، روزهای سختی را گذرانده ام اما هیچ کدام به اندازه محرم ارباب قلبم را به درد نیاورد...
به دل
به دست ،
به جان !
مَحرَمم بودی.
و رفتنت ؛
به الم
به مرثیه
به زنجیر
مُحَرّمم شد…
امید آمدنی هست ؛
به نذر
به نذر
به نذر..
قرارمان به
برگشتنت بود...
به دوباره دیدنت...
اما
نمیدانم در این ده ماه کجا
آرام گرفته ای...
بی آن که بدانی من هنوز چشم به راهم برای آمدنت...
در تمام لحظه ها یادت کردم،کنار اربابت یادی از ما چشم انتظاران کن ای سرباز زينب...
#شهید_جبهه_مقاومت_اسلامی
#شهید_جاویدالاثر_محمد_اینانلو
#سرباز_زینب
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#همسران_بهشتی
@bisimchi1
السلام علیک یا شیب الخضيب
السلام علیک یا مرمل باالدماع
وای از عاشورا
وای از التهاب و بی قراری عصر عاشورا...
وای که هرگز از یاد نمیرود و عادی نمیشود عاشورای حسین (ع)...
وای از این غم که با رفتنت تمام وقت عاشوراست در دلم....
دلم هر لحظه برای روی چون ماهت تنگ می شود و تنها نام حسین است که آرامم میکند...
امسال محرم هم برای تو متفاوت بود هم برای من ...
برای تو که #امسال کنار اربابت و کنار علی اکبر حسین بودی و من که
امسال فهمیدم روضه #رقیه را، فهمیدم روضه #رباب را ، فهمیدم روضه #علی_اکبر را ، امان از دل #زینب ...
چه کشیدی خانوم،شاید امسال محرم توانستم گوشه کوچکی از #مصیبت های خانم زینب را درک کنم...
#خداروشکر که لایق بودم برای درک مصیبت اهل بیت ...
دلتنگی و نبودنت روز به روز بیشتر میشود
خاطراتمان در شب های #محرم ، در هیئت،در روضه ارباب ...
و تو هم چنان دور ، دور ، دورتری...
حداقل این محرم #بیا و نمان
من بی تو نمیتوانم غروب های تلخ را شیرین کنم
این محرم بیا...
بیا و مرهمي باش بر دل شکسته ام، روزهای سختی را گذرانده ام اما هیچ کدام به اندازه محرم ارباب قلبم را به درد نیاورد...
به دل
به دست ،
به جان !
مَحرَمم بودی.
و رفتنت ؛
به الم
به مرثیه
به زنجیر
مُحَرّمم شد…
امید آمدنی هست ؛
به نذر
به نذر
به نذر..
قرارمان به
برگشتنت بود...
به دوباره دیدنت...
اما
نمیدانم در این ده ماه کجا
آرام گرفته ای...
بی آن که بدانی من هنوز چشم به راهم برای آمدنت...
در تمام لحظه ها یادت کردم،کنار اربابت یادی از ما چشم انتظاران کن ای سرباز زينب...
#شهید_جبهه_مقاومت_اسلامی
#شهید_جاویدالاثر_محمد_اینانلو
#سرباز_زینب
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#همسران_بهشتی
@bisimchi1
#بیا و دوباره
#دستم را بگیر!
همین دست
برایت #ترانه عاشقانه نوشته؛
همین دست
در حسرت #لمس دستهای تو؛
خالی مانده
همین دست
پاک کرده #اشک هایی را
که در #نبودت به گونه دویدند...
#روزت_مبارک
@bisimchi1
#دستم را بگیر!
همین دست
برایت #ترانه عاشقانه نوشته؛
همین دست
در حسرت #لمس دستهای تو؛
خالی مانده
همین دست
پاک کرده #اشک هایی را
که در #نبودت به گونه دویدند...
#روزت_مبارک
@bisimchi1
تو آرزوی تمام #قنوت های منی
همان که خواستمش در #دعاهای پنهانی
#بیا تا من فقط مومن به چشمانت شوم
"رَبَّنا وآتِنا"ی بین دستانم تویی...👇
@bisimchi1
همان که خواستمش در #دعاهای پنهانی
#بیا تا من فقط مومن به چشمانت شوم
"رَبَّنا وآتِنا"ی بین دستانم تویی...👇
@bisimchi1
لقمه ای نان و کمی شیر مرا #مهمان باش...
جان آقا به بیابان نکن افطار #بیا...
"اللهم عجل لولیک الفرج"
@bisimchi1
جان آقا به بیابان نکن افطار #بیا...
"اللهم عجل لولیک الفرج"
@bisimchi1
#یا_صاحب_الزمان
دلِ #عُشــاق شمــا بــس نگـرانست بیا
این جهان بی گل #رویت چو #خزانست بیا
#خون هر کشته #مظلوم تو را می خواند
«آخـرین جمعه ی مـاه رمضانست» #بیا
@bisimchi1
دلِ #عُشــاق شمــا بــس نگـرانست بیا
این جهان بی گل #رویت چو #خزانست بیا
#خون هر کشته #مظلوم تو را می خواند
«آخـرین جمعه ی مـاه رمضانست» #بیا
@bisimchi1
Forwarded from اتچ بات
۲۵ آبان...
به قلم خواهر بزرگوار #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری:
هرسنگ را که می گذاشتند، بخشی از دلم را انگار زیرسنگ دفن میکردند. باهرسنگ، خاطراتت یک به یک مرور می شد، سنگ تمام را می گویم، سنگ لحد...
در بارانی ترین دوشنبه عمرم، حرم امامزاده علی اکبر، آمده بودیم برای بدرقه ات به بهشتی که برایت تدارک دیده بودند. از آن لحظه ک بر خاک خوابیدی، صدایی در جانم میگفت: مهیای رفتن است، برای بار آخر تماشایش کن...
هربار این صدا در دلم آمد، ملتمسانه درخواست کردم: بروید کنار، بگذارید محمد را ببینم.
چنان آرام خوابیده بودی که انگار خاک سرد آبان ماه بهترین آرامگاه و شال عزای سیدالشهدا گرم ترین همسفرت خواهند بود، بی توجه به قیامت اطرافت و بی واهمه از آنچه پیش روست.
سنگ اول را که گذاشتند، باراولی را به خاطر آوردم ک دیدمت.
سنگ دوم که رسید، تمام کودکی هایمان مرور شد.
نوبت سنگ سوم شد: شیطنت های نوجوانی ات.
سنگ چهارم را که گذاشتند، رویای جوانی ات هرچند کوتاه اما دلنواز گذشت.
با سنگ پنجم، به یادآوردم شعفی را ک در صدایت بود وقتی گفتی: اسمم در لیست اعزام است، نمیدانی چقدر دوست دارم با #اسرائیل بجنگم.
سنگ هفتم، تلفن آخرت: به خدا دیگه #خالص شدم، دعاکن شهید بشم، دیگه خسته ام...
به سنگ آخر که رسید، انگار همه را روی قلب من نهادند، ناله از دل بلند شد که: جلویش را بگیرید، اگر برود دیگر برگشتی درکار نیست، نگذارید...
اما آب پاکی را روی دستم ریختند: دیگر کسی زورش به محمد نمی رسد...
امان از سنگ آخر
بافاصله ای امن ک آسیب نبینی/
بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش...
رفتی که باز راه نیفتند بی پناه/
با دست های بسته اسیران دیگری
#بلند_تر_شده_طومار_استواری_ما
#بیا_دوباره_دیدنت_برای_من_بسه
@bisimchi1
@Shahid_Dehghan
به قلم خواهر بزرگوار #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری:
هرسنگ را که می گذاشتند، بخشی از دلم را انگار زیرسنگ دفن میکردند. باهرسنگ، خاطراتت یک به یک مرور می شد، سنگ تمام را می گویم، سنگ لحد...
در بارانی ترین دوشنبه عمرم، حرم امامزاده علی اکبر، آمده بودیم برای بدرقه ات به بهشتی که برایت تدارک دیده بودند. از آن لحظه ک بر خاک خوابیدی، صدایی در جانم میگفت: مهیای رفتن است، برای بار آخر تماشایش کن...
هربار این صدا در دلم آمد، ملتمسانه درخواست کردم: بروید کنار، بگذارید محمد را ببینم.
چنان آرام خوابیده بودی که انگار خاک سرد آبان ماه بهترین آرامگاه و شال عزای سیدالشهدا گرم ترین همسفرت خواهند بود، بی توجه به قیامت اطرافت و بی واهمه از آنچه پیش روست.
سنگ اول را که گذاشتند، باراولی را به خاطر آوردم ک دیدمت.
سنگ دوم که رسید، تمام کودکی هایمان مرور شد.
نوبت سنگ سوم شد: شیطنت های نوجوانی ات.
سنگ چهارم را که گذاشتند، رویای جوانی ات هرچند کوتاه اما دلنواز گذشت.
با سنگ پنجم، به یادآوردم شعفی را ک در صدایت بود وقتی گفتی: اسمم در لیست اعزام است، نمیدانی چقدر دوست دارم با #اسرائیل بجنگم.
سنگ هفتم، تلفن آخرت: به خدا دیگه #خالص شدم، دعاکن شهید بشم، دیگه خسته ام...
به سنگ آخر که رسید، انگار همه را روی قلب من نهادند، ناله از دل بلند شد که: جلویش را بگیرید، اگر برود دیگر برگشتی درکار نیست، نگذارید...
اما آب پاکی را روی دستم ریختند: دیگر کسی زورش به محمد نمی رسد...
امان از سنگ آخر
بافاصله ای امن ک آسیب نبینی/
بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش...
رفتی که باز راه نیفتند بی پناه/
با دست های بسته اسیران دیگری
#بلند_تر_شده_طومار_استواری_ما
#بیا_دوباره_دیدنت_برای_من_بسه
@bisimchi1
@Shahid_Dehghan
Telegram
attach 📎