گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم
باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای

#سعدی

دل که بیابان گرفت چشم ندارد به راه
سر که صراحی کشید گوش ندارد به پند

#سعدی

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم
دلی بی‌غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم

#سعدی

#توئیت 🖇♥️

نمیدونم چند سالگیه
ولی از یه سنی به بعد همین میشه
که جناب #سعدی میگه:

" ببین و بگذر و
  خاطر به هیچکس مسپار... "

فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری

#سعدی

ای روی تو راحت دل من
چشم تو چراغ منزل من

آبیست محبت تو گویی
کآمیخته‌اند با گل من

#سعدی

به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی
بیا و زنده جاوید کن دگربارم

#سعدی

#توئیت 🖇♥️

حال بدمون رو جناب #سعدی تشریح کرده،
وقتی میگه:

"چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم
به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی..."

چون تو حاضر می‌شوی
من غایب از خود می‌شوم …
‏‌#سعدی⁩

خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند

پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند
صید را پای ببندند و رها نیز کنند

نظری کن به من خسته که ارباب کرم
به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند

عاشقان را ز بر خویش مران تا بر تو
سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند

گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن
کاین گناهی‌ست که در شهر شما نیز کنند

بوسه‌ای زان دهن تنگ بده یا بفروش
کاین متاعی‌ست که بخشند و بها نیز کنند

گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست
پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند

#سعدیا گر نکند یاد تو آن ماه مرنج
ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند

#سعدی 

#توئیت 🖇♥️

اسكار بهترين تعريف حال خراب هم
ميرسه به جناب #سعدی؛
اونجا که میگه:

"گهی بر درد بی‌درمان بگریم
گهی بر حال بی‌سامان بخندم..."

من بی‌تو زندگانی خود را نمی‌پسندم
کآسایشی نباشد بی‌دوستان بقا را...

#سعدی

بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمی‌دانیم

#سعدی
#روز_عرفه

.
گر شمع نباشد، #شب دلسوختگان را
روشن کند این غرّه غَرا که تو داری

حوران بهشتی که دل خلق ستانند
هرگز نستانند #دل ما که تو داری


#سعدی

خدایم!
تو دریایی!
  آبی، آرام، زیبا. دل به تو می‌زنم.

چون بتواند نشست آن که دلش غایب است ؟
یا بتواند گریخت آن که به زندان اوست ؟
گر کند انعام او در من مسکین نگاه
ور نکند حاکمست بنده به فرمان اوست.

سر صبح #سعدی برات خوندن چه کیفی داره
‌

آن را که غمی چون غم من نیست چه داند ،
کز دردِ تواَم دیده چه شب می‌گذراند ...؟!

#سعدی

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگِ دهن‌آلوده‌ی یوسف ندریده!

بس در طلبت کوششِ بی‌فایده کردیم
چون طفلِ دوان از پیِ گنجشکِ پریده

#سعدی

فرق است میانِ آن که یارش در بر
تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در

#سعدی

من دست نخواهم برد الّا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

#سعدی

ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست
چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست

#سعدی