This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میخوام یه چیزی بهت بگم که اگه دوستداشتی یه جا جلوی چشمت بنویسش:
«خدا جبران میکنه اون روزایی که...
اصلاً صبر کردن آسون نبود، اما تو صبر کردی...!»
«خدا جبران میکنه اون روزایی که...
اصلاً صبر کردن آسون نبود، اما تو صبر کردی...!»
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را و آنگه گرفتارت شوم
رهی معیری
اول به دام آرم تو را و آنگه گرفتارت شوم
رهی معیری
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد!
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد ...
من با نخستین نگاه تو
آغاز شدم
#احمد_شاملو
و انسان با نخستین درد!
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد ...
من با نخستین نگاه تو
آغاز شدم
#احمد_شاملو
شیخ ابوالحسن خرقانی گفت:
جواب دو نفر مرا سخت تڪان داد.
اول: مرد فاسدی از ڪنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع ڪردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ، خدا میداند ڪه فردا حالِ ما چه خواهد شد.
دوم: مستی دیدم ڪه افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باڪی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ ڪه جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
جواب دو نفر مرا سخت تڪان داد.
اول: مرد فاسدی از ڪنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع ڪردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ، خدا میداند ڪه فردا حالِ ما چه خواهد شد.
دوم: مستی دیدم ڪه افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باڪی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ ڪه جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
رفتن زِ درت کارِ منِ دلنگران نیست
گر کشته شوم ، خونم از آن کوی روان نیست
حالِ منِ بیبرگ و نوا را چه شناسد؟
آن سرو که آگاه ز تاراجِ خزان نیست
کس واقفِ حيرانیِ ما نیست درین بزم
کانجا که تویی ، دیده به غیری نگران نیست
کلیم کاشانی
گر کشته شوم ، خونم از آن کوی روان نیست
حالِ منِ بیبرگ و نوا را چه شناسد؟
آن سرو که آگاه ز تاراجِ خزان نیست
کس واقفِ حيرانیِ ما نیست درین بزم
کانجا که تویی ، دیده به غیری نگران نیست
کلیم کاشانی
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراست
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است
صائب تبریزی
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراست
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است
صائب تبریزی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دردی است درد عشق، درمان نمی بینم
مرحم بر این قلب، ویران نمی بینم
آمد نشست بر جان ، پنهان زِ هر دیده
من عاشق و اما ، عصیان نمی بینم
هاشمی
انصاف نیست با صدای مهستی
مرحم بر این قلب، ویران نمی بینم
آمد نشست بر جان ، پنهان زِ هر دیده
من عاشق و اما ، عصیان نمی بینم
هاشمی
انصاف نیست با صدای مهستی
چه کسی گفت که مستی فقط از جام شراب است
من ز میخانهی چشمان تو هر لحظه خرابم
محمدرضا محتشم
من ز میخانهی چشمان تو هر لحظه خرابم
محمدرضا محتشم
دل تنگم و دلتنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
عاشق نشدى، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى؟
بىاسلحه در جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى
دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى
نقاشى بىرنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما
فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
سید تقی سیدی
عاشق نشدى، لنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
کو قطره اشکى که به پاى تو بریزم که بمانى؟
بىاسلحه در جنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو آن بت مغرور پیمبر شکنى، داغ ندیدى
دل بسته به یک سنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدایى
نقاشى بىرنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما
فرسنگ به فرسنگ نبودى که بدانى چه کشیدم
سید تقی سیدی
و سلام بر آنان که زخم های ما را دیدند
و تبر به دست نگرفتند
که خم شدند و آن ها را بوسیدند.
الهه نوروزی
و تبر به دست نگرفتند
که خم شدند و آن ها را بوسیدند.
الهه نوروزی
ای فصل غیر منتظر داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من
ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیباترین ستارهی هفت آسمان من
آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کردهای به باغچهی بازوان من
در فترت ملال و سکوتی که داشتم
عشق تو طُرفه حادثهی ناگهان من
ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من
حس کردنیست قصهی عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایت حسنت بیان من
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زندهام به مهر تو ای مهربان من!
کی میرسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من
#حسین_منزوی
ای فصل غیر منتظر داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من
ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیباترین ستارهی هفت آسمان من
آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کردهای به باغچهی بازوان من
در فترت ملال و سکوتی که داشتم
عشق تو طُرفه حادثهی ناگهان من
ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من
حس کردنیست قصهی عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایت حسنت بیان من
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زندهام به مهر تو ای مهربان من!
کی میرسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من
#حسین_منزوی
Яхши курсам нима кипти
@ahang_nab_inesta11
گاه با بیصدا ترین واژه ها
تو را میخوانم .
ای صدای تپش قلب و تنم
هاشمی🕊️
تو را میخوانم .
ای صدای تپش قلب و تنم
هاشمی🕊️