✨ #هــــفـــــت_شــــهــــر_عــــشـــــق
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_هفتم ⬇️
پرندهای دیگر: « من جسم ضعیفی دارم و طاعت و عبادتی بجا نیاوردهام که به آن دلخوش باشم. اما همت عالی و طبع بلندی دارم که در راه #سیمرغ از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکنم. »
#هدهد: « همت عالی چون مغناطیسی است که #عاشقان را بهسوی #معشوق میکشد. همت سرمایهی بزرگی است و با آن به هرجا میتوان رسید. »
پرندهای دیگر: « در محضر سیمرغ انصاف و #وفا چه ارزشی دارد؟ من به لطف #خدا با انصافم و با هیچکس بیوفائی نکردهام. »
#هدهد: « انصاف مایهی نجات است و از عمری عبادت هم بهتر است. »
پرندهای دیگر: « من از همه دنیا بریدهام و عاشق #سیمرغم. لاف #عشق او را میزنم و حاضرم #جانم را در راهش فدا کنم. »
#هدهد: « به لاف و ادعا نمیتوان همنشین #سیمرغ در قاف شد. چون هنگام اثبات این ادعا برسد بسیاری رسوا میشوند و راست و دروغ هر سخن #آشکار میگردد. اما به لطف او دلخوش باش که شاید با #عنایت او به آستانش راه یابی. »
پرندهای دیگر: « من گمان میکنم که به کمال معرفت شناخت #سیمرغ رسیدهام بنابراین ضرورتی ندارد که به مسیر ادامه دهم. »
#هدهد (با پرخاش): « تو فقط به غرور رسیدهای و از معرفت دور شدهای. این فخر و احساس برتری در وجودت یک توهم #شیطانی بیش نیست. به خودت مغرور نشو و از وسوسههای #نفس بترس. »
پرندهای دیگر: « ای قافله سالار! ما وقتی به محضر #سیمرغ رسیدیم؛ چه چیزی بهتر است تا از او بخواهیم. »
#هدهد: « از او بهتر چیست که از او بخواهی؟ از محضر او خودش را بخواه؛ که هرکس با او باشد صاحب همهی #خوبیهای دنیاست.
پرندهای دیگر: « ما میخواهیم وقتی به آنجا رسیدیم، هدیهای به #سیمرغ تقدیم کنیم. او چه چیزی دوست دارد و برایش ارزشمند است. »
#هدهد: « باید چیزی ببری که در محضر #سیمرغ نباشد تا کارت زیره به کرمان بردن نگردد. آنجا #علم و #اسرار و #طاعت بسیار است. بهتر است سوز #جان و درد #دل ببری که آنجا نیست. »
پرندهای دیگر: « ما از بس در این راه سخت و بیپایان رفتیم خسته شدیم. بگو این راه چند #فرسنگ است و پس از چه مدت میرسیم.؟»
ادامه دارد . . .
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_هفتم ⬇️
پرندهای دیگر: « من جسم ضعیفی دارم و طاعت و عبادتی بجا نیاوردهام که به آن دلخوش باشم. اما همت عالی و طبع بلندی دارم که در راه #سیمرغ از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکنم. »
#هدهد: « همت عالی چون مغناطیسی است که #عاشقان را بهسوی #معشوق میکشد. همت سرمایهی بزرگی است و با آن به هرجا میتوان رسید. »
پرندهای دیگر: « در محضر سیمرغ انصاف و #وفا چه ارزشی دارد؟ من به لطف #خدا با انصافم و با هیچکس بیوفائی نکردهام. »
#هدهد: « انصاف مایهی نجات است و از عمری عبادت هم بهتر است. »
پرندهای دیگر: « من از همه دنیا بریدهام و عاشق #سیمرغم. لاف #عشق او را میزنم و حاضرم #جانم را در راهش فدا کنم. »
#هدهد: « به لاف و ادعا نمیتوان همنشین #سیمرغ در قاف شد. چون هنگام اثبات این ادعا برسد بسیاری رسوا میشوند و راست و دروغ هر سخن #آشکار میگردد. اما به لطف او دلخوش باش که شاید با #عنایت او به آستانش راه یابی. »
پرندهای دیگر: « من گمان میکنم که به کمال معرفت شناخت #سیمرغ رسیدهام بنابراین ضرورتی ندارد که به مسیر ادامه دهم. »
#هدهد (با پرخاش): « تو فقط به غرور رسیدهای و از معرفت دور شدهای. این فخر و احساس برتری در وجودت یک توهم #شیطانی بیش نیست. به خودت مغرور نشو و از وسوسههای #نفس بترس. »
پرندهای دیگر: « ای قافله سالار! ما وقتی به محضر #سیمرغ رسیدیم؛ چه چیزی بهتر است تا از او بخواهیم. »
#هدهد: « از او بهتر چیست که از او بخواهی؟ از محضر او خودش را بخواه؛ که هرکس با او باشد صاحب همهی #خوبیهای دنیاست.
پرندهای دیگر: « ما میخواهیم وقتی به آنجا رسیدیم، هدیهای به #سیمرغ تقدیم کنیم. او چه چیزی دوست دارد و برایش ارزشمند است. »
#هدهد: « باید چیزی ببری که در محضر #سیمرغ نباشد تا کارت زیره به کرمان بردن نگردد. آنجا #علم و #اسرار و #طاعت بسیار است. بهتر است سوز #جان و درد #دل ببری که آنجا نیست. »
پرندهای دیگر: « ما از بس در این راه سخت و بیپایان رفتیم خسته شدیم. بگو این راه چند #فرسنگ است و پس از چه مدت میرسیم.؟»
ادامه دارد . . .
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
✨ #هــــفـــــت_شــــهــــر_عــــشـــــق
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_هشتم ⬇️
👈🏻 #هدهد: « #هفتوادی (مرحله) در راه است که اگر از این #هفتوادی بگذریم به خدمت #سیمرغ میرسیم. اما چون کسی از این راه برنگشته است کسی نمیداند چند فرسنگ است.
وادی اول #طلب، دوم #عشق، سوم #معرفت، چهارم #استغنا، پنجم #توحید، ششم #حیرت و هفتمین #فقر و فناست.
❗️ پس از آن دیگر تلاشی لازم نیست که کشش و جاذبه او خودش تو را جلب میکند.❗️
1⃣ در وادی #طلب صدها بلاوسختی بهسویت میآید. باید تلاش بسیار کنی و از #دلبستگیهای مادی و ثروت و مقام و هرچه داری بگذری تا دلت از هرچه غیر اوست پاک شود. این وادی خونین و پرخطر است.
2⃣ در وادی #عشق همه چیز غرق #آتش است. #عاشق باید چنان بسوزد که خودش هم چون آتش گرمرو و سوزنده و سرکش شود. در این مرحله عاقبت اندیشی ارزشی ندارد. دیدگاه کاسبکارانه و عقلاندیشی فیلسوفانه بهدرد نمیخورد. آنجا باید هرچه داری در راه #معشوق نثار کنی.
3⃣ در وادی #معرفت، آفتاب معرفت به دلت میتابد. هر کسی قدر و منزلت خود را میشناسد و راه و روش خود را پیدا میکند. به یکی محراب #عبادت میدهند و به یکی بت و #صلیب. کسی که به این مرحله برسد تمام سختیها و مشکلات دنیا برایش #آسان میشود و همهی تلخیها به کامش #شیرین میگردد. عارف در این وادی به هرجا و هرکس بنگرد چهرهی #معشوق را میبیند.
4⃣ در وادی #استغنا سالک (کسی که در راه عرفان قدم بر میدارد) به بینیازی میرسد و بسیاری چیزها ارزشش را از دست میدهد. دریاها و اقیانوسها برایش چون قطرهای است و خورشید و ستارگان چون جرقهای. نه به #بهشت دلخوش است و نه آتش #جهنم برایش سوزنده است. در این وادی کمیت و تعداد ارزشی ندارد. پروائی نیست که هزاران کودک سر بریده شوند تا از آن میان یکی #موسی شود یا هزاران نفر غرق گردند و فقط #نوح و عدهای معدود زنده بمانند. در آنجا همه چیز ارزش ظاهریش را از دست میدهد و رهرو از هر چه جز #معشوق بینیاز میشود.
5⃣ در وادی #توحید, #عاشقومعشوق یکی میشوند. عاشق همه چیز و حتی خودش را هم به شکل معشوق میبیند و اختلافها از بین میرود.
6⃣ وادی #حیرت محل درد و رنج و اشک است و سالک به سرگشتگی و حیرانی میرسد.
7⃣ سخن گفت از وادی #فقروفنا مشکل است. در این مرحله هر چه جز اوست #فراموش میشود. چیزی جز آنچه او بخواهد نمیبینی و نمیشنوی و انجام نمیدهی. مانند موجی که از #دریا به حرکت درمیآید و هر نقشی که بر ساحل است پاک میکند و جز جای پای موج، چیزی در ساحل باقی نمیماند. »
ادامه دارد . . .
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_هشتم ⬇️
👈🏻 #هدهد: « #هفتوادی (مرحله) در راه است که اگر از این #هفتوادی بگذریم به خدمت #سیمرغ میرسیم. اما چون کسی از این راه برنگشته است کسی نمیداند چند فرسنگ است.
وادی اول #طلب، دوم #عشق، سوم #معرفت، چهارم #استغنا، پنجم #توحید، ششم #حیرت و هفتمین #فقر و فناست.
❗️ پس از آن دیگر تلاشی لازم نیست که کشش و جاذبه او خودش تو را جلب میکند.❗️
1⃣ در وادی #طلب صدها بلاوسختی بهسویت میآید. باید تلاش بسیار کنی و از #دلبستگیهای مادی و ثروت و مقام و هرچه داری بگذری تا دلت از هرچه غیر اوست پاک شود. این وادی خونین و پرخطر است.
2⃣ در وادی #عشق همه چیز غرق #آتش است. #عاشق باید چنان بسوزد که خودش هم چون آتش گرمرو و سوزنده و سرکش شود. در این مرحله عاقبت اندیشی ارزشی ندارد. دیدگاه کاسبکارانه و عقلاندیشی فیلسوفانه بهدرد نمیخورد. آنجا باید هرچه داری در راه #معشوق نثار کنی.
3⃣ در وادی #معرفت، آفتاب معرفت به دلت میتابد. هر کسی قدر و منزلت خود را میشناسد و راه و روش خود را پیدا میکند. به یکی محراب #عبادت میدهند و به یکی بت و #صلیب. کسی که به این مرحله برسد تمام سختیها و مشکلات دنیا برایش #آسان میشود و همهی تلخیها به کامش #شیرین میگردد. عارف در این وادی به هرجا و هرکس بنگرد چهرهی #معشوق را میبیند.
4⃣ در وادی #استغنا سالک (کسی که در راه عرفان قدم بر میدارد) به بینیازی میرسد و بسیاری چیزها ارزشش را از دست میدهد. دریاها و اقیانوسها برایش چون قطرهای است و خورشید و ستارگان چون جرقهای. نه به #بهشت دلخوش است و نه آتش #جهنم برایش سوزنده است. در این وادی کمیت و تعداد ارزشی ندارد. پروائی نیست که هزاران کودک سر بریده شوند تا از آن میان یکی #موسی شود یا هزاران نفر غرق گردند و فقط #نوح و عدهای معدود زنده بمانند. در آنجا همه چیز ارزش ظاهریش را از دست میدهد و رهرو از هر چه جز #معشوق بینیاز میشود.
5⃣ در وادی #توحید, #عاشقومعشوق یکی میشوند. عاشق همه چیز و حتی خودش را هم به شکل معشوق میبیند و اختلافها از بین میرود.
6⃣ وادی #حیرت محل درد و رنج و اشک است و سالک به سرگشتگی و حیرانی میرسد.
7⃣ سخن گفت از وادی #فقروفنا مشکل است. در این مرحله هر چه جز اوست #فراموش میشود. چیزی جز آنچه او بخواهد نمیبینی و نمیشنوی و انجام نمیدهی. مانند موجی که از #دریا به حرکت درمیآید و هر نقشی که بر ساحل است پاک میکند و جز جای پای موج، چیزی در ساحل باقی نمیماند. »
ادامه دارد . . .
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
✨ #هــــفـــــت_شــــهــــر_عــــشـــــق
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_نهم (پایانی) ⬇️
👈🏻 پرندگان وقتی سخنان #هدهد را میشنوند، میفهمند که راه #سیمرغ بازیچه نیست و رفتن به این راه از گروهی ناتوان برنمیآید. بسیاری از تصور سختی راه همانجا میمیرند. بقیه به راه میافتند و سالها ره میسپارند و سختی بسیار میبینند. عدهای از تشنگی و حوادث مختلف میمیرند. تعدادی از حرارت آفتاب , پر و بالشان میسوزد و نابود میشوند یا طعمهی درندگان میگردند. برخی مشغول تماشای #عجایب راه شده و از ادامهی مسیر باز میمانند. از صدها هزار پرنده فقط #سی مرغ بیبال و پر، رنجور و غم زده به پیشگاه #سیمرغ میرسند و آنجا را محلی غیرقابل توصیف و #نورانیتر از هزاران خورشید و ماه و ستاره میبینند.
پرندگان خود را در برابر آن #عظمت، حقیر و ناچیز مییابند و چون قطرهای در آن اقیانوس #جلال و شکوه محو میشوند.
مدتی میگذرد تا هنگامی که یکی از مقربان #سیمرغ به دیدارشان میآید و میبیند #سی مرغ بال و پر ریخته و نیمهجان، گیج و حیران منتظرند.
میپرسد: « از کجا آمدهاید و چه میخواهید؟ »
آنان میگویند: « ما پرندگانی هستیم که به اینجا آمدیم تا #سیمرغ پادشاه ما باشد. هزاران مرغ بودیم و از راه دور به امید دیدار #سیمرغ، فقط #سی مرغ زنده به اینجا رسیدیم. آرزو داریم که آن بزرگوار ما را به #حضور بپذیرد و به لطف در ما نظری کند. »
آن مقرب #سیمرغ میگوید: « هزاران هزار چون شما در مقابل عظمت او ذرهای ناچیز است. شما باشید یا نباشید او #پادشاه مطلق و جاودان خواهد بود. مشتی پرندهی حقیر در برابر او چه ارزشی دارد؟ »
#پرندگان از این سخن #دلشکسته میشوند و میگویند: « حقارت و خواری شایستهی کسی نیست که به محضر او آمده است. اگر ما نمیتوانیم به #وصال او برسیم حداقل میتوانیم چون پروانه در آتش #عشقش بسوزیم. »
سرانجام آنان چون در عشق #سیمرغ میمیرند و سر تا پا درد میشوند و با اینکه #استغنای کامل #حضرتدوست بینیاز از آنان است؛ اما لطفش شامل حالشان میگردد و فرستادهای از سوی #سیمرغ میآید و صفحهای پیش رویشان میگذارد تا در آن بنگرند.
آنها میبینند هر چه در این راه گفتهاند و انجام دادهاند در این صفحه #نوشته شده است.
آنان از #خطایا و #اشتباهاتشان شرمنده شده و با #آتش حیا و شرمندگی آن سیاهیها از وجودشان پاک میشود. سپس آنچه کردهاند و نکردهاند از #لوح سینهشان محو میگردد.
ناگهان آفتاب #قرب و نزدیکی به #سیمرغ در پیش چشمشان روشن شده و چهرهی #سیمرغ را میبینند. اما آنچه مایهی حیرت و شگفتیشان میشود این است در آینهی وجود او #سیمرغ همان #سی مرغ است. یعنی فرقی بین آن #سی مرغ با #سیمرغ نیست. مرغان چون با تعجب علت این #یگانگی را میپرسند خطاب میآید: «شما چون تمام آلودگیهای وجودتان را پاک کردید، چون آینه شدید که از خود نقشی ندارد. شما فقط منعکس کنندهی شمایل #معشوق هستید.»
در پایان آنان چون سایهای که در نور آفتاب ناپدید میشود در وجود او محو میگردند. پس دیگر نه #رهروئی میماند و نه #رهبری . فقط #راه است. . .
🔚 پــــایـــــان
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
ادامهی داستان #منطقالطیر
#قسمت_نهم (پایانی) ⬇️
👈🏻 پرندگان وقتی سخنان #هدهد را میشنوند، میفهمند که راه #سیمرغ بازیچه نیست و رفتن به این راه از گروهی ناتوان برنمیآید. بسیاری از تصور سختی راه همانجا میمیرند. بقیه به راه میافتند و سالها ره میسپارند و سختی بسیار میبینند. عدهای از تشنگی و حوادث مختلف میمیرند. تعدادی از حرارت آفتاب , پر و بالشان میسوزد و نابود میشوند یا طعمهی درندگان میگردند. برخی مشغول تماشای #عجایب راه شده و از ادامهی مسیر باز میمانند. از صدها هزار پرنده فقط #سی مرغ بیبال و پر، رنجور و غم زده به پیشگاه #سیمرغ میرسند و آنجا را محلی غیرقابل توصیف و #نورانیتر از هزاران خورشید و ماه و ستاره میبینند.
پرندگان خود را در برابر آن #عظمت، حقیر و ناچیز مییابند و چون قطرهای در آن اقیانوس #جلال و شکوه محو میشوند.
مدتی میگذرد تا هنگامی که یکی از مقربان #سیمرغ به دیدارشان میآید و میبیند #سی مرغ بال و پر ریخته و نیمهجان، گیج و حیران منتظرند.
میپرسد: « از کجا آمدهاید و چه میخواهید؟ »
آنان میگویند: « ما پرندگانی هستیم که به اینجا آمدیم تا #سیمرغ پادشاه ما باشد. هزاران مرغ بودیم و از راه دور به امید دیدار #سیمرغ، فقط #سی مرغ زنده به اینجا رسیدیم. آرزو داریم که آن بزرگوار ما را به #حضور بپذیرد و به لطف در ما نظری کند. »
آن مقرب #سیمرغ میگوید: « هزاران هزار چون شما در مقابل عظمت او ذرهای ناچیز است. شما باشید یا نباشید او #پادشاه مطلق و جاودان خواهد بود. مشتی پرندهی حقیر در برابر او چه ارزشی دارد؟ »
#پرندگان از این سخن #دلشکسته میشوند و میگویند: « حقارت و خواری شایستهی کسی نیست که به محضر او آمده است. اگر ما نمیتوانیم به #وصال او برسیم حداقل میتوانیم چون پروانه در آتش #عشقش بسوزیم. »
سرانجام آنان چون در عشق #سیمرغ میمیرند و سر تا پا درد میشوند و با اینکه #استغنای کامل #حضرتدوست بینیاز از آنان است؛ اما لطفش شامل حالشان میگردد و فرستادهای از سوی #سیمرغ میآید و صفحهای پیش رویشان میگذارد تا در آن بنگرند.
آنها میبینند هر چه در این راه گفتهاند و انجام دادهاند در این صفحه #نوشته شده است.
آنان از #خطایا و #اشتباهاتشان شرمنده شده و با #آتش حیا و شرمندگی آن سیاهیها از وجودشان پاک میشود. سپس آنچه کردهاند و نکردهاند از #لوح سینهشان محو میگردد.
ناگهان آفتاب #قرب و نزدیکی به #سیمرغ در پیش چشمشان روشن شده و چهرهی #سیمرغ را میبینند. اما آنچه مایهی حیرت و شگفتیشان میشود این است در آینهی وجود او #سیمرغ همان #سی مرغ است. یعنی فرقی بین آن #سی مرغ با #سیمرغ نیست. مرغان چون با تعجب علت این #یگانگی را میپرسند خطاب میآید: «شما چون تمام آلودگیهای وجودتان را پاک کردید، چون آینه شدید که از خود نقشی ندارد. شما فقط منعکس کنندهی شمایل #معشوق هستید.»
در پایان آنان چون سایهای که در نور آفتاب ناپدید میشود در وجود او محو میگردند. پس دیگر نه #رهروئی میماند و نه #رهبری . فقط #راه است. . .
🔚 پــــایـــــان
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
💥 #حکایت_نی
🔸بشنواز نی چون #حکایت میکند
🔸از جداییها #شکایت میکند
💎سخن را از نی باید شنید ، از آن کس که از خود تهی و نیست شده ؛ آن کس که هست از #هواهای خود میگوید و حدیث نفس میکند و #حکایت #اوشکایت از محرومیتها و ناکامیهای خاکی اوست. یا حکایت توفیقات وهمی و خیالی که او را معجب و مغرور میکند و به جور و ستم وامیدارد. 🌸
💎اما آن کس که #بندبندوجودش را از هواهای خویش خالی کرده و چون نی لب خود بر #لب_محبوب حقیقی نهاده و دل به هوای او و نفس او سپرده است ، حکایتی دیگر و شکایتی دیگر دارد. 🌸
💞گر نبودی با لبش نی را سمر
🔸نی جهان را پر نکردی از شکر
♻️انبیا از #جنس_نی بودند چون به هوای دل خویش سخن نمیگفتند ، چنان که در قرآن در صفت رسول اکرم آمده است:
💥«و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»
♻️ او از هوای دل خویش سخن نمیگوید و این (قرآن) نیست مگر آنچه به #او_وحی شده است.
👌بدین بیان، نی مقام انسان #کامل_یاکمال مرتبه انسانی است که در آن مرتبه شخص هرچه گوید همان است که #معشوق در او دمیده و هرچه کند همان است که فرمانش از معشوق رسیده است. 🌸
💞از وجود خود چو نی گشتم تهی
🔸نیست از غیر خدایم آگهی
💞چونکه من من نیستم، این دم ز هوست
🔸پیش این دم هر که دم زد کافر اوست
💞گرچه قرآن از لب پیغمبر است
🔸هر که گوید حق نگفته، کافر است
💞دو دهان داریم گویا، همچو نی
🔸یک دهان پنهانست در لبهای وی
💞یک دهان نالان شده سوی شما
🔸های و هویی برفکنده در سما
💞لیک داند هر که او را منظر است
💞کاین زبان این سری هم زان سر است
🔸دمدم این نای از دمهای اوست
💞های و هوی روح از هیهای اوست
🔰انبیا و اولیا عالم که این همه سخنان شکربار از ایشان در بازار عالم پخش شده است همه در اثر پیوند با #لبهای_شکرین آن شاهد یکتا به مقام شکرفروشی رسیدهاند. 🌸
♻️تا کسی نی نشود و از خودبینی و خودرایی و #نفسپرستی رها نشده باشد و بوی خوش عشق به مشام جان او نرسیده باشد و خلقش چون نفس #صبا_لطیف #وعطرآگین نشده باشد، به #کمال نمیرسد. 🌸
✨عزلم به هوشیاری نمکی نداردای جان
✨قدحی دو موهبت کن چون ز من غزل ستانی
🌹 #دیوان_شمس
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq
💥 #حکایت_نی
🔸بشنواز نی چون #حکایت میکند
🔸از جداییها #شکایت میکند
💎سخن را از نی باید شنید ، از آن کس که از خود تهی و نیست شده ؛ آن کس که هست از #هواهای خود میگوید و حدیث نفس میکند و #حکایت #اوشکایت از محرومیتها و ناکامیهای خاکی اوست. یا حکایت توفیقات وهمی و خیالی که او را معجب و مغرور میکند و به جور و ستم وامیدارد. 🌸
💎اما آن کس که #بندبندوجودش را از هواهای خویش خالی کرده و چون نی لب خود بر #لب_محبوب حقیقی نهاده و دل به هوای او و نفس او سپرده است ، حکایتی دیگر و شکایتی دیگر دارد. 🌸
💞گر نبودی با لبش نی را سمر
🔸نی جهان را پر نکردی از شکر
♻️انبیا از #جنس_نی بودند چون به هوای دل خویش سخن نمیگفتند ، چنان که در قرآن در صفت رسول اکرم آمده است:
💥«و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی»
♻️ او از هوای دل خویش سخن نمیگوید و این (قرآن) نیست مگر آنچه به #او_وحی شده است.
👌بدین بیان، نی مقام انسان #کامل_یاکمال مرتبه انسانی است که در آن مرتبه شخص هرچه گوید همان است که #معشوق در او دمیده و هرچه کند همان است که فرمانش از معشوق رسیده است. 🌸
💞از وجود خود چو نی گشتم تهی
🔸نیست از غیر خدایم آگهی
💞چونکه من من نیستم، این دم ز هوست
🔸پیش این دم هر که دم زد کافر اوست
💞گرچه قرآن از لب پیغمبر است
🔸هر که گوید حق نگفته، کافر است
💞دو دهان داریم گویا، همچو نی
🔸یک دهان پنهانست در لبهای وی
💞یک دهان نالان شده سوی شما
🔸های و هویی برفکنده در سما
💞لیک داند هر که او را منظر است
💞کاین زبان این سری هم زان سر است
🔸دمدم این نای از دمهای اوست
💞های و هوی روح از هیهای اوست
🔰انبیا و اولیا عالم که این همه سخنان شکربار از ایشان در بازار عالم پخش شده است همه در اثر پیوند با #لبهای_شکرین آن شاهد یکتا به مقام شکرفروشی رسیدهاند. 🌸
♻️تا کسی نی نشود و از خودبینی و خودرایی و #نفسپرستی رها نشده باشد و بوی خوش عشق به مشام جان او نرسیده باشد و خلقش چون نفس #صبا_لطیف #وعطرآگین نشده باشد، به #کمال نمیرسد. 🌸
✨عزلم به هوشیاری نمکی نداردای جان
✨قدحی دو موهبت کن چون ز من غزل ستانی
🌹 #دیوان_شمس
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🌐کــــانــــال عـــرفـــانــــے بـــہ ســــوے حــــق 🌐
https://telegram.me/besoyehaqq