⭕️ بخشی از مصاحبهی بیبیسی با حسن قاضیان در مورد ۴۱ مورد تجاوز در ایرانشهر
🔺 لکهی ننگ تجاوز بر دامن کیست؟ 🔻
@bidarzani
🔘 زارزار گریه میکرد و میگفت «کاش زمین دهان باز می کرد، من و بچههام و خانوادهام میرفتیم ولی لکهی این ننگ به دامن ما نمیافتاد». این واکنش پدر یکی از ۴۱ قربانی تجاوز در ایرانشهر است.
🔘 این لکهی ننگ را چه کسی بر دامن #قربانی و بستگان او میاندازد؟ روشن است که این جامعه است که با انگ «لکهی ننگ»، سرزنش و مجازات اجتماعی را متوجه قربانی و بستگانش میکند. و جامعه در این جا یعنی ما مردم، آن دسته از ما مردمی که این طور فکر میکنیم و این طور قربانی #تجاوز را دوباره قربانی میکنیم.
🔘 اگر درد جسمی تجاوز کوتاه مدت است، اما درد روحی و روانی آن سالها با قربانیان میماند. این درد روحی وقتی بیشتر میشود که قربانی ناچار باشد زیر بار نگاههای شماتت بار اجتماعی، با آن درد جانکاه فردی سر کند.
🔘 مردمی که به صورت فرهنگی یاد گرفتهاند که فرد تجاوز شده را «لکهی ننگ» خود و خانوادهاش قلمداد کنند، قربانی یا خانودهاش را در برابر یک دو راهی قرار میدهند:
سکوت و پردهپوشی، یعنی که از ترس مجازات این مردم دم برنیاورند و با درد خود در خلوت خویش بمیرند؛ یا
اعلام موضوع، و رفتن به زیر ضرب شماتت و طرد نافذی که این بار همان مردم در حق قربانی روا میکنند.
🔘 در برابر این دو راهی است که میبینیم بسیاری از قربانیان تجاوز دم برنمیآورند و به همان سر کردن با درد فردی یا خانوادگی در خفا خو میکنند و پی شکایت هم نمیروند. به این ترتیب است که متجاوز میتواند به صورت زنجیرهای مرتکب جنایت شود.
🔘 خوب که بنگریم میبینیم انگار نوعی همدستی پنهان و اعلام نشده وجود دارد بین حکومتی که سعی در پنهان کردن موارد تجاوز میکند، خانوادههایی که ناگزیر رو به سوی پردهپوشی میآورند و مردمی که با انداختن لکهی ننگ به دامن قربانی و خانوادهاش به دو همدست قبلی میپیوندند.
📌 @bidarzani
#دختران_ایرانشهر #سنت #ناموس #بدن_زن #آبرو
نسخه کامل گفتوگو را در یوتیوب ببینید:
goo.gl/uRXd7r
🔺 لکهی ننگ تجاوز بر دامن کیست؟ 🔻
@bidarzani
🔘 زارزار گریه میکرد و میگفت «کاش زمین دهان باز می کرد، من و بچههام و خانوادهام میرفتیم ولی لکهی این ننگ به دامن ما نمیافتاد». این واکنش پدر یکی از ۴۱ قربانی تجاوز در ایرانشهر است.
🔘 این لکهی ننگ را چه کسی بر دامن #قربانی و بستگان او میاندازد؟ روشن است که این جامعه است که با انگ «لکهی ننگ»، سرزنش و مجازات اجتماعی را متوجه قربانی و بستگانش میکند. و جامعه در این جا یعنی ما مردم، آن دسته از ما مردمی که این طور فکر میکنیم و این طور قربانی #تجاوز را دوباره قربانی میکنیم.
🔘 اگر درد جسمی تجاوز کوتاه مدت است، اما درد روحی و روانی آن سالها با قربانیان میماند. این درد روحی وقتی بیشتر میشود که قربانی ناچار باشد زیر بار نگاههای شماتت بار اجتماعی، با آن درد جانکاه فردی سر کند.
🔘 مردمی که به صورت فرهنگی یاد گرفتهاند که فرد تجاوز شده را «لکهی ننگ» خود و خانوادهاش قلمداد کنند، قربانی یا خانودهاش را در برابر یک دو راهی قرار میدهند:
سکوت و پردهپوشی، یعنی که از ترس مجازات این مردم دم برنیاورند و با درد خود در خلوت خویش بمیرند؛ یا
اعلام موضوع، و رفتن به زیر ضرب شماتت و طرد نافذی که این بار همان مردم در حق قربانی روا میکنند.
🔘 در برابر این دو راهی است که میبینیم بسیاری از قربانیان تجاوز دم برنمیآورند و به همان سر کردن با درد فردی یا خانوادگی در خفا خو میکنند و پی شکایت هم نمیروند. به این ترتیب است که متجاوز میتواند به صورت زنجیرهای مرتکب جنایت شود.
🔘 خوب که بنگریم میبینیم انگار نوعی همدستی پنهان و اعلام نشده وجود دارد بین حکومتی که سعی در پنهان کردن موارد تجاوز میکند، خانوادههایی که ناگزیر رو به سوی پردهپوشی میآورند و مردمی که با انداختن لکهی ننگ به دامن قربانی و خانوادهاش به دو همدست قبلی میپیوندند.
📌 @bidarzani
#دختران_ایرانشهر #سنت #ناموس #بدن_زن #آبرو
نسخه کامل گفتوگو را در یوتیوب ببینید:
goo.gl/uRXd7r
♦️ «ناموس» چه بر سر زنان
میآورد؟
✍🏼 حسین قاضیان
🔺 با این که گفته شده به بیش از ۴۰ زن در #ایرانشهر تجاوز شده اما عدهی کمی از میان این زنان تا به حال شکایت کردهاند. کم بودن شکایت کنندگان در مقایسه با تعداد قربانیان تجاوز، پدیدهی جدیدی نیست و به ایرانشهر هم منحصر نمیشود. درو اقع، هر قدر جامعههایی که این تجاوز در آنها رخ میدهد سنتیتر باشند، احتمال شکایت هم کمتر میشود. اما چرا؟
🔺 دلایل این موضوع متعدد است. اما تقریباً همهی این دلایل پیرامون یک مفهوم مرکزی، یعنی «ناموس» میچرخد. مفهومی که در جامعههای سنتی نفوذ عمیقی دارد. ناموس گرچه مفهومی پیچیده و چندلایه است، اما در هر حال عمدتاً در اطراف «جنبههای جنسی بدن زن» حرکت میکند.
🔺 در جامعههای سنتی، #تجاوز همان تعرض به ناموس است. فرد یا خانوادهای که به ناموسش تعرض شده خود را سرافکنده میداند چون به هر دلیل نتوانسته از ناموسش حفاظت کند. برای همین، در اغلب موارد قبل از همه، زنی که مورد تجاوز قرار گرفته است سرزنش میشود و بعد نوبت به مردان خانواده (به عنوان پاسداران ناموس) میرسد که «سرافکنده» باشند.
@bidarzani
🔺 در چنین حالتی، تجاوز و بر باد رفتن ناموس مثل لکهی ننگ بر دامن خانوادهی قربانی میافتد. در اولین تلاش ممکن است زن تجاوز شده یا خانوادهی او بخواهند با درنیاوردن صدای موضوع موجب از دست رفتن «آبرو» نشوند، چون متعاقب برملا شدن از دست رفتن #ناموس، آن بیآبرویی هم ظاهر میشود. به همین دلیل هم شکایتی صورت نمیگیرد.
🔺 موضوع دیگری که زن یا اطرافیانش را از شکایت باز میدارد، فرآیند رسیدگی به شکایت است. این فرآیند گذشته از جنبههای قانونی آزاردهنده، در فضای فرهنگیای انجام میشود که با مفهوم ناموس خو گرفته و این خو کردن پیامدهای کلامی و رفتاریای دارد که برای زن قربانی تجربهی دردناک دیگری، اضافه بر تجربهی خود تجاوز، به بار میآورد.
🔺 در واقع، در جامعهی ناموسپرست، که بدن زن نه متعلق به او، بلکه ضمناً متعلق به مردان خانوادهی اوست، از دست رفتن ناموس به خاطر تجاوز، به معنی از دست رفتن یا ضعیف شدن آن مردانی است که پاسداران مرزهای ناموس بودهاند.
🔺 گذشته از این، زنی که به ناموسش تجاوز شده، اکنون به اصطلاح «بیناموس» شده است. یعنی دیگر مرز و حریمی برای بدنش وجود ندارد. اگر پیش از این مرزهای ناموس یا پاسداران مرزهای ناموس، مانعی برای دستیابی به بدن او بودند، حالا با تصرف این منطقه، بدن زن دیگر قابلیت دفاعی ندارد و بنابراین احتمالاً بیش از همیشه قابل دسترسی است.
🔺 تصور قابل دسترستر بودن زن در فرآیند رسیدگی به شکایت، عملاً راه را برای انواع تعرضهای کلامی و حتی بدنی به زن قربانی تجاوز باز میکند. به این ترتیب زن یک بار دیگر یا باید در مسیر یک تجاوز آشکار و بیمانع دیگر قرار گیرد یا از خیر شکایت بگذرد. بسیاری از زنان احتمالاً ترجیح میدهند شکایت نکنند و به درد خود بسوزند و بسازند.
@bidarzani
⚪️ ادامه مطلب را اینجا دنبال کنید:
https://www.radiofarda.com/a/29307016.html
#دختران_ایرانشهر
#بدن_زن
میآورد؟
✍🏼 حسین قاضیان
🔺 با این که گفته شده به بیش از ۴۰ زن در #ایرانشهر تجاوز شده اما عدهی کمی از میان این زنان تا به حال شکایت کردهاند. کم بودن شکایت کنندگان در مقایسه با تعداد قربانیان تجاوز، پدیدهی جدیدی نیست و به ایرانشهر هم منحصر نمیشود. درو اقع، هر قدر جامعههایی که این تجاوز در آنها رخ میدهد سنتیتر باشند، احتمال شکایت هم کمتر میشود. اما چرا؟
🔺 دلایل این موضوع متعدد است. اما تقریباً همهی این دلایل پیرامون یک مفهوم مرکزی، یعنی «ناموس» میچرخد. مفهومی که در جامعههای سنتی نفوذ عمیقی دارد. ناموس گرچه مفهومی پیچیده و چندلایه است، اما در هر حال عمدتاً در اطراف «جنبههای جنسی بدن زن» حرکت میکند.
🔺 در جامعههای سنتی، #تجاوز همان تعرض به ناموس است. فرد یا خانوادهای که به ناموسش تعرض شده خود را سرافکنده میداند چون به هر دلیل نتوانسته از ناموسش حفاظت کند. برای همین، در اغلب موارد قبل از همه، زنی که مورد تجاوز قرار گرفته است سرزنش میشود و بعد نوبت به مردان خانواده (به عنوان پاسداران ناموس) میرسد که «سرافکنده» باشند.
@bidarzani
🔺 در چنین حالتی، تجاوز و بر باد رفتن ناموس مثل لکهی ننگ بر دامن خانوادهی قربانی میافتد. در اولین تلاش ممکن است زن تجاوز شده یا خانوادهی او بخواهند با درنیاوردن صدای موضوع موجب از دست رفتن «آبرو» نشوند، چون متعاقب برملا شدن از دست رفتن #ناموس، آن بیآبرویی هم ظاهر میشود. به همین دلیل هم شکایتی صورت نمیگیرد.
🔺 موضوع دیگری که زن یا اطرافیانش را از شکایت باز میدارد، فرآیند رسیدگی به شکایت است. این فرآیند گذشته از جنبههای قانونی آزاردهنده، در فضای فرهنگیای انجام میشود که با مفهوم ناموس خو گرفته و این خو کردن پیامدهای کلامی و رفتاریای دارد که برای زن قربانی تجربهی دردناک دیگری، اضافه بر تجربهی خود تجاوز، به بار میآورد.
🔺 در واقع، در جامعهی ناموسپرست، که بدن زن نه متعلق به او، بلکه ضمناً متعلق به مردان خانوادهی اوست، از دست رفتن ناموس به خاطر تجاوز، به معنی از دست رفتن یا ضعیف شدن آن مردانی است که پاسداران مرزهای ناموس بودهاند.
🔺 گذشته از این، زنی که به ناموسش تجاوز شده، اکنون به اصطلاح «بیناموس» شده است. یعنی دیگر مرز و حریمی برای بدنش وجود ندارد. اگر پیش از این مرزهای ناموس یا پاسداران مرزهای ناموس، مانعی برای دستیابی به بدن او بودند، حالا با تصرف این منطقه، بدن زن دیگر قابلیت دفاعی ندارد و بنابراین احتمالاً بیش از همیشه قابل دسترسی است.
🔺 تصور قابل دسترستر بودن زن در فرآیند رسیدگی به شکایت، عملاً راه را برای انواع تعرضهای کلامی و حتی بدنی به زن قربانی تجاوز باز میکند. به این ترتیب زن یک بار دیگر یا باید در مسیر یک تجاوز آشکار و بیمانع دیگر قرار گیرد یا از خیر شکایت بگذرد. بسیاری از زنان احتمالاً ترجیح میدهند شکایت نکنند و به درد خود بسوزند و بسازند.
@bidarzani
⚪️ ادامه مطلب را اینجا دنبال کنید:
https://www.radiofarda.com/a/29307016.html
#دختران_ایرانشهر
#بدن_زن
رادیو فردا
ارزیابی حسین قاضیان از تناقضگویی مقامات ایرانی درباره تعداد تجاوزها در ایرانشهر
با گذشت نزدیک به یک هفته از رسانهای شدن «تجاوز به ۴۱ زن در ایرانشهر»، واکنش ها به این موضوع در رسانهها و محافل سیاسی ایران ادامه دارد گرچه هنوز آمار دقیق و مشخصی از تعداد قربانیان اعلام نشده است. در گفتوگو با حسین قاضیان جامعهشناس از او پرسیدم که چرا…
🔖 این روایتهای زنان از سقط جنین و همراه نبودن مردها خیلی ترسناکه. تازه اینها که در چهارچوب ازدواج قانونیه. اونهایی که خارج از ازدواج چنین تجربههایی داشتن چه دردی کشیدن.
✍ تو هفته ۸ام بارداری خونریزی شدیدی کردم. دکترم گفت برو سونوگرافی نرگس اونجا اگه سقط رو تایید کرد، به من زنگ بزن بعد خودت رو برسون بیمارستان عرفان من عصر میام اونجا. تو راه زنگ زدم که وسط خیابونم و خونریزی دارم. هیچ چیز جلودارش نیست.
گفت: خانم نجفی رو به زور گیرآوردم و داریم صفحهآرایی میکنیم. روز دیگهای وقت نداره. از خ آذربایجان پریدم تو یه تاکسی و رفتم بلوار کشاورز. صندلی تاکسی کثیف شد. پول بیشتری دادم و عذر خواهی کردم. داشتم از شرم و درد میمردم.
مسئول پذیرش تا من رو دید برد تو آبدارخونه یه ملافه پیچید دورم و فرستاد تو اتاق. دکتر تاکید کرد جنین کوچک شده و در حال سقطه.
گواهی نوشت دوباره آژانس گرفتم و با چند ملافه اضافه که از مسئول پذیرش گرفتم سوار ماشین شدم و رفتم سعادتآباد. تمام راه از درد به خودم می پیچیدم. راننده مضطرب بود و میگفت: آبجی طاقت بیار الان میرسونمت.
بعد ماشین رو وسط خیابون رها کرد و من رو تا پذیرش بیمارستان همراهی کرد. مرد بیچاره شرم من رو که میدید دائما تکرار میکرد: "تو هم مثل خواهر منی ناراحت نباش مریضی مال آدمیزاده."
جواب سونوگرافی را به پذیرش دادم و گفتم دکتر فلاحپور منتظرمه. یه فرم گذاشت جلوم که این رو باید همسرت پر کنه پر کنه.
گفتم نیومده
گفت زنگ بزن بیاد.
شدت درد شرم و درد تحقیر طاقتم را طاق کرده بود. خواستم اون کاغذ رو مچاله کنم و بیمارستان رو بذارم روی سرم ولی چشمام سیاهی رفت...
دیدم آقایی با لباس سفید بالای سرم ایستاده میگه: نفیسه خانم بهتری؟ صدام رو میشنوی؟میخوام بیهوشت کنم اگه میتونی تا ده بشمار.
ساعت ۹ شب بیدار شدم و دیدم اومده بالای سرم. اصلا نفهمیدم کی و چطوری خبرش کرده بودن.
➖➖➖➖➖➖➖
✍ شبی که سر دخترم درد زایمان اومد سراغم،رفتم بهش گفتم فکر کنم درد زایمانم شروع شده،گفت سردیت کرده بگیر بخواب،بعدم خوابید،من نیمه شب حموم کردم،زنگ زدم مامانم از اونور تهران اومد،مامانم که رسید از خواب بیدار شد که چرا به من نگفتی،تقریبا دیگه داشتم وضع حمل میکردم.
➖➖➖➖➖➖
✍ شاهکار این قضیه بابای منه. سر هیچ کدوم از ما بیمارستان که نیومد هیچ، تمام هزینه زایمان و بیمارستان رو مامانم از ادارهاش وام گرفت داد. یک تجربه سقط مشابه هم قبل بچه آخری داشت. اون موقع من ۱۰ سالم بود و اون حال بد مامانم از جلوی چشمم هیچ وقت کنار نمیره و طبق معمول بابام نبود!
➖➖➖➖➖➖
✍ برخی تو کامنتها مینویسن: 《مردها همینن دیگه.》نه عزیزان.
خیلی از مردانی که من میشناسم همین نیستن. این 《همین》نبود همدلی یا مراقبت نکردن از دیگری، نتیجه:
۱. آموزش ندادن مردان در خانواده و جامعه
و
۲. احساس نیاز نکردن خود مردان برای یادگیریه.
هر دو هم قابل تغییر.
➖➖➖➖➖➖
✍ آموزش! آموزش! آموزش!
همسر سابق من با افتخار تعریف میکرد که مادرش در شب زایمانش با اینکه از سر شب درد داشته صبوری کرده و ساعت ۲ نیمه شب با هزار رودربایستی شوهرش را از خواب بیدار کرده گفته فاصلهی دردهام کم شده و شدیدتر. پدر تا رفته حاضر بشه مادر با اون حالش شیر گرم کرده تا همسرش بخوره چون معلوم نبوده تا کی زایمان طول بکشه و شوهرش معطل بیمارستان بشه.
بعد بچه به خاطر دیر رسیدن مادر به بیمارستان سیاه و کبود به دنیا اومده بوده.
از مردی که در همچی بستری تربیت بشه، چه انتظاری میره؟
پینوشت: خانواده من هم از مردسالاری کم و کسری ندارن.
➖➖➖➖➖➖➖➖
✍ چقد قشنگ، بچه تو بدن ماست، درد و بدبختیش مال ماست، امضاشو یکی دیگه باید بزنه، حالا چی قشنگتره؟ اینکه گاهی اون یکی دیگه یه بی مسئولیته.
#مادری
#بدن_زن
#حضانت
#ولایت_پدر
#سقط_جنین
#توییت
@bidarzani
@Zane_Ruz_Channel
✍ تو هفته ۸ام بارداری خونریزی شدیدی کردم. دکترم گفت برو سونوگرافی نرگس اونجا اگه سقط رو تایید کرد، به من زنگ بزن بعد خودت رو برسون بیمارستان عرفان من عصر میام اونجا. تو راه زنگ زدم که وسط خیابونم و خونریزی دارم. هیچ چیز جلودارش نیست.
گفت: خانم نجفی رو به زور گیرآوردم و داریم صفحهآرایی میکنیم. روز دیگهای وقت نداره. از خ آذربایجان پریدم تو یه تاکسی و رفتم بلوار کشاورز. صندلی تاکسی کثیف شد. پول بیشتری دادم و عذر خواهی کردم. داشتم از شرم و درد میمردم.
مسئول پذیرش تا من رو دید برد تو آبدارخونه یه ملافه پیچید دورم و فرستاد تو اتاق. دکتر تاکید کرد جنین کوچک شده و در حال سقطه.
گواهی نوشت دوباره آژانس گرفتم و با چند ملافه اضافه که از مسئول پذیرش گرفتم سوار ماشین شدم و رفتم سعادتآباد. تمام راه از درد به خودم می پیچیدم. راننده مضطرب بود و میگفت: آبجی طاقت بیار الان میرسونمت.
بعد ماشین رو وسط خیابون رها کرد و من رو تا پذیرش بیمارستان همراهی کرد. مرد بیچاره شرم من رو که میدید دائما تکرار میکرد: "تو هم مثل خواهر منی ناراحت نباش مریضی مال آدمیزاده."
جواب سونوگرافی را به پذیرش دادم و گفتم دکتر فلاحپور منتظرمه. یه فرم گذاشت جلوم که این رو باید همسرت پر کنه پر کنه.
گفتم نیومده
گفت زنگ بزن بیاد.
شدت درد شرم و درد تحقیر طاقتم را طاق کرده بود. خواستم اون کاغذ رو مچاله کنم و بیمارستان رو بذارم روی سرم ولی چشمام سیاهی رفت...
دیدم آقایی با لباس سفید بالای سرم ایستاده میگه: نفیسه خانم بهتری؟ صدام رو میشنوی؟میخوام بیهوشت کنم اگه میتونی تا ده بشمار.
ساعت ۹ شب بیدار شدم و دیدم اومده بالای سرم. اصلا نفهمیدم کی و چطوری خبرش کرده بودن.
➖➖➖➖➖➖➖
✍ شبی که سر دخترم درد زایمان اومد سراغم،رفتم بهش گفتم فکر کنم درد زایمانم شروع شده،گفت سردیت کرده بگیر بخواب،بعدم خوابید،من نیمه شب حموم کردم،زنگ زدم مامانم از اونور تهران اومد،مامانم که رسید از خواب بیدار شد که چرا به من نگفتی،تقریبا دیگه داشتم وضع حمل میکردم.
➖➖➖➖➖➖
✍ شاهکار این قضیه بابای منه. سر هیچ کدوم از ما بیمارستان که نیومد هیچ، تمام هزینه زایمان و بیمارستان رو مامانم از ادارهاش وام گرفت داد. یک تجربه سقط مشابه هم قبل بچه آخری داشت. اون موقع من ۱۰ سالم بود و اون حال بد مامانم از جلوی چشمم هیچ وقت کنار نمیره و طبق معمول بابام نبود!
➖➖➖➖➖➖
✍ برخی تو کامنتها مینویسن: 《مردها همینن دیگه.》نه عزیزان.
خیلی از مردانی که من میشناسم همین نیستن. این 《همین》نبود همدلی یا مراقبت نکردن از دیگری، نتیجه:
۱. آموزش ندادن مردان در خانواده و جامعه
و
۲. احساس نیاز نکردن خود مردان برای یادگیریه.
هر دو هم قابل تغییر.
➖➖➖➖➖➖
✍ آموزش! آموزش! آموزش!
همسر سابق من با افتخار تعریف میکرد که مادرش در شب زایمانش با اینکه از سر شب درد داشته صبوری کرده و ساعت ۲ نیمه شب با هزار رودربایستی شوهرش را از خواب بیدار کرده گفته فاصلهی دردهام کم شده و شدیدتر. پدر تا رفته حاضر بشه مادر با اون حالش شیر گرم کرده تا همسرش بخوره چون معلوم نبوده تا کی زایمان طول بکشه و شوهرش معطل بیمارستان بشه.
بعد بچه به خاطر دیر رسیدن مادر به بیمارستان سیاه و کبود به دنیا اومده بوده.
از مردی که در همچی بستری تربیت بشه، چه انتظاری میره؟
پینوشت: خانواده من هم از مردسالاری کم و کسری ندارن.
➖➖➖➖➖➖➖➖
✍ چقد قشنگ، بچه تو بدن ماست، درد و بدبختیش مال ماست، امضاشو یکی دیگه باید بزنه، حالا چی قشنگتره؟ اینکه گاهی اون یکی دیگه یه بی مسئولیته.
#مادری
#بدن_زن
#حضانت
#ولایت_پدر
#سقط_جنین
#توییت
@bidarzani
@Zane_Ruz_Channel